(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



 

انتخاب 7 صاحب نظر به عنوان اعضاي شوراي تخصصي تحول و ارتقاء علوم انساني
تبرئه جنايت غزه و ابوغريب به بهانه دفاع از حادثه كوي دانشگاه
مجيد توكلي؛ اسطوره اي با روسري آبي!
فيلم سينمايي «كوي دانشگاه تهران» به نويسندگي و كارگرداني بي بي سي
شكستن بت علوم انساني غرب مقدمه اقدام نامتقارن در جهاد نرم
تحول در علوم انساني و نقش استادان
دانشگاه ايراني و تعامل با ولايت فقيه



انتخاب 7 صاحب نظر به عنوان اعضاي شوراي تخصصي تحول و ارتقاء علوم انساني

7 صاحب نظر علوم انساني عضو شوراي تخصصي تحول و ارتقاي علوم انساني انتخاب شدند.
به گزارش فارس، بر اساس مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي غلامعلي حدادعادل، حسين كچويان، حسن رحيم پورازغدي، حجه الاسلام والمسلمين محسن قمي، حجه الاسلام والمسلمين حميد پارسانيا، حجه الاسلام والمسلمين احمد واعظي و حجه الاسلام والمسلمين عبدالحسين خسروپناه، به عنوان 7 صاحب نظر علوم انساني عضو شوراي تخصصي تحول و ارتقاء علوم انساني، انتخاب شدند.

 



تبرئه جنايت غزه و ابوغريب به بهانه دفاع از حادثه كوي دانشگاه

حضور نمايندگان جمهوري اسلامي در اجلاس حقوق بشر سازمان ملل و شفاف سازي از وضع حقوق بشر در ايران و دفاع از حقوق مظلومان جهان كه زير چكمه هاي ظلم اسرائيل و آمريكا پايمال مي گردد، خشم و نفرت مدعيان حقوق بشر را برانگيخت و سرپرست نمايندگان ايران محمدجواد لاريجاني مورد هجمه اين طيف قرار گرفت. سايت خبري- تحليلي حقيقت نيوز از سايت هاي حامي جريان سبز در خبري با عنوان «جنايت در كوي دانشگاه هولناك تر است يا زندان ابوغريب؟» خشم خود از اقدام نمايندگان ايران در دفاع از حقوق مردم مظلوم را نشان داده مي نويسد:
«نمايندگان ايران در برابر اين اعتراض ها و اين نقض حقوق شهروندان ايران ]در جريان حوادث اخير[، دل براي كودكان غزه سوزاندند و پرسيدند چرا فكر آن ها نيستيد. نمايندگان ايران وضعيت زندان هاي ايران را خوب توصيف كردند و طبق سنت خودشان توپ را به زمين ديگر كشورها انداخته و چون هميشه آمريكا را متهم اول قرار دادند و از نقض حقوق بشر در زندان ابوغريب و گوانتانامو سخن گفتند و از ادعاي تعطيلي كهريزك در عرض 24 ساعت فخر فروختند!»
اين سايت همانند ديگر هم پيمانان رسانه اي اش اسناد بي بي سي را معتبرتر از كيهان دانسته، مي آورد: «صحنه هاي تكان دهنده جنايت نيروهاي بسيجي و نيروهاي انتظامي در كوي دانشگاه كه هشت ماه است در مورد آن از طرف مقامات قضايي سكوت شده است، امشب به عنوان سندي غيرقابل انكار (از همان ها كه كيهان مي گويد دارد و ندارد) در بي بي سي فارسي نشان داده شد.» عمليات رواني و سوءاستفاده تبليغاتي از حادثه تلخ كوي دانشگاه تهران در حالي صورت مي گيرد كه اين حادثه از سوي مقامات جمهوري اسلامي مثل رئيس مجلس شوراي اسلامي، رياست دانشگاه تهران و... محكوم گرديده و شناسايي و مجازات عاملان آن مورد تأكيد قرار گرفت و مقام معظم رهبري هم ضمن تأكيد بر برخورد با عوامل اين جنايت، تاثر و رنجش خاطرشان را ابراز داشتند.

 



مجيد توكلي؛ اسطوره اي با روسري آبي!

اخيرا خبر انتقال مجيد توكلي دانشجوي بازداشتي دانشگاه اميركبير به دادگاه انقلاب در شرايطي در شبكه تار عنكبوت موسوم به جنبش راه سبز (جرس)، ادوارنيوز، بامداد خبر، خبرنامه اميركبير و ديگر سايت هاي زنجيره اي بازتاب گسترده اي يافت كه اين سايت ها به دنبال اسطوره سازي از اين عضو طيف غيرقانوني تحكيم وحدت مي باشند. دست گيري پرماجراي وي نيز بازتاب وسيعي در اين سايت ها داشت. توكلي يكي از متهمان نشريات موهن دانشگاه اميركبير نيز بود؛ نشرياتي كه اهانت هاي ناروايي را نسبت به امام زمان(عج) علما؛ مردم قم و زنان محجه مرتكب شده بودند. بامداد خبر سوابق اتهامي توكلي را اين گونه عنوان مي كند: «پيش از اين نيز در دو مورد سابقه بازداشت هاي طولاني مدت را به دليل فعاليت هاي سياسي در كارنامه خود دارد. بار اول وي در سال86 دستگير شد و پس از آنكه15 ماه را در زندان و تحت فشارهاي روحي و جسمي گذراند، از اتهاماتي كه بر سر انتشار يك نشريه دانشجويي به وي زده بودند، تبرئه گرديده و بازداشت دوم او مربوط به اسفندماه گذشته است كه در جريان مراسم بزرگداشت مهندس بازرگان دستگير شد.» لازم به ذكر است بازداشت مجيد توكلي كه به دنبال سخنراني گستاخانه و هتاكانه در 16 آذر صورت گرفت، با حاشيه هايي توام بود. قهرمان روسري آبي اپوزسيون كه اكنون با تعبير «سخنراني شجاعانه» مورد تمجيد عناصر بيگانه قرار مي گيرد، به هنگام دستگيري با پوشش زنانه (مقنعه و چادر و كيف زنانه) قصد فرار از دست ماموران امنيتي را داشت.

