(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2 ارديبهشت 1389- شماره 19626
 

نتيجه دوري از علما
ملاك شرافت و پستي
همتايان بصيرت
حربه شيطان براي دشمني
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي -بخش اول
چگونگي تحقق امنيت رواني جامعه



نتيجه دوري از علما

قال النبي(ص): سياتي زمان علي امتي يفرون من العلما كما يفرالغنم من الذئب، ابتلاهم الله بثلاثه اشياء: الاول: يرفع البركه من اموالهم، والثاني: سلط الله عليهم سلطاناً جائرا، والثالث: يخرجون من الدنيا بلاايمان.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: زماني بر امت من خواهد آمد كه مردم از علما گريزان شوند، همان طوري كه گوسفند از گرگ گريزان است، خداوند چنين جامعه اي را به سه نوع عذاب مبتلا مي كند:
1- بركت و رحمت خود را از اموال ايشان برمي دارد 2-حكمفرمايي ظالم و بي مروتي را بر آنها مسلط مي گرداند 3- هنگام مرگ و جان دادن، بي ايمان از اين دنيا خواهند رفت.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مستدرك الوسايل، ج11، ص 376

 



ملاك شرافت و پستي

مفضل نقل كرده است: امام صادق(ع) فرمود: روزي بين سلمان و مردي بگومگو شد، و آن مرد به سلمان گفت: «من انت و ما انت» تو كيستي و تو چيستي؟
سلمان در پاسخ گفت: «آغاز من نطفه پست، و آخر كار من مردار بدبو است».
«فاذا كان يوم القيمه و وضعت الميزان، فمن ثقلت ميزانه فهوالكريم و من خفت ميزانه فهواللئيم» هنگامي كه روز قيامت شد و ميزان سنجش اعمال به روي كار آمد، پس آن كس كه ميزان عمل نيكش سنگين بود، چنين فردي بزرگ و شريف است، ولي كسي كه ميزان اعمال او سبك (و اندك) شد، پس چنين فردي، پست است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1- معاني الاخبار، ص 207

 



همتايان بصيرت

پرسش:
در قرآن كريم و احاديث چه كليد واژه هايي وجود دارد كه به لحاظ مفهومي معادل و يا قريب به واژه بصيرت هستند. لطفا به نحو اجمال آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ
در بخش قبلي بحث، پيرامون مفهوم بصيرت و ديدگاه آيات قرآن و روايات دراين باره مطالبي مطرح گرديد. اينك كليد واژه هايي را كه به لحاظ مفهومي به معناي بصيرت بسيار نزديك هستند، به نحو اجمال بيان مي كنيم.
همتايان مفهومي
در قرآن و روايات اسلامي، واژه هايي وجود دارند كه مي توان گفت معادل واژه بصيرت اند و يا به آن بسيار نزديك هستند.
1- يقظه
يكي از واژه هاي معادل بصيرت «يقظه» است. در اين باره از علي (ع) نقل شده كه فرمود:
اليقظه استبصار (غررالحكم، ص 176)، يقظه (بيداري) بصيرت يافتن است. و در روايتي ديگر از علي (ع) در معرفي اهل بصيرت آمده است:
فاستصجو ابنور يقظه: في الابصار والا سماع والا فئده. پس بدين سبب، چشم ها و گوش ها و دل هايشان از نور بيداري روشن گرديد.
2- نور
همتاي ديگر بصيرت نور است.
يا ايهاالذين امنوا اتقواالله و امنوا بر سوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراًتشمون به اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش، شما را دو بهره عطا كند و براي شما نوري قرار دهد كه به (بركت) آن، راه سپريد. (حديد - 82)
3- فرقان
يكي ديگر از واژه هاي بسيار نزديك به مفهوم بصيرت، واژه «فرقان» است:
يا ايهاالذين امنوا ان تتقواالله يجعل لكم فرقاناً.
اي كساني كه ايمان آورده ايد! اگر از خدا پروا كنيد، براي شما فرقاني (نيروي جدا كننده حق از باطل) قرار مي دهد. (انفال -92)
همچنين در بسياري از روايات، واژه هاي ديگري همچون: عقل، معرفت، علم و حكمت، نيز در معناي بصيرت به كار رفته اند.

 



حربه شيطان براي دشمني

زاهدي با عده اي از مؤمنان از كوچه اي مي گذشت. صداي بگومگوي دو نفر توجه آنها را به خود جلب كرد. نگاه كردند و ديدند كه دو نفر با هم مشاجره مي كنند.
يكي از آنها با صداي بلند داد زده و با الفاظ ركيك طرف خود را مورد خطاب قرار داده و حرفهاي ناشايست مي زد و...
دومي كه مردي دانا و فهيم و مؤمن بود او را به آرامش دعوت مي كرد و با القاب خوب او را صدا مي زد و مي گفت: آقاجان، برادر عزيز! آرام باش، چرا توهين مي كني؟! منطق داشته باشيم و اين مشكل را با آرامش و انصاف حل كنيم.
اولي با عصبانيت ادامه داد: حرف نزن! تو آدم نيستي! چنان مي زنمت كه از جايت بلند نشوي... فلان فلان شده...
چند نفري در اطراف اين دو نفر جمع شده بودند و آنها را دعوت به آرامش مي كردند... يكي از بين آنها به مرد دومي گفت:
كلوخ انداز را پاداش سنگ است! او به تو توهين مي كند و تو به او برادر و آقا مي گويي؟!
در اين حين زاهد و مؤمنان همراهش به نزد طرفين دعوا رسيدند. زاهد خطاب به مدعي گفت:
آرام باش! هر حق و حقوقي كه از تو ضايع شده است را من مي پردازم.
مرد گفت: ولي...
زاهد گفت: ولي ندارد... به مشاجره پايان بده! اكنون كه تو به طرف مقابلت الفاظ ناشايست مي گفتي شياطين در اطرافت جمع شده بودند و تو را به سوي گناه و آتش مي كشيدند، به خودت رحم كن! مگر نمي داني شيطان بوسيله حرفهاي زشت بين انسانها فتنه مي كند؟!(1)
سپس خطاب به فردي كه مي گفت: مقابله به مثل كن و تو هم به او ناسزا بگو گفت:
امر به منكر مي كني برادر؟!
مگر نمي داني كه ناسزا و دشنام گفتن، حتي به كفار و مشركان نيز درست نيست چه رسد به مؤمنان؟ حضرت علي(ع) خطاب به يارانش در جنگ صفين فرمود: من خوش ندارم كه شما به دشمنانتان ناسزاگويي كنيد...(2)
خداوند متعال نيز در اين باره فرموده اند:
ولاتسبواالذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم (به معبود) كساني كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز مقابله به مثل كنند و) از روي (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند...(3)
سپس زاهد به طرفين درگيري گفت: با من بياييد تا انشاءالله الرحمن مشكل شما را بدون دعوا و جنجال و گناه حل كنم.
مشاجره پايان گرفت و طرفين براي رفع كدورت همراه زاهد شدند.
ــــــــــــــــــــــ
1- اسراء 53 و انعام 121
2- نهج البلاغه خطبه 206
3- انعام 108

