(صفحه(12(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 ارديبهشت 1389- شماره 19648

متن گزارش موسسه تحقيقات خاور نزديك واشنگتن درباره جنگ نرم با ايران (1)
نسخه آمريكا براي سران فتنه
جبهه ملي، سران فتنه و حكم قصاص
پدافند غيرعامل از چهار منظر
دامي براي«شييطت 13» نگاهي به كتاب «حزب الله»



متن گزارش موسسه تحقيقات خاور نزديك واشنگتن درباره جنگ نرم با ايران (1)
نسخه آمريكا براي سران فتنه

موسسه مطالعات خاورنزديك واشنگتن در گزارش مفصلي به بررسي جنگ رواني آمريكا در برابر جنگ رواني ايران پرداخته و در عين حال جنگ رواني را مهم ترين نقطه قوت و همچنين ضعف ايران بر شمرده است.
شايد در روزهاي ابتدايي حضور باراك اوباما در كاخ سفيد براي كارشناسان سياسي مشخص نبود كه رئيس جمهور جديد آمريكا قرار است از چه رهيافتي براي پيگيري سياست خارجي و امنيتي دولت خود استفاده كند. اما در ماه هاي اخير با
اهميت دادن وي و مشاوران و نزديكانش به مساله تاثير بر افكار عمومي و اصطلاحا خيابان ها در سياست خارجي تقريبا همه چيز به صورت واضح و شفاف مشخص شده است.
كم نيستند مراكز تحقيقاتي امنيتي و استراتژيك كه به عنوان اتاق فكر دولت اوباما را در پيدا كردن روش هاي اجرايي اين رهيافت ياري مي رسانند. اين مراكز با اصل قرار دادن ديپلماسي عمومي و عملگر هاي تاثيرگذار بر روي افكار و پيام هاي رسانه اي نوعي عمليات رواني را طرح ريزي كرده كه بر مبناي روانشناسي سياسي عمل
مي كند و با هدف ابزار قرار دادن ذهن مردم جامعه هدف، جهت اجراي سياست هاي كلي آمريكا را در اين كشورها برنامه ريزي مي كنند.
موسسه «مطالعات خاورنزديك واشنگتن » اخيرا گزارشي با موضوع استفاده از اهرم هاي اطلاعاتي براي فشار به ايران منتشر كرده است. اين گزارش به قلم «مايكل آيزنشتات » كارشناس ارشد و مدير موسسه «مطالعات نظامي و امنيتي واشنگتن» است. آيزنشتات همچنين متخصص مسائل امنيتي اعراب-رژيم صهيونيستي و خليج فارس بوده ودر حوزه هايي چون نيروهاي نظامي خاورميانه، تسليحات جنگي متعارف و نامتعارف، گسترش تسليحات هسته اي در منطقه و سياست هاي آمريكا در خاورميانه به نهادهاي آمريكايي مشاوره مي دهد.
آيزنشتات در اين گزارش ابتدا از ديد استراتژيك دولت آمريكا در رويارويي با ايران انتقاد كرده و سپس خواستار راه اندازي يك «برنامه استراتژيك » براي قدرتمندسازي نيروهاي مخالف داخلي در ايران و ايجاد شكاف در جمهوري اسلامي
مي شود، تا ايران به سمتي هدايت شود كه براي كاهش فشار خارجي كه به صورت داخلي نمود پيدا كرده از اهداف استراتژيك خود- مانند برنامه هسته اي و غني سازي خود- صرف نظر كند.
آيزنشتات مي نويسد: «تصميمات اخير ايران در جبهه هسته اي - رد پيشنهاد غني سازي اورانيوم در خارج، رد درخواست هاي سازمان ملل براي توقف برنامه هاي غني سازي و تصميم براي غني سازي اورانيوم به ميزان
20 درصد - به احتمال قريب به يقين باعث اعمال تحريم هاي چند جانبه جديد عليه اين كشور خواهند شد. با اين حال حمايت بين المللي از تحريم هايي كه مي توانند تأثير قطعي بر
تصميم گيري ايران بگذارند، به ميزان كافي وجود ندارد. با توجه بدين مسأله، آمريكا بايد راه هايي بيابد تا تأثير تحريم هاي كنوني و جديد را افزايش دهد و در همين حين از منابع فشار كه قبلا مورد استفاده قرار نگرفته اند، عليه تهران بهره برد.
شايد بهترين و مناسب ترين گزينه به راه اندازي يك برنامه ارتباطات استراتژيك باشد. در اين برنامه بايد از همه امكانات در دسترس دولت آمريكا بهره برد تا پارانوياي ]بيماري سوء ظن شديد[ رژيم، نگراني هاي آن در مورد قدرت و استحكام نيروهاي مخالف داخلي، و شكاف هاي پنهان و پيدا در داخل رژيم و ميان رژيم و مردم به بازي گرفته شوند. هدف از اين برنامه پديد آوردن وضعيتي است كه در آن تهران احساس كند مجبور است فشارهاي خارجي ناشي از اين برنامه ارتباطات استراتژيك را كاهش دهد و از طرف ديگر چالش هاي وارد آمده از جانب مخالفين داخلي را نيز مديريت نمايد.
سياست گذاران آمريكايي در مورد تأثيرگذاري منابع غيرمحسوس فشار به مانند فعاليت هاي اطلاعاتي دچار ترديد هستند. اما تجربيات ايران و ديگر جاها نشان مي دهند كه چنين رهيافت هايي مي توانند موفقيت آميز باشند.
نقش تعيين كننده قدرت نرم
استفاده از كلمات، اعمال، و تصاوير تحريك كننده به عنوان بخشي از يك مبارزه دنباله دار براي ايجاد محيطي رواني در ايران بزرگترين منبع دست نخورده اي است كه آمريكا
مي تواند از آن به عنوان اهرم فشار عليه جمهوري اسلامي استفاده كند. سياست گذاران آمريكا حين ارزيابي توانايي هاي ايران براي آسيب زدن به منافع آمريكا بيشتر بر قدرت
سخت افزاري رژيم ايران توجه
مي كنند، يعني به: تسليحات نامتعارف و توانايي هاي تروريستي ايران، آنگونه كه در نيروهاي قدس و حزب الله مي بينيم؛ توانايي هاي دريايي (قايق هاي كوچك، مين ها، و موشك هاي ضد كشتي)؛ و برنامه هاي موشكي/ راكتي و هسته اي اين كشور. اين سياست گذاران نقشي كه قدرت نرم - بالاخص تبليغات و جنگ رواني - در دفاع و سياست خارجي ايران ايفاء مي كند را ناديده
مي گيرند. آنها همچنين از آسيب پذيري هاي ايران نيز در اين حوزه چشم پوشي مي كنند؛ به هر حال كشوري كه فرهنگ سياسي اش آميخته از سوءظن، شايعه پراكني، و تشريح تئوري هاي توطئه است، يقينا در مقابل عمليات هاي رواني و اطلاعاتي داراي آسيب پذيري زيادي خواهد بود.
