(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 9 ارديبهشت 1389- شماره 19632
 

بدترين كوري
عبادت خدمت به خلق
تقويت بصيرت
تپش قلم
فاطمه (س) الگوي دست يافتني
روش قراردادنويسي مالي در بلندترين آيه قرآن



بدترين كوري

قال النبي (ص): شرالعمي عمي القلب.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: بدترين كوري، كوري دل است. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، ج 70، ص 51

 



عبادت خدمت به خلق

در عصر امام حسن(ع) يكي از مسلمانان به كمك و خدمت رساني احتياج پيدا كرد. به محضر امام حسن(ع) آمد و نياز خود را به عرض رسانيد. آن حضرت فرمود: چرا نزد فلان كس نرفتي تا نيازت را برطرف سازد؟ عرض كرد: نزد او رفتم، ولي در مسجد بود و گفت: «من اكنون در اعتكاف به سر مي برم» يعني «سه روز بايد براي انجام اعتكاف در مسجد بمانم و روزه بگيرم و از مسجد خارج نشوم».
امام حسن(ع) فرمود: «اما انه لواعانك كان خيرا له من اعتكاف » آگاه باش! اگر آن شخص تو را در مورد انجام نيازت ياري مي كرد، براي او بهتر از اعتكاف يك ماه بود. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اصول كافي، ج2، ص 303

 



تقويت بصيرت

پرسش:
خاستگاه بصيرت چيست و چه عواملي موجبات تقويت نيروي بصيرت در انسان را فراهم مي آورد؟
پاسخ:
خاستگاه بصيرت
برپايه آنچه در تبيين معناي بصيرت ارائه شد، خواستگاه بصيرت، مشابه خواستگاه علم، معرفت و حكمت است. همانگونه كه عوامل و موانع آن نيز با اسباب و آفات عناوين يادشده، مشابهت دارد. لذا براي تكميل مباحث مربوط به بصيرت، ملاحظه بخش قابل عمده اي از آيات و روايات مرتبط با معرفت شناسي ضروري است. اما آنچه را كه در اين بخش، با عنوان «خاستگاههاي بصيرت» مطرح شده، مي توان به خاستگاه دروني و بيروني بصيرت تقسيم كرد:
خواستگاه دروني بصيرت، عبارت است از نيروي باطني قادر بر تشخيص حق و باطل و خير و شر خاستگاه بيروني بصيرت، خود دوگونه است: گونه اول، شامل رهنمودها و برنامه هايي كه ريشه در قرآن و تعاليم انبيا دارند و موجب شكوفايي فطرت بصيرت مي شوند.
گونه دوم نيز امدادهاي غيبي الهي كه در نتيجه اجراي تعاليم انبياء در زندگي، موجب تقويت نيروي بصيرت مي گردند و بر اين اساس، خاستگاههاي بصيرت، درفصل سوم در ذيل عناوين فطرت (سرشت)، كتاب خدا، اسلام و توفيق، خلاصه شده است.
عوامل تقويت ديده بصيرت
عوامل تقويت بصيرت، دو دسته اند: 1- عوامل علمي 2- عوامل عملي
به سخن ديگر، برپايه رهنمودهاي انبياي الهي، شكوفايي فطرت بصيرت، هم به مجاهدت علمي نياز دارد و هم به مجاهدت عملي. متوني كه با عناوين: تفكر، تعقل، تعلم و اعتبار آمده اند، به نقش انديشه و تلاش هاي علمي در تقويت ديده بصيرت، اشاره دارند و متوني كه با عناوين: پرهيزگاري، ياد خدا، اخلاص، زهد و... آمده اند. به نقش تلاش هاي عملي دراين باره اشاره مي نمايند. جالب توجه اينكه همه اين عوامل دراين آيه شريفه خلاصه شده است:
«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (عنكبوت-69)
