(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 9 ارديبهشت 1389- شماره 19632
 

نجات انسان در فصل آخر
جنگ در سينماي آمريكا-1
تصوير دراماتيك حمله اتمي در هاليوود
انتقاد از وضعيت سينما
رو در رو با انگليس
خاطره گوينده المنار از ايران
درباره فيلم ضدانقلابي «صدسال به اين سال ها»مخالف خواني!
انيميشن «تصوير حماسه» درباره كودكان مظلوم غزه
فرش قرمز؛ تقليد كوركورانه براي تبليغ!
شكار روباه؛ بهترين فيلم جشنواره پليسي مسكو
نقش روشنفكران در سقوط مخمل باف
كم كاري هاي اهالي تئاتر



نجات انسان در فصل آخر

«آخرالزمان» مفهومي است كه حالا به يكي از مهم ترين ژانرهاي سينماي آمريكا تبديل شده است. به طوري كه در سال هاي اخير اكثر فيلم هاي هاليوود با اين موضوع ساخته و روانه نمايش شده اند. اما چه مسائلي سبب شده كه بيشتر هنرمندان سينماي آمريكا فعاليت خود را بر اين موضوع متمركز كنند و بخش اعظم بودجه و سرمايه هاليوود صرف «آخرالزمان» شود؟ به منظور يافتن پاسخ اين پرسش ها طي سلسله مطالبي به بررسي سينماي آخرالزماني- كه مهم ترين و غالب ترين ژانر در سينماي آمريكاست- مي پردازيم. در اين مطالب كه به طور ثابت در هر شماره صفحه «تصوير روز» به نظر خوانندگان خواهد رسيد تحليل هاي كارشناسان و هنرمنداني كه در زمينه اين موضوع صاحب نظر و تحقيق هستند ارائه مي شود. در نخستين گام گزارشي از جلسات سخنراني دكتر مجيد شاه حسيني با موضوع نقد و بررسي فيلم هاي آخرالزماني كه در فرهنگسراي رسانه برگزار مي شوند را مي خوانيد:
دكتر شاه حسيني، استاد دانشگاه با بيان اين كه فيلم هاي آخرالزماني يك موضوع كم اهميت نيست اظهار داشت: فيلم هاي آخرالزماني طبيعي داراي يك لايه سياسي است كه به دنبال يافتن منجي است.
وي با بيان اينكه منجي در فيلم هاي آخرالزماني افرادي هستند كه با پشتكار و شهامت خود بر خطرها غلبه مي كنند افزود: در فيلم هاي آخرالزماني ساخته شده منجي از ميان مردم آمريكا است.
وي گفت: فيلم هاي آخرالزماني طبيعي در اوايل تاريخ سينما شكل گرفت كه قصد داشت به انسان ها يادآوري كند كه بشر به دليل بي دقتي، جهان را از اعتدال خارج مي كند.
شاه حسيني با بيان اينكه فيلم هاي آخرالزماني علمي- تخيلي داراي پيام سياسي هستند گفت: شان آموزش پنهان سينما باعث شده كه افراد براي سينما سرمايه گذاري كنند.
وي با بيان اينكه بعضي از فيلم هاي آخرالزماني به تقدس زدايي مي پردازند افزود: اين نوع فيلم ها قصد دارند هر يك از مردم آمريكا را يك منجي معرفي كرده و به مردم آن كشور ياد دهند كه منجي بودن دور از دسترس نيست.
اين استاد دانشگاه با اشاره به اينكه تعداد فيلم هاي آخرالزماني تقدس زدا اندك است گفت: در بيشتر فيلم هاي آخرالزماني ديني كشيش و يا مسيح منجي است.
وي با اشاره به فيلم هاي آخرالزماني طبيعي اضافه كرد: طبيعت در نگاه انسان غربي بيشتر يك قرباني است كه تا جايي كه ممكن است بايد از آن بهره برد كه بعد از صنعتي شدن اين ديدگاه در بين مردم شكل گرفت.
شاه حسيني بيان داشت: بهره گيري از طبيعت نگاهي است كه بعد از قرون وسطي در غرب به وجود آمده.
وي تصريح كرد: در بسياري از فيلم هاي آخرالزماني آمريكايي، مردم آمريكا از طريق بمب اتم از حادثه هاي عظيم طبيعي مانند برخورد شهاب سنگ به زمين جلوگيري مي كنند.
اين استاد دانشگاه بيان داشت: تفكر غالب آخرالزماني شكل گرفته در ذهن مخاطب برگرفته از رسانه اي بودن سينما است كه از طريق ساخت فيلم هاي آخرالزماني طي دهه هاي گذشته در افكار عمومي شكل گرفته است.
آخرالزمان در انيميشن
وي با بيان اينكه مفهوم سينماي آخرالزماني وارد انيميشن نيز شده است افزود: عمق اين باور در غرب چنان افزايش يافته كه سينماي آخرالزماني وارد افكار عمومي كودكان نيز شده است.
شاه حسيني گفت: انيميشن در مقطعي به كودكان نشان داده مي شود كه در آن زمان روح كودكان در حال شكل گيري است.
وي نقطه مشترك در همه فيلم هاي آخرالزماني را وجود منجي عنوان كرد و افزود: منجي در فيلم هاي آخرالزماني طبيعي فردي است كه به دليل شهامت و شناخت طبيعت توسط مخالفين انكار مي شود.
اين استاد دانشگاه اضافه كرد: منجي در فيلم هاي آخرالزماني فردي است كه با پشتكار و شهامت خود بر خطرهاي موجود غلبه كرده و انسان را نجات مي دهد.
وي با اشاره به فيلم 2012 گفت: اين فيلم تلفيقي از سينماي آخرالزماني طبيعي و آخرالزماني ديني و اسطوره اي است.
شاه حسيني اضافه كرد: فيلم 2012 مصداق فيلم آخرالزماني طبيعي است كه عنوان مي كند بشر در سال 2012 بايد براي نجات خود كشتي نوح بسازد.

