(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 6 ارديبهشت 1389- شماره 19629
 

قضاي الهي، سرنوشت محتوم
رابطه دين و تكنولوژي



قضاي الهي، سرنوشت محتوم

خليل آقاخاني
قضا و قدر يكي از مهم ترين موضوعات در تحليل هستي شناسي و رفتارشناسي انسان است؛ زيرا تفسير درست از اين موضوعات مي تواند سرنوشت انسان را دگرگون سازد و رفتار و نگرش وي را متفاوت از پيش كند.
نگرشي كه انسان در سايه تحليل و تفسير درست از مفهوم قضا و قدر به دست مي آورد، مي تواند رفتارهاي متفاوتي راط به وجود آورد، درحالي كه نگرش نادرست و باطل مي تواند موجبات بدبختي و شقاوت ابدي بشر را فراهم كند. از اين رو بخشي از آموزه هاي قرآني به مسئله قضا و قدر اختصاص يافته است و خداوند به اشكال گوناگون و با ذكر مصداق و گزارش هاي تاريخي بر آن است تا بينش و نگرش انسان را نسبت به اين مسئله در مسير درست و صحيح قرار دهد.
نويسنده در اين مطلب برآن است تا تحليل قرآن را از مسئله قضاي الهي تبيين كند و نقش آن را در سرنوشت و زندگي بشر بيان نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
گستره مفهومي و اصطلاحي قضا
قضا در لغت به معناي حكم است. (لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص 209 و ترتيب العين، ج 3، ص 1490 ذيل واژه قضي) لذا داوري ميان متخاصمان و حكومت درباره ايشان به معناي قضاوت دانسته شده است؛ زيرا قاضي با حكم خويش كار را تمام مي كند و فصل خصومت مي نمايد. براين اساس حكم را به معناي تمام كردن كار نيز گفته اند كه به نظر مي رسد اين معنا برگرفته از مقتضا و لازم حكم و آثار آن باشد.
در فرهنگ قرآني، قضاي الهي به معناي حكم قطعي و حتمي خداوند درباره امري است كه دراين صورت هيچ گونه تغيير و تخلف به وقوع نمي پيوندد. بر پايه اين معنا، قضاي الهي اخص از قدر الهي است (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 674 ذيل واژه قضي)
به سخن ديگر، قدرالهي، حكم كلي خداوند است كه قابل تغيير مي باشد و مي تواند تحت تاثير عواملي چون تصحيح و اصلاح رفتار آدمي، بداء الهي و مانند آن تغيير يابد. البته قدر الهي نيز با همه كلي بودن آن، داراي اندازه معين و مشخصي است و اين گونه نيست كه جزئيات و اندازه ها در آن مشخص نشده باشد، بلكه خداوند براي هر چيزي، قدري قرار داده است كه پس از حصول همه مقتضيات و شرايط، به شكل قضا و حكم قطعي اجرايي مي شود و هستي تحقق مي يابد. با تأمل در شب قدر مي توان دريافت كه چگونه كليات سرنوشت آدمي در آن شب نوشته مي شود ولي حتميت و قطعيت يابي آن به شكل قضاي الهي پس از حصول تمام شرايط و مقتضيات آن است.
درباره قضاي الهي گفته اند: از آن جايي كه پديده ها در وجود و تحقق خود، مستند به خداوند متعال هستند، در صورتي كه خداوند تحقق پديده اي را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهي براي پديده باقي نماند مگر آن كه به تعيين الهي موجود شود و از دايره ابهام و ترديد خارج شود؛ اين اراده الهي همان قضاي حتم و قطعي الهي مي باشد.
البته براساس آموزه هاي قرآني، قضاي الهي تنها در حوزه امور تكويني جريان نمي يابد، بلكه حتي در دايره تشريع نيز مي توان سخن از قضاي الهي به ميان آورد. شيخ طبرسي در مجمع البيان با اشاره به آيه 1 سوره مائده مي نويسد: مقصود از «يحكم مايريد» قضاي الهي در ايجاب برخي امور و تحريم برخي ديگر وكلا احكامي است كه از ناحيه خداوند تشريع مي شود. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 234) بنابر اين افزون بر امور تكويني در امور تشريعي نيز قضاي الهي جريان مي يابد.
هنگامي كه فلاسفه از قضا سخن مي گويند، مراد ايشان از آن، خروج چيزي از دايره ترديد و ابهام و ضروري شدن وجود آن از ناحيه علت تامه يعني واجب الوجود است؛ زيرا مقصود از قضا، تمام شدن امر و تعيين و تعين يابي آن چيز مي باشد. بنابر اين قضاي هر چيزي، وجوديابي به واجب الوجود پس از فراهم آمدن همه شرايط و تحقق آن است.
در روايات شيعي، اين معنا مورد تاكيد قرار گرفته كه قدر الهي، امري كلي است كه پس از تحقق شرايط به شكل قضاي الهي تجلي و ظهور مي يابد.
در روايتي كه هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقل مي كند اين معنا مورد توجه و تاكيد است؛ زيرا آن حضرت مي فرمايد: ان الله اذا اراد شيئا قدره فاذا قدره قضاه فاذا قضاه امضاه؛ خداوند هرگاه چيزي را اراده كند و بخواهد، آن را مقدر مي سازد، پس از تقدير آن، حكم مي كند و پس از حكم، آن را امضا و تاييدمي كند.
