دوشنبه 10 اسفند 1388- شماره 19594
پيامبر(ص) و استقلال فرهنگي
شادي و نشاط ملي، شاخصه توسعه
پيامبر(ص) و استقلال فرهنگي
محسن حيدرخاني
در مقاله حاضر نويسنده؛ اشاره به تأكيد پيامبر اعظم(ص) در برخورداري مسلمانان از هويت مستقل، شريعت اسلامي را ضامن سعادت بشري دانسته و تلاشهاي حضرت رسول(ص) را در خصوص تعيين نمادهاي خاص براي هويت بخشي به مسلمانان و تمايز آن از ساير امتها پيروان اديان مورد بررسي قرارداده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
ضرورت داشتن هويت مستقل
از همان روزهايي كه پيامبر در مدينه مستقر شد و نخستين دولت شهر اسلامي را بنياد گذاشت با چهار فرهنگ بزرگ و مؤثر عصر خود به شكلي ارتباط فرهنگي پيدا كرد و تنوع فرهنگي، تدوين فرهنگ مستقل را با چالش مواجه كرد.
بي گمان بدون استقلال فرهنگي نمي توان مدعي هر گونه استقلال ديگري چون استقلال تمدني و سياسي و اقتصادي شد و مفهوم امت تازه و جامعه نوين را تحقق خارجي بخشيد. نخستين گامي كه هر جامعه همانند هر فرد برمي دارد آن است كه براي خود هويت مستقلي را تعريف كند. تشخيص خود از ديگري نيازمند شناخت تمايز در كناراشتراكات است. تمايزات هر شخص وي را از ديگري باز مي شناساند و به وي هويت مستقل مي بخشد.
هر جامعه به ويژه هر امتي در اين انديشه است تا از امت هاي ديگر بازشناخته شود و در اين ميان تفاوت هاي فرهنگي است كه اين تفاوت را معنا و مفهوم مي بخشد؛ زيرا تفاوت هاي تمدني يا ديده نمي شود و يا پايدار نيست. اما تفاوت هاي فرهنگي به ويژه در حوزه بينشي و نگرشي در تبيين اهداف جامعه و راهبردهاي آن مي تواند اثر روشني در تفاوت ها به جا گذارد.
امت، مجموعه اي از انسان ها هستند كه هدف و مقصد خاصي را تشخيص داده و راه و روش خاصي را براي دست يابي به آن درنظر گرفته و هويت خويش را در اين روش ها و اهداف تعريف مي كنند. از اين رو افزون بر اهداف عمومي بشري چون آسايش و آرامش و امنيت دست يابي و اهدافي چون دستيابي به كمالات معنوي و حفظ محيط زيست و ايجاد جامعه يگانه، روش هاي خاصي نيز مورد توجه قرار مي گيرد كه اين روش ها خود به نحوي عامل هويت بخشي به امت اسلامي مي شود.
شريعت اسلامي، تضمين كننده سعادت بشري
امت اسلام مي كوشد تا با بهره گيري از روش هاي خاص كه از آن به شريعت اسلامي ياد مي كند به اهداف خاص و بلندي دست يابد كه تضمين كننده سعادت جمعي بشر در سرتاسر كره خاكي و رشد و تكامل معنوي تا رسيدن به مقام خلافت الهي باشد. از اين رو روش هاي دست يابي به اين هدف، نقش مهم و ارزشي را بازي مي كند و اين گونه نيست كه مثلا نماز و روزه و يا حتي جهاد تنها روش هاي انساني باشد كه هر دم مي تواند و يا قابليت تغيير و تبدل دارد؛ بلكه روش هايي كه امت اسلامي انتخاب كرده روش هائي است كه بيش تر از خصيصه بقايي برخوردار مي باشد و امر ثابت و ارزشي است. كسي نمي تواند اين روش ها را تغيير دهد و روش هاي جديدي را براي دست يابي به هدف مشخص اسلام تدوين نمايد. از اين رو همان اندازه كه اهداف امت معين است و تخطي از آن جايز نيست، روش هاي ثابت اسلامي نيز امري ارزشي و تعيين شده است و تخطي از آن ناروا شمرده مي شود.
كسي كه بخواهد امت اسلام را بشناسد و آن را از جوامع بشري حتي امت ها تفكيك كند مي بايست به روش هاي آن نيز به عنوان عامل هويت بخشي توجه داشته باشد. البته روش هاي اسلامي كه خطوط سياست ها و خط مشي ها را بيان مي دارد به دو دسته ثابت و متغير تقسيم مي شود و تفكيك آن نياز به شناخت جامع از اسلام و مباني و اصول و قواعد آن دارد كه كاري تخصصي است و هر كسي نمي تواند در اين راه وارد شده و موفق بيرون آيد.
اگر بخواهيم تفكيكي ميان اهداف و غايات و ارزش ها از سويي و روش ها و خط مشي ها از سوي ديگر ارائه دهيم بايد گفت كه دسته نخست در حوزه مباني اسلامي قرارمي گيرند و دسته دوم نيز در حوزه اصول و قواعد آن مي نشينند. از اين رو هر دو حوزه نقش هويت بخشي فرهنگي اسلام و عامل استقلال فرهنگي آن را برعهده دارند.
روش هاي هويت بخشي
وجود روش هايي براي هويت بخشي به فرهنگ ها غير از مباني و كليات كه امري بيرون از دايره حس و احساس است لازم و ضروري است؛ زيرا آن چه فرهنگي را ازفرهنگ ديگر جدا مي سازد اموري است كه ازآن به نمادهاي فرهنگي ياد مي كنند.
اموري كه در حوزه مباني و بينش ها و غايات و ارزش ها قرار مي گيرند از آن جايي كه اموري غيرحسي نمي توانند عامل جداسازي فرهنگي به شمار آيد. از اين رو همواره امت ها و جوامعي كه اهداف خاصي براي جامعه و امت و گروه خويش تعريف كرده اند مي كوشند در حوزه روش ها و خط مشي ها عوامل را شناسايي كنند تا بتوانند شيوه خاص دستيابي به هدف باشد. از اين جا مسئله نمادها در هر امت و جامعه و حتي گروههاي ريز و درشت اجتماعي خود را تحميل مي كند. هر گروهي مي كوشد تا نمادي را براي تشخيص و جداسازي از گروه ديگر و اهداف خاص خود شناسايي و معرفي كند. در تيم هاي ورزشي به ويژه فوتبال، نمادهاي چندي چون نشانه هاي تيمي و لباس ها و يا رنگ ها به كار مي رود تا هويت خاصي به تيم و ارزش هاي آن ببخشد.