 



جنگ در سينماي آمريكا-1
تصوير دراماتيك حمله اتمي در هاليوود

رضا فرخي
بدون شك يكي از كاركردهاي هاليوود، بسترسازي براي اجراي طرح ها و سياست هاي دولت هاي غربي، به خصوص آمريكا و رژيم صهيونيستي است. اين موضوع به طور كامل بارها و بارها در زمينه هاي مختلف تكرار شده است يكي از اين زمينه ها بحث جنگ است. آمريكا كه هميشه يكي از عوامل اصلي جنگ ها و جنگ افروزي در دنيا بوده است سعي كرده كه ابزار قدرتمند و با نفوذ خود يعني هاليوود را در اختيار بگيرد و در اين موضوع از آن به هر شكل ممكن سوءاستفاده كند. فيلم هايي كه با موضوع جنگ در هاليوود ساخته مي شوند در سه مورد تأثيرگذار هستند: بخشي از آنها به دنبال توجيه جنايات جنگي آمريكا، بعضي به دنبال نشان دادن قدرت نظامي آمريكا و برخي نيز به دنبال
مظلوم نمايي و تطهير چهره آمريكا در جنگ افروزي ها هستند.
در اين بين نمونه هاي بسياري از اين موضوع وجود دارد. «به خاطر صلح» يكي از اين فيلم ها است كه در آن به مسئله سلاح هسته اي پرداخته شده است. فيلم درباره گروهي است كه سعي دارند با هك كردن سيستم هاي موشكي كشورهاي بزرگ از جمله روسيه اين موشك ها را در اختيار بگيرند و آنها را به سمت آمريكا پرتاب كنند. به واقع كارگردان در اين فيلم اهداف بسيار مشخصي دارد؛ سعي دارد آمريكا را يك كشور زخم خورده از تروريست نشان دهد كه هميشه عليه او توطئه مي شود و هميشه از اين ناحيه ضربه خورده است. بعضي از صحنه هاي اصلي فيلم كاملا نشان دهنده اين موضوع است. به عنوان مثال صحنه اي كه موشك به سمت واشنگتن پرتاب مي شود و بعد از آن بلافاصله صحنه اي از واشنگتن و زندگي مردم را در اين شهر نشان مي دهد كه كودكان به آرامي در آن در حال بازي كردن هستند و خانواده ها با آرامش در كنار هم زندگي مي كنند. اين صحنه از فيلم سعي دارد احساسات مخاطب را برانگيزد و نوعي همدردي را با مردم واشنگتن در او تقويت كند و به بيننده القا كند كه اين مردم و سياستمداران آمريكا كه در اين فيلم بي گناه نشان داده مي شوند يك بار ديگر مورد هدف حملات تروريستي قرار گرفته اند.
فيلم «به خاطر صلح» تنها يكي از فيلم هاي مطرح در اين زمينه است. چرا كه موج تطهير آمريكا در جنگ توسط هاليوود از سال ها پيش تر از اين فيلم شروع شد كه نمونه آن را مي توان در فيلم «حمله به ايالات متحده آمريكا» ساخته آلفرد اي.گرين در سال 1952 ديد. فيلم با گفت وگويي ميان مردم آغاز مي شود كه موضوع اين گفت وگو اين است كه اگر اتحاد جماهير شوروي به ما حمله كند چه راهكارهايي براي مقابله با آن وجود دارد. در واقع هم سعي دارد نشان دهد كه زنان و كودكان كه روي آنها مانور مي دهد بسيار از اين موضوع وحشت زده هستند و هم اينكه باز هم توهم توطئه در فيلم موج مي زند و به نوعي سعي دارد سناريوي قديمي
كمونيسم هراسي را تكرار كند كه بعدها اين توهم در سينماي آمريكا به ايران هراسي و اسلام هراسي تبديل شد.
بسياري معتقد بودند كه فيلم علاوه بر اهداف بيان شده در بالا مقصود ديگري را هم دنبال مي كرد كه يكي از آنها توجيه افزايش بودجه نظامي آمريكا و توليد سلاح هاي غيرمتعارف و انبار كردن آن ها بود كه با نشان دادن صحنه هاي وحشت مردم و آمادگي آنان براي جنگ سعي داشت كه اين كار را انجام دهد.
