(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 14 ارديبهشت 1389- شماره 19636

جايگاه تفقه و آموزش
قدرداني از معلم
بصيرت يابي
بررسي ديدگاه قرآن درباره كار و كارگر حقوق و آداب كارگري
آثار اعمال حكمت هاي قرآني
تبليغ عملي مهمترين مسئوليت عالمان ديني



جايگاه تفقه و آموزش

خرج رسول الله (ص) فاذا في المسجد مجلسان. مجلس يتفقهون و مجلس يدعون الله و يسألونه. فقال: كلاالمجلسين الي الخير، اما هولاء فيتعلمون و يفقهون الجاهل هولاء افضل. بالتعليم ارسلت، ثم قعد معهم.
پيامبر گرامي اسلامي از منزل به سوي مسجد حركت كردند، آنگاه كه وارد شدند دو جلسه را در مسجد ديدند كه برگزار مي شود. جلسه اي كه به فقه و شناخت مسائل اسلامي مشغولند و جلسه ديگر كه دعامي خوانند و از خدا درخواست مي كنند. حضرت فرمودند: هر دو جلسه خوب است. اينها دعا مي خوانند. اما آن ديگري دانش فرا مي گيرند و نادانان را فقه و شناخت مسائل اسلامي مي آموزند، اينان برترند و من نيز براي آموزش فرستاده شدم. آنگاه پيامبر خود در جلسه آنان شركت كرد. 1

 



قدرداني از معلم

نقل شده: عبدالرحمن سلمي، سوره «حمد» را به فرزند امام حسين (ع) آموخت، وقتي كه آن فرزند سوره حمد را نزد امام حسين (ع) به خوبي خواند، امام (ع) هزار دينار و هزار حله، به معلم او جايزه و انعام داد. بعضي از اين موضوع تعجب كردند. امام (ع) دو شعر زير را خواند:
اذا جاءت الدنيا عليك فجد بها علي الناس طراً قبل ان تنقلب
فلا الجود يفنيها اذا هي اقبلت و لاالبخل يبقيها اذا ما توليت
يعني: «وقتي كه دنيا به تو نيكي و سخاوت كرد، تو نيز به وسيله آن به همه مردم نيكي و سخاوت كن قبل از آنكه اين موفقيت از دست برود. و بدان كه جود و بخشش موجب تهيدستي نمي شود. اگر دنيا به انسان روي آورد و همين طور بخل موجب بقاي (ثروت) دنيا نمي شود. اگر دنيا از انسان روي گرداند.» 1
1-مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 66

 



