(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 6 ارديبهشت 1389- شماره 19629
 

رصد !
ادبيات تطبيقي چيست؟ادبيات تطبيقي چيست؟
سوره ي نور
دستخطي از يك آشنا



رصد !

پژمان كريمي
ادبيات انقلاب
ادبياتي كه جلوه روشن از فرهنگ انقلاب اسلامي است، ادبيات انقلاب ناميده مي شود. اين تعريف بسيار ساده است و كوتاه! همه فهم است و جامع! براساس اين تعريف و در صورت فهم مباني و شاخص هاي فرهنگ انقلاب اسلامي، مصاديق ادبيات انقلاب نيز، كاملا معلوم و شناخته مي شود.
اما يك پرسش ديگر!
آيا هر اثر ادبي مدعي تعلق به ادبيات انقلاب را مي توان، منتسب به ادبيات انقلاب دانست؟
طبيعي است كه نه! ناخالصي همواره يك واقعيت مسلم است! ادبيات انقلاب اسلامي نيز از ناخالصي مصون نبوده و نيست!
چه بسا اثري مدعي، كه مفهوم يا حقيقتي انقلابي را تعريف كرده باشد!
چه بسا اثري مدعي، كه در آن مفهوم يا حقيقتي انقلابي، بهانه اي و پوششي براي «اراده اي باطل» قرار گرفته باشد!
چه بسا، نويسنده يا شاعري كه ناخودآگاه، صرف ضعف انديشه و قلم، با وجود نيت پاك، به جاي ارائه اثري خالص در حوزه ادبيات انقلاب، نقض غرض كرده و در مسير تقابل با فرهنگ اسلامي قلم رانده باشد! از بيان مصاديق ادعاهاي خود درمي گذرم. چرا كه بيان مصاديق خود به منزله تبليغ اثر است و از طرفي، براي اهل قلمي كه ناخودآگاه ره به نقض غرض پيموده، جفايي ناروا!
كسي مي گفت اگر به جاي مسئولين سيما و سينما بودم، به هر كسي، به هر مدعي، اجازه نمي دادم كه دست به آفرينش هنري در حيطه دفاع مقدس بزند. زيرا كسي كه به ارزشهاي دفاع مقدس باور ندارد، حال و هواي آن مقطع تاريخي پرشكوه را درك نكرده، چطور مي تواند اثري خالص در حيطه هنر «دفاع مقدس» پديد آورد؟!
در حيطه ادبيات انقلاب هم، مي توان حكم داد، اهل قلمي كه باور به اين ادبيات ندارد، به عبارتي كسي كه باور به فرهنگ انقلاب ندارد و در حال و هواي انقلابي نيست، نبايد او و اثرش را هم خانواده ادبيات انقلاب معنا كرد! قلم هاي نقادانه بايد اثرش را «ناخالصي» در حيطه ادبيات انقلاب معرفي كنند! اين تنها راه مبارزه با «قلم هاي مسموم» و جلوگيري از كژ تابي ها به واسطه قلم زدن در حيطه ياد شده است.

 



