سه شنبه 22 تير 1389- شماره
19690
نفوذ به ديوار امنيتي بيلدربرگ
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
نفوذ به ديوار امنيتي بيلدربرگ
چرنوبيو1، ايتاليا بيلدربرگ در سال 1987 به ما رو دست زد و نشست سري آن سري ماند. اما با كمك منابع مهم، تعيين محل جرم و پي بردن به برخي از اخبار آن امكان پذير شد. بچه هاي بيلدربرگ حتما احساس رضايت كردند كه در روزهاي 26-24 آوريل 1987 در اقامتگاه مجلل ويلا دسته2 جلسه مخفيانه برگزار كردند- هيچ گزارشگر يا فيلم برداري بيرون دروازه هاي محل پرسه نمي زد. آن سال بيلدربرگ موفق شد نشست سري خود را سري نگاه دارد، اما پيگيري مداوم، با همكاري ديگران، سبب شد تا بخش زيادي از اخبار نشست پشت درهاي بسته و محافظت شده اين اقامتگاه كاخ مانند برملا شود. متعاقب آن معلوم شد بيشتر مذاكرات بيلدربرگ متمركز بر انتخابات رياست جمهوري سال 1988 بود. از آنجايي كه جورج بوش، معاون رئيس جمهور، عضو گروه كوچك تر آن يعني كميسيون سه جانبه بود، بيلدربرگ از نفوذ عظيم خود استفاده كرد تا وي نامزد رياست جمهوري حزب جمهوري خواه شود. اما همان طور كه قبلا گفته شد، بيلدربرگ دوست دارد در رقابتي فقط دو نامزد دارد، هر دو نفر را در اختيار داشته باشد. بنابراين، گزينه آنها براي نامزد حزب دمكرات، والتر مانديل3، معاون سابق رئيس جمهور بود كه مانند جيمي كارتر، رئيس جمهوري از اعضاي ديرينه كميسيون سه جانبه است. بسياري افراد به علت حمايت قاطع رئيس بوش، يعني رئيس جمهور ريگان انتظار پيروزي وي را داشتند. اما بيلدربرگ معتقد است هرگز نبايد چيزي را به بخت سپرد- در سياست، هر چيزي ممكن است. بحث بيشتري درباره لزوم پايين آوردن توليد نفت، به منظور پايان دادن به مازاد عرضه نفت، و بالا بردن بهاي نفت صورت گرفت. بسياري از چهره هاي شاخص بيلدربرگ، به خصوص راكفلر، ثروت ميلياردي خود را از طريق صنعت نفت به ارث برده اند. همچنين به موارد هميشگي موجود در دستور كار توجه زيادي شد: ايجاد امنيت براي جامعه اروپا همچون يك ابردولت4 و ترويج موافقت نامه هاي تجارت آزاد، كه شكل گيري اتحاديه آمريكا با يك واحد پولي- دلار را ميسر مي كند؛ اتحاديه آمريكا مانند اروپا، يك مجلس قانون گذاري و ديواني داشته باشد كه برتر از كنگره و ديوان عالي آمريكا باشد؛ و تمام كشورهاي نيمكره غربي حاكميت ملي خود را به اتحاديه آمريكا واگذار كنند. اينسبروك5، اتريش جورج بوش، معاون رئيس جمهور، پيش از اينكه به رياست جمهوري انتخاب شود، مي دانست به وعده مشهور خود كه گفته بود «به لب هايم توجه كنيد: ماليات جديدي در كار نيست.» پشت پا خواهد زد. وي اين وعده را در مناظره هاي تلويزيوني با مايكل دوكاكيس6، فرماندار ماساچوست و نامزد حزب دمكرات براي رياست جمهوري، مطرح كرده بود. بوش وقتي رئيس جمهور شد، به قول خود به بيلدربرگ وفا كرد، اما در مبارزه انتخاباتي دور دوم، در سال 1992، شكست خورد. هم زمان با آنكه يك نشست سران