(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 تير 1389- شماره 19690

سينماي آويني؛ ترسيم حقيقت پنهان
درباره جديدترين محصول هاليوود با موضوع ايران آمريكا چه نيازي به «شاهزاده ايراني» دارد؟
انتقاد شديد سينماگران از تعويق طرح ساماندهي اكران عدالت را به سينما بازگردانيد
نگاهي به اهداف استراتژيك غرب در فيلم هاي ترسناك ژانر وحشت بهانه ترويج خرافات و اوهام
فيلم ترسناك آمريكايي جان يك نفر را گرفت
آمريكا فيلم جعلي عليه ايران مي سازد



سينماي آويني؛ ترسيم حقيقت پنهان

نويسنده و رئيس گروه فلسفه هنر فرهنگستان هنر گفت: شهيد آويني معتقد بود كه هدف فيلم ساز از ترسيم واقعيات بايد بيان حقيقت پنهان در وراي آن باشد در غير اين صورت ترسيم صرف واقعيت هنر محسوب نمي شود.
اسماعيل بني اردلان نويسنده و مديرگروه فلسفه هنر دانشگاه هنر و رئيس گروه فلسفه هنر فرهنگستان هنر در بيست و يكمين جلسه از سلسله نشست هاي تاملاتي در ماهيت سينما با موضوع بررسي حكمت سينماي شهيد آويني گفت: اصولا تاريخچه سينما به ادبيات داستاني بر مي گردد كه در راستاي آن رمان نو پديد آمد و به واسطه آن امور باطني و ذهني انسان مابه از اء حسي پيدا كرد و منطبق با واقعيت شد.
وي افزود: بنابر اين روايت غالب در جهان، روايت تصوير شد و به تدريج كلمات به حاشيه رفتند. لذا تغيير ماهيت سينما از يك جريان سيال ذهني به يك امر محسوس و ملموس حاصل پيشرفت هاي علمي غرب است.
بني اردلان درباره چگونگي محسوس شدن مقولات ذهني بيان كرد: در ادبيات گذشته ما فنون داستان نويسي يا رمان نو متكي به تصوير بوده و هستند؛ مانند آثار فردوسي درشاهنامه يا آثار حافظ، خيام و غيره با اين تفاوت كه آن ها در وراي واقعيت امر ديگري را دنبال مي كردند كه به نوعي با حقيقت و باورهاي ديني نسبت پيدا مي كرد.
اين نويسنده سينما را تقليدي از طبيعت عنوان كرد و افزود: در سينما همه تصاوير و اشياء موجود در طبيعت را مشاهده مي كنيم، سينما اين بازسازي طبيعت را با كمك عنصر خيال انجام داد.
وي ادامه داد: نقش سينما اين است كه واقعيات را به صورت زيركانه و فريب كارانه به ما نشان مي دهد و همين فريب همه را شيفته خود كرده است. اي كاش به جاي اينكه از اين پرده كاذب كه اساسش شيفتگي است به حيرت بيافتيم از خود طبيعت و خداوند متحير شويم. مديرگروه فلسفه هنر دانشگاه هنر خاطرنشان كرد: همه تلاش غرب براي اين بود كه تكنيكي بيابد تا به واسطه آن، آثاري خلق شود كه پنجره جديدي را به روي بشر بگشايد. سينما اين كار را انجام داد، يعني هم مي تواند سرگرمي صرف باشد و هم آموزنده.
بني اردلان با بيان اين كه ميل و طبيعت بشر معطوف به دنياست، افزود: سينما همين نكته را دستمايه قرار مي دهد كه البته در پاره اي موارد ايرادي بر آن وارد نيست و نمي توان همه آن را مربوط به نفس دانست و اين در حالي است كه بخش اعظم سينماي هاليوود چنين است.
وي اظهار كرد: بخش ديگر سينما اين است كه چگونه مي شود به واسطه آن فطرت انسان را مورد خطاب قرار داد و حقيقت را مطرح كرد؟ البته سينماي غرب در اين مقوله نيز تلاش هايي كرده و دستاوردهايي نيز داشته است ولي ممكن است راه حل هاي آنان قادر به حل مشكلات جامعه مانباشند. چون نوع فرهنگ ما متفاوت است. رئيس گروه فلسفه هنر فرهنگستان هنر خاطرنشان كرد: سينماگران تجربي ما به اشتباه از غرب تقليد كرده و مدام به تصوير كردن واقعيات پرداختند و متوجه نبودند كه به تصوير كشيدن زندگي معمولي يك انسان هنر نيست بلكه بايد در وراي آن مفهومي را به مخاطب القاء كنند.
بني اردلان تاكيد كرد: سينماي ايران بايد متكي به فرهنگ بومي وملي كشورمان باشد و نكته مهم ديگر هنرمند است كه خود بايد علاقه مند به كشفيات و ديدارهاي دروني باشد تا بتواند به بهترين روش آن مراحل را به تصوير بكشد. اين نكته اي بود كه شهيد آويني بر آن تاكيد مي كرد.
وي درپايان به مسئله اي مهم اشاره كرد و گفت: هنرمند و فيلم ساز حرفه اي بايد به گونه اي واقعيات را ببيند و تصوير كند كه براي مخاطب جذاب باشد و او را از پنجره به سمت باغ بكشاند. شايد اهميت دادن به تخيل براي ما مهم تر باشد تا واقعيت چرا كه مبناي هنر تخيل است.