بنابر اين تفاوت ميان قضا و قدر افزون بر كليت و جزئيت، آن است كه قدر هر چيزي، وقوع آن را قطعي و حتمي نمي كند؛ زيرا احتمال عدم وقوع و تغيير در آن مي رود، ولي قضاي چيزي به معناي وقوع آن چيز است و چاره اي جز وجود و تحقق ندارد. (الميزان، علامه طباطبايي، ج 13، صص 72 تا 75)
در قرآن براي بيان اين معنا و مفهوم، افزون بر واژه قضا و مشتقات آن، واژگاني ديگر چون كلمه، كتاب، امر، حكم و مانند آن به كار رفته است.
حاكميت قضاي الهي
خداوند در آياتي از جمله 57 تا 60 و نيز 62 و 67 سوره انعام و 40 و 41 و 67 سوره يوسف، به حاكميت قضاي الهي در نظام عالم و جهان هستي توجه مي دهد و با عبارت «له الحكم» اين معنا را تبيين مي كند كه قضاي نافذ، اختصاص به خودش دارد (قصص، آيه 70 و 88) و در آيه 26 سوره كهف با جمله «لايشرك في حكمه احدا» مشاركت غير خدا را در حكم وقضا نفي مي كند. (الميزان، ج 13، ص 277)
به هر حال از آموزه هاي قرآني بر مي آيد كه قضا به خداوند اختصاص دارد و غيراو شايسته نيستند كه در حكم و قضا دخالت كنند.
خداوند در آيات 38 و 39 سوره رعد، ثبت موارد قضاي الهي دركتابي مخصوص را بيان مي كند. به اين معنا كه هر امري كه قضاي الهي در آن جريان مي يابد در كتابي ثبت مي شود و تغيير نمي يابد. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 457 و نيز معالم التنزيل، بغوي، ج 3، ص 26)
همه پيامبران بر حاكميت قضاي الهي بر امور هستي تاكيد داشته و اين اعتقاد را تبليغ كرده و در زندگي خويش به كار مي بسته اند. از اين رو در آياتي از جمله آيه 40 و 67 و 80 سوره يوسف به اعتقاد حضرت يعقوب (ع) و يوسف (ع) نسبت به قضاي حتم الهي اشاره مي كند و براساس همين اصل استوار حاكميت قطعي الهي بر همه امور هستي، امور خويش را به خداوند واگذار و تفويض مي كنند تا خداوند به آن رسيدگي نمايد.
خداوند در آيات 22 و 23 سوره حديد به تأثير اعتقاد به قضا و حاكميت حتمي الهي در زندگي بشر اشاره مي كند و توضيح مي دهد كه چنين اعتقاد و باوري مي تواند موجبات آرامش و رفع نگراني انسان شود، زيرا همه حوادث و رخدادهاي جهان براساس قضاي الهي انجام مي شود و اراده و مشيت خداوندي در آن دخالت مستقيم دارد. بنابراين ربوبيت و حكمت الهي اموري را ايجاد مي كند و مسايلي را پديد مي آورد و همأ آنها براساس حكمت و هدفي متعالي صورت مي گيرد و قطعاً به نفع انسان و هستي است.
علامه طباطبايي با اشاره به همين آيات بر اين نكته تأكيد مي كند كه مراد از كتاب همان لوح محفوظ است و اين كه خداوند مي فرمايد اين امر بر خدا آسان است، اشاره به اين نكته است كه تقدير و قضاي حتمي حوادث پيش از وقوع آن ها بر خداوند مشكل نيست. خبر دادن خداوند از اين مطلب و يقين به اين كه همواره حوادث در لوح محفوظ، مكتوب و منطبق بر قضاي الهي است، سبب رفع حزن و اندوه و موجب آرامش انسان است. (الميزان، ج19، ص167)
هم چنين آگاهي انسان از قضاي الهي و سنت هاي حتمي و قطعي او موجب مي شود كه آدمي به آرامشي دست يابد. به اين معنا كه اگر انسان بداند كه سنت الهي، مجازات و عذاب دنيوي و اخروي خطاكاران و تكذيب كنندگان دين و وحي مي باشد، به آرامشي دست مي يابد و به زندگي اميدوار مي گردد. از اين رو خداوند پيامبرش را با بيان قضاي حتمي خود در هلاكت امت هاي كافر، دلداري مي دهد. (طه آيات 127 تا 130)
به هر حال، از آموزه هاي قرآني به دست مي آيد كه قضاي الهي امري قطعي است و هيچ كسي نمي تواند جلوي آن را بگيرد (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص381) و اگر كسي بتواند قضاي الهي و حكم قطعي اش را برگرداند تنها خود خداوند قادر متعال است؛ زيرا خداوند تنها طريق نجاتي است كه بنده در زمان قضاي الهي و حكم قطعي اش مي تواند به او پناه برد (الميزان، ج11، ص229) و ديگران ناتوان از آن مي باشند.
از ويژگي هاي قضاي الهي آن است كه قضاي خداوندي، غيرقابل تغيير و تخلف ناپذير در وقوع است. اين معنا را مي توان از آياتي چون 117 سوره بقره، 47 و 59 و 154 سوره آل عمران، 47 سوره نساء و 34 و 73 سوره انعام و آيات بسيار ديگر به دست آورد.
انسان ها نيز مي بايست به قضاي الهي راضي و خشنود باشند و با ذكر و تسبيح خداوند در اوقات مختلف زمينه دست يابي به مقام رضا از قضاي الهي را در خود فراهم آورند. (طه آيات 129 و 130)
از توصيه هاي خداوندي صبر بر قضا و اراده الهي است كه در آياتي از جمله 129 و 130 سوره طه و نيز 48 سوره طور و 48 سوره قلم و 24 سوره انسان و 8 سوره تين به آن توجه داده است. صبر بر قضاي الهي موجب تقويت باور به ربوبيت و حكمت الهي است؛ زيرا كسي كه به قضاي الهي باور دارد و بر آن صبر مي كند مي داند كه خداوند بي حكمت و هدفي، امري را تحقق نمي بخشد و رخدادي را نمي آفريند و پديده اي را ايجاد نمي كند. بنابراين صبر بر قضاي الهي به معناي باور استوار و ايمان به حكمت و ربوبيت الهي و تقويت آن در دل و جان آدمي است.