 



فيلم سينمايي «كوي دانشگاه تهران» به نويسندگي و كارگرداني بي بي سي

تلويزيون بي بي سي فارسي، شامگاه دوشنبه، فيلمي در مورد حمله 25 خرداد به خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران پخش كرد. به ادعاي مسئولان اين شبكه، اين فيلم توسط خود- يكي از نيروهاي لباس شخصي- تهيه شده است.
در اين فيلم، نشان داده مي شود كه حمله به كوي دانشگاه از سوي نيروهاي خودسر انجام نگرفته، بلكه مهاجمان آن طور كه در فيلم شنيده مي شود، به دستور فرمانده وقت پليس تهران بزرگ دست به اين حمله زده اند.
اگر چه هدف تهيه كنندگان و كارگردانان بي بي سي تحريك جنگ رواني از يك سو و اختلاف اندازي بين نيروهاي انتظامي و امنيتي از سوي ديگر است، اما به نظر مي رسد در بين خود رسانه هاي معاند نيز اختلاف افتاده است. سايت راديو زمانه عين روايت بي بي سي را مي آورد ولي سايت پيك نت (يكي ديگر از پايگاه هاي جنگ رواني عليه نظام) اين فيلم را همراه با تفسيري بيگانه با واقعيات پشت اين فيلم و تلاش و كوششي براي تبرئه لباس شخصي ها، سپاه پاسداران و بسيج عنوان كرده و مدعي مي شود: «بسيج و ثارالله تلاش كرده اند، با اين فيلم و صداهائي كه احتمالا بعدا روي آن گذاشته اند، چنين تبليغ كنند كه بسيج و لباس شخصي ها در برابر نيروهاي ويژه يگان سركوب از دانشجويان دفاع مي كرده و مخالف «زدن» آنها بوده اند!» پيك نت همچنين مدعي است: «اين احتمال كه فيلم مورد بحث را سپاه و بسيج براي مصرف بيت رهبري تهيه كرده باشند نيز كم نيست»!

 



