(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 29 تير 1389- شماره 19660

آمارها نشان مي دهد كارنامه موفق ازدواج دانشجويي در استحكام بنيان خانواده
داد دانشجويان از بيداد بدحجابي گزارش كيهان از وضعيت حجاب در دانشگاه ها
همه چيز درباره بي بي سي فارسي
استاد مطهري، دكتر شريعتي و حسينيه ارشاد از زبان رهبر معظم انقلاب شريعتي مريد مطهري بود



آمارها نشان مي دهد كارنامه موفق ازدواج دانشجويي در استحكام بنيان خانواده

هر چيزي قابل شمارش باشد در اين زمان واحدي براي خود دارد، مثلا واحد شمارش انسان و شتر، نفر است واحد شمارش... و بالاخره واحد شمارش دسته چك و طلاق و ازدواج، فقره، خيلي جالب است كه واحد شمارش طلاق و ازدواج هم درست مانند همه چيز آن به چك و پول و سفته مربوط است.
ولي احيانا واحد شمارش گواهي نامه هاي ازدواج هم بايستي فقره باشد، پس اضافه كنيد به ليست چيزهايي كه بايد هنگام خواستگاري بخواهيد و يا از سر اجبار ارائه دهيد: چند فقره اتومبيل، چند فقره گواهي نامه پايه يك و دو و... اضافه كنيد بالا بودن درصد طلاق در بين زوج هاي جوان و بخصوص در يكسال اول زندگي مشترك، افزايش انتظارات طرفين و رواج وسواس در گزينش همسر و... همه اينها باعث گرديده تا سن ازدواج هم مثل قيمت سيب زميني و پياز بالا رود.
اما بخوانيد اين خبر تكان دهنده را كه آمارهاي رسمي، سن متوسط ازدواج براي پسران را 25 تا 35 و براي دختران 24 تا 30 سال اعلام مي كنند. اين ميانگين، نشان دهنده 5 سال افزايش در 10 سال گذشته است. اين پديده در ميان دختران تحصيل كرده، بيش از ديگران به چشم مي خورد. بسياري كارشناسان علت اصلي را در رشد تحصيلات دختران مي جويند. تغيير سبك زندگي يا بازنگري در نقش هاي سنتي نيز از ديگر دلايل تأخير در ازدواج جوانان ايراني معرفي مي شوند.
سازمان ملي جوانان از وجود 15 ميليون جوان مجرد در سنين ازدواج خبر داده و خواستار رفع موانعي شده است كه در راه تشكيل خانواده آنان وجود دارد. اين سازمان، موج فراگير تقاضا براي آموزش عالي را يكي از جدي ترين موانع ازدواج جوانان ايراني مي نامد. نهادهاي رسمي ديگر نيز نسبت 40 به 60 ورود پسران به دانشگاه را نگران كننده و عامل عمده عدم توازن در عرضه و تقاضاي مربوط به ازدواج مي دانند.
اوايل سال گذشته بود كه مسئولان ثبت اسناد كشور از افزايش 7 درصدي آمار ازدواج در كشور خبر دادند و البته كه آمار طلاق نيز حدود 4درصد رشد يافته بود.
و اين درحالي بود كه اساتيد دانشگاه ها نرخ رشد ازدواج در سال گذشته را مثبت و رو به رشد پيش بيني تا جايي كه اعلام كردند: نرخ رشد ازدواج در سال 88 به 13درصد مي رسد.
آمار نزولي ازدواج در 8 سال گذشته با توجه به رشد جمعيت جوان كشور به گونه اي كه به طور متوسط هر سال يك ميليون و 700 جوان به آمار جوانان در آستانه ازدواج اضافه مي شد اما تا سه سال پيش ازدواج رشدي نزولي داشت كه از سال 85 به بعد سير صعودي پيدا كرد و اكنون به بيش از 9درصد رسيد.
جالب اينكه براساس رعايت ميانگين چهار سال اختلاف سن دختران و پسران، تعداد دختران 17 تا 26 سالي كه تا به حال ازدواج نكردند با پسران 21 تا 30 سالي كه ازدواج نكردند مساوي هستند و جالب تر اينكه در بين دختران شايعه شده كه دخترها بيشتر از پسرها هستند.
اما آمار ازدواج در استان هاي مذهبي مثل اردبيل نسبت به آمار كشوري، در اين استان بيشتر و آمار طلاق كمتر است و اينكه جوانان 20 تا 24 ساله كلا ركوددار هستند؛ ركورد ازدواج را جوانان بين 20 تا 24 سال شكسته اند، از سوي ديگر ركورد طلاق را هم جوانان بين 20 تا 24 سال شكسته اند.
ميانگين سن ازدواج در ازدواج هاي دانشجويي 32 سال برآورد شده است و مردان بيشتر از جشن هاي ازدواج دانشجويي استقبال مي كنند. براساس تحقيقات به عمل آمده، مانع اصلي براي ازدواج از نظر مردان نداشتن توانايي در برگزاري مراسم ازدواج پرهزينه خانوادگي است. اما زنان استقبال كمتري از اين جشن ها نشان مي دهند! براساس آمار ستاد ازدواج دانشجويي، ميزان طلاق در ازدواج هاي دانشجويي 1/5درصد است.
دانشگاه آزاد اسلامي با بيش از 18 هزار زوج و دانشگاه هاي وزارت بهداشت حدود 2000 زوج به ترتيب 42 و 4درصد زوج ها را به خود اختصاص داده اند.
وي با بيان اينكه بيشترين استقبال از سوي دانشگاه هاي تابعه وزارت علوم صورت گرفته است، عنوان كرد: 71درصد مزدوجين در مقطع كارشناسي، 17درصد در مقطع كارداني، 9درصد در مقطع كارشناسي ارشد و 5/2 درصد در مقطع دكترا مشغول به تحصيل هستند.
درحال حاضر بيشتر طلاق ها در ازدواج هاي 2 يا 3 ساله رخ مي دهد. ضمن اين كه اوج طلاق ها در ازدواج هاي يك ساله است؛ همين امر نشان مي دهد جوانان مهارت هاي لازم را در زمينه هاي ارتباطي، عاطفي و اجتماعي ندارند.
از ميان 5 هزار زوج دانشجويي كه به صورت تصادفي از ميان 90 هزار زوج دانشجويي انتخاب شده اند در طي 8 سال فقط 27 مورد طلاق ديده شده است؛ 35 درصد از دانشجوياني كه در جشن هاي ستاد ازدواج شركت مي كنند، جشن ديگري براي آغاز زندگي خود نمي گيرند، در اين ميان 75درصد دانشجويان اينگونه مراسم را بسيار ضروري و 20درصد نيز ضروري ارزيابي كرده اند كه در مجموع 95درصد دانشجويان جشن هاي ازدواج دانشجويي را ضروري دانسته اند45.درصد جوانان براي تقويت فرهنگ ازدواج پيشنهاد ساخت خوابگاه هاي دانشجويي را داده اند. 15درصد نيز تبليغات در صدا و سيما و 45درصد برگزاري كارگاه ها و آموزش هاي مختلف را پيشنهاد داده اند.

