(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 31 خرداد 1389- شماره 19675

بررسي كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره)
شايسته سالاري در حكومت
علل فرامادي نابودي تمدن ها



بررسي كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره)
شايسته سالاري در حكومت

در بخش نخست اين نوشتار به مباحثي همچون جايگاه و ابعاد كارآمدي، مفهوم كارآمدي، سياست از ديدگاه امام خميني(ره) اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني ادامه مطلب را پي مي گيريم.
حاكميت قانون
قانون، مبناي رفتارهاي اجتماعي افراد در نظامهاي دموكراتيك است و نهادهاي قانوني نيز متوليان امور مردم هستند. مردم در زير سايه قانون در آرامش به سر مي برند و هيچ نهاد يا فردي نمي تواند برخلاف قانون عمل كند. از اين رو، امور و برنامه هاي كشور تابع اميال و خواسته هاي افراد نيست و حدود و اختيارات همه نهادها و زمامداران را قانون مشخص مي كند. امام خميني(ره) نيز به طور دقيق به حاكميت قانون اعتقاد داشتند و معتقد بودند كه «حكومت اسلام، حكومت قانون است» (پهلوان، 1379: 41). قانون، هم مبناي نهادينگي سياسي و هم مبدأ عموميت حقوق و حقوق عمومي مردم، از جمله در رابطه با دولت است. از هر دو حيث، قانون و قانونمندي نقش تعيين كننده اي در كارآمدي و كارآمدسازي دارد و در صورت عادلانه و كارآمد بودن قانون، اين كارآمدي قانوني ارتقا مي يابد.
به همين سبب ايشان قانون گرايي را راه رسيدن به هدف جامعه، يعني برقراري عدالت مي دانند كه در صورت تحقق، باعث تربيت انسان كامل و فاضل مي شود. «اسلام به قانون نظر آلي دارد؛ يعني آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مي داند. وسيله اصلاح اعتقادي و اخلاقي و تهذيب انسان مي داند. قانون براي اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعي عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است» (امام خميني، 1357: 94-95).
حضرت امام، يكي از دلايل عمده ايجاد اختلاف در كشور را قانون شكني دانسته و معتقد بودند كه «اگر همه اشخاص، گروهها و نهادهاي سراسر كشور به قانون، خاضع شوند هيچ اختلافي ايجاد نخواهد شد، بلكه اختلافات از راه قانون شكني پيش مي آيد. بايد در كشور، قانون حكومت كند؛ چون اسلام هم براي برقراري قانون آمده است و قانون براي همه مي باشد و در واقع قانون براي نفع ملت است» (امام خميني، 1378(الف)، ج14: 414). «اگر مي خواهيد از صحنه بيرونتان نكنند، بپذيريد قانون را، نگوييد هي قانون و خودتان خلاف عمل بكنيد! بپذيريد قانون را، همه تان روي مرز قانون عمل بكنيد. اگر همه روي مرز قانون عمل بكنيد، اختلاف ديگر پيش نمي آيد» (همان:378). امام، همچنين معتقد بودند كه «قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر كشوري بايد خودشان را با آن قانون تطبيق دهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حكمي كرد، بايد خودشان را در مقابل قانون تسليم كنند. آن وقت است كه كشور، كشور قانون مي شود» (پهلوان، 1379: 41) ايشان در جايي ديگر درباره لزوم حاكميت قانون در كشور و اعمال قانون در مورد همه افراد فرمودند: «با قانون طوري عمل كنيم كه هم اسلام و هم دنيا، كارهاي ما را يك رفتار صحيح بداند. اگر همه اشخاصي كه در كشورمان هستند و همه گروههايي كه دركشور هستند و همه نهادهايي كه در سرتاسر كشور هستند به قانون، خاضع بشويم و قانون را محترم بشمريم، هيچ اختلافي پيش نخواهدآمد» (امام خميني، 1378 (الف)، ج14: 414).
با توجه به اينكه قانون براي جلوگيري از هرج و مرج و مشخص شدن اهداف وضع شده و وظايف و تكاليف همه را در قبال جامعه مشخص كرده است، بديهي است كه عمل كردن همه افراد به قانون، باعث تحقق اهداف تعيين شده مي شود. حضرت امام نيز اطاعت از قانون اساسي را برهمه افراد ملت و مسئولان و بر خود واجب مي دانستند. كمال مطلوب حضرت امام در زمينه قانون اساسي، تبعيت همه افراد و مسئولان از آن بود و بارها، چه قبل از انقلاب و چه پس از آن، بر ضرورت حاكميت قانون در جامعه تاكيد كرده و مي فرمودند: «همه افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.» (همان، ج3:11)
به همين دليل، امام خميني(ره) در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش بسياري در جهت قانونمندكردن كنش هاي گوناگون در جامعه داشتند و با دستور تاسيس مجلس خبرگان قانون اساسي ازطريق انتخابات عمومي تدوين قانون اساسي در كشور، به همه پرسي گذاردن آن و انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي، اراده قاطع خودرا بر حاكميت قانون در كشور نشان دادند. علاوه بر آن در دوران حكومت جمهوري اسلامي، امام در موارد زيادي برخلاف نظر خود به اموري تن دادند كه بعدا خود فرمودند كه از ابتدا با اين امور مخالف بوده اند؛ ولي براساس قانون و رأي-ملت رفتار نموده اند؛ از جمله مهمترين اين موارد قبول رياست جمهوري بني صدر و موافقت با گماردن آيت الله منتظري به قائم مقامي رهبري براساس رأي خبرگان بوده است. ايشان همواره تاكيد مي كردند كه «مبادا» يك وقت در جايي برخلاف مقررات و برخلاف نظم عمل بكنيد. اين يك امري است براي همه كشور ما هست. براي همه نهادهاي كشور ما هست كه با انتظام، نظم را، مقررات جمهوري اسلامي و مقررات حكومت اسلامي را بايد مو به مو دريافت كنند و مو به مو عمل كنند و برخلاف مقررات عمل نكنند. اين يك مطلب اسلامي است. (همان، ج13: 26).