بصيرت يابي

پرسش:
مفهوم بصيرت و راهكارهاي دستيابي و حفظ آن را توضيح دهيد؟
پاسخ؟
بصيرت يا بينش، نوعي ديد دروني است كه با ديد چشم ظاهري، متفاوت است و اصلاً با چشم يا اندام هاي ظاهري بدن، قابل دريافت نيست. بصيرت، قوه و نيرويي قلبي است كه به مدد نور الهي، پديد آمده، حقيقت و باطن امور را چنان كه هست، در مي يابد. با ديد بصيرت انسان، درست را از نادرست و حق را از باطل به آساني تشخيص مي دهد. اهل بصيرت با امداد نيروي قدسي كه به آنها عطا شده مي شنوند، مي انديشند، نگاه مي كنند، مي بينند و از عبرت ها، بهره مي گيرند و آن گاه راههاي روشني رامي پيمايند و بدين ترتيب، از افتادن در پرتگاهها و لغزشگاهها در امان مي مانند. در واقع بصيرت و بينش، نوري دروني است كه شخص با آن نور، درميان مردم، زندگي مي كند؛ چنان كه قرآن كريم فرموده: و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس. (انعام - 122) انسان به سير بصيرت، راه را از بي راهه و حقيقت را از امر غيرحقيقي، باز مي شناسد. و نيز در گرفتن اطلاعات و داده ها، درست گزيني مي كند و نيز در ارائه نظر و رأي، درست گويي مي كند و به فرموده امام علي (ع)، آن كه بصيرت و بينش نداشته باشد، رأي او، نادرست و بي ارزش است. (غررالحكم و دررالكلم، ح 6548).
بصيرت، نوعي به كارگيري عقل در مسير هدايت انسان و استفاده از روشنگري آن است. قرآن كريم با ترغيب به بينا كردن دل ها با نور عقل، آنهايي را كه از اين نيرو استفاده نمي كنند، كوران واقعي معرفي مي كند. خداوند مي فرمايد: آيا در زمين سير نمي كنند تا صاحب دل هايي گردند كه بدان تعقل كنند و گوش هايي كه بدان بشنوند؟ پس همانا چشم ها كور نمي شوند، بلكه دل هايي كه در سينه ها جاي دارند، كور مي شوند. (حج - 46)
چه بي فايده است ديده سر، هنگامي كه ديده دل، نابينا باشد. امام علي (ع) در اين باره فرموده است: «و گاه ديده بصيرت كورباشد، نگاه چشم سودي ندهد» (غررالحكم، ح 9972) آن كس كه ديده بصيرت دارد، نگاههايش به سوي خوبي ها كشانده شده، از بدي ها دور داشته مي شود. دارنده بصيرت و بينش دروني، پيش از آنكه درپي عيب هاي ديگران باشد، عيب هاي خود را مي جويد و مي بيند و از گناهان و خطاهاي خود دست مي شويد. او مي داند كه ديده كور داشتن، بهتر از دل كور داشتن است. بنابر اين، ديده برنارواها بسته، گوش را از شنيدني هاي ناروا و پا را از رفتن به جايگاههاي ناپسند و دست را از انجام كارهاي ناشايسته و دل را از خطور گناه و انديشه را از هرچه غيرخداست، پاك مي كند.
كساني كه با ديده بصيرت به عالم و عالميان مي نگرند، از هر عالمي كه موجب نابينايي ديده بصيرت و كوري آن مي گردد، پرهيز مي كنند. اينان از غفلت ها و عوامل ايجاد غفلت، دوري مي ورزند. زيرا امام علي (ع) فرموده است: «دوام يافتن غفلت، موجب كوري بصيرت مي گردد». (همان) كسي كه بصيرت الهي نصيبش شده است. محبت دنيا را از دلش خارج مي سازد. امام علي (ع) فرموده است: به خاطر دنيا دوستي، قلب ها از نور بصيرت، كورگشته اند» (همان، ح 4878)

 