ادبيات تطبيقي چيست؟ادبيات تطبيقي چيست؟

فريبا طيبي
ادبيات تطبيقي يا Comparative literature كه گاهي به آن «ادبيات همگاني» نيز گفته مي شود، علمي است اساساً فرانسوي و به زبان ساده عبارت است از: «مطالعه و بررسي مقايسه اي آثاري كه برخاسته از زمينه هاي فرهنگي گوناگونند.»
ادبيات تطبيقي كدام آثار را با كدام آثار تطبيق مي كند؟ ادبيات دو كشور يا چند كشور را با هم مقايسه مي كند يا ادبيات يك ديار را با همه كشورهاي جهان؟ دوره هاي مختلف ادبيات را در يك كشور مقايسه مي كند يا شيوه هاي مشابه در كشورهاي مختلف را؟ شايد بتوان گفت ادبيات تطبيقي به نوعي همه اين موارد را دربرمي گيرد. ادبيات تطبيقي تنها مجموعه اي از متون نيست، بلكه چشم اندازي است از بررسي و تحقيق درباره هر چيزي كه بتوان گفت ادبيات است و كشف ارتباط آن با ديگر عناصر تشكيل دهنده يك فرهنگ. ملت ها از ادبيات يكديگر الهام مي گيرند. ادبيات روز به روز در حال جهاني تر شدن است.
ادبيات شرق و ادبيات غرب مدام در حال تاثير و تاثرند و اما چه چيز باعث اين جهاني شدن است؟
به قول برخي صاحب نظران شايد بتوان زمينه هاي تاريخي آن را در جنگ هاي صليبي جست وجو كرد. 9 دوره جنگ هاي صليبي كه حدود دو قرن به طول انجاميده، قطعاً در امتزاج ادبيات غرب و شرق مؤثر بوده است. مقوله «مهاجرت» هم خود باعث تعامل بين فرهنگها و پيدايي ادبياتي جديد مي شود. و همچنين نياز ادبا به يكديگر و ادبيات غير از خود؛ به جهاني شدن و تزايد ادبيات كمك مي كند.
و اما درباره تولد اين علم. شايد اگر راه و روش تحقيق در دو رشته «نقد ادبي» و «تاريخ ادبيات» متحول نمي شد، «ادبيات تطبيقي» هم به دنيا نمي آمد. از ابتداي قرن نوزدهم اين علم بسيار هدف بحث و مطالعه قرار گرفت و اندك اندك متكامل شد و در اوايل قرن بيستم، با گشايش رسمي دروس اين رشته نوپا و با ارائه رساله هاي ارزشمند، هويتي مستقل يافت. به نظر مي رسد اولين بار عبارت «ادبيات تطبيقي» در سال 1816 به كار رفت ولي نفس موضوع اين علم، قطعاً قديمي تر است. گويا اولين بار «فرانسوا ويلمن» بود كه اين عبارت را به هنگام تدريس ادبيات بيگانه در سال 1828 در سوربن به كاربرد و مورخان تاريخ اين رشته، آن را مبناي كار قرار دادند. هر چند بودند كساني كه ديگران را مقدم مي دانستند. در اواخر قرن نوزدهم بود كه چندين اثر تطبيقي مهم ارائه شد و اين آثار نيز، پژوهش هاي ديگري را تا اواسط قرن بيستم سبب شد. فرانسه پيش گام اين علم است و نخستين كنگره آن را در سال 1878 به مديريت ويكتورهوگو در پاريس و كنگره بعدي را در سال 1900 در همين شهر برگزار كرد. نخستين كتاب شناسي ادبيات تطبيقي هم به همت «لويي پل بتز» در 1897 تهيه و به وسيله بالدنسپرژه در فرانسه منتشر شد. اكنون ادبيات تطبيقي با تاريخي حدوداً 200 ساله در كنار نقد ادبي و تاريخ ادبيات در دانشگاه هاي دنيا تدريس مي شود و به ابزاري براي شناخت ادبيات ملت هاي مختلف تبديل شده است. در كشور ما شايد بتوان گفت اين علم همزمان با تاسيس دانشگاه تهران پا به محافل ادبي گذاشته و البته اغلب به طور منقطع و ناكارآمد ارائه شده.
از نخستين صاحب نظران اين حوزه در ايران، مي توان دكتر فاطمه سياح- دانش آموخته ادبيات اروپا از مسكو- را نام برد. او كه سالها در دانشكده هاي مسكو تدريس كرده بود، به ايران آمد و به تدريس زبان و ادبيات روس و فرانسه در دانش سراي عالي مشغول شد. سياح كه از نخستين اساتيد دانشگاه تهران به شمار مي رود، در مباحث «انتقادسنجشي و تفسيري» صاحب نظر بود و شاگرداني چون ابوالحسن نجفي، حسين خطيبي، احمد سميعي و سيمين دانشور را تربيت كرد. سياح پس از 9 سال تدريس در دانشگاه تهران، در سال 1326 به سبب بيماري درگذشت و پس از او در آن سالها اين رشته در ابتداي راه تقريباً بي متولي ماند. از ديگر كساني كه در اين رشته فعاليت كرده اند، مي توان از «مجتبي مينوي» به عنوان نخستين اديب و منتقد ايراني نام برد كه از طريق نقد تطبيقي به بررسي تاثير ادبيات شرق به ويژه ادبيات فارسي بر ادبيات انگليسي پرداخت.
