سه شنبه 29 تير 1389- شماره
19660
20دقيقه در شبكه سي بي اس
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
20دقيقه در شبكه سي بي اس
رهبران جهان در نشست اقتصادي هفت كشور صنعتي، يا گروه7، مستقيما به دستورهاي بيلدربرگ پاسخ مي دادند. اين گروه- در بيانيه اي كه حتي پيش از گرد هم آمدن رهبران اين كشورها در شهر هاليفاكس1 در كانادا نوشته شده بود- خواستار ايجاد يك سازوكار مالي اضطراري شدند. اين سازوكار توان كشورهاي فقير را در دريافت وام از صندوق بين المللي پول دو برابر مي كرد و به 50ميليارد دلار مي رساند. سقوط ارزش پزو، واحد پول مكزيك، در سال 1984، علتي بود كه معمولا براي ضرورت تشكيل اين صندوق بين المللي ورشكستگي عنوان مي شد. درخواست هاي بيلدربرگ، همان طور كه در بيانيه گروه7 ابراز شده بود، در جريان نشست 178 كشور عضو صندوق بين المللي پول در ماه سپتامبر در واشنگتن به طور رسمي تصويب شد. كلينتون مصرانه به مردم آمريكا اعلام كرد كه اين اقدام تأثيري بر ماليات پردازان آمريكايي نخواهد داشت. اما ايالات متحده 20درصد مبلغي را كه كشورهاي عضو تحت عنوان «حق برداشت مخصوص» برمي دارند، ضمانت مي كند و بقيه را 177كشور ديگر عضو تضمين مي كنند. استفاده از صندوق بين المللي پول سابقه تاريخي دارد. در ماه مه 1983، بيلدربرگ در شهر مونته بلو، در ايالت كبك، در كانادا تشكيل جلسه داده بود. اعضاي گروه در خفا از ريگان قول گرفتند كه ظرف هشت سال 50ميليارددلار به كشورهاي جهان سوم و كمونيست فرستاده شود. اين وعده تحت عنوان «طرح بريدي2» اعلام شد. در آن زمان مانند اكنون، صندوق بين المللي پول مجراي انتقال دلارهاي حاصل از دريافت ماليات از آمريكايي ها به كشورهايي بود كه شرايط دريافت اعتبار را نداشتند. هدف از اعطاي اين اعتبارات حفاظت از سرمايه گذاري هاي بدون مخاطره و بسيار سودآور سرمايه گذاران بين المللي بود. مشكل بيلدربرگ با ميجر، نه فقط سابقه تاريخي داشت، بلكه نوعي معما بود. بيلدربرگ زمينه سقوط تاچر را در سال 1989 فراهم آورد، زيرا وي در برابر واگذاري كامل حاكميت انگليس به اتحاديه اروپا مقاومت مي كرد. در سال 1995، ميجر به همين دليل مورد غضب قرارگرفت. تا آن مقطع، ميجر مانند دست نشانده بيلدبرگ عمل مي كرد. وي نمي توانست به اندازه كافي و با سرعت كافي انگليس را وارد اتحاديه اروپا كند. ايجاد اتحاديه اروپا، اتحاديه آمريكا (نفتا3) و اتحاديه آسيا- اقيانوس آرام براي تحقق هدف بيلدربرگ، تقسيم جهان به سه منطقه بزرگ، حياتي است. اما موج خيزان ملي گرايي در ايالات متحده از اقيانوس اطلس گذشته بود و ميهن پرستان در انگليس با ورود به اتحاديه اروپا، به خصوص با پيشنهاد پول مشترك، بيشتر مخالفت مي كردند. نمايندگان مخالف در پارلمان نارضايتي خود را اعلام كردند. ميجر كه به كمك بيلدربرگ انتخاب شده بود تا تسليم انگليس را به اين ابردولت رهبري كند، زير اين فشار عقب نشست. وي گفت كه چه بسا انگليس با پول مشترك موافقت نكند، زيرا پول مشترك نمادي مهم از تسليم حاكميت و استقلال خواهد بود. بنابراين، همان بيلدربرگي كه ميجر را روي كار آورد، وي را برد. تاريخ اغلب تكرار مي شود، اما انسان به ندرت از آن مي آموزد. تاچر بيلدربرگ را لجن مال كرد: «اين گروه جهاني ناكام خواهد ماند» خاتم تاچر در گفت وگوي خصوصي با من، در پايان ماه ژوئن سال 