بررسي ديدگاه قرآن درباره كار و كارگر حقوق و آداب كارگري

¤خليل منصوري
كارگري در قرآن
بي گمان كار به معناي تلاش و كوشش براي توليد در هر حوزه اي، عملي ارزشي است. كار به اشكال مختلف ظهور و بروز مي كند؛ از اين رو مي توان از كار فكري، كار هنري، كار معنوي و كار جسمي و بدني سخن گفت. در همه اين موارد آن چه اصالت مي يابد تلاش توليدي بشر است. بشر براي دست يابي به كمال و سعادت و آسايش و آرامش، نيازمند تهيه امكانات و وسايل و برطرف كردن مشكلات و چالش هاي پيش روست. از اين رو اقدام به تلاش و كوشش مي كند تا به اين هدف نايل شود. براي دست يابي به هدف، تلاش در شكل هاي پيش گفته خودنمايي مي كند.
تفكر و تدبر و طرح و برنامه ريزي، بخشي از توليد است. بدون تفكر و تدبر و تأمل ممكن نيست تا انسان بتواند در حوزه عمل و تلاش جسمي موفق شود، از اين رو توليد فكري به عنوان توليد پايه مطرح مي شود.
در آيات بسياري سخن از عمل و ارزش عمل به ميان آمده است. عمل در حقيقت تلاش و سعي انسان است كه براي تحقق امري صورت مي گيرد. اين همان معناي عام كار و فعل است كه از سوي انسان انجام مي شود. سعي و تلاش انساني است كه ارزش دارد و خداوند در آيه 39 سوره نجم مي فرمايد: ليس للانسان الاماسعي؛ براي انسان چيزي جز تلاش و كوشش نيست؛ به اين معنا كه آن چه در نگرش و بينش قرآني از ارزش و اهميت برخوردار است، سعي و تلاش است كه نوعي از مفهوم كار را با خود به همراه دارد.
اما آن چه در اين جا مهم است سخن از كار به مفهوم خاص آن است؛ زيرا مراد از كار و كارگر مفهومي است كه در آن شخصي نيروي جسمي و حتي فكري خود را به ديگري واگذار مي كند و در ازاي آن مالي دريافت مي كند.
در گذشته اين نوع عمل در شكل اجاره و اجير و نوعي از عقود خودنمايي مي كرد و در آيات قرآن و نيز فقه اسلامي كتابي به عنوان اجاره را به خود اختصاص داده است. در كتب فقهي مانند الحدائق الناضره و العروه الوثقي و موسوعه الفقه، اجاره به معناي عقد تمليك عمل و يا منفعتي معين در برابر عوض معلوم به كار رفته است. (الحدائق ج12 ص235، موسوعه الفقه ج2 ص911 و العروه الوثقي ج2 ص793)
مورد اجاره اگر منفعت عين يا حيواني باشد، به آن اجاره اعيان يا اجاره منافع مي گويند. در اين اجاره تسليم كننده عين را موجر و پرداخت كننده عوض را مستأجر مي گويند؛ و اگر مورد اجاره، كار انساني باشد، به آن اجاره اعمال و يا اجاره ذمه گويند. در اين اجازه، پرداخت كننده عوض را مستأجر و تسليم كننده نيروي كار را اجير نامند.(موسوعه الفقه ج2 ص002).
اجير يا همان كارگر بر دو نوع است: اجير خاص و مقيد كه متعهد مي شود تا عملي را شخصا در مدت معيني انجام دهدو حق ندارد در اين مدت بدون اجازه مستأجر براي فرد ديگري كاري انجام دهد. (جواهر الكلام، ج27 ص362) و اجير مشترك و مطلق كه عملي را بدون تعهد مباشرت و تعيين مدت متعهد مي شود يا در يك زمان اجير اشخاص متعدد مي شود. (همان ص862)