شكستن بت علوم انساني غرب مقدمه اقدام نامتقارن در جهاد نرم

سايت انديشكده درمقاله اي به ترسيم صحنه جنگ نرم از زاويه نگاه يك متخصص طرح ريزي استراتژيك و بررسي ابعاد و جوانب بومي كردن علوم انساني، پرداخته است و مي نويسد:
دكتر حسن عباسي در گفت وگويي از زاويه نگاه علوم استراتژيك به ترسيم صحنه جنگ نرم و تبيين چيستي آن پرداخته و نسبت آن را با توليد علم بومي به ويژه درحوزه علوم انساني مورد بحث قرار داده است.
پرسش اساسي اين گفت وگو عبارت است از جنگ نرم چيست؟ و نسبت آن با توليد علم بومي به ويژه در حوزه علوم انساني كدام است؟
رهبرمعظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجويان را افسران جنگ نرم توصيف كردند. براي ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ويژگي هاي جنگ نرم را تشريح كنيد.
جنگ به عنوان بخشي از طبيعت بشر شناخته مي شود كه در تاريخي به قدمت تاريخ خود بشر، فراز و نشيب ها و رويكردهاي مختلفي پيدا كرده است. درفلسفه جنگ، شناخته شده ترين نوع آن براساس «شدت» تقسيم بندي مي شود كه از آن به منازعات كم شدت Low Intensity Conflict، منازعات شديد، و منازعات تمام عيار نام مي برند. در نوع دوم بسته بندي جنگ، آن را از نظر بكارگيري سلاح به طيف هاي جنگ گرم و جنگ سرد تفكيك مي كنند. همچنين از حيث علني يا مخفي بودن منازعه، به جنگ آشكار، جنگ نيمه پنهان و جنگ پنهان- مانند عمليات نيروهاي ويژه- تقسيم مي گردد. دسته بندي بعدي طيف شناسي جنگ از حيث موضوع و حوزه آن است مانند جنگ سياسي، جنگ اقتصادي، جنگ فرهنگي، جنگ نظامي.
قلب ها و مغزها چگونه توصيف مي شوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام مي شود. سيادت در ذهن ها هم با اقناع صورت مي گيرد. رضايت افراد از چيزي موجب زمينه سازي تصرف قلب آنان مي شود. همچنين اگر آن افراد نسبت به مسئله اي قانع شدند، زمينه براي سيادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء براي تصرف قلب مقوله حب و بغض است؛ قلبي كه مملو از بغض نسبت به چيزي يا كسي باشد امكان تصرف ندارد، اما اگر آكنده از حب نسبت به آن چيز يا آن كس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع براي سيادت در مغزها نيز مقوله شك و يقين است. در واقع اگر ذهن كسي نسبت به مسئله اي شك داشت، تا اين شك تبديل به يقين نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهدشد.
در جنگ نرم، دشمنان ازطريق برتري رسانه اي خود، با روش مديريت حب و بغض، و همچنين مديريت شك و يقين در توده هاي انساني، آنها را تسخير نموده و درمسير اهداف خود به حركت و عمل وامي دارند.
كيفيت اين تسخير در حدي است كه فرد تصرف شده، نسبت به دشمني كه او را تسخير نموده، هيچ كينه و نفرتي ندارد و برعكس، نسبت به او علاقه مند است. اين نكته اي است كه متغير «صلابت» در تقسيم بندي جنگ سخت و نيمه سخت و نرم را نشان مي دهد. يعني صلابت از نظر ابزار و روش ها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبيعتا هر قدر منازعه به سمت روش هاي جنگ سرد پيش برود، صلابت اقدام و صلابت مقاومت بيشتر مي شود، و هرقدر كه به سمت روش هاي جنگ نرم نيل كند، صلابت اقدام و همچنين صلابت مقاومت رقيق تر و سست تر مي گردد.
چرا رهبرانقلاب استادان و دانشجويان را رزمندگان اين جنگ برشمردند؟
محيط علم، في نفسه محل شك و يقين است. در يك فضاي سالم و بي غرض علمي، شما به عنوان دانشجو مي توانيد در همه چيز شك كنيد و در تعامل با استادان خود پاسخ ها را يافته و به يقين برسيد و قانع شويد. توجه دشمن به همين ظرفيت دانشگاه است. يعني محيط دانشگاه را از يك فضاي علمي كه تضارب آراء در آن به شكوفايي و رشد استعداد دانشجويان مي انجامد، به يك محيط منازعه، براي نابودي ديني و ملي و بومي ما تغيير مي دهند. درچنين محيطي، با افشاندن بذر شك، و تثبيت انگاره بيگانگان، در قالب ديدگاههاي شبه علمي و شبه روشنفكري، ذهن جوانان را نسبت به داشته هاي خود مسموم و نسبت به يافته هاي بيگانه تشنه و شيدا مي سازند.
در حكمت دفاعي، اين اصل پذيرفته شده است كه دفاع، مشخصه هر موجود زنده، در برابر تهديدهاست. يعني هرگاه بقاء يك موجود زنده به خطر بيفتد، به حكم طبيعت خود، به دفاع در برابر تهديد روي مي آورد. ملت ايران نيز اكنون در وضعيت مواجهه با تهديد قرار دارد.
ايران امروز در بالاترين سطح از توان قدرت سخت در طول سيصدسال گذشته خود نسبت به تهديدهاي جنگ سخت خارجي قرار دارد. اين را در نظر بگيريد كه عامل تهديد عليه ايران ابرقدرتي چون آمريكاست. در برابر آمريكا، به اين درجه از موازنه شرايط قدرت سخت رسيدن، نكته بسيار مهمي است، مثلا تهديد پاكستان ازسوي هند است، يا ژاپن خود را از سوي كره شمالي در تهديد مي بيند، اما تهديد جمهوري اسلامي ايران از سوي قوي ترين قدرت مادي روي كره زمين است و ايستادگي در برابر آن در اين حد كه ابتكار عمل را از او سلب كند يك امتياز است.
پس وقتي تهديد ايران، عراق و تركيه و پاكستان نيست. بلكه همه قدرت غرب است و آنها نيز از مواجهه رو در روي سخت با ايران هراس دارند، چه جايگزيني براي آن دارند؟ طبيعتا رويارويي نرم! يعني با مديريت شك و يقين، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملي را تضعيف كرده و باورهاي مردم را تخريب و سست نموده، و با تسخير قلب و مغز آن ها، راه استيلا و سيطره خود را مهيا نمايند.
مبتني بر اصل دفاع به عنوان مشخصه هر موجود زنده در برابر تهديد، عقلاً و شرعاً بايد در برابر تهديد بپا خاست و مقاومت نمود. اكنون كه تهديد نرم، متوجه آوردگاهي به عرض شانزده سانتي متر در حد فاصل دو گوش تك تك شهروندان جمهوري اسلامي است، رزم گاه آن كلاس ها و نبردگاه آن دانشگاه ها و جنگ گاه آن پهنه كشور است. اگر در اين منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزم گاه و نبردگاه مقاومت نكنند، اشغال جنگ گاه از سوي دشمن دشوار نخواهد بود. از اين روي، استادان دانشگاه ها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سيل شك و شبهه علمي و ژورناليستي و عمليات رواني دشمن عليه آوردگاه ذهن عمومي هستند. اين فرماندهان، افسراني دارند كه مجموعه دانشجويان پرشور در دانشگاه ها محسوب مي شوند.