اهميت نمادها
پيامبر اسلام در زماني كه با فرهنگ هايي چون فرهنگ مشركان و يهوديان و مجوسيان و مسيحيان روبه رو شد كوشيد تا افزون بر بيان كليات و جوامع الكلم كه بيانگر غايت و مباني بود، اصول و روش هايي خاص را شناسايي كند كه افزون بر دستيابي به اهداف و ياري دراين حوزه بتواند هويت و استقلال فرهنگي را نشان دهد و بيان كند. از اين رو بر اذان به عنوان نماد حضور اجتماعي براي عبادت تاكيد مي شود و هنگامي كه شوراي انتخاب روش هويت بخشي تشكيل مي شود هركسي راهي همانند ناقوس مسيحيان و يا اموري از اين دست را مطرح مي سازد كه پيامبر(ص) به سبب مشابهت آن با گروههاي قومي و يا ديني ديگر با آن مخالف مي ورزد؛ زيرا وي در انديشه نمادهايي بود كه هويت فرهنگي خاصي براي اسلام بيان دارد. از اين رو اذان نه تنها به عنوان روشي براي دعوت به اجتماعات خاص مذهبي و سياسي و نظامي مطرح مي شود بلكه به عنوان ارزش از جايگاه خاصي برخوردار مي گردد و تنها از روش بودن خارج مي شود. اين گونه است كه اذان به عنوان امري مستحب درعمل عبادي تعبيه مي شود و پاداش معنوي خاصي براي آن مشخص مي گردد.چنين مسئله اي در امري چون عبادتگاه پيش مي آيد و حتي در عناوين تلاش مي شود كه عناوين خاصي مطرح شود. مسجد و محراب و حتي شكل هاي ساخت و ساز و معماري آن مورد توجه قرار مي گيرد تا عناصر هويت بخشي فرهنگي، خود را نشان دهد. در بسياري از منابع آمده كه شكل شش ضلعي از ابتكارات پيامبراكرم(ص) است كه اين امر خود عاملي براي هويت بخشي فرهنگي اسلام در قبال ديگر امت هاي پيراموني چون هويت يهودي و مسيحي و زرتشتي بود.
اين ها نمادهايي بود كه مورد توجه و تاكيد پيامبر(ص) قرارگرفت تا در مسير هويت بخشي و استقلال فرهنگي مورد توجه امت اسلام نيز قرارگيرد. در داستان تغيير قبله احساس خاص آن حضرت(ص) براي دستيابي به هويت فرهنگي و استقلال از امت هاي مسيحي و يهودي به خوبي در آيات قرآني در سوره بقره بيان شده است. آيات چندي تنها در مورد مسئله انتظار امت به ويژه براي مشخص شدن وضعيت قبله وارد شده است. پيامبر(ص) در اين آيات به گونه اي ترسيم مي شود كه در انتظار است و چشم به آسمان دوخته است تا مسئله تغيير قبله از بيت المقدس كه قبله مشترك سه دين اسلام، يهود و مسيحيت بود به گونه اي حل شود؛ زيرا يهوديان و حتي مشركان بخاطر عدم هويت مستقل مسلمانان از يهوديان، مسلمانان را تمسخر مي كردند، تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه موجب شد تا استقلال فرهنگي امت اسلامي تقويت شود و هويت خاصي يابد.
هويت طلبي براي امت اسلامي همانند دوره بحران نوجواني و جواني بود. همه نشانه هاي بحران را مي توان در مدينه ردگيري و شناسايي كرد. امت اسلام هنگامي كه در مدينه قرار گرفت بخاطر وجود مشتركات بسياري كه با يهود داشت و عناصر يهودي در دين اسلام و آيات قرآني تبيين شده بود بسياري از مشركان و يهوديان را به اين باور رسانه كه قرآن از القائات مردي نصراني ايراني است و يا از كتب انجيل و تورات به وديعت گرفته شده و به شكل بومي سازي شده در اختيار مشركان قرار گرفته است.
دشواري هويت يابي مسلمانان از يهوديان در مدينه
پيامبر(ص) از همان آغاز كوشيد تا با هويت بخشي به امت در مكه، خود را از نمادهاي مشركان دور سازد؛ هرچند كه بسياري از آن ها برخاسته از سنت هاي ابراهيمي و دين حنيف بود ولي تفاوت هاي فرهنگي ميان اسلام و هويت مشركان ديده نمي شد و آن چه در بيان هاي كلي گفته مي شد نمي توانست موجبات هويت مستقل مسلمانان از مشركان را فراهم آورد. هركسي كه آنان را مي ديد نمي توانست ميان مسلمان و مشرك تفاوت ببيند لذا پيامبر(ص) كوشيد تا خود را از اتهام اشتراك برهاند و نمادهاي خاصي را ايجاد كرد. نخستين نماد براي جداسازي نماز و آداب خاص آن بود كه در برابر كعبه نماز خوانده شد. اين گونه بود كه نماز ايشان از مشركان متفاوت شد. آن حضرت(ص) به عمد نماز را در كنار خانه كعبه و مسجدالحرام به جا مي آورد تا اين هويت بخشي علني و روشن شود.
در مكه كار هويت بخشي آسان تر بود؛ زيرا تفاوت هاي مهمي ميان مسلمانان و مشركان در حوزه رفتاري و گفتاري وجود داشت و حتي كلماتي چون سلام و مانند آن خود هويت بخش مسلمانان و موجبات استقلال فرهنگي آنان بود. اما در مدينه اين امر دشوارتر بود؛ زيرا يهوديان با مسلمانان اشتراك بسياري در عقيده و دين داشتند و در حوزه عمل اجتماعي و عبادي نيز شباهتهائي بوده است. توجه به بيت المقدس در نماز و امور ديگر چون انفاق و زكات و مانند آن مي توانست زمينه ادغام و در نهايت يگانگي و وحدت فرهنگي و تمدني را موجب شود. اگر پيامبر در مكه مي توانست در استقبال خود كعبه را نيز در برابر خويش قرار دهد، در مدينه چنين امري ممكن نبود؛ زيرا دو منطقه كاملا در برابر هم بودند و اين مسئله در مسجد ذوالقبلتين به خوبي نمايان است. اين گونه است كه يكي از دلواپسي هاي آن حضرت(ص) هويت بخشي و ايجاد نمادهاي خاص فرهنگي بود كه اين امر اتفاق افتاد. روز به روز آن حضرت مامور مي شود تا نمادهاي ديگر بر نمادهاي اسلامي بيفزايد و آن را به شكل روش و آيين ديني مطرح سازد كه داراي بار ارزشي نيز باشد و امت در صورت مخالفت با آن مواخذه و تنبيه و در آخرت عذاب شوند. اين گونه است كه اسلام از دوره نوجواني و بحران هويت مي رهد و براي خود هويت و استقلال فرهنگي جديدي مي يابد.