با توجه به اتكاي تهران به
فعاليت هاي اطلاعاتي براي ارعاب دشمنان و ارتقاي جايگاهش در ميان حاميان خارجي و داخلي، اين اغماض و سهل انگاري سياستگذاران آمريكايي - كه از فرضيات گوناگون در مورد اهميت بعد روانشناختي در سياست و استراتژي ناشي مي شود - بسيار نگران كننده و خطرناك است. آمريكا مداوما عمليات هاي اطلاعاتي و رواني انجام مي دهد تا از عمليات هاي نظامي اش پشتيباني كند، اما ايران برعكس، عمليات هاي نظامي (يعني نمايش قدرت و عمليات هاي تروريستي عواملش) انجام مي دهد تا از عمليات هاي جنگ رواني و اطلاعاتي اش پشتيباني كند.
تأكيد زياد تهران بر تبليغات و جنگ رواني آمريكا، همچنين
سرمايه گذاري زيادي كه بر فعاليت هاي اينچنيني خود انجام مي دهد نشان مي دهند كه اين كشور اهميت زيادي براي ابزار اطلاعاتي قدرت ملي قائل است. اين مسأله در اعتقادي ريشه دارد (باوري كه تا حدودي از قران اخذ شده) كه بر اساس آن ابعاد روانشناختي و روحي نقش تعيين كننده اي در رقابت ها و مناقشات انساني ايفاء مي كنند. دو سلاحي كه رژيم ايران بيشترين ترس را از آنها دارد عبارتند از: اطلاعاتي كه تبليغات و ايدئولوژي رسمي حكومتي را به چالش مي كشد و همچنين محصولات فرهنگي كه جامعه ايران را فاسد
مي كنند (كه به نظر اين رژيم بخشي از «تهاجم فرهنگي » خارجي هستند). دليل اين ترس كاملا واضح است. ايران از يك عمق جغرافياي قابل توجه بهره مي برد كه يك عامل بازدارنده قوي در مقابل تهاجمات خارجي است. مناطق هموار و پر جمعيت مركز كشور در احاطه حلقه اي از كوه هاي ستبر قرار گرفته و به آساني قابل دفاع هستند. اما در مقابل، هر كدام از شهروندان به طور بالقوه در برابر
پيام هاي براندازانه اي قرار گرفته اند كه به وسيله اينترنت، راديو و تلويزيون هاي ماهواره اي وارد كشور مي شوند.
اين آسيب پذيري با حقيقت ديگري ادغام شده و تشديد مي گردد؛ اين حقيقت كه بسياري از ايرانيان خود را قسمتي از غرب مي دانند و به جنبه هاي مختلف فرهنگ عامه پسند غربي جذب شده اند، فرهنگي كه هم مورد اهانت و تحقير رژيم واقع مي شود و هم آن را مي ترساند. ]آيت الله[ علي خامنه اي، رهبر معظم ايران، در سال 2003 و طي يك سخنراني در تلويزيون دولتي ايران اظهار داشت كه دشمنان ايران نيازي به «توپ، تفنگ و اين قبيل چيزها » ندارند بلكه
مي خواهند «آن ارزش هاي فرهنگي را ترويج كنند كه به فساد روح
مي انجامند. » وي در ادامه افزود:
آنها بارها بدين مسأله اذعان
كرده اند. من اخيرا در اخبار خواندم كه يك مقام ارشد يكي از مراكز سياسي مهم آمريكا گفت:«بايد براي آنها به جاي بمب دامن هاي كوتاه بفرستيم. » او راست مي گويد. اگر آنها بتوانند اميال جنسي را در هر كشوري برانگيزند، اگر اختلاط بي بندوبارانه زنان و مردان را ترويج كنند، اگر جوانان را وادار به رفتاري نمايند كه از لحاظ غريزي بدان تمايل دارند، ديگر هيچ نيازي به توپ و تفنگ عليه آن ملت نخواهد بود.
اعتقاد تهران به بعد روانشناختي از دكترين «مقاومت » اين رژيم ناشي مي گردد، دكتريني كه مبارزات مسلحانه حماس و حزب الله عليه اسرائيل را نيز پي بندي مي كند. بر اساس اين دكترين آن كسي پيروز مي شود كه روحيه دشمنش را تخريب كند - البته نه با كسب قلمرو دشمن يا بنده شدن در ميادين جنگ (آنگونه كه مطابق ديدگاه سنتي است)، بلكه با مرعوب ساختن شهروندان دشمن، تخريب روحيه ارتش مقابل و انكار پيروزي هاي دشمن در ميدان نبرد.
اين باور رهيافت رژيم در برابر مخالفين داخلي را نيز شكل مي دهد. مازيار بهاري، گزارشگر نيوزويك، در تشريح چگونگي بازداشت و شكنجه توسط مقامات ايراني بعد از انتخابات رياست جمهوري 2009، به مطالبي اشاره نموده كه به خوبي فرضيه ما را تشريح مي كند:
يك بار با يكي از اعضاي سابق گروه هاي چريكي اسلامي كه هم اكنون وزير شده بود مصاحبه اي انجام دادم. وي مي گفت، مشكل پليس مخفي شاه در اين بود كه فكر
مي كردند مي توانند از طريق فشار رواني اراده يك زنداني را بشكنند اما اين كارها اغلب باعث مي شد عزم و اراده زنداني تقويت گردد. بعد از انقلاب برادران ما بدين توانايي دست يافته اند كه روح يك مرد را بدون نياز به اعمال خشونت زياد به جسم وي بشكنند.