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي -بخش اول

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
آنچه درپي مي آيد سلسله مباحثي است كه آيت الله حاج آقا مجتبي تهراني در جلسات درس اخلاق خويش پيرامون مبحث غيرت مومن و مسائل مربوط به نحوه تربيت فرزند و آداب آن بيان نموده اند و اكنون نخستين بخش از اين مطالب تقديم خوانندگان عزيز مي شود. گفتني است اين مباحث از پايگاه اطلاع رساني معظم له برگرفته شده است.
غيرت حالتي است مربوط به روح كه نشأت گرفته از حب به شيء است و اين موجب مي شود كه انسان كوشش كند، آن شيء را كه حفظ آن عقلا و شرعا لازم است، حفظ كند. اين تعريف علماي اخلاق از غيرت است.
انواع غيرت ها از نظر ريشه حب
حب حيواني
از نظر حب كه امري است دروني، مي توانيم سه تصوير ارائه دهيم:
1- حب حيواني، كه بسياري از حيوانات هم اين را دارند و از اين هم غيرت نشأت مي گيرد كه مي شود غيرت حيواني، حب، حيواني است، غيرت هم غيرت حيواني مي شود. ديده ايد كه حيوانات نسبت به حفظ و حراست از فرزندان خودشان، چه مي كنند.
البته براي اينها مقطعي است. بعضي از آنها، تا يك مقطعي هست، سپس از همديگر بيگانه مي شوند. ما حتي در بعضي رواياتمان هم داريم كه وقتي مي خواهند ما را نكوهش كنند، مي گويند برويد از خروس، غيرت را ياد بگيريد. خروس نسبت به همسرداري اش غيرتمند است، حالا بي غيرت ها را نسبت به آن در جامعه مي شناسيد. حتي بي غيرت حيواني. ديگر تطبيق با شماست، كار ما اينها نيست؛ كار ما كليات گفتن است، تطبيق مصاديق با شما.
حب انساني
2- حب انساني. حب انساني در ارتباط با عقل عملي است. يعني انسان يك سنخ اموري در درون او هست كه آميخته به وجود او است و من از آن تعبير كردم به عقل عملي. حسن و قبح ها نسبت به يك سنخ از اعمال كه ربطي به دين هم ندارد. مثل اينكه ظلم بد است، عدل خوب است و اينها در ارتباط با آن حب انساني است كه انسان عدل را دوست مي دارد، امانت داري را دوست مي دارد و... از آن طرف، يك سنخ مسائل قبيح است. آنهايي را كه حسن است دوست مي دارد، و از آنهايي كه قبيح است بدش مي آيد.
در اينجا هم غيرت انساني مطرح مي شود. نسبت به آن اموري كه دوست مي دارد و حسن است، بايد غيور باشد. يعني آن را حفظ كند. اين از امور فطري انسان است. نزد عقل من حسن است و حفظ آن هم لازم است؛ كاري نكنم كه اين امور آميخته به وجود من، از بين برود.
مثلا عفت، يك چيز تحميلي نيست، اكتسابي است و مربوط به انسان است و حسن است. لذا حفظ اين هم عقلا لازم است. در ارتباط با تعريف غيرت علماي اخلاق گفته اند: حفظ و حراست از امري كه حفظ آن عقلا لازم است.
حب معنوي انسان
3- حبي كه در ارتباط با بعد ديگري از وجود انسان است. بحث همه ابعاد انسان نيست؛ دايره و مدار آن در اينجا يك مقدار تنگ مي شود، و آن بعد معنوي انسان است كه مربوط به معتقدات ديني و ايمان است. يعني دلبستگي به ماوراء طبيعت و دلبستگي به خداوند. اينجا هم حب است كه از اين حب هم غيرت نشأت مي گيرد؛ غيرتي كه اسم آن را مي گذاريم غيرت ديني؛ حفظ دين. يعني دين خودم را حفظ كنم.
ما اين سه گونه حب را داريم، سه گونه هم غيرت داريم چون غيرت نشأت گرفته از حب است. آنچه را كه علماي اخلاق مطرح مي كنند در ارتباط با بعد انساني است، غيرت انساني و غيرت ديني و ايماني است؛ اينكه پيامبر(ص) فرمود: «ان الغيره من الايمان» (بحار/86/342) غيرت از ايمان است، يعني اين. اين مطالب مختصري بود در باب تقسيم بندي غيرت به اعتبار منشأ غيرت كه عبارت از حب است كه اين معني را اقتضا مي كند.
خانواده؛ كانون قوي ترين پيوندها
پيوندهاي انسان با ديگران به انواع نسبي، سببي، آموزشي، شغلي، رفاقتي و... تقسيم مي شود تا مي رسد به معنوي كه عبارت است از پيوند ديني. چنان كه قرآن مي فرمايد «انما المومنون أخوه (حجرات/01) هر كدام از اين پيوندها محبت هايي را در پي دارد و هر محبتي از اينها كه بوجود مي آيد بايد غيرت را داشته باشد.
اولين محيط كه قوي ترين پيوند است و قوي ترين حب در آنجا هست پيوند خانوادگي است. پيوند و محبت ميان فرزند و پدر و مادر، برادر و خواهر و... قهرا شديدترين محبت ها در اينجاست.
فرزند دنباله وجودي انسان است
انسان از اين عالم كه مي رود، انقطاع كلي ندارد. فرزند دنباله وجودي و به منزله ادامه وجود پدر و مادر است. اما اين به چه لحاظ است؟ به اين است كه فرزند براي والدين مفيد است. با وجود فرزند، انگار كه هنوز از اين نشئه نرفته است و چه بسا بتواند با همين ادامه وجودش، از او بهره بگيرد. اين در ارتباط با آن تربيتي است كه نسبت به فرزندش داشته. ما تعبيرات مختلفي راجع به اولاد داريم. يك تعبير در روايات اين بود كه اولاد ميراث الهي است. دوم اينكه اولاد، در دست ابوين امانتي است الهي. يك تعبيري هم اين است كه اولاد، ادامه هستي پدر و مادر در اين نشئه است.