بركات افزايش نيروي بصيرت
برپايه آنچه گذشت، به ميزان مجاهدت هاي علمي و عملي انسان، بينش باطني افزايش مي يابد و سالك، در نخستين گام، كاستي هاي دروني خود را بهتر مي بيند. زيركي، آينده نگري، شجاعت و ساير كمالات انساني، در او تقويت مي شوند و در نهايت، درنتيجه خودسازي، به نقطه اي از قوت بصيرت و بينايي باطني مي رسد كه حقايق معقول را به صورت محسوس مي بيند و به بالاترين مراتب ايمان -كه ايمان مشهود است- دست مي يابد و پيشواي اهل بصيرت مي گردد.
اصلي ترين آفت ديده بصيرت
نقطه مقابل مجاهدت هاي علمي و عملي كه موجب تقويت ديده بصيرت مي گردند، پيروي از تمايلات نفساني است. از اين رو، اصلي ترين آفت ديده بصيرت يافتن، هواپرستي و پيروي عملي از خواسته هاي ناپسند دروني است و بدين سان، هرچه پيروي انسان از نفس اماره بيشتر شود چشم بصيرت او ضعيف تر مي گردد. در روايتي علي(ع) مي فرمايد: الهوي شريك العمي (تحف العقول، ص83) هوس شريك كوردلي است.
وقتي انسان، به چيزي علاقه پيدا كرد، ديگر نمي تواند معايب آن را ببيند و زشتي هاي آن را بشنود. همان گونه كه علي(ع) مي فرمايد: عين المحب عميه عن معايب المحبوب، و اذنه صماء عن قبح مساويه (غررالحكم، ح6314)
ديده عاشق، از ديدن عيب هاي معشوق، كور است و گوش او، از شنيدن زشتي معايبش كر. ساير آفات و موانع بصيرت، ريشه در پيروي از تمايلات نفساني دارد و بدين جهت، اصلي ترين راه مبارزه با آفات، داشتن ديده بصيرت جهاد با نفس است كه در فرهنگ روايات اسلامي «جهاد اكبر» ناميده شده است. كسي كه توفيق اين جهاد را نيابد و در ميدان مبارزه با تمايلات نفساني، شكست بخورد، نه تنها ديده بصيرت را از دست مي دهد و از درجه انسانيت سقوط مي كند، بلكه از هر حيواني، گمراهتر و خطرناكتر مي گردد. چنين انساني، سرنوشتي جز دوزخ نخواهد داشت.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& هنرمند متعهد، انسان شايسته اي است كه بتواند «خبر وحي» را «پيام بر» گونه به گوش مشتاقان برساند.
¤¤¤
& به تناسبي كه به رمز و راز آفرينش پي مي بريم، به خدا نزديك مي شويم، بر اين اساس علم، عبادت برتر است!
¤¤¤
& در «شهر شهود» همه پنجره ها يكسان به سوي «ابد و ازل» گشوده مي شود!
¤¤¤
& گاهي در آنچه مي بينيم عيب نيست اما ما معيوبي چشمانمان را به حساب عيوب ديگران، مي بينيم!
¤¤¤
& اميد، لباس نو و قشنگي است كه ما آن را بر تن شخصيت افسرده و خسته خويش مي پوشانيم.
¤¤¤
& بديهي پنداشتن امور، رسيدگي و توجه به آنها را براي انسان مشكل ساخته و يكي از عوامل مهم نقص در كارها است!
¤¤¤
& وقتي فكر مي كنيم كه در برنامه آينده قطعاً موفق هستيم، بيشترين شرايط را براي باخت خويش، آماده كرده ايم.
¤¤¤
& وقتي به كسي مي گوييم «بد نباش» ناخواسته بدي را در ذهنش انداخته ايم اما وقتي به كسي بگوئيم «خوب باش» خوبي را در جانش نشانده ايم!
¤¤¤
& عصبانيت، غذاي عصبانيت است، در برابر انسانهاي خشمگين، آرامش مي تواند طرفين مشاجره را از افتادن در دام شيطان نجات دهد.

