(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 25 ارديبهشت 1389- شماره 19645

موسي گونش؛ ناشر ترك: مردم ايران واقعا عاشق علم هستند
اهالي قلم از نمايشگاه بين المللي كتاب مي گويند كتاب، نويسنده و مخاطب
شعر
ترجمه و قانون كپي رايت
نگاهي به داستان هاي كوتاه يوسف عليخاني ملخ هاي ميلك و خيابان هاي نيويورك



موسي گونش؛ ناشر ترك: مردم ايران واقعا عاشق علم هستند

سيامك صديقي
بخش بين الملل نمايشگاه بيست و سوم كتاب تهران، امسال نيز با حضور ناشران معتبر خارجي در طبقه دوم شبستان برپا شد و مورد استقبال فراوان علاقه مندان قرارگرفت.
يكي از اين ناشران، انتشارات مؤسسه علمي - فرهنگي كوثر استانبول است كه با 180 عنوان كتاب در بخش بين المللي نمايشگاه حضور يافته است.
دراين گفت وگو موسي گونش، نماينده اين انتشارات در نمايشگاه كتاب درباره نمايشگاه بين المللي تهران و آثار انتشارات كوثر سخن گفته است.
¤ در ابتدا لطفا اندكي درباره انتشارات علمي- فرهنگي كوثر توضيح دهيد.
- مؤسسه علمي- فرهنگي كوثر درسال 1992 در استانبول تركيه تاسيس شده و تاكنون نزديك به 200 عنوان كتاب منتشر كرده است. كتابهاي منتشرشده نيز عموما ديني و ادبي هستند كه با اهدف ترويج فرهنگ شيعي منتشر شده اند.
¤ از نويسندگان و مفسران ايراني هم كتابي منتشر كرده ايد؟
- بله تاكنون بيست جلد از تفسير شريف الميزان منتشرشده و درنمايشگاه موجود است و ده جلد ديگر از آن به چاپ درآمده است. همچنين 14 جلد از اعلام الهدايه، علوم القرآن آيت الله معرفت، همچنين كتابهايي از استاد مطهري، شهيد باهنر، محسن قرائتي و علامه طباطبايي و جعفرسبحاني نيز منتشر و در نمايشگاه عرضه شده است.
¤ استقبال از اين كتابها در كشور تركيه چطور است؟
- قبل از اينكه درباره ميزان استقبال اين كتاب ها صحبت كنم، اجازه دهيد درباره ضرورت انتشار اين كتابها به زبان تركي سخن بگويم: در تركيه بسياري از مردم ديندار و گاه حتي مفسران فكر مي كردند كه شيعيان كتابي درباره تفسير قرآن ننوشته اند، اما در حال حاضر با انتشار كتاب الميزان اين ديدگاه از بين رفته است و نكته جالب تر اينكه شصت درصد خريداران اين كتاب را اهل سنت تشكيل مي دهند.
اما درباره استقبال از اين كتاب ها بايد بگويم انتشارات كوثر از قوي ترين انتشاراتي هاي تركيه و در حقيقت پايگاهي براي تبيين افكار و انديشه هاي اهل بيت(ع) است. مخاطبان ما گروهي هستند كه مي خواهند در رابطه با تشيع كسب اطلاعات كنند يا دانشجوياني كه براي دفاع خود به كتابهاي شيعي نيازمند هستند.
¤ نمايشگاه كتاب تهران چطور بود و چه تفاوت هايي با ديگر نمايشگاههاي دنيا دارد؟
من به عنوان فردي كه در نمايشگاه هاي بسياري چه در داخل تركيه و در ديگر كشورهاي منطقه و حتي اروپايي شركت كرده ام بايد بگويم استقبال مردم ايران از كتاب نه تنها كم نظير كه حتي بي نظير است. يعني وقتي در ايام كاري هفته هزاران نفر به نمايشگاه مراجعه مي كنند، نشان مي دهد مردم ايران عاشق علم هستند، يادگرفتن را دوست دارند و براي ارتقاي علمي و فكري خود و اظهار وجود درعرصه هاي جهاني تلاش مي كنند.
¤ استقبال از غرفه شما چطور بود؟
- ما امسال فروش كتاب نداشتيم، بلكه بيشتر قصدمان معرفي آثار انتشارات در حوزه كتاب و سمعي و بصري بود. با اين حال دوستان عموما آذري زبان بارها و بارها به ما مراجعه كردند و ما شاهد حضور گسترده آن ها در غرفه مان بوديم.
¤ از برنامه ريزي نمايشگاه در بخش بين المللي راضي بوديد؟
- بله با وجود اين استقبال كم نظير و شلوغي، نظم و انضباط بسيار بالايي در نمايشگاه حاكم بود. مسئله مهم ديگري كه به چشم من آمد تميزي و نظافت محيط نمايشگاه در بيرون و داخل آن بود. اميدوارم بتوانم سال ديگر هم دراين نمايشگاه حاضر شوم، زيرا ديدن اين همه كتابخوان مرا ذوق زده مي كند.