موارد و مصاديقي از قضاي الهي
در اين جا به برخي از مصاديق قضاي الهي توجه داده مي شود تا معلوم شود قضاي الهي همه حوزه هاي تكوين و تشريع را دربرمي گيرد و همه زندگي آدمي با آن آميخته و عجين شده است.
از مهم ترين موارد قضاي الهي مي توان به اجل اشخاص و امت ها اشاره كرد. اجل همه انسان ها و امت ها براساس قضاي خداوند از قبل تعيين شده است و به هنگام رسيدن آن لحظه، بي هيچ تقديم و تاخيري اتفاق مي افتد. اين معنا را مي توان از آياتي چند از جمله آيه 38 سوره رعد به دست آورد. در اين آيه تبيين شده است كه هر امري كه مورد رضاي الهي است همانند اجل حيات و مرگ آدمي، ثبت و ضبط شده است (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 457)
در حقيقت مدت زندگي انسان ها و عمر ايشان مطابق قضاي الهي مي باشد (آل عمران، آيه 145 و انعام آيات 2 و 60 و آيات بسيار ديگر)
تاخير در عذاب و مهلت دادن به اقوام و امت ها نيز برخاسته از قضاي الهي است و اين گونه نيست كه بيرون از دايره حاكميت قضاي الهي اتفاق بيفتد. (هود آيات 110 و 111) در حقيقت تاخير در جزا و عذاب تا روز قيامت نسبت به گروهي، همواره تحت حاكميت قضاي الهي مي باشد و هرگز بيرون از آن دايره نيست. بر اين اساس قضاي الهي دوگونه است. گاه قضاي الهي به اين تعلق گرفته كه اشخاص و امت ها در همين دنيا عذاب شوند و گاه ديگر تا روز قيامت به تاخير افتد. (الميزان، ج 11، ص 45)
خداوند در آيات 35 و 36 سوره بقره، دشمني ابليس با آدم و حوا (عليهما السلام) را سرنوشت مقدر و محتوم آنان مي داند (الميزان، ج 1، ص 132) و ذلت و خواري يهوديان به سبب كفر به آيات الهي را قضا و سرنوشت محتوم آنان مي شمارد. (آل عمران آيه112)
اصولا از نظر قرآن سرنوشت انسان و خوبي ها و بي هاي زندگي اش براساس قضاي خداوندي است (توبه آيه 51) و اين كه بدكاران سرانجام شومي دارند نيز در همين دايره قضا تفسير و توجيه مي شود. (مطففين، آيات 7 تا 9)زندگي انسان در زمين (بقره آيه 36)، سرنوشت ابرار و قرار گرفتن در جايگاهي بلند (مطففين، آيات 18 و 20)، سرنوشت امت ها (اسراء آيه 58)، سرنوشت فاسقان (يونس آيه 33)، شكست مسلمانان و يا پيروزي آنان (توبه آيه 51)، شكست مشركان (انفال آيه 42) و بسياري از امور ديگر در سايه حاكميت قضاي الهي معنا و مفهوم مي يابد و هرگز بيرون از آن نخواهد بود.
فرزنددار شدن انسان (بقره آيه 187)، مشكلات جنسي و بيماري و نقض عضو(حديد آيه 22)، مصيبت ها و گرفتاري هاي آدمي در زندگي(حديد آيه 22)، دست يابي به نعمت و برخورداري از آن تا زمان مشخص (رعد آيه 11)، مرگ انسان (آل عمران آيات 145 و 154 و آيات ديگر)، نجات امت از عذاب (انفال آيات 67 و 68 و حشر آيه 3)، ويراني شهرها (اسراء آيه 58) و همه آن چه در جهان تكوين تحقق مي يابد در حوزه حاكميت قضاي الهي است و نمي تواند به هيچ وجه بيرون از آن تحقق يابد.
به هر حال، همه امور هستي در چارچوب قضاي الهي تحقق مي يابد و هيچ چيز در بيرون از اين چارچوب قرار نمي گيرد. انسان ها مي توانند با كارها و رفتارهاي خويش، قدر الهي را تغيير دهند، ولي قضاي الهي چيزي است كه تحقق و وقوع آن يقيني است. برخي از اين قضاهاي الهي كه انسان به آن مبتلا مي شود به سبب سوء رفتار آدمي و عكس العمل طبيعي آن مي باشد. از اين رو اگر انسان كارهاي خويش را تصحيح و اصلاح كند آن چه كه در مقام قدر براي آدمي مشخص شده مي تواند تغيير كند و پيش از حتميت و قطعيت يابي دگرگون شود، ولي زماني كه به مقام قضا درآمد ديگر تخلف ناپذير و غيرقابل تغيير است چنان كه گفته شد.