 



فاطمه (س) الگوي دست يافتني

باقر اكبر زاده
انسان ها براي دست يابي به زندگي بهتر و برتر، نيازمند اموري چند هستند كه غير از شناخت فلسفه و هدف آفرينش، ابزارهاي موردنياز، دستورها و آموزه ها، راهنمايي هاي دروني و بيروني، مي توان به الگوهاي عيني اشاره كرد.
الگوي كامل، به آدمي اين امكان را مي بخشد تا در هر مساله و موردي بتواند مهمترين را انتخاب كند و در دوراهي هاي سرنوشت، راه درست را برگزيند؛ زيرا اين الگوهاي كامل كساني اند كه اين مسير را با موفقيت گذرانده اند و راه بلد خوبي براي ديگران هستند.
خداوند انسان هايي را به عنوان الگوهاي كامل معرفي كرده است كه ازجمله آن ها پيامبران (ع) هستند. از ديگر الگوهاي كامل مي توان به چهارده معصوم (ع) اشاره كرد كه همان نفس و جان پيامبر (ص) هستند و الگو بودن پيامبر (ص) به معناي الگو بودن نفوسي مي باشد كه از نظر خدا و قرآن، عين آن حضرت (ص) هستند. از جمله اين نفوس مي توان به حضرت فاطمه (س) اشاره كرد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ضمن معرفي شخصيت و فضايل آن حضرت (س)، اسوه بودن آن حضرت (س) را براي مومنان بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
فاطمه (س) انسان كامل
انسان كامل به كسي گفته مي شود كه همه ظرفيت هاي وجودي سرشته در ذات خويش را به فعليت رسانيده و در مسير تقرب الي الله با بهره گيري از آموزه هاي عقلاني ووحياني، متاله و خدايي شده و مظهر كامل اسماي الهي گشته و خلافت الهي را به دست آورده باشد. چنين انساني به دليل اين كه هدف آفرينش و فلسفه آن را دريافت و مسير كمالي را تا به تمام آن پيموده است، بهترين شخص براي اسوه شدن مي باشد.
در مكتب عرفاني اسلامي براي انسان ها چهار سفر معنوي بيان شده كه عبارتند از: سفر من الخلق الي الحق 2. سفر بالحق في الحق 3. سفر من الحق الي الخلق بالحق 4. سفر في الخلق بالحق.
سفر نخست كه «من الخلق الي الحق» است با شناخت آيات انفسي و آفاقي انجام مي گيرد. از آن جايي كه اين سفر آغازين است، از منبع حق كمك و ياري به طور مستقيم دريافت نمي شود. از اين رو امكان دارد حق و باطل در هم آميخته شود و انسان، گرفتار شبهات و ترديدها نيز گردد. در سفر نخست انسان به ياري آيات آفاقي و انفسي مسير خويش رامي يابد و به سوي حق مي رود؛ اما از سفر دوم به بعد اين امكان فراهم مي آيد كه همواره سفر با حق همراه باشد. در اين سفر شناخت خدا و صفات وي با ياري حق تعالي است و انسان هر شناختي نسبت به حق تعالي به دست مي آورد، به مدد ياري و اطلاعات اوست. در سومين سفر، انسان به سبب آن كه به كمالات الهي دست يافته و متاله شده، ماموريت عام مي يابد كه به سوي خلق بازگردد و به عنوان راهنماي انسان ها عمل كند. در مرحله چهارم از سفر كه در ميان خلق مي گذرد، انسان كامل با ياري حق و مدد او، دستگير ديگران مي شود. از اين رو از وي به انسان كامل مكمل ياد مي شود. به اين معنا كه هم خود به كمال رسيده و هم مي تواند ديگران را به سوي كمال با شيوه ارائه طريقي يا ايصالي برساند. البته در مرحله چهارم بيش ترين هدايت از نوع ايصالي و دستگيري مي باشد و كم تر به شكل ارايه و نشان دادن راه محض صورت مي گيرد.
در تعبير قرآني، از انسان كامل، به انسان معصوم نيز ياد مي شود، زيرا انسان معصوم به كسي گفته مي شود كه از نظر علم و عمل به جايي رسيده كه حق جزو ذات اوست و باطل در وي راه نمي يابد. از اين رو داراي برهان و سلطاني است كه نه تنها وي را از گناه و خطا و سهو و اشتباه بازمي دارد بلكه تنها حق را مي بيند و مي يابد و بدان سو مي رود. اين گونه است كه داراي عصمت در مراتب و مراحل مختلف از دريافت، حفظ و ابلاغ پيام الهي مي باشد. چنين صيانتي موجب مي شود تا به سادگي بتوان وي را به عنوان اسوه كامل و برتر معرفي كرد؛ زيرا همه سخنان و كارهايش بر پايه عدالت و حقانيت و در مسير كمالي است. بنابراين قول و فعل و تقريرش براي ديگران حجت است و مردم مي توانند به همه سخنان و رفتارش بي هيچ ترديد و گماني تمسك جويند.