با توجه به همين عوامل مي توان بيان كرد كه چرا رژيم تهران تلاشي خستگي ناپذير انجام مي دهد تا حوادث را «تحريف » كند، دشمنان را با تمسخر و استهزاء تحقير كند، و نفوذ آمريكا را با استفاده از ديپلماسي عمومي و عمليات هاي رسانه اي به تحليل برد. رژيم ايران بنا بر همين عوامل ذكر شده ارگان هاي امنيتي، دانشگاه ها و عامه مردم را مداوما در معرض تلقينات فكري ايدئولوژيكي و مذهبي قرار مي دهد. از نظر رژيم اين كار باعث مي شود آنها در برابر تأثيرات فرهنگي تحميلي خارجي، پيام هاي سياسي براندازانه، و جنگ رواني آمريكا مصون شوند.
افسران ارشد ارتش آمريكا در عراق و افغانستان بنا بر تجربه ياد گرفتند كه عمليات هاي اطلاعاتي در منطقه خاورميانه از اهميتي اساسي برخوردار است اما بسياري از تصميم گيرندگان مستقر در واشنگتن توجه كافي بدين عوامل مبذول نمي دارند. به نظر افسران مستقر در عراق اين عمليات ها يكي از قويترين سلاح هاي مبارزه با شورش ها و تروريسم، و يكي از مهمترين ابزار مبارزه با نفوذ ايران در عراق و جاهاي ديگر هستند.
¤ آيا مي توان با استفاده از عمليات هاي اطلاعاتي انقلاب به راه انداخت و يا در جنگ ها پيروز شد؟
ايران با استناد به سابقه تاريخي خودش معتقد است كه عمليات هاي روانشناختي و تبليغات از اهميتي كليدي در جنبش هاي انقلابي و جنگ ها برخوردار هستند. در ايران زمان شاه، پخش گسترده نوار سخنراني هاي آيت الله روح الله خميني به موفقيت انقلاب و شناخته شدن وي به عنوان رهبر آن كمك زيادي رساند. در آن زمان تبليغات ماهرانه اي براي فرار سربازان از ارتش شاه و ارعاب بسياري از آنهايي كه به نظم قديمي وفادار مانده بودند، انجام مي گرفت.
در جنگ چريكي بلند مدت حزب الله عليه اسرائيل در جنوب لبنان (2000-1982)، اين گروه نيز يكسري عمليات هاي روانشناختي انجام داد كه در تحليل حمايت داخلي اسرائيلي ها از اشغال جنوب لبنان بسيار حائز اهميت بود و بالاخره باعث عقب نشيني ارتش اسرائيل در
مي 2000 شد.
همين اواخر، فيلم هاي ويدئويي موبايل ها در مورد وحشي گري هاي نيروهاي امنيتي ايران عليه معترضين مخالف در جريانات بعد از انتخابات ژوئن از سوي ديگر در سال 2009، تصاوير مربوط به كشته شدن ندا
آقا سلطان در تظاهرات 20 ژوئن و مراسم تدفين سهراب اعرابي، تأثير بسيار زيادي در عمليات رواني عليه جمهوري اسلامي داشته اند.
اين درس هاي مرتبط با اهميت حياتي عوامل روانشناختي تنها در مورد ايران مطرح نيستند. تعدادي از وقايع عمده در تاريخ نظامي آمريكا را مي توان به تغييرات چشمگير در محيط هاي روانشناختي بين المللي و داخلي نسبت داد.
براي مثال، در عمليات «تت » در اوايل سال 1968، تلفات نيروهاي آمريكايي و ويتنامي بسيار كمتر از نيروهاي ويئتنام جنوبي بود با اين حال تصاوير تلويزيوني اين عمليات كه در سايگون ضبط شده بود نقطه عطفي در حمايت هاي داخلي از جنگ ويتنام شد و افكار عمومي آمريكا را عليه اين جنگ تهييج كرد. به همين ترتيب تصاوير مربوط به زندان ابوغريب در آوريل 2004 باعث بروز يك عقب نشيني استراتژيك شد، مسأله اي كه آمريكا هنوز هم از تبعات آن خلاصي نيافته است.
بر عكس، موفقيت «موج جديد » ]برنامه اوباما براي افزايش نيرو در عراق[ بيشتر مرهون تأثير روانشناختي حضور مداوم نيروهاي ائتلاف در اكثر نقاط بغداد و حومه آن بود. اين حضور باعث شد ترس مردم براي همكاري با نيروهاي آمريكايي و نيروهاي امنيتي عراقي در مبارزه با القاعده بريزد. علاوه بر اين باعث شد همگان چنين بپندارند كه ديگر ورق بر ضد تروريست ها و نيروهاي شورشي برگشته است.
بنابراين ناديده گرفتن تبليغات ايران مي تواند اشتباه بزرگي باشد. واشنگتن بايد اين تلاش ها را جدي بگيرد، آنها را در محاسبات خود ملحوظ دارد و نقاط آسيب پذيري ايران و همچنين برتري هاي بارز آمريكا را در اين حوزه كشف كند.
¤ موانع موجود
در يك مبارزه اطلاعاتي مؤثر
در گذشته، واشنگتن ابزار اطلاعاتي قدرت ملي را با يك روش پيچيده اي به كار مي گرفت. اما عدم استفاده طولاني مدت اين توانايي را به تحليل برده است. علي رغم پيشرفت هاي بوجود آمده در اين حوزه بعد از 11 سپتامبر، دولت آمريكا هنوز با موانع عمده بوروكراتيكي، فرهنگي و سياسي روبرو است. مي توان گفت كه عوامل زير باعث توقف فعاليت هاي اطلاعاتي آمريكا شده اند: شكاكيت در مورد كارآيي آنها، اختلاف نظر در مورد چگونگي بكارگيري آنها، نگراني از كاهش اعتبار ديپلماسي عمومي آمريكا به سبب عمليات هاي پنهاني و مخفي، و يك فرآيند واسطه اي طاقت فرسا كه اغلب دچار كمبود هماهنگي، انعطاف پذيري و پاسخ دهي - سه پيش نياز موفقيت در اين حوزه - است.