 



داد دانشجويان از بيداد بدحجابي گزارش كيهان از وضعيت حجاب در دانشگاه ها

اين روزها عفاف و حجاب يكي از داغ ترين مباحث كشور است. وضعيت حجاب در خيابانها نگران كننده است. اين وخامت اوضاع حتي واكنش رهبر معظم انقلاب را در پي داشت؛ آنجا كه تعبير قتل عام فرهنگي را براي اين وضعيت به كار بردند.
براي تبيين مساله حجاب لازم است بدانيم كه عفاف مفهوم والاتري از حجاب است. در واقع حجاب، تكميل كننده عفاف يك انسان است. حجاب شرط لازم است اما شرط كافي نيست. گاهي شاهد هستيم كه فردي در ظاهر حجاب مناسبي هم دارد ولي به دليل عدم رعايت عفت در ساير سكنات رفتاري اش عفيف به حساب نمي آيد. بنابر اين اين يك اشتباه است كه ما مدام در برنامه ها و تبليغات و سخنراني هايمان كلماتي مثل حجاب و بدحجابي را تكرار كنيم ولي از عفاف حرفي به ميان نياوريم. در صورتي كه ما بايد ابتدا عفاف را تبيين كنيم و بر آن تأكيد نمائيم و بعد حجاب را در ذيل آن ضرورتي غيرقابل چشم پوشي معرفي كنيم.
خانواده اولين و مهمترين سازنده سلوك فرهنگي هر فرد است. براستي در بحث حجاب و عفاف خانواده ها چقدر مؤثرند؟ يا شايد در اين اوضاع بهتر است بپرسيم چقدر مقصرند؟ هيچكس منكر نقش رسانه ها، نهادهاي فرهنگي كشور، آموزش و پرورش و... در فرهنگ سازي عفاف و حجاب نيست اما مانند همه مسائل بنيادين ديگر، در اينجا هم خانواده مهمترين نقش را ايفا مي كند. براستي اگر خانواده اي به واقع و به جد حساس به وضع حجاب دختر و پسرش باشد و مدام نوع رفتار او با نامحرم را رصد كند و براي اين بخش از زندگي اجتماعي فرزندش برنامه داشته باشد و با ظرافت، عطوفت و البته گاهي قطعيت اين مسئله را در فرزندش پـيگيري كند چقدر احتمال دارد كه اين فرزند در نهايت در حجابش كاهلي كند يا عفيف بار نيايد؟ اگر مادري خود مزين به زينب حجاب نباشد واقعاً تا چه ميزان مي تواند از دخترش انتظار پوشيدگي داشته باشد؟ اگر پدري خود نماد عفاف در خانواده اش نباشد آيا فرزندانش عفيف خواهند بود؟ شاهد مثال بر اين گفته جمعيت عظيم جوانان مؤمن و عفيفي هستند كه به دليل بهره مندي از نعمت تربيت و پرورش در خانواده اي مؤدب به آداب اسلامي، حتي با حضور هر روزه خود در محيط هايي كه واقعاً نمي توان به آنها گفت محيط سالم و برخورد با خيل مانكن هاي رنگارنگ و بزك كرده در خيابانها و هزار و يك دام ديگر، هر شب پاك به كانون خانواده باز مي گردند بنابر اين مي بينيم كه اگر فرد از ابتدا با مفاهيمي مثل عفاف تربيت شود در مصاف با شديدترين فشارهاي جنسي هم سرافراز و پاكدامن بيرون خواهد آمد. اما در اين نوشتار قصد داريم وضعيت عفاف و حجاب در دانشگاههاي كشور را بررسي كنيم.
همواره دانشگاه منشأ تحولات بوده است. تأثير دانشگاه بر فضاي جامعه بسيار بالاست. در حال حاضر ما با جمعيت چند ميليوني دانشجوياني مواجهيم كه به دليل شرايط خا ص سني شان بيش از هر قشر ديگري در محيط مختلط دانشگاه ها در معرض آسيبند.به هر حال هر دانشجويي هر روز صبح كه مي خواهد به سمت دانشگاه حركت كند مي داند كه قرار است وارد فضايي شود كه از جنس مخالف او هم حضور دارند و اين خود انگيزه و محرك كافي اي است براي اينكه او بخواهد آراسته تر و جذاب تر به دانشگاه برود. بنابر اين بايد براي سلامت اين محيط فكر بيشتري از جانب مسئولان شود و نظارت بيشتري انجام پذيرد. وضعيت امروز دانشگاه ها وضعيت مطلوبي براي يك محيط آموزشي نيست. وقتي فشار رواني اينگونه مسائل آنقدر بر ذهن دانشجويان زياد است كه تمركز آنان را سلب مي كند، ديگر چه زمان، نوبت به درس خواندن و تحقيق و پژوهش مي رسد؟ حداقلش اين است كه دانشجو ديگر آن راندمان و بازدهي طبيعي علمي را نخواهد داشت.
مطمئناً با بهبود اين شرايط شاهد شكوفايي هر چه بيشتر اين نهاد اصلي و بنيادين علمي كشور خواهيم بود.
اما در بحبوحه بحث هاي داغ اين روزها، بيش از هر قشر ديگر، بر برخورد با دانشجويان بدحجاب تأكيد مي شود. گويي اين دانشجويان بدحجاب را هر روز صبح از جزيره اي خارج از اين مرزها به دانشگاه ها منتقل مي كنند و حالا ما بايد به فكر اصلاح اين جزيره نشين ها باشيم. گويي فراموش كرده ايم دختري را كه ما امروز به دليل بدحجابي به كميته انضباطي فراخوانده ايم، همان دختر خانواده، همان دانش آموز مدرسه، همان مخاطب رسانه تلويزيون و همان همشهري ما در خارج از محيط دانشگاه است. از فضا كه نيامده است! بايد بپذيريم كه بدحجابي امروز اين دانشجو پديده اي نيست كه با ورود او به دانشگاه دفعتاً ظهور پيدا كرده، بلكه او ادامه همان پوششي را دارد كه از دوره راهنمايي و دبيرستان داشته و به همان طريقي لباس مي پوشد و رفتار مي كند كه سالها در خانواده رفتار مي كرده است. پس زياد هم پيچيده نيست. اين ادامه همان سيكل معيوب است. اين جا هم دو دو تا نتيجه اي جز چهار نخواهد داشت.
