(صفحه(12(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 25 ارديبهشت 1389- شماره 19645

بصيرت راه رهايي از فتنه -قسمت اول
قدرت سخت و نرم



بصيرت راه رهايي از فتنه -قسمت اول

شكوفه همتيان
مقدمه:
يكي از موضوعاتي كه رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي ، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) همواره به ويژه طي چند ماه اخير در بيشتر فرما يشاتشان به طور جدي بر آن تاكيد داشته اند ،مفهوم »بصيرت »و ضرورت برخورداري و بهره مندي از آن به عنوان »تنها راه براي گمراه نشدن در گردو غبار ايجاد شده بر اثر فتنه » است.
با بررسي اجمالي حوادث و مشاهده فراز و فرود هاي تاريخ اسلام از دوران پيامبر اعظم (ص) و ائمه معصومين (ع) تا انقلاب اسلامي و دوران حاضر ،آنچه بيش از هر عاملي در رسيدن يا نرسيدن به پيروزي و موفقيت تاثير داشته، ميزان بهره مندي و برخورداري مردم و نخبگان از »بصيرت« بوده است . به اين معني كه در هر برهه اي كه مردم و نخبگان جامعه از بصيرت بهره برده اند ، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پيش رفته است و برعكس در مواقعي كه مردم بدون بصيرت عمل كرده اند، هم خودشان و هم جامعه را با مشكلاتي روبرو كرده اند.
به جرات مي توان گفت دليل همه انحرافات سياسي و اعتقادي كه تاكنون امت ها با آن روبرو بوده اند و بعضا به نابودي و انحطاط آنان نيز منجر شده، رفتارها ، تصميم گيريها و موضع گيريهاي بدون بصيرت بوده است .
در اين نوشتار تلاش مي شود درباره مفهوم بصيرت ، موانع و راه هاي كسب آن ،بصيرت به عنوان قدرت پرواز انسانها و جوامع بشري از مشكلات و انحطاطات و همچنين بصيرت از نگاه رهبر معظم انقلاب مواردي را يادآوري كنيم .
مفهوم بصيرت
بصيرت دانايي صرف نيست بلكه دانايي همراه با باور وايمان است از اين رو موجب هدايت و حركت است در حاليكه علم همواره مقرون باور قلبي نبوده و در نتيجه لزوما مايه عمل به مقتضاتش نيست.
به عنوان نمونه خيلي از مردم مي دانند سيگار براي انسان زيان بار است ولي به دليل اينكه به مضرات آن باور ندارند واز آن استفاده مي كنند حتي برخي پزشكان به انواع مواد مخدر معتاد مي باشندتقريبا هر انسان الهي مي داند روزي اين جهان را ترك وبه عالم برزخ و حساب سفر خواهد كردو آنجا
يك يك اعمالش مورد ارزيابي قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق مي گيرد اما از آنجايي كه اين بينش د ر بسياري از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نكرده و به ايمان باطني تبديل نگرديده موجب تقوي و پرهيزگاري نمي شود ولي علم مقرون با اعتقاد قلبي مايه حركت و عمل مي گردد واز اين روست كه بصيرت موجب هدايت بوده انسان را از غفلت بيدار مي كند انسان بصير به كمك اين قوه از خطر گمراهي و فريب خوردن در امور و موضعگيري غافلانه و حساب نشده در امان است بصيرت مانند سپري است كه در هنگام فتنه هاومواقف خطرناك انسان را مصون و محفوظ نگه مي دارد.شايد از اين روست كه زره و لباس محافظ جنگي را بصيرت ناميده اند چون انسان را از شمشيرها و ضربه هاي نابهنگام و غافلانه حفظ مي كند.
ناگفته نماند از لوازم بصيرت زيركي و فطانت است زيرا وقتي آدمي به روشني از جوانب مسائل پيش رويش اطلاع داشته باشد نقطه ابهامي برايش باقي نمي ماند تامانع برخورد صحيح با آن شود.بنابراين با درايت و زيركي بيشتر وارد عمل خواهد شد.
به علاوه انسان بصير به دليل برخورد عميق و نگاه ژرف به مسائل از حوادث گذشته و حال براي آينده عبرت خواهد گرفت لذا لغويين بصيرت را گاه به لوازمش يعني زيركي و عبرت ترجمه كرده اند.
بنابراين منظور از اجتماع بصير اجتماعي است كه علاوه بر چشم سر چشم دلش نيز بينا باشد گره هاي كور مشكلات خود را پيدا كرده و راه گشودن آن را مي داند دوستان و دشمنان خود را مي شناسدبه ضعف هاي خويش آشنا و راه در مانش را مي داند جريانهاي سياسي و فرهنگ ساز و ارتباط آنان را با ارباب دين و دنيا مي شناسد رابطه
زر و زور وتزوير را درك مي كند.نسبت به علائم نفاق و صداقت و عناد شناخت كامل دارد.در مقابل اگر جامعه اي دردهاي خود را نشناسد و راه درمانش را نداند و نسبت به شرچشمه هاي هدايت و انحراف خود بيگانه باشد معيار روشني براي اقبال و ادبار به شخصيت ها و يا امواج فكري و فرهنگي حاكم بر محيط خود نداشته باشد بي دليل روزي از يك شعار حمايت و بي حساب فرداي آن روز با آن مخالفت كند چنين جامعه اي فاقد بصيرت و نابيناست كما اينكه جامعه عصر حاكميت امير مومنان (ع) به اين بلا مبتلا بود بطوري كه حضرت در وصف آنها فرمودند:عمي ذو ابصار شما چشم داريد اما كوريد.