 



اهالي قلم از نمايشگاه بين المللي كتاب مي گويند كتاب، نويسنده و مخاطب

امين احمدي
بيست و سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران آخرين روزهاي خود را پشت سر مي گذارد. امسال هم به روال ديگر سال ها استقبال مخاطبان از كتاب ها بسيار فراوان بوده و نمايشگاه كتاب مخاطبان بسياري را به خود جلب كرده است.
در اين ميان البته نويسندگان به كم توجهي به نشست هاي ادبي، قشر نويسنده و ارتباط آن با مخاطب گله مند هستند.
اين مطلب بيان ديدگاه نويسندگان درباره نمايشگاه، نشست هاي ادبي و ضعف و قوت آن است.
جواد محقق
¤ نمايشگاه را چطور ديده ايد؟
-خب! با توجه به اينكه مصلي تهران به عنوان فضاي نمايشگاه، مكاني موقت است و براي چنين امري ساخته و آماده نشده، قطعاً مشكلاتي براي مخاطبان و ناشران ايجاد مي كند. از سوي ديگر بخش هاي بسياري از مصلي در حال بازسازي است و كارگران مشغول كار هستند. اين بازسازي ها تغييرات محيطي را به همراه دارد ونتيجه آن اشكالات اطلاع رساني و مكان يابي در مدت زمان برپايي نمايشگاه است. چنين اشكالاتي نيز تا زماني كه مكاني براي نمايشگاه و با چنين كاركردي ساخته نشود، ادامه خواهد يافت.
¤ شما چه تفاوت هايي را ميان نمايشگاه بين المللي كتاب تهران و ديگر كشورها مي دانيد.
-اولين تفاوت در نظم و ترتيب غرفه ها و اطلاع رساني دقيق نمايشگاه ها در كشورهاي عربي و اروپايي است، زيرا در آنجا مكان نمايشگاه به همين منظور طراحي و تعبيه شده است، از سوي ديگر در نمايشگاه كتاب در بسياري از كشورها نويسنده وشاعر نقشي بسيار پررنگ و فعال دارد. درحالي كه در ايران آن چه در وهله اول اهميت قرار دارد، فروش كتاب است، نه ديدار نويسندگان با علاقه مندان آثارشان. البته اين نقيصه در چند سال اخير با برپايي نشست هاي گوناگون در غرفه هايي چون كودك و نوجوان، كانون ادبيات و سراي اهل قلم اندكي مرتفع شده است.
¤ شما امسال با چه كتاب هاي جديدي در نمايشگاه حضور داريد؟
-«پشت پلك پنجره» شامل مجموعه نثرهاي ادبي كه در طول 20سال گذشته به صورت پراكنده در نشريات چاپ شده بود، به همت نشر تكا منتشر شد و به نمايشگاه رسيد. همچنين سه كتاب «باران بهانه بود» در انتشارات پيدايش، «مثل من به انتظار» و «در خانه ما» به همت انتشارات سوره مهر براي نخستين بار در نمايشگاه عرضه مي شوند.
¤ تجديد چاپ چطور؟
بله؛ پنج كتاب ديگر هم براي نمايشگاه تجديدچاپ شده اند. چاپ پنجم «علم و ايمان در گفت وگو با دانشمندان»، «يادماندگار»، تاوان عشق و معلمان خوب من از سوي انتشارات مدرسه و «دوغ و دروغ» به همت انتشارات زلال تجديدچاپ شده و به نمايشگاه رسيده اند.
محمد ناصري
¤ نمايشگاه بيست و سوم كتار را چگونه ديديد؟
-نمايشگاه مثل هرسال شلوغ بود و پرجنب و جوش. من بيشتر در غرفه هاي كودك و نوجوان بودم و مي توانم بگويم اين بخش از نظر كيفي نسبت به سال قبل بهتر شده بود. جمعيت بسياري هم در ميان غرفه ها مشغول خريد كتاب بودند كه از اين نظر نمايشگاه نقطه عطفي براي ناشرهاست.
¤ نمايشگاه كتاب چه تأثيرات مثبتي مي تواند در ايجاد فرهنگ مطالعه و حضور كتاب در سبد خريد مردم داشته باشد؟
-قطعاً نمايشگاه كتاب اتفاق بسيار خوشايند و خرسند كننده اي است و مي تواند زمينه ساز و ايجادكننده فرهنگ مطالعه باشد، اما متأسفانه ما همه حجم عرضه كتاب را بر روي نمايشگاه كتاب ريخته ايم و به همين اتفاق ده روزه در طول سال اكتفا كرده ايم. اين ده روز قطعاً كافي نيست و ما بايد بحث كتاب را به بهانه هاي مختلف داغ نگه داريم.