راديو فردا و تلويزيون فارسي صداي آمريكا (VOA) داراي استانداردهاي حرفه اي پاييني هستند، از تكنيك هاي قديمي و منسوخ استفاده مي كنند و معمولا در مورد اخبار فوري واكنش كندي نشان مي دهند. با توجه به اين مسائل دولت آمريكا بايد تمام توان خود را به كار گيرد تا با مردم ايران ارتباط برقرار كرده و مطمئن شود كه آنها به اخبار ]مورد نظر آمريكا[ سر وقت و دقيق دست مي يابند. به منظور برطرف شدن اين مسأله واشنگتن بايد به مقامات رسمي ابلاغ كند كه علاوه بر راديو فردا و صداي آمريكا به طور مداوم با ديگر شبكه ها براي مثال بي بي سي فارسي و وب بلاگ هاي فارسي كه نزد عامه ايرانيان از محبوبيت برخوردارند، مصاحبه كنند. آنها همچنين بايد با ايستگاه هاي عرب زبان كه براي مخاطبين در معرض تبليغات ايران برنامه پخش
مي كنند، نيز مصاحبه انجام دهند.
مسأله ديگر رهيافت دولت آمريكا نسبت به ايرانيان است. اين رهيافت بيشتر بر اساس ادراكات آمريكايي و الزامات سياسي است تا واقعيت هاي سياسي و فرهنگي ايران و بنابراين
نمي تواند به قدر كافي ادراكات ايراني ها را ملحوظ دارد. در نظر تهران رسانه هاي آمريكا، سازمان هاي غيرانتفاعي، دانشگاه ها، نخبگان فرهنگي و صنعت سرگرمي آمريكا بخشي از يك شبكه يكپارچه هستند كه توسط دولت آمريكا اداره مي شوند. بنابراين اغلب واشنگتن را مورد انتقاد قرار مي دهند. برنامه هاي اطلاعاتي آمريكا اين حقيقت را به ندرت مورد توجه قرار داده و يا پيامدهاي آن را به طور مؤثري بررسي نمي كنند.
در نهايت دولت اوباما بايد بداند كه بهره بردن از ناآرامي هاي داخلي ايران و ديگر نقاط ضعف ايران نه تنها هم رديف با تلاش هاي صورت گرفته در مورد برنامه هاي هسته اي ايران هستند بلكه شايد عامل مهمي در موفقيت اين تلاش ها به شمار روند.
ترس از اينكه سياست هاي اطلاعاتي تهاجمي تر ممكن است خطري براي پيشبرد ديپلماسي به وجود آورند نادرست است. تهران از قبل بر اين باور بوده كه آمريكا از جنگ افزار رواني عليه جمهوري اسلامي استفاده مي كند، بنابراين واشنگتن با اعمال سياست هاي اطلاعاتي تهاجمي تر نه تنها چيز زيادي از دست نمي دهد بلكه به دستاوردهاي زيادي نائل مي شود.
اوباما با انجام اقداماتي در سه جبهه مي تواند بر موانع پيش روي برنامه مبارزه اطلاعاتي كارآمد غلبه كند، اين اقدامات عبارتند از:
1. برطرف كردن موانع بوروكراتيك براي همكاري هاي بهتر در ميان بخش هاي مختلف دولت؛
2. بسيج كردن تمام ادارات و بخش ها و همچنين تمام ابزار موجود در دولت - پنهاني و آشكار - براي پشتيباني از اين فعاليت ها؛
3. اجراي اقدامات لازم به منظور اطمينان از ايجاد ارتباط بين مردم ايران، مطلع بودن آنها از وقايع كشورشان]آنچنانكه واشنگتن مي خواهد[ و همچنين شنيده شدن صداي آنها در خارج از كشور.
با توجه به اينكه گفته ها و اقدامات ايرانيان در نهايت دورنماي مخالفت داخلي و آينده ايران را تعيين خواهد كرد بنابراين مي توان گفت كه گام آخر، در طولاني مدت، از اهميت بيشتري برخوردار است. بنابراين بخش اعظمي از آنچه دولت آمريكا در اين مبارزه انجام مي دهد بايد بر تسهيل فعاليت هاي ارتباطاتي مخالفين متمركز باشد.

 



جبهه ملي، سران فتنه و حكم قصاص

مهدي سعيدي
انتشار خبر اجراي حكم قضاص براي 5 مجرمي كه اقدام مسلحانه عليه جمهوري اسلامي از جمله بمبگذاري در مجامع عمومي را در پرونده خود داشته و به عضويت در گروهكهاي معاند اعتراف كرده بودند، فرصتي بود تا محافل ضدانقلاب تهاجم عليه نظام اسلامي را در دستور كار خود قرار دهند. اين جوسازي ها عليه اجراي حدود الهي در كشوري كه خود را حكومت اسلامي خوانده و ملزم به شريعت اسلامي مي داند، داستان 30 ساله اي است كه ضدانقلاب از آن طرفي نبسته است، اما اصرار به تكرار آن دارد، چرا كه در قبال آن مي تواند وجه قابل ملاحظه اي را از كشورهاي غربي مدعي حقوق بشر دريافت نمايد!
اما آنچه اين بار افكار عمومي جامعه را به تعجب واداشت، قرار گرفتن سران فتنه سبز در كنار ضدانقلاب در محكوميت اجراي قانون قصاص است. موسوي با صدور بيانيه اي با زير سوال بردن عدالت قوه قضائيه، اجراي حكم اعدام براي اين مجرمين را سياسي خوانده و آن را مخالف عدالت علوي دانسته است.
همسر وي زهرا رهنورد نيز وارد عرصه شده و با طرح سوالاتي تلاش دارد تا اين اقدام قانوني دستگاه قضا را زير سوال برد. در اولين سوال چنين آمده: «اصلاً چرا اعدام؟ چرا بدترين مجازات در حق انسانها و ملت اعمال شده است؟»
فراز پاياني اين نوشته كه به ادبيات گروهكهاي ضدانقلاب شباهت بسيار دارد آمده است: «من زهرا رهنورد! بعنوان عضو كوچكي از ملت، در اينجا به تمام مادران داغدار و زناني كه فرزندان و شوهرانشان اعدام شده اند يا در كف خيابانها به دست مزدوران كشته شده اند پيام مي فرستم: اي زنان دلير و شجاع، در اين غم و اندوه عظيم، در كنار شما هستم.»