1995، بيلدبرگ را محكوم و مسخره كرد. خانم تاچر گفت:«محكوم شدن در بيلدربرگ افتخار است. هركسي كه استقلال كشورش را واگذار كند...» صدايش خاموش شد و سرش را به نشانه انزجار تكان داد. خانم تاچر افزود:«آنها يك دسته پرفيس وافاده هستند.» اما ظاهراً او خوشبين بود كه هدف بيلدربرگ، براي تأسيس دولت جهاني تا سال 2002، ناكام مي ماند. خانم تاچر گفت:آنها گفتند:«كشور4 بودن بايد سركوب شود،اما نظم نوين جهاني هرگز شكل نمي گيرد.» خانم تاچر اين سخنان را پيش ازسخنراني خود درجمع اعضاي باشگاه ملي مطبوعات در واشنگتن، در 26ژوئن، خصوصي به من و يك مهمان ديگر گفت. خانم تاچر در سخنراني رسمي خود ابردولتي اتحاديه اروپا را رد كرد. وي گفت:«من قبول ندارم كه عملاً ديگر نبايد برخودمان حكمراني كنيم.» وي پول پيشنهادي مشترك را رد كرد، و اين درحالي بود كه رهبران اتحاديه اروپا در شهركن در فرانسه گردهم آمده بودند تا ضرب الاجل مربوط به يكـپارچگي پولي درسال 1999 را تعيين كنند. آنها در اجلاس كن تصميم گرفتند هر كشوري نام پول جديد را تلفيقي از اسم پول سنتي خود با پيشوند يورو تعيين كند. يوروپوند، يورو فرانك و غيره. خانم تاچر عليه «واگذاري اختيارات بيشتر به ديوان سالاري مستقر در بروكسل و دادگاه اروپا كه مي تواند آراي كشورمان را باطل كند» و كساني كه «حاكميت و استقلال ملي و كشور بودن را از بين مي برند.» هشدار داد. وي افزود:«ايجاد كشوري مركب از 15كشور كه به 13زبان صحبت مي كنند، اشتباه است. ابر دولت اروپايي يك امپراتوري است وامپراتوري فرو مي پاشد.» بين المللي گرايان كينه توزقدرت خود را نشان مي دهند وقتي ميجر ازرهبري حزب محافظه كار استعفا كرد و روز 4جولاي 1995 از نخست وزيري انگليس كنار رفت، دنيا شگفت زده شد، اما اين كار براي بيلدربرگ -يا من- تعجب آور نبود. بيلدربرگ كمتر از دو هفته قبل، درنشست بورگنستاك در سوئد، خواهان مجازات سياسي ميجر شده بود، زيرا به نظر مي رسيد وي در تعهد خود به واگذاري كامل استقلال انگليس به اتحاديه اروپا سست شده است. به شكل معماگونه اي، ميجر زماني جانشين خانم تاچر شد كه بيلدربرگ به همان دليل خواهان كناره گيري وي شده بود، يعني مقاومت در انقياد دربرابر اتحاديه اروپا. ميجر سالها ابزار بيلدربرگ و دست نشانده آن بود. اما موج جديد ملي گرايي، كه سال قبل از آن ايالات متحده را درنورديده بود، از اقيانوس اطلس گذشته و بسياري درپارلمان انگليس در برابر اتحاديه اروپا طغيان كرده بودند. ميجر كوشيده بود زيرا فشار ميهن پرستان انگليسي، از جمله افراد بسياري در پـارلمان و خانم تاچر، بين اين دو دسته رفتار متعادلي درپيش بگيرد. - راضي كردن بيلدربرگ و در عين حال آرام كردن طرفداران خود كه مي خواستند استقلال كشور را حفظ كنند. اما اين رفتار ديري نپاييد. حتي زماني كه بيلدربرگ برفراز كوه بورگنستاك تشكيل جلسه مي داد، ميجر مي گفت انگليس آمادگي آن را ندارد كه تا سال 2000 به پول مشترك اروپا بپيوندد و «شايد هرگز زمان مناسب آن پيدا نشود.» اين موضع خشنودي مخالفان اتحاديه اروپا در پارلمان انگليس را دربرداشت، زيرا دست برداشتن از پول ملي در ازاي پول جديد اتحاديه اروپا يكي از آخرين پرده هاي بزرگ واگذاري استقلال ملي است. همين براي بيلدربرگ كافي بود. دولت سايه جهان ريسماني را كه ميجر از آن آويزان بود، بريد و وي سقوط