در قرآن از مشتقات ماده اجر واژه «تاجرني» به معناي كار با مزد و اجرت، يك بار در آيه72 سوره قصص «و استاجر و استاجرت» به معناي مزدوري گرفتن دوبار در آيه 62 همان سوره و اجر به معناي مزد مادي و يا معنوي و پاداش دنيايي و اخروي فراوان آمده است كه برخي از آن ها به بحث كار و كارگري و اجاره ارتباط دارند.
در داستان موسي(ع) و شعيب(ع) مساله كار و كارگري و حقوق كارگر مطرح شده است. از اين رو از مهم ترين آيات مورد توجه در اين حوزه است. موسي(ع) به عنوان فردي نيرومند حاضر مي شود تا در برابر مزد و عوض مالي، نيروي كار خويش را در اختيار شعيب(ع) به عنوان كارفرما بگذارد. (قصص آيات 52 تا 92) حضرت موسي(ع) در داستان همراهي خود با عالم رباني (خضر پيامبر) نيز به خضر پيشنهاد مي دهد كه در برابر گرفتن مزد به كارگري بپردازند (آيه 77 سوره كهف) اين مساله كارگري و مزد خواستن در برابر نيروي انساني و بدني در دو جاي ديگر قرآن نيز مطرح شده است. نخست در مساله تقاضاي ساحران براي دريافت اجرت از فرعون. در آيات 311 و 411 سوره اعراف آمده كه در آن جا ساحران پيشنهاد مي كنند تا فرعون در برابر هنر جادوگري و سحر ايشان، مزدي را بپردازد و فرعون نيز با پذيرش پيشنهاد براي تشويق ساحران آنان را به قرب منزلت و مقام نيز وعده مي دهد. در مورد ديگر، مردماني به ذوالقرنين پيشنهاد مي كنند تا براي ساختن سد، اجرت و مزدي را دريافت كند. (كهف آيه 49) اين دسته آيات به مساله مورد نظر ما در اين نوشتار توجه مي دهند.
فلسفه كارگري
انسان به عنوان خليفه الهي بر زمين مامور و موظف است تا به عنوان يكي از اهداف ابتدايي و يا مياني، اقدام به آباداني زمين كند. خداوند در اين باره مي فرمايد: هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها؛ او شما را از زمين ايجاد كرد و خواست تا آن را آبادان و عمران كنيد (آيه 16 سوره هود)
آبادي و آباداني زمين به عنوان ماموريت انسان در زمين، بدون تلاش و كوشش و كار امكان پذير نيست. انسان ها با كار و كوشش، زمين را به شكل كنوني آباد كرده و از امكانات و فرصت هاي پيش روي بشر بهره مند مي شوند.
از آن جايي كه انسان به جهت ذات استخدام گر خويش گرايش به اجتماع و جامعه دارد، در شكل اجتماعي، زندگي خود را سامان مي دهد تا از فرصت ها و امكانات ديگري بهره مند گردد و از آن براي رفع نيازهاي خود و دفع مشكلات استفاده كند.
حركت چرخ زندگي بشر در گرو تعاون، خدمت و استفاده متقابل از خدمات يك ديگر است كه يكي از راه هاي آن اجاره و كارگري است. خداوند در اين باره مي فرمايد: نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضاً سخريا؛ ما وسايل معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم كرده و برخي را برتر از برخي ديگر قرار داده ايم تا بعضي از آنان بعض ديگر را به خدمت گيرند.(زخرف آيه 23)