شادي و نشاط ملي، شاخصه توسعه
گردآورنده: جلال جليلوند
يكي از مباحثي كه اگر به آن درست و مبنايي پرداخته شود مي تواند موجب انبساط خاطر و تحرك و آرامش فردي و اجتماعي شود، و فرآيند رشد و توسعه جامعه را رشد و شتاب بيشتري بخشد بحث شادي و نشاط است.
در مقاله حاضر، اين بحث با استفاده از نظرات كارشناسان امر: حميد پارسانيا، دكتر پورحسين و دكتر قرايي مقدم مطرح و به جوانب مختلف آن اشاره شده است.
اينك با هم، مطلب را از نظر مي گذرانيم.
شاخص شادي و نشاط اجتماعي
در بررسيهاي شناختي شاخصهاي توسعه يكي از شاخصهايي كه مورد توجه قرار مي گيرد شاخص شادي و نشاط اجتماعي يا به تعبيري ديگر نرخ اميد به زندگي يا نرخ اميد به آينده است. در بادي نظر چنين مي نمايد شايد نتوان ميان نرخ اميد به زندگي و توسعه علمي و اقتصادي و حتي فرهنگي ارتباط وثيقي يافت. در واقع نشاط و شادي يكي از ابعاد روانشناختي فرد و جامعه است و فرد و جامعه هنگامي داراي شادي و نشاط خواهند بود كه شاخصهاي معيشتي و رفاهي از يك سو و ديگر شاخصهاي فرهنگي، علمي و سياسي آن جامعه از سوي ديگر از رشد قابل قبولي برخوردار بوده و يا دست كم در سطح مطلوبي قرار گرفته باشد.
نبايد از نظر دور داشت كه رابطه توسعه و نشاط اجتماعي يك رابطه يك سويه نبوده و نشاط و شادي صرفاً معلول وضعيت مطلوب اقتصادي و... نيست. اين دو متغير بي ترديد بر يك ديگر رابطه كنش و واكنش داشته و بر يكديگر مؤثرند. شادي و نشاط ماده اصلي تغيير، تحول و تكامل انسان است و در جامعه بانشاط و باطراوت زمينه توليد بهتر اشتغال بيشتر، اقتصاد پويا و سالمتر و كسب ثروت مشروع فراهم مي شود چرا كه در چنين محيطي انرژي هاي نهفته در جهت خلاقيت آزاد گرديده، ذهن ها پويا، زبان ها گويا و استعدادها شكوفا مي گردد. وقتي به يك جامعه نشاط تزريق مي شود، در پي آن فعاليت هاي روزمره با رونقي دو چندان پي گرفته شده، بخش قابل توجهي از انحرافات نسل جوان بويژه گرايش به الكل، قرص هاي روان گردان و مواد مخدر كاسته مي شود چرا كه به اعتقاد بسياري از روانشناسان، گرايش به اين مواد ناشي از تمايل جوان به كسب شادي هاي كاذب است.
به اين ترتيب جامعه با نشاط و فرحمند جامعه اي است كه استعدادهاي افراد آن شكوفا گرديده و رفاه و امنيت را براي آحاد آن جامعه به ارمغان آورد. در مقابل، جامعه اي افسرده، خموده و مغموم هر روزه بر مشكلاتش افزوده شده و با شتاب به انتهاي خط نزديك مي گردد. جامعه ايران به عنوان جامعه اي جوان استعداد سيرهر يك از اين دو مسير را در خويش دارد. جوان به اقتضاي انرژيهاي نهفته در خويش هم توان جهش هاي بلند به سمت توسعه و پيشرفت را داشته و هم اين قابليت را داراست كه در صورت عدم توسعه بهداشت رواني جامعه و هدايت مؤثر مسئولين امر، مسير عكس را بپيمايد. آسيب هاي فراروي يك جامعه مغموم و افسرده آنچنان گسترده و مهلك است كه نمي توان آن را به بهانه هايي چون مذموم بودن شادي و شادكامي ناديده گرفت. اگر عنصر شادي و نشاط در جامعه تعريف، برنامه ريزي و مديريت نشود چه بسا دستمايه دسيسه هاي بحران آفرين دشمنان قسم خورده اي شود كه تا به حال تلاش بسيار نموده اند تا گزندي را متوجه اين آب و خاك نمايند. و البته پرپيداست كه دشمنان نيز جز همين يأس و نااميدي و حزن اجتماعي را براي ما آرزو نمي كنند و تعبير بلند مقام معظم رهبري «دشمنان از خوشحالي و شادي ما غمناك مي شوند» و به همين علت است كه همواره تلاش مي نمايند با آمار و ارقام مخدوش از وضعيت اقتصادي، نرخ رشد اميد به آينده، فساد و مفاسد اقتصادي و اداري و دهها نمونه از اين نوع ترفند بذر ياس و نااميدي را در جامعه بـپراكنند و از اين طريق، شادي و نشاط را از جامعه ما بربايند و امنيت ملي ما را آماج هجمه هاي خود قرار دهند.
متأسفانه در ميان جامعه نيز دوستاني يافت مي شوند كه ناخواسته و ناآگاه بامنويات دشمنان خارجي همراهي مي نمايند و با برداشتي يك سويه از كلمات حقه قرآن كريم و احاديث شريف اراده باطل نموده بر مذمت فرح و شادي تحكم مي نمايند و گمان اشتباه مي برند كه مؤمن بايستي ظاهري جدي و صلب داشته و همواره سر در جيب مراقبت فرو كرده و در بحر مكاشفت مستغرق باشد غافل از آنكه اسلام دين فطرت است و آموزه هاي آن بر اساس فطرت الهي است. ايشان با اين نشانه كه شادي در قرآن بارها مورد نكوهش قرار گرفته مهر رد برپاي آن مي نهند و چنين استدلال مي كنند كه شادي و نشاط مظهر جامعه ملا و مترف زده و مرادف است با آويختن به جنبه هاي سافل حيات بشري و خوش بودن به ظاهر و مظاهر امور دنيوي است از اين رو فرد شاد فردي است قارون صفت و جامعه شاد جامعه ايست گناه آلود. اين نوشتار بر اين باور است كه آنچه بيشتر مخل شادي و نشاط اجتماعي است و آن را در معرض تهديد و تعرض قرار مي دهد همين همراهي است وگرنه تلاش دشمنان خارجي راه به جايي نبرده و جز زحمتي بر ما و بردن عرض خويش كامي بر نمي گيرند. لذا ابتدا تلاش مي نمايد مباني شادي و نشاط را به اختصار در آيات و روايات جستجو نمايد.