كرد. وقتي خانم تاچر و ساير مخالفان اتحاديه اروپا درحزب محافظه كار ميجر را زير فشار گذاشتند تا بيانيه اي را صادركند كه براساس آن انگليس اعلام مي كرد هرگزپول مشترك را نمي پـذيرد، ميجر كوشيد به اين ريسمان چنگ بزند و بار ديگر به آغوش بيلدربرگ بازگردد. وي از انتشار بيانيه خودداري كرد. بيلدربرگ بار ديگر ريسمان را انداخت و ميجر متوجه نشد. بيلدربرگ او را ساخت و به رغم سال ها فعاليت همچون دست نشانده اي وفادار، وي را از بين برد. اما دولت سايه جهان مجبور شد باتوجه به ديگر گزينه رهبري حزب، وي را ببخشد. تنها چالش گري كه پديدار شده بود، جان ردوود5، يكي از دنباله روان تاچر بود كه به شدت با واگذاري استقلال انگليس به اتحاديه اروپا مخالفت مي كرد. در نتيجه، گروه بيلدربرگ مجبور شد بار ديگر اين فرزند ناخلف را بپذيرد. با اين حال، اخبار بد بيشتري براي بيلدربرگ در راه بود: 89رأي ردوود و 12رأي دردسر بيشتري براي بيلدربرگ به همراه داشت. 218 رأي براي ميجر بسيار كم بود چون 230نفر بايد از وي حمايت مي كردند تا بتواند در ساختمان نخست وزيري انگليس، در شماره10 خيابان داونينگ، مستقر شود. يك سوم از اعضاي حزب محافظه كار ميجر در پارلمان با وي و يكپارچگي با اتحاديه اروپا مخالفت كردند. به رغم آنكه حزب محافظه كار در نظرسنجي ها 30امتياز از حزب كارگر عقب بود، قرار بود انتخابات تا آوريل 1997 برگزار شود. بسياري از اعضاي برجسته حزب كارگر مخالف پيوندهاي نزديك تر با اتحاديه اروپا بودند. اين نيز خبر بدي براي بيلدربرگ بود كه مي خواست دولت سايه جهان با بي خبري مردم تحقق پيدا كند و آنرا به بحث نگذارد. بيلدربرگ نمي تواند با ابزار دمكراتيك در نبرد افكار پيروز شود. اما در همان سال، هدف ديگر بيلدربرگ محقق شد و ال گور، معاون رئيس جمهور آمريكا، با ويكتور چرنوميردين، نخست وزير روسيه، قرارداد اكتشاف نفت به ارزش 15ميليارد دلار امضا كردند. براساس اين قرارداد، از ميادين نفتي ساحل جزيره ساخالين در شرق دور روسيه، كه زمان جنگ جهاني دوم از ژاپن گرفته شد، استفاده مي شد. شركت اگزان 15ميليارد دلار سرمايه گذاري كرد و شركت هاي ژاپني نيز در اين قرارداد سهيم بودند. از زمان تخريب ديوار برلين، بهره برداري از منابع طبيعي و نيروي كار بسيار ارزان روسيه در صدر دستور كار بيلدربرگ قرار داشت. ويرايش خلاقانه گزارش شبكه سي بي اس درباره اعضاي كميسيون سه جانبه هرگز انتظار نداشتم شبكه سي بي اس 20دقيقه- حدوداً به اندازه مصاحبه- در اخبار شبانگاهي در تاريخ2 مه1995 وقت در اختيارم قرار دهد، اما اميدوار بودم بيش از يك جمله پخش شود: «توطئه، تشكيل دولتي جهاني است كه در آن نخبگان بر كل جهان حكومت خواهند كرد و مردم عادي، بيشتر به دولت جهاني وفادار خواهند بود تا استان هاي خود، مانند ايالات متحده.» آنتوني ميسون6، خبرنگار شبكه سي بي اس، درباره كميسيون سه جانبه پرسيده بود. اما همه چيز به اتاق ويرايش شبكه بستگي داشت. مصاحبه زنده نبود، بلكه توليدي بود. آيا سي بي اس مي توانست جملات جالب تري را انتخاب كند؟ به نظر مي رسيد ميسون به خصوص به كادر رهبري مشترك كميسيون سه جانبه و بيلدربرگ علاقه مند بود. بدون شك قبلاً چيزي در اين باره نشنيده بود. نقش راكفلر، كيسينجر و سايرين را در هر دو گروه توضيح دادم. از ميان گزارش هايي كه اعضاي كميسيون سه جانبه نوشته بودند، نقل قول هايي از ميسون خواندم كه در آن ايالات متحده به اتهام جامعه اي فردگرا محكوم شده بود، جامعه اي كه در آن به دشواري مي توان نخبگان را براي نقش هاي رهبري آماده كرد. درحالي كه به نظر مي رسيد اعضاي كميسيون سه جانبه نگران توانايي اليت و برگزيدگان موردنظر براي انتخاب شدن در حال و هواي جديد توده گرايي در آمريكا بودند، به ميسون خاطرنشان كردم كه آنها در گذشته در ارتباط با اعضاي خود موفق بوده اند. رؤساي جمهور كارتر، بوش و كلينتون همگي اعضاي كميسيون سه جانبه بودند و ساير اعضاي كميسيون مشاغل مهمي را در هر دولتي، صرف نظر از حزب پيروز، در اختيار دارند. اما تمام اين سخنان در اتاق ويرايش سي بي اس قطع شد. زبان مغز بزرگ بيلدربرگ بند آمد رويارويي من در ماه ژوئن 1995 با كيسينجر نشان مي دهد، غيرعضوها نبايد بدانند در نشست هاي سري بيلدربرگ چه گفته شده است. من گفتم: «دكتر كيسينجر، در نشست قبلي بيلدربرگ كه شركت كردم شنيدم كه يك اروپايي موسفيد با تحكم به شما گفت آمريكايي ها بايد بداند كمك به كشورهاي فقير به نفع خودشان بود.» چيزي نمانده بود نوشيدني كيسينجر از دستش بيفتد، دهانش بازماند و احتمالا براي نخستين بار در زندگي، زبانش بند آمد. روزنامه نگاران ديگر، كه در خلال سال ها اخبار كيسينجر را پيگيري كرده بودند، بعدا گفتند هرگز نديده بودند او وقار خود را از دست بدهد. كيسينجر وقتي به اين كشور آمد پسر جواني بود، اما همواره لهجه غليظ آلماني خود را حفظ كرد. بالاخره صدايش را بازيافت، اما به مدت كوتاهي لهجه اش را فراموش كرد. كيسينجر با انگليسي واضح گفت: «نمي گويم چنين چيزي رخ نداد؛ در اين نشست ها مطالب زيادي گفته مي شود...» صدايش تدريجا ضعيف و نگراني در چشمهايش آشكار شد. اطلاعات بيشتري درباره اتفاقات نشست بيلدربرگ، به وي دادم كه از ناراحتي به خود مي پيچيد و چشمانش مرتب منبسط و منقبض مي شد. من گفتم: «در واقع، بيلدربرگ به آن اندازه كه با شما مهربان بوده است، با من نبوده است. مرا دعوت نمي كنند و گاهي اوقات قدري مهمان نواز نيستند.» كيسينجر پچ پچ كنان گفت: «مي دانم.» لهجه آلماني اش را بازيافته بود، اما همچنان مرموز به نظر مي رسيد. گفتم: «طبق معمول امسال هم بار ديگر با شما در بيلدربرگ خواهم بود.» كيسينجر پچ پچ كنان گفت: «مي دانم.» ولي مشتاق به نظر نمي رسيد. رسانه هاي بزرگ به حقيقت دست نمي يابند در خلال سال ها، سرپوش گذاشتن رسانه هاي جريان غالب هميشه اين سؤال را به ذهن من متبادر كرده است: آيا اعضاي رسانه هاي جريان غالب فقط احمق و بي لياقت هستند يا خود بخشي از اين توطئه هستند؟ روز دوشنبه 22 مه 1995، يك اطلاعيه مطبوعاتي براي تمام رسانه هاي عمده ايالات متحده فرستادم و يكي از مهم ترين نشست هاي سال را به آنها اطلاع دادم- نشست ساليانه سري بيلدربرگ. البته از آن بي اطلاع نبودند. در سال 1995، گروه بيلدربرگ در روزهاي 11-8 ژوئن در شهر بورگنستاك در سوئيس تشكيل جلسه داد. نمايندگان رسانه هاي جريان غالب جزو شركت كنندگان بودند. همين رسانه ها درباره آنچه در اين نشست سري گفته مي شد، چيزي نگفتند. آن سال مانند سال هاي قبل، يكي از بزرگ ترين غول هاي رسانه هاي آمريكا- كاترين گراهام از شركت واشنگتن پست- در اين نشست شركت كرد. من هم شركت كردم. خانم گراهام دعوت شده بود؛ من، نه. بنابراين همراه