در ارتباط با قانون گرايي در حكومت اسلامي از ديدگاه حضرت امام، مي توان نتيجه گيري كرد كه حكومت اسلامي با اجراي قوانين الهي- اسلامي، مي تواند حكومتي كارآمد باشد. اين حكومت، هم خود عامل به قوانين الهي است و هم زمينه اجراي آنها را در جامعه فراهم مي سازد والا وجود قوانين خوب و مترقي «به تنهايي فايده ندارد. قانونگذاري به تنهايي سعادت بشر را تامين نمي كند.» (امام خميني، 1357: 27).
توجه به مصلحت نظام
حضرت امام در ده سال مديريت نظام سياسي كشور و در دوره هاي طوفان و التهاب سياسي ابتداي انقلاب، توانست حكومت نوپاي اسلامي را از گرداب مشكلات عظيم نجات داده و با مديريت و رهبري كارآمد خود، نظام را تثبيت نمايد. ايشان در راستاي كارآمدي احكام اسلام در برابر شرايط جديد، عناصري را وارد فقه سياسي شيعه كردند و با اين كار، عرصه نويني را در حكومت داري و انديشه سياسي گشودند كه درنتيجه آن، فقاهت شيعي، خود را با مسائل جديدي، از جمله مردم سالاري، انتخابات و رأي مردم تطبيق داد.
امام خميني(ره) فقه را نظريه واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع و حكومت را فلسفه عملي تمام فقه در زواياي زندگي معرفي مي كند و گشودگي باب اجتهاد را از ضروريات حكومت براي پاسخگويي به معضلات اجتماعي مي داند. هرچند او روش سنتي و اجتهاد را نمي پذيرفت و آن را براي جامعه ناكافي مي دانست و براين اعتقاد بود كه «بحث هاي طلبگي كه در چارچوب تئوري است، ما را به بن بست مي كشاند» (امام خميني، 1378 (الف)، ج13:16). به همين دليل، حضرت امام بر روي عنصر مصلحت نظام تاكيد فراواني داشتند و آن را مقدم بر هر چيز ديگري مي دانستند. «در اسلام، مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشند» (منصورنژاد، 1382: 200). «مصلحت نظام و مردم از امور مهمه اي است كه مقاومت در مقابل آن، ممكن است پابرهنگان زمين را در زمانهاي دور و نزديك زيرسؤال برد» (همان: 464-465).
در سيره عملي امام خميني، بعد از انقلاب، بارها شاهد ابتكاراتي بوديم كه در جهت كارآمدي حكومت و حل مشكلات آن به كار برده شد. بعضي از اين ابتكارات عبارتند از: طرح مسائلي چون احكام ثانويه، مصلحت نظام، نقش زمان و مكان در اجتهاد و تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام، فتوا در مورد قانون كار و ناكافي دانستن اجتهاد مصطلح حوزوي براي فهم و حل مسائل جديد حكومت. مثلا ايجاد «مجمع تشخيص مصلحت نظام» در كشور ناشي از اين بود كه ايشان با مديريت نظام سياسي كشور در طول يك دهه و مواجه شدن با خلأها و مشكلات و تنگناها، به اين نتيجه رسيدند كه براي از بين بردن مشكلات و بهبود كارآمدي نظام حكومتي، تشكيل مجمع درخصوص مصلحت نظام ضروري است. ايشان در سخنراني مورخ 8/6/67 در مورد تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام مي فرمايند: «صلاح اين است كه هيئت تشخيص مصلحت، مركب باشد از سران كشور و نخست وزير و تشخيص بدهند، تشخيص مصلحت بدهند كه كجا بايد اول باشد، كجا بايد بعد باشد. وضعش بايد چه جور باشد» (امام خميني، 1378 (الف)، ج 20: 250- 251).
در سال هاي بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي و درنظرخواهي كارگزاران دولتي از وي، حضرت امام همواره به دنبال گره گشايي از مشكلات بودند و در اين جهت «احكام ثانويه» را مطرح كردند (امام خميني، 1378(ب)، ج 15: 297). حتي اهميت آن را تا اندازه اي مي دانستند كه مي توانست موقتا احكام اوليه دين را تعطيل نمايد. ايشان با اين كار، بابي را باز كردند تا حكومت بتواند در همه زمان ها و در برابر شرايط متغير زماني و مكاني، پويايي و كارآمدي خود را حفظ نمايد. ايشان با سيره عملي خود نشان دادند كه در هر زمان، براي پيشبرد اهداف اسلام و كارآمدي حكومت اسلامي مي توان در چارچوب «احكام ثانويه» و در قالب «مصلحت نظام» به قانوگذاري پرداخت و رسيدن به مصلحت نظام و مردم را «متضمن هر اقدام نظري و عملي در اين زمينه» (قربان نژاد، 1381: 78) مي دانستند.
نظارت مردم
يكي از نتايج توجه به مردم و خدمت به آنها، دلبستگي پيدا كردن آنها به نظام و مشاركت عملي در دولت مي باشد. از اين لحاظ، حضرت امام در كنار توجه دادن مسئولان به خدمت همه جانبه به مردم، به كارگزاران حكومت تأكيد مي كردند كه «توجه كنيد به اينكه هم صلاح خود شماست و هم صلاح كشور است و هم صلاح ملت است كه شما با مردم دوست باشيد. مردم احساس كنند كه اينها دوست هاي آنها هستند كه آمده اند» (امام خميني، 1378 (الف)، ج 13: 383). متقابلا از مردم هم مي خواستند كه در سياست مشاركت نمايند، قدر زحمات مسئولان را بدانند و با حضور خود در صحنه هاي مختلف، بقاي نظام را تضمين نمايند. «من از شما خواستارم كه به دولت كمك كنيد و فقط اين نباشد كه منتظر باشيد دولت همه كارها را بكند، دولت نمي تواند همه كارها را انجام بدهد، شماها بايد پشتيباني كنيد» (رضواني، 1381: 161).