بقاء انسان به تربيت صحيح فرزند است
انسان نبايد ادامه وجودش را منقطع كند و از بين ببرد. هيچ كس نمي خواهد از بين برود. آدم بقا مي خواهد نه فنا. از آن طرف هم انسان هيچ گاه نبايد در امانت خيانت كند. اينها چيزهايي است كه جزء مفطورات ما است، فطرت مي گويد كه خيانت قبيح است. يا اين تعبير كه فرزند ميراث الهي است، نبايد انسان ارثيه را به هدر بدهد. اين تعبيرها را انسان خيلي خوب ادراك مي كند. راه عدم انقطاع و راه اينكه انسان خيانت نكند، راه اينكه ميراث را به هدر ندهد چيست؟ راه آن ادب و تربيت است.
ما در رواياتمان هم اين مطلب را داريم. مثلا از علي (ع) نقل شده كه حضرت فرمود: «خير ما ورث الاباء الابناء الادب (كافي/8/051)
بهترين چيزي كه پدر براي فرزند به ارث مي گذارد و از خودش باقي مي گذارد، همان تربيت اوست. ارثيه در مال نيست، چرا؟ چون رابطه آن با انسان اعتباري است. تو كه رفتي ديگر تو مالك نيستي! وقتي مردي، ديگر تمام شد، برو آنجا هر چه مي خواهي دست و پا بزن.
اشتغال اصلي والدين بايد تربيت فرزند باشد نه تأمين مادي او
لذا ما در معارفمان اين را داريم كه شما در ارتباط با خانواده تان و فرزندتان به طور كلي، بيش ترين سعي و كوششتان را براي مسائل مادي او نگذاريد! بلكه از اين طرف بيش ترين تلاش تو، تربيت او باشد. چون او ادامه وجود تو است، بقاء توبه بقاء انسانيت و معنويت اوست نه حيوانيت او. اگر او بعد انساني اش و معنوي اش تربيت شود، اين ادامه حيات انساني توست، ادامه حيات معنوي تو است.
علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «لاتجعلن اكثر شعلك باهلك و ولدك، فان يكن اهلك و لدك اولياء الله فان الله لايضيع اوليائه (نهج البلاغه/ حكمت 253)
بيشتر مشغوليات خويش را نسبت به خانواده و فرزندت قرار مده، چرا كه اگر خانواده و فرزندت اولياء خدا باشند، خدا آنها را فروگذار نمي كند.
بعد خيلي زيبا توضيح مي دهد كه اين قبلي را روشن مي كند كه تو اگر بيايي كار كني، بيشترين همّ خودت را بگذاري براي اينكه اينها از دوستان خدا شوند، روي بعد معنوي اينها كار كني، پيوند اينها را با خدا محكم كني، اگر اين كار را بكني، اين را بدان كه خدا دوستانش را هيچ وقت رهايشان نمي كند. چقدر زيبا تفهيم مي كند. برو اين فرزند و خانواده ات را ولي الله بكن، وقتي رابطه اش با خدا درست شد، غصه اين را نخور، هيچ وقت مولا عبد را رها نمي كند.
گاهي بعضي ها مي آيند پيش من صحبت هايي مي كنند. به آن ها مي گويم تو خودت خدا داشتي و نسبت به تو رازق بود اما نسبت به فرزند رازق نيست؟! تو چه كسي هستي كه خيال كردي رازق اينها هستي؟ تو كه رازق او نيستي! خيال كردي اگر تو مردي خدا هم- نعوذبالله- مي ميرد؟ خدا كه نمي ميرد، او زنده است. بعضي ها مي خواهند آتيه فرزندانشان را تامين بكنند. آن هم تا چند نسل!!
مي فرمايد بيشترين همتت را براي دنياي او نگذار، بيش ترين كار را بگذار روي بعد معنوي و انساني او. تو اگر مي خواهي نسبت به او غيرت به خرج بدهي و از او بر محور محبت حفظ و حراست كني، به اين است كه تو انسان باقي بگذاري و بروي، مؤمن بالله باقي بگذاري بروي، نه- نعوذبالله- يك حيوان چموش بگذاري و بروي. و اگر فقط روي محبت حيواني و غيرت حيواني بخواهي كار كني، نتيجه اين مي شود.
جامعه الهي با غيرت انساني و غيرت ديني ساخته مي شود
فرق بين غيرت حيواني با غيرت انساني و غيرت ديني در اين است كه اكثر همتت را براي اين بگذاري. اگر بخواهيد جامعه انساني بشود، الهي بشود، بايد روي غيرت انساني و غيرت ديني جامعه كار كنيد. نه اينكه بارها برويد در كانال غيرت حيواني و هميشه آن را پررنگ كنيد و در نتيجه آنها تحت الشعاع قرار بگيرد كه بعد اگر غيرت ديني و انساني آرام آرام از يك جامعه رخت بربندد، چيزي براي آن جامعه باقي نمي ماند، بدبختي جايي است كه گرفتار اين شود.
ضرورت شدت غيرت در محيط خانوادگي
لذا اولين محيطي كه دارد اين نقش را ايفا مي كند، همين محيط خانوادگي است و روي اين بسيار تأكيد شده است و از همان هنگام نطفه اهميت دارد و شروع مي شود.
در اين محيط خانوادگي كه غالباً شديدترين محبت در آن هست، بايد غيرت هم خيلي قوي تر باشد، چون پيوند، پيوندي قوي است و روي آن زياد تاكيد شده است. انسان در اين محيط از نظر نقشي كه از مربيان در آن محيط مي گيرد نقش آن خيلي اساسي و سرنوشت ساز است. غير آن محيط هاي ديگر است.
فطريات اكتسابي نيست
من اين را مقدمتا بگويم كه انسان وقتي پا به اين نشئه مي گذارد، مفطور به فطرت هايي است كه اينها آميخته به وجود او هستند. و اين فطرت ها در همين دو بعدي كه ما بحث كرديم مي باشد، يعني عقل عملي و دين. او در بعد معنوي، هم خداجو است، هم خداخواه است. هم دنبال خدا مي گردد، هم خدا را دوست مي دارد. اين فطرت او است يعني آميخته به حق است. «كل مولود يولد علي الفطره (بحار/ 26 772) هر فرزندي براساس فطرت به دنيا مي آيد. بعد فطرت را هم معني مي كند. «ألفطره هي التوحيد». اين فطرت آميخته به توحيد است. اصلا و ابدا نمي خواهد تو به او تحميل كني.