آري جامعه بدون بصيرت كور است و همچون كوران اعمال متناقض از خود نشان مي دهد گاه كاهي را به كوهي بخشيده و گاهي كوهي را به كاهي نمي بخشد هرگز قابل اعتماد نيست در حساسترين لحظات بخاطر عدم درك موقعيت خود پيشواي بصيرش را تنها مي گذارد وجودشان كالعدم و حياتشان مساوي مماتشان و حضورشان در كنار پيشواي بيدار عدم حضور است از اين رو امير مومنان در وصف شان فرمود::الشاهده ابدانهم الغائبه عنهم عقولهم بدنهايشان حاضر ولي عقلهايشان غائب است.
آنان بدليل كوردلي و ناتواني در تحليل مسائل و شناخت حق وباطل از روي هواهاي خود حكم مي كنند و از آنجا كه هواهاي نفساني به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمانهاي مختلف تغيير مي كنند چنين جامعه اي ثبات خود را
از دست مي دهد هر دسته اي خواسته اي متفاوت با ديگران دارد و هر روز چيزي غير از مطلوب ديروز مي طلبد يك روز عده اي خواهان جنگ با دشمن و روز ديگر عده اي ديگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست بر مي دارند.بنابراين مشكل عدم بصيرت از مشكلات خطر آفرين است كه روند اصلاح جامعه را متوقف مي كند به طوري كه اگر برترين رهبران عالم هم در راس چنين جامعه اي قرار گيرند از رفتار متناقض و كردار حيرت انگيز مردم زمين گير مي شوند كما اينكه حضرت در مورد مردم زمان حكومتش فرمودند::المختلفه اهواوهم المبتلي بهم امراوهم اميالشان متفاوت و زمامدارانشان به بلاي آنها گرفتارند.
موانع كسب بصيرت
برخي از امور و گرايش ها در وجود انسان مانع از بصيرت يافتن وي مي گردد بگونه ايكه با وجود يقين به حقانيت موضوعي ، آن را ناديده گرفته و چشم بصيرت خود را نسبت به آن فرو مي بندد كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم :
1- دلبستگي به دنيا :
حضرت علي عليه السلام در اين خصوص مي فرمايد : انّ الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر اليها اعمته...
بدرستي كه دنيا خانه محنتهاست، و جايگاه فتنه هاست، كسي كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسي كه به دنبالش نباشد را ، با او بنيكوئي همراهي كند ؛ و هر كه نظر كند بسوي آن ، كور گرداند او را ( چشم بصيرت را از او مي گيرد)....(شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم ج 2 ص 637 )
نمونه هاي تاريخي اين گروه از افراد نيز همچون «عمر سعد» ها كه به خاطر دلبستگي دنيا، چشم بصيرت خود را كور كردند و به مبارزه با حق پرداختند كم نيستند .
مقام معظم رهبري در اين خصوص در توصيه اي به جوانان عزيز بيسجيان عزيز هر جاي كشور كه هستيد اين بصيرت را روز به روز زياد كنيد. نگذاريد بعضي از نيازهاي مادي و مسائل كوچك ، جلوي بصيرت ها را بگيرد . (ديدار فرماندهان بسيج سراسر كشور27/8/71)
2- گرفتار شدن به شهوات و لذت ها
اميرالمومنين علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : ذا أبصرت العين الشّهوه عم ي القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهري ، شهوت را ببيند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص305 )
لذا مي بينيم مقام معظم رهبري در سخنراني هاي مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگي هشدار داده و در يكي از اين سخنراني ها فرموده اند : سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381) چراكه وقتي جامعه اي مشغول و گرفتار شهوات شد ديگر بصيرت خور را نسبت به مسائل پيراموني
از دست مي دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقديم كفار نمايد .
راه هاي عملي كسب بصيرت
در اين خصوص نيز در روايات ما راهكارهاي متعددي مطرح گرديده كه به برخي از آنها اشاره مي نمائيم :
1- شناخت حقيقت ولايت و ولي امر زمانه خود:
شناخت ولي امر زمان در اسلام از چنان جايگاهي برخوردار است كه بنا به فرموده رسول گرامي خدا صل الله عليه و آله اگر كسي بميرد و امام زمان خود را نشناسد همانند كسي است كه به مرگ جاهليت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدير 10/ 360 اثبات الهداه 1/ 126 تفسير ابي الفتوح 1/ 508 - الحكم الزاهره با ترجمه انصاري ص 108)
لذا شناخت خود ولي امر مسلمين در اين زمان راهكار اصلي و مهمي است كه مي تواند انسان را به بصيرت برساند شناخت همانگونه كه حضرت علي عليه السلام در سخناني خطاب به دو تن از ياران خود در اين باره مي فرمايد :ف نّه لا يبلغ أحأ م ن ش يعت نا حدّ ال است بصار حتّي يعر فن ي ب النّوران يّه ف ذا عرفن ي ب ها كان مستبص راً بال غاً كام لًا... (بحار الأنوار ج 26 ص 7 )
هيچ كس از شيعيان به بصيرت نمي رسند مگر اينكه با شناخت من به نورانيت برسند پس هنگامي كه مرا به اين مقام شناختنند بطور تمام و كمال بصيرت يافته اند .....
در اينجا لازم به ذكر است كه بر اساس مباني اعتقادي شيعه هر كسي لياقت قرار گرفتن در رأس حكومت را ندارد ، بلكه آن كسي شايستگي قرار گرفتن در راس حكومت را دارد كه بدون انگيزه هاي فردي و دنيايي و با پشتوانه الهي در مسير پياده نمودن احكام خدا قدم بردارد لذا اين مسئوليت در مرتبه اول بر عهده پيامبران ، سپس
ائمه اطهار(عليهم السلام ) و در دوران غيبت بر عهده ولي فقيه گذاشته شده است .