فاطمه(س) به تعبير قرآني، معصوم و انسان كاملي است كه براي ديگران حجت مي باشد. خداوند به صراحت در آيه 33 احزاب بر عصمت ايشان تاكيد مي كند. (مجمع البيان، ج 7 و8، ص 559 و جامع البيان، ج 12، جزء 22، صص 9 تا 12) همين عصمت و انسان كامل بودن، به وي اين امكان را مي بخشد تا به عنوان اسوه كامل از سوي خداوند معرفي شود. بنابراين بايد انسان ها از آن حضرت(س) در امور زندگي خويش به عنوان الگوي برتر و بهتر زندگي بهره گيرند و سخنان و رفتارش را به عنوان حجت بپذيرند و بدان عمل كنند.
فاطمه(س) فاطمه است
فاطمه(س) در ميان زنان، يكتا و يگانه است و همانندي براي ايشان نيست، زيرا او اشرف زنان جهان همانند اشرفيت پيامبر(ص) است. بنابراين نمي توان وي را با كسي مقايسه كرد مگر آن كه مراد از قياس با ديگري، براي بيان برتري ايشان باشد؛ زيرا در هر امري آن حضرت(س) در كمال و تماميت آن كمال است. چنان كه پيامبر(ص) نيز اين گونه است و يكتا و يگانه مي باشد و همانندي براي او نيست. البته اگر گاه همانندي براي حضرت پيامبر(ص) بيان مي شود تنها همان معصومان(ع) هستند كه به تعبير آيه مباهله آنان جان و نفس پيامبرند و از نظر روحي و نوري يكي مي باشند.
فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) همسر اميرمومنان علي(ع) و محبوب ترين مردم نزد رسول الله(ص) و پاره تن آن حضرت است. كسي است كه بر پايه سخن پيامبر(ص) خشنودي خدا در خشنودي فاطمه(س) و خشم خدا در خشم وي است. (اسدالغابه، ج 7، ص 216 و 219 و الاصابه، ج 8، صص262 تا 266)
مفسران و راويان اخبار و احاديث، آيات بسياري را درباره مقام آن حضرت دانسته اند كه از جمله مي توان به نزول آيه 26 سوره اسراء اشاره كرد كه رسول خدا(ص) به دنبال نزول آن، فاطمه(س) را فراخواند و فدك را به وي بخشيد. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 634 و نيز الدر المنثور، سيوطي، ج 5، ص 273)
مفسران، مقصود از «نسائنا» در آيه 61 سوره آل عمران را كه آيه مباهله است فاطمه(س) دانسته اند كه پيامبر(ص) آن حضرت را براي مباهله با نصاراي نجران با خود همراه برد. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 762 و نيز روح المعاني، ج 3، جزء 3، ص 301)
مهم ترين آيه اي كه درباره شخصيت آن حضرت(س) وارد شده آيه تطهير است كه بيانگر عصمت آن حضرت مي باشد. خداوند در آيه 33 سوره احزاب اهل بيت پيامبر(ص) از جمله فاطمه(ص) را به حكم و اراده الهي از اهل عصمت قرار داده و فرموده است كه خداوند اراده كرده تا اهل بيت(ع) از هر نوع آلودگي و پليدي پاك شوند. (جامع البيان، ج 12، جزء 22، ص 9 و نيز تفسير التحرير و التنوير، ج 11، جزء، ص 15)
بنابر نظر مفسران ومحدثان، آيه 24 سوره ابراهيم و 19 سوره الرحمن و آيات 5 تا 22 سوره انسان درباره اهل بيت(ع) ازجمله فاطمه(س) نازل شده است كه بيانگر مقام و منزلت آن حضرت(س) در پيشگاه خداوند است.
خداوند در آياتي ازجمله 41 سوره ا نفال و 26 سوره اسراء و 38 سوره روم حضرت فاطمه را صاحب حق در اموال مردم مي شمارد و از اين نظر مي توان وي را همانند پيامبر(ص) دانست كه خداوند آن حضرت را اولي بر مردم در جان و مالشان دانسته است. همين حق فاطمه(ص) در اموال مردم موجب مي شود تا رسول خداوند(ص) از سوي خداوند مأمور شود تا فدك را به آن حضرت(س) واگذار كند. (نورالثقلين، ج3، ص 154 و كافي، ج1، ص 543 و الدرالنثور، ج 5، ص 273)
فضايل فاطمه(س)
براي اين كه بتوانيم حضرت فاطمه(س) را به عنوان اسوه زندگي خود قرار دهيم مي بايست به فضايل آن حضرت(س) نيز توجه كنيم، زيرا برخي از اين فضايل اكتسابي است و ما نيز ميتوانيم آن را به دست آوريم، هرچند كه برخي از آن ها جزو اختصاصات آن حضرت(س) بوده و نمي توان آن را به دست آورد.
«اخلاص» فاطمه(س) از اموري است كه مي توان آن را كسب كرد. خداوند وي را در آياتي از جمله آيات 8 و 9 سوره انسان به اخلاص مي ستايد (الكشاف، زمخشري، ج4، ص670) اصولاً اخلاص اصل ا ساسي در دست يابي انسان به هر فضيلت الهي است. ازاين رو همواره در آيات قرآن بر اخلاص در عمل تأكيد شده است.