شادي و نشاط از منظر آيات و روايات
براساس آموزه ها و تعالم دين مبين ا سلام، گرايش ها و بينش هايي در وجود آدمي وجود دارد كه بيش از آن كه محصول تعامل او با عالم خارج باشد فطري او و خميرمايه ايست كه در نهاد او به وديعه گذاشته شده است. اين فطرت، فطرتي است الهي به اين معنا كه اين گرايشها و تمايلات عين مقتضاي فطرت و رحمت و مشيت خداوند است. اقتضاي رحمت و مشيت خداوند متعال آن است كه انسان بر صراط مستقيم قدم نهاده و از اين طريق به فلاح و رستگاري مقدر خويش نائل شود و اين فلاح و رستگاري محقق نخواهد شد مگر آنكه انسان سعه وجودي و امكان استعدادي اين طي طريق را داشته باشد كه البته خداوند اين ميل را در حاق جان او حك نموده و مهر فطرت و ربوبيت خويش را بر دل انسان ضرب نموده است. «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطرالناس عليها...» (مريم/30) و نيز «و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم قالوا بلي...» (اعراف/172)
بدين ترتيب حس خداجويي و ميل و گرايش به سوي مبدايي قدسي وحي و قيوم در نهاد بشر استقرار يافته و انسانيت او را از اين رهگذر برجسته تر از ساير مخلوق قرار داده است. شاهد مصدق اين نوع فطرت وجود نقشينه ها و آثاري است كه در غارها و الواح سنگي انسانهاي عصر پارينه سنگي كشف گرديده و در عصر حاضر نيز وجود اين همه اديان مختلف و متعدد گواه اين مدعا است.
آنچه مسلم است اينكه وجود اين گرايش فطري شرط كافي استقرار بر منهج صواب نيست و اگر دست انسان در دستان وحي و نبوت قرار نگيرد همين ميل فطري او را بر سبيلي ديگر خواهد كشانيد كه انتهايش اسفل السافلين است. طرفه آنكه انسان بر طريق فطرت آفريده شده و بسياري از خواست ها و گرايش هاي باطني او بر پايه ي فطرت ابتناء گرديده است. ميل به خداجويي، كمال طلبي، عدالت خواهي، نيك خواهي، جمال و ده ها گونه از اين نوع، مشترك ميان تمام انسانها و ذاتي نفس ايشان است. حتي جاني ترين افراد و مفسدترين انسانها در عمق جان خويش و آن گاه كه در برابر خلوت وجدان خويش قرار مي گيرند نوع اعمال خويش را نكوهش كرده اين معاني بلند را مي ستايند.
يكي از فطرياتي كه خداوند جل و اعلا در نهاد بشر نهاده فطرت نشاط جويي و شادكامي است. انسان همواره از حزن و اندوه گريزان و به سوي نشاط و شادي روي توجه نشان مي دهد. حزن و نااميدي در آثار ديني و مذهبي ما به كرات مذموم و مورد نكوهش واقع شده تا جايي كه ياس و نااميدي، كفر معرفي شده اند (يوسف/87) و به بيان رهبر فقيد انقلاب(ره) غم و اندوه و ياس و نااميدي از جنود شيطان به شمار آمده به گونه اي كه با ترفندهايي آدمي را مسخر شيطان مي سازند (صحيفه امام ج10 ص 75). از اين گذشته با وجود آنكه كلمه حزن و ساير شقوق آن چهل و سه بار در آيات قرآن آمده است اما در هيچ آيه اي از اين آيات بر تاييد حزن و اندوه اشاراتي نرفته وحتي نمي توان آيه اي دال بر اينكه «محزون و اندوهگين» باشيد يافت. البته احاديثي وارد گرديده كه به هنگام تلاوت قرآن محزون باشيد (اصول كافي جلد2 باب الترتيل) و يا اينكه امام علي(ع) در وصف مؤمنين مي فرمايند: «قلوبهم محزونه» (نهج البلاغه خطبه 193) اما كيست كه نداند اين حزن، غير از آن حزني است كه نتيجه يأس و ناميدي است. شايد اشكال شود كه يأس در مقابل رجاء است نه نشاط يا شادي. اما مگر نشاط قرين رجاء نيست در واقع نشاط جز با اميد حاصل نمي گردد و فرد و جامعه اي با نشاط و فرحمند است كه منحني اميد در آن رو به بالا باشد. به بيان ديگر اين حزن مي تواند در پاره اي امور مساوي با نشاط باشد چنانكه نشاط و شعفي كه از حضور در مراسم عزاداري سالار شهيدان يا شنيدن صوت قرآن به آدمي دست مي دهد همان مصداق نشاط است. در نتيجه مبداء تصوري ما از حزن در اين مجال همان حالتي است كه معادل افسردگي و يأس و ناميدي است كه هر از گاهي آدمي را مسخر خطوات خويش مي سازد.
باري مدعا اين است كه ميل به شادي و نشاط، فطري آدمي است و انسان ناخودآگاه و بدون هيچ علم حصولي به اين ميل علاقه نشان داده و به سوي آن حركت مي نمايد حال آنكه حزن و اندوه را طرد نموده و ذات انسان در مقابل آن از خويش مقاومت نشان مي دهد و پيوسته در ترك و فرار از آن مي كوشد. اما چنانكه آمد اين ميل و گرايش، در پرتو تعليم و تربيت صحيح و برگرفته از تعاليم همان فطرت گذار راستين است كه به فلاح و رستگاري مي انجامد و شاديهاي كاذب را از حقيقت خويش دور مي نمايد.
باري شادي نيز چون بسياري از مفاهيم اخلاقي مقول به حسن و قبح است. في الواقع اين مفهوم نيز در شرايط زماني و مكاني متفاوت معنايي متفاوت مي پذيرد چنانكه في المثل ايثار و از خودگذشتگي آنجا كه در راه باطل باشد نه تنها ممدوح نيست كه مذموم است و چنين است مفاهيم بلندي چون سخاوت، دستگيري، مهرباني و...
