(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 2 اسفند 1388- شماره 19587
 

من نگران هوچيگيري هاي مطبوعاتي ام
ماجراي سلول هاي بند غربي خاطره چهاردهم؛ تشكيلات تهران بازيچه ساواك - 22

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




من نگران هوچيگيري هاي مطبوعاتي ام

غربي ها آمدند نخبگان كشورهاي ديگر را در مشت گرفتند
13/10/1386
غربي ها، اروپائي ها يكي از شيرين كارترين كارهايشان كه به نفع خودشان تمام شد، اين بود كه آمدند نخبگان كشورهاي ديگر را در مشت گرفتند، افكار خودشان را به اينها تلقين كردند؛ بعد اينها را رها كردند توي كشورهاي خودشان، گفتند برويد. كشورهاي غربي - يعني انگليس، فرانسه و بقيه كشورها - به جاي اينكه پول خرج كنند تا افكار سياسي خودشان را در آن كشورها پياده كنند، تربيت شده هاي آنها رفتند بدون مزد و منت، كارهاي آنها را برايشان انجام دادند. جزو بلاهاي كشورهاي عقب مانده و توسعه نيافته، يكي اين بود. هنوز هم دنباله هايشان هستند و دارند كار خودشان را مي كنند. اين بايد شكسته شود. اهميت اعتماد به نفس اين است كه اگر ما اعتماد به نفس ملي پيدا كرديم، اين استعدادها خواهد جوشيد؛ آن وقت خواهيم ديد كه مي توانيم؛ براي ما اثبات خواهد شد كه مي توانيم.
سه مانع اصلي اعتماد به نفس 13/10/1386
سه مانع اصلي در راه فرايند اعتماد به نفس و به ثمر رسيدنش وجود دارد كه ما بايد متوجه اين سه رخنه باشيم. اين سه رخنه ميتوانند فرايند اعتماد به نفس ملي و منتهي شدن آن به پيروزي هاي پي درپي و رسيدن به آرمان ها را مخدوش كنند.
اول، ايجاد يأس است؛ تيره كردن افق، به رخ كشيدن فاصله هاي علمي .
اشكال تراشيهاي غيرمنطقي يك نمونه از ايجاد يأس است
13/10/1386
يك نمونه از ايجاد يأس كه من اين را لازم است عرض كنم - يعني انصاف اقتضاء مي كند كه انسان اينها را بگويد - اشكال تراشي هاي غير منطقي است. امروز شما ملاحظه كنيد؛ متأسفانه راجع به اغلب تصميمات دستگاه اداره كشور از سوي يك عده مخالفخوان اشكالتراشي ميشود؛ اشكالتراشي هاي غيرمنطقي. اگر تصميم اقتصادي است، اگر تصميم سياسي است، اگر تصميم در حوزه مسائل هنري و فرهنگي است، اگر تصميم در حوزه مسائل بين المللي است، به خصوص نسبت به دولت - حالا نسبت به رهبري يك مقدار رودربايستي اي هست و يك چيزهائي را ملاحظه مي كنند - آزاد، راحت و با اهانت مطالبي ميگويند. اين كارها زشت است.
ممكن است كساني كه اين كارها را مي كنند، ندانند چه تأثير سوئي اين كار دارد. اين، همان ايجاد يأس است؛ يعني نقطه مقابل اعتماد به نفس. اين، حالت ايجاد خودباختگي و انفعال و خودكم بيني است. خيلي از كساني كه در اين ميدان ها تلاش ميكنند، فعاليت مي كنند، متأسفانه نمي فهمند و توجه ندارند كه تأثير كارشان چيست. اينها آدم هاي بدخواهي نيستند. البته بعضي بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نيستند؛ ملتفت نيستند، ارزيابي درستي از كار خودشان ندارند. دولت تصميم اقتصادي مي گيرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحن هاي اهانت آميز؛ تصميم سياسي مي گيرد، همينطور؛ تصميم بين المللي ميگيرد، همينطور؛ به فلان سفر مي رود، همينطور؛ به فلان سفر نمي رود، همينطور ... بنده اي كه مي خواهم خطا بگيرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهاي ما الي ماشاءاللّه؛ يكي دو تا كه نيست. انسان جايزالخطاست؛ بايد تلاش كند خطا نكند يا كمتر بكند. كساني هم كه خطاي طرف مقابل را مي بينند، بايد دلسوزي كنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچيگري كردن، مردم را دلسرد كردن، اعتماد به نفس مردم را شكستن، آنها را نااميد كردن نسبت به آينده، هيچ روا نيست. اين خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانه ها، هم به مسئولين، هم به كساني كه منبرهاي گوناگون خطابه و سخن گفتن با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهاي ديگر، در دانشگاه ها. اين چيزي است كه بحث مصلحت كشور است؛ بايد مصلحت كشور را رعايت كرد. اين هم يكي از آن راههاي مقابله با اعتماد به نفس ملي است.