در خبرگزاري مهر خواندم كه معاون دانشجويي يكي از دانشگاه هاي فني و مهندسي بزرگ كشور گفته بود: «براي ارتقاء حجاب و عفاف در دانشگاهشان از اساتيد خواسته اند كه پنج دقيقه!! عنايت كنيد، تنها پنج دقيقه!! از وقت كلاسشان را به بيان واقعيت هاي پشت پرده بدحجابي!! بپردازند و بي ارزش بودن نمايان كردن جلوه هاي ظاهري را براي دانشجويان بيان كنند.»
نمي دانم آن مقام مسئول محترم، نزد خود چه فكري كرده است؟ كي و كجا تنها با حرف زدن و نطق كردن كسي تربيت شده كه اين بار دوم باشد؟ صد البته كه موعظه كردن و تذكر براي بيداري دل ها و پرهيز از غفلت ها لازم است. اما مسئله اينجاست كه آيا اين مهم براي رفع چنين معضلي كافي هم هست؟ اساتيد محترم رشته هاي فني و مهندسي كه هيج، امروز ما در اين باره خطبا را به دانشگاه ها دعوت مي كنيم و همايش مي گذاريم اما باز وقتي وارد سالن همايش مي شويم مي بينيم صندلي ها از خانم هاي چادري و محجبه و آقايان با محاسن پرشده و دريغ از يك خانم بدحجاب كه به آنجا آمده باشد تا آن حرفها را بشنود. مسئول محترم! نه! تنها با تمسك به برنامه هاي اينچنيني راه به جايي نمي بريم. بايد راه حل را در جاي ديگر جستجو كرد.
فاطمه علي اكبريان، دانشجوي مهندسي كامپيوتر دانشگاه اميركبير در اين باره مي گويد: «به طور كلي اساتيد بردانشجويان بسيار مؤثرند و دانشجويان همواره به عنوان الگو به استادشان نگاه مي كنند، اما معتقد نيستم كه با حرف زدن استاد كاري پيش برود، ولي با عمل و رفتار چرا. اگر استاد محجبه اي در كنار داشتن پوشش كاملش پا به پاي اساتيد زن غيرمحجبه و حتي اساتيد مرد حركت كند و از كار علمي اش چيزي كم نگذارد و در رفتارش با دانشجويان متواضع باشد حتماً مؤثر خواهد بود و دانشجو ناخودآگاه احساس خوبي نسبت به پوشش او پيدا مي كند و به اين نكته مي رسد كه حجاب مانعي براي موفقيت و پيشرفت نيست.»
بله! اساتيد مهمند. وقتي دانشجويي ساعت ها پاي درس استادي سكولار مي نشيند، در منظومه فكري اش كه دست پخت همان استاد سكولار است، حجاب هم مي رود كنار مابقي تعليمات سكولاريزه شده استاد و البته برايش امري شخصي تلقي مي شود كه اگر دلش بخواهد مي تواند رعايت نكند.
اما حلقه مفقوده و مشكل اساسي، عدم وجود يك آيين نامه دقيق و جامع عفاف و حجاب در دانشگاه ها است. چيزي كه در تمام دانشگاه هاي دنيا وجود دارد و در حال اجرا شدن است. به عنوان نمونه بندهايي از آيين نامه هاي پوشش در دو دانشگاه جهان را در اينجا مي آوريم.
دانشگاه آكسفورد:
فارغ التحصيلان دانشگاه بايد لباس بلند، گشاد و روپوش هاي رنگي مصوب دانشگاه را بپوشند.
مردان بايد ظاهر مناسب و تميز داشته باشند. لباس باز وبدن نما نامناسب است. مو بايد رنگ طبيعي داشته باشد و از مدلهاي افراطي پرهيز شود. خط ريش نبايد بيش از اندازه بلند باشد بلكه بايد مرتب كوتاه شده باشد.
ريش بزي، گوشواره و ديگر موارد مشابه، غير قابل پذيرش است.
مي بينيم كه دراين بندها حتي بر لزوم مناسب بودن پوشش مردان هم تاكيد شده است. مسئله اي كه متأسفانه امروز در كشور از آن غفلت مي شود و نوك همه پيكانها تنها به سمت بدحجابي زنان است.
دانشگاه تگزاس آمريكا:
ناخنها بايد متعارف و مناسب باشند. از نوك انگشت بيش از نيم اينچ طول نداشته باشد. (عنايت كنيد چقدر ريز وارد مسائل شده اند.)
آرايش هاي غليظ و نامتعارف مجاز نمي باشند.
شلوار نبايد تنگ و چسبان باشد.
به اعتقاد نگارنده با وجود يك آيين نامه جامع، بسياري از مشكلاتي كه امروز در برخورد با بدحجابان در دانشگاه ها با آن مواجهيم را نخواهيم داشت. وجود يك منشور قانوني دقيق و عالمانه و البته متعادل و منطقي فضا را روشن و شفاف مي كند و دراين فضا هم دانشجو و هم مسئولان باحقوق و تكاليف خويش آشنا مي گردند. اين آيين نامه هم راه را بر برخورد هاي سليقه اي مي بندد و هم اتفاقا دست مسئولين دانشگاه را براي برخورد جدي تر با متخلفين باز مي گذارد. يعني آن مسئول درصورت وقوع تخلف دقيقا مي تواند بگويد كه دانشجوي محترم! شما به دليل عدم رعايت فلان بند از آيين نامه بايد جوابگو باشيد. از آن طرف هم دانشجويان با روشن شدن حدود و ثغور پوشش و آرايش، ديگر شاهد برخوردهاي پيش بيني نشده نخواهند بود. البته بايد توجه داشت كه در تدوين اين آيين نامه نبايد جانب انصاف راكنار گذاشت و از مسير تعادل خارج شد كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده اند:«اليمين واليسار مضله. و الطريق الوسطي هي جاده» يعني درعين اينكه تمام حدود شرعي را در آن مي آوريم نبايد راه را بر بدسليقگي هاي شخصي باز گذاريم. مثلا ناگهان ما با منشوري روبرو نشويم كه دانشجويان را به پوشيدن تنها رنگهاي خاصي كه انصافاً مناسب روحيه جواني آنان نيست ملزم كند.