 



درباره جديدترين محصول هاليوود با موضوع ايران آمريكا چه نيازي به «شاهزاده ايراني» دارد؟

آرش فهيم
عمده ترين حكمي كه درباره فيلم «شاهزاده ايراني»، محصول جديد سينماي آمريكا درباره كشورمان مي توان داد اين است؛ فيلمي تحريف آميز و برآمده از وهم و تخيل سازندگانش درباره گذشته باستاني ايران، كه هيچ ربطي هم به واقعيت هاي تاريخي ندارد.
پيش داوري است، اما قبل از ديدن هر فيلم هاليوودي درباره ايران بايد مطمئن باشيم كه مشتي پرت و پلاگويي را خواهيم ديد. اين كه در آمريكا فيلمي درباره ايران ساخته شود و در آن به هويت ما توهين گردد، اصلا عجيب نيست، اگر غير از اين بود، بايد شگفت زده مي شديم.
براي مطالعه اقوام باستاني، معمولا به آثار و اشياي دست ساز باقي مانده از آن ها مراجعه مي شود، يا براي شناخت جوامع قرون وسطايي، ادبيات توليد شده توسط آن ها بررسي مي گردد، اما در جوامع صنعتي و فراصنعتي، اين محصولات تكنولوژيك نظير سينما هستند كه حافظه قومي و باطن اجتماعي يك كشور را برملا مي كنند. (البته به شرطي كه بين سينماي يك كشور و بطن اجتماعي آن، پيوندي عميق برقرار شده باشد، نه اين كه همچون بخش اعظم سينماي ما، از متن جامعه جدا بماند) بنابراين، در شرايط كنوني، نبايد از سينماي آمريكا توقعي جز بازتاب آشفته گويي و اوهام درباره ايران داشت.
از اين رو فيلم هايي چون «اسكندر»، «300» و... حالا «شاهزاده ايراني» در عين اين كه تحريف تاريخ ايران هستند، به عنوان يك واقعيت هم قابل شناسايي اند؛ خواب هاي آشفته يك دستگاه عريض و طويل سينمايي وابسته به سازمان هاي جنگي و تروريستي، درباره ملتي كه نسبت به آن خصم مي ورزند؛ ايران!
اما «شاهزاده ايراني» چه مي گويد و آمريكا چه نيازي به آن دارد؟
اين فيلم توليد شده توسط كمپاني والت ديسني و به كارگرداني مايك نوول، اثري به ظاهر سرگرم كننده با لعابي از اكشن و زد و خورد است. اما نشانه ها و عناصري كه در آن تجلي يافته، چاره اي جز اين نمي گذارد كه آن را ادامه فيلم هاي ضد ايراني قبلي و بخشي از استراتژي ايران هراسي آمريكا بدانيم. اين درست است كه «شاهزاده ايراني» در فضاي دراماتيك تاريخي تعريف و خلق شده، اما واقعيت اين است كه گفتمان تنيده در اين فرم سينمايي، فراتر از يك فيلم تاريخي و اتفاقاً اثري درباره آينده است؛ آينده اي كه وراي يك حكايت افسانه اي مصنوعي روايت مي شود.
آغازگر فيلم، يادآوري اقتدار و گسترش تمدن ايراني است. فيلم در همان ابتدا تصويري از نقشه خاورميانه باستان نمايش مي دهد. تصويري كه گوياي حاكميت پارس از مرزهاي چين تا سواحل درياي مديترانه است.
اين يادآوري حساب شده، با اين هدف انجام گرفته كه تذكر دهد ايرانيان ماهيتي توسعه طلب و قلمروگستر دارند. چند باري هم بر تسلط ايرانيان بر جايي كه توسط صهيونيست ها اشغال شده ياد مي شود. يك بار همان جا كه راوي، حاكميت ايران را تا سواحل مديترانه اعلام مي كند و يك بار هم در صحنه اي كه كاراكترها از هجوم شاه ايران به فلسطين سخن مي گويند.
اما بين «شاهزاده ايراني» و فيلم هاي موسوم به آخرالزماني هاليوود، شباهت هاي بسياري است. شباهت هايي چون امكان نابودي بشر، كشمكش خير و شر و نجات جهان توسط شخصيت مثبت فيلم.
پيش بيني نابودي جهان از سوي دشمنان غرب، كليدي ترين موضوع فيلم هاي آخرالزماني است. اين بار، كاراكتري به نام «نظام» - كه در واقع نماد نظام اسلامي است- عامل نابودي جهان معرفي مي شود.
به اين روايت نمادين توجه كنيد: «نظام، پس از قتل شاه ايران، قصد دارد با تسلط بر «خنجر جادويي» قدرتمندترين حكومت در تاريخ را برپا كند. خنجر جادويي داراي اين قابليت است كه با ايجاد توفان شن دنيا را نابود كند.»
بدون شك، بايد منظور از خنجر جادويي را، همان توان تسليحاتي و هسته اي ايران بدانيم. اين فيلم در واقع در پس القاي اين موضوع به ذهن مخاطب خودش است كه اگر نظام جمهوري اسلامي ايران، توان دست يابي به يك قابليت جادويي را پيدا كند، بايد منتظر فرارسيدن آخرالزمان و تخريب جهان بود.
اما همه ماجرا به اينجا ختم نمي شود. بازهم مثل غالب فيلم هاي آمريكايي، نيرويي در مقابل آدم بدهاي داستان مي ايستد و جهان را نجات مي دهد. اين بار «دستان» يا همان شاهزاده ايراني است كه با نظام مقابله مي كند تا مانع قدرت گرفتن و خرابكاري او شود. در ابتداي فيلم مي بينيم كه دستان، فرزند اصلي شاه ايران نيست، بلكه شاه او را به فرزندي قبول مي كند. گويي دستان همان موعود نجاتبخش غرب است كه از ناكجاآباد مي آيد و در اين فيلم در قالب شاهزاده ايراني ظهور كرده است. جالب اين است كه ايفاگر نقش اين منجي جيك جينهال است. او يك يهودي آمريكايي با ويژگي هاي فيزيكي كاملاً غربي يعني مو، پوست و چشم روشن است. او همچنين روحيه اي رمانتيك و جنسي دارد كه از خصوصيات آرماني انسان غربي است.
به اين ترتيب، هاليوود حتي در فيلمي كه داستان آن به طور كامل در ايران مي گذرد، به قدري سنجيده عمل مي كند كه بازهم تصوير مثبتي از غرب ارائه شود و همه چيز در راستاي منافع آمريكا پيش رود.
بايد نتيجه گيري كرد كه «شاهزاده ايراني» تخريب تاريخ كشور ما نيست، بلكه تحريف واقعيات امروز جهان است. اين فيلم تصويري براي جابه جا كردن جايگاه منجي و نابودگر است.

