(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 15 تير 1389- شماره 19687
PDF نسخه

طعم آفتاب
بهترين خنده همين است كه من مي گويم! نگاهي به شب هاي طنزي كه در تهران برگزار مي شود
حجاب، عفاف و باقي قضايا
اتاق انتظار
از آب گذشته!
بوي بارون
ساعت 25
يادداشت سوم
گردش گودري



طعم آفتاب

پروردگارا! اگر من مرتكب گناهان شدم ، به خاطر
آن اطميناني بود كه به كرم تو داشتم!...

به راستي كه تو از بندگانت توبه شان را مي پذيري و از گناهان شان درگذري، و لغزش هاي شان بيامرزي...

حضرت سجاد صلوات الله عليه و آله

 



بهترين خنده همين است كه من مي گويم! نگاهي به شب هاي طنزي كه در تهران برگزار مي شود

مي گويند هر وقت امام خميني (ره) اشعار كيومرث صابري يا همان گل آقاي معروف خودمان را مي شنيده، لبخند مي زده... به پاس اين استقبال از طنز، صابري بعد از ديدار با ايشان مي گويد: »آيا اگر عنايت ايشان نبود، طنز گفتن ممكن مي شد؟ بعيد مي دانم و از اين روست كه طنز معاصر، نجيب تر از هميشه، در جامعه اسلامي ما جاري است. اين نعمت را پاس بداريم و بدارند!» طنز، هنري است كه عدم تناسبات در عرصه هاي مختلف اجتماعي را كه در ظاهر متناسب به نظر مي رسند، نشان مي دهد و اين خود مايه خنده مي شود. هنر طنزپرداز، كشف و بيان هنرمندانه و زيبايي شناختي عدم تناسب در اين »متناسبات« است. اين تعريف لغتنامه اي بدين معنا نيست كه فقط بخنديد، لطفا قبل از خنديدن ظرفيتتان را بالا ببريد! قرار نيست وقتي به يك شب شعر طنز مي رويد آن قدر بخنديد كه زمان رفتن، ناي بلند شدن نداشته باشيد و يا آن قدر بهتان بر بخورد كه برويد و شاعر و طنزش را به باد توهين و... بگيريد. شايد خواندن اين گزارش - گفتگو خيلي چيزها را روشن مي كند. زهرا عباسي
وقتي به يك شب شعر طنز دعوت مي شويد و يا از روي كنجكاوي و اتفاق سري به اين محافل مي زنيد، لطفا كمي صبر پيشه كنيد چون قرار نيست همه چيز به مذاق شما خوش بيايد. شب هاي شعر طنز هميشه برگزار مي شوند و فرهنگسراها، محافل خصوصي شاعران و ... ميزبان رندان طنزپردازند. شاعراني گرد هم مي آيند تا طنزهايشان را به رخ يكديگر بكشند و آن ها را به محك بگذارند و از سويي طنز و طنزپردازي را با رويكردي حرفه اي رونق بخشند اما اين همه ماجرا نيست...
كمي كه جزئي تر به قضيه نگاه كنيد متوجه مي شويد كه بنا به تعريف طنز و رسالت آن، شاعران طنزپرداز معلماني هستند براي امربه معروف و نهي از منكر. يك طنزپرداز بيش از آن كه يك شاعر باشد يا يك طنزپرداز، درد، ضعف، زخم و يا زشتي را در هر امري، مي بيند و با شاخ و برگ دادن و نگاهي رندانه، آن را به ديگران گوشزد مي كند. در تعريف لغت نامه اي «طنز» هم آمده است: «اثري ادبي كه با استفاده از بذله، وارونه سازي، خشم و نقيضه كه ضعف ها و تعليمات اجتماعي جوامع بشري را به نقد مي كشد.» و بر همين اساس هم طنز را اين گونه معرفي مي كند كه: «طنز به نوع خاصي از آثار منظوم يا منثور ادبي گفته مي شود كه اشتباهات يا جنبه هاي نامطلوب رفتار بشري، فسادهاي اجتماعي و سياسي يا حتي تفكرات فلسفي را به شيوه اي خنده دار به چالش مي كشد.»