اما اين رويه به نوعي در فيلم هاي ديگر هم ادامه يافت و تكرار شد. «آغاز يا پايان» به كارگرداني نورمن تاروگ از اين نمونه فيلم ها است كه در آن سعي شده چهره آمريكا در عرصه جنايات جنگي تطهير يافته و جنايات آن توجيه شود. اين فيلم تحت نظارت دقيق دولت آمريكا ساخته شد و هدف آن توجيه جنايات آمريكا در بمباران هيروشيما و ناكازاكي بود. فيلم داراي يك داستان تخيلي است كه در آن سعي داشته اين موضوع را نشان دهد كه نياز جهان به انرژي هسته اي توسط آمريكا تأمين مي شود و براي اينكه جلوي توليد سلاح هسته اي گرفته و مهار شود باز هم به امريكا نياز است. اين فيلم اين موضوع را القا مي كند كه آمريكا پدر جهان است و جهان بدون اين پدر نه به انرژي هسته اي دست خواهد يافت و نه مي تواند سلاح هسته اي را مهار كند. فيلم سعي دارد پروژه مانهاتان را يك پروژه علمي نشان دهد و به گونه اي بر جنايات آمريكا در اين دوره زماني سرپوش بگذارد كه اين خود نشان از دخالت مستقيم آمريكا در عرصه سينما است.
اين موج تطهيرسازي و توهم گرايي در فيلم هاي بسياري ادامه يافت. نمونه ديگر آن «شهر گمشده جنگل» بود كه در آن يك تروريست از بالاي كوه هيماليا جنگ جهاني سوم را عليه بشريت به راه مي اندازد. حال ناجي بشر كيست كه دنيا را از دست اين شخص نجات دهد؟ پاسخ روشن است؛ آمريكا! آمريكا در اين فيلم يك قهرمان جهاني است و براي مبارزه با سلاح هسته اي مجاز است تا هر جنايتي را انجام دهد و همه اين جنايات در لواي اين موضوع توجيه مي شود.
حتي اين موضوع به سريالهاي آمريكايي هم انتقال پيدا كرده است. در سريال هايي مانند «شبح سرخپوش»، «بيوه سياهپوش»، «مرد اتمي عليه سوپرمن» و... هم توهم توطئه به سود آمريكا دراماتيزه شد.
اين رويه به گونه اي است كه بارها و بارها مورد انتقاد فيلم سازان صاحب نظر در خود آمريكا شده است. چرا كه آنان به خوبي دريافتند كه اين تداخل سياست هاي آمريكا در عرصه هنر و به خصوص هاليوود به اين شكل چه ضربه بزرگي به حيثيت آن وارد كرده است. آنها مي دانند هدف اصلي هنرهاي تصويري به خصوص سينما بايد نمايش واقعيات و مشكلات بشر باشد نه اينكه سينما صرف به نمايش گذاشتن تخيلات و توهمات آن هم در راستاي منافع سياستمداراني شود كه از هر چيزي به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف خود استفاده مي كنند و براي آنها نه هنر مهم است و نه اعتبار آن بلكه آنان هر چيزي را تا جايي با ارزش مي دانند كه انعكاس دهنده مقاصد آنان باشد. چنان كه در مورد فيلم هاي ضدسياست هاي آمريكا ما مي بينيم كه چه برخوردي با آنها شد و چگونه توسط سياستمداران آمريكا طرد شدند كه نمونه آن را مي توان فيلم هاي مايكل مور دانست كه طبق آخرين صحبت هاي خود او براي ساختن فيلم حتي در تأمين بودجه نيز با مشكل روبه رو است. زيرا موضع او انتقادي است و برخورد با او كاملا نشان دهنده اين موضوع است كه آمريكا تاب هيچ انتقادي را در اين عرصه از خود ندارد.
ادامه دارد