 



انتقاد شديد سينماگران از تعويق طرح ساماندهي اكران عدالت را به سينما بازگردانيد

در شرايطي كه با طراحي طرح ساماندهي اكران فيلم ها در سالن هاي سينما، اميد به اصلاح معضل اكران فيلم ها به وجود آمده بود، اما چند روز پيش معاونت سينمايي از اجراي اين طرح تا فرصتي ديگر صرف نظر كرد. دليل تعويق اجراي اين طرح مخالفت و فشار برخي جريانات مافيايي و سودپرست بود كه منافع خود را درخطر مي ديدند. چراكه طرح ساماندهي اكران، به طور نسبي، عدالت را در نمايش فيلم ها در سينماها برقرار مي كرد و اين مسئله بدون شك به ضرر آن هايي است كه پرده سينماها را به انحصار خود درآورده اند. در اين بين همه دلسوزان سينماي كشور، ازجمله بسياري از كارگردانان و تهيه كننده هاي سينما نسبت به عدم اجراي طرح ساماندهي اكران معترض هستند . بخشي از اين نظرات را مي خوانيد:
لزوم حمايت از سينماي ارزشي
«جمال شورجه» تهيه كننده و كارگردان سينماي ايران، گفت: طرح ساماندهي درواقع طرحي براي حمايت از فيلم هاي فرهنگي، ارزشي و انقلابي بود كه مي توانست نيازهاي جامعه را در اين بخش رفع كند.
وي در گفتگو با سوره سينما ادامه داد: به نظر مي رسد براي موفقيت در برنامه هاي سينمايي بايد از فشارها و تطميع ها و تهديدها نهراسيد، زيرا اين فشارها نبايد مانع حركت فرهنگي و سينمايي هدفمند و انقلابي در كشور شود.
شورجه تأكيد كرد: اگر زور بخواهد سياست هاي سينمايي را تغيير دهد، سينماي كشور بيشتر به سمت ابتذال مي رود كه طرح ساماندهي اگر ادامه پيدا مي كرد مي توانست مانع گرايش به سمت ابتذال شود.
وي با بيان اينكه «بهتر است شرايط به سال هاي دور كه معاونت سينمايي جدول اكران را تنظيم مي كرد، برگردد»، تصريح كرد: واگذاري اختيار به شوراي صنفي باعث شده است كه صرفاً سود و سرمايه بر بحث فرهنگي در سينما ارجحيت پيدا كند و از اين رو سينما از محتوا تهي شده است.
شورجه اضافه كرد: سينما و فيلم ها بايد به سمتي رود كه فيلم ها داراي جذابيت هايي محتوايي و دراماتيك باشد نه اينكه تنها فيلم هاي مبتذل به عنوان فيلم جذاب موردتوجه قرار گيرد و اين شرايط تنها با دخالت معاونت سينمايي محقق مي شود.
ضرورت دخالت دولت
مهدي عظيمي ميرآبادي نيز اعتقاد دارد با وضعيت اكران فيلم ها در سال هاي گذشته ورود معاونت سينمايي به بحث اكران فيلم ها ضروري بود.
اين تهيه كننده ضمن اعلام اين مطلب گفت: در طول سال هاي گذشته به دلايلي از جمله نبود فضاي نمايشي، حضور مافياي اكران، ضعف در برنامه ريزي اكران فيلم ها و... شيوه اكران فيلم ها چندان منطقي نبوده است.
وي افزود: وقتي كساني كه اين مسئوليت را به عهده داشته اند نتوانسته اند به درستي پاسخگو باشند، در چنين وضعيتي نظارت معاونت سينمايي لازم است.
عظيمي خاطرنشان ساخت: نتيجه عملكرد اكران در سال هاي گذشته قابل قبول نيست و لازم است كه در اين خصوص به مردم و مسئولان سينما توضيح داده شود.
عظيمي در خاتمه واگذاري مجدد مسئوليت طرح ساماندهي اكران فيلم ها به شوراي صنفي نمايش را اين گونه ارزيابي كرد: اين فرصتي است كه مجدداً در اختيار دوستان قرار داده شده تا انشاا... اين بار در اين آزمون موفق شوند.
جلوي سرمايه داري را بگيريد!
فرج الله سلحشور هم معتقد است: در شرايطي كه برنامه اكران فيلم ها به دست يكسري سرمايه دار در سينما افتاده است ديگر اميدي به اصلاح وضع فيلم هاي اكراني وجود نداشته و اين افراد مانع اجراي طرح ساماندهي شدند.