دانشجويان به عنوان افسران اين جبهه نيز سربازاني دارند كه بخش عمده شهروندان ايراني بيرون از دانشگاه را تشكيل مي دهند.
جنگ نرم عليه مردم ايران مدت هاست كه آغاز گرديده و بخش هايي از قلب ها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعيت و عموميت يافته وورود استادان و دانشجويان به اين جبهه جنگ نرم، براي يك اقدام دفاعي است.
با توجه به اين كه جنگ نرم، منازعه اي براي تصرف قلب ها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سياست چيست؟ آيا مي توان از سياست نرم سخن گفت؟
مي توان دكترين سياسي رهبر فرزانه انقلاب را در سه محور اين گونه خلاصه نمود كه:
الف- فرآيند حكومت و ولايت در اسلام، نفوذ در دل ها و مقبوليت در ذهن هاست.
ب- كاركرد حكومت و ولايت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. اين كاركرد، مبتني بر تبيين كاركرد ولايت الله و ولايت طاغوت و سوره بقره ارائه شده است.
ج- محصول حكومت و ولايت در اسلام، جامعه نوراني گفته شده است. از اين منظر، حكومت مبتني بر قدرت نرم است و لذا در اركان قدرت ملي، به جاي تفكيك قدرت ملي به قدرت سياسي، قدرت نظامي، قدرت فرهنگي، قدرت اقتصادي يا قدرت اجتماعي، اين تقسيم بندي به گونه اي ديگر ارايه مي شود، يعني به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نيمه سخت.
در اين سه حوزه، تكيه بر قدرت نرم است و قدرت هاي سخت و نيمه سخت، قدرت هاي حاشيه اي محسوب مي شوند. پس مي توان از سياست نرم و حكومت نرم سخن گفت.
جنگ نرم، كشمكشي است در درون هر فرد، كه ولايت الله را بپذيرد يا ولايت طاغوت را. در اين كشمكش دروني فرد، دو عامل بيروني نيز درگير هستند. يكي الله و جبهه انبياء و ائمه (ع) و مصلحين است، و ديگري شيطان و جبهه طاغوت ها و مستكبرين و مفسدين هستند. تا اين كه خود فرد ولايت كدام يك از طرفين را در دل و ذهن خود بپذيرد.
در اين رويكرد، حكومت همان ولايت است، و ولايت همان قدرت نرم، در تصرف دل ها وذهن هاست. متغير ولايت، ولي است؛ولايت الله، يا ولايت طاغوت.
حكومت نرم الهي، يا حكومت نرم شيطاني. اين از ذاتيات جنگ نرم است، و با اين ذاتيات است كه شيطان، براندازي حكومت نرم الهي را محقق مي سازد و «رژيم چنج» صورت مي دهد. يا برعكس، انبياء حكومت نرم شيطاني را واژگون، و حكومت نرم الهي را محقق مي سازد.
اكنون پرسش اساسي اين است كه چرا رهبر انقلاب، مساله جنگ نرم را با دانشجويان و استادان مطرح كردند و در آن جلسه ديدار استادان دانشگاه، به نقد مديريت كميت نگر علوم انساني پرداختند. نسبت جنگ نرم با مساله علوم كه به طور عمومي و علوم انساني به طور اخص چيست؟
مبتني بر دكترين اقدام نامتقارن، بايد گفت بخش هاي عمده اي از نهادها در كشور ما، در زمين خود، با قواعد دشمن بازي مي كنند. يكي از مهم ترين اين بخش ها، نهادهاي علمي، تربيتي و فرهنگي هستند، يعني وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، وزارت ارشاد.
اكنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داروينيسم تسخير مي شود آنهم با مديريت و بودجه جمهوري اسلامي. اين يعني فاجعه.
اكنون در دانشگاه هاي ما، استادان همه رشته ها، در زمين خود، با قواعد بيگانه بازي مي كنند، اين يعني بدترين حالت، به اين معني كه غرب انگاره هاي خود را به ما تحميل كرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخير نموده و از طريق او به تسخير جوانان دانشجو مي پردازد. استاد روانشناسي با آراء فرويد و اريكسون و پياژه، استاد جامعه شناسي با آراء وبر پارسونز و گيدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء كانت و هگل و هايدگر و پوپر، اقتصاد با آراء اسميت و فرگوسن و مالتوس و كينز و فريدمن و استيگليتز، استاد الهيات با آراء پل تيليشن و الوين پلنيتنگا، استاد مديريت با آراء متيزبرگ، استاد سياست با آراء هابز و ماكياولي و مورگنتا و روزنا و... قطعاً نمي توانند انسان طراز تمدن ايراني يا اسلامي تربيت كند، و در نتيجه روز به روز بي خاصيتي علوم انساني در ايران براي مردم وجامعه بيشتر نمايان مي شود.
راه حل و راه برون رفت از اين وضعيت چيست؟
راه اين است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به دكترين اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قواره اين شورا كه ذهن اكثريت اعضاء آن به تسخير رويه هاي بيگانه در آمده است، اين گونه مباحث نيست، اما به هر جهت با يك خانه تكاني ذهني، مي توانند به قواعد اقدام نامتقارن دست يابند.
چگونه؟ راه كار عملي ارائه كنيد!
راه كار ساده است. دو واحد درسي پارميندس كشي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي برگزار شود، و اصل «اين هماني» در فضاي علمي كشور به چالش كشيده شود.
اگر پيامبر (ص) مي خواست با اصل «اين هماني» اسلام را معرفي كند، بايد مي گفت كه بت هايي چون لات و عزي همان الله هستند يا الله همان لات و عزي است! اما ايشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفي بت ها و اله ها است. يك مسلمان موحد، در هميشه زندگي خود، همواره از اين شعار استفاده مي كند. اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اسير «اين هماني» پارميندسي هستند.
پرسش اين است: آيا IOW همان حقوق است؟! نه نيست. آيا human rights حقوق بشر است؟! آيا روانشناسي همان سايكولوژي است؟! آيا اقتصاد همان اكونومي است؟! آيا سياست همان پليتيكز است؟! اصلاً اين گونه نيست. بحران در علوم انساني از عنوان خود علوم و ترجمه غلط اين عناوين آغاز مي شود. لذا نسخه عملي اين است جامعه علمي ايران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لااله الاالله در علم دست يابد.