تربيت يعني شكوفايي فطرت
تو فقط يك كار بكن و آن اين است كه اين فطرت را شكوفا كن، رو به رشد ببر، والا خود او سرمايه دارد، نمي خواهد تو براي او سرمايه فراهم كني، چه در بعد الهي او، چه در بعد انساني او. همان موقع كه پا به عرصه اين نشئه گذاشت در فطرت او اين مطلب هست كه ظلم بد است، عدل خوب است فحش بد است، دروغ بد است، خيانت بد است، امانت داري خوب است و... اين ها همه در فطرت او است. مي گوييم اينها جزء فطريات اوست، يعني مربوط به بعد عقل عملي است.
تحميلي نيست كه تو بخواهي به او بگويي، فقط وقتي به دنيا آمد خواهشي كه از تو داريم اين است كه تو به اين بچه ضربه نزن. تو به اين امانت الهي، خيانت نكن. خواهم گفت كه خيانت ها چگونه است. گاهي عملا، گاهي لفظاً كه من الآن وارد نمي شوم. الآن فقط مقدمات بحثم را مي گويم.
صفحه وجودي كودك پاك است
يك سنخ امور هست كه به عنوان ملكات نسبت به اعمال مطرح است. ملكه اين است كه با تكرار يك سنخ اعمال چه از خودش صادر بشود، چه از غير دروجود انسان نقش ببندد. چه سمعي آن، چه بصري آن، صفحه وجودي فرزند، صفحه پاكي است، هيچ چيزي درآن نوشته نيست. از نظر ملكات هم پاك است. هيچ ملكه اي درآن نقش ندارد.
ما در معارفمان داريم كه فرزند درخانواده كه محيط اولي است، به انسان هاي ديگر چشم باز مي كند و چهره ها را مي بيند، اعمال را مي بيند و... اين ها است كه جزء واردات او مي شود و اين روي صفحه سفيدپاك اثر مي گذارد و نقش مي بندد. اينجاست كه گفتند بايد مراقب باشيد! تربيت درارتباط با اينجاست.
در رواياتمان داريم كه علي (ع) به امام حسن (ع) خطاب كرد فرمود:«انما قلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شي قبلته فبادرئك بالادب قبل ان يقسوا قلبك ]نهج البلاغه[ قلب بچه مانند زمين خالي است كه هر چه درآن ريخته شود آن را قبول مي كند، پس من به تربيت تو مبادرت ورزيدم، پيش از آنكه قلبت سخت شود. اين بچه، هيچ چيزي در او نيست، هر چيزي درآن بريزي، مثل زمين مي ماند كه درآن بذري، درختي، بنشاني قبول مي كند. اين زمين صاف است. حضرت فرمود من قبل از آنكه اين دل تو سخت بشود، شروع كردم. قبل از اينكه اين زمين چيزي قبول كند. تو را ادب كردم. فرزند ابتدا كه مي آيد، پاك و تميز است. فطرياتي هم همراه خودش آورده است چه در بعد معنوي اش، چه در بعد انساني اش، آمده است اينجا. تو هستي كه الان مي خواهي پايه ريزي كني.
تربيت دركودكي راحت تر است
فرق بين اين محيط با محيط هاي ديگر دراين است كه ملكات دراين محيط سريع تر نفوذ مي كند. يك وقت مي گويي كه پاك است، يك وقت بحث، سرعت اثر پذيري است.
مثلا اين عبارت را در باب تعليم و تعلم شنيديد كه ديگر جزء تكيه كلام هاي مشهور است «العلم في الصغر كالنقش في الحجر». علم دركودكي مانند حكاكي بر روي سنگ است. سريع اثر مي كند و مي ماند.
اميرالمومنين در روايت فرمود: هنوز دلت سخت نشده كه بخواهم با زور وارد دل تو بكنم. چون اگر بزرگ شدي، ديگر نمي شود به اين زودي دراين زمين چيزي بار آورد. اگر بخواهم تعبير مسامحي كنم،اين زمين حتي شخم زدن نمي خواهد؛ كه بخواهيم سنگ و كلوخ و... را جمع كنيم. كه بعد بكاريم. بقدري آماده است كه زود و حسابي درآن نفوذ مي كند. سرعت نفوذ در اينجا خيلي بالاست اين كه اسلام اين همه تكيه كرده درباره محيط خانواده، بخاطر اين رابطه قوي اي كه دركار است. اولين محيط است كه مي خواهد اين ملكات را، در اين دل پاك و صاف روح وارد كند.
ما اين همه سفارش در رواياتمان داريم. حتي راجع به خود انبياء، نسبت به مأموريت هاي الهي، اينكه به آنها هم مي گويند اول برو سراغ خانواده ات، به اين خاطر است.
تربيت فرزند به آداب انساني و الهي، اقتضاي غيرت انساني
غيرت انساني و الهي اقتضا مي كند كه فرزند را به آداب انساني والهي تربيت كني. يك انسان تحويل جامعه بده، يك مؤمن تحويل جامعه بده، نه يك حيوان. حيوان دو پا، زياد است. نمي خواهد تو دلسوزي كني كه بخواهي حيوان دو پا زياد كني! خدا خيلي فراوان دارد! دنبال اين باشيد كه يك انسان و يك مؤمن تحويل جامعه بدهيد. غيرت ايماني، يعني ديني و انساني تو اقتضاي اين معنا را مي كند، اگر حب صادقانه، خالصانه داري بايد اين گونه تربيت كني.
تو كه انساني و نسبت به فرزند حب انساني و الهي داري، مسئله حيوانيت تحت الشعاع است. لذا علي (ع) مي گويد: بيش ترين كارت را براي تربيت و بعد معنوي فرزند بگذار. حيوانيت او را بگذار باشد.
خدا به او مي دهد مثل بقيه حيوانات كه براي آنها روزي مي دهد و اين ها از گرسنگي نمردند، در بيابان ها مي چرند.