هوچيگري، يكي از موانع اعتماد به نفس ملي 13/10/1386
يكي از راهها ]ي مانع رشد اعتماد به نفس ملي[... مسئله هوچيگري است؛ هوچيگري مطبوعاتي . آدم خيال مي كند كه هو كردن افراد مال محدوده هاي خاصي از مردم است، توي مجامع خاصي ؛ نخير، در سطح بين الملل يكي از كارهائي كه بسيار رايج است، هوچيگري است؛ هوچيگري رسانه اي. امروز امكانات رسانه اي هم فراوان است.
من از اينكه اين هوچيگري ها اثر مطلوب آنها را بگذارد، نگرانم. اينكه راجع به اعتماد به نفس حرف مي زنم، يكي از عللش اين است. اين هوچيگري ها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبه هاي ما اثر بگذارد، از طرف ملت ايران احساس شرم كنند در مقابل آن هتاك غربي ، و آنها شروع كنند به حمله كردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. توجه داشته باشيد كه اين هوچيگري ها يكي از شيوه هاي سه گانه براي متزلزل كردن اعتماد به نفس يك ملت است.
يكي از نقاطي كه امروز دشمن بر روي آن سرمايه گذاري مي كند، مسئله اختلافات است 16/02/1387
من به شما عرض مي كنم، امروز يكي از نقاطي كه دشمن ما بر روي آن سرمايه گذاري مي كند، مسئله اختلافات است. اختلاف بين اين مذاق سياسي ، با آن مذاق سياسي ؛ اختلاف بين اين استان با آن استان؛ اختلاف بين اين سليقه با آن سليقه؛ اختلاف بين اين مذهب با آن مذهب؛ يكي از راه ها اين است. البته در دنياي اسلام اين را دنبال مي كنند.
همين اخيراً در يك گزارشي ديدم و خواندم پارلمان انگليس به دولت كشورشان - مال همين چند هفته پيش است - سفارش مي كند كه در دنياي اسلام، آن نقاطي كه فرقه هاي اسلامي و مذاهب اسلامي در آنها با هم توافق ندارند، آنها را جستجو كند، پيدا كند، بر روي آنها تكيه كند؛ يعني ايجاد اختلاف؛ يعني جنگ بين مذاهب اسلامي . در داخل هم به يك شكل ديگري ، همانطور كه عرض كرديم، اين را دارند دنبال مي كنند.
يكي از برنامه هاي دشمن سرگرم كردن جوانان است
16/02/1387
يكي از راهها، سرگرم كردن جوانان است. من به جوان هاي كشور چند سال قبل از اين گفتم آينده كشور مال شماست، برويد دنبال علم، دنبال نوآوري علمي و جوان هاي دانشگاهي ما پاسخ مثبت دادند؛ اساتيد مجرب ما در اين ميدان با حضور خود، با جديت خود، كار را پيش بردند. امروز كه نگاه مي كنيم، مي بينيم نسبت به ده سال، پانزده سال قبل از اين، پيشرفت علمي كشور بسيار چشم نواز و چشم گير است، بعد از اين هم همين خواهد بود. جوان را سرگرم كردن، مشغول كردن به لهو و لعب، به چيزهائي كه او را از مسير اصلي زندگي انقلابي ملت ايران دور مي كند، يكي از برنامه هاي آنهاست. ديانت جوان ما، تقوا و پارسائي و پاكدامني جوان ما براي آنها نامطلوب است. ما بايد در مقابل اين، براي خودمان مصونيت ايجاد كنيم.
تهديدها براي مرعوب كردن ملت است 16/02/1387
]ابرقدرتها[ زبانشان باز است، تهديدشان هميشگي است. ابرقدرت ها، بيش از آنچه با واقعيت حقيقي وجود خودشان زندگي كنند، با تهديد خودشان زندگي مي كنند، براي اينكه طرف مقابل را مرعوب كنند. ملت ايران اين راز را كشف كرد و در مقابل تهديد آمريكا و ديگر ابرقدرت ها و ديگر متجاوزين و قلدرها و ياوه گوها مرعوب نشد و نخواهد شد.