 



تحول در علوم انساني و نقش استادان

مرتضي فاضلي
تأكيد بر ضرورت ايجاد «تحول اساسي در علوم انساني» هم اكنون به فصل مشترك ديدگاه ها، تحليل ها و اظهارنظرهاي انديشمندان، صاحب نظران و بزرگان علم و فرهنگ ايران و همچنين متوليان و سياست گذاران آموزش عالي كشور درباره «وضعيت علوم انساني در ايران». تبديل شده است. اين ضرورت بارها مورد تأكيد و مطالبه رهبر فرزانه انقلاب نيز قرار گرفته و اين روزها مطالبه ايشان غلظت و صراحت بيشتري يافته است.
هر چند نقش مهم وموثر مسئولان و سياست گذاران آموزش عالي كشور قابل انكار نيست، اما بار اصلي ايجاد اين تحول بر دوش استادان دانشگاه است. امروز تعداد رشته ها و آمار دانشجويان علوم انساني در دانشگاه هاي ايران در حدي است كه سياست گذاري و برنامه ريزي مسئولان و حتي اختصاص بودجه هاي كلان، بدون مشاركت مستمر استادان دانشگاه و ظرفيت شناسي و فرصت سنجي و ايفاي نقش فعال و اثربخش آنان، به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد.
در اين يادداشت به اجمال برخي ظرفيت ها و نقش هاي استادان دانشگاه ها را براي تحول در علوم انساني كشور و فراهم نمودن زمينه و فرصت نظريه پردازي در اين علوم، بررسي مي كنيم.
تغيير در شيوه هاي آموزش
تاكنون روش تدريس و شيوه آموزش علوم انساني در مدارس و دانشگاه هاي كشور به گونه اي بوده كه همه مواد آموزشي را به متوني قابل حفظ تبديل كرده است. در حالي كه محتواي دروس علوم انساني برخلاف تلقي رايج، بايد به گونه اي به دانشجو ارايه گردد كه «تفكر خلاق» را در وجود او بيدار ساخته و شكوفا سازد. روشي كه استاد دانشگاه براي القا و ارايه محتوا به دانشجو انتخاب مي كند، بايد روحيه پرسش گري و نقادي را در او ايجاد كند و بيش از آنكه او را به تكاپوي حفظ كردن مفاهيم، اصطلاحات و نظريه ها بياندازد، تفكر انتقادي او را تقويت و بارور سازد. اگر علوم انساني بخواهد عليرغم وضعيت امروزي اش نسبت دقيق و نزديكي با مسايل و نيازهاي جامعه برقرار نمايد و كارآمدي اش را در حل مسايل فرهنگي، اجتماعي، فكري و سياسي جامعه به نمايش بگذارد، بايد كلاس هاي درس علوم انساني در دانشگاه ها محل نضج گرفتن و شكوفا شدن «انديشه خلاق» و «تفكر نقاد» در دانشجويان باشد تا آنان بتوانند اندوخته علم و دانش خود را به كمك و راهنمايي استادان خويش براي حل معضلي ازمعضلات كشور بكار گيرند.
منحصر كردن علوم انساني در فعاليت هاي نظري (آنهم فقط به صورت انباشتن مطالب قابل حفظ در ذهن دانشجويان) و غفلت از فعاليت هاي عملي، يكي از علل عمده غربت و انزواي علوم انساني در ايران است. و غفلت از فعاليت عملي هم علت اصلي اش ضعف در مهارت تحقيق است. متأسفانه آنچه اغلب به عنوان روش تحقيق و پژوهش به دانشجويان ارايه مي گردد، بيش از آنكه «آموزش تحقيق» باشد «آموزش درباره تحقيق» است و بجاي آنكه با رويكرد «يادگيري عملي» مهار تحقيق را در دانشجو ايجاد نمايند، همچنان بر ارايه مفاهيم، الفاظ و اصطلاحات بسنده كرده و حداكثر آنكه «روش هاي تحقيق» را براي او بر شمرده و او را با اين روش ها آشنا مي كنند!
راه برون رفت از اين وضعيت آن است كه استادان عزيز دانشگاه شيوه اي براي تدريس و آموزش علوم انساني انتخاب نمايند كه تحليل را جانشين تحفيظ و تحقيق و روش عملي را جايگزين تقليد نمايد.
ارتباط وثيق باحوزه
يك راهبرد مؤثر در ايجاد تحول در علوم انساني در ايران، منطبق كردن محتوا،منابع، متون و برنامه هاي آموزشي علوم انساني با ارزش هاي ديني و ملي است. وجود حوزه هاي علميه فعال و پيشرو همانند حوزه علميه قم و مؤسسات وابسته و مشابه آن، امروز فرصت در دسترس بودن مفاهيم و معارف اسلامي را در ايران بيش از همه جاي دنيا ايجاد نموده است و در اين مسير ارتباط استادان علوم انساني دانشگاه ها باحوزه هاي علميه براي تغيير دادن محتوا و متون علوم انساني در كنار متحول و بومي نمودن روش ها و برنامه هاي آموزشي آن بسيار كارگشا خواهد بود. تشكيل گروه هاي كاري مشترك با حضور استاداني از حوزه و دانشگاه، تعامل مؤثر حوزه و دانشگاه را بر محوريت انطباق علوم انساني با مباني معرفت ديني و تعاليم وحياني ايجاد مي نمايد. محصول كار اين گروه ها نيز مي تواند در قالب نشريات علمي - پژوهشي در سطح ملي يا كشورهاي اسلامي عرضه شده و جريان تحول در علوم انساني را تقويت نمايد
ايجاد تحول در روش شناسي علوم انساني
روش شناسي متداول در علوم انساني ايران به شدت متأثر از غرب است و همانطور كه رهبر معظم انقلاب تصريح كرده اند علوم انساني غرب كه مبناي آن ماديگرايي و نگاه معنوي نداشتن به انسان و جهان است و از مسئوليت انسان در مقابل خداوند غافل است، نمي تواند با مباني ديني و ارزش هاي اسلامي ما مطابق باشد.
استادان دغدغه مند علوم انساني، بيش از هر كسي به اين حقيقت واقفند كه تسلط روش شناسي تجربي بر علوم انساني رايج در دانشگاه هاي كشور، باعث شده از منابع اصيل معرفت (همانند وحي) استفاده كافي نشود و نتيجه اين امر عدم كارآيي علوم انساني براي پاسخ به نيازهاي جامعه ديني بوده است. بنابر اين برخورداري علوم انساني ايران از روش شناسي بومي و اختصاصي، ضرورتي است كه همانطور كه اشاره شد، مي تواند مبنا و محور تعامل استادان و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي قرارگيرد.
¤ مدير مطالعات و برنامه هاي راهبردي مركز هم انديشي استادان

 