چنين تعريف و در پس آن با توجه به رسالتي كه براي طنز تعيين شده است، ديگر خنديدن تنها مبنا و معياري براي ارزيابي نيست و بايد به مقصود اصلي و پنهان طنزپرداز فكر كرد. حال با توجه به اين مقدمه، بد نيست نگاهي به شب هاي شعر «در حلقه رندان» داشته باشيم. شب هاي شعري كه از سال ها پيش از سوي دفتر طنز حوزه هنري برگزار مي شود و اتفاقا با استقبال خوبي از سوي شاعران طنزپرداز و هم چنين علاقمندان روبه روست.
شب شعري كه ناصر فيض در وصف آن سروده است: جراتي داد به من شكل دگر خنديدن/ يك تنه گاه به هشتاد نفر خنديدن/ به هر آن چيز كه با چشم خودم مي بينم/ به هر آن چيز كه در مد نظر خنديدن/ گر شبي باشد و در حلقه رندان باشي/ مي توان از سر شب تا به سحر خنديدن/ صبح در بدرقه حضرت ايشان با هم/ تكه انداختن و تا دم در خنديدن/ ذوق بايد كه تو را آب شود در دل قند/ تا شود سهم تو از عمر، شكر خنديدن/ پيش از اين خنده به جز وا شدن نيش نبود/جراتي داد به من شكل دگر خنديدن/ بهترين خنده همين است كه من مي گويم/ يعني آن گريه كه پنهان شده در خنديدن/ گر زمين هم خوردي باز در آن حال بخند/ خنده دار است به هر حال دمر خنديدن/ روز و شب خنده كن اين كار چه عيبي دارد/ آدمي را نكند رنجه اگر خنديدن/ خنده كن، خنده! بدان حد كه درآيد اشكت/تا كند حال تو را زير و زبر خنديدن/ در جهان هشت هنر را متمايز كردند/هست از جمله اين هشت هنر خنديدن...
ضرورت حضور طنز غيرقابل انكار است
شهرام شكيبا؛ طنزپرداز برجسته اي كه در سال هاي اوليه، اجراي اين شب شعر را بر عهده داشت، صحبت هاي جالبي درباره طنز و طنزپردازي دارد. او مي گويد: «در حلقه رندان» به ابتكار ابوالفضل زرويي نصرآباد، قرار بود اتفاقي در عرصه طنز كشور ايجاد كند و به همين دليل هم شروع به كار كرد. البته اتفاقي كه «در حلقه رندان» مي خواست به آن رسد، روي داد. چندان كه شاعران جدي سرا كه در عرصه طنز هم طبع آزمايي كرده بودند به شعر طنز روي آوردند و اين رويداد، بسيار خجسته بود. در واقع با برگزاري اين شب هاي شعر، طنز جدي گرفته شد.
وي با بيان اين كه الزام طنز براي جامعه ما غير قابل انكار است، مي افزايد: انتقاد مي كنند به «در حلقه رندان» اما ما نبايد اين انتقاد را فقط به گردن مديران بياندازيم. خودمان هم بايد عملكرد اين شب شعر را بسنجيم. آيا ما به عنوان دفتر طنز حوزه هنري توانسته ايم تعريفي منسجم و مشخص از طنز را به شاعران ارائه دهيم؟ به اعتقاد من اين اتفاق نيافتاده است. ما معياري در اختيار طنزپردازان نگذاشته ايم كه بگوييم آن گونه حركت كنند. چارچوب برايشان تعيين كرده ايم اما معياري به شان نداده ايم. در نتيجه گاه پيش مي آيد طنزپردازي خطا كند و نكته اي را بگويد كه آن هايي كه مغرض اند، اساس شب شعر و طنز را منكر شوند.