حضرت امام مي خواستند كه مردم را در صحنه نگه دارند. ايشان معتقد بودند كه با حضور مردم، انقلاب آسيبي نخواهد ديد. ايشان همچنين مردم را به نظارت بر اعمال مسئولان تشويق مي كردند و به قدري در امر نظارت مردم جدي بودند كه در زمان هاي مختلف به خصلت خوبي كه در مردم صدر اسلام وجود داشت، اشاره مي كردند. ايشان از مردم مي خواستند مثل آن مسلماني باشند كه خليفه از او مي پرسد، اگر خطا و كج رفتاري از من ديديد چه مي كنيد آن شخص عرب هم جواب مي دهد: « با اين شمشير راستت مي كنيم». به همين دليل ايشان از مردم خواستند كه مسئولان را از خود بدانند و ضمن مشاركت در سازندگي كشور به نحوه فعاليت مسئولان نظارت نمايند. تا از اهداف اصلي خود انحراف ننمايند.
شايسته سالاري در حكومت
بي شك كارآمدي دولت در پرتو شايسته سالاري آن به دست مي آيد و در ديدگاه امام خميني(ره) نيز تنها راه شايستگي ملت و كشور، شايستگي دولت آن است. «بدبختي و خوشبختي ملت ها بسته به اموري است كه يكي از مهمات آن صلاحيت داشتن هيئت حاكمه است. اگر چنانچه هيئت حاكم، كساني كه مقررات يك كشور در دست آنهاست، اينها فاسد باشند، مملكت را به فساد مي كشند، همه بعدهاي مملكت را رو به نيستي و فساد مي برند» (امام خميني، 1378 (الف)، ج 20: 220).
حضرت امام، شايسته سالاري و پرهيز از رابطه مداري در عزل و نصب ها را- كه از آفت هاي نظام هاي حكومتي مي باشد و كارآيي آنها را از بين مي برد- تا نزديكان خود بسط داده و در حكم نخست وزير دولت موقت اخطار مي كند كه «منسوبين» و يا «اقرباي» امام، حق هيچ گونه «توصيه» در «عزل و نصب ها» را نداشته و دولت موظف است به هيچ وجه به آنان ترتيب اثر ندهد (همان، ج5: 250).
ايشان همچنين، داشتن صلاحيت و تخصص را براي دخالت در كارها لازم دانسته و به مسئولان توصيه مي كردند كه در كار هم دخالت نكنند. «هر مسئولي و هر متعهد به نظامي، بايد سعي كند براي پيشبرد نظام در چهارچوب محدوده وظايفش عمل كند كه در غيراين صورت، احتمال پاشيدگي نظام جمهوري اسلامي است. لذا اگر وزيري در كار وزير ديگر دخالت نمايد كه حتي باعث رشد كار گردد، مورد قبول نيست؛ چراكه خروج از چهارچوب اختيارات، ضررش بسيار بيشتر از رشد كار در نقطه اي ديگر است» (همان، ج2: 220).
حضرت امام علاوه بر اينكه به تعهد مسئولان توجه داشتند و به آن اهميت مي دادند، صلاحيت فني و تخصص را هم مدنظر قرار داده و اين دو مؤلفه را شرط گزينش مسئولان مي دانند. «دولت بدون گزينش اشخاص متعهد و متخصص در رشته هاي مختلف، موفق نخواهد شد و دولتمردان در گزينش همكاران به كارداني وتعهد آنان و بهتر خدمت كردن آنها به كشور و در منافع ملت بودن تكيه كنند...، نه بر دوستي و آشنايي و حرف شنوي بي تفكر و تأمل كه اين رويه موجب ناكامي در خدمت به كشور است... دولتمردان از دانشمندان و متخصصان متعهد استمداد كنند تا راز موفقيت را به دست آورند» (همان، ج19: 157).
اقتصاد مردمي
مسئله مهم ديگري كه در ارتباط با شايسته سالاري و كارآمدي وجود دارد، ميزان دخالت دولت در اقتصاد و توانايي آن در اداره اقتصاد كشور مي باشد. بسياري از كشورها پس از تجربه ناموفق دخالت گسترده در اقتصاد، به اين نتيجه رسيدند كه دولت نمي تواند كارفرماي خوبي باشد. به همين دليل به سوي خصوصي سازي و دخالت دادن مردم در اقتصاد رفتند و تصدي خود در حوزه اقتصاد را به شدت كاهش داده، بخش خصوصي را در كشور فعال كردند و براي دولت نقش نظارتي اختيار كردند.
بنابراين، هر دولتي اگر بخواهد كارآمد باشد، بايد از گسترش حوزه فعاليت خود پرهيز كند. بايد با مشاركت دادن مردم در اداره امور بر اعمال آنها نظارت نمايد. براساس ديدگاه امام، كشوري كه در آن مالكيت دولتي فراگير باشد؛ به گونه اي كه مردم از صحنه مالكيت كلان حذف شوند، آن كشور به بيماري مهلكي دچار شده است (رضواني، 1381: 157). «جمعيت و يا ملتي اگر بخواهند موفق باشند، علاوه بر اينكه براي خدا بايد كار كنند و از ديگران چشم داشتي نداشته باشند، بايد با مردم باشند. بدون مردم نمي شود كار كرد و موفقيت حاصل نمي شود» (امام خميني، 1378(الف)، ج 16: 491).
«دولت بي شركت ملت و توسعه بخش هاي خصوصي جوشيده از طبقات محروم مردم و همكاري با طبقات مختلف مردم، با شكست مواجه خواهد شد. كشاندن امور به سوي مالكيت دولت و كنار گذاشتن ملت، بيماري مهلكي است كه بايد از آن احتراز شود» (همان، ج 19: 157).