خوف از خدا (انسان آيات 8 و 10) و خوف از قيامت و بيمناكي از عذاب دردناك آن (انسان آيات 7 تا 10) صبر در برابر گرسنگي و اداي مسئوليت و وظايف الهي (انسان آيات 8 و 12) مظهر عبوديت خداوند بودن (انسان آيه 6) وفاي به نذر (انسان آيات 7 و 9) دوستي و محبت خدا (انسان آيه 8) اهل ذكر بودن (نحل آيه 43) جزو ابرار و نيكوكاران بودن (انسان آيات 5 و 8) و اطعام به نيازمندان در عين نياز و علاقه به غذاي خود (انسان آيه 8) ازجمله مهم ترين فضايلي است كه قرآن براي آن حضرت برمي شمارد و هركسي مي تواند با اسوه قرار دادن آن حضرت(س) آن را به دست آورد.
البته از اهل بيت پيامبر(ص) بودن (طه آيه 132) و از خويشاوندان و ذي القربي آن حضرت بودن (اسراء آيه 26) و يا شجره طيبه الهي بودن (ابراهيم آيه 24) و شركت در مباهله (آل عمران آيه 61) و تعلق گرفتن اراده الهي به عصمت آن حضرت (احزاب آيه 33) بيرون از اختيار آن حضرت(س) بوده و نمي توان آن را الگوي خود قرار داد. با اين همه مي توان با استفاده از روش آن حضرت(س) در تقرب جويي به خداوند و متاله شدن (بقره آيه 3) به عصمتي عام دست يافت كه از ويژگي هاي انسان كامل است.
همان گونه كه حضرت آدم(ع) براي پذيرش توبه به حضرت فاطمه(س) توسل جسته است (بقره آيه 37 و نيز تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 67 و الدر المنثور، ج 1، ص 147) ما نيز مي توانيم با توسل به آن حضرت(س) خشنودي خداوند را به خود جلب كنيم و مغفرت الهي را به دست آوريم.
آن حضرت(س) با بهره گيري از فرمان هاي الهي و اطاعت از آن، توانست به مقامات و فضايل بسياري دست يابد كه براي همگان شدني است. آن حضرت(ص) هرچند از يك نظر در مقام برتر و والاتري است كه دور از دسترس آدمي است ولي از جهاتي ديگر مي توان وي را الگو قرار داد؛ زيرا معرفي كردن ايشان و تبيين خصوصيات آن حضرت براي آن است كه ايشان را اسوه و الگوي رفتاري خويش قرار دهيم.
بدين ترتيب خانه علي(ع) و فاطمه (س) به خانه اي داراي رفعت و منزلت تبدل مي شود (نور آيه 36 و نيز الدرالمنثور، ج6، ص203) ولذا مي توان با اسوه قراردادن ايشان چنين خانه و زندگي را براي خود ساخت كه ازسوي خداوند بلند و رفيع شود.
حجاب فاطمه(س) و رفتار وي با نامحرمان كه از سوي خداوند فرمان آن را يافته است، بهترين حجاب براي حفظ حرمت و احترام و صيانت از شخصيت زن است. براين اساس هركسي كه مي خواهد به آرامش و امنيت دست يابد، بايد از حجاب فاطمي بهره گيرد. (احزاب آيه59)
رفتار و شخصيت آن حضرت(س) موجب شده تا خداوند دوستي آنان را بر مؤمنان واجب كند، زيرا دوستي عترت پيامبر(ص) زماني تحقق واقعي مي يابد كه شخص، رفتار ايشان را الگوي خود قرار دهد؛ چون مخالفت با رفتار ايشان به معناي عدم علاقه مندي به آنها و رفتارشان است. كسي كه شخصي را دوست مي دارد مي كوشد تا همه رفتارهاي او را الگو و سرمشق خود قراردهد. از اين رو گفته شده لازمه دوستي و محبت به اهل بيت(ع) اطاعت از فرمان آنها و رفتار براساس رفتارهاي ايشان است.
همين دوستي كه لازمه آن اطاعت و الگوبرداري از ايشان است، موجب مي شود تا انسان ها از عنايت خاص خداوند بهره مند شوند. چنانكه خداوند در آيه 23 سوره شوري دوستي و محبت عترت پيامبر(ص) را موجب بهره مندي شخص از پاداش مضاعف الهي مي داند.
به هرحال، حضرت فاطمه(س) داراي فضايل بي شماري است كه مهمترين آنها در اين جا از زبان خداوند و قرآن بيان شده است. هركسي مي تواند با الگوبرداري از رفتار و شيوه زندگي آن حضرت(س) به مقامات بلند انساني برسد. دراين ميان فرقي ميان مرد و زن نيست، زيرا بسياري از رفتارهاي آن حضرت(س) اختصاصي زنان نيست و هركسي به صرف انسان بودن مي تواند از آن پيروي كند.
بيان اين آيات از آن روست تا معلوم شود كه آن حضرت(س) هرچند به سبب برخي از امور، دور از دسترس است و انسان ها نمي توانند فاطمه(س) باشند كه فاطمه، فاطمه است ولي مي توانند به مراتبي از فضيلت و مقامات دست يابند كه براي عموم مردم دست يافتني است.
به سخن ديگر، هرانساني دو دسته خصوصيت دارد كه برخي از آنها از اختصاصات وي است مانند متولدشدن در زمان و مكان خاص و از پدر و مادري خاص و دسته ديگر خصوصياتي است كه اكتسابي است و مي توان آنها را به دست آورد. ما مي توانيم با بهره گيري از روش و سيره حضرت فاطمه(س) به اين دسته از خصوصيات برسيم كه مي تواند ما را از مقام عصمت بالا برد و انسان كامل كند. باشد با پيروي از خصوصياتي كه درحضرت(س) يافته ايم درمسير كمالي گام برداريم و متاله و خدايي شويم.