او گفت: «اين جا حوزه هنري است و كساني كه به حوزه هنري مي آيند اعضاي يك خانواده اند، اعضاي خانواده فرهنگي انقلاب. در دعواي داخلي و مشاجره خانوادگي، اعضا حق دارند حرف بزنند و اگر اين ها حرف بزنند متفاوت است از اين كه كسان ديگري در جاي ديگري اعتراض كنند. اين اعضا ريشه در خاك انقلاب دارند و پركشيده از خاك حوزه هنري هستند.» به اعتقاد من هنرمندي كه وارد حوزه هنري مي شود مي پذيرد كه زير پرچم ايران و انقلاب اسلامي فعاليت كند. پس اساسا اشتباه است كه بگوييم هنرمندي كه انتقادي را مطرح مي كند، به جايي منتصب است و ...
به اعتقاد شكيبا، طنز پرداز بايد جريان هاي سياسي را به چالش بكشد و اتفاقا اين جزو نيازهاي كشور است. وي ادامه مي دهد: كسي كه با نقد منصفانه طنزپرداز مخالفت كند در واقع با تعالي جامعه سياسي كشور و با حركت به سمت اصلاح مخالفت مي كند. اين اصلاح به معناي اصلاح طلبي نيست بلكه منظورم نوآوري هايي است كه براي هر جامعه الزامي است. اتفاقا پرداخت به طنز سياسي سبب مي شود طنزپردازان دقيق و نسبت به جامعه خود هوشيار شوند. طنزپرداز ناگريز از آن است كه بسياري از چيزها را بداند؛ بايد با سياست آشنا باشد، مباحث ديني و اجتماعي و ... را بداند. حال با تمام اين بحث ها ما بايد ببينيم كه آيا طنزپرداز اين گونه پرورش داده ايم يا خير؟ اگر نه. تنها تريبوني گذاشته ايم براي ارائه آموخته هاي شاعراني كه درباره طنز چيزي ياد گرفته اند.
طنز از سوي مردم و جامعه
به طنزپرداز سفارش مي شود
سعيد بيابانكي؛ شاعر و طنزپرداز كه او نيز چند سالي اجراي اين شب شعر را بر عهده داشت، مي گويد: كار اصلي من در حوزه شعر جدي بود اما از زماني كه به اين محفل وارد شدم، بهانه اي شد تا كار طنز را هم جدي تر دنبال كنم و اين به اعتقاد من مهم ترين تاثير برگزاري چنين شب شعري است. وي با بيان اين كه خود طنز، چه به صورت شعر، متن و ... چالش برانگيز است، مي افزايد: طنز هميشه با فراز و نشيب هاي زيادي روبه رو بوده، گاهي وارد عرصه هايي مي شود كه خيلي ها خوششان نمي آيد و همين بسياري از انتقادها را به همراه دارد. بيابانكي با اشاره به روزهاي اوليه برگزاري شب هاي شعر «در حلقه رندان»، ادامه مي دهد: روزهاي اول، فكر مي كنم شعرها تا حدودي سخيف بود. طنزپردازان به مسائلي مي پرداختند كه نبايد مطرح مي شد اما روز به روز اين خطاها كمتر و شعر طنزپردازان و گوش مخاطبان با شعر طنز خوب آشنا شد. مخاطبان در ابتداي راه ممكن بود به هر چيزي بخندند؛ مثلا شاعر در شعر خود كلمه «خر» را مي آورد و مخاطبان مي خنديدند. اما به تدريج كه جلو رفتيم طنز فاخر شد و سطح توقع مخاطبان نيز بالا رفت.