اين نويسنده و كارگردان، با اشاره به نامه شمقدري به سجادپور مبني بر تعويق در طرح اصلاح برنامه زمان بندي اكران فيلم ها، افزود: مديريت سينمايي كشور اگر مي خواهد در اين سينما اصلاحاتي انجام دهد بايد جلوي تفكر سرمايه داري در سينما بايستد زيرا اين تفكر مانع ساخت و اكران فيلم هاي فرهنگي در كشور مي شود.
وي ادامه داد: انجام هر اصلاحاتي در سينما داراي مخالفت ها و دردسرهايي است كه معاونت سينمايي بايد با شجاعت و جسارت در مقابل اين مخالفت ها بايستند تا بتوانند برنامه هاي اصلاحي خود را به پيش ببرند.
سلحشور بااشاره به تاكيد مقام معظم رهبري مبني بر اينكه دستورالعمل ها را حتي به قيمت آبرويتان هم كه شده اجرايي كنيد، تاكيد كرد: شرايط سينماي ايران به سمتي رفته است كه هركس مي خواهد فيلم فرهنگي بسازد بايد نگران باشد كه آيا جريان سرمايه داري به وي اجازه اكران مي دهد يا نه اما هر كس كه فيلم سخيف و لوده اي را مي سازد اجازه اكران وسيع پيدا مي كند كه معاونت سينمايي بايد به قيمت آبرو هم كه شده، جلوي اين روند را بگيرد.
اين تهيه كننده سينما اضافه كرد: وقتي سينما در اختيار يك گروه سرمايه داري است، سينما به سمت ابتذال گرايش پيدا مي كند در صورتي كه پتانسيل واقعي سينماي ما اين نبوده و آنچه كه نياز سينماي ما محسوب مي شود، فيلم فرهنگي است.وي در پايان خواستار مداخله جدي معاونت سينمايي در طرح جدول بندي اكران فيلم هاي سينمايي شد.
ضربه جريان هاي سياسي
به سينما
«ابراهيم اصغري» تهيه كننده سينما، گفت: بايد از نيت خير مسئولان سينمايي در بحث طرح ساماندهي اكران فيلم ها قدرداني مي شد.
تهيه كننده فيلم «به كبودي ياس» افزود: متاسفانه در كشور ما بسياري از مسائل تحت فشار جريان هاي سياسي قرار گرفته كه البته سينما نيز از اين مسئله مستثني نيست. مسلما معاونت سينمايي نيت خير داشته است. چرا كه به كليت سينما مي انديشد و تنها به تعداد محدودي ژانر و فيلم فكر نمي كند و از اين جنبه بايد از معاونت سينمايي قدرداني كرد.
او افزود: فراموش نكنيم كه در طول سال هاي گذشته اكران فيلم ها با مشكلات عديده اي روبه رو بوده است و اين سيستم اكران شرايط سينما را به سمت محدوديت براي اكران فيلم هاي ارزشي و فرهنگي سوق داد كه اين مسئله با رسالت اصلي سينما كه همان رسالت فرهنگي است فاصله داشته است.
او همچنين اظهار داشت: بسياري از فيلمسازاني كه دراين مدت فيلم هاي ارزشي و فرهنگي ساخته اند ضررهاي زياد مادي متحمل شدند، به علاوه مخاطبان خود را نيز از دست دادند. اين سيستم معيوب سبب شد تا تعدادي از تهيه كنندگان و كارگردانان سينما علي رغم ميل باطني خود به دنبال ساخت فيلم هاي خاصي كه امكان اكران موفق داشتند، بروند.
اصغري بيان كرد: مسلما ورود مديران براي اصلاح اين وضعيت لازم و ضروري بوده، چرا كه تجربه اكران در سال هاي گذشته اصلا موفق نبوده است و مسلما معاونت سينمايي با داشتن بيشترين قدرت و بهترين امكانات مناسب ترين گزينه براي دخالت در امر اكران فيلم ها است.
او تصريح كرد: متاسفانه عده اندكي از تهيه كنندگان كه از وضعيت فعلي اكران سود مي برند مخالف دخالت معاونت سينمايي در امر اكران فيلم ها هستند و عده اي نيز به دنبال تسويه حساب هاي شخصي از رهگذر مخالفت با اين مسئله هستند.
اصغري در پايان گفت: مطمئنا تعويق دخالت معاونت سينمايي در امر اكران فيلم ها تصميم درستي بوده است چرا كه اين مخالفان جزئي از بدنه سينما هستند و مي توانند اقداماتي كنند كه به ضرر كل سينما تمام شود اما با اين حال معاونت سينمايي با قاطعيت بايد جلوي اين مخالفان بايستد و مقتدرانه در جهت اصلاح اين وضعيت و بهبود سينماي ايران تلاش كند.