دانشگاه ايراني و تعامل با ولايت فقيه

حبيب اله رحيم پور ازغدي
چهاردهم بهمن ماه رهبر انقلاب جلسه اي داشتند با رئيس دانشگاه، روساي دانشكده ها و شماري از اعضاي هيئت علمي دانشگاه تهران و طبق معمول حضرت آقا تأكيد كردند بر جايگاه بي بديل دانشگاه و به ويژه دانشگاه تهران در پيشبرد انقلاب و تحقق ارزش هاي انقلابي. اما در اين جلسه اتفاقي افتاد كه بي نظير بود. هيئت رئيسه دانشگاه در حاشيه اين ديدار به رهبر انقلاب پيشنهاد كردند كه دكتراي افتخاري دانشگاه تهران را به حضرتش اعطا كنند. پيشنهادي كه قابل پيش بيني و عادي بود و واكنشي كه قابل پيش بيني بود و غيرعادي. رهبر انقلاب دكتراي افتخاري را نپذيرفتند و در قبال اين پيشنهاد فرمودند: «اين مسئله و ابراز محبت دانشگاهيان براي بنده افتخار است. اما از پذيرش آن معذورم و اگر خداوند كريم كمك كند به همان ميثاق طلبگي متعهد و پايبند خواهم بود.»
هديه اي به رهبري پيشنهاد شد و ايشان نپذيرفت. كل قضيه را مي شود در همين چند كلمه خلاصه كرد و كلام را از اطناب باز نگاه داشت. اما آيا واقعا ماجرا به همين بي لايگي و عرياني بود يا اين كه قضيه را بايد لايه دارتر و استعاري تر از اين صورت متعارف ديد و به گونه اي ديگر تاويل و تفسير كرد. ماجرا در نگاه هاي گرفتار در چمبره عادت، اتفاقي عادي بود اما در نگاه هاي معناگرا، عالمي از معنا و دلالت در دل نهفته بود كه بايد كشف شود و فاش گردد. درك حقير عاجز است از اين كه داعيه كشف دلالت هاي رفتار ولايت را بنمايد اما گمانه زني مستند و مستدل را نيز حق محفوظي براي خود پنداشته و با استناد بر اين حق است كه كلمه جاري مي شود و گفت وگو پا مي گيرد. پس مي گويم تا گويندگان نيز بشنوند و شنوندگان بگويند.
اعتراضي بر تقلاي مضحكانه مديران بي مدرك
درك اتفاقات منوط است به كيفيت روايت اتفاق و كاربرد الفاظ و گزاره هاي زباني در اين روايت. قضيه را بايد از اين منظر نيز روايت كرد كه به مسئولي «مدركي افتخاري» مي دهند تا با پذيرش مدرك بر افتخارات دانشگاه اعطاگر بيفزايند اما در سويي ديگر مديراني را شاهديم كه در طلب مدرك هر ننگ و ذلتي را مي پذيرند ولو ننگ قانون گريزي را تا با «مدرك افاضه اي» افتخار كنند و تفاخر نمايند. چگونه بايد اين رفتار را هضم كرد وقتي كه مقايسه اش مي كنيم با حقارت نفسي كه شماري از مديران دولتي و غيردولتي براي دريافت مدرك تحمل مي كنند و سر از دانشگاه هاي تقلبي و مدرك هاي سفارشي درمي آوردند. وقتي اين دو رفتار را با يكديگر مقايسه مي كنيم به ياد نقلي با اين مضمون مي افتيم كه شماري از افراد در پي دنيايند و دنيا از ايشان گريزان و شماري ديگر از دنيا گريزانند و دنيا در پي ايشان.
اعتراضي به مدرك زدگي
فضاي علمي ايران بيمار است. بيماري علم گريزي. بيماري اي با نشانه هاي متكثر و نمودهاي متنوع و اصلي ترين و فراگيرترين نشانه اين بيماري چيزي نيست جز عطش مدرك گرايي.
نه مدرك گرايي كه مدرك زدگي است، جنون مدرك زدگي. جنوني كه از دانشجوي كارداني و كارشناسي شروع شده، دانشجوي ارشد و دكتري را شامل مي شود و تا مديران ارشد دولتي و بعضا طلبه هاي حوزه علميه را نيز پوشش مي دهد. جنوني كه انسان را استثمار مي كند و منجر مي شود اعتبار علمي افراد نه با نشانه هاي عالم (بينش و رفتار عالمانه) كه با برگه اي كاغذ و مهر تأييد اداره اي اثبات شود. غلبه نگاه هاي مدرك گرا بر فضاي علمي ايران باعث شده است كه دانشجوي ايراني بيش از اين كه در پي مدركات علمي باشد و آفاق و انفس را بكاود، به دنبال مدارك علمي بيفتد و دالان هاي كور ادارات را بپويد و هويتي پوشالي و اعتباري براي خويش بتراشد. در اين زمانه از فضلاي بي شماري (با مدرك و بي مدرك) گلايه هاي متوالي شنيده ايم در اعتراض به غلبه مدرك جويي بر دانش جويي و شايد اين رد محترمانه مدرك افتخاري نيز واكنشي بود كه توسط رهبري براي مقابله با اين فضاي بيمار بروز نمود.
اعتراضي به تشريفات
اشرافيت بيماري كهنه عمده اي از دولت ها در تاريخ ايران است. بيماري كه بحمدالله با انقلاب اسلامي رو به بهبود گراييد. زيرا كه گفتمان انقلاب با تقليد از خطبه ها و پيام هاي نهج البلاغه به دفعات بر جايگزيني روحيه اشرافي گري با روحيه مردم واري در مسئولان تأكيد كرده بود و در اين تأكيدات بي ترديد كلام و رفتار ولايت فقيه نماينده اصلي اين گفتمان بوده است. ولايت در تاريخ انقلاب هميشه از اشرافيت گريزان بوده و تشريفات را نشانه و مويد اشرافيت تفسير كرده و بنا بر انگاري اعتقادي و نگاهي فقاهتي مسئولان را از اين كه گرفتار تشريفات و اشرافيت شوند، پرهيز داده اند و نهي نموده اند. در گفتمان انقلاب اين يك اصل است كه سياست بايد از خصلت هاي اشرافي فاصله گيرد تا لياقت اين را بيابد كه نماينده اصيل توده هاي مردم شود. تا با مردم باشد و نه بر مردم. اما نكته اصلي اين كه انقلاب به رابطه ضروري و جبري اشرافيت و تشريفات پي برد و از همين رو بود كه براي وصال به اصل «ستيز با اشرافيت» گريزي نديد به غير از «پرهيز از تشريفات». انقلاب اين را درك كرد كه تشريفات هم روزنه نفوذ اشرافيت و هم نشانه رسوب اشرافيت است. به همين دليل است كه گفتمان انقلاب هر امري را كه بويي از تشريفات ببرد، زائد بنمايد وغيرضروري باشد، برنمي تابد و پس مي زند. قضيه اين اعطاي مدرك نيز امري بود از جنس تشريفات و زوايد و علي القاعده نبايد واكنش ديگري را از رهبري مي ديديم.