¤ چه تفاوت هايي ميان نمايشگاه هاي خارجي با نمايشگاه تهران مي بينيد؟
-من در چند نمايشگاه كتاب در خارج از كشور شركت كرده ام كه مي توان گفت همه آن ها به معناي واقعي نمايشگاه كتاب بودند، نه فروشگاه؛ يعني انتشارات مختلف بيشتر به نمايش تازه هاي نشر خود مي پردازند و معمولاً دو- سه ساعت آخر شب بحث فروش كتاب ايجاد مي شود. درواقع بيشتر زمان به نويسندگان و مخاطبان اختصاص دارد؛ يعني محفلي براي تعامل اهل كتاب است تا باحضور در نشست ها و سخنراني ها به تبادل اطلاعات خود بپردازند.
¤ چنين نشست هايي را در نمايشگاه كتاب تهران چگونه ارزيابي مي كنيد؟
-كليت نشست ها هما نطور كه اشاره كردم، بسيار مثبت است، اما به عقيده من كمي انحصاري شده اند و معمولاً آن طور كه شايسته است مفيد نيستند. در اين زمينه بايد برنامه ريزي ها و تبليغات بيشتري صورت بگيرد و منتقدان سواي دوستي با نويسنده به نقد جدي آثار او بپردازند؛ موضوعي كه من كمتر شاهد آن بودم.
محمد جواد محبت
¤ كتاب جديد يا تجديدچاپ در نمايشگاه بيست و سوم داريد؟
-مجموعه «ارسال هاي دور و نزديك» كه دو سال پيش از سوي نشر تكا منتشر شده بود، تجديد چاپ و در نمايشگاه بيست و سوم عرضه شده است.
¤ چه چيزهايي در نمايشگاه كتاب امسال نظر شما را بيش از هرچيز به خود جلب كرده است؟
-برنامه هاي جانبي امسال به نظرم بسيار پررنگ تر از سال هاي قبل بود. به عنوان مثال سرگرمي هايي كه در غرفه كودك و نوجوان ارائه شده بود، بسيار به چشم مي آمد كه جابه جايي غرفه كودك و نوجوان و جدا كردن آن از بدنه اصلي نمايشگاه زمينه را براي اين پويايي فراهم تر كرده بود. حضور راديوهاي گوناگون، برگزاري نشست هاي شعرخواني و نقد كتاب نيز به نسبت سال هاي گذشته پربارتر به نظر مي رسد.
¤ استقبال مخاطبان را از نمايشگاه و برنامه هاي جانبي آن چطور ديديد؟
-در ميزان بالاي استقبال مردم از نمايشگاه كتاب كه حرفي نيست، اما نكته جالب كه امسال نظر من را جلب كرد اين بود كه تقريباً هيچ كس دست خالي از نمايشگاه خارج نمي شود. يعني باوجود قيمت نسبتاً بالاي كتاب، مردم استقبال خوبي از اين كالاي فرهنگي مي كنند و اميدوارم با برپايي چنين نمايشگاه هايي ميزان سرانه كتابخواني نيز در كشور افزايش يابد. استقبال از نشست هاي ادبي و نقد كتاب نيز تقريباً قابل توجه بود، اگر چه من به اين نشست ها نقدهايي نيز دارم.
¤ چه نقدهايي را به اين نشست ها وارد مي دانيد؟
در وهله اول اينكه بيشتر زمان برنامه به بحث هاي سخنران، نويسنده و منتقد معطوف است و زمان چنداني براي پرسش و پاسخ و همچنين تبادل اطلاعات ميان حضار و نويسنده نمي ماند.
از سوي ديگر اطلاع رساني مناسبي نيز براي معرفي ميهمان و زمان حضور آن ها در نشست ها وجود ندارد. يك مسئله ديگر هم پرگويي و شهوت كلام نويسندگان و شاعران در اين جلسات است كه به نظر مي رسد رعايت ايجاز در جذب مخاطبان مؤثرتر است.
¤ چه پيشنهادي براي برگزاري بهتر نمايشگاه داريد؟
- به عقيده من اين حجم مخاطب و علاقه مند به كتاب را بايد دريابيم. در قدم اول ايجاد فضايي مناسب و درخور براي نمايشگاه است. از سوي ديگر برنامه ريزي مناسب تر و ازهمه مهمتر هزينه بيشتر براي تحقق اين اهداف.
همت علي اكرادي
¤ برنامه هاي جانبي نمايشگاه را چطور ارزيابي مي كنيد؟
- برنامه هاي جانبي؟ من چيزي جز چند نشست ادبي كه آن هم معمولاً به صورت غيرحرفه اي برگزار مي شود، در نمايشگاه كتاب نديده ام.
¤ پس به نظر شما اين برنامه هاي جانبي چه تعريفي مي توانند داشته باشند؟