2- داشتن فكر و انديشه و تجزيه تحليل مسائل
از ديگر اموريكه انسان را به بصيرت سوق مي دهد انديشه و تجزيه و تحليل جريانات سياسي و اجتماعي مي باشد .
علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : أفك ر تستبص ر. فكر كن تا بصيرت يابي. لا بص يره ل من لا ف كر له. نيست بصيرتي از براي كسي كه نباشد فكري از براي او. (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57)
البته براي رسيدن به تحليل صحيح نسبت به جريانات بخصوص جريانات سياسي بايد مواد اصلي آن كه اخبار صحيح مي باشد را از مجاري صحيح كسب نموده سپس نسبت به آنها فكر و تجزيه و تحليل نمود .
3-دورانديشي در امور
از ديگر اموريكه موجب بصيرت يافتن انسان مي شود آينده نگري و تدبير در مسائل و جريانات مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 57) هر كه از قبل پيش بيني كند و به پيشواز كارها برود (نسبت به امور دور انديشي كند) بينا گردد .
4- پيروي از عالمان وارسته
امام محمد باقر عليه السلام در وصف علماء رباني مي فرمايد : قال محمّد بن عل يّ الباق ر ع ... العال م معه شمعهأ تز يل ظلمه الجهل و الحيره فكلّ من أضاءت له فخرج ب ها م ن حيره أو نجا ب ها م ن جهل .... (الحتجاج علي أهل اللجاج ج 1 ص17 )
عالم مانند كسي است كه به همراه خود شمعي دارد كه بوسيله آن ظلمت جهل و حيرت از بين مي رود و هر كس كه به نور آن روشني يافت پس از حيرت خارج شده و از جهل نجات مي يابد
5- رعايت ايمان و تقواي الهي
يكي ديگر از راهكارهاي عملي جهت دست يابي به بصيرت رعايت تقواي الهي مي باشد چرا كه خداوند متعال مي فرمايد :«ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا؛ اگر تقوا بورزيد خداوند قوه تشخيص و جداسازي حق از باطل به شما عنايت مي كند» (انفال، آيه 29). پرهيزگاري و انجام واجبات و پرهيز و دوري از محرمات، به انسان نورانيت و روشن بيني دروني مي بخشد به گونه اي كه انسان در پرتو آن مي تواند حق و باطل را از هم تشخيص دهد و به راحتي وسوسه هاي شيطاني را بشناسد و خود را از دام آن رهايي بخشد و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون؛ پرهيزگاران هنگامي كه شيطاني پيرامون حريم آنها گردش كند متوجه مي گردند و بيدار و بصير مي باشند»
6- عبرت گرفتن از مسائل گوناگون
اگر كسي بطور دائم از آنچه كه پيرامونش مي گذرد و يا در گذشته به وقوع پيوسته به ديده عبرت نگاه كند به راحتي مي تواند به نتيجه جريانات واقف شده و با بصيرتي كه پيدا مي كند از گرفتار شدن از هلاكت نجات پيدا كند .
حضرت علي عليه السلام در اين خصوص فرموده اند : ف ي كلّ اعت بار است بصاأ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتني بصيرتي است.و در بيان ديگري اين امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بيان دشته اند : دوام ال اعت بار يؤدّ ي لي ال است بصار (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 472 )
7- ذكر و ياد الهي
از ديگر راههاي رسيدن به بصيرت ذكر و ياد الهي مي باشد حضرت علي عليه السلام فرموده اند: من ذكر اللّه استبصر (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص : 189) يعني هر كه ياد كند خدا را بصيرت يابد
8-پيمودن مسير اهل بصيرت
به عنوان نمونه يكي از ويژگي هاي برجسته ياران امام حسين عليه السلام در جريان عاشورا بصيرت مي باشد
امـام صـادق (ع) دربـاره حضرت عباس (ع) با تعبير (نافذ البصيره)ياد مي كند كه گوياي عـمـق شـنـاخـت آن شـهـيـد اسـت (كـان عـمّنـا العـبـّاس بـن عـل ي نـافـ ذ البـصـيـره صـلب الا يمان ). ]اعيان الشيعه، ج 7، ص 430[ در زيارتنامه حضرت عباس (ع) نيز مي خوانيم:
(و انّك مـضـيـت عـلي بـصيره م ن امر ك مقتد ياً ب الصّال حين) ]مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس (ع)، ص 435[ كه شهادت او را از روي بـصـيـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است، نيز مي خوانيم: خدا را گواه مي گـيـرم كـه تـو هـمـان راهـي را رفـتـي كـه شـهـداي بـدر و ديـگـر مـجـاهـدان راه خـدا پيمودند. (همان) .
در زيارتنامه حضرت مسلم بن عقيل نيز بر همين بصيرت در مبارزه و شهادت و پيمودن راه شهداي بـدر و مـجـاهـدان اسـلام و اقـتـدا بـه صـالحان و پيروي از انبيا تأكيد شده است، با تعبيراتي همچون: (اشهد انّك مضيت علي ما مضي عليه البدر يّون المجاه دون... و انّك قد مضيت علي بصيره م ن امر ك مقتد ياً ب الصّال حي ن و متّب عاً ل لنّب يّين) ]همان، زيارت مسلم بن عقيل، ص 403[ .
بنا براين ما نيز مي توانيم با مطالعه زندگي اينگونه افراد ، ويژگي هايي كه موجب شد تا به اين صفت متصف شوند را پيدا كرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نيز در زمره اهل بصيرت قرار بگيريم .