راس ديگر فتنه - كروبي - نيز در اظهاراتي چندين از خود واكنش نشان مي دهد: «طبيعي است كه ما از مرگ افراد و اعدام آنها متاثر مي شويم و اصولا مخالف رواج يافتن چنين برخوردهايي هستيم.»
در قبال اين سخنان عجيب و غريب توجه به چند نكته ضروري است:
1- دفاع از مجرمان و تروريستهايي كه جرم علني آنها در به خاك و خون كشيدن مردم بيگناه در شيراز و ... بر همگان معلوم است، با هيچ منطقي قابل دفاع نمي باشد و تنها در قالب تداوم فتنه قابل تحليل است. موسوي، كروبي بايد مشخص كنند براي تداوم فتنه تا كجا حاضرند به پيش روند! آيا قرار است اين مسير تا زير سوال بردن آيات صريح قرآن كريم ادامه پيدا كند؟!
2- شايد گفته شود، اعتراض آقايون به اصل قصاص نبوده، بلكه به نحوه رسيدگي به اتهامات متهمين در دادگاهها و احكام صادره اعتراض دارند! اما در اين باره بايد گفت اظهارات رهنورد به خوبي ماهيت اين اعتراضات را برملا مي سازد. وي مي نويسد::«اصلاً چرا اعدام؟ چرا بدترين مجازات در حق انسانها و ملت اعمال شده است؟»
در واقع اين اظهارنظرات را بايد بيش از اعتراض به روند دادگاه تجزيه و تحليل نمود و خاستگاه آن را دگرديسي و استحاله فكري كساني دانست كه امروز به باورها و اصول ديروزين خود پشت كرده اند. مويد اين ادعا بخشي از سخنان اخير موسوي در ديدار با جمعي از خانواده هاي زندانيان اخير است كه وي در آن ديدار چنين مي گويد: «ما بدون نگاه به ايدئولوژي افراد و بدون توجه به طرز فكر آدمها و حتي وابستگي جمعيتي و حزبي آنها، بايد از حقشان دفاع كنيم و روبروي ظلم و ستم ايستادگي نماييم و لزوما هم نبايد همفكر و هم عقيده او باشيم.»(22/2/89)
همين طرز تفكر است كه موسوي را امروز به حمايت از اعضاي دستگير شده گروهك تروريستي پژاك و انجمن سلطنتي كشانده است!
3- واكنش سران فتنه به اجراي احكام قضايي فوق و ارتباط دادن آن با سالگرد انتخابات دهم رياست جمهوري را از منظر ديگري نيز مي توان مورد توجه قرار داد. واقعيت آن است كه سران فتنه از توانايي برگزاري مراسم «بزرگداشت فتنه» كه از فرداي انتخابات كليد خورد، به شدت نگرانند. ناتواني اين جريان در نگه داشتن هواداران در صحنه و مشخص شدن ماهيت جريان فتنه براي اكثريت ملت ايران پس از حوادث تلخ روز عاشورا، وضعيت دلسردكننده اي را اردوگاه فتنه بوجود آورده است. لذا وقوع چنين حوادثي و اجراي احكام شرعي كه پايان كار ضدانقلاب و معاندين نظام اسلامي را به خوبي نشان مي دهد، اندك نيروي باقي مانده در جبهه فتنه گران را نيز به شدت هراسان و نااميد كرده است. لذا چنين واكنشهايي از جانب موسوي و كروبي عمق عصبانيت اين افراد را آشكار مي سازد.
4- موضع سران فتنه در قبال حكم اعدام، ناخودآگاه ماجراي
موضع گيري سران جبهه ملي بر عليه لايحه قصاص را در دهه 60 تداعي مي كند. در آن ايام هواداران جبهه ملي با غيرانساني خواندن لايحه قصاص خواستار عدم اجراي آن در جمهوري اسلامي شده بودند. حضرت امام(ره) اين اقدام را مخالفت صريح با ضروريات اسلام دانست كه معتقدين به آن از دايره اسلام خارج خواهند شد. حضرت امام(ره) در بخشي از بيانات خود مي فرمايند: «اينها تفاله هاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را، «غير انساني» مي خوانند. ما تكليفمان با آنها خوب تا يك حدودي معلوم است. هر وقت هم مصلحت پيدا بشود، روشنش مي كنيم.»
5- سخن آخر اينكه پيش از اين موسوي اعلام داشته بود: «مي گويند شما از كشتي نظام پياده شده ايد از كشتي مسلماني كه پياده نشده ايم!» بنظر مي رسد بعد از خروج موسوي از كشتي نظام اسلامي، وي به تدريج قصد دارد از «كشتي اسلام» نيز پياده شود و خود را به امواج درياي كفر و استكبار بسپارد. در اين شرايط بي شك آينده اي جز هلاكت و نابودي براي وي قابل تصور نخواهد بود.

 



پدافند غيرعامل از چهار منظر

حسن حسين زاده
پدافند غيرعامل چيست؟
واژه «پد» به معناي دفاع، جلوگيري يا محافظت و واژه «آفند» به معناي حمله، يورش و تهاجم مي باشد. به اين ترتيب پدافند به معناي دفاع در مقابل حمله خواهد بود. اين دفاع به دو صورت تعريف شده است:
الف) پدافند عامل: به معناي دفاع مسلحانه و نظامي از كشور
ب) پدافند غيرعامل: به معناي دفاع و محافظت غيرنظامي از كشور
الف) پدافند عامل: واضح است كه در اين شيوه، دفاع از كشور مستلزم بكارگيري سلاح و شيوه هاي نظامي مي باشد و زماني اتفاق مي افتد كه حمله آشكار يا مسلحانه صورت گرفته باشد و قبل از وقوع چنين حمله اي با آموزش نظامي (تاكتيك ها، شيوه هاي بكارگيري سلاح و...) و ارتقاي تجهيزات نظامي سعي در ايجاد آمادگي براي پدافند عامل مي شود.
ب) پدافند غيرعامل: در اين مورد ديگر سلاح و روش هاي دفاع نظامي بكار نمي آيد و اين محافظت يا دفاع كه ابعاد آن به مراتب وسيع تر از دفاع عامل است، بايد ملاك عمل قرار گيرد. در اين روش، بايد شيوه ها، ابعاد گوناگون و گستره وسيع تهديدات، تهاجم و حمله دشمن مورد بررسي قرار گرفته و براي تك تك آنها با ارائه بهترين راهكارها چه قبل از وقوع و چه در حين وقوع، تدبير نمود.