به نظر طبرسي، علت تفاوت روزي بندگان، اين است كه انسان ها از كار يك ديگر بهره مند گردند. (مجمع البيان، ج 9 ص 17) و اگر انسان ها در تمام درجات از قوت و ضعف، علم و جهل، زيركي و بلاهت و ديگر مراتب، مساوي بودند، هيچ انساني حاضر به كار كردن براي ديگري نبود و اين امر موجب اختلال نظام عالم و فساد زندگي بشر مي شد.
در روايتي، علي(ع) علت تفاوت آفرينش انسان ها را بهره مند شدن آنان از خدمات يك ديگر دانسته و مي فرمايد: هيچ انساني توانايي اين امر را ندارد كه بنا، نجار و يا صنعت گر خويش باشد. تمام كارهايش را به تنهايي و بدون استخدام و به كارگيري ديگري انجام دهد.(وسايل الشيعه ج 19 ص 301)
حقوق كارگر و آداب كارگري
قرآن براي كارگري، قوانين، حقوق، شرايط و آدابي بيان داشته تا حق كارفرمايان و كارگران به عنوان جامعه انساني به طور دقيق مراعات گردد و حق گروهي در برابر گروه ديگر ضايع و تباه نشود. در آيات قرآن براي كارگري شرايطي بيان شده كه بدون تحقق آن، كار كردن و كارگري نادرست است. از جمله اين شرايط آن است كه كارگر بالغ باشد. از اين رو، كارگري كودكان نابالغ نادرست و باطل است؛ زيرا كودك تا پيش از بلوغ و رشد جسماني و عقلاني اختياري ندارد تا بتواند نيروي كار و يا انديشه خود را در برابر مزد و اجرتي واگذار كند.
از ديگر شرايط كارگري رشد است. فقيهان با استناد به آيات 5 و 6 سوره نساء و نيز آيه 282 سوره بقره گفته اند كه تصرفات مالي سفيه ممنوع است و از اين رو حق اجاره دادن اموال خود را ندارد. اما در اجير شدن و كارگري او دو نظر است. آنان كه كارگري وي را نيز ممنوع دانسته اند بر اين باورند كه وي نفع و ضرر خويش را شناسد لذا نمي تواند خود را به كارگري واگذار كند. (مستند العروه الوثقي بحث اجاره ص 65)
عقل (همان آيات)، اختيار و رضايت (نساء آيه 92 و بقره آيه 572)، مباح بودن منفعت (نساء آيه 92 و نيز مائده آيه 2)، مملوك بودن عوضين(همان) مشخص بودن عمل و مدت آن (قصص آيه 72) از ديگر شرايط كارگري از ديدگاه قرآن است.
قرآن احكامي براي كارگري و اجير شدن بيان مي كند كه مهم ترين آن مساله لزوم و وجوب عقد اجاره (مائده آيه 1) است. به اين معنا كه وفاي به آن براي هر دو طرف كارگر و كارفرما لازم و ضروري است و مي بايست پاي بند عقد اجاره باشند.
در آداب اجاره و كار و كارگري نيز مطالب مهمي را قرآن مطرح مي سازد كه مي توان به آسان گيري بر كارگر (قصص آيه 72) رفتار شايسته (همان) قدرت و امانت داري (همان آيه 62) اشاره كرد.
اين دسته از احكام متوجه كارفرمايان و كارگران است اما بخشي از حقوق كارگري است كه دولت متكفل به انجام آن است. مهم ترين امري كه بر دولت اسلامي است توجه به مساله معيشتي كارگران، بازنشستگان و از كار افتادگان است كه در شكل تكافل اجتماعي و تامين اجتماعي خودنمايي مي كند. بر دولت است تا از بيت المال مسلمين زندگي كارگران بازنشسته و از كار افتاده را تامين كند و وسايل آسايش ايشان را در حد معقول و مقبول فراهم آورد.
مركز فرهنگ و معارف قرآن