 



انتقاد از وضعيت سينما

آيت الله اميني، مدرس حوزه علميه قم و امام جمعه شهر مقدس قم تأكيد كرد: وضع سينما مطلوب نيست.
وي در ديدار با وزير و جمعي از مديران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سينما را ابزار و وسيله خوبي براي ترويج فرهنگ اسلامي دانست و درعين حال با انتقاد از مناسب نبودن وضعيت سينما در كشور گفت: هنرمنداني كه در زمينه سينما فعاليت مي كنند طبق سليقه خودشان هنر را ظاهر مي كنند و خيلي وقت است كه وضعيت سينما مطلوب نيست و محتواي آن چيزي نيست كه قابل توجه باشد.
آيت الله اميني با بيان اينكه هنر بهترين وسيله براي ترويج فرهنگ اسلامي است، خاطرنشان كرد: تهمت نزدن، دروغ نگفتن، كمك به همنوعان و بينوايان و... از مؤلفه هاي فرهنگ اسلامي است و اگر مسئولان سينما اين مؤلفه ها را با هنر خودشان به نمايش بگذارند، تأثيرگذار خواهد بود.
وي ادامه داد: فيلم هاي آموزنده در كشور كم است و برخي از فيلم هايي كه از سيما پخش مي شود آموزنده نيست اما برخي از اين فيلم ها آموزنده است.
آيت الله اميني همكاري فيلم سازان با كارشناسان حوزه دين را خواستار شد و اضافه كرد: البته بايد فيلم نامه ها قبل از اينكه به مرحله تدوين برسند توسط كارشناسان خبره حوزه دين ارزيابي شود.
براساس گزارش مهر، وي ادامه داد: تهيه فيلم هزينه زيادي دربر دارد و گاهي مشاهده مي شود اين فيلم ها با هزينه زيادي ساخته مي شوند اما ازنظر محتوايي و شكلي ايرادات اساسي دارد، براي رفع اين ايرادات بايد از نظرات كارشناسان مذهبي در حين توليد فيلم استفاده كرد.