 



روش قراردادنويسي مالي در بلندترين آيه قرآن

حسن كاظمي
هدايت عامه قرآن
گستره هدايت قرآن ديروز، امروز و فردا، اينجا و آن جا ندارد، هر جا كه انسان هست، قرآن هم آن جا حضوري نوراني دارد. اين حضور از ژرفاي وجود انسان آغاز شده و تا پهناي اجتماع جايي كه قرار است انسان در آن جا به رشد و كمال برسد در بر مي گيرد. بنابراين نبايد تعجب كرد از اين كه كه قرآن در همه عرصه ها و حوزه هاي زندگي انسان، در محيط خانواده، در محيط كار، در سطح اجتماع، در سياست، در فرهنگ در تجارت و اقتصاد و... حضور دارد و با اين كار خود البته بر انسان منت گذاشته و همه زمينه ها و عوامل لغزش و غفلت را به او نشان مي دهد و كامل ترين و برترين نسخه و بسته هاي هدايتي است كه خود مي فرمايد «ان هذا القران يهدي للتي هي اقوم» (اسراء/9) يكي از اين عرصه ها كه بخشي از فعاليت و تلاش انسان را صرف خود مي كند عرصه تجاري اقتصادي و مالي است. جابه جايي كالا و خدمات، برقراري ارتباط ميان توليدكننده و مصرف كننده، آشنايي و آگاهي از كيفيت و ميزان عرضه و تقاضا و... كه در جايي به نام بازار نمود مي يابد در اين عرصه انجام مي شود؛ بنابراين عرصه مهمي است و از اين طريق است كه در واقع بخش مهمي از نيازهاي اساسي انسان برآورده مي شوند تا او را براي بندگي خداوند ياري رسانند. همين ضرورت و اهميت، دليلي بر ورود مستقيم قرآن به اين عرصه از فعاليت انساني شده است تا برحسب رسالت خود، انسان را در اين جا كه زمينه هاي لغزش او فراوان است تنها نگذارد و با تجويز راهكارها و دستوراتي كه مي دهد اجازه ندهد در بازار و جاذبه هايش و روابط مالي با ظرافت هايش حق كسي ضايع نشده و بين انسان و معبود خود، خداوند، فاصله بيفتد و انسان به جاي خدا، پول و بازار را معبود خود بگيرد.
دوستداران قرآن مي دانند بخش مهمي از آيات و حتي برخي از سوره ها پيرامون مال كه در قرآن تعبير به خير شده (عاديات/8) و مسائل و روابط مالي، تجاري و اقتصادي است. آيه شريفه 282 سوره مباركه بقره يكي از آن آيات است و از اين حيث كه بلندترين آيه قرآن است اين مطلب اختصاص به شرح اجمالي آن يافته است وگرنه آيات ديگري و بسيار مهم تر از اين كه حقوق و وظايف مالي ما نسبت به يكديگر مانند خمس و زكات طريقه كسب درآمد و صرف آن و... بيان مي كند نيز وجود دارند.
انواع قرار دادها
اگر نگاهي كلي به معاملات و قراردادهاي مالي بيندازيم اين قراردادها يا به صورت نقدي انجام مي شوند و يا به صورت نسيه و قرض و به اصطلاح «مدت دار». و همان طور كه مي دانيم فرق عمده معامله نقدي با نسيه در اين است كه در معامله نوع اول پول و بها كالا و خدمات آنا و در همان هنگام پرداخت مي شود، ولي در مدت دار پول و بهاي كالا و خدمات به زماني ديگر پس از انجام معامله براساس توافق طرفين معامله موكول مي شود. همين صورت از معامله باعث شكل گيري شخصيت هاي حقوقي جديدي كه در نظام اقتصادي و ادبيات بازار به آن ها «بدهكار» و «طلبكار» مي گويند مي شود. بر اين پايه بدهكار كسي است كه پرداخت دين بر گردن اوست و آن را بايد در مدت تعيين شده بپردازد و طلبكار كسي است كه دين بايد به او پرداخت شود. اما مهم اينجاست اكنون كه معامله به اين صورت انجام مي شود و جلوگيري از آن اجتناب ناپذير است طرفين قرارداد با چه ضمانت چارچوب و سازوكاري و به ويژه طلبكار به يكديگر اطمينان مي كنند؟ اينجا نياز به سازوكار و آيين نامه اي دارد كه اين آيه عهده دار بيان آن است كه در زير به شرح آن مي پردازيم.
آيين قرارداد نويسي مالي