 



آثار اعمال حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
جمعي درباره اوضاع و احوال دنيا و روزگار، باهم گفتگو مي كردند. يكي گفت: اين دنيا، داراي يك نظام خاصي است كه طبق آن قانون بي اعتنا به خواسته اين و آن حركت مي كند.
ديگري اظهار داشت:
ولي قدرت خداوند، حاضر و ناظر و غالب بر اين قانوني كه شما گفتيد است و خداوند هرطوري بخواهد روزگار را مي چرخاند!
فرد ديگري گفت:
ماه و خورشيد و شب و روز كه عقل و فكر ندارند كه تغيير روش بدهند. گياهان و جانوران نيز ميلياردها سال است كه با روش قبلي روييده اند و رشد كرده اند و...
در اين هنگام كه نزديك غروب آفتاب بود، آنها مشاهده كردند كه عارفي به سوي مسجد مي رود.
يكي گفت: چه خوب است نظر حضرت آقا را نيز جويا شويم. جلو رفت و پس از سلام و احوالپرسي از او دعوت كرد كه نظرش را درباره روزگار بيان نمايد.
عارف به نزد جمع آمد و پس از سلام و احوالپرسي گفت:
نظام جهان آفرينش، نظامي كاملاً دقيق، محكم، هدايت شده و در نهايت درستي و كمال است.
همه موجودات براساس هدايت الهي در مسيري كه مسير كمال آنهاست در حركتند: و الذي قدر فهدي... همان كه اندازه گيري كرد و سپس هدايت نمود.(1) اين حركت و هدايت نيز براساس سنتها (قوانين) الهي است كه غيرقابل تغيير است: ولن تجد لسنه الله تبديلا... و براي سنت الهي هيچ تغيير نخواهي يافت(2) و...
اما، در بين موجودات آفرينش، انسان ها و جنيان، آزادند كه خوب باشند يا بد. خودشان بايد بين خوبي و بدي، يكي را انتخاب نمايند: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا... ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيراي حق شود) و يا ناسپاس(3).
اما!
همه گفتند: اما چه؟
عارف اظهار داشت: اما، كارهاي خوب ما موجب گشوده شدن بركات آسمان و زمين به رويمان و گناهانمان نيز باعث فرود آمدن عذاب الهي بر ما مي شود!
خداوند متعال در اين باره فرموده اند:ولو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.
و اگر اهل شهرها و آباديها (به جاي انجام گناه) ايمان مي آوردند و پرهيزگاري پيشه مي كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند (و به گناه پرداختند) ما هم آنها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم!(4)
همه در فكر فرو رفته بودند و به سخنان عارف مي انديشيدند و او، به سوي مسجد رفت.