 



رو در رو با انگليس

«ابوالقاسم طالبي» كارگردان «به كجا چنين شتابان» در پاسخ به اين كه فكر نمي كند در ادامه شكايات مختلف داخلي، انگليسي ها هم از وي به دليل خلق كاراكتر «غلومي» كه براي انجام جناياتش متصل به اينتليجنت سرويس بود، شكايت كنند، گفت: تا حالا كه شكايت نكرده اند اما اگر بتوانند، بعيد نيست كه آنها هم دست به شكايت ببرند!
وي تصريح كرد: من در اين سريال مي خواستم بگويم آدم هايي هستند كه در ايران به سرويس هاي جاسوسي وصل هستند. اين آدم ها شاخ ندارند. در خيابان يك پرچم انگليس دور خود نپيچيده اند، در كنار ما هستند و حتي در برخي جاها خود ما مي توانيم از آنها باشيم. اگر بخواهيم زياده خواهي و خيانت كنيم دچار آنها مي شويم. شما تاريخ صدسال گذشته را ببينيد، ردپاي انگليسي ها را مي بينيد.
وي درباره خشونت موجود در بخش هاي پاياني سريال «به كجا چنين شتابان» گفت: وقتي شما با چگونگي فعاليت سازمان هاي جاسوسي جلو مي روي، ديگر خشونت و ارتكاب آن، دست من نيست، دست آنهاست. آنها به هيچ چيز رحم نمي كنند و برايشان مهم نيست.
طالبي ادامه داد: آقاي شكوهي (در نقش غلامي) نقش همان جاسوس ساكتي را بازي كرد كه همه جا هست ولي ديده نمي شود. مثل كشميري مي ماند. او يكباره مثل يك آتشفشان فوران كرد و رئيس جمهور كشور ما را گرفت و اگر امام خميني(ره) نبود، اين انقلاب رفته بود. آقاي شكوهي اين نقش را داشت. سكوتي كه يكباره همه چيز را به هم مي ريزد. در حقيقت، من در اين سريال و با اين نقش، به تمام بينندگانم رودست زدم.
كارگردان پربيننده ترين سريال ماه هاي اخير سيما در بخش ديگري ازگفت وگو با فارس ادامه داد: ما با گذاشتن وقت روي بخش هاي مربوط به پول گرفتن از بانك هاي مختلف، مي خواستيم به زبان تصوير نشان بدهيم كه اين آدم ها، ده ها حساب دارند، در تمام بانك ها پول دارند و به نظر خودمان، جهت تأثير دفعات نمايش اين قضيه بر ذهن مخاطب، بايد اين تصاوير را نشان مي داديم. درباره صحنه هاي مربوط به جاده هاي شمال هم بايد بگويم كه من مي خواستم بگويم اين آدم ها حرفه اي و در كار خود استاد هستند.

 



خاطره گوينده المنار از ايران

شايد براي كساني كه اخبار شبكه المنار را دنبال مي كنند، نام و چهره «كوثر موسوي» آشناترين نامي باشد كه به ذهنشان متبادر مي شود. وي گوينده مشهور تلويزيون المنار است كه از سال 1994 در اين شبكه مشغول به كار است.
او خاطره سفر به ايران را يكي از شيرين ترين خاطرات زندگي اش ياد مي كند و مي گويد: «من سفر كاري به ايران نداشته ام، اما قبلاً به صورت شخصي به ايران سفر كرده بودم. ملت ايران بسيار لطيف و داراي سليقه هاي زيبايي هستند. زنان ايراني هم قوي به نظر مي رسند.»
وي به عنوان گوينده اخبار حداقل با بسياري از اخبار درخصوص انتخابات اخير ايران و وقايع پس از آن مواجه بوده است. موسوي تحليل خود را در خصوص اين اخبار و وقايع اين گونه براي ايرنا توضيح داد: «رسانه هاي غربي و سايت هاي اينترنتي تأثير و نقش زيادي در حوادث اخير ايران داشتند. رسانه ها ابزاري هستند كه در نهايت روي افكار عمومي خيلي تأثير مي گذارند. تصور مي كنم شعارهايي كه (از سوي فتنه گران) عليه لبنان وفلسطين در روز قدس سر داده شد، نتيجه تأثيرپذيري عده اي از مردم از رسانه هاي تبليغاتي بود.»

 



درباره فيلم ضدانقلابي «صدسال به اين سال ها»مخالف خواني!