- كتاب مادر همه هنرهاست. در نتيجه شما در نمايشگاه كتاب مجاز هستيد از همه هنرها استفاده كنيد؛ سالن نمايش فيلم، نشريات ويژه نمايشگاه و ... كه در ديگر نمايشگاههاي دنيا استفاده مي شوند.
¤ نمايشگاه كتاب تهران نسبت به همتايان خارجي خود چه مزيتي دارد؟
به عقيده من مهمترين مزيت آن نظارت بركتاب هاي چاپ شده است. من با سانسور موافق نيستم، اما فيلتر معقول و منطقي را مي پذيرم. الان به عنوان مثال من با خيال راحت به بچه هايم اجازه مي دهم هر كتابي را در بازار كتاب ايران انتخاب و مطالعه كنند.
¤ شما با چه كتاب جديدي در نمايشگاه امسال حضور داريد؟
- كتاب «آينه هاي ماندگار» كه صدوده شاعر كرمانشاهي را شامل مي شود و دو سال پيش به همت حوزه هنري منتشر شده است.
اكبر صحرايي
¤ جناب آقاي صحرايي! از آثار جديدتان در نمايشگاه بيست و سوم كتاب بگوييد.
- امسال سه كتاب در حوزه دفاع مقدس دارم؛ اولي مجموعه اي طنز براي نوجوانان است با نام «معماي كانال ماهي» كه با تصويرگري سياه و سفيد از سوي انتشارات علمي - فرهنگي و در حوزه دفاع مقدس منتشر شده است. «خيلي خيلي محرمانه» كه از سوي انتشارات فريد منتشر شده و زندگي نامه و خاطرات «عمليات قدس 3» در منطقه دهلران است كه به صورت داستاني منتشر و عرضه شده است. همچنين كتاب «آنا هنوز هم مي خندند» در انتشارات سوره مهر تجديد چاپ شده است.
¤ ويژگي هاي مثبت نمايشگاه كتاب امسال چه ها بودند؟
آن چه بيش از هر چيز جلب توجه مي كرد، افزايش وسعت و رشد كمي و كيفي غرفه هاي حوزه كودك و نوجوان بود. از سوي ديگر ناشران خصوصي امسال حضور پررنگ تري در نمايشگاه داشتند كه اين اتفاق را هم مي توان به فال نيك گرفت. در بخش عمومي و بويژه ادبيات تفاوتي با سال هاي قبل احساس نكردم، اما استقبال مردم همچنان پرشور و گسترده است.
¤ نشست هاي ادبي چطور ؟ كيفيت آن ها راضي كننده بود؟
- خب! به اين نشست ها از چند منظر ايرادهاي اساسي وارد است؛ در وهله اول اينكه بر روي نويسندگان مركزنشين متمركز هستند و عملاً نويسندگان شهرستاني را كنار گذاشته اند. از سوي ديگر در بيشتر اين نشست ها منتقدان آزاد حضور ندارند و ميان منتقدان و نويسندگان رابطه دوستي و آشنايي ديرپايي حاكم است كه بر روند نقد و معرفي كتاب اثر منفي مي گذارد. ايراد سوم اينكه كارهاي اصولي وزيربنايي براي ارتباط ميان مخاطب و نويسنده انجام نشده و نياز به برنامه ريزي و ارائه راهكار به شدت احساس مي شود.
¤ بخش بين الملل نمايشگاه امسال چگونه بوده؟
- خب! ناشران خارجي هم به دليل استقبال مخاطبان، حضور نسبتاً پررنگي در نمايشگاه ما دارند كه ما علاوه بر دعوت نويسندگان آن ها مي توانيم نويسندگان و شاعران خود را نيز به آن ها معرفي كنيم تا ارتباطي معقول و ماندگار ميان ما و آنان برقرار شود. در واقع زمان نمايشگاه بهترين زمان براي ترجمه و معرفي آثار نويسندگان داخلي به ناشران خارجي است و ما مي توانيم آثار خوب نويسندگان خود را ترجمه كرده از طريق همين ناشران در كشورهاي عربي و اروپايي منتشر كنيم.
¤ عده اي از نويسندگان از كم توجهي مسئولان و ناشران به نويسندگان و شاعران در مدت ده روزه نمايشگاه گله مي كنند. نظر شما در اين باره چيست؟
ما مي توانيم از نمايشگاه بهره برداري هاي كلان و بسيار مثبتي ببريم، اما متأسفانه هدف اصلي نمايشگاه فروش كتاب شده است. در واقع در نمايشگاه كتاب تهران فقط رابطه ناشر و خواننده قوي است، نه نويسنده و مخاطب. به همين دليل معتقدم اگر مي خواهيم فرهنگ كتابخواني رواج پيدا كند، حضور نويسنده در اين رابطه نيز الزامي است و بايد براي ارتباط پررنگ مخاطب و نويسنده برنامه ريزي دقيق صورت بگيرد.