 



رابطه دين و تكنولوژي

محمد مهدي ميرباقري
كاروان عظيم پيشرفت، تمدن و تكنولوژي در راستاي تحقق وصول به رفاه، آسايش و آرامش فردي و اجتماعي با شتابي روزافزون در حركت است. با نگاهي گذرا به ابداعات، اختراعات و اكتشافات بشر در گستره هاي گوناگون مي بينيم كه انسان توانسته است با نيروي عظيم خلاق و كاوشگر خود ريشه بسياري از مجهولات را بخشكاند. گرچه بايد اعتراف كرد كه هنوز مجهولات فراواني در پيش روي اوست كه سزاوار است به معلوم تبديل شود. مباحث اين نوشتار در مقام پاسخگويي به پرسش هايي است كه پيرامون رابطه دين و تكنولوژي مطرح مي شود. آيا مطلقاً دين تكنولوژي را تأييد مي كند و با آن سازگار است و يا مطلقاً ناسازگار است؟ و يا در مواردي با يكديگر سازگار و در جاهايي همديگر را نفي مي كنند؟ اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تعامل دين و تكنولوژي
سؤال اصلي مورد بحث اين است كه آيا دين اقتضاء خاصي نسبت به تكنولوژي دارد يا به عكس؟ آيا تكنولوژي، دين و فرهنگ خاصي را همراه مي آورد؟ نخست لازم است يادآور شوم كه همه ما اكنون با امري جدي به نام تكنولوژي مدرن رو به رو هستيم، كه تمام عرصه ها و اوقات زندگي انسان را تحت تاثير قرار داده است. كم تر عرصه اي از زندگي انسان است كه در آن آثار فن آوري جديد به چشم نخورد. پديده اي كه با آن مواجه هستيم، مدعي است كه آينده نويدبخشي را براي بشر پيش بيني و تامين مي كند. بشر با گسترش فنون مختلف به اصطلاح مدرن توانسته است به توليد طبيعت جديد از طريق شيمي حيات دست يافته و تكنولوژي حيات، بيوشيمي و بيوتكنولوژي و مانند اين ها طبيعت ها، انرژي ها و محصولات جديدي را در اختيار بشر قرار دهد. انرژي هايي كه قبلا شناخته شده نبود و توانسته است محصولات جديدي را توليد كند. گاهي سرعت توليد مواد جديد به حدي زياد است، كه در هر روز قريب به هزار نوع ماده جديد توليد مي شود. اين پديده نو توانسته است با ايجاد ابزار جديد، توسعه ارتباطات و ارتباطات الكترونيكي را در دنياي جديد سامان دهي نموده و تصرفات فراواني كه با آن روبه رو هستيم؛ به همراه آورد. اين تكنولوژي با عرصه ها و ساحت هاي گسترده اي كه دارد، زمينه هاي مختلف را تحت تأثير قرار داده است؛ از جمله ايجاد و پردازش در اطلاعات و نظام اطلاعات جديد و امثال اين ها، مدعي است كه براي آينده بشر مي تواند امنيت و رفاه و آزادي بيشتر را به ارمغان آورد و آن دغدغه هاي قديمي و كهن بشر را مرتفع كند. به طور طبيعي مي بايستي انديشمندان و متفكرين دنياي اسلام موضع خويش را با اين تكنولوژي مدرن روشن كرده و توضيح دهند كه آيا اين تكنولوژي و ره آورد جديد بشري را به رسميت مي شناسند، يا خير؟ آيا تعارض بين اين تكنولوژي و فن آوري هاي جديد و دين وجود ندارد؟ و سؤال هاي فراوان ديگري كه پيش روي متفكرين دنياي اسلام است؛ كه به ناچار مي بايست به اين سؤال ها پاسخ روشني بدهيم. البته معني اين كه ما ناچار هستيم كه نسبت خودمان و اسلام را با دنياي مدرن و از جمله تكنولوژي و فن آوري هاي مدرن ترسيم و روشن كنيم، فقط از اين زاويه نيست؛ كه اين دنياي مدرن در حال جهان گشايي است و به جغرافياي دنياي اسلام هجوم آورده است؛ بلكه از اين جهت است؛ كه ما مدعي يك تمدن جديد هستيم؛ و در اين تمدن جديد بايد نسبت خودمان را با اين محصولات بشري به روشني تبيين كنيم. بنابراين تحليل تكنولوژي مدرن و شناخت و تبيين نسبت آن با تمدني كه ما مدعي آن هستيم، يك ضرورت براي ما در مسير دست يابي به تمدن جديد است. آيا تمدني كه ما مدعي آن هستيم همين فنون مورد استفاده بشر است و تنها مسير استفاده آن تغيير مي كند، يا اين فنون و تكنيك هاي جديد، ابزار دست يابي به تمدن ديني نيستند؟ آيا مي خواهيم، آنها را به طور كلي از عرصه حيات بشر حذف كنيم، يا مي خواهيم از بين آن ها متناسب با شرايط فرهنگي و اقليمي خودمان گزينش كنيم و به طور كلي اين تكنولوژي را در يك تكنولوژي جديد منحل و تبديل كنيم؟ پاسخ به مجموعه اين سؤالات نه از موضع ضعف بلكه به خاطر اين رويكرد است، كه ما مدعي يك تمدن جديد هستيم و اين تمدن جديد يكي از موضوعات جدي اي كه بايد حل و فصل كند و از برخورد ابهام آميز با آن اجتناب كند؛ همين مساله تكنولوژي و فن آوري هاي مدرن است. بيش از اين لازم به توضيح نيست كه براي دست يابي به يك تمدن جديد ما نياز به يك سلسله ساز و كارها و فن آوري ها داريم.
حال سؤال اين است، كه آيا اين فن آوري هايي كه ما در راه نيل به مقاصد و آرمان هاي خود به كار مي گيريم، همين تكنولوژي مدرن است؛ يا چيز ديگري است؟ آيا اين تكنولوژي مدرن اصولا بار ارزشي و فرهنگ خاصي را به همراه دارد يا نه ضرورتاً حامل يك فرهنگ خاصي نيست و مي توان همين تكنولوژي را در فرهنگ هاي مختلف به كار گرفت بدون اين كه تاثير منفي بر آن فرهنگ ها داشته باشد؟ براي تبيين موضع ضروري است كه هم تكنولوژي و هم دين را تعريف نموده و بشناسيم؛ تا بگوئيم تعامل بين دين و تكنولوژي چگونه برقرار مي شود. بدون تبيين منظور از اين دو تعريف، نسبت بين اين دو مقوله ممكن نيست. در واقع بسياري از اختلاف نظرهايي كه در پاسخ به اين مسأله كه موضع دين نسبت به تكنولوژي چيست؟ ناشي از اختلاف نظر در فهم و تبيين دين و تكنولوژي است. بنابراين به طور مختصر نگاه خود را نسبت به اين دو مقوله تبيين مي كنيم.