 



چگونگي تحقق امنيت رواني جامعه

حميد مولازاده
جامعه سالم پيش از آن كه به آسايش نياز داشته باشد، به امنيت رواني نيازمند است، زيرا در سايه امنيت و آرامش است كه هركار خرد و كلان شدني و دست يافتني است. از اين رو دغدغه امنيت درهمه شاخه هاي آن بويژه امنيت رواني و آرامش جمعي، مهم ترين مسئوليت دولت ها و خواسته ملت ها و جوامع بشمار مي رود.
هرگونه تهديدي نسبت به امنيت رواني جامعه به معنا و مفهوم تهديد سلامت جامعه و نابودي و متلاشي شدن همگرايي و انسجام و در نهايت اساس انسانيت است؛ زيرا انسان پيش از آن كه به شكم توجه داشته باشد، نيازمند امنيت رواني است. به يك معنا انسان ممكن است براي رهايي از گرسنگي و تشنگي تن به خطر دهد و امنيت جاني و مالي خويش را در معرض خطر قرار دهد، ولي سلب امنيت رواني به حذف انسانيت منجر مي شود.
دشمنان هر جامعه اي به سبب آگاهي از ارزش و اهميت امنيت رواني جامعه مي كوشند تا به تخريب آن دست يازند و با ايجاد بحران هاي گوناگون، بستر مناسبي براي فروپاشي جامعه فراهم آورند. نويسنده دراين نوشتار بر آن است تا ديدگاه قرآن را درباره امنيت رواني جامعه بازخواني كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
چيستي امنيت
امنيت كه حاصل و اسم مصدر است، از واژه «أمن» گرفته شده است. «أمن» ضد ترس و به گفته برخي نقيض آن است. (لسان العرب؛ ابن منظور؛ ذيل واژه امن) بنابر اين امنيت به معناي آرامش و نبود ترس و وحشت مي باشد.
امنيت اجتماعي هرچند در زير مجموعه مفهوم گسترده اي با عنوان امنيت انساني قرار مي گيرد، ولي به عللي مي توان گفت به معناي امنيت انساني است؛ زيرا امنيت اجتماعي زماني تحقق مي يابد كه همه مجموعه امنيت انساني تحقق يابد. امنيت انساني شامل امنيت رواني و فردي و اجتماعي و امنيت ملي و بين المللي و اقتصادي و سياسي و نظامي و امور ديگري مي شود. بر اين اساس نمي توان امنيت اجتماعي را در محدوده امنيت اقتصادي و يا نظامي و يا رواني و مانند آن خلاصه كرد.
به سخن ديگر، همان گونه كه انسان موجود پيچيده و شگرفي است، امنيت وي نيز از پيچيدگي خاص وشگرفي برخوردار مي باشد. اين مساله بويژه دربخش امنيت رواني، خود را بيش ازپيش نشان مي دهد؛ زيرا روان آدمي تحت تاثير همه علل و عوامل دروني و بيروني واكنش نشان مي دهد. از اين رو در بهداشت و سلامت رواني شخص و يا اجتماع بايد به همه علل و عوامل توجه خاص شود.
امنيت، واژه اي پيچيده و به لحاظ كاربرد از گستردگي وسيعي برخوردار است. از دروني ترين افكار و احساسات بشري گرفته تا مهمترين مسايل بين دولت ها دربرگيرنده مفهوم امنيت است.
فرهنگ لغت آكسفورد، امنيت security)) را چنين معنا مي كند:«رهايي از نگراني ها و ايمني درمقابل خطرات و همچنين معيارهايي قراردادي براي تضمين ايمني يك كشور، شخص يا چيزي كه از ارزشي برخوردار است.» درهمين راستا، فرهنگ معين امنيت را «ايمن شدن، بي بيمي و درامان بودن» معنا كرده است.
از آن هنگام كه انسان براي بقا و تامين معاش خود با وسايل ابتدايي و دست ساز به مقابله با عوامل طبيعي پرداخت تا اكنون كه به دنبال عصر صنعتي شدن، سرعت و فن آوري روياي برتري بر همنوعان و جهان پيرامون خود را از طريق وسايل پيشرفته نظامي و اتمي در سر مي پروراند، امنيت چه در بعد رواني آن و چه در بعد فيزيكي همواره يكي از دغدغه هاي هميشگي او بوده است.
امنيت اجتماعي
حوادث پس از جنگ سرد، فروپاشي كمونيسم و جنگ جهاني دوم و غالب شدن ادبيات و رويكرد آمريكايي در حوزه علوم سياسي و ا ستراتژيك جهان، مفهوم امنيت ملي ( National Security) را در ادبيات سياسي اكثر كشورهاي جهان وارد كرد.