اما اينكه تاثيرگذاري ادبيات فارسي بر ادبيات غرب از چه زماني و چگونه بوده است، بايد به قرن هفدهم برگرديم. در قرن هفدهم، عده اي از سياحان فرانسوي از جمله تاورنيه، تونو و شاردن به ايران مسافرت مي كنند و مشاهدات خود را در سفرنامه هايي مي نويسند كه هر چند جذابيت و گيرايي چنداني ندارد، اما بستري فراهم مي آورد براي آشنايي فرانسوي ها با ادبيات ايران. همچنين ترجمه گلستان سعدي و «انوار سهيلي» واعظ كاشفي، دو رويداد پردامنه ادبي در قرن هفدهم محسوب مي شود كه بازتاب هاي ادبي بسياري در فرانسه و به تبع آن در اروپا دارد كه زمينه ساز «رنسانس شرقي» و آشنايي غرب با ادبيات ايران مي شود. (ويكتور هوگو بعد از مطالعه ترجمه مطالبي از مولانا، عطار و فردوسي، در «شرقيات» خود مي گويد: «ايراني ها، ايتاليايي هاي آسيا هستند!)
به اين شكل كم كم مبحث تازه اي پررنگ مي شود: ادبيات ترجمه. بررسي تطبيقي ترجمه هاي يك اثر و همچنين مجموعه ترجمه هايي كه از ادبيات بيگانه در كشوري انجام مي شود، ذيل اين مبحث قرار مي گيرد. از آنجايي كه كم اند كساني كه ادبيات بيگانه را به زبان اصلي بخوانند و معمولا شناخت ادبيات بيگانه از طريق ترجمه هاست تا زبان اصلي، ترجمه هم راهي ساده براي تحقيق در ادبيات تطبيقي محسوب شد. در ايران ترجمه آثار انگليسي به فارسي از اواخر قرن 19 و ترجمه آثار آمريكايي از اوايل قرن 20 و بعد از جنگ جهاني شروع شد و آثار تازه اي در داستان نويسي ايران پديد آورد. با گسترش مضمون ها در اين نوع ادبي، نقد ادبي نيز در ايران شكل گرفت. برخي از داستان نويسان از طريق ترجمه با «رمان» آشنا شدند و ساخت و فرم آن را به كار گرفتند.
از سوي ديگر نويسندگان انگليسي از قرن شانزدهم ميلادي و نويسندگان آمريكايي هم از قرن هجدهم به وسيله ترجمه با فرهنگ، تمدن و ادبيات ايران آشنا شده بودند. چه كسي مي تواند تأثير ترجمه كتابهاي مشرق زمين را بر ادبيات غرب كتمان كند؟ تأثير ترجمه كتابهاي آسماني به «ويژه قرآن كريم» در ادبيات جهان، قابل انكار نيست. همچنين تاثير جهاني ترجمه كتابهاي كهني چون اوستا. شاهد مثال براي تاثير ادب شرق بر غرب، فراوان است.
ترجمه «هزار و يك شب» در اوايل قرن 18 توسط «آنتوان گالان» فرانسوي و تأثير بسيار آن بر نويسندگان اروپايي. ترجمه رساله الغفران «ابوالعلاء معري» و الهام بخشي اين اثر براي دانته در كمدي الهي و اينكه هر دو اثر به كتاب «ارداويرافنامه» نظري داشته اند. (ارداويرافنامه سفر روحاني يكي از موبدان زرتشتي به نام ارداويراف است به دوزخ و اعراف و بهشت)
يا مثلا قصه سمبوليك «حي بن يقظان» (زنده بيدار) نوشته ابن سينا كه «ابن طفيل اندلسي» با الهام از آن كتابي به همين نام نوشته و «ادوارد پاك» آن را به لاتين و «جرج كيت» به انگليسي ترجمه كرده است. (برخي از اهالي ادبيات، به شباهت شخصيت حي بن يقظان و رابينسون كروزوئه اثر دانيل دوفو معتقدند.)
دراين بين ترجمه كليله و دمنه هم بسيار مهم است.
مي دانيم كه «انوار سهيلي» ترجمه اي است آزاد به نثر از كليله و دمنه به قلم واعظ كاشفي. انوار سهيلي به دست «ژان دولافونتن» مي رسد و او اين حكايت هاي به زبان حيوانات را وارد فايل ها و قصه هاي پندآموز خود مي كند.
ترجمه رباعيات خيام توسط فيتز جرالد انگليسي و ادگار آلن پو آمريكايي و نيز الهام «پو» از قرآن كريم در سرودن شعر، تاثيرپذيري گوته از ديوان حافظ در سرودن ديوان شرقي خود، اقتباس موريس مترلينك بلژيكي در نمايشنامه پلئاس و مليزاند از شاهنامه فردوسي، رمان ده جلدي خانم مادلن دواسكودري با نام «كوروش كبير» و نقد نظام حكومتي زمان خود زير پوشش نقل اين داستان ايراني و بسياري موارد از اين دست همه از تاثير و تاثر اين دو ادبيات حكايت مي كند.
در همه جاي دنيا انسانها شعر گفته اند قصه گفته اند و در همه زمان ها از گذشته هاي دور تا امروز با ادبيات زندگي كرده اند. ادبيات داراي موجوديتي زنده و پوياست و درمسير روپيش خود ناگزير از اقتباس، تركيب، تأثير و بازآفريني است. بسيار شنيده و خوانده ايم كه ديگر حرفي باقي نيست. همه چيز گفته و نوشته و خوانده و شنيده شده.
مگر اينكه همان حرفها را از پنجره اي ديگر با صدايي تازه، با نگاهي نو بشنويم.
ادبيات تطبيقي ابزاري است براي وانگري ادبيات جهان. دريچه اي است براي ديدن افكار و شنيدن حرفهاي آدمها از هر رنگ و نژاد و زبان و مليتي.
فرديناند برونتيه (1849- 1956) استاد زبان و ادبيات فرانسه مي گويد: «ما هرگز خودمان را نخواهيم شناخت، اگر فقط خودمان را بشناسيم.»
منابع
1- ساجدي، طهمورث، «از ادبيات تطبيقي تا نقد ادبي»، تهران، 1387، مؤسسه انتشارات اميركبير
2- شورل، ايو، «ادبيات تطبيقي»، ترجمه دكتر طهمورث ساجدي، تهران، 1386، مؤسسه انتشارات اميركبير
3- نجفي، ابوالحسن، «ادبيات تطبيقي چيست؟» ماهنامه آموزش و پرورش، شماره 7، ج 41 (1351) صص 435- .448