اين شاعر مي افزايد: شب هاي شعر «در حلقه رندان» به اندازه اي در جريان طنز كشور تاثير گذاشت كه چه در تهران و چه در شهرستان ها از اين برنامه نمونه برداري هاي زيادي شد و فكر مي كنم در صورت ادامه راه، طنز هر چه بيشتر در كشور ما تقويت و فاخر مي شود.
وي تصريح كرد: البته فشارهاي زيادي بر «در حلقه رندان» است. نامه پراكني هايي هم صورت مي گيرد اما فكر مي كنم طنزي كه به عده اي بر نخورد، ديگر خاصيت طنز ندارد. شاعران در سال هاي اخير شعرهاي طنز زيادي را در حضور مقام معظم رهبري خوانده اند و ايشان هم از طنزپردازان حمايت كرده اند. جامعه هم از اين گونه ادبي استقبال مي كند و مثلا يك شعر خوب كه در حضور رهبري خوانده مي شود، مي بينيم كه فرداي آن روز، تبديل به بلوتوث شده و در جامعه دست به دست مي شود.
بيابانكي با تاكيد بر اين كه طنز را جامعه به طنزپرداز سفارش مي دهد، مي گويد: طنز را همين طور بي دليل نمي گويند. طنز از سوي مردم و جامعه به طنزپرداز سفارش مي شود. هر چه كاستي در طنز مطرح مي شود، امري است كه جامعه با آن گريبانگير است. در واقع كار طنز بيان نارسايي هاست؛ حال طنزپرداز اين نارسايي را با زباني شيرين مطرح مي كند و اتفاقا فكر مي كنم كسي نبايد از اين اتفاق ناراحت باشد بلكه بايد خوشحال شوند چراكه بيان نارسايي ها آگاهي بخش است. حال اگر كسي از شيريني خوشش نيامد، ديگر دست ما نيست چراكه ما نمي توانيم مذاق افراد را تغيير دهيم.
اين حلقه در ابتداي راه است
اساسا اين خاصيت طنز است كه بگويد تا به كسي بر بخورد، بگويد تا هر چند ناراحت كننده، اما بدي ها به چشم بيايد. با اين وجود به نظر مي رسد گاهي هم اگر خطايي رخ مي دهد، نبايد به چشم گناهي نابخشودني ديده شود. به قول يكي از مخاطبان «در حلقه رندان» بايد اجازه رشد به اين جريان نوپا را داد تا دوران طفوليت خود را سپري كند. نبايد براي خطاهاي كوچك «در حلقه رندان» او را تنبيه كرد.
«در حلقه رندان» با ادامه فعاليت چند ساله خود به نظر مي رسد هنوز هم راه درازي را پيش رو دارد. گرچه، در طول اين سال ها رويكرد طنزپردازان به طنز، جدي تر شده و هر روز شاهد رشد آثار و هم چنين بالا رفتن اطلاعات و ظرفيت افراد مرتبط با طنز بوده ايم.
بايد گفت، طنز و طنزپردازي راه درازي را تا رسيدن به نقطه مطلوب، چه از نظر گفتن طنز فاخر و چه از حيث بالا رفتن ظرفيت شنوندگان پيش روي خود دارد كه جز با حمايت و چشم پوشي از خطاها ميسر نمي شود. طنز لازمه جامعه ماست و از قرن هاي پيش نيز هميشه همراه مان بوده است پس نمي توان به دليل «خوش نيامدن ها» اين رندي را ناديده گرفت و در واقع «صورت مساله را پاك كرد» و در نهايت اين كه: «بهترين خنده همين است كه من مي گويم/ يعني آن گريه كه پنهان شده در خنديدن»...