به اين سه عبارت از فرمايشات مقام معظم رهبري (دام عزه) توجه كنيد؛
1- امروز شما موظفيد اين نظام را حفظ كنيد، آن هم به شكل پيراسته، به شكل خالص، به شكل سالم، به همان شكلي كه بشود آن را به امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحويل داد.
2- اگر محافظت غيرنظامي (پدافند غيرعامل) نباشد، تمامي دستاوردهاي فرهنگي، اقتصادي، علمي و سياسي در يك نصف روز هدر مي رود.
3- پدافند غيرعامل به صورت شعله اي بلند شود.
معظم له در جمله نخست اهميت حفظ نظام را ترسيم و تأكيد فرموده اند. در جمله دوم محافظت غيرنظامي را همتراز تمامي دستاوردهاي نظام و لازمه حفظ آنها قلمداد نموده و در جمله سوم فراگير شدن و همگاني شدن پدافند غيرعامل را مورد تأكيد قرار داده اند. يعني همان گونه كه شعله از جايي شروع مي شود و به تدريج همه جا را فرامي گيرد، پدافند غيرعامل نيز بايد همچون شعله فراگير شده و همه افراد كشور آن را به عنوان ضامن بقاي نظام و يك محمل مناسب براي بقاء، استمرار و تداوم حركت خروشان انقلاب اسلامي در همه ابعاد، اعمال نمايند.
براي مثال به چند نمونه زير توجه كنيد:
الف) بعد فرهنگي؛ اگر دشمن با توليد محتوا (كتاب، فيلم، عكس، سايت هاي اينترنتي و...) سعي كند اعتقادات مردم را نشانه بگيرد- كه گرفته است- اين يك نوع آفند است و البته بسيار بسيار خطرناك نيز مي باشد و مقوله براندازي و تهديد نرم نيز در همين راستا به كار گرفته مي شود، بنابراين ما چه نوع دفاعي بايد از خود داشته باشيم كه مردم محكم بايستند و اين شيوه ها اثر نكند و آسيب پذيري به حداقل ممكن برسد؟
ب) بعد اقتصادي؛ كليه شوك هاي هدفمند اقتصادي، توطئه هاي مالي و اقتصادي بين المللي، ارائه راهكارهاي غلط اقتصادي و كليه مدل هاي اقتصادي غربي كه مستقيما به اقتصاد ما ضربه مي زند يا به نوعي مردم را از نظر اقتصادي به شكل آشكار و پنهان متضرر مي سازد، آفند اقتصادي است كه بايد براي پدافند آن هميشه آماده و داراي طراحي و برنامه ريزي مشخص باشيم.
ج) بعد علمي؛ وابسته نمودن دانشگاه ها به علوم بي روح غربي، دلسرد نمودن اساتيد و دانشجويان از توليد دانش و فن آوري بومي و اسلامي و هم چنين مأيوس نمودن جامعه علمي از آينده، از جمله شيوه هاي حمله علمي دشمن به ما مي باشد و ما بايد براي مقابله با آن برنامه هاي متناسب و جامعي داشته باشيم.
د) بعد سياسي؛ امنيت و اقتدار ملي و غرورآفرين ملت ايران، باورهاي انقلابي مردم، حضور مردم در صحنه، ادبيات مثال زدني مقاومت جوانان و آحاد ملت عزيز ايران، حضور فعال كشورمان در منطقه و مناسبات بين المللي، روحيه خودباوري و نشاط ملي و ساير سرمايه هاي سياسي و اجتماعي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نيز از جمله مواردي است كه دشمن براي ضربه زدن به آن برنامه ريزي نموده و چشم طمع دوخته است كه ما بايد در اين زمينه، هم هوشيار باشيم و هم از شيوه هاي مختلف و مناسب جهت مقابله با آن استفاده نمائيم.
ماهيت انقلاب ما به گونه اي است كه جهانخواران و استكبار جهاني را در مقابل حركت آن قرار مي دهد. چرا كه نظام هاي سرمايه داري و ليبرال دموكراسي غربي، اساسا بر مبناي دستيابي و حفظ منافع نامشروع فردي و گروهي به وجود آمده اند. در حالي كه انقلاب متعالي و آزادي بخش اسلامي ايران، حقوق همه انسان ها را محترم شمرده و طبق موازين اسلامي به دنبال سعادت براي همه مردم است. ده ها تفاوت ماهوي ديگر نيز به ما اين واقعيت را گوشزد مي كند كه دشمن براي ضربه زدن به نظام اسلامي ما از هيچ شيوه اي فروگذار نخواهد كرد. بنابراين ما بايد در عرصه فرهنگ، فرهنگ اصيل و متعالي اسلامي- ايراني را رعايت كرده و با ظرفيت هاي درياگونه و متنوع آن، خود را بيش از پيش به همه جهانيان بشناسانيم و اجازه ندهيم فرهنگ هاي منحرف و شبه فرهنگ ها مجال حضور پيدا كنند. ما بايد در عرصه اقتصاد، با برنامه ريزي صحيح اقتصادي، يك اقتصاد مبتني بر اصول اسلامي و محكم را پي ريزي و اعمال نماييم. در عرصه علمي بايد در همه ابعاد، سطوح و حريم ها مواظبت كامل نموده، پيشتاز باشيم و مراقب حمله هاي رنگارنگ دشمن در اين زمينه بوده و خود را كاملا آماده نگه داريم. در عرصه سياسي نيز با اتكال به خداوند متعال و تمسك به قرآن عظيم الشأن، پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) و عترت پاك و مطهر ايشان (عليهم السلام)، مباني حكومت داري اسلامي را در داخل كشور اجرا نموده و به جهانيان بفهمانيم كه سياست حاكم بر كشور ما مترقي ترين مباني را دارد. ما بايد خود را در همه اين زمينه ها آماده و قوي نماييم. هم چنان كه به فضل و رحمت الهي در سي سال گذشته و در فرازونشيب هايي كه بر سر راه اين انقلاب بزرگ قرار گرفت، همين گونه بوده ايم.