«به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت مي كنم كه ثروت هاي عادلانه خود را به كار بيندازند و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخيزند كه اين خود عبادتي ارزشمند است.» (همان، ج 21: 201).
همچنين حضرت امام، ضمن اينكه نقش مردم در اقتصاد را به رسميت مي شناسند و برآن تأكيد مي كنند، آزادي مطلق، اقتصادي آنها را موجب فساد دانسته و نظارت دولت را بر فعاليت هاي اقتصادي لازم مي دانند؛ ايشان دراين باره مي فرمايند: «مردم را در همه امور شركت بدهيم، دولت به تنهايي نمي تواند كه بار بزرگي كه الآن به دوش اين ملت هست، بردارد... كارشكني نكنيد برايشان، البته نظارم لازم است. انتقاد هم لازم است» (همان، ج 20: 4-5).
«در بازسازي اگر بخواهد ملت سرخود كار بكند، فساد ايجاد مي شود. اگر بخواهد دولت، مستقل اجرا كند قدرت ندارد. بايد مردم همراهي كنند... لكن با نظارت دولت و راجع به اينكه كجا مقدم، كجا مؤخر ]باشد[» (همان: 250-251).
حضرت امام مي خواستند با تقويت حس خودباوري در جامعه، مردم را به سوي كسب هويت مستقل سوق دهند و آنها را به مشاركت عملي در كارها تشويق نمايند. اعتقاد ايشان اين بود كه «آحاد مردم كنار نكشند و بازسازي را به ديگران و به خصوص دولت واگذار نكنند و از خود سلب مسئوليت نكنند. بازسازي ويرانه ها، امري جزئي است و اصل حضور، عملي مي باشد كه انكشاف تام و تمام را به دنبال دارد» (همان، ج5: 199-200). همچنين ايشان معتقد بودند كه براي تعالي مملكت بايد بين دولت و ملت، تعامل و همبستگي باشد. «اگر يك كشور بخواهد يك كشور سالمي باشد، بايد بين دستگاه حاكمه با ملت تفاهم باشد» (همان، ج8: 230). «در رژيم اسلامي شايد در رأس برنامه، همين تفاهم مابين دولت و ملت باشد؛ يعني نه دولت خودش را جدا مي داند و بخواهد تحميل بكند و مردم را تهديد بكند، ارعاب بكند، اذيت بكند و نه مردم در صدد اين بودند كه دولت را تضعيف بكنند يا فرار بكنند از مقررات دولتي» (همان: 381).
همچنين از مسائل مهم در افزايش كارآمدي دولت، اصلاح و اداره جامعه و به سامان كردن سيستم اداري است. حضرت امام. در اين زمينه به مسئولان توصيه مي كنند كه دولت را اصلاح نمايند تا از مضرات ناكارآمدي آن در امان باشيم. «اصلاح دولت و اصلاح جامعه و بازسازي، همه اينها بر دوش شما آقاياني است ك در رأس امور هستيد و چنانچه همت نگماريد، چه بسا كه ما قدم را به واپس برداريم.» (همان، ج15: 492).
جلوگيري از فساد از مباحث مهم در مديريت و شايسته سالاري دولتي مي باشد. از اين رو، كشورها سعي مي كنند تا حد ممكن اين پديده زشت و مخرب را در سيستم هاي خود از بين ببرند؛ چرا كه فساد در كارآيي و كارآمدي حكومت به شدت تأثير منفي دارد. حضرت امام، نيز به اين مسئله توجه داشته و در راستاي مبارزه با فساد كاركنان دولت و افزايش كارآمدي، شرط گزينش و انتصاب مسئولان را تقوا دانسته و از اين رهگذر به ريشه كني فساد در بين مسئولان دولت تأكيد داشتند. «مهمترين ارزش و مدرك در اسلام و حكومت اسلامي، تقوا و جهاد در راه خدا است كه هيچ امتياز ديگري بر آن تقدم ندارد. در انتخاب افراد به منظور تصدي مسئوليت ها و استفاده از امكانات، تقوا و جهاد بايد ملاك عمل باشد. سنت ها و امتيازات غلط مادي و نفساني، نبايد مورد توجه واقع شده و لازم است كه ارزش مذكور- تقوا و جهاد- در هر حالت (چه جنگ و چه صلح) به صورت قانون ثبت شده در جامعه، احراز شود» (همان، ج20: 123).
نتيجه گيري
كارآيي و كارآمدي نهادها در نظريه سياسي امام خميني(ره) دو ساحتي، متعادل، متعالي و جامع رهيافت مصلحت بوده كه به تعبيري جامع و
نقطه تعادل و تعالي رهيافت هاي بازدهي، توفيق، رضايت عمومي و مصلحت بوده و به شمار مي آيد. هدف اصلي در اين تحقيق «تبيين كارآمدي سياسي از ديدگاه امام خميني(ره)» بود. به همين دليل سعي كرديم كه مؤلفه هاي كارآمدي حكومت را از نظر ايشان مورد بررسي قراردهيم. در طول تحقيق به اين نتيجه رسيديم كه حضرت امام، دولتي را كارآمد مي دانستند كه در خدمت مردم و براي مردم بوده و رابطه فرمانروايي و فرمانبري را در جامعه برقرار نكند. بعد از آن ديديم كه حضرت امام در جهت دستيابي به اين هدف والا، ضوابط و شرايطي را براي حكومت، لازم مي دانستند. ايشان حاكميت قانون در جامعه را براي كارآمدي حكومت لازم دانسته و مردم و مسئولان را به رعايت قانون، توصيه مي نمودند.