لفظ شادي را اگر معادل فرح لحاظ نماييم با مشتقاتش حدوداً بيست و پنج بار در قرآن كريم بكار رفته كه گاه معنايي مذموم از آن مستفاد مي شود و گاه آياتي ممدوح چنانكه در مذمت آن فرح فرمود «ان الله لايحب الفرحين» (قصص/76) و در مدح آن فرمود: «يومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله ينصر من يشاء و هوالعزيز الرحيم» مؤمنان واقعي همواره در خوشحالي و سرور هستند و آن را به شكل تبسم و نشاط نشان مي دهند. علت اين امر را مي بايست در اموري چون اخلاص ايشان در امور و كارها و توحيد محض دانست (انسان آيات 5 تا 11) خداترسي (همان) ايمان به حسابرسي آسان در قيامت و روز رستاخيز (انشقاق آيه 7 و 9) عقيده به روز قيامت و پاداش بهشت و به روزي (حاقه آيه 19 تا 24 و نيز انسان آيه 10 و 11) كه برخاسته از روحيه ايثارگري (انسان آيات 5 تا 11) و انفاق و اطعام به نيازمندان (همان) و شهادت طلبي (توبه آيه 111) و اعمال نيك و صالح (غاشيه آيه 8 و 9) است موجب مي شود تا سرور و خوشحالي همه وجود ايشان را دربرگيرد و هرگز حزن و اندوهي بر گذشته و خوف و ترسي از آينده نداشته باشند. آنان به سبب اين كه به تقدير الهي در همه امور (حديد آيات 22 و 23) و حتي رزق و روزي (روم آيه 36 و 37) ايمان واقعي دارند و بر اين باورند كه خداوند مالك مطلق زمين و آسمان است (شورا آيه 48 و 49) بر هر تنگدستي و مصيبتي صبر مي كنند (هود آيه 10 و 11) و همواره بر عمل صالح و نيك تأكيد مي كنند (همان) و اين گونه است كه برخوردار از آرامش روحي و رواني هستند. آيات شريف از اين دو معنا بسيار است و ما براي رعايت اختصار به همين چند آيأ شريف قناعت مي ورزيم. بيان اين مطلب ضروري است كه براي شادي الفاظ ديگري نيز در قرآن آمده است كه از جمله مي توان به سرور و رضا نيز اشاره نمود اما بايد خاطرنشان نمود كه در اين مجال بحث بر معاني الفاظ نيست بلكه مقصود معنايي است كه از اين الفاظ اراده مي گردد و اين معنا هم همان انبساطي است كه به دلايلي به انسان دست مي دهد و ما نيز آن را معادل شادي و نشاط مي گيريم. مخلص كلام اينكه اين مذمت قرآني هيچگاه ذات فرح و شادي را نشانه نرفته و آن را انكار نكرده است. در روايات وارده از معصومين عليهم السلام نيز توصيه شده است با برادر خويش با روي گشاده ملاقات نماييد (كافي باب حسن البشر) و شادنمودن ديگران همپاي شادنمودن ائمه طاهرين و رسول خدا بيان گرديده (كافي باب ادخال...) و افرادي كه جهت ناراحتي ديگران تلاش مي كند بدترين افراد شمرده شده اند. از اين جهت است كه اسلام زدودن اندوه را از دل افراد مؤمن سفارش مي نمايد، و به استحكام پيوندها به ويژه صله رحم اهتمام ويژه دارد، و حتي در كتاب هاي حديثي (اصول كافي، ج2) بابي را به اين منظور گشوده اند. باب ادخال السرور علي المؤمن، كه حاكي از اهتمام اسلام به نشاط و شادابي واقعي بر انسان است. لذا امام باقر(ع) در اين باره مي فرمايد: «.... تبسم الرجل في وجه اخيه حسنه، و صرف القذي عنه حسنه، و ما عبدا... بشئ، احب الي ا... من ادخال السرور علي المؤمن»... تبسم مؤمن به مؤمن و زدودن اندوه از چهره مؤمن از حسنات است، و زدودن گرد و غبار از چهره مؤمنين از حسنات است و يكي از بهترين عبادات خداوند و محبوب ترين آنها خوشحال نمودن مؤمن است. (الكافي ج2، 188) «صرف القذي» به معني زدودن گرد و غبار از چشم يا اشك چشم به كار رفته است. بيان فوق لطيف ترين تعبير براي زدودن حزن و اندوه از دل است و والاترين بياني است كه در باب مسرورنمودن ديگران مي توان سراغ داشت. از نظر اسلام كسي كه در جهت نفاق افكني يا محزون نمودن مؤمنين تلاش نمايد، در حقيقت در جهت اهداف شيطان تلاش مي كند و بايد از چنين چيزي به خداوند پناه برد. (فلق/4) خلاصه كلام دراين بخش اين است كه: اسلام دين نشاط و شادابي است و هرآنچه با آن منافات دارد يا منتهي به حزب و اندوه شود از خطوات شيطان شمرده شده است. نتيجه آنكه قرآن و روايات اسلامي به نشاط و شادابي نگاه مثبت داشته و آنها را از علائم مؤمنان و اوصاف بهشتيان شمرده اند (كافي باب ادخال السرور علي المؤمنين) اما مذمت آن به جهت تقارن با موضوعات مذموم و مكروهي بوده است كه منافي فطرت سليم و شريعت عزيز بوده است.
شوراي عالي، شادي و نشاط اجتماعي
نظر به اينكه شوراي عالي انقلاب فرهنگي ازسوي مقام معظم رهبري قرارگاه اصلي فرهنگ كشور معرفي شده است با نگاه جامع خويش به مقوله علم و فرهنگ و درك و پيوند مبارك توسعه علم و نيز فرهنگ متعالي مورد انتظار يك كشور اسلامي با شادي ونشاط، اين واقعيت مسلم را به معاينه درك نموده و مبحث شادي و نشاط ملي را به عنوان يكي از اولويت هاي خويش درسال 1388 برگزيده است. در اين راستا دبيرخانه شورا به عنوان عقبه علمي و فرهنگي شورا از طريق دفتر ارتباط با مجامع تخصصي خود با دعوت از صاحب نظران حوزه و دانشگاه اقدام به برگزاري سه نشست علمي و تخصصي نموده است اين دفتر تلاش كرده به سه رويكرد فلسفي، جامعه شناختي و روانشناختي ابعاد و اضلاع شادي و نشاط را بررسي نموده و حتي المقدور به وحدتي مفهومي از نشاط و شادي دست يابد چرا كه داشتن تصوري واضح و متمايز از موضوع پژوهش و ايضاح مبادي تصوري و تصديقي موضوع مورد بحث از ضروريات هر كاوش علمي است. در ادامه خلاصه اي از هريك از سه نشست پيش گرفته ارائه گرديده و در خاتمه محورها و نكات كليدي مشترك و اختصاصي هريك از اين نشست ها فهرست مي گردد.