علي اكبريان دانشجوي مهندسي كامپيوتر دراين خصوص مي گويد: «درتدوين آيين نامه پوشش دانشگاه ها بايد يك مجموعه سياست گذاري هاي كلي از جانب وزارت علوم تعيين شود اما هر دانشگاهي متناسب با فضا و فرهنگ حاكم بر آن دانشگاه، آيين نامه پوشش اش را تدوين كند. مثلاً در دانشكده هنر كه دانشجويان روحيه متفاوتي با دانشجويان رشته هاي ديگر دارند بايد با تدابير و ظرافت بيشتري كار شود. اگر به دانشجوي هنري كه نوع خاصي از پوشش را دارد به عنوان مثال بگويند از فردا مويت را بلند نكن، مسلماً پس مي زند و نتيجه اي جز اعتراض نخواهد داشت، اما شايد همين بند از اين منشور دردانشكده اي ديگر عملي باشد. بنابراين بايد هر دانشگاهي را مطابق با شرايط آنجا و آرام آرام به سمت مطلوب هدايت كرد.»
با اين تفاصيل، وزير علوم معتقد است «حدود بحث حجاب مشخص است و نياز به آيين نامه جديد نيست و همه چيز در قانون و مصوبه سال 84 شوراي عالي انقلاب فرهنگي آمده و عمل به آن مي تواند معضلات حجاب در دانشگاهها را برطرف كند.»
مسئله ديگري كه وجود دارد، خانم هايي هستند كه براي كنترل حجاب دختران دانشجو مقابل درب دانشگاهها مي ايستند تا درصورت ديدن آرايش نامتعارف يا پوشش نامناسب دانشجو به او تذكر دهند.
پروين نوري پور، دانشجوي حقوق دانشگاه تهران دراين باره مي گويد: «به نظرم اين بازرسي ها صوري است. زيرا فرد مي تواند با رد شدن از درب و به محض رسيدن به دستشويي يا كلاس دانشكده اش هرطور كه دلش خواست آرايش كند. اگر واقعا اين كنترل ها براي جلوگيري از بدحجابي است، چرا محدوده اش از مقابل درب ها قدمي فراتر نمي گذارد؟ نظارت اگر نظارت است، بايد درهمه جاي دانشگاه باشد.»
به هرحال به اعتقاد نگارنده نفس حضور اين خانم ها و نظارتشان خوب است زيرا موجب مي شود كه متخلفين ديگر زياد هم خيالشان راحت نباشد و بدانند كه نمي توانند با هر نوع پوشش و آرايشي وارد محيط مقدس دانشگاه شوند و اين مي تواند تا حدي در مهار آنان موثر باشد. البته بايد دراين امر هم جلوي رفتارهاي تحقيرآميز و زننده را گرفت و توجه داشت كه قشر مخاطب اين تذكرات، جواناني هستند كه سرشار از غرورند و يك برخورد دور از اخلاق و خشن مي تواند اثرات نامطلوب غيرقابل جبراني را بر روي آنها بگذارد.
امروزه حجاب به يك بحث استراتژيك و مولفه اي تاثيرگذار در امنيت ملي تبديل شده است. در اوايل سال جاري شاهدبوديم كه، هنگامي كه جريان فتنه از تمام حربه هاي خود در مقابله با نظام جمهوري اسلامي درماند، سعي كرد تا با استفاده از بحث بي حجابي و بطور كل ورود به حوزه مسائل زنان و تقويت فمنيسم، وارد فاز جديدي از مقابله با نظام شود. در برهه اي از اين دوران به ناگاه مردم در خيابانها با نوع زننده و البته كاملا سازماندهي شده و مشهودي از بدحجابي روبرو شدند. خطي كه در آن مقطع زماني به شدت در رسانه هاي ضدانقلاب اوج گرفت و تبليغ شد. اما اكنون يك منبع آگاه در وزارت علوم، تحقيقات و فناوري از كشف شبكه هرمي فرهنگي در دانشگاهها خبر داده كه جرياني سازمان يافته و هرمي شكل براي ترويج بدحجابي است. اين جريان تلاش مي كند تا با سوءاستفاده از علاقه مندي دختران جوان به آراستگي ظاهري، از آنان براي تظاهر به بدحجابي بهره ببرد.
طرفه آن كه بايد حساسيت بسيار بالاي بحث حجاب را خوب فهميد و براي آن برنامه داشت. حساسيتي كه گويا دشمن سالهاست خيلي بيشتر از ما به آن پي برده و از آن بهره مي برد.

 



همه چيز درباره بي بي سي فارسي

افسانه باغي
پرديس قم دانشگاه تهران
يكي از معروف ترين رسانه هاي غربي كه سابقه ديرپايي در سخن پراكني عليه جمهوري اسلامي ايران دارد، راديو« بي . بي . سي. » است. تلويزيون «بي بي سي» به عنوان بخش تصويري مجموعه «بي بي سي فارسي»
برنامه هاي خود را با استفاده از همان روش هاي رايج در راديو «بي بي سي» از مدتي پيش و در هماهنگي آشكار با ساير رسانه هاي غربي عليه جمهوري اسلامي آغاز كرد و در سال 1388 فعاليت آن با توجه به برگزاري انتخابات رياست جمهوري و در پي وقايع بعد از آن به اوج رسيد .
موضع تلويزيوني «بي بي سي» بيشتر نسبت به موضوعات زير است :
انقلاب اسلامي؛ جمهوري اسلامي؛ ولايت فقيه؛ اركان نظام
( شوراي نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخيص مصلحت نظام )؛ مسئولين ارشد نظام ( رهبري، سران سه قوه )؛ نهادهاي انقلابي و دستگاه هاي حساس ( مانند سپاه، بسيج، صداوسيما و .... )؛ تحليل اوضاع اجتماعي؛ قوميت ها؛ زنان؛ فعاليت هاي ضد نظام ( داخلي و خارجي )؛ تحليل سياست هاي جاري داخلي و خارجي و انتخابات .
در زمان انتخابات دهم رياست جمهوري، بنگاه دولتي سخن پراكني بريتانيا، در راستاي سياست هاي استعماري و مداخله گرايانه دولت بريتانيا، سه هدف ( زمينه سازي ذهني براي تغيير ساختار سياسي؛ تفرقه افكني و تشديد جو بدبيني و سوظن؛ انتشار و تبليغ شايعات و اثرگذاري بر افكار عمومي داخل كشور براي موضع گيري عليه نظام ) را در دستور كار خود قرار داد و براي تأمين اين اهداف استفاده از رسانه ي تصويري را ضروري تشخيص داد و بنابراين چندماه قبل از برگزاري انتخابات اين تلويزيون با استفاده از تركيبي از عناصر فراري يا مهاجر ايراني كه هريك ظرفيت و توانايي هاي مطلوبي براي تأمين اهداف فوق را داشت، با بودجه اي كه توسط دولت و نهادهاي امنيتي تأمين مي شد شروع به فعاليت نمود .