 



شعر

گر شوم با خسته ي پيكر ،غريق
مركب رندي ، مجويم در طريق
مذهبم گر مستي و ميخوارگيست
شرب و خمرم خود گواه بندگيست
خيام

 



ترجمه و قانون كپي رايت

ليلا كريمي
وجود ترجمه هاي مختلف از يك كتاب يكي از مشكلاتي است كه ما در صنعت چاپ و نشر داريم و اين عدم اطلاع ناشران از كار همديگر است . فرض كنيد يك ناشر چند كتاب را براي ترجمه مفيد مي داند و آنها را به يك مترجم داده و او هم مدتي در حدود يك سال يا بيشتر وقت صرف مي كند و آن را ترجمه مي كند، بعد از مدتي ناشر متوجه مي شود ،ناشر ديگري هم اين كتاب را ترجمه كرده است. اما در اين ميان دو نكته حائز اهميت است : وقتي در بازار كتاب از يك كتاب چندين ترجمه از چند مترجم ديده مي شود اين نشان دهنده عدم آگاهي ناشران از كار همديگر است و در حقيقت به زيان ناشران است . پس بايد ناشران در درجه اول با هم هفكري راهكاري پيدا كنند كه از اين روند جلوگيري كنند و اين طور نباشد كه ناشري با وجود اينكه مي داند ناشر ديگر در حال ترجمه همان كتاب است، آن كتاب را صرفا به جهت فروش و سودآوري خود به چاپ برساند. توجه به موضوع «ترجمه» مي تواند در توسعه فرهنگي وعلمي كشور بسيار مهم باشد، چرا كه در دنياي مدرن و با وجود وسايل ارتباطي نوين ديگر مرزها شكسته شده و لزوم آشنايي با آثار ديگر كشورها و فرهنگ ها بيش از پيش حس مي شود. البته بايد گفت رشد ترجمه آثار ديگر كشور ها در بين ناشران زياد است ويكي از دلايل اين است كه ناشران بدون رعايت قانون كپي رايت به ترجمه كتب خارجي با هزينه پايين تر مي پر دازند . و ا مروز شاهد رشد كمي ترجمه هستيم و اين روند بدين خاطر است كه آثار تاليفي در مقايسه با آثار ترجمه رشد پاييني داشته ومي توان نتيجه گرفت كه وضعيت تاليف به نسبت ترجمه از وضعيت خوبي بر خوردار نيست . و طي سالهاي گذشته كمتر مجال انتشار يافته است. بنابراين طبيعي است كه مخاطبان به سمت ترجمه ها روانه شوند وما بايد در شرايط فعلي يپش از آنكه به مقوله ترجمه بپردازيم به موضوع كپي رايت توجه كنيم .در درجه اول بايد كپي رايت رعايت شود ، مهم ترين معضلي است كه صنعت چاپ ونشر كشور را دچار مشكل مي كند و اگر اين معضل برطرف شود گشايشي در اين صنعت رخ خواهدداد.
سال ها بحث پيوستن و نپيوستن ايران به پيمان جهاني كپي رايت در بين مولفان، ناشران و مديران فرهنگي كشور مطرح است.
عده اي معتقدند كه اگر چه رعايت قانون كپي رايت ضروري است، اما به دليل مشكلات اقتصادي ناشران و توليدكنندگان آثار فرهنگي، امكان رعايت حق كپي رايت آثار خارجي در ايران وجود ندارد و...
نظر شما در اين باره چيست؟ آيا رعايت نكردن حق مادي ومعنوي صاحبان اثر قانع كننده است؟ به نظر شما بهترين راه براي رعايت حق و حقوق توليد كنندگان آثار فرهنگي چيست؟
بسياري از نويسندگان خارجي با ترجمه وانتشار آثارشان بدون اجازه شان ، در ايران مخالفت و اعتراض كرده اند وعده اي از ناشراني كه دربيست وسومين نمايشگاه بين المللي كتاب ايران حضور يافته اند ضمن تعريف از روند وبرگزاري نمايشگاه به اين موضوع «عدم رعايت كپي رايت» اشاره كرده اند...
چندي پيش نخستين همايش «حقوق مالكيت ادبي- هنري و حقوق مرتبط» از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در روزهاي ششم و هفتم ارديبهشت ماه سال جاري همزمان با سالروز جهاني مالكيت فكري برگزار شد .در اين همايش دو روزه ضمن بررسي چالش هاي مربوط به اين موضوع در كشور به نقش موثر خلق آثار بديع ادبي- هنري در فرايند توسعه و لزوم حمايت بيشتر از حقوق پديدآورندگان اين آثار بعنوان يكي از اساسي ترين عناصر براي نيل به اهداف بلند مدت توسعه اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي كشور پرداخته شد .
در اين همايش دو روزه محمد عظيمي رئيس همايش حقوق مالكيت ادبي، هنري و حقوق مرتبط گفت: «ثبت حق مالكيت ادبي و هنري باعث رشد اقتصادي فرهنگ و هنر مي شود. بنابر ما تلاش مي كنيم تا با تدوين اين لايحه توسط دولت وارائه آن از طريق دولت به مجلس آن را تصويب كنيم.»
همچنين محسن اسماعيلي عضو حقوقدان شوراي نگهبان و استاد دانشگاه گفت: «در شرايط فعلي و از نظر فقهي مشكلي در حكم به وجوب حقوق مالكيتهاي معنوي نداريم و علاوه بر آن قوانيني كه تصويب شده مناسب است فقط نيازمند فرهنگ سازي در اين زمينه هستيم.» معاون اول رييس جمهور هم از ديگر مسئولان حاضر در همايش بود كه در راستاي حمايت از حقوق مالكيت ادبي و هنري اعلام كرد : «دولت وظيفه خود مي داند در اين بخش سريع تر لايحه دفاع از حقوق مالكيت معنوي و هنري را به مجلس تقديم كند.» محمدرضا رحيمي اظهار كرد: «پاسداري از حقوق مالكيت معنوي و هنري حق مسلم جامعه ما و تمام جوامع است.»
همچنين او بر صيانت از هنرمندان و آثار آنها تاكيد كرد و افزود:« حفظ و نگهداري آثار هنرمندان وظيفه اساسي ما است و تمام اقشار در هر صنفي اگر تعرضي ديدند براي كوتاه كردن دست متعرضان بايد صدايشان را بلند كنند.»
بالاخره ما هم به كپي رايت مي پيونديم ...

 