الف) شادي و نشاط در حكمت متعاليه
مفهوم شادي با يك سلسله مفاهيم ملازم و نزديك به آن مثل بسط، انبساط، سرور و فرح همراه است. البته سرور را به همان شادي و شادابي ترجمه مي كنند. شادي مربوط به وجه دروني است و در شادابي بيشتر چهره منظور است و سرور هر دو را دربرمي گيرد. سرور را در لغت معادل فرح هم مي گيرد با اين تفاوت كه فرح بيشتر به امور دنيايي گفته مي شود و سرور بيشتر امور معنوي را دربرمي گيرد؛ اما به جاي همديگر هم استعمال مي شوند. به هرحال اين لفظ فرح معادل همين سرور است و سرور همين شادي است و شادي همين شادابي است. اين ها معادل هستند اما مفاهيمي كه معادل نبوده اما ملازم هستند؛ اينگونه مفاهيم زياد هستند مثل مفهوم شوق كه با شادي و در برخي اوقات هم با محبت و بسط تلازم دارد. مفهوم و معناي شادي و نشاط از مفاهيم كاملاً تئوريك و نظري است. اينكه شادي چيست و يا مصداق آن كدام است؟ مثل مفهوم سپيدي و يا ديگر مفاهيم ملموس نيست اولاً خود مفهوم و بعد معاني آن و مصاديق آن مشكك است و انسان را به شك مي اندازد كه آيا اين مصاديق يكي است و يا چند تا است؟ از نظر نوعي وحدت كه در آن هاهست يكي هستند ولي از نظر تكثر موجود در آن ها اختلافاتي با هم دارند. يكي از مفاهيم ديگر كه هم افق با اين هاست و ملازم است و گاهي هم از برخي جهات هم معناست مفهوم لذت است. خود مفهوم لذت ازديرباز تعريفش مورد توجه متكلمين و فيلسوفان بوده است. نوعاً لذت را كه با شادي قرين و همراه است به ادراك ملايم معنا مي كردند. بوعلي در كتاب اشارات و تنبيهات مفصل راجع به اين مفهوم بحث مي كند. در نمط نهم في البهجه و السعاده بهجت را به معناي همين سرور و به معناي شادي و شادابي و سعادت به كار مي گيرد. لذت يك نوع درك است و رسيدن به چيزي است كه در نزد درك كننده كمال او و خير او باشد. بايد از آن جهت كه كمال و خير اوست مورد توجه قرار گيرد تا لذت ببرد. چون انسان مراتب مختلف ادارك دارد و از سوي ديگر نيز وجود، مراتب مختلف دارد لذا لذت نيز مراتب مختلف دارد و چون كمال نيز مراتب مختلف دارد از همين رو شادي هاي متناسب با اين مراتب نيز وجود خواهد داشت بعد كمال و خير عقلاني مطرح مي شود كه ادارك و لذت ملازم با خود را دارد. شادي و لذت عقلاني اصلاً قابل قياس با شادي وهمي و خيالي نيست. زيرا لذت هاي خيالي بايد در مقابل رنج و تعب خيالي قرار گيرند از اين رو آن لذت ناب در حوزه عقلاني يافت مي شود.
اينكه در درون معناي شادي ادراك قرار دارد نكته مهمي نهفته است. تازه اگر ادراك چيزي را هم داشته باشيم لذت نمي بريم انسان نفس كه مي كشد لذت نمي برد اگر اين عناصر در تأليف حقيقت لذت وجود داشته باشد ما نقش آگاهي را در حضور لذت و نقش غفلت را در فقدان لذت مي توانيم ببينيم و اگر آگاهي يك پديده قابل قبض و بسط و تعليم وتعلم است، در حوزه فرهنگ قابل گسترش بوده و عوامل فرهنگي و تاريخي مي توانند آن ها را تغيير دهند لذا معلوم مي شود لذت چه مقدار صورت اجتماعي، فرهنگي و تاريخي دارد. محيط هاي مختلف فرهنگي و نظام هاي مختلف آموزشي در اين كه جامعه از چه چيزي احساس لذت كند و اين ساخت ها آستانه هاي ادراكي را بالا و پايين ببرد و چون اين آستانه ها قابل تغيير است حوزه هاي لذت هم متفاوت است اما مهم اين است كه خصوصيات هر لذت چيست؟ و لوازم فرهنگي و تاريخي هر يك چيست؟ و حتي لوازم اجتماعي اش چيست؟ يعني حتي وقتي لذت متوجه امور دنيايي شد و يك مجموعه اي دست به سو اين لذت بردند تكالب به وجود مي آيد يعني اين لذت به دليل محدود بودنش يكي را نمي تواند ببرد مگر اينكه دست ديگري را بردارد. وقتي جامعه اي مستغرق در لذت هاي جسماني است ديگر سبقت در امور خيرات نيست بلكه يك سبقت است در امور محدود و اين سبقت، همه را گرگ هم مي كند. و اجراي قوانين هم در چارچوب اين معنا قوام و شكل مي گيرد تا بيشترين مقدار را لااقل بتواند ببرد و خيلي از اين موارد.