دستگاه امنيتي انگليس چند سال قبل با استفاده از فرد مطرود و منحرف و بسيار بدسابقه اي يك شبكه تلويزيوني سخيف را راه اندازي كرد كه هدف آن هجمه به باورها و اعتقادات اسلامي مردم ايران بود و با روشي كه در آن شبكه تلويزيوني تك نفره دنبال مي شد ( و مخصوصا با عنايت به سابقه انگليسي ها در راه اندازي فرقه هاي انحرافي مانند وهابيت و بهاييت براي شكستن حدود قدسي و تزلزل در ايمان و باورمندان با اسلام) مشخص بود كه آن دستگاه كاركشته امنيتي برنامه هاي وسيع تري عليه جمهوري اسلامي ايران تدارك ديده است. راه اندازي شبكه فارسي تلويزيون «بي بي سي » بخشي از آن برنامه ها و روي ديگر همان شبكه ي تلويزيوني منفور بوده است .
بخش داخلي «بي بي سي» بسيار گسترده و متشكل از 5 شبكه راديويي و 12 شبكه تلويزيوني است. بخش «بي بي سي» جهاني هم مجموعه گسترده تري است و «بي بي سي فارسي» بخشي از آن به شمار مي رود. تاسيس تلويزيون «بي بي سي فارسي» در سال 1385 توسط وزارت خارجه انگليس پيشنهاد و در سال 1386 اين پيشنهاد پذيرفته شد. مقدمات ايجاد اين شبكه پس از تعيين بودجه سالانه براي آن مهيا گرديد و سرانجام در 25 دي 1387 و چند روز بعد از هفتاد سالگي راديو فارسي «بي بي سي» فعاليت آن آغاز شد و در نخستين برنامه ها به موضوع انتخابات رياست جمهوري دهم ايران پرداخت؛ موضوعي كه در آن زمان براي مخاطبان عام چندان غريب نمي نمود اما بعد از انتخابات و بروز وقايع و اغتشاشات، معلوم شد تأسيس اين تلويزيون به اين سادگي ها هم نبوده و اهداف خاصي براي آن پيش بيني شده بود .
بودجه سالانه تلويزيون فارسي «بي بي سي» 15 ميليون پوند ( برابر با 22 ميليون دلار) است كه اين مبلغ از سوي وزارت خارجه بريتانيا تامين مي شود. البته اين بودجه رسمي آن است و باتوجه به گستردگي
برنامه ها و ونوع كار آن بودجه ي بيشتري بايد داشته باشد كه احيانا توسط دستگاه ها و نهادهاي ديگري به صورت مخفي تأمين مي گردد. اكنون بيش از يكسال است كه بنگاه سخن پراكني بريتانيا با تقبل هزينه هاي سنگين، تلويزيون فارسي زبان را راه انداخته تا بتواند هرچه بيشتر بر افكار عمومي جامعه ايران تأثير بگذارد و انفعال ذهني هرچه شديدتري را به بينندگان آن تحميل كند. تلويزيون فارسي «بي بي سي» كه از منابع مالي بي مانند ديگري بهره مند است، 2700 خبرنگار را به كار گرفته و در حالي كه مردم جزيره انگليس براي مشاهده كانال هاي مختلف «بي بي سي» داخلي بايد هزينه و ماليات بپردازند، اين تلويزيون به صورت رايگان براي مردم فارسي زبان برنامه پخش مي كند. به همين جهت راه اندازي تلويزيون فارسي «بي بي سي» در همان ابتدا با
مخالفت هايي در داخل جامعه انگليس مواجه شد. فيليپ ديويس، يكي از نمايندگان مجلس انگليس، راه اندازي اين تلويزيون را در راستاي « امپرياليسم رسانه اي بي بي سي خواند » و گفت: « اين خنده دار است كه بي بي سي بودجه اي به اين بزرگي را روي كانال تلويزيوني فارسي زبان خرج كرده است. تنها دليلي كه بي بي سي اين تلويزيون فارسي را راه انداخته است، اعمال فشار دولت انگليس است. » او احتمال داد كه راه اندازي اين تلويزيون باعث تنش ديپلماتيك بين تهران و لندن شود .
گفته شده كه يكي از دست اندركاران اصلي راه اندازي اين تلويزيون، بهروز آفاق بوده است. وي بهايي است و به همراه كساني چون صادق صبا، عنايت فاني، شهريار رادپور، باقر معين و لطفعلي خنجي در راديو «بي بي سي» سابقه خبرنگاري دارد .
تلويزيون «بي بي سي » فارسي با اتكا به تجربه ديرپاي راديو
«بي بي سي» در تهيه و توليد خبر و تحليل بسيار حرفه اي عمل مي كند. خبرها و تحليل هاي اين رسانه كوتاه، دقيق و بدون حاشيه پردازي و ابهام است زيرا از مخاطب خود توقع فكر كردن ندارد و تنها مي خواهد كه بيننده هر آنچه را كه مي بيند و مي شنود بپذيرد؛ حتي به طور موقت.
اين « كپسول هاي فشرده » خبر و تحليل به طور مداوم به مخاطب خورانده مي شود و هريك بدون آنكه در پي گشودن گرهي و يا استدلال بي نقصي از وقايع و رويدادها باشند به سادگي حامل مضاميني هستند كه در ميان مدت و در درازمدت به ذهنيت مخاطب شكل مطلوب و مورد نظر برنامه سازان و مديران جنگ تبليغاتي را تحميل مي كنند .
تمام گويندگان اين تلويزيون علاوه بر جذابيت بصري، در لحن و گفتار بسيار با اعتماد به نفس صحبت مي كنند تا مخاطب خود را كه مشتاق و تشنه شنيدن خبر و نظر است تحت تأثير قرار دهند. همچنين در ارايه خبرها و
تحليل ها از شخصيت هاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي داخل كشور استفاده هدفمند مي شود و جملات آنها تقطيع و در لابه لاي خبر و يا تفسير تعبيه شده و به مخاطب چنين القا مي شود كه آنچه تلويزيون «بي بي سي» پخش مي كند در واقع نظرات فلان شخصيت است و نه نظر «بي بي سي» كه وابسته به دولت بريتانياست! اين ترفندهاي ساده براي اين رسانه بسيار كار ساز بوده به طوري كه مخاطبان آن نسبت به رسانه اي مشابه مانند تلويزيون صداي آمريكا بيشتر است. راديو «بي بي سي» و شبكه تلويزيوني فارسي آن از دانش رواني براي تنفيذ برنامه هاي خود استفاده مي كنند و با كمك كارشناساني كه معمولا بومي ايران هستند نقاط كور جامعه را شناسايي كرده و كار تبليغاتي و رسانه اي خود را با تمركز بر آن نقاط اجرا مي كنند .