دستگاههاي تبليغاتي غرب مي خواهند القاء شكست كنند
13/08/1387
پايان اين روياروئي و مقابله ]انقلاب اسلامي با استكبار و امريكا[ چه خواهد بود؟ اين مهم است. همه دستگاه هاي تبليغاتي غرب و به خصوص آمريكا - دستگاه هاي هنري، دستگاه هاي مطبوعاتي، دستگاه هاي گوناگون تبليغاتي، دستگاه هاي به ظاهر پژوهشي سياسي يا علمي - تلاش مي كنند اين جور وانمود كنند كه پايان اين راه براي ملت ايران بن بست است و آمريكا در راه خود پيش مي رود! اين، دروغ محض است؛ قضيه عكس است. پايان اين راه، بن بست براي رژيم طاغوت و رژيم استكبارگر آمريكاست. دليل واضحش اين است كه اگر قرار بود آن ها بتوانند ملت ايران را شكست بدهند، آن روزي مي توانستند شكست بدهند كه اين ملت نه اين همه جوان داشت، نه اين پيشرفت ها را داشت، نه اين تجربه ها را داشت، نه در يك نبرد و كارزار عظيمي مثل دفاع مقدس پيروز شده بود، نه در عرصه هاي سياسي گوناگون قدرت خودش را نشان داده بود؛ آن روز مي توانستند - اگر بنا بود بتوانند ملت ايران را شكست بدهند - و آن روز شكست مي دادند؛ نه امروز كه ملت ايران تجربه اش بيشتر است، دستش قوي تر است، امكانات علمي اش به مراتب از آن گذشته پيشرفته تر است، توانائي هاي نظامي اش چندين و چندين برابر آن روزهاست، زبان نافذش در بين ملت ها بيشتر از گذشته است و جوان هاي بيشتري از آن روز دارد. آن روز ملت ايران در بين جمعيت چهل ميليوني و چهل و پنج ميليوني و به تدريج پنجاه ميليوني اش جوان ها در اقليت بودند، امروز در جمعيت هفتاد و چند ميليوني ملت ايران، جوان ها در اكثريتند. آن روز آمريكا در دنيا آبرويش خيلي بيشتر از امروز بود. امروز آمريكا در دنيا بي آبروست. امروز نه فقط ملت هاي مسلمان، حتّي بسياري از ملت هاي غربي از آمريكا روگردانند. بسياري از صاحب نظران در خود كشور آمريكا و خيلي از مردمشان، نسبت به رژيم حاكم بر آن كشور معترضند.
امروز شعارهاي اساسي آمريكا كه با او سر ملت ها را مي بريدند و ذبح مي كردند و دولت هاي ملي را از اريكه قدرت به زير مي كشيدند، مفتضح شده؛ مثل شعار حقوق بشر، مثل شعار دموكراسي.
روش هاي دشمن در مواجهه با نظام اسلامي 13/08/1387
طراحي دشمن ايجاد اختلاف است، ايجاد نااميدي است، به جان هم انداختن فعالان سياسي است، منزوي كردن خط اصيل و ارزش هاي اسلامي است. اين كارها، نقشه هاي دشمن است؛ سرگرم كردن جوان ها به هوي و هوس و لغويات و غافل كردن آن ها از حركت عمومي ملت ايران، به تعطيلي كشاندن مدارس، به تعطيلي كشاندن كلاس هاي دانشجوئي. اين ها نقشه هاي دشمن است. بايد مراقب بود. بايد در مقابل هر كاري كه به اين نقشه ها منتهي ميشود، ايستاد. وحدت را بايد حفظ كرد، اميد را بايد حفظ كرد، تلاش را بايد روزبه روز بيشتر كرد و با يكديگر صادق بود و دل ها را به هم نزديك كرد و در وظائف گوناگون اجتماعي، بايد پرشور حركت كرد.

 



ماجراي سلول هاي بند غربي خاطره چهاردهم؛ تشكيلات تهران بازيچه ساواك - 22

روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري
يكي از گروههاي مرتبط با سازمان چريك هاي فدايي خلق، گروه فلسطين به سركردگي احمد صبوري، معروف به «احمد مائو» و شكرالله پاك نژاد بود. اين گروه داراي مشي مسلحانه و هوادار نظرات «مائوتسه دون» رهبر چين كمونيست بود و برخي از كادرهاي آن در فلسطين دوره هاي چريكي را گذرانده بودند. اين گروه در سال 1348 يا 49 زير ضرب ساواك قرار گرفت. احمد صبوري و چندتن ديگر از جمله سلامت رنجبر و بهرام شالگوني (كه بعدها به سازمان راه كارگر پيوست) بازداشت شدند.