متناسب با پيچيده تر شدن روابط اجتماعي در عصر مدرنيته و خارج شدن اين روابط از حالت هاي ساده اوليه كه جنبه فيزيكي و محسوس داشت، عوامل پنهان و غيرفيزيكي امنيت در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي روز به روز اهميت بيشتري پيدا مي كند. به همين دليل مقوله امنيت اجتماعي كه مهمترين مولفه تشكيل دهنده امنيت ملي است در سالهاي اخير در سطح ملي و بين المللي مورد توجه جدي قرار گرفته است. نكته مهمي كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد اين است كه روز به روز از اهميت وجوه سخت افزاري امنيت كاسته مي شود و بر وجوه نرم افزاري آن افزوده مي گردد. به اين معنا كه اگر در گذشته عوامل اجرايي و فيزيكي امنيت مانند پليس، قاضي، اسلحه، حفاظت فيزيكي و... بيشترين اهميت را در تامين امنيت داشتند امروزه علاوه بر تمام اين عوامل وجوه نرم افزاري از قبيل مشروعيت نظام سياسي، يكپارچگي اجتماعي، توان تصميم سازي و تصميم گيري، مديريت قوي اقتصادي و توسعه، امور فرهنگي، اطلاعاتي.... حرف اول را در مباحث امنيتي مي زنند. امروزه سياستمداران و نظريه پردازان دريافته اند كه تضمين امنيت ملي يك كشور كه عمدتا ناظر برامنيت سيستم حكومتي و كاركرد درست نهادهاي «دفاعي -امنيتي» در كشور است، در گرو فراهم آوردن امنيت اجتماعي است كه عمدتاً ناظر بر اهمنيت مردم است و به هر ميزان كه اين مولفه در ميان ساير مولفه ها نقش بيشتري داشته باشد، امنيت ملي پايدارتر، كم هزينه تر و بالنده تر خواهد بود.
سخن گفتن از امنيت انساني نمي تواند در يك مجموعه بسته و با متغيراتي ثابت انجام پذيرد و آن را يك مجموعه بسته آزمايشگاهي محدود ساخته و به تحليل داده ها پرداخت. از اين رو درك و تحليل رفتارهاي فردي و اجتماعي شخص و ياجامعه بسيار سخت و دشوار است؛ زيرا هر متغيري مي تواند آثار شگرفي در حالات انسان و يا جوامع انساني پديد آورد كه گاه به نظر غيرقابل پيش بيني مي آيد. در يك كلام، انسان موجودي غير قابل پيش بيني است وهر متغيري مي تواند در شرايط متغير انساني واكنش هاي متفاوت و حالات گوناگوني را در انسان برانگيزد.
با اين همه به نظر مي رسد كه برخي از علل و عوامل به عنوان متغيرات اساسي تر قابل شناسايي مي باشد. اين مساله موجب مي شود تا بتوان گامي بزرگ به جلو در فهم مفهوم امنيت انساني و علل و عوامل آن برداشت. همين مساله نيز خود مهم ترين دليل و انگيزه براي شناسايي و معرفي علل و عوامل ايجادي امنيت انساني شده و قرآن نيز بر اساس همين مساله به تحليل و تبيين آن ها پرداخته است.
مفهوم شناسي امنيت اجتماعي
براي امنيت اجتماعي معاني متفاوتي بيان شده است. با اين همه در يك تعريف كوتاه و جامع، امنيت اجتماعي را مي توان به عنوان ايمني خاص مردم تعبير كرد.
اين مفهوم دو وجه قابل تفكيك دارد. در يك وجه، امنيت اجتماعي در قالب ايمني خاطر يك شهروند به عنوان نماينده (representative) تمامي مردم مورد بررسي قرار مي گيرد. در اين بررسي، امنيت اجتماعي يك جامعه (يك كشور، يك شهر و يا يك محله) براساس ميزان رضايتمندي (satisfaction) و آرامش خاطر يك عضو نمونه آن جامعه بررسي و ارزيابي مي شود. در اين نوع مطالعه، جامعه مجموعه اي همگن (homogenous) تلقي شده و از از تفاوت ها، نابرابري ها و ناهمگني هاي (heterogeneity) درون جامعه صرفنظر مي شود.
وجه دوم امنيت اجتماعي به تعامل (interaction) افراد جامعه با يكديگر نظر دارد. در اين بعد، رابطه مردم يك جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم ديگر جوامع مدنظر مي باشد.
اما به صورت اجمال مي توان امنيت اجتماعي را چنين تعريف كرد: «امنيت اجتماعي توانائي جامعه براي حفظ هويت، منافع و ويژگي هاي اساسي خود در برابر شرايط متحول و تهديدات و نيز توانائي ارتقاي وضعيت اجتماعي به سمت ارزش ها و آرمانهاي جامعه است.»
عوامل تهديد امنيت رواني جامعه
جامعه همانند انسان، نيازمند امنيت كامل و جامع است. همان گونه كه انسان در يك امنيت جامع انساني مي تواند احساس كند كه از امنيت رواني برخوردار است، هر جامعه اي نيز در صورتي احساس امنيت رواني مي كند كه همه انواع امنيت را احساس كند و تهديدي متوجه هيچ يك از امنيت هاي آن نباشد.
به سخن ديگر، امنيت رواني هر جامعه اي به تحقق امنيت همه جانبه و جامع و كامل بستگي دارد و هر تهديد و يا احساس تهديد و خطري مي تواند امنيت رواني جامعه را مختل و يا با بحران مواجه كند. در اين راستا تهديد غذايي و احساس ناامني در اين حوزه همانند تهديدات نظامي، در روحيه انساني تأثيرگذار بوده و جامعه را با فقدان امنيت رواني مواجه مي سازد.