 



نگاهي به اهداف استراتژيك غرب در فيلم هاي ترسناك ژانر وحشت بهانه ترويج خرافات و اوهام

& رضا فرخي
يكي از موضوعاتي كه هميشه براي جامعه ديني مشكل آفرين است و به عنوان يك آسيب شناخته مي شود بحث تغيير مولفه هاي مبنايي آن جامعه است. تغيير در اين مولفه ها به وسيله عناصر ضدفرهنگي وارداتي مي تواند باعث فاجعه شود. چرا كه در ابتدا موجب تضاد در افكار شده و سپس ضربه نهايي يعني سست شدن آرمان ها را به همراه دارد.
در اين بين براساس نظرات كارشناسان ديني و روانشناسان، بعضي مسائل مانند ترويج خرافات و گسترش ترس هاي مصنوعي مي تواند باعث تغيير باورها و ضعيف شدن آرمان هاي ديني به خصوص در قشر جوان شود. در دنياي امروز رسانه ها نقش موثري در صادرات اين عناصر ضدفرهنگي و ضربه به مباني ديني دارند. به طوري كه غربي ها توانسته اند با صادرات فيلم و محصولات تصويري خود، بعضي از عناصر ضدفرهنگي مانند خرافات و خشونت را در فرهنگ ديگر كشورها تزريق كنند و به اين ترتيب بتوانند مولفه هاي بومي و فرهنگي آن كشورها را تغيير دهند. با توجه به اين مسئله به نظر مي رسد ژانر وحشت سينماي غرب به ويژه در هاليوود فرصت فوق العاده اي براي صادرات عناصري كه به سكولاريسم ختم مي شود است.
كافي است كمي به بعضي فيلم هاي ژانر وحشت سينماي آمريكا نگاهي بياندازيم. در همه آنها مواردي تكرار مي شود كه كاملا مشابه هم است و گويي مي خواهند به صورت زنجيروار به مخاطب يك چيز ثابت را القا كنند. البته اين نكته هم قابل توجه است كه اين زنجيره القاگر توسط ژانر وحشت از زماني آغاز شد كه موجودي به نام «خون آشام» در سينماي غرب ساخته و پرداخته شد. به واقع اين خرافات پروري از ذهن عقب مانده و خرافه پرور غرب شكل گرفت. به گونه اي كه در مورد آن افسانه ها ساختند. خون آشام يك كاراكتر افسانه اي در فرهنگ عامه مردم اروپا بود. اما در دوران جديد نيز از عرصه فرهنگ عام وارد ادبيات كلاسيك غربي شدند.
اما پس از مدتي برنامه ريزان تهاجم فرهنگي در غرب دريافتند خون آشام مي تواند آغازگر ژانري در سينماي غرب باشد كه تأمين كننده و صادركننده موضوعاتي مانند خشونت و خرافات و شيطان پرستي به ديگر نقاط دنيا كه مخاطب سينما هستند باشد و آنها به خوبي مي دانستند كه با گسترش آثاري در اين باره چقدر مي توانند به جوامع ديگر به خصوص جوامع ايدئولوژيك ضربه بزنند.
به همين دليل آنها سعي كردند كه روز به روز فيلم هاي بسياري با رويكردهاي مختلف در ژانر وحشت توليد كنند و با اينكه در ابتدا مردم به اين ژانر و فيلم هاي آن علاقه نشان نمي دادند اما به مرور با تبليغات فراوان در رسانه ها و حتي سطح شهرهاي بزرگ به تدريج آن را به يكي از پربيننده ترين ژانرها تبديل كردند و روز به روز سوژه هاي آن مدرن تر شد. علاوه بر آن بحث هايي مانند خشونت و روح و جن نيز به آن اضافه شد تا اينكه در سال 1963 فيلمي جديد در ژانر وحشت به نام «تسخير شده» ساخته شد كه داستان آن شبيه به فيلم جن گير بود كه بعدها توليد شد. در اين فيلم به موضوعاتي مانند جن با ديده خرافه گرايي و ابزاري براي ايجاد ترس نگاه مي شد و از آن پس با همين رويكرد در مورد جن در سينماي غرب فيلم هايي توليد شد. اين رويه ادامه پيداكرد تا بعدها فيلم هايي مانند «حالا نگاه نكن» و بعدها «ديگران» با موضوع روح و جن ساخته شد. در تمام اين فيلم ها سعي شده كه در مورد آن موضوعات تفسيري خرافي و به دور از برداشت هاي ديني ارائه شود. به اين وسيله علاوه بر ايجاد ترس، عقايد آسماني درباره موضوعات مذكور سست شده و به جاي آنها تعابيري در مورد آن ها ارائه مي شود كه ساخته ذهن متوهم چند كارگردان است كه هيچ اطلاعاتي در مورد اين مسائل نداشته اند.