پژمان كريمي
هنرمند متعهد، كسي است، آدمي است كه از بند تمنيات نفساني رسته است. حجاب، علائق و خودپرستي و تصلب و تعصب را فروگذارده، دغدغه دگرخواهي و تعالي طلبي يافته است. بينش چنين هنرمندي، سطحي نيست. عمق دارد. به چيزهايي فكر مي كند، افق هايي را مي بيند، صداهايي را مي شنود، كه هنرمندان عادي و مردمان فرودست از حيث فرهنگ و بينش، از آن بي بهره اند و فاصله دارند.
هنرمند متعهد دانش دارد. زيرا روح متعهد ايجاب مي كند گزافه و دروغ نگويد. در مسير واقع و حق قدم زند.
حرفي به زبان آورد كه نسبت بدان آگاهي دارد و محيط بر آن است. از روي جهالت پنجره اي نمي گشايد و ديدگاهي عرضه نمي كند.
هنرمند متعهد، بر آن است فرداي رستاخيز، بايد پاسخگوي اين پرسش باشد كه در قبال برخورداري از «هنر»، چه كرده است؟ چگونه از هنر خود در جهت گسترش ارزشهاي انساني و الهي استفاده كرده است؟
از آنچه گفته شد، نشانه هاي هنرمند غيرمتعهد به دست مي آيد. چنين هنرمندي، خويشتن محور است. يعني اصالت به خواستها و منفعت خود مي دهد. دگرخواه نيست، گرفتار عجب است و خودپرستي! خودشيفتگي! راست و ناراست، قياس كار او نيست. هر كسي و هرچيزي او را به مدارج دنيوي بركشد، «قابل احترام» است! چون تعهدي نسبت به ديگران ندارد، حقوق آنان را پاس نمي دارد. پس طبيعي است كه آينه راستي نباشد. به مخاطب خود دروغ بگويد. واقعيت و حقيقت را تحريف كند تا از ميان هرچيزي و هركسي تنها خود رخ نمايد و «به جلوه درآيد»!
اين است هنرمند غيرمتعهد! اين است آدمي كه مخاطب را «هيچ» فرض مي كند!
اينها را گفتم كه بگويم: فيلمي مانند «صدسال به اين سالها» يعني محصول ذهن و فكر و دست يك هنرمند غيرمتعهد! چرا كه صدسال به اين سالها يعني گزافه گويي! يعني دروغ! يعني تحريف! يعني بي خيال ارزشها! پايمالي واقعيت! وارونه نشان دادن حقيقت! در اين فيلم كه ساختار ضعيف آن مهوع است، مقايسه اي صورت گرفته ميان ايران پيش و پس از رخداد انقلاب اسلامي! سازنده مي خواهد بگويد در ايران گذشته، همه شاد بودند و سرحال و در ايران فعلي، همه ماتم زده و درب و داغان و نوميد! اين فيلم توضيح نمي دهد حاصل 2500 سال سلطنت چه بوده است كه حالا سنگ نيم قرن آن. دو هزار و اندي سال را به سينه مي زند!
نمي گويد يا نمي فهمد ملت ايران چرا رو به انقلاب آورد، چه مي خواست و زير پرچم چه كسي، به جنگ طاغوت و طاغوتيان رفت؟!
نمي گويد پس از انقلاب، به ناگهان نيمي از دنيا به جنگ ايران و ايراني آمد، چرا؟ چون كه ايراني استقلال مي خواست و حكومت «الله» مطالبه كرده بود!
نمي گويد بسياري از رنج ها و مشكلات را همانهايي براي ايران و ايراني رقم زدند كه چشم طمع به اين ملك اهورايي دوخته اند!
مضحك است! در ايران پس از انقلاب، در سايه نظام جمهوري اسلامي، «مخالف خواني» تبديل به پز شده است. بعضي فكر مي كنند اگر كسي چنين پزي اقامه كند، در سايه تكريم و تحسين، داخلي و خارجي واقع مي شود! او هم مي شود مثل فيلم سازاني كه شواليه مي گيرند و با يك فيلم، صلاحيت داوري جشنواره هاي ريز و درشت بين المللي مي يابند!
مخالف خواني هم، تخصص خاص نياز ندارد! كافي است از جامعه ايراني، چهره اي سياه ارائه شود. جمهوري اسلامي، نظامي سركوبگر معرفي گردد كه كسي جرأت ندارد در آن حرف بزند. در اين كشور، همه متدينين رياكارند. همه مردم از قوانين اسلامي ذله شده اند...! اين مي شود مخالف خواني!
وقتي شنيدم «صدسال به اين سالها» در جشنواره اكران مي شود، خوشحال شدم از اين جهت كه منتقدان و اهالي فهيم سينما به بي ارزشي يكي ديگر از مصاديق «مخالف خواني» در عرصه سينمايي پي مي برند و جايگاه حرفه اي متزلزل سازنده و سازندگان آنان متزلزل تر مي شود. اما وقتي شنيدم كه به چنين فيلمي قرار است مجوز اكران دهند، شگفت زده شدم. ناراحت شدم چرا كه اين حق مردم است، دروغ نشنوند، نظاره گر پز و افاضات دشمن پسند و ساده انگارانه سطحي نباشند.
اميد است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به پاس ارزشها و مخاطبان، امكان اكران «صدسال...» را فراهم نسازد تا مخالف خوانان تصور نكنند مي توانند از «مداراي» نظام ، عليه نظام سوءاستفاده نمايند و از مواهب مخالف خواني بهره برند.