 



حجاب، عفاف و باقي قضايا

به سبك هر سال در اين ايام بحث حجاب و عفاف داغ مي شود. حجاب و عفافي كه مثل گيلاس و گوجه سبز فصلي شده و انگار جامعه ما فقط در يك فصل خاص با اين مشكل روبروست. امسال ولي با كمي حاشيه اين بحث داغ تر شده و مسئولان خوب از خجالت يكديگر درآمده اند و وظايفشان را پاسكاري مي كنند. شايد برخي مسئولان كشور، مسئوليت اين طرح را از سر خود باز كنند اما بايد گفت اگر در اين زمينه قانوني هست كه هست؛ بايد اجرا شود و وظيفه نيروي انتظامي برخورد با متخلفين قانون است. همچنين بايد بدانيم وظيفه اين نيرو فرهنگ سازي نيست و مسئله حجاب و عفاف هم تنها به وسيله برخورد با متخلفين قانون حل نمي شود. بسياري از مشكلاتي كه امروز پيش آمده و دوستان از زير بار آن شانه خالي مي كنند مربوط به كارهاي انجام نشده ديروز است. مدعيان فرهنگ و فرهنگ سازي كه هميشه انگشت اتهامشان، جوانان را نشانه رفته است تا به حال به اين فكر كرده اند كه جامعه امروز ما نتيجه فرهنگ سازي ديروز آنهاست!
نه آقايان! مشكل از گشت ارشاد نيست، مشكل از قانون و نيروي انتظامي هم نيست، مشكل از ماست كه بعد از گذشت سي ويك سال از انقلاب، آموزش و پرورش مان هنوز در زمينه هاي تربيتي لنگ مي زند؛ 31 سال مهلت كمي نبود تا بدانيم در پرورش نسل آينده چند مرده حلاجيم؟ البته زياد هم عجيب نيست آن زمان كه دستور حذف معاونت پرورشي را داديم بايد فكر اين روزها را هم مي كرديم.
لطفاً آقاي وزير ناراحت نشوند اما وقتي دانش آموز ما در مدرسه، معلم خود را با يك نوع پوشش ببيند و در خارج از مدرسه، با پوششي كاملاً متفاوت؛ چگونه انتظار داشته باشيم فرهنگ حجاب و عفاف در او نهادينه شود؛ كادر آموزشي اي كه خود به اندازه كافي مذهبي و مقيد نيست چگونه مي تواند دانش آموز معتقد تربيت كند!؟ چند درصد از مديران فرهنگي كشور فرزندان خود را در مدارس دولتي ثبت نام مي كنند!؟ آموزش و پرورش، اصلي ترين نهاد در شكل گيري جامعه فرداي ماست اما آموزش اسلامي بزرگترين گمشده اين سازمان است، ما امروز حتي احكام اسلامي را در مدارسمان به عنوان يك درس ثابت تدريس نمي كنيم تا حداقل جوانان با مسائل شرعي خودشان آشنا شوند.
مشكل تنها به اين نهاد ختم نمي شود. متوليان فرهنگي كشور چقدر مسائل اجرايي را پيگيري مي كنند و بر اجراي آنها نظارت دارند؟ اين سازمان تبليغات مثلا فقط بايد اعتكاف ساليانه را برگزار كند؟ هر سال بايد روضه نبود البسه مناسب را براي وزارت بازرگاني بخوانيم. بانوان محجبه ما براي جستجو و تهيه لباس مناسب در تنگنا هستند و آن وقت لباس هاي خلاف عرف و نامناسب در شهرمان به وفور يافت مي شود و سهل الوصول اند فكر نمي كنيد بايد اين فرآيند برعكس باشد!؟ اين يك داستان تكراري است و هر سال در همين ايام عين همين مضامين با اندكي تفاوت در جملات گفته مي شود اما باز هم سال بعد بايد براي آقايان يادآوري كنيم! گويا فراموشي در بين برخي از مديران ما تبديل به يك بيماري همه گير شده!
برادران مسئولي كه دغدغه و مسئوليت فرهنگي دارند تا به حال به اين فكر كرده اند كه در بين اين همه تبليغات آدامس و سس مايونز و چيپس و پفك، سهم تبليغ براي حجاب در فضاي شهري و برنامه هاي تلويزيوني چقدر است؟ اصلا اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس چند بار نطق پيش از دستور خود را به اين مهم اختصاص داده اند، شايد آنها هم ترس از ريزش طرفدار را دارند و كارهاي مهم تري كه ما خبر نداريم! اصلا اگر اين اتفاق هم مي افتاد، آيا نمايندگان مجلس و ساير مسئولان مصداق تبليغ را فقط در خطابه و وعظ مي بينند؟ البته ما از اين سنخ تبليغات فرهنگي داريم كه با نوشتن يك جمله بر روي يك بيلبورد، به صورت كاملاً مستقيم مفاهيم اخلاقي را در ذهن مخاطب نشانه مي رود؛ درست مانند سريال هاي تلويزيوني. دريغ از ذره اي هنر و ظرافت و خلاقيت در پيامرساني فرهنگي!
يادمان هست كه فردا انعكاس امروز ماست در آينه زمان. اين فصل هم مي گذرد و اگر بر همين منوال باشيم طبق سنوات گذشته با رسيدن فصل جديد همه چيز تمام مي شود و هر كس به سراغ كار خود مي رود. با اين اوصاف، سال بعد در همين ايام؛ همين آش است و همين كاسه!
اين را هم بنويسم بد نيست كه در ساير حوزه هاي فرهنگي و البته اقتصادي نيز ما بر مدار «لحظه و فرصت» كار مي كنيم؛ اوقات فراغت را ابتداي تابستان در بورس قرار مي دهيم و ماجراي مصرف برق و آب را تنها در تابستان مورد تأكيد قرار مي دهيم و داستان تحصيل و علم آموزي را نزديك كنكور... يعني حركت هاي كلان ما همواره فصلي است و نه مدت دار و بلندمدت و با برنامه؛ صدا و سيما بهترين و كامل ترين نمونه اين رفتار كاملا ايراني و دقيقه نودي است. ببخشيد بي جهت وقت شما و اين ستون عزيز را گرفتم.
سيد محمدعماد اعرابي

 