در مورد خون آشام نيز فيلم «ملاقات با خون آشام» ساخته شد كه به نوعي نقطه اوج اين ژانر وحشت بود. پس از آن ما شاهد افول سوژه خون آشام و جايگزيني سوژه هاي جديد مانند زامبي ها و آدم خورها بوديم كه مصداق آن سري فيلم هاي resident evile است. در اين فيلم ها شيطان با در اختيار گرفتن روح انسان هايي كه به خون آشام تبديل شده اند هر كاري كه مي خواهد انجام مي دهد. البته در فيلم هايي مانند «جزيره آدم خوارها» هم همين موضوع تكرار شد. با اين تفاوت كه در آنجا در پوشش ژانر وحشت، بي بندوباري جنسي هم تبليغ مي شد. موضوعي كه بعدها در دو سري فيلم «هالووين» هم به تصوير در آمد. در فيلم هاي بعدي مانند «حمله زامبي ها» و «13 هفته بعد» باز هم شاهد نوعي دشمن تراشي توسط سينماي غرب بوديم كه گسترش ويروس زامبي ها را ناشي از يك حمله تروريستي معرفي مي كند.
اما سينماي وحشت در غرب از سال 2000 به بعد وارد فاز جديدي از فعاليت هاي و سوژه سازي هاي خود گرديد كه در اين رويه جديد همه خط قرمزها و معيارهاي اخلاقي زيرپا گذاشته شد. به طوري كه نمايش خشونت، انزجار و وحشت با نشان دادن صحنه هاي غيرانساني به اوج خود رسيد. به گونه اي كه پس از نمايش بعضي از آنها كارشناسان سينما كارگردانان آنها را بيمار رواني دانستند. چرا كه در اين دست آثار كارگردانان براي ترساندن مخاطب خود از نشان دادن تمام رفتارهاي غيرانساني چشم پوشي نكردند. نمونه كامل اين موضوع را مي توان در فيلم «كشتار با اره برقي» به عينه مشاهده كرد. فيلمي كه كارگردان آن سعي كرده به صورت مازوخيست گونه اي تصاوير جنايت را به تصوير بكشد و به نوعي قبح جنايات را از بين ببرد.
قاتل اين فيلم ها صورت چرمي (Leatherface) نام دارد و با اره برقي به انجام اين قتل ها مي پردازد او افراد را كشته و از پوست آنها براي صورت خود ماسك درست مي كند. فيلم به حدي خشونت آميز و تكان دهنده است كه بسياري از كارشناسان آمريكا خانواده ها را از ديدن آن منع كردند و حتي عده بسياري آن را در راستاي خشونت پروري و ترويج جنايت توسط غرب دانستند. اين صحنه ها در فيلم «سيگنال» باز هم تكرار شد و در فيلم «كنده كاري» محصول كشور آمريكا به اوج خود رسيد صحنه هاي اين فيلم بسيار منزجركننده و خونين هستند. موضوعي كه در فيلم هايي مانند «كريسمس سياه»، «آب سياه»، «تپه ها چشم دارند» و «مرگ خاموش» به صورت هاي مختلف تكرار شد. نكته قابل توجه اين است كه طبق آمارها 30درصد بينندگان در حين تماشاي اين فيلم ها صندلي هاي سينما را ترك كرده بودند، چرا كه صحنه هاي آن غير قابل تحمل بود.
اما در كنار ترويج خشونت همه جانبه و سكس و تجاوز در ژانر وحشت بحث ترويج خرافات هم قابل بحث است.اتفاقي كه در فيلم هايي مانند «جيغ» و يا سري فيلم هاي «حلقه»، «جن گير»، «شاهزاده جن زده» و سري فيلم هاي« شاتر» به اوج خود رسيد. تا جايي كه سازندگان آن توانستند با ساخت اين فيلم ها در بعضي نقاط از جهان خرافه گرايي و ترس هاي مصنوعي ايجاد كنند كه خود باعث فاصله گرفتن از معنويات مي شد. چرا كه آنها در اين فيلم ها سعي كرده اند تا به بيننده خود به ويژه نسل جوان اين موضوع را القا كنند كه محتواي اين ژانر كه توسط آنها ساخته مي شود كاملا واقعي است و براي اينكه از خطرات نشان داده شده در فيلم ها در امان بمانند بايد به موضوعاتي كه در فيلم ها وجود دارد عمل كنند. به عقيده بسياري از كارشناسان آنها سعي دارند با نمايش چنين فيلمهايي شرايط را براي گسترش مكتب هاي دروغين و انحرافي فراهم كنند و به نوعي تمام تعابير ديني درباره مسائلي مانند جن و روح و ماوراء را انكار نمايند.