راه دست يابي به بصيرت
چنان كه گفته شد براي دست يابي به بصيرتي چنين تاثيرگذار درشخص و جامعه ورفتارهاي فردي و اجتماعي، مي بايست ابزارهاي درست و مناسبي چون چشم و گوش و مانند آن را داشت، چنان كه لازم است از قلبي سالم و سليم بهره مند بود؛ زيرا اگر قلب آدمي، بيمار و داراي پرده هائي از شقاوت و قساوت و جهل و بي تقوايي باشد، هرگز نمي توان از اين قلب، اميد بصيرت و روشنگري داشت.
انسان براي اين كه به بصيرت و روشنگري واقعي برسد مي بايست با مهار نفس خود هرگونه پلشتي ها را از خود بزايد و تقواي فطري را پاس دارد. هنگامي كه تقواي فطري كه مقتضي پرهيز از هر پلشتي و پليدي چون دروغگويي و
پيمان شكني و مانند آن است، در انساني وجود داشته باشد، آن گاه است كه هدايت الهي از طريق وحي و الهام در وي تأثيرگذار خواهد بود و اهل ايمان به خدا و پيامبر(ص) و قرآن مي شود و درهاي بصيرت بر روي وي گشوده مي شود و چشم و دلش به گونه اي ديگر به مسايل مي نگرد و تحليل و تبيين كرده و توصيه هايي را صادر مي كند.
از نظر قرآن بصيرت و روشنگري، بينش و نگرش درست و صحيحي است كه آدمي با اين امور مي تواند آن را به دست آورد؛ بنابراين كساني كه به وسيله اعضا و جوارح خويش تنها در انديشه پاسخ گويي به خواسته هاي نفساني هستند و يا پلشتي ها و پليدي ها براي آنان معنا و مفهومي ندارد، نمي توانند به بصيرتي دست يابند كه حقايق را بر آنان منكشف سازد و آنان را نسبت به كار درست از نادرست آگاه و هوشيار كند و قدرت تشخيص شان را افزايش دهد و در نهايت از كار نادرست باز دارد.
خداوند در آيه 203 سوره اعراف به ايمان به عنوان مهم ترين عامل دست يابي انسان به قدرت تشخيص حق از باطل و درست از نادرست يعني بصيرت اشاره مي كند و در ادامه در آيه 201 همين سوره تقوا را از مهم ترين عوامل تحقق بخش بصيرت و روشن دلي در آدمي برمي شمارد.
البته هرگز نمي توان نقش بينش را در نگرش ها و افكار و انديشه هاي آدمي ناديده گرفت. از اين رو خداوند پس از ايمان كه امري بينشي و نگرشي است به مسئله شناخت نسبت به آخرت و ايمان به آن در تحقق بصيرت آدمي اشاره مي كند و دنياگريزي و آخرت گرايي در افراد را عاملي مهم در تحقق بصيرت برمي شمارد. (ص آيات 54 و 64)
از ديگر علل و عواملي كه در اين مسئله مهم و اساسي است مي توان به عبرت گيري از مسايل جهان و هستي اشاره كرد. تأكيد خداوند برتوجه به آيات و نشانه هاي الهي از آن روست كه انسان با تحليل آن ها مي تواند نسبت ها را به درستي به دست آورد و در يك آزمون خطا و تصحيح، تجربيات بسيار مفيدي را در زمينه هاي مختلف كسب كند.
بسياري از مردم در يك فرآيند، به بصيرت دست مي يابند، زيرا بصيرت از اموري نيست كه ناگهان تحقق يابد، بلكه در يك فرآيند با علل و عوامل مختلف در انسان پديدار مي شود كه در اين ميان نمي توان نقش مهم نشانه ها و نشانه شناسي را ناديده گرفت. از اين رو توجه به آيات و نشانه هاي الهي در هستي از هر نوع و جنسي در آيات 2 و 12 سوره ذاريات و نيز آيات 6 تا 8 سوره ق مورد تأكيد قرار گرفته است.
انسان با تحليل دقيق داشته هاي خودشان كه از آن به آيات انفسي ياد مي شود و داده هاي بيروني كه از آن به آيات آفاقي ياد شده است، مي تواند اميدوار باشد كه به يك شناخت يقيني برسد.
هرچه تفكر و دقت در آيات انفسي و آفاقي و نشانه شناسي در انسان، قوي تر شود، دقت و تأمل و تحليل وي نيز افزايش مي يابد و يقين او از علم اليقين حصولي به عين اليقين شهودي و حق اليقين حضوري مي رسد. به اين معنا كه نهايت تفكر و انديشه در آيات انفسي و آفاقي، درك حضوري و دانش وجودي است كه ديگر اين دانش جزو ذات وي مي باشد.
بر اين اساس هر كسي بايد در مسايل زندگي از امور اجتماعي و سياسي خويش چنان دقت و توجه داشته باشد كه بتواند از راه نشانه ها، حقيقت را كشف و شهود كند و در ادامه با تقواي سياسي در مسير آن گام بردارد. كساني كه از هيچ نشانه كوچك و جزيي نمي گذرند.
و آن را در يك پازل دسته بندي مي كنند و در جاي مناسب قرار مي دهند، مي توانند در نهايت، تبيين درستي از مسئله بيابند و واقعيت امور پوشيده را بر خود آشكار سازند. گاه يك فتنه مي تواند اين پازل هايي كه در سايه روشن هاي ترديد قرارگرفته است آشكار سازد و تصويري روشن از حركات و اقدامات و رفتارهاي شخص و يا گروه ارائه دهد.
بارها ديده شده است كه اهل نفاق و كفر و شرك در اين فتنه ها خود را لو داده اند؛ زيرا گمان برده اند كه موفقيت را در دست دارند و چهره واقعي خويش را آشكار مي كنند و يا اين كه حركت و رفتاري را از خود بروز مي دهند كه مي تواند به عنوان متغير ربطي ميان تمامي پازل ها و قطعات پيشين، معنايي را القا و روشن سازد.