«يا ايهاالذين امنوا» عبارتي است كه آيه با آن آغاز مي شود و اين عبارت خطاب به يكايك افراد امت اسلامي است. پس از اين خطاب، آيه شريفه به سخن اصلي ما يعني تنظيم و تدوين يك چارچوب و آئين نامه براي معاملات مالي مدت دار مي پردازد. كلام نخست در اين مسير «نوشتن» شرح معامله و قرارداد در روي برگه است كه با عبارت «فاكتبوه» اين مقصود خود را مي رساند. بنابراين مي توان گفت نوشتن توافقات اين قرارداد نخستين ماده از اين آيين نامه مالي است و كار نوشتن و ثبت اين امر نه توسط طرفين قرارداد بلكه فرد سومي كه قرآن از آن به عنوان «كاتب»/نويسنده ياد مي كند انجام شود، «وليكتب بينكم كاتب». شخص نويسنده نبايد از نوشتن و تنظيم متن قرارداد- چنان كه خداوند به او آموخته است- خودداري كند. بلكه با اين توانايي خدادادي قدمي در اين راه بردارد و همچنين مراقب باشد كه مبادا در هنگام ثبت قرارداد، عدالت را رعايت نكند. در قراردادها به اين برگه كه به اين گونه تنظيم مي شود سند گفته مي شود و با انجام اين كار بخشي از اطمينان بازپرداخت پول حاصل مي شود. اما تا نقطه پاياني حصول اطمينان هنوز راه درازي باقي مانده است، زيرا قرآن به اين بسنده نمي كند؛ براي همين به نويسنده توجه مي دهد كه اين نگارش برحسب آن چه بدهكار و نه طلبكار املا مي كند، املا به معني اين است كه يكي بخواند و قرائت كند و ديگري عينا بنويسد «و ليملل الذي عليه الحق» درست همان كاري كه در هنگام درس ديكته توسط معلم و دانش آموزان انجام مي شود.
لزوم رعايت عدالت
همان طور كه نويسنده در قلم به هنگام نوشتن بايد عدالت را رعايت نمايد وليكتب بينكم كاتب بالعدل و عين واقعيت را ثبت كند، فرد بدهكار نيز بايد عين واقع را بيان و املا كند، يعني درست همان مبلغ را كه بدهكار است و زمان و نحوه دقيق بازپرداخت آن را كه با طلبكار به توافق رسيده اند. اين دو عمل يعني گام بلند ديگري است در جهت اطمينان بخشي و لازمه اين كار اين است كه هر دوي آن ها از تقواي الهي برخوردار باشند «واتقوالله ربه» يكي در زبان وگفتار و ديگري در قلم و نوشتار. در اين ميان ممكن است فرد بدهكار به علت سفاهت/ كم خردي- با تعبير قرآني سفيها يا ناتواني به تعبير قرآني ضعيفا و يا لكنت زبان، لالي و در مجموع بي سوادي لايستطيع ان يمل نتواند از عهده املاي متني كه طبق آيين نامه بر گردن اوست برآيد كه در اين صورت قرآن با پيش بيني اين حالت، وظيفه اين كار را برعهده سرپرست/ ولي او نهاده است «فليملل وليه» شخص سرپرست و ولي نيز همانند نويسنده و بدهكار امر مهمي را كه نبايد فراموش كند و ناديده بگيرد و در تنظيم بند بند اين سند قرآن خيلي بر آن تاكيد دارد رعايت عدالت است تا مبادا به حقوق فرد تحت سرپرست خود و همين طور طلبكار آسيبي برسد «فليملل وليه بالعدل».
آيا با پيمودن دقيق اين روند، تمام جوانب اطمينان و احتياط حاصل شده است؟ ظاهرا آري، ولي نظر قرآن چيز ديگري است زيرا آيه در ادامه به مرحله مهم ديگري از اين سازوكار و چارچوب اشاره مي كند و آن مرحله كه مي توان از آن به عنوان ماده دوم اين آيين نامه به همراه بندهاي خود ياد كرد. «گرفتن شاهد» توسط طرفين اين نوع قراردادهاست. تعداد شاهدان يا گواهان بايد دو نفر و ترجيحا مرد مسلمان و عاقل باشند «واستشهدوا شهيدين من رجالكم» و اگر استثنائا دو مرد نبود حتما يك مرد به همراه دو زن باشند فرجل و امرتان و همه گواهان بايد از افرادي باشند مورد اطمينان و امين كه اين فراز قرآن ممن ترضون من الشهدا بيانگر آن است. گواهان نيز به نوبه خود وظيفه دارند تا به هنگام دعوت از آن ها در هنگام معامله و امضاي آن حاضر بوده و شهادت دهند ولايأب الشهدا اذا مادعوا اين ماده يعني گرفتن گواه جنبه تقويتي و مكمل ماده پيشين يعني ثبت و تنظيم قرارداد با آداب و احكام آن كه در سند نمود مي يابد را دارد. چرا كه شاهد به عنوان سند زنده و گويا در مقابل و در كنار سند مكتوب و املا شده قرار مي گيرد و چنان كه به هر دليلي آن سند از اعتبار افتاد يا از بين رفت شاهدان جاي آن را پر مي كنند و اين آن ها هستند كه اگر از ويژگي ها ياد شده برخوردار باشند نمي گذارند حقي پايمال شود