نگاهي به داستان هاي كوتاه يوسف عليخاني ملخ هاي ميلك و خيابان هاي نيويورك

محمد صرفي
اگر كسي از شما بپرسد شباهت ساكنان نيويورك و ميلك چيست، به احتمال زياد گمان مي كنيد با يك سؤال انحرافي طرف شده ايد و به احتمال زيادتر مي پرسيد، اصلا ميلك كجاست؟
ميلك يكي از هزاران هزار روستاي ايران است و تنها شانسش اين بوده كه يكي از اهالي اش- البته با پسوند «سابق»- مجموعه داستان درباره آن نگاشته است.
هفت سال پيش، يوسف عليخاني اولين مجموعه داستان كوتاه خود را با عنوان «قدم بخير مادربزرگ من بود» منتشر كرد. سه سال بعد با «اژدهاكشان» سراغ روستاي آباء و اجدادي اش رفت و چند ماه پيش هم با انتشار «عروس بيد»، سه گانه ميلك كامل شد. روستاي «ميلك»- در استان قزوين و در دامنه الموت- همانند نخ تسبيحي، 37داستان كوتاه اين سه گانه را كنار هم قطار مي كند.
در عالم هنر- به ويژه در ادبيات و سينما- سه گانه هاي بسياري وجود دارد. يكي از اين سه گانه ها كه براي اهالي ادبيات ايران نامي آشناست، «نيويورك» اثر نويسنده معاصر آمريكا، «پل استر» است. از استر آثار زيادي در ايران ترجمه با استقبال خوبي از سوي مخاطبان مواجه شده است. سه رمان و ارواح، شهر شيشه اي و اتاق دربسته، سه گانه نيويورك را مي سازند.
سه گانه نيويورك و ميلك را از چند جهت مي توان با يكديگر مقايسه كرد. اولين محور مشترك ميان اين دو، عنصر مكان است. نيويورك براي استر و ميلك براي عليخاني تنها يك مكان معمولي براي جاري شدن داستان در بستر آنها نيستند. نيويورك و ميلك به طرزي ظريف و نامحسوس از مرزهاي مكاني فراتر رفته و خود تبديل به شخصيت مي شوند. شخصيت هايي كه جدا كردن داستان و روايت از آنها ناممكن بنظر مي رسد.
اگر شخصيت ميلك از داستان هاي عليخاني گرفته شود، چيزي از آنها باقي نمي ماند. ميلك براي ا و حكم تاري را دارد كه تمام عناصر ديگر- اعم از زبان، فرم، محتوا، شخصيت ها و... مانند پود بر آن سوار مي شود و چهل تكه ميلك را تشكيل مي دهد. ميلك براي عليخاني همانقدر حياتي است كه نيويورك براي استر.
منتقدين ادبي سه گانه نيويورك را پست مدرن مي دانند. سه رمان استر، چه در فرم و چه در پيام پست مدرن هستند. در هر سه داستان، روايت ها گسسته، اتفاقات بدون دليل، شخصيت ها كاريكاتوري اند و بي رحمانه هجو مي شوند.
نكته جالب نظر خود استر در اين زمينه است. او در مصاحبه اي در پاسخ به اين سوال كه آيا نويسنده اي پست مدرن است مي گويد: «مشكل اينجاست كه من اصلا نمي دانم چه هستم. اهل برچسب زدن به خودم نيستم و از اين كه مرا در قالب اين مفاهيم تعريف كنند، خوشم نمي آيد. اگر ديگران دلشان مي خواهد كه اين طور خطابم كنند، خب، شكايتي ندارم. وقتي قدم مي زنم تنها به آن چيزي كه واقعا هستم فكر مي كنم و نه چيز ديگري.
ممكن است اين طور باشد. من هميشه فكر كرده ام كه پست مدرنيسم يك نوع تبعيض طبقاتي است. چون نويسندگاني همچون جيمز جويس، مارسل پروست، فرانتس كافكا، ويليام فاكنر و تمام نويسندگان خارق العاده اي از اين دست همه در دوره مدرن جريان سازي كرده اند اما من متوجه فرق مدرنيسم و پست مدرنيسم نمي شوم. خودم را مثل يك قصه گو مي بينم، اين دقيقا هماني است كه حس مي كنم. من داستان مي گويم و از هر روشي كه براي گفتنش مناسب باشد، استفاده مي كنم. در هر كتابي به يك روش اين كار را كرده ام. گاهي اوقات روايت هم به ناچار سنتي مي شود، گاهي اوقات هم پيچيده مي شود و ممكن است شما آن را پست مدرن خطاب كنيد، اما براي من مفهوم مهم تر از فرم است و خود داستان است كه فرمش را برايم مي سازد.»
اما در سه گانه ميلك اوضاع از اين هم پيچيده تر به نظر مي رسد. عليخاني در زبان سنتي است، در محتوا مدرن است و در فرم پست مدرن!
زبان در داستان هاي او چنان سنتي و بومي است كه در اولين مجموعه، خيلي جاها مجبور است معني لغات را به صورت پاورقي به خواننده بگويد. براي نمونه او در اولين داستانش (مرگي ناره از مجموعه قدم بخير مادربزرگ من بود، 19 لغت و عبارت را در پاورقي توضيح مي دهد! كه شايد بتوان از آن به عنوان يك ركورد نام برد.) اين زبان واكنش هاي بسياري را ميان مخاطبين و منتقدين برانگيخت. هرچه بود، عليخاني در دو اثر بعدي خود زبانش را براي مخاطب آشناتر و راحت تر كرد.