در مسكو به پايان مي رسيد، نشست ديگري- اين بار ديدار رهبران سري جهان- آغاز مي شد. نتايج نشست اينجا تأثير بيشتري بر تك تك ماليات پردازان آمريكايي داشت. گروه بيلدربرگ كه در اقامتگاهي مجلل در بالاي كوهي در رشته كوه هاي آلپ تشكيل جلسه داده بود، دستور كار سال هاي بعدي خود را معين كرد: ¤ ماليات هاي بيشتري را بر آمريكايي ها اعمال كنيد- به هر شكلي كه از نظر سياسي قابل تحقق باشد- تا بودجه جنگ افزايش يابد و در اين راه نياز به تقويت نيروي ناتو و طرح دفاع راهبردي7 بهانه باشد. استدلال سياسي رئيس جمهور آينده و كنگره جديد، «بحران كسري بودجه» است كه عامل مشكلات اقتصادي «جهان وابسته به هم» قلمداد مي شود. ¤ جورج بوش را به رياست جمهوري برسانيد. اين كار تقدير از مايكل دوكاكيس نبود كه اذعان مي شد نامزدي حزب دمكرات را دربست در اختيار دارد. دوكاكيس نامزد ناشناخته اي بود كه امكان داشت بودجه نظامي را به شدت كاهش دهد و باعث كاهش منافع صنعت جنگ افزارسازي شود. وي ممكن بود «جنگ ستارگان»8 يا طرح ابتكار دفاع راهبردي را، كه بيلدربرگ در آن شركت گسترده اي داشت، لغو كند. بوش يكي از خود آنها بود، يكي از اعضاي گروه برادر بيلدربرگ يعني كميسيون سه جانبه. طرح دفاع راهبردي، از زماني كه بوش به معاونت رياست جمهوري انتخاب شد و از لحظه اي كه ريگان، رئيس جمهور، طرح سپر فضايي خود را اعلام كرد، در دستور كار بيلدبرگ قرار داشت. تحول جديد در خط مشي جهاني بيلدربرگ كه در پي نشست آن در 5-2 ژوئن حاصل شد، طرح افزايش بودجه ناتو بود كه آن هم طرح بسيار سودآوري بود. بيلدربرگي ها راهبرد خود را در اينترآلپن هتل تايرول9، واقع در نقطه مرتفعي از شهر كوچك تلفس10 در 30 كيلومتري اينسبروك و در پناه حفاظت نگهبان هاي مسلح، در تنها ورودي هتل، تنظيم كردند. بيشتر يا شايد همه شركت كنندگان بيلدربرگ با هليكوپتر آمدند. تنها راه ورودي ديگر به شهر جاده اي دوسويه است كه كوه را دور مي زند و به بالا مي رسد. در جاده منتهي به اين اقامتگاه مجلل كه دو سال پيش ساخته شده بود، قهوه خانه كوچكي قرار داشت. در طول نشست بيلدربرگ، اين قهوه خانه تنها جايي در كل اين مجموعه بود كه فقير بيچاره ها مي توانستند گلويي تازه كنند. از محل قهوه خانه، تا قله كوه كه هتل اينترآلپن در آن واقع بود بايد حدود 300 متر ديگر با خودرو طي مي كرديم. در آنجا نگهبان هاي مسلح جلوي تنها ورودي گشت مي دادند و براي اطمينان بيشتر ايست بازرسي برپا شده بود. انتخاب اين مكان يكي ديگر از نشانه هاي عزم بيلدربرگ براي آن بود كه نشست خود را كاملاً سري برگزار كند. اطلاع از نشست آنها فقط محدود به كساني بود كه بايد مي دانستند و اين افراد داخلي نيز براي پنهان كاري سوگند خورده بودند. پراكندن اطلاعات نادرست نيز سلاحي ديگر براي پنهان كاري بود. گزارشگر به ديوار امنيتي نفوذ مي كند نگهبان كه چهره اي خشن داشت و لباس متحد الشكل پوشيده بود، از ايست بازرسي بيرون آمد