تازه اين روند در قراردادهاي مدت داري كه مبلغ آن اندك و ناچيز است و زمان بازپرداخت آن هم كوتاه است، بايد طي شود و از اين حيث نبايد هيچ فرقي با قراردادهاي مالي مدت دار بلند با مبلغ زياد داشته باشد. اين خواسته اي است كه آيه شريفه در ادامه به آن اشاره مي كند «ولاتسئموا أن تكتبوه صغيراً أو كبيراً الي أجله» و دليل اين همه سخت گيري را هم به اين مي داند كه اين كار نزد خداوند عادلانه تر «ذلكم أقسط عندالله» براي شهادت استوارتر «و أقوم للشهاده» و همين طور مصون ماندن از ترديد نزديك تر است و «أدني ألاترتابوا» مطمئناً انجام دقيق اين آيين نامه با اين سازوكار كه در كنار آن حتماً بايد اصل عدالت و تقوي هم باشد، اطمينان قطعي را براي هر يك از طرفين قرارداد حاصل مي كند- طلبكار را از اين كه بدهكار از بازپرداخت دين خود شانه خالي كند و بدهكار را از اين كه مبادا در آينده طلبكار ادعاي گزافه كند. آري، ممكن است و فقط ممكن است بدون رعايت اين آداب و احكام به اين ترتيب، مشكلي پيش نيايد. اما آيا عواملي چون وسوسه كه در مسائل مالي بسيار فعال مي شود، فراموشي، مرگ و... اجازه سلامت در تعهد را باقي مي گذارد؟ حتي اگر اعتماد ما به طرف قرارداد زياد بوده باشد و او را به حسن حساب شناخته باشيم اما چگونه مي توانيم به فرداي اخلاقي و ايماني خود اعتماد داشته باشيم، حداقل اگر نه به خاطر خودمان، به خاطر طرف قراردادمان- خواه در مقام بدهكار خواه در مقام طلبكار باشد- به فرامين اين آيه شريفه گردن نهيم حتي در قرض و وام گرفتني هاي كوچك و از اين كه طرف قراردادمان از نزديكان و دوستانمان باشد به هيچ وجه خجالت نكشيم مثلا اگر مبلغ اندكي از برادرمان قرض گرفتيم آن را ثبت و پاي آن را امضا نماييم و پدر يا مادرمان را يا هر فرد مطمئن ديگر را براي اين كار شاهد بگيريم يك برگ دست خودمان باشد و رونوشت آن در دست برادرمان. در روايات آمده است كه: «اگر فردي در معامله سند و شاهد نگيرد و مالش در معرض تلف قرار گيرد، هرچه دعا كند، خداوند مستجاب نمي كند و مي فرمايد چرا به سفارش من عمل نكردي» (كنزالدقائق، ج2، ص467) در اين رابطه، يكي از آشنايان به نويسنده اين مطلب مي گفت: اگر به محتواي اين آيه شريفه عمل كرده بودم اكنون ورشكست نمي شدم و تمام ثروتم را از دست نمي دادم! پرسيدم چه كسي باعث اين اتفاق شد؟ پاسخ داد: برادرم! متأسفانه بخشي از معضلات امروز جامعه ما به طور قطع مربوط به عدم التزام به احكام اين آيه شريفه است.
تجارت نقدي
اما با اين بيان اين آيين نامه تقريباً به پايان مي رسد. و فقط مي ماند معاملات نقدي «تجاره حاضره » كه از نظر آيه ايرادي به اين كه آن را ثبت كنيم و براي آن سند تهيه كنيم وارد نيست «فليس عليكم جناح الا تكتبوها» ولي در اين گونه معاملات سزاوار و شايسته است كه شاهد بگيريم و همچنين امنيت، آبرو، كرامت و حقوق شخصي نويسنده و شاهد كه در اين اقدام خداپسندانه شركت كرده اند به هيچ وجه نبايد از سوي طرفين قرارداد ضايع شود ولايضار كاتب و لاشهيد كه اين كار نوعي نافرماني خدا و فسق است فانه فسوق يكم. اين بود شرحي اجمالي از اين آيه و به خوانندگان عزيز توصيه مي نماييم جهت آگاهي از اطلاعات بيشتر به كتب فقهي مراجعه نمايند و همچنين تثبيت آموزه هاي نوراني اين آيه در ذهن فرصت حضور و تشرف به محضر قرآن را از دست ندهند.
شايد همه ما با اين ساز و كار و آداب آشنا بوده باشيم و ظاهراً نيازي به بيان آن نبود. اما اين آشنايي براي خيلي از ماها عمدتاً به مرور زمان و در اثر يادگيري از ديگران بوده و نه به طور مستقيم از قرآن و بيان اين مطلب اين لطف را دارد كه اولا ما اطلاع مي يابيم بزرگترين آيه قرآن به چه موضوعي اختصاص يافته است و از اين گذشته بيشتر پي به عظمت قرآن مي بريم. عظمت به اين كه قرآن واقعاً كتاب هدايت است و هدايت او همه جانبه و فراگير، حتي از كوچكترين موارد مورد نياز براي هدايت بشر چنان كه خود مي فرمايد (انعام/83) خودداري نكرده است و شرط دست يابي به اين مهم جز با عمل به دستورات و آموزه هاي آن امكان پذير نخواهد بود. (طه/321)

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14