اما درباره محتوا. داستايوفسكي از زبان راسكولنيكف- اگر بتوان او را قهرمان خواند، قهرمان رمان جنايت و مكافات- مي گويد: «آن چه مردم بيش از هرچيز از آن مي ترسند برداشتن گامي نو و يا گفتن كلامي تازه است.» ارائه تعريفي از مدرنيسم، كه بتواند همگان را راضي كند، اگر محال نباشد بسيار سخت است. در داستان هاي عليخاني نشانه هاي زندگي مدرن تقريبا وجود ندارد اما اين باعث نمي شود محتوا و پيام آنها هم مدرن نباشد. اين ادعا دو دليل دارد. اول اينكه در دوره آپارتمان نشيني و آپارتمان نويسي، نقب زدن به روستايي غريب بدون شك «گامي نو» و «كلامي تازه» است. (فارغ از ميزان موفقيت عليخاني در اين راه جديد) دوم آنكه گرچه ظاهرا داستان در روستا در جريان است اما ماشين ويرانگر مدرنيسم تا پشت دروازه هاي روستا آمده و آثار مخرب خود را برجاي گذاشته است. در حقيقت ميلك به لحاظ محتوايي در آستانه مدرنيسم است. قزوين در اين آثار، در مقايسه با ميلك نقش كلان شهر مدرن را بازي مي كند. آدم ها به قزوين مي روند. رفتني كه بيشتر شبيه تبعيد است و ميلك كوچك تر از آن است كه ياراي ايستادگي در برابر آن را داشته باشد. به اين نمونه ها دقت كنيد.
- ميلك ديگه ميلك قديم نيست.
- آها. همه برفتن قزبين. اين دوسه تا كور وكچل هم اگه بماندن، منتظرن برف بباره (هراسانه/ عروس بيد)
¤
- كاش بفروشم و برم قزوين. كلفتي ره كه از من نگرفتن.
- چه حرفان زني عمه. اين جور باشه كه تمام باغستان ره بايد ميلكي يان همين جوري بفروشند و بشوند قزوين كه كلفتي بكنن.
- بايد بفروشن. اين كه نشد زندگي... (آب ميلك سنگين است/ اژدهاكشان)
¤
چهار سيخ تمام لاي سنگك پيچيدند و كلپري گفت: «آدم اينجا (شهر) يك سنگك سق بزنه، مي ارزه به ميلك.»
كت براي ارسلان تنگ بود، يك تكاني به سرشانه هايش داده و گفته بود: «اون همه راه را مي كوبي مي روي سر گلچال كه چي؟ يك مشربه آن بياوريو اين جا شير آب هست، فقط بايد...» (يه لنگ/ قدم بخير مادربزرگ من بود)
از اين دست مثال ها بسيار است. فعلا ميلكي ها رها مي كنيم و به سراغ فرم داستان ها مي رويم. فرم كلي داستان هاي عليخاني پست مدرن است. داستان هاي او پر از اتفاقات بدون دليل است. اتفاقاتي كه او خود را ملزم به پاسخگويي در برابر آنها نمي بيند و تقريبا در تمام داستان ها وجود دارد. نمونه هاي بارز آن را مي توان در جنگ حضرتقلي قاطرسوار با اژدها در داستان اژدهاكشان، بيلي كه بعد از يك قتل، صاحب خود را دنبال مي كند (بيل سرآقا/ عروس بيد) و يا مردي كه تبديل به درخت بيد مي شود (عروس بيد) مشاهده كرد.
داستان ها در روايت نيز از منطق خاصي پيروي نمي كنند. از هرجا دلشان مي خواهد شروع مي شوند، به هرجا دلشان بخواهد مي روند و در هرجا دلشان بخواهد تمام مي شوند و خيلي وقت ها اصلا تمام نمي شوند. تكنيك «جريان سيال ذهن» در شكل گيري اين داستان ها كاملا مشهود است. داستان مرگي ناره و پنجه (عروس بيد) نمونه بارز اين شيوه است.
نشانه شناسي داستان هاي ميلك خود مي تواند موضوع مطلبي مستقل و قابل تامل باشد. امام زاده در اين سه گانه، عنصري اساسي است. عليخاني هوشمندانه از اين عنصر استفاده مي كند. امام زاده به روستا مشرف است. اين استعاره ظاهراً فيزيكي، نشان از جايگاه امام زاده در روستا دارد. امام زاده تنها معرف يك مكان مذهبي نيست و در اينجا نماينده مذهب، باورها و اعتقادات اهالي است. تصور ميلك بدون امام زاده اش مانند قلم بدون جوهر است.
در اغلب داستان ها زمان پيچيده است، قهرماني وجود ندارد، حماسه اي نيست. مجازها در داستان موج مي زنند. تصور روستا بدون آب، زمين، بيل، درخت و اينگونه نشانه ها ناممكن است اما اين نشانه ها خيلي وقت ها از نقش خود خارج شده و شخصيت مي يابند.
از توضيح بيشتر درباره فرم داستان ها صرف نظر مي كنم. شايد عده اي با اين نگاه به سه گانه ميلك (زبن سنتي، محتواي مدرن و فرم پست مدرن) مخالف باشند و دلايل قابل توجهي هم ارائه كنند اما اينها هيچكدام مهم نيست. سنتي و مدرن و پست مدرن تقسيم بندي هاي ماست. هر كسي ممكن است تعريفي از آن داشته باشد. اين تقسيم بندي هاي ترديدآميز دردي از مخاطب و البته ميلكي ها دوا نمي كند. مگر درد ميلكي ها چيست؟
شايد پاسخ هويت است. اما اين جواب اوضاع را بدتر مي كند. هويت آنها چيست؟ بنظر مي رسد اين سوال اصلي ترين و شايد تنها سوال اين سه گانه باشد. نويسنده به اين سوال جوابي نمي دهد. او در اينجا با خواننده تفاوتي ندارد. تنها مزيت او طرح سوال است. جواب پيش او هم نيست. درد آدم هاي ميلك جدا از خودشان نيست. دلهره اي كه در اغلب داستان ها موج مي زند و بخوبي به مخاطب هم منتقل مي شود از عوارض اين درد است.