اما در اين بين گروه هايي مانند كمپاني پلاتينيوم سود كلاني را از ساخت اين فيلم ها به دست آورده اند و به نوعي توانسته اند با ايجاد فضاي ترس و اضطراب بدون توجه به عواقب و پيامدهاي آن به كسب اقتصادي بپردازند. آن ها با اين كار تمام اهداف و اخلاق انساني را فداي اهداف مادي خود كرده اند.
اما در اين بين بايد به اين موضوع اشاره كرد كه يكي از تكيه گاه هاي اصلي اين فيلم ها در بحث مقابله با نگاه ماورايي ديني ايجاد ترس و وحشت و اوهام است. چرا كه به عقيده بسياري از كارشناسان ترويج ترس هاي مصنوعي و ترس از غير از خدا يكي از راه هاي كشاندن افراد به سمت توهماتي است كه در نهايت به رد مسائل ماورايي از نگاه دين مي شود. از سوي ديگر خشونت، سكس و كشتار وحشيانه در اين فيلم ها از عوامل بسيار مهمي است كه در تمام اديان الهي به شدت رد شده و مورد سرزنش و ملامت است. در حالي كه در ژانر وحشت سينماي غرب اين موضوعات به صورت كاملا عريان نشان داده مي شود و گاهي حتي آنها را تبليغ مي كند. زيرا آنها به خوبي مي دانند كه حيات و كسب سود بيشتر آنها در گرو اين است كه جامعه با فراموشي تمام آموزه ها و روشنگري هاي دين هاي آسماني به سمت توهم گرايي آنها سوق پيدا كند.
اين موضوع به اندازه اي براي آنها حائز اهميت بوده است كه سعي كرده اند براي طبيعي نشان دادن ساخته هاي ذهني خود از شيوه فيلمسازي نيمه مستند هم استفاده كنند. كه نمونه آن را مي توان در فيلم «ضبط» و فيلم ديگري با نام «فعاليت هاي غيرمعمول» مشاهده كرد.
اما جدا از بحث ديني و مذهبي موضوع قابل توجه ديگر بحث روانشناسي اين فيلم ها و تأثيرات رواني بر خانواده ها و فرزندان آنها است. چون بسياري از روانشناسان تاكنون اثبات كرده اند تماشاي اين فيلم ها مي تواند باعث ترس هاي كوتاه مدت و به تدريج ترس هاي دائم و در نهايت باعث اسكيزوفرني و يا حتي شيزوفرني شود. به گونه اي كه اوهام به وجود آمده در اين فيلم ها باعث مي شود كه فرد از لحاظ رواني دچار اختلال شود. به خصوص در مورد كودكان و نوجوانان كه هنوز نمي توانند اين موضوع را درك كنند كه اين فيلم ها ساخته دست مشتي سودجو است و براساس واقعيت نيست . بچه هايي كه گاهي اوقات از خشونت بي حد و مرز آن الگوپذيري مي كنند.
در اين بين بعضي از كارشناسان سينمايي داخلي بر اين موضوع تأكيد دارند كه بايد براي ارضاء خواسته مخاطب ژانر وحشت در داخل، فيلم هاي ترسناك ساخت. اما به طور قطع مي توان گفت كه اين رويكرد روشي كاملا اشتباه است چرا كه اين كار تكرار كارهاي سينماي غرب است و دليلي ندارد كه سينماي ايران كه نماد سينماي معني گرا و پرمحتوا است به ورطه ساخت فيلم هاي بي محتواي ژانر وحشت بيفتد. دليلي ندارد براي ترويج دو عنصر وحشت و خشونت فيلم ساخت. اين دو عنصر در هر شرايطي مذموم هستند، حال چه محصول داخلي حاوي اين دو باشد و چه محصول خارجي!
در مورد ارضاي نيازها و خواسته هاي مخاطب بايد به اين نكته توجه كنيم كه به عقيده بسياري از كارشناسان رسانه به خصوص سينما، سليقه سازي براي مخاطب توسط خود سينماگران صورت مي گيرد. به عنوان مثال، در سينماي يك كشور تمام فيلم ها از اركان مشخص و مضامين مشتركي برخوردار هستند. به تدريج اين موضوع باعث مي شود كه تماشاگر به آن اشتراكات علاقه پيدا كرده و به سمت آن ها سوق پيدا كند. در حالي كه اگر سينماي بومي كشوري صاحب سبك نباشد، بي ترديد بايد منتظر استقبال تماشاگران از فيلم هاي وارداتي بود. پس به جاي اينكه سرمايه كشور صرف تكرار كارهاي خارجي ها شود بهتر است سينماي بومي خود را با سبكي مشخص و هماهنگ با فرهنگ خود تقويت كنيم.