نگاه به دين
در نگاه به دين گاهي دين را به يك سلسله اعتقادات و دستورات اخلاقي و يك سلسله احكام تفسير مي كنيد. و به ويژه در توضيح چارچوبه اين اخلاق و اعتقادات و احكام هم به معارف ديني موجود بسنده مي كنيد. يعني دين را به اخلاق، اعتقادات و احكام فقهي خلاصه مي كنيد اين يك نگاه نسبت به دين است. نگاه ديگر نسبت به دين اين است كه حتي از اين هم دين را حداقل تر كنيد. و معتقد باشيد، كه آنچه در عرصه معارف ديني ما موجود است ضرورتاً تمامي آن مربوط و منسوب به دين نيست. بلكه بسياري از آموزه هايي كه در معارف ديني ما موجود هستند، جزو اجزاء ذاتي دين نيستند. اجزاء ذاتي دين بسيار محدودتر از همين معارف و آموزه هايي است، كه در حوزه هاي معرفت ديني تبيين شده است. لذا به يك دين حداقلي محض مي رسيم؛ ديني كه هم در عرصه اعتقادات و هم در عرصه اخلاق حداقلي است هم چنانكه برخي مدعي آن هستند. نگاه ديگر هم در باب دين هست و آن اين كه دين را طريق جريان سرپرستي خداي متعال در مسير تكامل بشر و تاريخ بشري و ابزار سرپرستي تكامل بشر درهمه عرصه هاي حيات بدانيم. با اين ديدگاه دين ابزار جريان هدايت الهي براي سرپرستي بشر به سمت قرب و ابزار هدايت بشر به سمت تكامل و توسعه قرب و تكامل بندگي خداي متعال است. بنابراين دين صرفاً يك سلسله اعتقادات، احكام واخلاق نيست و تنها عرصه حيات فردي انسان را پوشش نمي دهد بلكه همه عرصه هاي حيات انسان را درمسير قرب خداي متعال سرپرستي مي كند. به تعبير ديگر دين به مجاري ولايت و ربوبيت خداي متعال بر حيات بشر تبيين وتفسير مي شود كه طبيعي است اخلاق، اعتقادات و رفتار انسان را در همه عرصه هاي حيات انساني اعم ازفردي و جمعي تحت تدبير و پوشش قرار مي دهد. اگر دين را از منظر بالا نگاه كنيم و در قوس نزول مورد توجه قراردهيم جريان ولايت الهي درهمه عرصه هاي حيات مي خواهد بشر را به سمت توسعه بندگي خداي متعالي سرپرستي كند؛ تا جايي كه حتي تكون اعمالي و اورادي كلها ورداً واحداً و حالي في خدمتك سرمدا.
اگر قرار است، جريان توحيد و پرستش، خضوع، خشوع و تذلل فقط براي خداي متعال در همه عرصه هاي زندگي بشر جاري شود؛ طبيعي است مناسكي براي بندگي درعرصه هاي مختلف حيات اجتماعي، فردي، عرصه روح و روان، ذهن و انديشه و رفتار عيني انسان تبيين شود، كه در اين صورت همه تحت ولايت و سرپرستي دين قرار مي گيرند. اگر از منظر خودمان يعني درقوس صعود به دين نظر افكنيم دينداري ما تولي به ولايت الهيه درهمه عرصه هاي حيات است. دين جريان ولايت و تولي است. باطن دين چيزي جز جريان ولايت الهيه نيست. آداب فقهي و احكام و مناسك اخلاقي، و عملي و حتي اعتقادات، مناسك جريان ولايت خدا درعرصه حيات انسان هستند. دين با اين نگاه يك مفهومي وسيع تر از صرف اخلاق، اعتقادات و احكام پيدا مي كند، آن هم اخلاق و اعتقادات و احكام درعرصه حيات فردي انسان.
نگاه به تكنولوژي
نگاه به تكنولوژي را هم يك بار فقط به عنوان ابزار توليد محصول خاص تعريف مي كنيد؛ ابزاري كه منابع را به يك محصول خاص تبديل مي كند؛ مثل تكنولوژي كه به وسيله آن اتومبيل، صنايع و محصولات الكترونيكي جديد توليد مي شود به اين تكنولوژي مي گويند. يعني تكنولوژي را به ماشين آلات تفسير مي كنيد. اين يك نگاه به تكنولوژي است. كه بگوييم تكنولوژي يك سلسله ماشين آلاتي هستند؛ كه وسيله تبديل منابع به يك محصول خاص هستند. مثلا ماشين لباسشويي توليد مي كنند محصولات ماشيني كه مورد نياز بشر امروز است و درزندگي بشر امروز به كار مي آيد، را توليد مي كنند. اين يك معناي از تكنولوژي است واين يك منزلت از تكنولوژي هم هست. يك بخش از فن آوري هايي كه بايد موضوع بحث و مورد توجه قرارگيرد و نسبت آن با دين تبيين بشود همين ماشين آلات مدرن هستند و محصولات صنعتي مدرن را توليد مي كنند، بايد روشن شود كه اين ها چه نسبتي با دين دارند؟ و هم چنين محصولاتي صنعتي جديد، محصولات ماشيني جديد، چه نسبتي با دين برقرار مي كنند؟ اين يك بخش و يك سطح از تكنولوژي است، ولي تكنولوژي دراين خلاصه نمي شود هم چنان كه در ادبيات علمي معاصر هم تكنولوژي را فقط به اين معنا به كار نمي برند. تكنولوژي دو سطح ديگر هم دارد: يك سطح از تكنولوژي ابزار طراحي و مهندسي است. كه توليد محصول خاص را طراحي و مهندسي مي كند؛ يعني طراحي تكنولوژي به مفهوم مهندسي طرح و طراحي كردن تكنولوژي به معني ماشين آلات صنعتي منزلت ديگري از تكنولوژي است.