 



تبليغ عملي مهمترين مسئوليت عالمان ديني

& خليل آقاخاني
مبلغان مسيحي در آفريقا
يكي از دوستان مأموريتي به آفريقا داشت و چند سالي در آن جا بود. وي مي گفت مدتي در تانزانيا، رواندا، سيرالئون، بروندي، كنگو و كنيا بودم. در ميان مردماني زندگي كردم كه خيلي از فرهنگ به دور بودند و فقر فرهنگي بيش از فقر اقتصادي در ايشان نمود داشت.
روزي به يكي از روستاهاي دور قبايلي رفتم كه هنوز به همان صورت انسان هاي نخستين زندگي مي كردند. جالب بود كه در آن جا با يكي از كشيش ها مواجه شدم كه ساليان سال در ميان آن ها زيسته بود. با آنان غذا مي خورد و نشست و برخاست داشت و به زبان بومي ايشان (سواحلي) سخن مي گفت. او جائي مي زيست كه اصولا هيچ روحاني و عالم اسلامي حاضر نمي شود به آن جا برود و اين چنين مردم وار با آنان زندگي كند و بخواهد به آنان آموزش ديني بدهد.
ايشان مي گويد: شبي در يكي از شهرهاي كوچك و دورافتاده، گروهي از بچه هاي خياباني را ديدم كه دور كسي جمع شده اند. جلو رفتم تا ببينم چه كسي است و چه مي كند؟ ديدم كشيش مسيحي است كه در آن شب هاي تاريك به بچه ها رياضيات درس مي دهد. اين بچه هاي خياباني برخي به ديوار تكيه داده، برخي دراز كشيده و برخي نيز چمباتمه زده و به حرف هاي معلم گوش مي دادند.
اين دوستم به سبب ماندن در ميان همين بوميان به بيماري مالاريا دچار مي شود و نزديك بود جانش را از دست بدهد ولي به كرامت و معجزه اي از مرگ حتمي رهايي يافت. البته ايشان تنها نيستند دوستان ديگري را مي شناسم كه در اين راه بچه خودشان را از دست داده اند و يا كساني كه حتي جانشان را از دست داده و شهيد شده اند، چنان كه دوست ديگري مي گفت كه يكي از اين دوستان كه در آفريقاست به يك بيماري خاص دچار شده كه قدرت ايستادن ندارد و تا مي خواهد چند دقيقه اي سر پا بماند به زمين مي افتد.
به هر حال دوست گرامي ما مي گفت برخي گمان كرده اند كه مسئوليت عالم، تدريس و تحقيق است و تبليغ را فراموش كرده اند در حالي كه همه آموزش ها در راستاي تبليغ و فرهنگ سازي ديني است.
اگر كسي اخلاص و ايثار نداشته باشد كارش هيچ ارزشي ندارد و در نهايت هم دنيا و هم آخرت خود را از دست مي دهد. آن عالمي كه به عنوان مديرمدرسه علميه يا مدرس و استاد حوزه انتخاب مي شود بايد به اين نكته توجه كند كه هدف اصلي، تبليغ است و مي بايست به هر ترفند و شيوه اي شده معارف اسلامي و وحياني را به گوش ديگران برساند. اين همان جهادي است كه بايد در عصر جهاد فرهنگي انجام داد. اين همان ديپلماسي عمومي است كه دولت اسلامي مي بايست در پيش گيرد.
اگر كساني كه از حوزه ها و يا هر ارگان فرهنگي ايراني به خارج مي روند، با اخلاص و ايثار در پي تبليغ دين نباشند از همان اول شكست خورده اند و نتوانسته اند حتي ماموريت ديپلماتيك خود را انجام بدهند؛ زيرا هدف آن است كه مردم را با اسلام و فرهنگ ايراني اسلامي آشنا سازيم و اين نمي شود مگر با حضور در ميان مردم و ارتباط تنگاتنگ با آنان؛ البته شايد بر بسياري از ايراني ها سخت باشد كه هم چون كشيش مسيحي اروپايي عمل كند ولي مي توان دست كم يك هزارم آن، با مردم ارتباط برقرار كرده و با شناخت آداب و رسوم و زبانشان، بذر فرهنگ اسلامي را در دل و جان اين مردم كاشت.
ضرورت مطابقت گفتار و كردار
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: العالم من شهدت بصحه اقواله، افعاله؛ عالم كسي است كه كردارش بر درستي گفتارش گواهي دهد.(غررالحكم، ص 76)
حضرت علي(ع) هم چنين مي فرمود: احسن المقال ما صدقه حسن الفعال، نيكوترين سخن آن است كه كار نيك، آن را تصديق كند. (همان، ص 206)
امام صادق(ع) در تفسير آيه: انما يخشي الله من عباده العلماء، قال: يعني بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم؛ از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او بيم دارند، فرمود: مقصود از دانشمندان كساني هستند كه كردارشان گفتارشان را تصديق كند و هر كسي كردارش، گفتارش را تصديق نكند، دانشمند و عالم نيست. (كافي، ج1، ص 63)
از نظر اميرمؤمنان علي(ع) اصولا علمي كه با عمل همراه نشد مايه وبال و گرفتاري است. (غررالحكم، ص16) براي آدمي زشت است كه عملش از دانش و كردارش از گفتارش درماند (همان، ص880) زيرا دانشي كه با عمل همراه نيست مانند درختي بي ميوه است. (همان، ص 498)
به هر حال آن كه مدعي علم دين و مسئوليت وي تبليغ آن است بخواهد گوشه اي بنشيند و متكبرانه مردم به ديدارش بيايند تا با كبر و غرور تمام نكته اي بگويد و برخي ديگر حتي خود عمل نكنند بايد اين گونه افراد را كساني دانست كه مسئوليت پذير نيستند و برخلاف مسئوليت شرعي خود عمل كرده و گفتار و كردارشان هماهنگ نيست و يك ديگر را تصديق نمي كند. اين عالمان ديني در حقيقت فروشندگان دين خود هستند تا در مقابل آن، متاع دنيوي را به دست آورند.
امام صادق مي فرمايد: هرگاه ديدي عالم ديني دنياي خود را دوست دارد، از وي بر دين خويش بترسيد؛ زيرا هر كسي چيزي را دوست داشته باشد آن را دربرمي گيرد. سپس افزود: خداوند به داود(ع) وحي فرستاد: دانشمندي را كه شيفته دنياست ميان من و خودت قرار مده كه ترا از راه محبت من منصرف مي كند؛ زيرا اين گونه افراد راهزنان بندگان مريد من هستند و كم ترين كاري كه من در حق آنان انجام مي دهم اين است كه شيريني مناجات خود را از دل هايشان برمي دارم.(كافي، ج1، ص 64)

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14