چه راديو «بي بي سي» و چه تلويزيون تازه پاي فارسي زبان آن همچون رسانه هاي مشابه در اردوگاه دشمنان انقلاب و نظام اسلامي ايران، بدون محابا به اركان نظام حمله كرده و با استفاده از نظرات طيف نسبتا گسترده اي از مخالفان داخل و خارج كشور، تلاش مي كند چهره اي مخدوش از انقلاب اسلامي وجمهوري اسلامي ارايه نمايد. در برنامه هاي اين تلويزيون از چهره هاي طيف چپ اپوزيسيون خارج نشين ( همچون فرخ نگهدار ) تا طيف راست طفيلي داخل ( همچون ابراهيم يزدي ) براي اظهار نظر عليه جمهوري اسلامي و بويژه ولايت فقيه استفاده شده است. هدف از اين ضف آرايي چپ و راست در كنار هم عليه جمهوري اسلامي، آن است كه اولا به مخاطب القا شود كه انقلاب اسلامي مدتها پيش شكست خورده و تمام شده و در ثاني جمهوري اسلامي كه نتيجه آن انقلاب بوده نظامي ناكارامد و محكوم به شكست است كه با زور و تهديد بر سركار باقي مانده و به زودي ساقط خواهد شد .
اين رسانه از حمله مستقيم به اسلام و ديانت مردم پرهيز كرده و به جاي آن به تبليغ لزوم جدايي دين از سياست مي پردازد كه تقريبا در پس زمينه تمام برنامه هايش تعبيه شده است. اين تلويزيون همچنين تصويري وارونه از خواسته ها
وتمايلا ت مردم جامعه ارايه مي كند كه در واقع تصويري از جامعه غربي است. مهمترين موضوع مورد توجه اين رسانه در دوره ي مورد بررسي، موضوع انتخابات رياست جمهوري دهم و وقايع بعد از آن بود .
اين تلويزيون به صراحت از اغتشاشات دفاع كرده و به شدت به تبليغ آن پرداخته و براي تداوم تحركات آشوب طلبانه فعاليت رسانه اي خود را حتي به ايجاد پايگاه اينترنتي ارتباط با آشوبگران و مردم ايران مبادرت نمود .

 



استاد مطهري، دكتر شريعتي و حسينيه ارشاد از زبان رهبر معظم انقلاب شريعتي مريد مطهري بود

آقاي مطهري به مسائل زيربنائي و فكري و فلسفي و اعتقادي مي پرداخت. مرحوم شريعتي به مسائل اجتماعي و آنچه كه به جريانهاي موجود در جامعه نظر داشت بيشتر اهميت مي داد. كتابهاي هر كدام از ايشان نشان دهنده اين تفاوت است.
¤ ¤ ¤
¤ تاسيس حسينيه
... اما مسئله شركت ايشان ]استاد مطهري[ در حسينيه ارشاد نبايد گفت «شركت»، بايد گفت «موسس». ايشان موسس ارشاد است.
آن وقتي كه در تهران جلسات مذهبي درست و حسابي و منظمي نبود، چند نفر به فكر افتادند كه يك كار اين جوري بكنند. عنصر اصلي هم آقاي مطهري بود و آقاي همايون كه باني مالي آنجا بود جزو پيش قدمان اين كار بودند.
چند نفري نشستند و يك محلي را در يك مقداري بالاتر از محل كنوني حسينيه، زميني بود آنجا را در نظر گرفتند و چادري زدند و ديوار مختصري دورش كشيدند و اين شد حسينيه ارشاد و از گويندگان دعوت كردند.
از جمله كساني كه دعوت شد آقاي محمدتقي شريعتي بود كه آن وقت ايشان آمده بود تهران و ساكن شده بود. سال 45بود كه ايشان يكي دو سالي بود در تهران بود و سخنراني مي كرد. از ايشان، آقاي مطهري دعوت كردند و خيلي هم ترويج كردند. ايشان در آنجا سخنراني كردند. و خود آقاي مطهري هم در سال 46 در آنجا سخنراني داشتند.
¤ آشنايي با دكتر شريعتي
در سال 46 كه كتاب «محمد خاتم پيامبران» مطرح شد و به مناسبت آن كتاب، آقاي مطهري از عده اي خواستند كه مقاله بنويسند، از جمله مرحوم دكتر شريعتي بود.
دكتر هم تازه دو سال بود كه از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامي معلمي مي كرد. آقاي مطهري ايشان را ديده و خيلي از او خوشش آمده بود. يك جوان خوب كه خيلي هم هوشمند و با استعداد و نكته سنج و عميق بود. انصافا يك كسي مثل آقاي مطهري از يك شخصي مثل شريعتي طبعا خيلي خوشش آمده و از ايشان هم خواسته بود كه يك چيزي بنويسند.
يك مقاله مفصلي مرحوم دكتر نوشت از «هجرت تا وفات پيغمبر» و همچنين بخشي از «سيماي محمد(ص)» را كه من در جريان اين تبادل مقاله بودم. يعني دكتر مشهد بود و آقاي مطهري تهران بود. من هم مي رفتم مشهد و برمي گشتم قم. گاهي در ]جريان[ تبادل اين مقاله گيري و مقاله دهي بصورت پيغام يكي دو دفعه اي قرار گرفتم.
مرحوم مطهري وقتي كه مقالات دكتر را ديد خيلي خوشش آمد مخصوصا از مقاله «سيماي محمد(ص)»
ايشان به من گفت كه من سه بار اين مقاله را خوانده ام. از بس ايشان خوشش آمده بود از قلم شيرين و شيواي مرحوم دكتر. موجب شد كه ايشان از دكتر دعوت كند كه سخنراني هم بيايد و دكتر گاهگاهي مي آمد حسينيه، سخنراني مي كرد؛ خيلي كم.
تا سال 49 آمد و رفت دكتر از اين سال در حسينيه ارشاد به دو ماه يك بار يا سه ماه يك بار رسيد كه ايشان مي آمد و يك سخنراني مي كرد.
¤ كناره گيري از حسينيه ارشاد
در سال 49 مسئله اي پيش آمد، بين آقاي مطهري و آقاي ميناچي. مسئله اين بود آقاي ميناچي كه به عنوان مدير داخلي حسينيه انتخاب شده بود، عملا دست آقاي مطهري و ديگران را از همه كارهاي داخلي حسينيه كوتاه كرده بود. انتخاب سخنران، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر.
آقاي مطهري مي گفت خب نمي شود ما يك مؤسسه را به وجود آورده ايم. مردم اينجا را متعلق به ما مي دانند، ما ندانيم اينجا كي سخنراني مي كند؛ يا مثلا چه موقع كتابش مي خواهد چاپ بشود؛ يا چه مطالبي گفته مي شود.