 



سوره ي نور

نوربقا شرح آفتاب جمالش
چشمه ي كوثر نمي زآب جمالش
شمس خجل مانده از طليعه ي حسنش
تاب نياورده مه زتاب جمالش
ديده به جز جلوه ي بهار نبيند
گر كه بر افتد زرخ نقاب جمالش
سوره ي نور است در نبي به تيمن
آيت منقول از كتاب جمالش
باغ جنان مي شود صحيفه ي هستي
در اثر قطره ي گلاب جمالش
آنچه به موسي به طور كرد تجلي
هست شعاعي زبازتاب جمالش
عالم امكان شود به نور پديدار
پرده بگيرد اگر حجاب جمالش
مانع بيداريش كدورت تن نيست
ديده ي دل بيند اركه خواب جمالش
ذره صفت «خوش عمل» دلم به تب و تاب
در بر خورشيد التهاب جمالش
عباس خوش عمل

 



دستخطي از يك آشنا

«هر كس يك كلمه به من بياموزد، مرا يك عمر بنده خودش قرار داده است.» امام علي(ع)
دبير محترم سرويس ادب و هنر روزنامه استعمار ستيز كيهان!
با سلام و آرزوي توفيق روزافزون براي تمامي دست اندركاران آن روزنامه و با آرزوي صحت و سلامتي براي مولا و مقتدايمان امام خامنه اي .مطالب مندرج در صفحه10 آن نشريه در نسخه هاي شنبه 21 و دوشنبه 22 فروردين تحت عنوان «اگر سامان نويسنده شود» با قلم شيواي نويسنده مسئوليت شناس خطه جنوب را ديدم و خواندم. از ابراز محبت استاد عزيزم جناب آقاي محمد محمودي و عنايت روزنامه كيهان به اين حقير از صميم قلب سپاسگذارم. همان طور كه نويسنده گزارش سفر هم نوشته بود، بي صبرانه منتظر روزي بودم تا بلكه و شايد بتوانم عقده هاي چندين ساله ام در دوري از پدري كه بي شك دوستم داشت و دوستش دارم و از مادري كه سنگ صبور زندگي ام بوده، چيزي بنويسم. چيزي كه با دقت و اشراف نوشته شود و در خور و شأن دو عزيزم باشد. در واپسين روزهاي اسفند88 سفر شلمچه بهانه اي شد تا اين آرزو به بار بنشيند و خداي متعال معلمي لايق و مسئوليت شناس را كه طعم جنگ را كشيده و از آن روزها بغض ها در سينه دارد، بر سر راهم قرار دهد.ديروز سه شنبه عصر كه نسخه دوشنبه كيهان را با بخش پاياني آن گزارش گرفتم، در سومين جلسه كارگاه نقد و بررسي داستان شركت كردم. كارگاهي كه در فضايي به مظلوميت استاد كلاس جناب محمودي و در عين حال يك دنيا شيريني و گوارايي را نصيب كوير تشنه سوخته جاناني چون حقير مي نمايد. اميد است كه بتوانم اين لطف و عنايت استادم و گشاده دستي و بلند همتي روزنامه كيهان را كه به حق قوت قلبي براي من بود و توجهي ارزشمند بود به مناطق نابرخوردار، به بهترين نحو ممكن پاس داشته و از زير بار اين مسئوليت سربلند بيرون بيايم.
با تشكر فراوان. سامان مرادي
فرزند شهيد مفقودالاثر لطف الله مرادي

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14