با اطلاعيه خبري كه براي واشنگتن پست فرستادم، از خانم گراهام خواستم با مصاحبه درباره گروه بيلدربرگ موافقت كند. اين متن نامه من است: 22 ژوئن، 1995 كاترين گراهام رئيس هيئت مديره، كميته اجرايي شركت واشنگتن پست واشنگتن دي سي خانم گراهام گرامي، بيش از ده سال است كه همراه شما در نشست هاي كميسيون سه جانبه و بيلدربرگ شركت كرده ام، اما هرگز درباره نشست هاي بيلدربرگ در واشنگتن پست نخوانده ام و نيز اخبار اعضاي كميسيون سه جانبه بايد به تاييد خودشان برسد. (شما دعوت شديد؛ من، قطعا نه). من كه 20 سال را با روزنامه سپري كرده ام- از جمله واشنگتن ديلي نيوز، ريچموند تايمز- ديسپچ و اكران بيكن جورنال- براساس هيچ كدام از معيارهاي روزنامه نگاري كه آموخته ام، سرپوش گذاشتن واشنگتن پست بر گروه بيلدربرگ را نمي توانم بپذيرم. آيا اين حقيقت را كه شما و ساير مسئولان بلندپايه نيويورك تايمز، واشنگتن پست و لس آنجلس تايمز، نشريات خبري و سايرين در حوزه روزنامه نگاري با سوگند سكوت- قول به برملا نكردن چيزي- در اين نشست ها شركت مي كنيد، مي توان به چيزي جز يك توطئه تفسير كرد؟ آيا چنين قولي خودفروشي روزنامه نگاري نيست، شبيه خبرنگاري كه پيش از آنكه خبرش را درباره شوراي شهر به گروه شهري روزنامه اش بفرستد، آن را به تاييد شهردار برساند؟ حتي اگر باور كنيد كه گروه بيلدربرگ و كميسيون سه جانبه سازمان هاي نيكوكاري هستند كه به حل مشكلات جهان كمك مي كنند- و ما مردم عادي بايد سپاسگزارشان باشيم- آيا چيزي عوض شود؟ مسلما اگر 120نفر از ستارگان برجسته سينماي جهان يا بازيكنان بزرگ فوتبال يا رهبران شبه نظاميان سه روز پشت درهاي بسته و با حضور نگهبان ها تشكيل جلسه مي دادند، واشنگتن پست و ساير روزنامه ها تلاش هاي مجدانه اي به عمل مي آوردند تا اين رويداد را گزارش كنند. پس چگونه است كه وقتي 120نفر از قدرتمندترين سرمايه گزاران و رهبران سياسي جهان پشت درهاي محافظت شده ديدار مي كنند، هيچ كنجكاوي برانگيخته نمي شود؟ شما و من مي دانيم كه تصميم هايي كه آنها مي گيرند، بر زندگي آمريكايي ها و بيشتر مردم جهان تاثير مي گذارد. ماليات پردازان يارانه قابل توجهي براي برگزاري اين نشست ها مي دهند. آنها هزينه سنگين مسافرت مقامات بلندپايه كاخ سفيد و وزارت خانه شركت كننده را تامين مي كنند. (من بليت مسافرت آنها را ديده ام؛ آنها با دليجان نمي روند يا در مسافرخانه اقامت نمي كنند.) به مدت 20سال، زندگي ام را صرف جست وجو در خطوط خبري آسوشيتدپرس، يونايتدپرس اينترنشنال، نيويورك تايمز و لس آنجلس كردم. با اين حال، تا ماه مه 1975 كه به لابي آزادي و نشريه اسپات لايت پيوستم، اصلا از وجود بيلدربرگي ها خبر نداشتم. اعتقاد ندارم كه چنين رخدادهايي در يك سكوت خبري كامل اتفاق بيفتد. آيا اين كار جز يك توطئه رسانه اي براي خاموش كردن حقيقت است؟ رويارويي با تزوير و بي صداقتي فكري شما، سرپوش گذاشتن سنگدلانه و غيراخلاقي شما بر يكي از مهم ترين رخدادهاي روزگار ما به انسان حالت تهوع مي دهد. مايل هستم هفته آينده با شما مصاحبه و درباره نقش شما در اين توطئه صحبت كنم. براي تعيين قرار ملاقات با منشي شما تماس خواهم گرفت. ارادتمند امضا 1 Halifax 2 The Brady Plan 3 NAFTA North American Free Trade Agreement 4 Nationhood 5 John Redwood 6 Anthony Mason پاورقي
|
|
|