و پرسيد: «اينجا چه مي خواهيد؟» راننده پاسخ داد: «يك گردشگر آمريكايي دارم كه مي خواهد به كافه هتل برود.» هر دو به آلماني صحبت مي كردند؛ راننده براي «گردشگر» ترجمه مي كرد. گردشگر، يا همان نگارنده، با نام «سام ديويس» معرفي شد. نگهبان پاسخ داد: «يك لحظه صبر كنيد. بايد بپرسم.» به داخل اتاقك رفت، تلفن را برداشت و بيش از دو دقيقه مدام صحبت كرد. وقتي به طرف خودرو برگشت، با تحكم گفت: «تا پنج ژوئن غيرممكن است. آن زمان مي تواني برگردي و هرچه مي خواهيد ببينيد.» راننده درخواست كرد با رئيس نگهبان ها صحبت كند. نگهبان پاسخ داد: «تا به حال وي را نديده ام، اما افراد واقعاً مهمي اينجا هستند و رفتن به آنجا غيرممكن است.» راننده را شب قبل در هتلي در اينسبروك، براي صبح 2 ژوئن، استخدام كرده بودم و شرطم اين بود كه اين قدر انگليسي بداند كه بتواند مترجم من باشد. در حين سفر از اينسبروك به روستاي كوچك تلفس، كه چند كيلومتر فاصله داشت، راننده با اطمينان اصرار داشت ما را به اينترآلپن هتل تايرول، اقامتگاه مجلل جديدي بر بالاي كوه، ببرد. وي توضيح داد بسياري از نشست هاي مهم در آنجا برگزار مي شود، اما وي بسياري از گردشگران را فقط براي صرف يك نوشيدني گران قيمت و چشم انداز نفس گير آن از آلپ به اين مكان برده بود. راننده كه پل يوتنر11 نام داشت، از اينكه ما را راه ندادند، يكه خورده بود. به رستوران كوچك يا همان قهوه خانه در پايين جاده برگشتيم. آنجا يوتنر به من گفت مي خواهد در دستيابي به تمام اطلاعات ممكن درباره نشست سري گروه بيلدربرگ، در سال 1988، همكاري كند. برخورد با نگهبان باعث شده بود وي به توطئه پردازي اين نخبه گرايان بين المللي ايمان بياورد. شب قبل، فليكس زگلينكي12، افسر ارتش آلمان در جنگ جهاني دوم، ماجراي يكي از افسران زيردست خود را در قهوه خانه اي در اينسبروك تعريف مي كرد. زگلينكي، سروان ارتش، به ستوان كورت والدهايم13 اشاره مي كرد كه آن زمان رئيس جمهور اتريش بود. زگلينكي گفت: «من در ارتش آلمان خدمت كردم و به آن افتخار مي كنم. والدهايم جنايت كار نبود. وي زيردست من بود. پشت ميز مي نشست.» پس از بحث درباره جلوگيري از ورود والدهايم به ايالات متحده و اينكه چگونه قدرت هاي نامرئي بر جنگ و صلح تأثير مي گذارند، زگلينكي به «آندره آ» (اسم واقعي وي نبود)، يكي از كاركنان اينترآلپن هتل، تلفن كرد و از وي خواست روز بعد با من همكاري كند. به اين ترتيب نخستين مصاحبه ام با يكي از كاركنان هتل تعيين شد. به آندره آ تعليم دادم از هر آنچه مي تواند گوش كند، يادداشت هاي پنهاني بردارد و هر سندي را كه مي توانست، بردارد، البته بدون آنكه امنيت خودش به مخاطره بيفتد. آنچه وي و دو نفر ديگر شنيدند، دستمايه گزارش نشست بيلدربرگ در سال 1988 شد. دايره دوستان يوتنر در صنعت گردشگري گسترده بود. با وجود آن كه هتل اينترآلپن سياست عجيبي داشت و به جاي استخدام كاركنان خود از ميان افراد محلي، از