ايشان همچنين درنظر داشتن مصلحت نظام و توجه به مقتضيات زمان و مكان را در قانونگذاري ها شرط ديگر برآورده شدن كارآمدي حكومت اسلامي مي دانستند. همچنين دخالت مردم در عرصه هاي مختلف كشور و نظارت آنها بر مسئولان كشور را ضامن بقاي نظام و عدم انحراف از اهداف اصيل دولت اسلامي مي دانستند. ويژگي ديگري كه حضرت امام آن را براي رسيدن به اهداف نظام لازم مي دانستند، شايسته سالاري و توجه به تعهد و تخصص، به صورت توأمان، در مسئولان حكومت و شرط گزينش آنها مي باشد.
حضرت امام، همه كاره بودن دولت را مانع رسيدن به كارآمدي لازم دانسته و از مردم درخواست مي نمودند براي برآورده شدن اهداف نظام و رونق امور به كمك دولت بشتابند و دولت را نيز موظف به شركت دادن مردم در مصادر امور و نظارت بر امور مي نمودند.
در پايان بايد گفت كه به كارگيري توصيه هاي امام خميني(ره) در امر حكومت داري مي تواند، بهبود اوضاع كشور، رضايت هر چه بيشتر مردم و ثبات و كارآمدي نظام اسلامي را در پي داشته باشد.

منابع:
1- اخوان كاظمي، بهرام «پاسخگويي و كارآمدي»، فصلنامه حكومت اسلامي، ش34، .1383
2- امام خميني، سيدروح الله، صحيفه نور، تهران، انتشارات سازمان مدارك فرهنگي، چ1، 1378 (الف).
3-................ ، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چ1، 1378 (ب)
4-................، ولايت فقيه، تهران، انتشارات اميركبير، .1357
5-برينتون، كربن، كالبدشكافي چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثي، تهران نشر نو، .1366
6-پهلوان، عاطفه، آزادي و دموكراسي در انديشه امام خميني(ره)، تهران، ذكر، .1379
7-ترنر، مارك؛ هيوم، ريويد، حكومت داري، مديريت و توسعه، ترجمه عباس منوريان، تهران، مركز آموزش مديريت دولتي، .1379
8- خاتمي، سيدمحمد، بيم موج، تهران، انتشارات سيماي جوان، .1371
9-رضواني، محسن، «كارآمدي دولت در انديشه سياسي امام خميني» مجله علوم سياسي، سال پنجم، ش19، .1381
10- زاهدي، شمس السادات؛ الواني، سيدمهدي؛ فقيهي، ابوالحسن، فرهنگ جامع مديريت، تهران دانشگاه علامه طباطبايي، .1383
11- قائدي، محمدرضا «مشروعيت و كارآمدي نظام سياسي» مجله راهبرد، ش31، .1383
12- كاظمي، سيدعباس، بهره وري و تجزيه تحليل آن در سازمانها، تهران، سمت، .1381
13-لاريجاني، محمدجواد، حكومت، مباحثي در مشروعيت و كارآمدي، تهران، سروش .1373
14- مرعشي، سيدجعفر؛ بليغ، وحيده؛ غياث آبادي، علي، تفكر سيستمي و ارزيابي كارآمدي آن در مديريت جامعه، تهران، انتشارات سازمان مديريت صنعتي، .1385
15- معيني، صغري، فرهنگ واژه ها و اصطلاحات مديريت و سازمان، تهران، وزارت كشاورزي، .1370

 



علل فرامادي نابودي تمدن ها

علي اكبر صدري
سازه هاي تمدني بشر، يكي از نشانه هاي برتري او بر ديگر آفريده هاي خداوند است. انسان به عنوان اشرف آفريده ها، جانشين خداوند بر زمين است. از اين رو، همه آفريده ها، تحت تسخير اويند و انسان بر همه ايشان تسلط تكويني دارد. خلافت انسان، تكاليفي برعهده او گذاشته است كه در آموزه هاي قرآني از آن مأموريت، به آباداني زمين ياد شده است. (هود، آيه 61) بي گمان سازه هاي تمدني بشر، برجسته ترين نماد انجام اين مأموريت بشر است.
با اين همه، به عللي مادي و فرامادي، اشرف آفريده هاي الهي، گرفتار اموري مي شود كه به نيستي فرهنگي و نابودي تمدني مي انجامد؛ زيرا براساس آموزه هاي الهي، خلافت كامل انسان، زماني تحقق مي يابد كه افزون بر شرافت وجودي مي بايست كرامت كامل وجودي نيز با تقواي الهي به دست آورد. اما به سبب حركت مخالف در مسيري كه كرامت كامل را براي انسان رقم مي زند، او دچار مشكلات و موانع بسياري مي گردد كه نويسنده در اين مطلب براساس تحليل قرآني بر آن است تا آن را واكاوي و تبيين نمايد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
سازه هاي تمدني بشر
انسان، آفريده اي داراي ابعاد گوناگون است. ساختار وجودي آن به گونه اي است كه امور متضاد و متناقض را در وي گردآورده است. به طوري كه همه گونه صفاتي را در وي مي توان يافت. تنوع صفات وجودي انسان، موجب تنوع بروندادهاي وي مي شود. لذا برخلاف همه آفريده هاي ديگر، انسان موجودي شگفت انگيز است كه اعمال و رفتارهاي متضاد و متناقضي از او ديده مي شود.
همين تنوع صفات وجودي انسان موجب شده تا زمين به گونه اي درآيد كه اكنون با آن روبه رو هستيم. انسان مسلط و مسخر بر طبيعت، آن را به هرگونه اي كه بخواهد درمي آورد و حتي در گياهان و جانوران تغييراتي را موجب مي شود كه با خلقت نخست آن متفاوت است. از اين رو در قرآن همواره سخن از تسخير انسان بر همه آفريده هاي هستي به ميان آمده است.