تكنولوژي به اين معنا يك نرم افزار است. صرفاً سخت افزار نيست. اين هم منزلتي از منزلت تكنولوژي است كه در اصطلاح امروز جزو تكنولوژي و فن آوري و فنون عملي كه درزندگي بشر جاري مي شوند به حساب مي آيد دايره اين فن آوري يك مقدار وسيع تر از تكنولوژي به مفهوم قبل است. درتكنولوژي به مفهوم قبل شما ماشين آلاتي داريد؛ كه منابع خاصي را صرفاً به يك محصول خاص تبديل مي كنند. فرض كنيد كارخانه اي داريد كه كارخانه توليد تلفن همراه است و كارخانه ديگري كه كارخانه توليد ماشين لباسشويي است. اين كارخانه و اين سخت افزاري به راحتي نمي تواند محصول ديگري را توليد كند. ابزاري براي توليد محصول خاص و تبديل منابع خاص به يك محصول خاص است ولي دامنه مهندسي طرح از اين وسيع تر است. يك نرم افزاري است كه درطراحي هاي گوناگون به كار مي آيد. يك مقدار انعطاف پذيري وسيع تر و گسترده تري دارد.
از اين مرحله بالاتر ابزار توليد اين نرم افزار است. يعني شما طراحي و مهندسي طرح داريد، خود اين مهندسي طرح تابع روشي كه از آن روش توليد معادلات و علوم كاربردي است. توليد مي شود خود آن روشي كه روش توليد معادله و علوم كاربردي است. آن هم بخشي از فن آوري و تكنولوژي جديد. بلكه تكنولوژي اساسي و محوري است. فن آوري اساسي است كه حاكم بر مهندسي طرح و طبيعتاً حاكم برماشين آلات و محصولات آن هاست. يعني مجموعه محصولات صنعتي مدرن كه در زندگي بشر به كار مي آيد و حتي خدمات رساني مدرن تابع مهندسي طرح ها و مهندسي طرح ها تابع روش توليد معادلات و روش توليد اين مهندسي هستند. آن روش ها هم جزو فنون و تكنولوژي به حساب مي آيند به اين معنا تكنولوژي مفهوم عامي پيدا كرده و مجموع فنون عملي را تحت پوشش قرار مي دهد. آن اصطلاحي هم كه اكنون درباب تكنولوژي به كار مي رود معمولا همين معناي عام را درنظر دارد.
مراد ازتكنولوژي فقط ناظر بر ماشين آلاتي كه ابزار توليد محصول خاص هستند و منابع و مواد اوليه اي را به يك محصول خاص تبديل مي كنند، نيست؛ بلكه مجموع فن آوري هايي كه درتوليد خدمات و كالا به كار مي روند و بالاتر، فن آوري هايي كه در مهندسي طرح اعمال مي شوند و بلكه مجموع فن آوري هايي كه خود توسعه مهندسي طرح و توسعه معادلات و علوم كاربردي به وسيله آن ها اتفاق مي افتد به نام تكنولوژي ناميده مي شوند، كه در اين اصطلاح بين تكنولوژي و علم ارتباطي تنگاتنگ برقرار مي شود. اگر شما تكنولوژي را به اين معنا تعريف كنيد و دين را با آن نگاه عام و جامع بنگريد؛ طبيعي است، كه نوع ارتباطي كه بين تكنولوژي و دين تعريف مي كنيد با نگاه حداقلي به دين و محدود كردن تكنولوژي صرفا به ماشين آلات، كاملا متفاوت است. ماشين آلات صنعتي كه توليد يك سلسله كالاهاي صنعتي مي كنند. اين نگاه ها كاملا بر موضع گيري و موقفي كه ما تبيين مي كنيم، تأثيرگذار است. بر اين اساس اگر تكنولوژي را شامل اين سه سطح ببينيد و براي دين هم يك مفهوم عام تبيين كنيد طبيعي است، بين اين دو تعاملي ضروري و جدي برقرار مي شود؛ يعني بي ترديد بين دين و تكنولوژي ارتباط قطعي و جدي برقرار مي شود. لذا نمي توان گفت دين ارتباطي با تكنولوژي ندارد و يا تكنولوژي ارتباطي با دين ندارد. تكنولوژي مي خواهد مجموع فنون عملي اي را كه زندگي عملي انسان را تبيين و سازوكار زندگي عملي انسان را هدايت و رهبري مي كند؛ فرا بگيرد و دين هم براي همين كار آمده است. دين را شما به يك معنويت مبهم تعريف نمي كنيد. دين را صرفا به يك معرفت ديني محدود، تبيين نمي كنيد بلكه دين را جريان ولايت الهيه مي دانيد؛ كه همه عرصه هاي حيات را تحت پوشش قرار مي دهد و مي خواهد همه عرصه هاي حيات را در مسير قرب و بندگي خداي متعال سازماندهي كند و تكنولوژي هم مجموعه فنون عملي است كه مي خواهد همه عرصه هاي حيات بشر را تحت پوشش قرار داده و سازماندهي كند. با اين نگاه تعامل جدي بين دين و تكنولوژي پيدا مي شود كه بايد توضيح دهيم كه اين تعامل چيست؟
چگونگي تعامل دين و تكنولوژي