تمام اتريش نيروي كار مي آورد، يوتنر توانست دو نفر ديگر از كاركنان هتل را به خبرچيني وادارد. مديريت هتل به تمام كاركنان سفارش كرده بود درباره آنچه در طول نشست بيلدربرگ رخ مي دهد، سكوت كنند با كوچكترين تخطي به سرعت اخراج مي شوند. يكي از خبرچين ها در روستاي كوچك تلفس، در پايين كوه، زندگي مي كرد. با خبرچين ديگر، كه از چند كيلومتر دورتر از اينسبروك مي آمد، در اين شهر مصاحبه شد. در مصاحبه اي كه در تلفس انجام شد، خبرچين در اتاقي در رستوران نشست و هرگز نگارنده را، كه در اتاقي ديگر بود، نديد. يوتنر پرسش هاي مرا به خبرچين مي رساند كه نه تنها پاسخ داد، بلكه اطلاعات حساسي را داوطلبانه در اختيارم گذاشت. صاحب رستوران كه عصبي شده بود، گفت: «اگر بفهمند، مغازه ام را از دست خواهم داد.» به او، درباره محرمانه بودن مصاحبه، مجددا اطمينان خاطر دادم و مصاحبه ادامه پيدا كرد. با سومين خبرچين در اينسبروك مصاحبه كردم، وي اسم و شغلش را گفت، يعني اعتماد كرد كه هويتش را فاش نمي كنم. در همان دو روزي كه اين اطلاعات جمع آوري شد، دو بار ديگر براي نفوذ به نشست بيلدربرگ تلاش كرديم. روي چند برگ يادداشت مخصوص بيلدربرگ، كه در نشست سال 1985 در نزديكي وايت پلينز در ايالت نيويورك به دست آورده بودم، نوشتم: «سام ديويس و دستيارش را بپذيريد- اچ كي» ]امضاي هنري كيسينجر[. اچ كي مي توانست هنري كيسينجر يا هر شخص ديگري باشد. با سربرگ بيلدربرگ نامه رسمي به نظر مي رسيد. كاغذ سربرگ تاريخ نداشت و فقط روي آن نوشته شده بود: «نشست هاي بيلدربرگ.» اين بار نگهبان مدت طولاني تري با تلفن صحبت كرد و مكالمه فشرده تري داشت. وقتي پيدايش شد، با يوتنر صحبت كرد. راننده دور زد. يوتنر توضيح داد: «مي خواست شما را بازداشت كند.» بالاخره اين حقيقت را پذيرفتم كه در نشست بيلدربرگ كسي از من استقبال نمي كند، اما هنوز نمي توانستم در برابر آخرين راه ورود مقاومت كنم. يوتنر از اين مي ترسيد كه اين بار مرا بازداشت كنند. پس موافقت كرديم اين كار را سريع انجام دهيم. با خودرو به طرف در ورودي رفتيم، يادداشتي را به نگهبان داديم كه روي كاغذ بيلدربرگ نوشته شده بود و به سرعت محل را ترك كرديم. اين يادداشت خطاب به مولر بود، كه امور اداري بيلدربرگ در ايالات متحده را از دفترش در نيويورك انجام مي دهد. مولر به سختي كوشيده بود كه زمان و مكان نشست را سري نگاه دارد. يادداشت اين بود: «آقاي مولر گرامي: «از مهمان نوازي سخاوتمندانه شما و فراهم آوردن چنين اطلاعات زيادي درباره نشست امسال بيلدربرگ براي من متشكرم. از نشست وايت پلينز تا به حال اين قدر لذت نبرده بودم. «]امضا[ جيمز پي تاكر كوچك» 1Cernobbio 2The Villa DصEste 3Walter Mondale 4 Super state 5- Innsbruck 6-Michael Dukakis 7-Strategic Defence Initiative SDI 8- Starf Wars 9-Interalpen Hotel Tyrol 10-Telfs 11- Paul Juttner 12- Felix Zglincki 13- Kurt Waldheim پاورقي
|
|
|