نقطه مشترك آدم هاي ميلك و نيويورك همين است؛ هويت. در داستان هاي استر اين موضوع تبديل به بحران هويت شده اما در ميلك درد هويت است. در رمان ارواح بحران هويت مانند پتكي صفحه به صفحه بر سر خواننده كوبيده مي شود. اين بحران چنان سنگين است كه شخصيت ها حتي نام هم ندارند. هيچكدامشان. آنها با رنگ هايشان شناخته مي شوند هويت شده اما در ميلك درد هويت است. در رمان ارواح بحران هويت مانند پتكي صفحه به صفحه بر سر خواننده كوبيده مي شود. اين بحران چنان سنگين است كه شخصيت ها حتي نام هم ندارند. هيچكدامشان. آنها با رنگ هايشان شناخته مي شوند؛ آقاي آبي، آقاي سفيد، آقاي سياه، خانم سبز و... حتي اين هويت رنگي هم تا پايان حفظ نمي شود. رنگ ها در هم آميخته مي شود و آدم ها غيب مي شوند.
البته ممكن است اينجا يك سوء برداشت رخ دهد. گمان كنيم اوضاع ميلكي ها از نيويوركي ها بهتر است، چون آنها درد دارند اما نيويوركي ها دچار بحران هستند. اما اوضاع اينگونه نيست. آدم هاي استر به وضعيت تنهايي عادت دارند و بحران براي پوست كلفت آنها كشنده نيست. آنها با توطئه و تعقيب زندگي مي كنند و خيلي راحت هويت يكديگر را مي ربايند. اما ميلكي ها ظريف تر از آن هستند كه بتوانند اين درد را تحمل كنند. شهر براي آنها كشنده است. حتي وقتي براي معالجه به آنجا مي روند! (مانند مرگ طوبي در بيمارستان قزوين وقتي كه گفتند خوب شده است! / داستان آقاي غار/ عروسي بيد)
فرم پست مدرن آثار براي مخاطب ايراني كه ميان سنت و مدرنيته دست و پا مي زند، چندان دلنشين نيست. در واقع نمي توان تخمه كدو خورد، تلويزيون تماشا كرد، جواب اس ام اس داد و اين داستان ها را هم خواند. زبان خاص داستان ها نيز مي تواند عاملي بازدارنده باشد. با اين وصف علت استقبال از آثار عليخاني چيست؟
براي مخاطباني كه در آپارتمان هاي چند ده متري زندگي مي كنند، هميشه خسته اند، از روزمرگي و تكرار مي نالند و به خواندن داستان هاي آپارتماني و شهري- كه كپي برابر اصل از زندگي جاري خودشان است- عادت كرده اند، خواندن داستان هايي كه جن و پري و اژدها در آنان جولان مي دهند مي تواند جذاب باشد و حداقل براي ساعاتي آنها را از فضاي خاكستري و بدون هيجان زندگي خود دور سازد. در زندگي هاي مدرن شهري، جايي براي راز و رمز نيست. انسان هميشه به راز نياز داشته است. وقتي مردم از پيامبر درباره روح مي پرسند، جواب خدا به پيامبر براي ارائه به مردم اين است؛ اين يك راز است! (يسئولونك عن الروح قل الروح من امر ربي/ اي پيامبر مردم از تو درباره روح مي پرسند، به آنها بگو روح از امور پروردگار من است، سوره اسراء/ آيه 85) يا وجود موجوداتي ديگر مانند جن و فرشته كه بر اساس اعتقادات ديني وجودشان را باور داريم اما سرعت زندگي شهري و مختصات به ظاهر علمي و تجربي آن جايي براي خلوت كردن با اين رازهاي مرموز و البته جذاب نمي گذارد. سه گانه ميلك روزنه اي است به دنياي رازها و رمزها. براي شهروندي كه چندين كارت شناسايي دارد، تنها هنرش حساب و كتاب دقيق دخل و خرجش براي رساندن خود به سر برج است و تنها راز و رمز زندگي اش، رمز كارت هاي پلاستيكي اعتباري است، پرسه زدن در چنين روستايي كه در آن ارواح، اجنه و آدميزاد در كنار هم زندگي مي كنند جالب است، هرچند خيلي چيزها را نفهمد. البته قرار به فهميدن هم نيست كه اگر اينگونه بود ديگر چه راز و رمزي؟
درد ميلكي ها و نيويوركي ها، درد انسان معاصر است. فرقي نمي كند اين درد را با زبان الموتي ناله كنند يا با زبان آنگلوساكسوني فرياد بزنند. عليخاني و استر براي اين درد نسخه نمي پيچند. قلم آنها فقط حنجره اي براي ابراز اين درد است. البته بدون شك انسان غربي و شرقي تفاوت هاي خاص خود را دارند.
نيويوركي ها بي هدف در خيابان پرسه مي زنند و درگيرتر از آن هستند كه به دلايل مصايب خود فكر كنند اما در ميلك به شكلي استعاري به علت درد اشاره مي شود. در داستان ملخ هاي ميلك (از مجموعه اژدهاكشان) اهالي معتقدند معصيت باعث اين مصيبت شده است. فرد معصيت كار بايد از روستا برود تا بلا دور شود. گناه كار در اين داستان خود نويسنده و گناه او مدرنيته يا همان شهري شدن است. پس برعكس سوار الاغي بدون پالان مي شود و به ناكجاآباد مي رود. در ساير داستان ها هم كم و بيش به اين معصيت وسوسه آميز (شهري شدن) و البته عقوبت انگيز اشاره مي شود.
مهم ترين تفاوت شايد در پايان بندي باشد. استر سه گانه اش را اينگونه به پايان مي رساند؛ مردي كه ورق هاي يك دفترچه قرمز (نماد هويت) را يكي يكي پاره مي كند و در سطل آشغال مي اندازد و در راه بازگشت به نيويورك است.
و پايان سه گانه ميلك با داستان «پير بي بي» است. زني از قزوين، تنهايي به ميلك باز مي گردد تا بچه اش را در سرزمين خود بدنيا آورد. مخاطب با توجه به حال و هواي 36 داستان قبلي منتظر اتفاقي عجيب و غريب و خارج از محاسبه است اما در كمال ناباوري بچه بدنيا مي آيد و زن اسمش را مي گذارد برازنده.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14