 



انيميشن «تصوير حماسه» درباره كودكان مظلوم غزه

تصوير حماسه، تازه ترين توليد كارگاه انيميشن مجتمع كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان تبريز آماده پخش شد.
داستان اين فيلم برگرفته از كتاب «ديروز ايران، امروز فلسطين» نوشته حميد گروگان است و در ساخت آن تعدادي از نوجوانان عضو كارگاه انيميشن مجتمع كانون تبريز با شفيقه زماني كارگردان اثر همكاري كرده اند.
اين فيلم با هدف تبيين فرهنگ مقاومت و بيداري مردم فلسطين به ويژه كودكان مظلوم غزه ساخته شده است.

 



فرش قرمز؛ تقليد كوركورانه براي تبليغ!

برگزاري مراسم «فرش قرمز» يكي از سنت هاي سينماي غرب است كه به تازگي در كشور ما نيز باب شده است. اين مراسم كه هيچ نسبتي با فرهنگ و هنر كشور ما ندارد، به عنوان يك تقليد كوركورانه و كپي از سوي فيلم هايي كه ازنظر هنري حرفي براي گفتن ندارند، به عنوان يك تمهيد تبليغاتي برگزار مي شود.
پس از فيلم «محاكمه در خيابان» مسعود كيميايي، براي دومين بار، فرش قرمز براي فيلم «آل» به كارگرداني بهرام بهراميان پهن شد. فيلمي كه فيلمنامه آن 22بار بازنويسي گرديد، اما در جشنواره فيلم فجر با استقبال منفي مواجه شد!

 



شكار روباه؛ بهترين فيلم جشنواره پليسي مسكو

فيلم سينمايي «شكار روباه» محصول شبكه جهاني سحر، در دوازدهمين جشنواره بين المللي فيلم هاي پليسي مسكو جايزه بهترين فيلم در بخش فيلم هاي سينمايي و نيز جايزه بهترين بازيگر نقش اول منفي زن را از آن خود كرد.
در مراسم اختتاميه اين جشنواره معاونت برون مرزي صداوسيما كه با فيلم سينمايي «شكار روباه» در دوازدهمين دوره برگزاري اين جشنواره شركت داشت، تنديس بلورين به همراه لوح افتخار بهترين فيلم پليسي در بخش فيلمهاي سينمايي جشنواره را به خود اختصاص داد.
«شكار روباه» كه محصول سال 1387 شبكه جهاني سحر و به تهيه كنندگي سيدمحسن جاهد و كارگرداني مجيد جوانمرد است، در ژانر پليسي- جاسوسي ساخته شده و توطئه براي حذف فيزيكي دانشمندان هسته اي ايران را در متن داستان خود روايت مي كند.