اتاق انتظار

محمود عرب لو- از كوچه پس كوچه هاي شهر من تا جاده هاي كشور انتظار، فاصله ايست به وسعت عمل. فرمود(1): امام مانند كعبه است بايد به سويش روند نه آنكه به سويشان آيد.
ما ميوه هاي كال درخت انتظاريم كه حتي در گرماگرم تابستان هم ميل رسيدن نداريم. آتش دين به دست داريم و تاب نگهداري نداريم. مگر نه اين است كه اگر به قدر آب طلبش مي كرديم مي آمد و مگر نه اين است كه او را چشم به راه امت خويش گفته اند؛ ما تنها مأمومين تاريخيم كه اماممان را در غيبت مي پسنديم و راه رسيدن را نرفته، بر مي گرديم. امام منتظر! ما قصد ظهور نداريم.
ما ساكنان هميشگي تاريخ روزمرگي، اجاره نشينان زمين غيبت و اميدواران فرداييم. غافل از اينكه اميدواري شرط لازم است اما كافي نيست. اسب عمل بي سوار مي تازد و ما دل خوش كرده ايم به يك آقا بيا. اگر نبود اين واژه هاي بي روح و اگر نبود اين اراده هاي سست، تاكنون شاعران صد بار آمدنش را سروده بودند و تاريخ نويسان وصف فتوحاتش را نگاشته بودند و تصويرگران به اندازه تمام سال هاي فراق، نقش وصال زده بودند. شايد اگر نبود اين كوره راههاي دست ساز بشر و اين قطب نماهاي معيوب؛ قرن ها پيش از اين، مسير سعادت فارغ از ما انسانهاي علم زده، به سرانجام مي رسيد. اما چه سود كه «اگر» با «عدم» قرابتي ديرينه دارد و تنها، خالق آرزوهاست.
وقتي عمل در كالبد واژه ها ننشيند، آنها فقط تداعي كننده تصورات ذهنند؛ كلكسيون بي خاصيتي از حروف و دورافتاده از واقعيت. چهارده قرن فقط شنيديم و هميشه حق، بيش از آنكه مستمع بخواهد، سرباز عرصه اقدام را مي پسندد. اگرچه امروز هم براي شروع روز بدي نيست...
1- حضرت زهرا (س ) - بحار الانوار، ج 36، ص 353

 



از آب گذشته!

عطيه سادات حسيني - از مسجد داشت مي رفت بيرون...هواي حياط مسجد با هواي بيرون زمستان تا تابستان فرق داشت..اين را وقتي روي پاگرد مسجد تعلل كرده بود بيشتر حس مي كرد...بي خيال همه آدم هايي كه مي آمدند و مي رفتند؛ اشك مي ريخت...اين حس را انگار يك جايي بارها تجربه كرده بود:
ورودي صحن انقلاب... هنگام خروج از حرم...براي آخرين سلام...
پاي راستش توي مسجد بود پاي چپش بيرون...توي مسجد بوي شب بو سرعت رفت و آمدها و حتي حرف زدن ها را كند كرده بود...هرچندوقت يكبار صداي تنفسي عميق بر اين موضوع گواهي مي داد...بيرون اما بوي ميوه هاي پوسيده و زباله هاي دستفروشان روز حركت ها را تندتر مي كرد....
تقريبا همه آمده بودند بيرون...الا بچه هاي هيئت كه داشتند ديگ ها را براي شستن مي آوردن توي حياط.. ديگر بهانه اي براي ايستادن نداشت. دلش اما هنوز تنگ بود...
انگار داشت با خدا خداحافظي مي كرد.
نگران بود. از پاك شدن واهمه داشت...يقين داشت كه ابليس از همان لحظه خروج از مسجد به استقبالش مي آيد...لرزش ويبره موبايل اين محلول ناهمگن تفكرات و توهماتش را تلنگري بود انگار...تا فوق اشباه بودن اين محلول را به اثبات رساند:
يك پيام دريافت شد: «خداوند بعد از توبه بلافاصله شما را مورد آزمايش قرار مي دهد...پس منتظر و مراقب باشيد...»
¤
زمان بر وفق مراد دنيا گذشت. اي كاش زمان همانجا برايش خط پايان را نشان مي داد. اي كاش هيچ وقت به امروز نمي رسيد. اي كاش قدر ارزني فقط قدر ارزني عرضه داشت.
«به بزرگي خودت سوگند! منتظر بودم...مثل هميشه... اما مراقب...نه!»
خوب مي دانست كه طبق معمول كم آورده است...سرش را براي آسمان خم كرده بود، دلش مي خواست كوچه تا آخر حرف هاي توي دلش تاريك بماند تا فرياد بزند:
«حالا اين تو... اين پس گردن من! فقط مثل هميشه بي صدا لطفا!»