تا آنجا كه من اطلاع داشتم اين گروه با جبهه خلق براي آزادي فلسطين به رهبري دكتر جرج حبش مرتبط بود و به همين سبب در بين فعالان آن ايام به گروه فلسطين موسوم شده بود.
رژيم پهلوي در آن هنگام به دليل سر برآوردن گروههاي متعددي با مشي چريكي و ضرباتي كه از رهگذر ترور افرادي همچون سپهبد فرسيو، رئيس دادرسي ارتش، در موضع انفعالي قرار داشت، براي رهايي از اين وضعيت و نمايش ابهت و اقتدار خويش به تبليغات وسيعي دست زد و اين گروهك ها و اعضاي آن را بسيار با اهميت تر از آنچه بودند، در افكار عمومي جلوه گر ساخت و سريعاً كار بازجويي از آنان را به پايان برد و اعضاي اين سازمان را براي محاكمه به دادرسي ارتش معرفي كرد و هرروزه اخباري درباره چگونگي محاكمه و حرف و سخن هاي دادستان ارتش و متهمين و وكلاي آنان را در اختيار روزنامه ها قرار مي داد و پرويز ثابتي مديركل اداره امنيت داخلي ساواك با عنوان «مقام امنيتي» به تلويزيون مي آمد و مطالبي درباره فعاليت هاي ساواك و دستگيري اينگونه گروهك ها با آب و تاب بيان مي كرد.
گروه فلسطين در چنين فضايي محاكمه شد و احمد صبوري و شكرالله پاك نژاد به حبس ابد محكوم شدند و سلامت رنجبر و بهرام شالگوني نيز هريك به ده سال زندان محكوم گرديدند. از آنجا كه سران اينگونه گروهك ها فاقد اصالت و ايمان واقعي به راه و آرمانشان بودند، خيلي زود مي بريدند و با نگارش يك ندامتنامه و ارسال نامه براي شاه و فرح تقاضاي عفو مي كردند. كما اينكه احمد صبوري و شكرالله پاك نژاد چند ماه بعد بريدند و پس از يك مصاحبه تلويزيوني و ابراز ندامت در برابر دوربين هاي تلويزيون مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند.
چند ماه بعد از دستگيري اين گروه، عدالت رنجبر، برادر سلامت رنجبر نيز بازداشت شد. در بازرسي محل زندگي او دو دستگاه بي سيم كوچك به دست آمد. اين بي سيم ها به وسيله من در اختيار عدالت رنجبر قرار گرفته بود. او در نخستين مراحل بازجويي و حتي قبل از اينكه به ساواك اعزام شود، اعتراف كرده بود كه اين بي سيم ها را از من گرفته است. به دنبال اين اعتراف، من و چندتن ديگر از افرادي كه عدالت آنها را مي شناخت توسط اداره اطلاعات شهرباني كل كشور بازداشت شديم و پس از 24 ساعت بازجويي مقدماتي در شهرباني تحويل ساواك گرديديم و مأموران ساواك ما را تحت الحفظ به زندان قزل قلعه بردند.
در زندان قزل قلعه 2 بند سلولهاي انفرادي كاملاً مجزا از هم وجود داشت. يكي در ضلع شرقي زندان و ديگري در ضلع غربي آن. انفرادي هاي سالن غربي قزل قلعه متعلق به متهمين رديف اول گروهها و افرادي كه پرونده شان از نظر ساواك اهميت بيشتري داشت بود.
و انفرادي سمت شرقي متعلق به افراد كم اهميت گروهها و زندانياني كه به علت تمرد و بي انضباطي به صورت تنبيهي چند روزي به انفرادي متصل مي شدند، تعلق داشت. به همين سبب سختگيري چنداني در اين انفرادي معمول نمي شد و اكثر زندانيان آن يكديگر را مي شناختند و حتي با قاشق در سلول را باز مي كردند و پنهان از چشم مأموران به داخل سلول يكديگر رفت وآمد مي كردند. به دليل همين عدم سختگيري زندانيان بند عمومي از تعداد و اسامي زندانيان اين انفرادي خبر داشتند و حتي براي آنان سيگار و ميوه مي فرستادند. اما سلولهاي بند غربي بشدت كنترل مي شد، به طوري كه امكان كمترين تماس با سلول بغلي ممكن نبود. در اين بند حتي سوراخي را كه روي درب سلولها قرار داشت، پوشانده بودند و مأموران روزي چند بار اين روپوش را كنار مي زدند و از طريق آن زنداني را كنترل مي كردند.