دستاوردهاي فرهنگي و سازه هاي تمدني بشر تنها بيانگر بخشي كوچك از اين قدرت تسخير بشر است كه خداوند به صورت تكوين در وي به وديعت نهاده است. انسان كه مأموريت يافته تا در زمين قرار گيرد و به آباداني و عمران آن بپردازد بايد در همه زمين تصرف كند و قدرت اين تصرف را نيز داشته باشد. سازه هاي انساني در تحليل قرآني كه از آن به عمران ياد شده فراتر از سازه هاي ساختماني معمولي است كه تنها بخش نخستين وابتدايي آن را شكل مي دهد؛ زيرا هرچند كه واژه عمران در ادبيات عربي بيشترين كاربرد را در معناي آبادي و آباداني دارد (فرهنگ فارسي، ج2، ص 2351 ذيل واژه عمران) ولي اين واژه در اصل به معناي سازه هاي بشري است (المصباح المنير، ج1 و 2، ص 429 ذيل واژه عمر) بنابراين عمران (استعمار) شامل همه سازه هاي بشري مي شود كه در زمين از خاك و گياه و جانور انجام مي گيرد.
براين اساس، انسان توانايي تسخير و تصرف همه چيزهاي دنيا را در قرارگاه زمين دارا است؛ تصرفاتي كه شامل سازه هاي معمولي چون خانه سازي تا سازه هاي پيچيده اي چون سازه هاي جانواري مي شود. و انسان به عنوان خليفه الهي مي تواند آفريدگاري در زمين باشد و آفريده هايي براي خود نيز داشته باشد كه با منشأ قدرت و خالقيت الهي انجام مي گيرد. اين آفريده ها و سازه هاي انساني، در حقيقت سازه هاي الهي هستند، چراكه علت اصلي و غايي، خداوندگار هستي است و انتساب آن به خدا نيزجايز است، زيرا اين انتساب همانند انتساب رويش گياهان به باران به عنوان علت قريب و به خداوند به عنوان علت بعيد است. با اين همه قرآن بر اين نكته تصريح دارد كه خالقيت و آفريدگاري جانشين وي هرگز همانند آفريدگاري خداوند هستي نيست كه وي احسن الخالقين مي باشد. (مومنون، آيه 14) بر اين اساس آفرينش پرنده اي از گل توسط حضرت عيسي (ع) به معناي خالقيت استقلالي وي نيست. از اين رو آن را به قيد اذن الهي مقيد مي سازد تا دانسته شود كه اين آفريدگاري براساس مظهريت است. (آل عمران، آيه 49)
سازه هاي انساني كه در جهان انجام مي شود، به عنوان تمدن انساني شناخته مي شود. بنابر اين سازه هاي تمدني انسان، تنها شامل ساختمان هايي از مصالح خاك، سنگ، سيمان، آهن، فولاد و مانند آن نيست، بلكه شامل سازه هاي گياهي و جانوري نيز مي شود و انسان ماموريت دارد تا در زمين به عنوان خليفه الهي اين گونه عمل كند.
با اين همه، همواره در آموزه هاي قرآني به اين مطلب توجه داده شده كه فطرت انساني، سازه هاي تمدني است كه در مسير كمال و اهداف آفرينش است. با اين همه برخي از عوامل دروني چون خواسته هاي نفساني و بيروني چون وسوسه هاي ابليسي موجب مي شود تا انسان بر خلاف فطرت و عقل سليم خويش گام بردارد و در سازه هايي كه مي آفريند، راه به گمراهي و ضلالت مي برد و مي كوشد تا در خلقت نخستين و اصلي آفريده ها كه همان حركت در مسير تعالي و كمال است، تغييرات و تصرفات نادرستي بر پايه هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني انجام دهد.
به سخن ديگر، انسان به عنوان خليفه الهي هرگز نبايد از اين دو مانع اصلي خلافت كرامتي خود غافل شود، زيرا وسوسه ها و هواها موجب مي شوند تا تغييرات برخلاف فلسفه اصلي آفرينش پديد آيد كه مانع جدي در سر راه رشد و كمال خود و آفريده هاي هستي است.
اين جاست كه آموزه هاي وحياني در كنار آموزه هاي عقلاني، انسان را به سويي هدايت مي كند كه فلسفه آفرينش مقتضي آن است. با اين همه، بيش تر مردم راه به ضلالت و كفران مي برند و حقيقت را به وسوسه ها و خواسته هاي باطل مي پوشانند و به تغييراتي در آفريده ها و سازه ها رومي آورند كه مخالف اصول و اهداف آفرينش است. اين جاست كه نابودي تمدني از سوي خداوند اعمال مي شود تا هم چنان مسير اصلي كمالي باز باشد و سازه هاي انساني دوباره در مسير اصلي آفرينش صورت گيرد و انسان غافل از نقش خلافت الهي خود نشود.
كرامت در كنار شرافت در سازه ها
خداوند انسان را برترين آفريده خود دانسته است و پس از آفرينش انسان بي آن كه چيز مهم و شگفتي از اين آفريده سر بزند، همه آفريده هاي هستي را مامور كرد تا در تسخير آدمي درآيند و همچنان كه به صورت تكويني مسخر آدمي هستند، در مقام تشريع نيز اين اطاعت را به نمايش گذارند و بر انسان سجده برند. البته مخاطب در سجده بر انسان تنها دارندگان عقول بود كه شامل فرشتگان و جن مي شد؛ زيرا ديگر آفريده هاي هستي هر چند از شعور برخوردارند ولي هم چون سه گانه انسان و فرشته و جن از عقل درمرحله تشريع و تكليف مستقيم برخوردار نيستند. از اين رو مخاطب سجده و پذيرش تسخير تشريعي، گروه هاي فرشتگان و جنيان بودند.
هر چند كه در مقام تشريع، ابليس از اطاعت و پذيرش تسخير آدمي سرباز زد، با اين همه، در مقام تكوين، ابليس نيز مسخر انسان است و بخواهدو نخواهد در هنگام بروز خلافت كامل، تسليم و مطيع انسان كامل و معصوم و حجت الهي است، چند كه در روايتي، پيامبر (ص) از تسليم ابليس به خود خبر داده است.