بنابراين تعريف و تبيين اوليه اي كه بايد نسبت به دين و تكنولوژي داشته باشيم. براساس اين نگاه است كه اين صورت مسئله ها پاسخ پيدا مي كند. آيا ما مي توانيم در دست يابي به يك تمدن جديد از اين تكنولوژي استفاده كنيم؟ يا اين تكنولوژي ابزار دست يابي به يك تمدن جديد نيست؟ آيا ما بايد مدعي تمدن جديد باشيم يا نباشيم؟ اين ها صورت مسئله هايي است كه موضع ما را در ارتباط با دين و تكنولوژي تبيين مي كند. بر همين اساس من ابتدا به سه نوع موضع گيري كه نسبت به تكنولوژي وجود دارد اشاره مي كنيم و در بين اين سه نظريه ديدگاه مورد نظر را بيشتر تبيين مي كنيم. با توجه به مقدمات مذكور سه ديدگاه كلي نسبت به تكنولوژي وجود دارد. يك رويكرد اين است كه تكنولوژي فن آوري جديد، فن آوري مطلوب است و نقطه ضعف و كاستي دارد كه بايد در دل خودش رفع شود. در همين مسير توسعه تكنولوژي است كه بايد تكنولوژي را بهينه و نقطه ضعف هايش را مرتفع كنيم. بنابراين ما در مواجهه با اين تكنولوژي بايد تكنولوژي مدرن را بپذيريم، بلكه سعي كنيم به قافله بشري برسيم و شتاب بگيريم و حتي اگر بتوانيم از قافله كنوني سبقت بگيريم، يعني به تعبير ديگر ما مي بايست تكنولوژي مدرن را به رسميت شناخته و از آن تبعيت كنيم. يكي از كشورهاي به اصطلاح توسعه يافته و پيشرفته را پيش روي خودمان قرار داده و سعي كنيم همانند آن ها به تكنولوژي مدرن دست يابيم. فرض كنيد كشوري مثل ژاپن را به عنوان ايده ال خود بشناسيم و سعي كنيم به فن آوري هايي كه ژاپن به آن دست يافته است، نائل شويم.
نگاه دوم اين است كه مي بايست تكنولوژي را بومي كنيم؛ يعني تكنولوژي مدرن را بياوريم و از بين تكنولوژي ها گزينش كرده و آن تكنولوژي را با شرايط اقليمي و جغرافيايي و فرهنگ خودمان سازگار كنيم.
بنابراين ما بايد در تكنولوژي مدرن تصرف كنيم و آن را با فضاي فرهنگي و اقليمي مان هماهنگ كنيم. ديدگاه سوم اين است، كه مي بايست دنبال توليد تكنولوژي جديد باشيم و سعي كنيم كه تكنولوژي كنوني را در يك فرايند تاريخي در تكنولوژي منظور نظر خودمان منحل كنيم. اين سه تا ديدگاه است. اين ديدگاه ها گاهي ضرورت هاي عملي را توضيح مي دهند كه چرا ما بايد در تكنولوژي تابع دنياي غرب باشيم و يا بايد از تكنولوژي غرب گزينش و انتخاب كنيم؟ يا اين كه بايد تكنولوژي جديد و فن آوري جديدي را توليد كنيم؟ يك سلسله ضرورت هاي عملي را گاهي توضيح مي دهند كه ما اضطرارهاي عملي داريم كه اين اضطرارهاي عملي ما را مجبور به اين موضع گيري مي كند. گاهي اوقات، بيش ازاين است يعني صرفا اين نيست، كه اضطرار عملي را توضيح دهند. بلكه بحث هاي ارزشي را هم مطرح مي كنند. يعني مدعي هستند كه اين تكنولوژي موجود جزو بايسته هاي حتي جامعه ديني ما است، يا خير؟ بايسته ما ايجاد يك تكنولوژي جديد است. ما ازهر دو زاويه بحث را پي گيري مي كنيم. كساني كه مدعي هستند كه ما بايد تكنولوژي مدرن را به رسميت بشناسيم و از غرب در تكنولوژي تبعيت كنيم ادله اي دارند كه درواقع ادله عملي است. مي گويند اولا اين يك راهي است كه بشريت طي كرده و به يك نقطه اي رسيده است. شما هرگز نمي توانيد از نقطه صفر شروع كنيد و به يك تكنولوژي مدرن دست يابيد و امكان آن در فضاي كنوني فراهم نيست. از سوي ديگر حركت از نقطه صفر معقول نيست و ثانيا شما مقدورات و امكانات چنين چيزي را نداريد؛ فرض كنيد بخواهيد در دنياي كنوني برويد به طرف توليد تكنولوژي از نقطه صفر شروع كنيد. اختلاف موجود بين كشورهاي توسعه يافته و نيافته به تعبير و ادبيات امروز، بين كشورهاي شمال و جنوب و محدوديت مقدوراتي كه كشورهاي توسعه نيافته و يا كشورهاي قطب جنوب دارند، به آنان اجازه نمي دهد، دنبال توليد فن آوري جديد رفته و بتوانند يك فن آوري جديدي كه قادر باشد با فن آوريهاي مدرن رقابت كند دست يابند. اختلاف فاصله بين اين كشورها و ضعف مقدورات شان چنين چيزي را ممتنع مي كند. ببينيد اين درواقع يك نگاه عملي است. مي گويند در عمل شما مجبور به تكنولوژي هستيد و نمي توانيد تخلف از آن داشته باشيد. ضعف مقدورات شما، اختلافي كه بين آن ها و شما است؛ ميزان مقدوراتي كه براي رقابت با تكنولوژي موجود لازم است در اختيار شما نيست. بنابراين شما نمي توانيد تكنولوژي موجود را شكست دهيد يا از آن سبقت بگيريد يا چيزي در عرض آن توليد كنيد؛ شما مجبوريد همان را به رسميت بشناسيد. علاوه بر آن كه تكنولوژي موجود امتحان خودش را داده است، يك سلسله مراحلي را از سر گذرانده و چالش هايي را پشت سر گذاشته است. اين يك راه آسفالت شده كاملا روشن و شناخته شده و علامت گذاري شده اي است كه شما اين راه را بايد طي كنيد و اگر اين راه را طي كنيد از يك سلسله مقدورات و امكاناتي برخورداريد كه ديگران تجربه اش را پشت سر گذاشته اند. بنابراين اين يك جاده همواري است كه بشر قرن ها آن را تجربه كرده است.