استاد مطهري جزو سه نفر هيئت امنا بود و در مقابل، ميناچي به اعتراضهاي ايشان اعتنايي نمي كرد؛ و اين بود كه عملا آقاي مطهري فريادش به جايي نمي رسيد تا اينكه اختلافات بين اينها بالا گرفت.
ما مشهد بوديم. آن وقت تابستان بود كه آقاي مطهري مشهد آمده بود. مرحوم دكتر هم مشهد بود، آقاي شريعتي پدر دكتر هم مشهد بود.
در يك جلسه كه همه ما جمع بوديم، قرار شد كه به مسئله حسينيه رسيدگي بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستيم در مشهد و راجع به مسائل حسينيه بحث كرديم.
آقاي دكتر قرار بود كه كلاس هاي 15 روز يك بار «اسلام شناسي» را تشكيل بدهد. آقاي مطهري به دنبال آن اختلافات كه با آقاي ميناچي داشتند به عنوان اعتراض حسينيه نرفتند.
يادم مي آيد كه آقاي مطهري به عنوان اعتراض گفتند: تا وقتي كه ايشان خودسرانه در حسينيه كار بكند، من نمي توانم در حسينيه باشم و من عملا كناره گيري خودم را از حسينيه اعلام مي كنم تا همه بدانند كه من نيستم در حسينيه. با اينكه برنامه هم داشت، ايشان هفتم- هشتم محرم بود اعلام كرد كه من حسينيه نمي آيم و رفت از حسينيه بيرون. با رفتن آقاي مطهري، حسينيه واقعاً از روح خالي مي شد. تعبير مرحوم دكتر اين بود. گفت كه: وقتي آقاي مطهري گفت من نمي آيم، من ديدم كه همه آرزوهاي من تمام شد. همه چيز براي من تمام شده بود. ديگر هيچ چيز براي من معنا نداشت.
يعني آقاي دكتر عميقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مريد آقاي مطهري مي دانست و با رفتن آقاي مطهري حسينيه واقعاً از روح تهي مي شد. براي اينكه اين اعتراض كامل بشود و آقاي ميناچي به خواسته هاي مرحوم مطهري توجه بكند، بقيه سخنرانهايي كه در حسينيه برنامه داشتند برنامه هايشان را حذف كردند.
بنده هم گفتم من هم نمي آيم. آقاي هاشمي رفسنجاني هم گفتند كه من هم نمي آيم و حتي آقاي محمدتقي شريعتي هم نيامدند و همه برنامه را كنسل كردند. خود دكتر هم گفت من هم كنسل مي كنم و من هم نمي آيم، يعني همه قبول داشتند و اين حقانيت مطالب مطهري را نشان مي دهد.
... و من تأكيد بر روي اين مسئله دارم كه من خودم در مشهد با آقاي شريعتي صحبت كردم. ايشان گفتند كه من مي روم و علي را نمي گذارم كه برود.
يعني آن چنان روشن و واضح بود دليل مخالفت آقاي مطهري، كه همه قبول كردند. هيچكس نبود كه قبول نداشته باشد حرف ايشان را، كه يك حرف منطقي و حق بود.
بعد كه اين طور شد، حسينيه عملا بايكوت شد، منتها بعد دوستان براي اينكه چراغ حسينيه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامه هايش تعطيل نشود، گفتند هفته اي يك بار آقاي باهنر يك سخنراني اينجا بكند. يك كار رقيق مستمر كه مانند جوي آب باريكي بود آن اجتماع. آن سخنراني هاي متنوع ديگر نبود.
آقاي ميناچي همان طور كه گفتم بسيار مرد مدير و زرنگ و باهوش است. ايشان زمينه را طوري آماده كرد براي كلاسهايي كه گفتم و اشاره كردم و دكتر را قانع كرد كه اين كلاسها امروز ضروري است و اگر تعطيل بشود آسمان به زمين مي آيد و زمين به آسمان مي رود!
در مشهد در آن جلسات (كه صحبت شد) دوستان گفتند كه خوب است دكتر اين كلاسها را حالا شروع نكند، دو ماه ديگر شروع كند تا آن وقت مسئله حسينيه حل بشود. دكتر هم قبول كرد.
دكترميناچي و ديگران مرحوم دكتر را محاصره كردند كه نه دير مي شود و دين از دست مي رود! اين بود كه ايشان كلاسها را شروع كرد و عملا آن طرحي كه راجع به حسينيه بود متوقف شد و آقاي مطهري هم ديگر با حسينيه آشتي نكرد.
وقتي ديدند حتي حاضر نيستند كه به نظر ايشان اندك توجهي بكنند، ديگر نرفت سراغ حسينيه، و موجودي را كه محصول خودش بود، به وجود آورده بود، مجبور شد كه رها و ترك كند.
البته خب، حسينيه رونق داشت و مرحوم دكتر ]به آنجا[ مي رفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگي شد. منتها حسينيه ديگر «فردي» شده بود و فقط قائم به شخص دكتر شريعتي بود.اگر يك روز دكتر سرماخوردگي داشت ونمي توانست بيايد، حسينيه هم ديگر نبود و اين نقيصه بزرگي بود كه كوشش مي كردند كه اين نقيصه را برطرف كنند.
حتي يك بار آمدند پيش من و با يك حرف هاي خاصي من را وادار كردند از مشهد آمدم يكي دو تا سخنراني اينجا كردم؛ در 28صفر همان سال. بعد ديدم آقايان حقايق را به ما نگفته بودند كه ماه ها حسينيه به اين شكل مي گذشت.
البته بعدها مرحوم دكتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت كرد وگفت برويم حسينيه را اداره كنيم. يك طرحي هم ريخته شد. بعد من موافقت كردم به اينكه با دوستان همكاري داشته باشيم.
شايد حدود بيست ساعت يا بيشتر بنده با آقاي هاشمي و باهنر و آقاي شريعتي چهارنفره در جلسات مستمري نشستيم درتهران صحبت كرديم. طرحي براي حسينيه ريختيم.
طرح بسيار خوبي بود روي كاغذ ترسيمش كرديم و فقط يك كلمه بله از طرف آقاي ميناچي لازم بود كه دكتر گفت اين بله را من از ايشان مي گيرم. ايشان رفت بله را بگيرد، خودش هم نيامد. و ما ديديم كه همه زحمات ما هدر رفت.
من رفتم مشهد و آقايان هم مشغول كارهايشان شدند. البته بعدها دكتر گله مي كرد كه چرا شما نيامديد؟
گفتيم ما آمديم قرار بود كه شما بله بگيريد از آقاي ميناچي. غرض، ماجراي آقاي مطهري و كناره گيري ايشان ازحسينيه اينها بود و البته صحبت زياد هست ولي بعضي ها ظالمانه و بي رحمانه دراين مورد تحريف حقيقت كرده اند...