به هر حال شرافت و برتري آدمي برديگر آفريده ها موجب شده تا همه آن ها مسخر انسان شوند و آدمي بر همه آنها تسلط يابد. اما زماني اين برتري به اوج خود مي رسد كه انسان به كرامت كامل دست يابد و گرامي شدن وبزرگي خود را با فعليت همه اسماي الهي به وديعت نهاده شده، بروز و ظهور دهد.
از آن جايي كه مانع جدي در راه تحقق كرامت كامل آدمي، خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است، خداوند در آيه 13 سوره حجرات گرامي ترين مردم را اهل تقوا برمي شمارد كه در حوزه عمل اجتماعي، رفتار عادلانه، تجلي آن مي باشد. (مائده آيه8)
بر اين اساس، اگر انسان در مسير فعليت بخشي اسماي الهي براساس آموزه هاي وحياني و در مدار عدالت و تقوا گام بردارد، به كرامتي دست مي يابد كه شرافت ذاتي او را تثبيت مي كند و برتري همه جانبه به او مي بخشد. دستيابي به كرامت كامل نيز تقوا و عدالت يعني حركت درمسير فلسفه آفرينش و اهداف آن است. بنابراين همچنان كه سازه وجودي خود را به عدالت و تقوا به كرامت بنياد مي نهد مي بايست در سازه هاي بيروني نيز اين گونه عمل كند و درچارچوب عدالت و تقوا و فلسفه آفرينش گام بردارد.
اما بسياري از مردم اين گونه عمل نمي كنند و سازه وجودي خود را برخلاف فلسفه آفرينش بازسا زي كرده و فعليت مي بخشند و در سازه هاي تمدني و بيروني نيز راه به خلاف مي برند، لذا نابودي خود و سازه هاي تمدني خودرا رقم مي زنند.
عوامل فرامادي نابودي تمدني
خداوند در يك كلمه خروج آدمي از تقوا و عدالت را عامل جدي در گمراهي بشر معرفي مي كند كه موجب تباهي خود و از ميان رفتن شرافت و كرامت وي گشته و درنهايت تمام سازه هاي تمدني و استعماري را نابود مي كند.
تحقق نابودي سازه هاي تمدني بشر به سبب آن صورت مي گيرد كه آدمي نخست به تكذيب فلسفه آفرينش و هدفمندي آن مي پردازد. خداوند در آيات 136 و 137 سوره اعراف تبيين مي كند كه چگونه تكذيب آيات خداوندي و انكار هدفمندي در آفرينش موجب شده تا خداوند تمدن مصري را از ميان بردارد و سازه هاي تمدني آنان را نيست و نابود كند. تاكيد بر نابودي صنعت و سازه هاي فرعوني از آن رو صورت مي گيرد كه فرعون نماد تمدني مصر باستان است.
انكار فلسفه آفرينش و هدفمندي آن عاملي است كه باعث مي شود گروههاي انساني، به مخالفت و توطئه عليه پيامبران اقدام كنند و اجازه ندهند تا معارف آنان در جامعه مطرح شود و مردم با هدفمندي آفرينش هستي و انسان آشنا شوند و بخواهند درچارچوب آموزه هايي قرارگيرند كه براساس اين فلسفه بيان شده است. از اين رو خداوند در آيه 26 سوره نحل بيان مي كند كه منكران هدفمندي آفرينش و مخالفان پيام پيامبران(ع) با توطئه و مكر مي كوشيدند تا جامعه را در مسير ضلالت قرار دهند و تمدني برخلاف جهت آفرينش بسازند. بنابراين خشم و انتقام الهي آنان را دربرگرفت و همه بنيادهاي تمدني و سازه هاي ايشان را درهم كوبيد؛ زيرا مكر و توطئه اين جوامع انساني به گونه اي بود كه فرصت انديشه و تفكر را از مردم مي گرفت و امكان قرارگرفتن و حركت در مسير اصلي آفرينش براي آنان فراهم نبود. از اين رو، نيستي تمدني و سازه هاي ايشان در كنار نابودي صاحبان اين تفكر امري لازم و ضروري بود تا فرصت براي ديگران فراهم آيد.
خداوند در آيه 58 سوره قصص تبيين مي كند كه جوامع منحرف با همه پيشرفت هاي تمدني خود، به سبب استفاده بي جا و نادرست از نعمت هاي الهي، سازه هايي را ايجاد مي كردند كه برخلاف مسير اصلي هستي بود. خداوند از اين انحراف در بهره برداري، به «بطر» ياد مي كند كه به معناي سرمستي ناشي از مصرف نابجاي نعمت است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب، ص129) از اين رو مي بايست اين جوامع و سازه هاي منحرف ايشان، از ميان مي رفت و شرايط براي ديگران فراهم مي شد. در حقيقت سازه هاي تمدني مردم از جمله ساختمان ها و مساكن، نمادي از تفكر و انديشه اي بود كه برخلاف اهداف آفرينش به شمار مي رفت.
از نظر علمي اثبات شده كه انسان ها چنان كه مي انديشند مي سازند. بنابراين سازه هاي انساني ارتباط تنگاتنگي با چگونگي تفكر و بينش آنان دارد. كسي كه به حجاب به عنوان يك ارزش اهميت مي دهد، خانه خود را چنان مي سازد كه اصل حجاب درآن مراعات شود و به سادگي زن و بچه وي درچشم ديگران بي پوشش مناسب ديده نشوند؛ اما انساني كه به حجاب اهميتي نمي دهد و يا اصولا حجاب را ضد ارزش مي داند، سازه و خانه اش به گونه اي است كه كم تر به پوشش و حجاب اهميت مي دهد.