 



بوي بارون

نفرين به نامرادي اين روز و روزگار
نفرين اگر كه كام نگيريم از بهار
تو كيستي كه داغ تو دارند بر جبين
انبوه كافه هاي خيابان لاله زار
در تو چه ديده اند خلايق كه مي روند
قربان چشم هاي تو روزي هزاربار
شيرين چنان كه نوبر انجير يزدي است
تلخي چنان كه روغن زيتون رودبار
آنگونه گفته هاي كمالي تو در خجند
اينگونه ميله ي گل سرخي تو در مزار
داريم از تو پيرهني پاره بيشتر
در قحطسال حرمت ما را نگاه دار
از تشنگي نمير كه در كوزه است آب
گرد جهان نگرد كه در خانه است يار
بايد چه كار كرد به جز عشق عشق عشق
بايد چه كار كرد به جز كار كار كار
آرش پورعليزاده

 



ساعت 25

مريم حاجي علي - مي تواني با همه چيز و همه كس لج بازي كني!
مي تواني هيچ چيز و هيچ كس را قبول نداشته باشي!
مي تواني اينگونه باشي ولي با وجود اين ها قطعا «انسان» نمي تواني باشي...
و خداوندا!
تو مي داني كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
و تو مي داني كه چه زجري مي كشد آن كس كه انسان است و از احساس سرشار است...
پس خداوندا! به ما لياقت انسان بودن و ماندن را عطا كن كه با وجود اين همه آدمك، زمين هم ديگر از دست ما خسته شده است.
خيلي از اين آدمك ها از جنس برف بودند و زمستان كه گذشت از خجالت رو سياهي، آب شدند!
اما برخي هنوز چون مترسك ايستاده اند به مدد يك تكه چوب و حتي ديگر كلاغان هم از آنان ترسي ندارند...
ما آدمك ها از عروسك هاي باربي و اسپايدرمن هم خطر تهاجم فرهنگيمان بالاتر است، گاهي كه افسار گسيخته روي ارزش ها مي تازيم، هيچ ابايي نداريم از اينكه ته كوچه بن بست شك، از بي خدايي بميريم...
ما اينجا دلمان براي تو تنگ است خدايا ولي براي رسيدن به تو دريغ از يك قدم...
از ترس اينكه مبادا زانوهايمان آب بياورد سوار آسانسور مي شويم ولي توي همان آسانسور سيگار مي كشيم و خيالمان نيست كه همين روزها ريه هامان از نفس مي افتد...
من اما خوب مي دانم با اين آسانسورها شايد بتوان با زير صداي موسيقي تايتانيك تا پنت هاووس يك برج ،كه نه شمسي است و نه قمري رفت ولي حتي يك اپسيلون هم به خدا نمي توان نزديك شد...
آسانسور اما خوب است ولي عزيزخانم سهمش از اين دنيا كه تنها پسرش را از او گرفت حتي يك آسانسور ناقابل هم نبود؛ و تا آخر عمر روي خرپشته طبقه چهارم آن آلونك اجاره اي زندگي كرد و كيف مي كرد وقتي عكس علي، پسرش را كنار لاله هاي سرخ مي ديد...
و اصلا خاصيت پول اين است
خيلي خود خواه است
با هيچ چيز و هيچ كس جمع نمي شود
تنهاي تنهاست
آنقدر كه اگر بي پول هم باشي تنهايي
دنبال پول هم كه باشي همين طور
و اصلا بي خيال مال دنيا شدن آنقدر براي ما سخت است كه اگر زبانم لال، روزي خودمان با دستان خوذمان يك نفر از عزيزانمان را هم به خاك بسپاريم چند روز بعد باز براي زنده بودن حريص تر مي شويم...مرگ گويي براي ما فرصتي است براي مال اندوزي...و بي تابيم براي نامه اي كه از دادگاه براي انحصار وراثت مي رسد
و خونمان به جوش مي آيد وقتي خبر سراسري قيمت سكه را اعلام مي كنند
و قيمت سكه كه بالا مي رود، حتي دو زاري هاي ما هم كج مي شود...
خدايا يك چيزي توي دلم بود كه با اين همه مقدمه چيني نتوانستم بگويم
مي خواستم بگويم: ما خيلي بي معرفتيم، شما به حرف ها و كارهاي ما كاري نداشته باشين!
ما خيلي بد قوليم، خيلي فراموش كاريم، خيلي نمك نشناسيم؛ خيلي...