اميد است شيوه هاي مذكور كه فقط اندكي از بسيار و نمي از يمي بود، درخصوص تشريح ابعاد و گستره پدافند غيرعامل جمهوري اسلامي ايران تا حدودي مفيد واقع گرديده و زمينه خوبي جهت ورود مناسب صاحب نظران و علاقمندان به مقوله محافظت غيرنظامي از كشور (پدافند غيرعامل) باشد.

 



دامي براي«شييطت 13» نگاهي به كتاب «حزب الله»

محسن شاهوردي
كتاب «حزب الله» با 014 صفحه روايتي روان از تاريخچه جنبش مقاومت «حزب الله» در لبنان است. «سيد سميه طباطبايي» در اين كتاب از منظري تاريخي به دنبال اين سوژه رفته و محصولي خوش خوان را براي مخاطب فراهم كرده است.
كتاب در پنج بخش تنظيم شده است. بخش اول به تاريخ سياسي لبنان از 9191 تا 8197 مي پردازد. بخش دوم ريشه هاي شكل گيري حزب الله را مرور مي كند و سه فصل بعدي چگونگي تشكيل حزب الله و رسيدن اين جنبش به اوج قدرت و سربلندي را روايت مي كند.
بدون شك خواندن اين كتاب براي مخاطبين جوان پرجاذبه خواهد بود اما به دليل استفاده از منابع دست دوم و اغلب داخلي براي محققان و صاحب نظران چيز جديدي نخواهد داشت.
كتاب «حزب الله» كه به چاپ دوم رسيده - كه خود حاكي از استقبال مخاطبان است. با اتخاظ تمهيداتي مي تواند در چاپ هاي احتمالي بعدي به غنا و جذابيت آن افزوده شود. از جمله اين تمهيدات استفاده از عكس هاي تاريخي در لابه لاي مطالب يا در انتها به صورت آلبوم عكس است. بدون شك مخاطبين جوان دوست دارند وقتي درباره اشخاص سياسي يا مبارزين و رفتار و منش آنها مي خوانند، چهره آنها را هم در ذهن داشته باشند. نبايد فراموش كرد كه حافظه بصري بسياري از جوانان درباره افرادي مانند «امين جميل»، «شهيد راغب حرب»، «شهيد احمد قصير» تهي يا ضعيف است.
به نظر مي رسد براي رسيدن به حجمي نه چندان زياد، نويسنده در برخي موارد بصورت گذرا با ماجراها برخورد داشته است. اين مسئله باعث مي شود مسئولان مخاطب بي پاسخ بماند. از جمله مي توان به مسئله كنگره دوم حزب الله (ص 55كتاب) اشاره كرد. نويسنده در اين قسمت به كنار گذاشته شدن «شيخ صبحي طفيلي» و سقوط ناگهاني او اشاره مي كند اما از واكاوي و ذكر دلايل آن خبري نيست. شايد ريشه اين موضوع و موردي از اين دست در فرم روايي كتاب باشد كه البته توجيه كننده اين ضعف نيست.
كتاب «حزب الله» توسط نشر «روايت فتح» منتشر شده و قيمت آن 0220 تومان است. با هم بخشي از كتاب را مرور مي كنيم.
پنجم سپتامبر 7199؛ عمليات سه ساعته
5 سپتامبر 7199، دوازده اسرائيلي كشته و چهارنفر زخمي شدند. اين شانزده نفر عضو واحد «شييطت 31» بودند. شييطت 31 يك واحد دريايي متخصص و نمونه در عمليات حرفه اي بسيار پيچيده بوده و از تمامي امكانات پيشرفته نظامي اسرائيل برخوردار است. آن ها در شب 5 سپتامبر، از راه دريا به روستاي انصاريه رفته بودند؛ روستايي در ساحل عدلون در جنوب لبنان، منطقه اي كه هميشه براي برنامه ريزي هاي عمليات هاي ويژه امنيتي اسرائيل نقطه اي جذاب به حساب مي آيد. چون باغ هاي ليمو و موز كه در حاشيه ساحل قرار دارد، بين ساحل و ارتفاعات كوهستاني فاصله انداخته و هر نيروي نفوذي مي تواند به راحتي از قايق هاي بادي در ساحل پياده شود و در پناه درختان به سمت هدفش حركت كند. كماندوهاي شييطت 31 آن شب، سي دقيقه بعد از ساعت دوازده با همين روش به طرف روستاي انصاريه حركت كردند؛ زماني كه ماه در آسمان نبود و تاريكي هوا آن ها را كاملاً پنهان كرده بود. همه چيز به خوبي پيش مي رفت و فرمانده هاي عالي رتبه كه در دو مقر ويژه در اسرائيل عمليات را كنترل مي كردند، راضي به نظر مي رسيدند. در مقر اول، اسحاق مردخاي، وزير دفاع، آمنون شاحاك، رئيس ستاد مشترك ارتش و ژنرال الكسي كال، فرمانده نيروي دريايي همراه صفي از افسران اطلاعاتي مستقر بودند و در پايگاه دوم تمام فرمانده هاي شييطت حضور داشتند. چند دقيقه بعد از حركت، مانعي در راه باعث تغييري صد و چهل متري در مسير شد. ساعت 54:21 دومين سر راه جديد گروه منفجر شد كه تعدادي از سربازهاي مركز و عقب دسته را زخمي كرد. مين بعدي چند دقيقه بعد منفجر شد كه يوسف كوركين و بقيه كساني كه جلوي دسته بودند را كشت. آتش مين سوم تمامي مواد انفجاري كه در كوله پشتي گروهبان ايليا بود را منفجر كرد و ايليا و سربازانش همگي كشته شدند. آن ها كه سالم مانده بودند، شروع به عقب نشيني كردند، ولي سربازهاي حزب الله كه در باغ هاي اطراف منتظر بودند، آن ها را دنبال كردند و كشتند. فقط مسئول ارتباطات گروه سالم مانده بود كه به درخواست او، نيروهاي امدادي ساعت 01:1 با هلي كوپتر رسيدند و تا روشن شدن هوا در 03:4 اجساد كشته ها و زخمي ها را جمع آوري كردند. ترس نيروهاي تخليه كننده از گلوله باران احتمالي رزمندگان حزب الله باعث شد دست و پا و قسمتي از سر و ستون فقرات كشته شدگان در محل درگيري جا بماند.