 



فيلم ترسناك آمريكايي جان يك نفر را گرفت

پزشك قانوني زلاندنو سه شنبه به منظور كشف علت مرگ يك جوان به هنگام تماشاي فيلم ترسناك «حماسه گرگ و ميش: خسوف» دست به كالبدشكافي جسد وي زده است.
ايرنا سه شنبه به نقل از خبرگزاري فرانسه گزارش داد اين جوان 23ساله بدون داشتن هيچگونه جراحت مشخص، بي جان در صندلي خود در سينمايي درمركز ولينگتن پيدا شد.
يكي از كارآگاهان پليس اعلام كرد كه مرگ وي مورد سوءظن نيست بلكه كالبدشكافي به اين منظورصورت مي گيرد تا چگونگي درگذشت اين جوان مشخص شود.يكي از مسئولان كه اين جوان را پس از آنكه همه سالن را ترك كردند روي صندلي پيدا كرد و گفت كه در ابتدا گمان مي كرده كه وي خوابش برده است.فيلم «گرگ و ميش» ازسري فيلم هاي خون آشام ها و براي جوانان ساخته شده و نمايش آن در سينماهاي جهان با استقبال مواجه شده است. اين فيلم هفته گذشته درآمريكا پرفروش ترين فيلم بود.

 



آمريكا فيلم جعلي عليه ايران مي سازد

يك منبع آگاه در ستاد نيروهاي آمريكايي در بگرام از تلاش آمريكا و انگليس براي ساخت فيلمي جعلي در زمينه دخالت ايران در درگيري هاي افغانستان خبر مي دهد.
به گزارش پرس تي وي، اين منبع كه خواستار افشانشدن نام خود است گفت تيمي متشكل از ماموران اطلاعاتي آمريكا و انگليس مشغول ساخت فيلمي جعلي هستند كه در آن نيروهاي ايراني در حال تحويل سلاح و مهمات به مخالفان دولت افغانستان نشان داده مي شوند.
برپايه اين گزارش اين گروه اطلاعاتي يكي از تدوين گران برجسته و حرفه اي آمريكايي در زمينه مونتاژ و تدوين رايانه اي با مهارت را براي اين كار به مشاوره گرفته اند.فناوري رايانه اي به گونه اي دراين فيلم كار رفته است كه در بيشتر بخش هاي فيلم وانمود شود كه فيلمبرداري به وسيله ماهواره يا هواپيماي جاسوسي انجام شده است.
به گفته اين منبع خبري مراحل مربوط به فيلمبرداري و ساخت سكانس هاي اين فيلم به اتمام رسيده است و هم اكنون دست اندركاران مشغول تدوين آن هستند.اين خبر درحالي منتشر مي شود كه ماه گذشته ميلادي (ژوئن) براي آمريكا و متحدانش پرتلفات ترين ماه از زمان تهاجم به افغانستان درسال 2001 بوده است.به نظر مي رسد دولت هاي آمريكا و انگليس درتلاشند با متهم كردن ايران فشار افكارعمومي ملت هاي خود و جهان را برخود كاهش دهند و زمينه را براي فشار بيشتر به تهران فراهم كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14