انسان ها هر چند نسبت به يكديگر متفاوت هستند ولي همگي در برخي از امور مشتركند و انگيزه ها و يا دغدغه هاي مشتركي دارند و همگان به اسباب و علل دروني و بيروني دغدغه هاي خويش را اولويت بندي مي كنند. برخي از دغدغه هاي بشري چون امنيت غذايي (ترس از گرسنگي و تشنگي)، امنيت جاني، عرضي ومالي در مرتبه متقدم تري است. با اين همه ديده مي شود كه براي برخي از جوامع بشري امنيت ديني و آزادي هاي مذهبي از ارزش و اعتبار بيش تري برخوردار است، لذا همه چيز خويش را در دفاع از عقيده و ارزش هاي معنوي خويش مي دهند و چرا كه براي آنها امنيت معنوي و عقيدتي مهم تر و اساسي تر است.
براساس معيارهاي غربي، امنيت غذايي در درجه نخست اهميت است چنان كه امنيت هاي جاني و مالي در درجه هاي بعدي قرار مي گيرد و امنيت هاي معنوي در درجه آخر قرار داده مي شود. روان شناسي امروز ايران و جهان بر اين پايه شكل گرفته و قوام يافته است. اما اگر به فرهنگ اسلامي مراجعه شود ديده مي شود كه از نظر مؤمنان كه جامعه واحد عقيدتي به نام امت را پديد مي آورند. دغدغه نخست آنان معنويت و امنيت روحي و رواني است. و لذا همه چيز از جمله مال و جان را در راه كسب آن فدا مي كنند و امنيت رواني و معنوي را بر هر چيزي مقدم مي شمارند.
بر اين اساس امنيت اجتماعي براي ايشان معنا و مفهوم ديگري مي يابد. البته اين بدان معنا نيست كه مولفه هاي امنيت در جوامع، متفاوت و يا متضاد باشد؛ بلكه به اين معناست كه در ارزش گذاري و اولويت بندي نمي توان همه جوامع انساني را يكسان يافت و تفاوت هاي اساسي و ماهوي ميان جوامع ارزش گذاري وجود دارد.
نكته ديگر آن كه علل و عوامل تهديدي هر جامعه با توجه به شرايط و مقتضيات زماني و مكاني و امورديگر، متفاوت است و نمي توان آن را يكسان بر شمرد، با اين همه مي توان به دور از شرايط و مقتضيات، به وحدت علل و عوامل نيز قايل شد. به اين معنا كه به دور از شرايط و مقتضيات هر جامعه، به سبب اشتراكات انساني و فرهنگي، نوعي اتحاد در كليت علل و عوامل ايجاد و زوال امنيت انساني وجود دارد كه بايد بدان ها پرداخته شود.
رابطه امنيت و اعتماد
در اين جا به عنوان نمونه به برخي از علل و عوامل بحران زا در اين حوزه اشاره مي شود. از جمله مي توان به بي اعتمادي اجتماعي به عنوان يكي از علل و عوامل زوال امنيت رواني جامعه اشاره كرد.
انسان ها در يك فضاي تعامل در كنار هم، اجتماع را ايجاد و حفظ مي كنند. هر چيزي كه اين تعامل اعتدالي را تهديد كند به معناي تهديد اجتماع تلقي مي شود. اگر افراد و اشخاص براي پاسخ گويي به نيازهاي فردي و جمعي خويش به سوي يك ديگر گرايش مي يابند و در يك فضاي متعادل به داد و ستد در همه حوزه ها مي پردازند، هر گونه حركت و يا عاملي كه به اين فضاي اعتماد ضربه وارد سازد مي تواند به عنوان عامل بحران شناسايي و معرفي شود؛ زيرا بنياد اجتماع براساس اعتماد به يك ديگر شكل مي گيرد و انسانها براساس قول و قرارهاي شفاهي و كتبي، به زندگي دركنار هم و تبادل امور مي پردازند.
اگر به برخي از عللي كه در قرآن به عنوان عوامل سلب آرامش توجه شود به خوبي روشن مي شود كه چگونه قرآن ارتباط تنگاتنگي ميان امنيت و اعتماد برقرار كرده است. به عنوان نمونه به مساله آدم ربايي در جامعه اشاره مي كند و مي گويد كه يكي از علل سلب آرامش و امنيت فردي و اجتماعي، آدم ربايي است. اگر انسان در جامعه اي زندگي كند كه احتمال ربايش وي وجود داشته باشد و نتواند در خانه و خيابان و يا حتي جنگل و بيابان آن در آرامش زيست كند، نمي توان اميد به وجود اجتماعي آرام داشت. اعتماد به ديگري در عدم تعرض به وي است كه وي را مطمئن و آرام مي سازد كه در يك جامعه با آرامش و امنيت زندگي كند.
آيات 26 سوره انفال و 57 سوره قصص و نيز 67 سوره عنكبوت به آدم ربايي به عنوان عامل سلب آرامش و نگراني آور توجه مي دهد و تحليل مي كند كه چگونه انسان در چنين فضاي بي اعتمادي نمي تواند زندگي كند.