بنابر اين اگر خداوند در آيه 58 سوره قصص از نابودي سازه هايي چون خانه و مساكين قوم ظالم خبر مي دهد، از آن روست كه اين خانه ها بر اساس تفكر ظالمانه و غير عادلانه ساخته شده است و بايد از ميان برود.
خداوند درآيات 204 و 205 سوره بقره، حاكميت منافقان را عامل ديگر در زوال تمدني بر مي شمارد و بيان مي دارد كه تفكرنفاق موجب مي شود تا خداوند سازه هاي تمدني بشر را از ميان بردارد. در اين آيه سازه تمدني كه نابود مي شود، باغات و كشاورزي است. به اين معنا كه سازه هاي تمدني درحوزه كشاورزي به سبب حاكميت نفاق برآن جامعه از ميان مي رود. اهل نفاق كه مدعيان اصلاحات هستند در عمل، رفتاري مفسدانه دارند و زمين را به فساد و تباهي مي كشند. حكومت آنان بر جامعه، زماني كه با اسباب ديگر غير قابل حذف باشد، با حذف فيزيكي آنان و يا سازه هايشان اتفاق مي افتد. (نگاه كنيد: مجمع البيان، ج1 و 2، ص 534 ونيز كشاف، زمخشري، ج1، ص 251)
دراين آيات به روشني تبيين شده كه عوامل فرامادي يعني نوع تفكر و شيوه بينش و نگرش آدمي چگونه موجب مي شود كه سازه هاي تمدني بشر، سازه هاي مفسدانه و بيرون از دايره اهداف تعالي و كمالي بشر و ديگر آفريده ها باشد و مي بايست نابود شود. بسياري از سازه هاي تمدني كه كافران و منافقان و مشركان مي سازند، سازه هاي تمدني است كه بر ضد فلسفه آفرينش است و نبايد نابود شود.
خداوند حاكميت پادشاهان فاسد و حركات اجتماعي آنان به سوي فساد و تباهي را عامل ديگري درنابودي سازه هائي تمدني برمي شمارد، زيرا اين گروه مفسد به سبب حاكميت و قدرت، تنها به سازه هايي توجه مي كنند كه درمسير هواهاي نفساني ايشان باشد و سازه هاي مثبت و خوب تمدني را نابود مي سازند. بسياري از پادشاهان از هرج و مرج درشهرهاي ديگر جوامع سود مي برند و اين گونه مي توانند بر آنان حكومت كنند، از اين رو، سازه هاي خوب ومثبت جوامع شهري ديگر را نابود مي كنند. نگاهي به حملات استكبار جهاني به عراق افغانستان و لبنان و سرزمين اشغالي فلسطين نشان مي دهد كه اين حاكمان فاسد استكباري تنها درصدد نابودي زير ساخت هاي تمدني كشورهاي مستضعف بودند تا بتوانند حضور خود را دراين جوامع تثبيت كنند. بنابر اين بايد گفت كه حضور تفكر استكباري، عامل نابودي جوامع و سازه تمدني مثبت است كه درآيه 24 سوره نمل به آن اشاره شده است.
از نظر قرآن، ترك اصلاح و جلوگيري نكردن ازفساد درجامعه آباد، عامل از ميان رفتن عمران و خرابي سازه هاي تمدني و عامل نزول عذاب است كه درآياتي چون 116 و 117 سوره هود و 45 تا 52 سوره نمل به آن اشاره شده است.
از ديگر عوامل فرامادي نابودي سازه هاي تمدني بشر مي توان به ترك كمك مالي به هم نوعان و عدم اداي حقوق مالي ايشان اشاره كرد. خداوند در آيات 17 تا 24 سوره قلم، خودداري از انفاق بخشي از محصولات به محرومان را زمينه ساز نابودي سازه هاي تمدني از قبيل خانه و باغ و كشاورزي و محصولات آن بر مي شمارد و به انسان هشدار مي دهد كه يكي از عوامل نزول عذاب هاي آسماني به شكل ظاهرا طبيعي، عدم پرداخت زكات و حقوق مالي مستمندان و فقيران است.
به هرحال، خوشگذراني و تن آسايي (هود، آيات 116 و 117)، كفر (سبا، آيات 15 تا 17)، شرك (كهف، آيات 32 تا 42)، طغيان در برابر خدا و آموزه هاي وحياني (قلم، آيات 17 و 20و 31)، ظلم و بي عـدالتي (آل عمران، آيه 117 و انعام، آيه 131) دشمني با پيامبران روشنگر هدايت (هود، آيات 89 و 94 و 95)، غفلت از خدا و اهداف آفرينش (اعراف، آيات 136 و 137 و نيز كهف، آيات 32 و 39و 42)، فسق و فساد (اعراف، آيات 101 و 102 و اعراف، آيه 74) و گناه (هود، آيات 78 و 82) از مهم ترين عوامل معنوي و فرامادي نابودي سازه تمدني بشر است كه خداوند اين نابودي را از طريق اموري به ظاهر طبيعي چون آتش (قلم، آيات 17 تا 29) باد سرد و گرم و آسيب زننده و توفان (آل عمران، آيه 117 و ذاريات، آيات 41 و 42 و روم، آيات 50 و 51)، سيل بنيان كن (سبا، آيات 15 و 16) گردباد آتشين و مانند آن (بقره، آيه 266) و صاعقه و زلزله و مانند آن (فرقان، آيه 40 وكهف، آيه 40 و آيات ديگر) انجام مي دهد.
به سخن ديگر، بينش و نگرش نادرست و رفتارهاي
انسان موجب مي شود تا سازه هاي تمدني بشر به سبب آن كه درمسيري خلاف شرافت و كرامت بشر است، با عوامل به ظاهر طبيعي و مادي چون سيل و باد و توفان و زلزله و آتش از ميان برود.
باشد از اين آموزه ها درس گرفته و درمسير نيستي تمدني گام برنداريم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14