¤ شريعتي مريد مطهري
... مرحوم شريعتي مريد آقاي مطهري بود. يعني مريد علمي و فكري آقاي مطهري بود. و اين را من خودم از مرحوم شريعتي شنيده بودم و شايد بارها شنيده بودم.
او درپي اختلاف با آقاي مطهري نبود كما اينكه آقاي مطهري هم درپي اختلاف به معناي شخصي با مرحوم شريعتي نبود. البته چرا، اختلاف فكري داشتند و يك سري اعتراض هايي را مرحوم مطهري بر شريعتي داشت كه آن اختلاف ها دراواخر برملا هم شده بود و آن ايرادها را ايشان گاهي دراينجا مي گفتند. اما آن نقطه اي كه آن اختلاف بروز كرد آن نقطه، نقطه اي بود كه درسال 49 آشكار شد و از آنجا اختلافات پديد آمد كه الان فرصت پرداختن به آن نيست.
¤ هواداران دروغين دكتر شريعتي
... و اما گروهكها از هرچيز استفاده مي كنند. اين دليل برچيزي نمي تواند باشد. خط مستقيم فكري آقاي مطهري خطي بود كه هميشه مورد اعتراض و نفرت گروهك ها بود. هر كسي با آقاي مطهري در مي افتاد و مخالف مي شد، يقيناً گروهكها به او اظهار علاقه مي كردند. ما داشتيم كساني را كه مخالف آقاي مطهري بودند و ضد دكتر شريعتي.
همين گروه منافقين را كه امروز شما ملاحظه مي كنيد كه شايد دم از علاقمندي به شريعتي هم بزنند، اينها كساني بودند كه شريعتي را تخطئه مي كردند. يعني اينها مي گفتند كه وجود شريعتي بعنوان يك سوپاپ اطمينان است. يك دريچه اطمينان است. وحسينيه ارشاد درجهت خواستهاي دستگاه است. و اگر شريعتي اين سخنراني ها را نداشته باشد و نيايد و اين حرفها را نزند، ما موفقيتهاي بيشتري خواهيم داشت، به اين دليل با شريعتي بسيار مخالف بودند.
اگر اسم بياورم افرادي را كه دراين زمينه با من حرف زدند، شايد خيلي تعجب كنيد. البته الان دليلي ندارد كه من از آن افراد اسم بياورم. كساني هم بودند در نقطه مقابل، از آن پولدارهاي درجه يك تهران كه از ملك و آب و زمين و كارخانه و باغ، همه را با هم داشتند. شريعتي با اين چيزها مخالف بود، در سخنراني هايش هم مشخص است. اينها هم به خاطر مخالفت با آقاي مطهري، با شريعتي گرم مي گرفتند. بنابراين شما ملاحظه مي كنيد كه دو گروهي كه از نظر ظاهر با هم اختلاف دارند به خاطر دشمني با مطهري با شريعتي گرم مي گرفتند و دم از استناد و انتساب به شريعتي مي زدند. پس منشأ بهره برداري گروهك ها يا جريان هاي سياسي و فكري گوناگون از مرحوم شريعتي، مي تواند تا ميزان زيادي مخالفت با شخص مطهري و با افكار او باشد...
¤ تفاوت هاي بنيادين
... مرحوم شريعتي كارش كارهايي بود جوان پسند و متكي به احساس و ديدگاههاي او، ديدگاههايي نزديك به جريانهاي انقلابي. لذا در محافل جوان به خصوص جوان روشنفكر، خيلي زود گل مي كرد.
مرحوم مطهري تفكرش يك تفكر عميق فلسفي بود و بيشتر پايه اي و بنياني مسائل اسلامي را بررسي مي كرد. لذا كارش در بين محافل متفكرين و از جمله درميان حوزه هاي علميه و درميان فضلاء خيلي جالب توجه بود.
يقينا اگر به مباني و اصول كار توجه كنيم، مي توانيم يك تفاوت هاي بنياني را بين دو نوع تفكر پيدا كنيم. لكن در يك برهه اي از زمان، اين هردو در يك جهت و در يك خط حركت مي كردند. كمااينكه حسينيه ارشاد را مرحوم مطهري بنيان گذاشت و دكترشريعتي به دعوت شهيدمطهري يكي از سخنرانان موفق حسينيه ارشاد شد. و نيز مي دانيم كه كارهاي مشتركي را اينها با هم داشتند. مثلا «محمد(ص) خاتم پيامبران» را مرحوم مطهري طرحش را ريخت و اقدام اساسي اش كرد و يكي از نويسندگان كتاب (كه دو مقاله در آن كتاب دارد) مرحوم شريعتي بود.
در يك برهه اي از زمان- آن وقتي كه هنوز جزئيات مسائل آشكار نشده بود- اينها در يك جهت و در يك خط حركت مي كردند. آن خط را اگر بخواهيم به طور كلي معرفي كنيم، بايد بگوييم «خط بازنگري متجددانه اسلام» يا «نهضت بازشناسي اسلام»، يا «تجديد حيات فكري اسلام» منتها دو مسئله وجود داشت.
يكي اينكه همان طور كه قبلا اشاره كردم، آقاي مطهري به مسائل زيربنايي و فكري و فلسفي و اعتقادي مي پرداخت. مرحوم شريعتي به مسائل اجتماعي و آنچه كه به جريانهاي موجود در جامعه نظر داشت بيشتر اهميت مي داد. كتابهاي هركدام از ايشان نشان دهنده اين تفاوت هست. مسئله دوم اين است كه وقتي كه اين دو جريان پيش رفتند، و هركدام به نقاط تعيين كننده اي رسيدند، معلوم شد كه در پاره اي از مباني با هم اختلاف نظر دارند؛ يعني مرحوم مطهري، طرفدار مراجعه به استنباط از منابع ناب اسلامي و كتاب و سنت بود. صددرصد معتقد به اين بود كه بايستي ما تفكرمان را از كتاب و سنت بگيريم؛ درحالي كه مرحوم شريعتي تحت تاثير بسياري از افكار زمان خودش قرار داشت و از آن افكار اطلاع داشت، و آن افكار در برداشتهاي اسلامي اش اثر مي گذاشت. بنابراين با وجود وجوه مشتركي كه با مطهري داشتند، يك مرزهاي اختلافي هم با همديگر پيدا مي كردند و اين دو مسئله به نوبه خود حوزه تاثير و نوع تاثير را تعيين مي كرد.
منبع: كتاب «سرگذشت هاي ويژه از زندگي استاد شهيدمطهري به روايت جمعي از فضلا و ياران، تهيه و تنظيم شوراي نويسندگان، ناشر: مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، ص.95

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14