خداوند در آيات ديگر نيز به مسئله عدم ربايش به عنوان يكي از نشانه هاي جامعه سالم و پاك اشاره مي كند كه اين خود شاهدي بر اين مطلب است كه چگونه اعتماد به ديگري مي تواند جامعه اي را به سوي سلامت كامل سوق دهد.
از ديگر مسايلي كه قرآن در اين حوزه بدان اشاره مي كند اعتماد و اطمينان به ديگري در حوزه اخبار و اطلاعات است. بسياري از مردم به عنوان درددل و تخليه فشارهاي مختلف روحي، سخنان و اطلاعاتي را در اختيار ديگري قرار مي دهند كه ريشه در اعتماد به ديگري دارد. از اين رو هرگونه افشاي اخبار و اطلاعاتي كه فرد به سبب اطمينان خاطر و اعتماد به ديگري در اختيار وي گذاشته است مي تواند عامل بحران بي اعتمادي اجتماعي و فروپاشي آن شود. قرآن با توجه به آسيب هاي جدي كه افشاي اسرار خصوصي و شخصي به اعتماد اجتماعي و عمومي وارد مي سازد در آيات بسياري، پخش هرگونه مسئله خصوصي را به عنوان پخش راز و افشاگري، زشت شمرده و از آن بازداشته است. تاكيد بر حرمت غيبت از آن روست كه شخص با توجه به تعاملات خاص، اطلاعاتي از رفتار و گفتار ديگري بيان مي كند كه پخش آن مي تواند به بي اعتمادي اجتماعي دامن زند.
در حوزه عمل اجتماعي نيز پخش هرگونه اخبار و اطلاعات نادرست و ارزيابي نشده كه زمينه نفوذ دشمنان انسانيت از شيطان هاي جني و انسي را سبب مي شود و موجبات بي اعتمادي را فراهم مي آورد به عنوان گناه وجرم تلقي شده و به شدت از آن نهي گرديده است. (نساء آيه 83)
در همين راستا، نسبت به شايعه پراكني و دامن زدن به آن هشدار داده شده و از مردم خواسته شده تا در برخورد با مسايل به گونه اي عمل كنند كه به بي اعتمادي اجتماعي دامن زده نشود و امنيت روحي و رواني جامعه را با خطر مواجه نسازد (احزاب آيه 60)
امنيت اجتماعي، تبلور رحمت خداوند
از نظر قرآن امنيت اجتماعي از نعمت هاي بزرگ خداوند به هر جامعه اي است و جامعه اي كه از چنين نعمتي برخوردار است بايد همواره شكرگزار خداوند باشد كه از چنين خير بزرگي برخوردار است (نحل آيه 112) اهميت و ارزش امنيت اجتماعي است كه حضرت ابراهيم(ع) را وادار مي سازد تا براي ايجاد چنين امنيتي در مكه حتي براي غيراهل ايمان، دعا كند. (بقره آيه 126)
در همين راستا مي توان به مطلوب بودن امنيت اجتماعي در جوامع اشاره كرد كه حضرت يوسف(ع) در هنگام پناه دادن خانواده خويش در مصر به آنان يادآور مي شود كه اگر وارد مصر شويد ان شاء الله درامنيت قرار خواهيد گرفت. (يوسف آيه 99)
اصولاً آن چه دغدغه اصلي حضرت يعقوب(ع) و حضرت يوسف(ع) بوده، مشكل امنيت انساني است كه شامل همه انواع و اقسام امنيت (مائده آيه 2 و قصص آيه 57 و عنكبوت آيه 67 و آيات ديگر) بوده كه امنيت اجتماعي دردرجه نخست اولويت قرار دارد. از اين رو حضرت يوسف(ع) امنيت آل يعقوب(ع) را در مصر تضمين مي كند.
خداوند در آيات 94 تا 98 سوره كهف امنيت اجتماعي را تبلور رحمت و مظهر مهر الهي دانسته است. بنابراين هر جامعه اي كه از امنيت انساني برخوردار نباشد از رحمت و مهر الهي دورافتاده و از سلامت برخوردار نيست.
هرگونه ناامني راه ها (اعراف آيات 85 و 86) و محيط (آل عمران آيات 96 و 97 و بقره آيه 191) مي تواند امنيت رواني جامعه را مختل كند كه نتيجه اي جز فروپاشي دروني جامعه نخواهد داشت.
اهميت بسيار اساسي امنيت انساني در جوامع، چنان است كه دشمنان، بيشترين هزينه را در اين بخش مي كنند؛ زيرا فقدان هرگونه ناامني مي تواند موقعيت هاي چشم گيري را نصيب آنان كند.
براي دست يابي به امنيت افزون بر توحيد و ايمان خالص (انعام آيه 81 و 82) بايد با هرگونه فسادانگيزان و آشوبگراني كه سلامت جامعه ايماني را در معرض خطر قرار مي دهند مبارزه و آنان را سركوب كرد (مائده آيه 33) و با تقويت عده و عده نظامي و بنيه دفاعي كشور (انفال آيه 60) و جهاد در راه خدا (نساء آيه 84) مرزهاي بيروني راتقويت كرد و با مبارزه باعلل و عوامل آسيب زا به اعتماد اجتماعي چون افشاگري و شايعه پراكني، غيبت، چك بي محل كشيدن، پيمان شكني و زيرقول و قرارهاي شفاهي زدن و مانند آن، ضريب امنيت روحي و رواني جامعه را افزايش داد.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14