به سخن ديگر، فتنه ها فرصت هاي شناختي براي بسياري از مردم نسبت به رهبران و
نظريه پردازان و تصميم گيران اصلي است كه همواره با درايت و كياست معاويه اي و عمر و عاصي
خواسته اند تا خود را مخفي و نهان كنند و انديشه ها و افكار پليد خود را از انظار دور دارند. در اين هنگام فتنه ها، همانند نوري در تاريكي، چهره واقعي خواص را نشان مي دهد و بطلان همه يا برخي كارها و رفتارهايشان را براي توده هاي مردم آشكار مي سازد.
بنابراين مهم ترين رفتاري كه از توده هاي مردم انتظار مي رود آن است كه در فتنه ها به نشانه ها توجه كنند، و با بهره گيري از اصول اساسي اسلام و قرآن، حق را از باطل باز شناسند و خواص و رجال سياسي كشور را براساس آن معيار به ارزيابي نشينند و در نهايت، راه خويش را از گمراهان و منافقان جدا سازند.
در داستان حضرت اميرمؤمنان(ع) در جنگ صفين و فتنه بزرگ آن برخي از اهل ترديد نمي دانستند كه حق با علي يا معاويه است؛ زيرا يك نشانه چون شهادت عمار به دست گروه باغي و طغيانگر، براي توده هاي مردم آشكار كرد كه معاويه بر باطل است. هر چند كه در آن زمان بسياري از لشكريان معاويه با توجيه عمر و عاص فريب خوردند، ولي زنگارهاي بسيار و پرده هاي استواري از دغل و تزوير و دروغ با شهادت عمار به عنوان يك نشانه فرو ريخت و از ميان برداشته شد و اهل حق توانستند راه خويش را دريابند.
در حقيقت هر نشانه اي در هر فتنه اي براي توده هاي مردم مي تواند به عنوان نشانه اي از درستي و نادرستي كس يا گروه و يا حكومتي باشد.
به هر حال داشتن بصيرت نيازمند اسباب و ابزارهاي مناسبي است كه قدرت تشخيص آدمي را نسبت به حق و باطل برانگيزد و به وي توانايي دهد تا پس از شناخت، نسبت به آن واكنش درست و مناسبي انجام دهد و همانند بلعم باعوراها و يا سامري ها عمل نكند و همراه فرعون و طاغوت در صف استكبار و كفر و باطل نايستد.

 



قدرت سخت و نرم

حميد نيكو
جوزف ناي در كتاب رهبران سياسي: قدرت سخت، نرم و هوشمند در تشريح اهميت قدرت نرم به عنوان سلاحي سياسي و ديپلماتيك و به كارگيري هوشمندانه قدرت نرم و سخت (قدرت هوشمند) بسيار خوب عمل كرده است. به طوري كه وي با پيش كشيدن حوادث تاريخي و بررسي عملكرد برخي رهبران سياسي در دوره هاي مختلف، نحوه ظهور رهبران و وجه تمايز رهبران كارآمد و ناكارآمد را تشريح مي كند.
جوزف ناي استاد دانشكده علوم سياسي دانشگاه هاروارد است كه پيش از اين رياست اين دانشگاه را نيز به عهده داشته است. رياست شوراي اطلاعات ملي، دستيار وزير دفاع و دستيار معاون وزير خارجه برخي از مناصب دولتي است كه پيش از اين ناي بر عهده داشته است. وي علاوه بر همكاري با روزنامه نيويورك تايمز، واشينگتن پست و وال استريت ژورنال، چندين كتاب از جمله پارادوكس ابرقدرتي امريكا در جهان]1[و قدرت نرم: ابزارهاي موفقيت در سياست هاي جهاني]2[ نگاشته است. جوزف ناي به عنوان مبدع مفهوم قدرت نرم، منتقد سياست هاي دوره رياست جمهوري جورج بوش بوده است. وي در كتاب اخير خود كه رهبران سياسي: قدرت سخت، نرم و هوشمند نام دارد، انتقادات خود از سياست هاي دوره رياست جمهوري جورج بوش را در قالب بحث هاي تئوريك مربوط به قدرت نرم، سخت و هوشمند مطرح كرده است. وي معتقد است كه دولت جورج بوش در جنگ عليه تروريسم به دليل درك نادرست از فضاي فرهنگي جهاني گام هاي اشتباهي برداشت. جوزف ناي كه در كتاب پيشين خود (قدرت نرم) از مولفه هاي نرم افزاري در جهت به دست آوردن اذهان و قلوب و در نتيجه تحقق سياست هاي مورد نظر سخن گفته است، اين بار در كتاب اخير خود بر به كارگيري آميزه اي از قدرت نرم و قدرت سخت تاكيد مي كند و آن را قدرت هوشمند مي نامد. به اين معنا كه به منظور دستيابي به اهداف و تحقق سياست هاي مورد نظر، استفاده صرف از قدرت نرم يا قدرت سخت موثر نيست و از اين رو مي بايد هوشمندانه آميزه اي از اين دو قدرت را به كار برد. جوزف ناي قدرت نظامي و اقتصادي (سياست چماق و هويج در برابر دولت ها و ملت ها) را قدرت سخت و قدرت فرهنگي، ارزشي و سياست خارجي مشروع (ايجاد جذابيت و دستيابي به قلوب و اذهان دولت ها و ملت ها) را قدرت نرم تعريف مي كند. در واقع، وي ايجاد هوشمندانه توازن ميان قدرت نرم و قدرت سخت مطابق بافت منطقه اي و جهاني را قدرت هوشمند مي داند و بر اين باور است كه راز موفقيت رهبران در آميختن هوشمندانه قدرت نرم و سخت در بافت هاي مختلف نهفته است و اين نوع به كارگيري قدرت، بهينه ترين نتيجه را براي رهبران سياسي در پي خواهد داشت. لازم به ذكر است كه اين كتاب در پنج فصل تنظيم شده است و فصول آن به ترتيب رهبري، رهبري و قدرت، مهارت هاي رهبري، درك هوشمندانه بافت هاي مختلف و رهبران كارآمد و ناكارآمد نام دارند.