اگر دنياي مدرن تجربياتش، زيستش، دركش، نيلش، تعريفش و آگاهي اش (اصلا لذت با آگاهي مي آيد) در حوزه اي از لذت رخت بربندد آن حوزه لذت از آن جامعه اصلا رخت خواهد بست و واقعاً جامعه از آن لذت نمي برد. شما اگر حوزه آگاهي را عوض كرديد و معرفت را عوض كرديد و آن معناي معرفت در زيست آمد، آن معناي لذت به تدريج عوض مي شود. اين نكته مهمي است كه توجه داشته باشيم كه شادي و نشاط و غم و الم كاملا هويت معرفتي دارد و مصاديق و سطوح مختلفي هم دارند و اين مصاديق و سطوح در حكمت متعاليه كه مي آيد به دليل بحث تشكيك در وجود و بازگشت مفهوم علم و مساوقت مفهوم ادراك با وجود است و لذا خود لذت مثل مراتب هستي مشكك مي شود. خود شادي يك مصداق مشكك مي شود. ضمن اينكه با وجود تشكيك داراي يك هويت معنايي مشتركي بوده به اين معني كه از آن معناي متعالي پرتوي در اين معناي متداني هست و اين معناي متداني وداني يك نشاني از آن دارد و اصلا توجه به اين هويت تشكيكي مي تواند يك مسير تربيتي خاصي را هم داشته باشد. چنانكه در محيط هاي خانواده ها مي توانيد ببينيد بعضي مجالس فرح و انبساط براي برخي كه مي روند مجلس عزاست. به اين معنا كه اصلا نمي تواند از اين فضا لذت ببرد. گاهي فرد در رفتار خودش با صاحب اين مجلس گرفتار تضاد مي شود. يك وظايفي دارد كه صاحب مجلس را ايذا نكند اما از اين سو خود ايذا مي شود.
ب) عوامل مؤثر در شادي و نشاط اجتماعي
انسان ها با شادي و غم آفريده شده اند و همين كه دور هم جمع شوند خنده و شادي آغاز مي شود. چنانكه آثار آن را مي توان در قبايل ابتدايي رؤيت نمود. در جوامع امروزي نيز آثار شادي را مي توان در مراسم ها و جشن هاي مختلف مشاهده كرد. لذا شادي و نشاط را به عنوان يك پديده اجتماعي مي توان بررسي و تبيين نمود. اين پديده همه جانبه بوده و تك بعدي و تك علتي نيست و در نتيجه داراي زمينه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و طبيعي است.
وقتي ذهنيت فرد و جامعه مادي شد شادي و نشاط آن هم مادي مي شود و شادي وجهه اي مادي به خود مي گيرد و هدف سود اندوزي و كسب مادي قرار مي گيرد و چنين است كه شادي و نشاط واقعي از جامعه رخت برمي بندد.
شادي و نشاط ملي سرمايه ملي به حساب آمده و آنچه در جامعه ما مغفول و كمرنگ مانده همين سرمايه اجتماعي است كه البته خود منتهي به كم رنگ شدن شادي و نشاط در جامعه مي شود و البته كم رنگ شدن نشاط و شادي هم موجب آسيب رسيدن به سرمايه اجتماعي مي شود بگونه اي كه سرمايه هايي چون ارتباطات معنوي، همبستگي خانوادگي، ديگرخواهي و... به علت عدم شادي و نشاط رو به ضعف نهاده و در صورت تقويت نشاط و شادي تقويت مي گردد.
يكي از عوامل تضعيف شادي و نشاط، فقر ارتباطات است. به تعبير ديگر فقر ارتباطات باعث فقر نشاط مي شود و يكي از ضعف هاي سرمايه اجتماعي جايگزين شدن ارتباطات صوري به جاي ارتباطات معنوي است كه منشأ آن خانه و خانواده است. روابط خانوادگي در عصر حاضر چهره اي مكانيكال به خود گرفته و همين ارتباطات مكانيكي موجب دور شدن والدين از فرزندان و حتي خود والدين از يكديگر شده است و شايد يكي از عوامل مهم پدركشي و مادركشي اين روابط مكانيكي باشد.
عامل دوم رفاه و تأمين اجتماعي است. جامعه اي كه انواع بيمه و تأمين اجتماعي را داشته باشد جامعه اي اميدوار و جامعه اي شاد و شادي آور است. عوامل ديگري را مي توان فهرست نمود چون قوانين و مقررات قضايي كه بيشتر تنبيهي است تا ترميمي. خانواده اي كه نان آور خويش را به هر دليل از دست مي دهد خانواده اي مغموم و مستعد براي هرگونه نافرماني است. عوامل ديگري نيز در اين موضوع دخيلند از جمله قوانين بوركراتيك اداري، حاكميت سياسي، و...
تأثيرات رواني شادي و نشاط و نقش رسانه ها
از نظر روانشناسي شادي يك هيجان مثبت است كه به صورت دروني و بيروني پديد مي آيد و در پي آن انسان احساس لذت و بهجت دروني مي كند و نسبت به موقعيت بوجود آمده تمايل نشان مي دهد. شادي دو نوع واقعي و كاذب دارد. نوع واقعي آن شادي كنترل شده است كه به نوعي انبساط تبديل مي شود. شادي همچنين دو نوع ارتجالي (غيراختياري) و اختياري دارد كه نوع غيراختياري آن با خنده و لبخند همراه است، زودگذر است و محرك بيروني دارد ولي نوع اختياري آن پايدارتر است. نشاط لزوما با خنده همراه نيست ممكن است در گفتگوي كاملا جدي انبساط دروني بوجود مي آيد. انتظار تحقق مطلوب هم شادي ايجاد مي كند و عدم تحقق مطلوب غم و اندوه را به دنبال دارد. شادي موجب ارتقاي بهداشت رواني فردي و اجتماعي و احساس رضايتمندي انسان مي شود كه پيامدهايي چون ارتقاء سطح خود پنداشت، حرمت خود، اميد، خودشكفتگي، احساس مولد بودن و به لحاظ جسماني پيامدهايي چون كاهش دردهاي جسماني، تخليه هيجاني، رفع خستگي، تنظيم سازوكارهاي فيزيكي و شيميايي دارد.
شادي و نشاط از يكديگر متمايزند شادي، هيجاني زودگذر و نشاط، احساس هيجاني و عاطفي پايدارتري نسبت به شادي است. برخي شادي ها نمي توانند احساس خوشايند پايدار ايجاد كنند و شايد نوعي افسردگي و احساس گناه را نيز در پي خواهند داشت؛ اما نشاط ضمن آن كه لزوما به صورت هيجان خنده بروز نمي كند، هميشه پايدار بوده و احساس سرخوشي و لذت دروني را توأم با بهجت براي فرد فراهم مي سازد. شادي را مي توان به نشاط تبديل كرد.