 



نقش روشنفكران در سقوط مخمل باف

محسن مومني شريف در يادداشتي با عنوان «در رهگذر آدم خاكي» در سايت «لوح» به تحليل شخصيت و زمينه هاي سير تحول محسن مخمل باف پرداخته است. در بخش هايي از اين يادداشت واكنش هاي روشنفكران به عنوان يكي از عوامل سقوط مخمل باف عنوان شده و آمده است: «به راستي چرا مخمل باف چنين سرنوشتي يافت؟ طبعا به اين سؤال از زواياي مختلفي مي توان پرداخت. بخشي از آن مربوط است به شخصيت انسان و محيطي كه در آن پرورش يافته. بخشي نيز مربوط به عالم ادبيات و هنر است. انسان هنرمند بر خلاف ديگران، با چندين دغدغه روبروست، آرمان هايش، مخاطبانش، كارفرمايش، اربابان اين قبيله كه از آن به عنوان «جامعه روشنفكري» نام برده مي شود كه اگر خداي هنر هم باشي ولي قبول آنان قرار نگيري همچنان احساس مي كني چيزي كم داري! در اين ميان اگر هنرمند ما داراي نظام فكري محكم و استواري نباشد هر يك از اين مقوله ها دامي مي شود براي نابوديش ]...[ استقبال جريان روشنفكري از فيلم «دستفروش» در انحرافات بعدي او بي تأثير نبود و لذا اختلاف و جدايي نويسندگان و شاعران واحد ادبيات حوزه هنري در سال 66 بيش از اين كه علتش آن چيزهايي باشد كه آن روزها مطرح بود، در اصل ناشي از عقايد جديد محسن مخمل باف بود كه ديگر نمي توانست در حوزه بماند، لذا دعوايي راه انداخت و ادبيات نوپاي انقلاب بر سر آن شد! مخصوصا اين كه، اين روزها زماني بود كه دكتر سروش بحث هاي جديدي را در كيهان فرهنگي شروع كرده بود كه آگاهان دورانديش در آن برنامه نه چندان درازمدتي را براي متزلزل كردن پايه هاي اسلام انقلابي و ولايت فقيه مي ديدند. محسن مخمل باف از نخستين كساني بود كه هنرش را در خدمت افكار دكتر سروش گذاشت و فيلم هاي «نوبت عاشقي» و «شب هاي زاينده رود» را در همين فضاها ساخت. و بعد تحت تأثير افكار دكتر شايگان قرار گرفت و علاقمند عرفان هندي شد كه بعدها در فيلم «فرياد مورچه ها» آن را نيز به سخره گرفت!

 



كم كاري هاي اهالي تئاتر

اغلب كارگردان هاي تئاتر عادت كرده اند كه هنگام توليد يك اثر، اهالي تئاتر را به عنوان مخاطب اصلي در نظر بگيرند و بدون در نظر گرفتن مولفه هاي لازم براي جذب مخاطب عام و افزايش قابل توجه مخاطبانش اقدام به خلق اثر كنند!
سايت جهان در يادداشتي درباره وضعيت تئاتر عنوان كرد: يكي از معضلات تئاتر كه شايد از دلايل موجه و يا ناموجه كم توجهي برخي دست اندركاران به آن باشد، نداشتن مخاطب كافي و يا ناتواني جذب مخاطب عام در جامعه است. مشكلي كه انگشت اتهام را نه تنها به سوي مديران و دست اندركاران اين حرفه روانه مي كند بلكه مي توان بخش عمده اي از هنرمندان اين عرصه را به دليل كم كاري و عدم توجه كافي به مخاطب و يا به طور كلي تر عدم مخاطب شناسي، را به عنوان متهم رديف اول نام برد.
در بخش ديگري از اين نوشته آمده است: هر چند اهالي تئاتر بارها داد كم بودن سالن هاي نمايشي سر داده اند ولي يك اشكال در اين گله مندي ها وجود دارد و آن اينكه اين اعتراضات نه به اين منظور كه اين سالن جوابگوي تعداد مخاطبان تئاتر نيست بلكه گفته مي شود اين تعداد سالن جوابگوي خيل عظيم اهالي تئاتر كه روزبه روز بر تعدادشان افزوده مي شود نيست!

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14