از نظر ناي رهبر كسي است كه گروهي را در راستاي دستيابي به اهداف مشترك هدايت كند و قدرت جهت دهي و بسيج ديگران به منظور دستيابي به هدفي خاص را داشته باشد. در عين حال، رهبر كارآمد كسي است كه به جاي آنكه همانند ديكتاتورها ديگران را ملزم به عملي خاص كند، با دستيابي به قلوب و اذهان آنها در راستاي ترغيب آنها گام بردارد. ناي سبك هاي رهبري را به دو گونه رهبري گشتاري يا تحولي]3[ و رهبري تبادلي]4[ تقسيم بندي مي كند. رهبري گشتاري با توجه به سطح آگاهي پيروان به ارتقا منافع، قدرت يابي و تقويت جايگاه اخلاقي گام برمي دارد. تجسم قدرت نرم و رهبري گشتاري را مي توان در ماهاتما گاندي يافت كه به مفهوم مدنظر ناي در مورد رهبري نزديك است. گاندي يكي از استثناهايي بود كه رهبري اش به واسطه عنوان يا انتصاب رسمي نبود. بلكه جايگاه والاي اخلاقي وي در تبديل شدن وي به رهبري كاريزماتيك نقش داشت. شواهد تجربي نشان مي دهد كه رهبري گشتاري سبب بروز اثرات و نتايج مثبت در سطح عملكرد و رفتار پيروان (اعضاي سازمان) و گروه ها (سازمان ها) مي شود. به طوري كه اين سبك رهبري و رضايت پيروان (اعضاي سازمان)، ماندگاري و وفاداري پيروان (اعضاي سازمانها)، بهره وري، كاهش سطح تنش و سرخوردگي را به وجود مي آورد.
در مقابل، رهبري تبادلي بر مبناي منافع شخصي و احساسات تصنعي شكل گرفته است. رهبران طرفدار اين سبك، پيروان خود را با تطميع و تهديد پيروان خود را تحريك مي كنند تا به اهداف و مقاصد خود دست يابند. رهبران تبادلي حفظ شرايط موجود را ترجيح مي دهند و در محيطي باثبات به بهترين شكل عمل مي كنند. آنها پيروان خود را تنها تا زمان در رسيدن به هدف، به دنبال مي كشد. اين نوع از قدرت، گونه اي معامله و قرارداد ميان پيروان و رهبران است. اين سبك رهبري بر مبناي مديريت سنتي و فرمان و كنترل دقيق مي باشد. اگرچه اين نوع رهبري در روند كاري لازم است، اما اصرار در انجام اين نوع سبك رهبري به دليل ماهيت اقتدارگرايانه آن مي تواند خود منبع توليد تنش باشد.
همچنين از نظر ناي رهبران كارآمد مي بايد توان درك محيط خود را داشته باشند و مطابق تغييرات محيطي سياست هاي خود را تنظيم كنند و به اين وسيله بقاي خويش را تضمين كنند. اين توانايي درك هوشمند بافت هاي مختلف است و در فصلي از كتاب به همين نام به تشريح درك هوشمندانه محيط و سازگاري سياست ها با آن پرداخته شده است. مهارت هاي رهبران سبب مي شود در شرايط مساوي، برخي از آنها نسبت به سايرين بهتر سياست گذاري نمايند. كارآمدترين رهبران در هنگام تغيير شرايط، ويژگي هاي برجسته خود را نشان مي دهند. به بيان ديگر، رهبران واقعي در بافت هاي و شرايط مختلف خود را سازگار كرده و موفقيت خود را تضمين مي كنند. به طوري كه بسته به شرايط قدرت نرم و سخت را با درجات مختلف به كار مي برند. بنابراين برآورد درست شرايط و در نتيجه سياست گذاري درست را مي توان ناشي درك هوشمندانه شرايط دانست.
ناي در بحث مربوط به قدرت هوشمند به اهميت به كارگيري متوازن قدرت نرم و قدرت سخت تاكيد مي كند و آن دو را مكمل يكديگر مي داند. به ويژه آنكه پس از هشت سال رياست جمهوري جورج بوش و گرايش شديد دولت وي به قدرت سخت، گرايش به قدرت هوشمند در دولت جديد امريكا كاملا ضروري به نظر مي رسد و مهم تر آنكه در شرايط كنوني امريكا نيازمند بازسازي چهره رهبري خود را جهان است.