بايد در نظر داشت كه در تأثيرات رواني يك نگاه كلي نگر و يك نگاه جزء نگر داريم. در نگاه جزء نگر كساني كه شاد هستند هميشه نمرات بالاتري دارند. فشار خون آن ها تنظيم است. سيستم ايمني آن ها بهتر كار مي كند و زخم آن ها زودتر خوب مي شود. زايمان راحت تري دارند. سروتنين بهتر ترشح مي شود و رضايت از زندگي بيشتر مي شود در نگاه كل نگر يكي از شاخص هاي سلامت روان رضايت مندي از زندگي به شكل خودشكفتگي است. شادي موجب ارتقاي بهداشت رواني فردي و اجتماعي و احساس رضايت مندي انسان مي شود.
صورت اجتماعي با شادي و نشاط همبستگي دارند. در عشاير رنگ هاي متنوع مشاهده مي شود. در كشورها و جوامعي كه تبعيض در آن ها كمتر است رضايتمندي بيشتر است. در فقر صحبت از نشاط اجتماعي نمي توان كرد.
رعايت اصول آرامش بخشي، نشاط انگيزي، اميدبخشي، به وجود آوردن موقعيت تفريحي در قالب هاي مختلف نوشتاري، سمعي و بصري مي توانند موجد و يا مؤيد شادي و نشاط باشند و به عنوان محرك هيجاني مطرح شوند. اما ذكر اين نكته مهم است كه محرك هاي بيروني مثل رسانه ها تنها در صورت وجود زمينه هاي رواني دروني مي توانند نقش نشاط انگيزي و شادي بخشي را ايفا نمايند.
رسانه ذاتي دارد و كاركردي. ذات آن نوبه نو شدن و تغيير است نه آرامش، اين جعبه در دنياي پرشتاب كنوني جعبه حركت است دروني مي توانند نقش نشاط انگيزي و شادي بخشي را ايفا نمايند. اما كاركرد رسانه مي تواند نشاط انگيز باشد و اين در صورتي است كه استفاده درست از آن بشود در بررسي ها معلوم شده مردم ايران حدود 4 ساعت و 50 دقيقه تلويزيون نگاه مي كنند و تلويزيون را طوري تنظيم مي كنند كه بعد از خواب خاموش شود. از اين رو در روستاها دل چنين افرادي مي گيرد. ما موظفيم برنامه بسازيم و شما موظفيد نبينيد! لذاست كه پايه هاي نشاط بايستي در جامعه وجود داشته باشد، زيرا رسانه موجد نشاط نيست بلكه مؤيد آنست. يكي از كاركردهاي رسانه آرامش بخشي است. مقام معظم رهبري نيز تأكيد داشته اند كه رسانه بايد آرامش بخش باشد. رسانه اگر در جهت بسط عدالت قرار گيرد اميدآفرين مي شود و نشاط ايجاد مي كند اما اميدآفريني بدون زمينه هاي واقعي درست نيست. اگر ما به ازاء خارجي نداشته باشد نمي توان آرامش بخشي و اميدآفريني را ايجاد كرد. چيزي كه موجد نشاط است مقررات اجتماعي درست و سازوكار اجتماعي درست و روان بودن است و اصل بر برائت داشتن همه است.
جامعه ما جامعه پرتعارضي است و از اين رو نياز به مهندسي فرهنگي دارد. تعارض يعني اينكه تكليف خيلي چيزها معلوم نيست. معلوم نيست كف زدن خوب است يا بد؟ تا ذهنيت مسئولان تصحيح نشود از نشاط به شكل گسترده خبري نخواهد بود و در مواردي دچار درماندگي آموخته شده هستيم. احساس گناه نيز يكي از ريشه هاي رواني عدم نشاط است. در سريال ها با هر صنفي و هر كسي كه بالاخره شغلي دارد شوخي مي كني فورا تجمع مي كنند. جامعه تحمل شوخي را ندارد.
جنگ يكي ديگر از مواردي است كه تا مدت ها گردي از غم را بر روي جامعه مي پاشد. هنوز آثار غم و اندوه موشك باران در بعضي از شهرهايمان هست. پيشنهادمان استخراج تعارضات فرهنگي و حل آن در مراجعي همانند شوراي عالي انقلاب فرهنگي است.
نكات مشترك و مفاهيم كليدي
1- مفهوم شادي و نشاط در هر فرد و جامعه اي متناظر به بعد ادراكي و معرفتي آن فرد و جامعه است. اگر روح حاكم بر جامعه بر مباني انتفاع مادي و لذت گرايي باشد نشاط و شادي آن جامعه نيز همسوي با اين بعد شناختي خواهد بود.
2- شادي و نشاط ملازم لذت اند؛ لذا درك جامعه از نوع لذت شكل دهنده نوع شادي و نشاط آن جامعه خواهد بود.
3- نظر به اينكه ماهيت علم و ادراك ماهيتي تشكيكي است و شادي و نشاط نيز ملازم با ادراك متناظر با خود مي باشند، نوع لذت و شادي نيز مشكك خواهد بود.
4- آگاهي يك پديده قابل قبض و بسط و تعليم و تعلم است و شادي نيز ملازم با ادراك و آگاهي است در نتيجه شادي و نشاط در حوزه فرهنگ قابل گسترش بوده و عوامل فرهنگي و تاريخي مي توانند آن را تغيير دهند.
5- شادي و نشاط تك بعدي و تك عليتي نيستند و عوامل مختلفي در ظهور و بروز آن دخيل اند.
6- شادي و نشاط نوعي سرمايه اجتماعي به شمار آمده و همسنگ با ديگر سرمايه هاي متعارف است.
7- فقر ارتباطات معنوي و جايگزين شدن آن با ارتباطات صوري يكي از عوامل تضعيف شادي و نشاط است.
8- رفاه و تأمين اجتماعي مناسب از عوامل تقويت شادي و نشاط ملي است.
9- قوانين و مقررات قضايي، اداري و... از عوامل تضعيف شادي و نشاط اجتماعي به شمار مي روند.
10- شادي داراي دو چهره كاذب و حقيقي است.
11- شادي و نشاط موجب ارتقاي بهداشت فردي و اجتماعي و احساس رضايت مندي انسان مي شود كه پيامدهايي چون ارتقاي سطح خود پنداشت، حرمت خود، اميد، و خودشكفتگي و احساس مولد بودن مي شود.
12- احساس نشاط، احساسي پايدارتر و خوشايندتر از شادي است.
13- در نگاه كل نگر يكي از شاخص هاي سلامت روان و بهداشت فردي و اجتماعي شادي و نشاط است.
14- رسانه موجد نشاط نيست بلكه مؤيد آن است. در واقع كاركرد رسانه آرامش بخشي است.
15- ذهنيت مسئولين درخصوص شادي و نشاط ذهنيتي متعارض است.