هنوز از ياد نبرده ام كه رهبري در ديدار با رئيس جمهوري و اعضاي هيئت دولت نهم جملاتي فرمودند با اين مضمون كه اگر ما بخواهيم تشريفات و اشرافي گري را از جامعه بزداييم، با الفاظ و توصيه هاي تشريفاتي نمي شود. نمي شود كه از سويي توصيه كنيم و از سويي ديگر مردم نگاه كنند و ببينند رفتار ما گونه ديگري است! بايد عمل كنيم.
اين رويداد را افراد ديگري نيز تفسير كرده اند و نكات پيش گفته، نكاتي بود شبيه نگاه ديگران اما به گمان حقير نكات اصلي چيز ديگري است...
با ولايت تاشهادت به روشي آكادميك!
انقلاب به دهه پيشرفت و عدالت رسيده است اما نهادي كه بايد مبدأ تغييرات انقلابي باشد، گره هاي معرفتي و علمي كشور را بگشايد و نيروي انساني انقلاب را پرورش دهد هنوز معجوني است مختلط از جنبه هاي ديني، غيرديني و ضدديني. دانشگاه ايراني هنوز نتوانسته است هويتي برمبناي ديانت و شريعت بيافريند و ديني شود. دانشگاه هاي ايران موظف به پالايش علوم وارداتي و توليد علم ديني اند اما با معارف و علوم متعارف منفعلانه و ترجمه اي مواجه مي شوند. دانشگاه هاي ايران مأمور به پرورش نسلي متعهد و متشرع اند اما نگاه هاي لائيك و سكولار را اشاعه مي دهند. فلسفه وجودي دانشگاه هاي ايران گشايش معضلات نظري و كاربردي كشور است اما از واقعيت دورند و ملاك امتياز و ارتقا دانشگاهيان را انتشار مقاله در نشرياتISI گذاشته اند. دانشگاه ايراني گرفتار نوعي هويت دوگانه است. هويتي كه در ميانه كپي از يونيورسيتي هاي فرنگي و تأسيس دانشگاه ديني و ملي در تردد و تعليق است. نشانه اين تعليق چيست؟ آيا نشانه اين هويت دوگانه و التقاطي را در چيزي جز نوع تعامل و ارتباطي كه دانشگاه با انقلاب اسلامي برقرار نموده بايد كاويد.حقير به عنوان دانشجويي كه دانشگاه هاي دولتي ايران را تجربه نموده گواه است كه شمار زيادي از دانشجويان و اساتيد اين دانشگاه ها همه بضاعت و طاقت خود را در پيشبرد و پيشرفت انقلاب گذاشته اند اما متأسفانه نظام و فضاي غالب بر دانشگاه ايراني هنوز فاصله چشمگيري دارد با ارتباط و تعامل شايسته اين نهاد با انقلاب.
دانشگاه ايراني مشتاقانه نيت مي كند به محضر ولايت فقيه ارادت ورزد اما از ديگرسو اوامر ولي فقيه را اطاعت نمي كند (از نظريه پردازي علمي و ارتقاي معرفت ديني دانشگاهيان بگيريد تا افزايش بصيرت سياسي و...) زيرا كه پيش از هرچيز اين اوامر برايش قابل هضم نيست. لازم به ذكر است كه حقير مطلقاً چنين قصد و منظوري نداشته كه رئيس و نمايندگان دانشگاه تهران را به خاطر ابراز عاطفه و اثبات ارادتي كه به محضر ولايت داشته اند تحقير يا تخطئه كنم و يا در صف مقابل ولايت بنشانم.اما اين واقعيت را نيزانكار نمي كنم كه اين اتفاق نمودي بود از ماهيت بي هويت دانشگاه ايراني زيرا كه توسط نمايندگان دانشگاه تهران (اولين نهاد دانشگاهي ايران) صورت گرفت. توجه كنيد كه وقتي مي گوييم دانشگاه ايراني منظور هويت صنفي دانشگاهيان در ايران است نه صرفاً رفتار يا عملكرد فردي يا افرادي. اين اتفاق دليلي بود بر اين كه دانشگاه ايراني هنوز نتوانسته است كيفيت تعاملش را با انقلاب و نائب امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تعريف نمايد و ساماندهي كند. دانشگاه ايراني ادعاي اطاعت از ولي فقيه سرمي دهد اما اندوخته اي غيراز ارادتي آكادميك گونه قابل نمايش ندارد. دانشگاه ايراني از سويي از اين كه رونوشتي برابر اصل از آكادمي هاي غربي و شرقي باشد ترديد نموده و توبه كرده است اما از سويي ديگر هنوز فاصله زيادي تا دانشگاه ديني و انقلابي دارد. زيرا كه دانشگاه روييده از فرهنگ انقلاب در زمانه اي كه جامعه را فتنه فراگرفته و معاند و مزدور قصد اصل انقلاب را كرده اند همه بضاعت علمي و اعتبار اجتماعي اش را فداي صيانت از اين امانت الهي مي كند اما دانشگاه ايراني عاجز است ازاين كه خرق عادت كند و از رويه تنزه طلبي و عافيت جويي برهد. دانشگاه ايراني نهايت تقلايي كه مي كند اين است كه به شيوه اي آكادميك از كوشش هاي منحصربه فرد مقام معظم رهبري در پيشبرد و صيانت از انقلاب تقدير كند! و او را مفتخر به دكتراي افتخاري كند. غافل از اين كه رهبري نه اعطاي مدرك كه رشد درك و توسعه ادراك در مردم و نظام را از دانشگاهيان انتظار مي كشد.