جوزف ناي در اين كتاب با جمع آوري مطالعات دانشگاهي مربوط به نظريه هاي رهبري، رهيافت هاي مختلف در مورد رهبري، اخلاق رهبري و نحوه تاثيرگذاري بافت و محيط بر يك رهبر خاص را بررسي مي كند و در عين حال از طرح حوادث تاريخي به منظور ملموس كردن بحث هاي تئوريك خود استفاده مي كند. از نظر ناي، در عصر حاضر كه انقلاب اطلاعات خوانده مي شود، فضا تغيير كرده و سلسله مراتب هاي سازماني قديم جاي خود را به شبكه هاي سيال داده است. از اين رو، تعريف رهبري بايد تغيير كند. در اين كتاب ناي ماهيت رهبري در عصر كنوني را با بهره گيري از
رهيافت هاي تاريخي و روانشناسانه تشريح مي كند. در فصل اول كتاب كه رهبري نام دارد، آمده است كه انقلاب اطلاعات در دوران مدرنيته ساختارهاي سياست و سازماني را تغيير داده و چينش سلسله مراتب همانند گذشته از بالا به پايين نيست. بلكه اعضاي يك سازمان يا گروه رهبر را در كنار خود و به عنوان شريك تحقق اهداف سازمان يا گروه
مي دانند. در حال حاضر، حتي طبقه كارگر نيز آگاهي و اطلاعات دارد و نوع مشوق هاي مختلف و جاذبه هاي سياسي كه آنها را جذب مي كند، نسبت به قرن پيش تغيير كرده است. بررسي ها نشان مي دهد كه افراد نسبت به گذشته در برابر ساختارهاي اقتدارگرا كه به زور از آنها انجام كاري را بخواهند منعطف نيستند و فرمان هاي اين ساختارها را محترم نمي شمرند. به طوري كه ساختارهايي اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و .... براي سياستگذاري و تصميم سازي مي بايد اعضاي
پايين دست را نيز به همكاري فراخوانند تا آنها نيز با اين احساس كه در ساختار تاثيرگذارند، اهداف ساختار را پيش ببرند و در برابر بهينه شدن نتايج گام بردارند. در چنين شرايطي مي توان گفت لايه هاي بالادست يك ساختار به جاي توسل به دستورات اقتدارگرايانه با سياست هاي
نرم افزاري خود مي كوشند اذهان و قلوب لايه هاي پايين دست را به دست آورند و به اين طريق تحقق سياست هاي خود را تضمين كنند. حتي در ساختار هاي نظامي نيز چنين شرايطي حكم فرماست، زيرا هنگامي كه با افراد تحت آموزش نظامي مشورت شود، وظايف خود بهتر انجام مي دهند. در بحث جنگ عليه تروريسم نيز كه در دستوركار دولت بوش قرار داشت، نيروهاي نظامي تنها با پيروزي بر اذهان و قلوب
مي توانستند موفق باشند و توسل به قدرت سخت (ابزارهاي نظامي و حتي اقتصادي در شرايطي كه به مخاطب احساس فريفته شدن دست دهد) يگانه راه موفقيت محسوب نمي شود. به عنوان نمونه، دولت جورج بوش در جنگ عراق نتوانست به طور مطلوب قدرت نرم را در كنار قدرت سخت به كار بگيرد. از اين رو، تقويت قدرت نرم (به طوري كه مخاطب احساس نكند كه فريفته شده است و به لحاظ ذهني و قلبي به تحقق هدف گرايش پيدا كند و اجباري در كار نباشد) مي تواند در جنگ عليه تروريسم موثر باشد. اساسا افزايش مشاركت افراد مي تواند فرماندهي و مديريت را آسان سازد. به طوري كه نظريه پردازان رهبري، «رهبري مشترك » و «تقسيم رهبري » را اساس قدرت نرم مي دانند. برخلاف دوره هاي پيش از مدرن كه رهبري در نوك هرم ساختاري قرار داشت، نظريه پردازان رهبري جايگاه رهبر را در مركز حلقه اي مي دانند كه زيرمجموعه هاي ساختار خود را هم سطح و در تعامل با رهبري مي بينند. در چنين شرايطي دستورات بيش از آنكه از بالا به پايين منتقل شوند، در سطح و به صورت شبكه اي سيال منتقل مي شوند و حاصل تصميمات جمعي هستند. در واقع، چنين ساختارهايي بيش از آنكه تهاجمي، رقابتي و اقتدارگرا باشند، بر رفتارشناسي ديگران تمركز دارند و مشاركت،
خرد جمعي، وحدت نظر و هماهنگي رفتاري برخي از ويژگي هاي اين ساختارهاست.
در بخش هاي ديگر كتاب، جوزف ناي به مباحثي ديگر مي پردازد كه در ادامه به تشريح آنها مي پردازيم. از نظر ناي رهبري روندي سياسي است كه از سه بخش تشكيل شده است: رهبران، پيروان و بافت هايي كه رهبران و پيروان آنها در آن با يكديگر تعامل دارند. بي نظمي هاي بافت سياست هاي بين الملل سبب مي شوند اغلب كشورهايي كه به دنبال امنيت هستند، تنها ابزار دستيابي به امنيت را توسل به زور بدانند. اگر چه اين موضوع تقريبا واقعيت كنوني جهان كنوني است، اما انتظار
مي رود در قرن بيست و يكم تغييراتي به وجود آيد. ابعاد تازه تري به موضوع امنيت افزوده مي شود، بازيگران غيردولتي نقش هاي پررنگ تري ايفا مي كنند و در نتيجه بافت قدرت پيچيده تر مي شود. تمام اين عوامل بر كشورهاي قدرتمند در ايفاي نقش رهبري تاثير مي گذارد. اگرچه به لحاظ فرهنگي و ارزشي تفاوت هاي بسياري ميان ملت ها وجود دارد، اما اهداف مشتركي به شكل منافع بين المللي عمومي نظير توازن قدرت باثبات، اقتصاد بين المللي آزاد و دسترسي به اشتراكات جهاني وجود دارد. قدرت هاي بزرگ به عنوان رهبر تلاش مي كنند براي ايجاد اين منافع عمومي مشترك دسته اي از كشورها را به اهدافي مشترك هدايت كنند كه اين موضوع دقيقا همان تعريف رهبري است. به عنوان مثال، انگلسيان در قرن نوزدهم همانند آنچه كه امريكا در نيمه دوم قرن بيستم انجام داد، چنين نقشي را ايفا كرد. با وجود اين، رهبري در قرن بيست و يكم به مراتب پيچيده تر از رهبري انگلستان در قرن نوزدهم و رهبري امريكا در قرن بيستم است.