شما اگر بخواهيد يك راه جديدي را در عرصه تكنولوژي برويد كه يك راه نرفته و تجربه نشده است. قطعا با يك امتحانات و چالش هاي سنگين روبه رو خواهيد بود و علاوه بر اين كه مقدورات چنين چيزي را نداريد، و دنياي مدرن اجازه چنين كاري را به شما نخواهد داد. اين يك سلسله مباني عملي است كه پيش رو طرح مي كنند. از نظر ارزش هم مهم ترين مسئله اين است كه مدعي هستند كه تكنولوژي مدرن هيچ بار ارزش خاصي ندارد؛ يعني اين طور نيست كه تكنولوژي با خودش فرهنگ، ارزش و اعتقادات خاصي را به دنبال بياورد بلكه از اين ناحيه پديده اي خنثي است. شما هستيد كه در عمل به او بار ارزشي مي دهيد، او را در مسير خاص و براي اهداف خاص به كار مي گيريد. البته گروهي كه اين انديشه دوم را ندارند، متوجه هستند كه تكنولوژي مدرن فرهنگ و اخلاق خودش را مي آورد و فرهنگ و اخلاق زيباشناسي و ساير شئون حيات اجتماعي تأثيرگذار است. اينها معتقدند وقتي كه تكنولوژي مدرن مي آيد بافت نيروي انساني را همراه با خودش تغيير مي دهد. انديشه ها و رفتار انسان را تحت تأثير قرار مي دهد. متوجه اين نكته هستند، اما فقط به اين ضرورت ها تكيه مي كنند. مي گويند شما ناچار در تبعيت از اين تكنولوژي هستيد، علاوه بر اين كه مي دانيد بعضي ها چون در دين حداقلي هستند و يا به ديني معتقد نيستند، معتقدند كه اين ارزش هايي كه تكنولوژي مدرن به دنبال خود مي آورد ارزش هاي بدي نيست. چه اشكالي دارد كه اين ارزش ها هم وارد فضاي جامعه ما بشود. پس بين اين ها بايد تفكيك كنيم. گاهي بحث بر سر اين است كه آيا تكنولوژي مدرن حامل ارزش و فرهنگ و مباني نظري خاصي است و وقتي وارد جامعه اي مي شود با خودش فرهنگ و اخلاق خودش را مي آورد يا نمي آورد؟ آيا تكنولوژي صرفا يك پديده خنثايي است كه در اختيار شما قرار مي گيرد و شما هستيد كه از آن استفاده مي كنيد يا وقتي مي آيد اقتضائات خودش را بر شما تحميل مي كند؟ اساسا تكنولوژي اقتضايي دارد يا ندارد؟ اين اقتضا، اقتضاي فرهنگي و ارزشي خاصي است، مي شود بار ارزشي روي آن گذاشت و گفت از نظر ارزشي يك تكنولوژي مطلوب يا منفي است يا نه بار ارزشي ندارد؟ اين يك مسئله است. مسئله ديگر اين است كه حالا بر فرض اين كه تكنولوژي يك بار ارزشي منفي داشته باشد آيا شما چاره اي در مقابل تكنولوژي مدرن جز تسليم شدن داريد يا نه؟ گروهي هستند كه معتقدند تكنولوژي بار ارزشي خاص خودش را دارد ولي مطلوب است و بايد او را به رسميت بشناسيد. ارزش هايي هم كه به دنبال خودش مي آورد، ارزش هاي مطلوبي است.
دين هم به اين عرصه ها اصلا كاري ندارد. عرصه حيات اجتماعي بشر عرصه دين نيست. در مقابل گروهي معتقدند كه تكنولوژي اصولا ارزش خاصي را با خودش نمي آورد. يك ابزار خنثايي است، كارآمدي هايي را در اختيار شما قرار مي دهد، شما مي توانيد آن را در مسير ارزش هاي خودتان استخدام كنيد. بار ارزشي خاصي ندارد. گروهي هم معتقدند كه خير، بار ارزشي خاص دارد و آن هم منفي است ولي شما در مقابل يك امر قاهري واقع شديد كه چاره اي جز تبعيت از آن نداريد. رويكرد ديگر آن است كه تكنولوژي بار ارزشي خاص ندارد ولي اقتضائات خاص خودش را دارد كه شما بايد تلاش كنيد تكنولوژي مدرن را با اقتضائات اقليمي و فرهنگي خودتان هماهنگ كنيد.
نگاه ديگر هم اين است كه تكنولوژي بار ارزشي و فرهنگي خاص خودش را دارد و اين بار ارزشي هم بار ارزشي مثبت نيست و به همين دليل شما مي بايست تكنولوژي را در يك فرآيند تكنولوژي مدرن منحل كنيد.
ادامه دارد

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14