 



يادداشت سوم

بي حجابي بي عفتي است
هادي مقدم - بسياري از مردمان عصر تكنولوژي؛ عفت را از مقوله هاي اخلاق فردي مي دانند كه مراعات آن، تنها نشان دهنده فرهيختگي و شخصيت اعلاي شخص مقيد به اين اصول است. نداشتن پشتوانه هاي قانوني و ضمانت هاي اجرايي براي عناويني مانند دروغ و غيبت، مهر تاييدي بر صحت پندار اين دسته از مردم است. اما آيا به واقع، قانون، عفت را تنها در حوزه اخلاق فردي مي داند و ضمانت اجرايي براي آن در نظر نگرفته است؟
با اندكي دقت در قانون مجازات اسلامي، جواب اين مساله روشن خواهد شد. چراكه قانون گذار در فصل هجدهم؛ عنواني را به نام جرايم ضدعفت و اخلاق عمومي تعريف مي كند و در ذيل مواد 637تا 641 سعي در احصاء اين جرايم كرده است. نكته قابل تأمل در اين فصل كوتاه، تبصره ذيل ماده 638 است:
»زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و يا از پنجاه هزار تا پانصدهزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.»
فصل هجدهم قانون مجازات اسلامي جرائمي را مانند: زنا؛ ايجاد مراكز فساد؛ مزاحمت هاي مخابراتي؛ اظهار فساد؛ نمايش، نگهداري و تجارت طرح، تصوير، مطبوعات، علايم، فيلم و به طور كلي هر چيزي كه عفت عمومي را جريحه دار كند؛ مطرح مي كند و حجاب نيز، بين اين عناوين جاي گرفته است.
در نتيجه، حجاب رابطه مستقيمي با عفت عمومي جامعه پيدا مي كند.
ذكر اين نكته ضروري است كه عناوين مطروحه، نيازمند شاكي خصوصي نيست و توسط مدعي العموم قابليت پيگيري قانوني را دارد و مجازات اين جرايم، در حيطه كيفري مطرح شده و بنا به مورد، شامل حدود و تعزيرات خواهد شد.
با توجه به آنچه امروز در كشور مطرح است و داعيه همگاني فرهنگ سازي و خدمت به ملت و نگراني از وقوع جرم (حتي جرائمي مانند بي حجابي)؛ سوال زير يكي از مهم ترين سوالات در زمينه عفاف و حجاب خواهد بود:
آيا معاونت پيشگيري از جرايم قوه قضائيه و در نهايت دادگاه، در اجراي اين قانون تنها هستند و هيچ ارگان ديگري وظيفه قانوني در زمينه عفاف و حجاب ندارد؟
سوال مهم تر اين كه آيا واقعاً قانون در اين زمينه اجرا مي شود؟ يعني ما واقعاً در دادگاه هاي كشور اسلامي، شاهد پرونده هاي بدحجابي كه توسط مدعي العموم مطرح مي شود؛ هستيم؟
در كشوري كه واحد حراست ارگان ها؛ موقع استخدام، گاه حتي از جزئي ترين احكام ديني كه شايد تا آخر عمر كسي با آنها مواجه نشود پرسش مي كند و رعايت حجاب اسلامي را يكي از ملزومات آن ارگان معرفي مي كند؛ چرا باز شاهد بدحجابي و بعضاً بي حجابي هاي گسترده نه تنها در سطح اجتماع، بلكه در ادارات و شركت هاي تابعه هستيم؟
حراست كجاست؟ مدعي العموم كجاست؟ قانون چه مي شود؟
شما حتما در حال فرستادن صلوات جهت سلامتي من و يا ادا كردن عبارت «برو عمو دلت خوشه» هستين؛ ممنون.

 



گردش گودري

«تو«يي كه به قدر »شما« دور مي شود، تيغي است كه
به حد دريدن به قلب نزديك مي شود.
¤¤¤
در بازنگري كتاب هاي درسي، در درس »جغرافيا«ي يكي از سال هاي آخر دبيرستان، بد نيست به كوه هايي اشاره شود كه بعضي آدم ها
بر شانه هاي شان حمل مي كنند...
¤¤¤
پلنگ خال خال نيست
داغ صد هزار هلال سياه بر پوست دارد
در فراق ماه
¤¤¤
اساس يك رابطه خوب »صداقت«و »شفاف بودن« است، هوا را
كه مه آلود نگه داري همه مي خورند به هم، صدمه مي زنند
و صدمه مي بينند.
¤¤¤
مورخان اشتباه گفته اند؛ همه ي راه ها
به لبخند تو ختم مي شود...

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14