در بخش ديگري از كتاب، ناي در تشريح قدرت امريكا مي نويسد كه تحليل گران و مفسران سياسي اغلب درك درستي از قدرت امريكا ندارند. به طوري كه در اواخر دهه 90 عموما اعتقاد بر اين بود كه قدرت امريكا رو به افول است. به طوري كه در بيشتر كتاب ها امريكا را قدرتي رو به افول توصيف و پيش بيني مي كردند كه ژاپن به زودي به قدرت برتر جهاني بدل خواهد شد. در حال حاضر نيز برخي تحليل گران بر اين باورند كه امريكا پس از جنگ عراق به سياست هاي داخلي گرايش بيشتري پيدا خواهد كرد. همچنين برخي واقع گرايان ترديد خود نسبت به باقي ماندن امريكا به عنوان ابرقدرت جهاني را ابراز كرده اند و خيزش ائتلاف روسيه، چين و هند را خطري بزرگ براي ابرقدرتي امريكا
مي دانند. اما بايد گفت چالش هاي پيش روي اين كشورها تبديل شدن آنها به قدرت هاي برتر جهاني را با مانع روبرو مي كند.
در بخش ديگري از كتاب ، ناي به موضوع قدرت در قرن
بيست و يكم و برخي توانمندي هاي نظامي منحصر به فرد امريكا از جمله داشتن تسليحات هسته اي قاره پيما و نيروهاي هوايي، دريايي و زميني قدرتمند، قدرت اقتصادي و فرهنگي مي پردازد. ناي مي نويسد كه نمي توان گفت كه امريكا در تمام زمينه ها ابرقدرتي بي رقيب است. زيرا به عنوان نمونه در زمينه اقتصادي قدرت هايي جدي وجود دارند و بنابراين بايد گفت كه امريكا هژمون اقتصادي نيست و در اين امور نبايد اقتدارگرايانه برخورد كند. بلكه مي بايد در جايگاهي مساوي چانه زني كند. در سطحي ديگر كه به روابط فراملي مربوط مي شود، برخي امور خارج از كنترل ابرقدرتي نظامي مانند امريكاست و در اين موارد قدرت نظامي نمي تواند كارساز باشد. به عنوان مثال، هكرهاي بانك ها، تروريست هايي كه به قاچاق تسليحات در بازار سياه مي پردازند، تهديدات زيست محيطي، بيماري هاي واگير و تغييرات آب وهوايي همگي عواملي هستند كه حتي يك ابرقدرت را به زانو درمي آورند. به طوري كه آمار تلفات بيماري واگير طب آنفولانزا در سال 1918 بيشتر از تلفات جنگ جهاني اول بود.
در بخش ديگري از كتاب، ناي به تحليل آينده قدرت و رهبري امريكا مي پردازد و تشريح مي كند كه در حال حاضر شرايط امريكا براي حفظ ابرقدرتي خود در قرن بيست و يكم فراهم است. اما اين موضوع به بقاي برخي مسائل كليدي نظير دوام قدرت اقتصادي و اجتماعي امريكا بستگي دارد. همچنين امريكا نبايد از قدرت نظامي خود بيش از اندازه استفاده كند و به اقدامات قلدرمآبانه و تهاجمي دست بزند. زيرا اين مسائل همگي امريكا را به انزوا مي كشانند. در عوض امريكا بايد تلاش كند در تمام امور مشاركت و چندجانبه گرايي را مدنظر قرار دهد و رهبري خود را تقسيم كند. در صورتي كه امريكا راهبردي هوشمندانه را در پيش بگيرد و به نوعي در امور جهاني نقش مديريتي ايفا كند، رهبري و ابرقدرتي امريكا تضمين خواهد شد. به بيان ديگر امريكا بايد قدرت نرم و قدرت سخت خود را در هم بياميزد و با به كارگيري هوشمندانه آنها استراتژي هوشمند خود را به اجرا درآورد. پارادوكس قدرت امريكا در قرن بيست و يكم اين است كه بزرگ ترين قدرت ها نمي توانند به تنهايي به اهداف خود دست يابند. انقلاب اطلاعات، پيشرفت هاي تكنولوژيك و جهاني شدن دولت -ملت ها را از بين نمي برد. بلكه اين موارد
سياست هاي جهاني را براي تمام كشورها پيچيده تر مي كند. تنها به دليل اينكه رهبري مشترك و مشاركتي در مديريت سازمان ها و ساختارهاي مدرن رواج بيشتري يافته اند، روابط بين الملل نيز به افزايش رهبري مشاركتي نياز پيدا خواهد كرد.
به طور كلي، جوزف ناي در كتاب رهبران سياسي: قدرت سخت، نرم و هوشمند در تشريح اهميت قدرت نرم به عنوان سلاحي سياسي و ديپلماتيك و به كارگيري هوشمندانه قدرت نرم و سخت (قدرت هوشمند) بسيار خوب عمل كرده است. به طوري كه وي با پيش كشيدن حوادث تاريخي و بررسي عملكرد برخي رهبران سياسي در دوره هاي مختلف، نحوه ظهور رهبران و وجه تمايز رهبران كارآمد و ناكارآمد را تشريح مي كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت
[1] The Paradox of American Power: Why the World\صs Only Superpower Can\صt Go It Alone Oxford 2003
[2] Soft Power: The Means to Success in World Politics 2004
[3] Transformational Leadership
[4] Transactional Leadership

 

(صفحه(12(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14