دانشگاه ايراني در زمانه اي كه بايد كل بضاعتش را هزينه كند تا انقلاب الهي مردم ايران را در قبال شعارهاي راديكال، استحاله ارزش ها و نفوذ تجديدنظرهاي بنيادي صيانت كند، بصيرت يابد، معرفت زايي و حضور داشته باشد صرفاً تماشاگر است و تقديركننده. دانشگاه ايراني گرفتار هويتي دوگانه است و همين هويت دوگانه است كه منجر شده دانشگاه هاي ايران به گونه اي بايسته و شايسته ظرفيت خود را در خدمت اهداف انقلاب نگيرند. ازاين روست كه به گمانم دانشگاه متعهد و دانشگاهيان معتقد براي اثبات ارادت به ولايت گريزي ندارند غير از اين كه اين بيماري را درمان نمايند. بيماري هويت بيمار را.
كليشه اي ها و مأموريتي انقلابي!
پيشنهاد اعطاي دكتراي افتخاري به ولي فقيه! را چگونه بايد تأويل كرد و تحليل نمود. به نظر بنده براي درك و تفسير اين رويداد گريزي نداريم از اين كه اين پيشنهاد را در سايه تفكر غالب بر فضاي دانشگاه ايراني ارزيابي كنيم و درك فضاي فكري و رواني غالب بر دانشگاه ايراني نيز منوط است به اين كه دانشگاه ايراني را در ذيل تاريخ ايران بنگريم. دانشگاه در تاريخ ايران از ابتدا با قيد وارداتي همراه شد. قيدي كه اين نهاد را از نظر فكري مترجم و از نظر رواني مقلد پروراند و اين هردو نمودي است از انفعال. دانشگاه در تاريخ ايران امري بود از نوع واردات كه به قصد تشبه به ديگري و بلكه تقليد از ديگري وارد شد. شباهت و تقليدي كه همه عرصه هاي فردي وعمومي را پوشاند و در اين شمول فراگير بي ترديد عرصه سياست و فلسفه سياسي را نيز فراگرفت. براساس همين تشبه و تقليد دنباله دار است كه نظام امت و امامت (امري اصيل) كه ثمره عقل انقلاب اسلامي است توسط عقل وارداتي دانشگاه درك نمي شود و عقل مذكور، نظام سياسي ايران را ناگزير از منظر دولت و ملت (امري ترجمه اي) مي نگرد و درك مي كند. دو نظام و نهادي كه در مبادي و مباني از يكديگر متمايزند و دانشگاه نيز تعامل و ارتباط متفاوتي با اين دو نظام برقرار مي نمايد. دانشگاه در نگاه دولت و ملت نهادي است با كاركردي اقتصادي در صورتي كه در نظام امت و امامت نهادي است با رويكردي اعتقادي و بي ترديد تاثير اين دو نگاه در تعريف قابليت و رسالت اين نهاد غيرقابل انكار.
دانشگاه در ايران متاسفانه هنوز گرفتار بينش وارداتي است و در مقام ادراك انقلاب و ارزش هاي انقلاب نيز به همين بينش اتكا مي كند. از همين روست كه هنوز فضاي غالب دانشگاه ايراني نتوانسته به درك دقيق مباني متعالي و اصول مترقي انقلاب نايل شود و كليه لايه هايش را مبتني بر اين مباني و اصول بازبيافريند. بايد اعتراف نمود كه گرچه پس از انقلاب صورت دانشگاه هاي ايران رنگ انقلاب گرفت و داعيه انقلاب گري نمود اما هنوز رگه هاي زمختي از نظام فكري و منظومه ارزشي غيرديني و غيربومي در دانشگاه ايراني مشهود است. دانشگاه درون انقلاب بود اما درون دانشگاه انقلاب نشد.
دانشگاه ايراني هنوز گرفتار عقل وارداتي است. عقلي كه به اقتضاي ماهيت ترجمه ايش نه به فكر تاسيس بلكه به فكر تقليد است. عقلي كه قادر به درك نگاه هاي تغييرزا و انقلابي رهبر انقلاب نخواهد بود و از همين روست كه رسالت و ماموريت آزادانديشي علمي و نوانديشي ديني براي دانشگاه ايراني يا هضم نگرديده يا دغدغه نشده است. دانشگاه در ايران هنوز گرفتار تفكري وارداتي است و به دليل همين كليشه هاي فكري است كه از درك و اجراي ماموريتي كه ولايت فقيه به اين نهاد بي بديل واگذار مي كند غافل يا قاصر است و به تشريفات مي پردازد.
متصديان دانشگاه (فراتر از هيئت رئيسه دانشگاه تهران و امثال ذلك) بايد توجه كنند كه اين نهاد تا زماني كه رابطه و نسبت خود را با نائب امام عصر(عج) رابطه اي تشريفاتي و صوري تعريف نمايد قادر به اجراي وظايف محوله نخواهد بود و اگر اين ارتباط و تعامل بخواهد از تشريفات عبور نمايد پيش از هر چيز بايد به بازنگري در فرهنگ غالب بر دانشگاه بينديشد كه امري است بس ظريف و بنيادي. و همين ظرافت و ضرورت است كه منجر شده رهبري با وجود اين كه به دفعات تاكيد نموده اند رسالت اصلي دانشگاه رسالتي علمي است اما هر مرتبه بر ارتقاي معرفت ديني و بصيرت سياسي دانشگاهيان تاكيد نمايند. خاتمه اين كه اگر چه حقير توفيقات معرفتي و محصولات علمي دانشگاه ايراني را انكار نمي نمايد اما معتقدم دانشگاه ايراني به واسطه اسارت در چمبره عقول وارداتي! براي زايش علم ديني و بومي عقيم است و تا انجام ماموريت محوله راه طويلي را بايد بپيمايد. و اين ره پيموده نمي شود مگر با تعميق معرفت ديني، تشديد ارتباط با واقعيت و ايضا تغيير تعامل با ولايت فقيه. مگر با ميثاق...
¤ دانشجوي كارشناسي ارشد علوم تربيتي دانشگاه تهران

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14