اولين مقام رسمي اسرائيل كه در اين مورد صحبت كرد، ژنرال آمنون شاحاك بود كه همراه با فرمانده نيروي دريايي در كنفرانسي مطبوعاتي شركت كردند و در مورد عمليات توضيحاتي دادند، ولي دليل قانع كننده اي براي شكست آن نداشتند.
آمنون شاحاك يكي از اعضاي كميته چهارنفري بود كه بعد از نخست وزير شدن بنيامين نتانياهو در اسرائيل تشكيل شده بود. اين كميته كه نخست وزير شخصاً رياست آن را برعهده داشت، مأمور بود كه ابتكار عمل را از رزمندگان حزب الله پس بگيرد. غير از اين دو نفر، اسحاق مردخاي و عميرام ليفين فرمانده منطقه شمال اسرائيل از اعضاي كميته بودند. همه امكانات سياسي و نظامي اسرائيل دراختيار آن ها بود. برنامه هاي تنظيم شده كميته خلاصه مي شد در سلسله عمليات هاي ويژه، به خصوص در مناطق آزاد شده توسط حزب الله براي اثبات توان اطلاعاتي اسرائيل، ربودن فرمانده هان مقاومت و كاشت تله هاي انفجاري براي شكار غيرنظامي ها(براي تحريك كساني كه در بين لبناني ها قصد شوريدن ضد حزب الله را داشتند، به خصوص در منطقه مسيحي نشين جزين).
آن ها مي خواستند درگيري را از ميدان نبرد به پشت بكشانند و با اين كار، ابتكار درعمليا ت هاي رواني، تبليغاتي و نظامي را در دست گيرند. ضمن اين كه فرمانده هان مقاومت مجبور مي شدند به جاي صرف توان خود براي حمله و هجوم به برنامه ريزي براي دفاع مشغول شوند.
عمليات انصاريه يكي از عمليات هاي ويژه اي بود كه براي ربودن چند نفر از فرمانده هان نظامي حزب الله انجام شد. انصاريه درعمق اراضي آزاد شده بود. و اگر عمليات با موفقيت انجام مي شد، نشان مي داد كه سطح هوشياري و آمادگي رزمندگان حزب الله كم تر شده و اين ضربه محكمي به مقاومت اسلامي بود.
يك ماه قبل هم عمليات الكفور با همين هدف انجام شده بود درعمليات الكفور نيروهاي كماندو اسرائيلي در دهكده جنوبي الكفور در نبطيه نفوذ كرده بودند و بسته هاي انفجاري بزرگي شبيه به صخره دركنار جاده كار گذاشتند.
انفجار صخره هاي مصنوعي پنج نفر از نيروهاي مقاومت را به شهادت رساند.
نتانياهو از نتايج عمليات الكفور راضي بود و به تخصص و تجربه طولاني گروه شييطت در عمليات هاي ويژه كاملا اطمينان داشت. پشتيباني و حمايت آمريكا اطمينانش را براي عمليات بعدي بيش تر مي كرد. خبر سفر مادلين آلبرايت به منطقه كه درست در فاصله بين دو عمليات منتشر شد، محرك اصلي او براي عمليات انصاريه بود.
آلبرايت تازه وزيرخارجه آمريكا شده بود و اين اولين سفرش به خاورميانه بود. نتانياهو موفق شد كه او را وادار كند كه با شعار «اول امنيت» به خاورميانه بيايد و در مذاكراتش با سوري ها و فلسطيني ها امنيت را برسياست غلبه دهد. آلبرايت هم اعلام كرد كه به هر ميزان كه امنيت ريشه دارتر شود، به همان ميزان صلح عميق تر خواهدشد. منظور او از امنيت قطعا ايمن بودن اسراييل بود، به همين دليل، زماني كه جنبش حماس در بعدازظهر 4 سپتامبر 7199 در قدس عمليات استشهادي انجام داد و هفت صهيونيست را كشته و صد و هفتاد و دونفر ديگر زخمي شدند، البرايت شعارش را عوض كرد! «امنيت قبل از هدر رفتن زمان.» نتانياهو هم براي تامين امنيت كشورش، قبل از اين كه دير شود، فرمان اجراي عمليات انصاريه را صادر كرد؛ عملياتي كه با جاماندن قطعاتي از بدن سربازها به پايان رسيد. او فراموش كرده بود كه موفقيت عمليات الكفور همانطور كه در بالابردن روحيه اسراييلي ها موثر بود، در بالابردن هوشياري حزب الله هم تاثير داشته است.
سيدحسن نصرالله چندساعت بعد از پيروزي رزمندگانش در انصاريه، در كنفرانسي مطبوعاتي گفت: ممكن است بگويند كه ما رموز عمليات را فاش مي كنيم. مقاومت دقيقا بعد از انفجار بلده الكفور، از آنجا كه مؤمن دوبار از يك سوراخ گزيده نمي شود در بيشتر مناطق درحالت آماده باش كامل با عالي ترين تجهيزات جنگي بود و اين عادت مقاومت اسلامي تا قبل از انفجار بلده الكفور بود كه ديگر در روستاهاي خط مقدم خلاصه نمي شد و در روستاهاي دورتر هم اجرا مي شد. (9)
او يك سال بعد، در سالگرد عمليات انصاريه، تاكيد كرد كه تله انصاريه يك تله نمايشي و درگيري اتفاقي نبود و رزمندگان حزب الله منتظر كماندوهاي اسراييلي بودند آن چه منفجرشد و دست و پاهاي زيادي را قطع كرد، مين هايي بود كه از قبل كار گذاشته شده بود و آن طور نبود كه صهيونيست ها مي گويند؛ انفجار مين هايي كه كماندوها با خود حمل مي كردند. سيدحسن قول داد در زمان مناسب توضيحات بيشتري بدهد؛ توضيحاتي كه دنيا را گيج خواهدكرد.
نتيجه عمليات سه ساعته در انصاريه براي اسراييل تنها يك شكست نظامي نبود، بلكه يك فاجعه اطلاعاتي بود؛ فاجعه اي كه هنوز دنيا در مورد چگونگي اتفاق افتادن آن چيزي نمي داند و منتظر زمان مناسبي است كه سيدحسن نصرالله وعده آن را داده است.

 

(صفحه(12(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14