در اين بند تلاش زيادي مي شد تا زندانيان يكديگر را نبينند. به همين سبب مقررات سختي بر آن حاكم بود. به طوري كه وقتي يك زنداني مي خواست به دستشويي برود، مأموران نگهباني تمام روپوش سوراخ روي درها را كنترل مي كردند و اجازه بلند حرف زدن يا آواز خواندن به هيچ زنداني نمي دادند و اگر تمردي در اين مورد مشاهده مي كردند، با آن بشدت برخورد مي نمودند و زنداني متمرد را به عنوان بازجويي به بيرون از محوطه زندان مي بردند و شديداً كتك مي زدند. در قزل قلعه پس از اتمام تشريفات در اتاق افسر نگهبان، ما را به ساختماني كه خارج از محوطه اصلي زندان قرار داشت بردند. اين ساختمان محل كار شكنجه گران بود و شكنجه گران همچون حسين زاده، منوچهري، عضدي و تهراني هريك اتاقي براي بازجويي از متهمين و شكنجه گران در اختيار داشتند. در اين قسمت پرونده هاي ما را به منوچهري و تهراني تحويل دادند و منوچهري من را به زندان انفرادي ضلع غربي و ديگران را به سلولهاي ضلع شرقي كه بشدت كنترل مي شد- فرستاد.
مدتي پس از دستگيري ما ناگهان زندان شلوغ شد و مرتباً مأموران زنداني هاي تازه تري به اين بند مي آوردند، تا جايي كه علي رغم كنترل شديد سلولهاي اين بند مجبور شده بودند در بعضي از سلول هاي انفرادي سه چهار نفر از اين زندانيان جديد را جاي بدهند. اين موج بازداشت چند روز پياپي ادامه داشت. به طور مرتب و پشت سر هم درب ورودي كريدور بند انفرادي باز مي شد و ما از صداي چكمه هاي سربازاني كه به داخل كريدور مي آمدند و سروصدايي كه از اتاق نگهباني مي آمد مي فهميديم كه زنداني جديد آورده اند. آوردن اين همه زنداني در فاصله يك يا دو روز مسئله اي سؤال برانگيز بود. مدام در تلاش بودم تا بفهمم كدام گروه دستگير شده اند، اما وضعيت سلولها به گونه اي بود كه امكان هيچ گونه تماسي با ديگر زندانيان وجود نداشت. يك روز صبح كه مراقبين انفرادي فراموش كرده بودند روپوش روي سوراخ درب سلول را بيندازند، از اين سوراخ به داخل كريدور نگاه مي كردم. در همين زمان يكي از زندانيان جديد اجازه گرفته بود تا براي شستن ظرفهاي غذايش به دستشويي برود. هنگامي كه اين زنداني از برابر سلول من مي گذاشت او را ديدم و شناختم. اين شخص مهندس پرويز صادقي نام داشت و در شمار آشنايان من بود. با او از سال 1346 آشنا بودم و او در آن زمان مأموريت داشت تا مرا براي تشكيلات تهران حزب توده عضوگيري كند. ولي من در آن ايام حزب توده را يك تشكيلات اپورتونيستي و سران آن را شخصيت هايي وابسته به شوروي و فاقد استقلال فكري و عملي مي دانستم و چون بشدت تحت تأثير نظريات «مائوتسه دون» و به دليل جواني و ماجراجويي طرفدار مشي مسلحانه بودم و دولت شوروي را تجديدنظر طلب ارزيابي مي كردم، از پذيرش دعوت او براي پيوستن به تشكيلات تهران سرباز زدم اما ارتباط دوستانه با او را ادامه دادم. با ديدن مهندس صادقي حدس زدم كه تشكيلات تهران حزب توده زير ضرب قرار گرفته و اين موج زندانيان جديد اعضاي تشكيلات تهران هستند. اين حدس من زماني تبديل به يقين شد كه به هنگام ملاقات با همسرم، زن دكتر واحدي پور و همسر دكتر ]فرامرز[ سليماني را در صف ملاقات مشاهده كردم. دكتر واحدي پور و دكتر سليماني از سران تشكيلات تهران بودند. موج بازداشت همچنان ادامه داشت. ادامه دارد

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14