(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 6 مرداد 1389- شماره 19702

بررسي پديده هكتيويسم آشوب دراينترنت
كنفرانس بين المللي كابل و روياي آمريكايي ها
باتلاق ابرقدرت ها گورستان ژنرال ها
نگاهي به كتاب «آمريكا درلابيرنت»
مستأجران كاخ سفيد و بزرگ ترين بحران جهان



بررسي پديده هكتيويسم آشوب دراينترنت

هادي رحماني ساعد
امروزه اينترنت يك ميدان مهم واساسي براي عوامل جاسوس و خرابكار است. اينترنت جديدترين پيشرفت درفناوري است كه براي پيشبرد ارتباطات مورد استفاده افراد درستكار است؛ اما عوامل جاسوسي شبكه اي، جاسوسان فناوري، افراد بي وجدان، بزه كاران نوجوان و... نيز مي توانند از اين ابزار براي پيشبرد اهداف و مقاصد غير قانوني خود استفاده كنند. اينترنت نيز مانند ساير ابداعات فناوري هم مي تواند براي اهداف و مقاصد خوب و درست و هم براي فعاليت هاي غيرمجاز مورد استفاده گردد. اين بستگي به افراد دارد كه از اين فناوري براي چه هدفي استفاده كنند. ماهيت چند چهره اينترنت موجب اختلاف نظر درميان محققان و انديشمندان درخصوص تاثير آن بر حاكميت ملي، امنيت ملي و اطلاعات شده است.
اين پديده از بار امنيتي بالايي برخوردار است؛ تا آنجا كه آمريكا و برخي كشورهاي پيشرفته، تدوين استراتژي امنيت فضاي سايبر را در دستوركار خود قرارداده و به طور جدي پيگير اين امر هستند.
چرا كه اينترنت باعث تحول و دگرگوني عظيمي در نوع تهديدات، شيوه هاي عمليات اطلاعاتي، جاسوسي، ساختار دستگاه هاي اطلاعاتي، نظامي و... شده است. با پيشرفت تكنولوژي و تجهيزات ايمن ساز اينترنت برنامه هاي امنيتي نرم افزاري و سخت افزاري و همچنين دستورالعملهاي امنيتي متعدد، امنيت اينترنت را نسبت به گذشته افزايش داده است.
هكتيويسم
هكتيويسم تركيبي از هك و اكتيويسم است. منظور از هك، عمليات و اقداماتي است كه رايانه ها را به شيوه هاي غير معمول مورد استفاده قرارمي دهند. اين شيوه عموماً غير قانوني و با استفاده از نرم افزارهاي خاصي (ابزارهاي هك) صورت مي گيرد.
هكتيويسم شامل نافرماني مدني الكترونيكي است كه مقدمه هاي نافرماني را به فضاي سايبر(سيبر) مي كشاند.
هكتيويسم ها از برنامه نويسي رايانه اي طرح شبكه و مبادلات اينترنتي براي انجام آشوب هاي سياسي در اينترنت سود مي برند؛ اين آشوبها مي تواند از حملات به قصد متوقف ساختن (DOS) ، وب سايتهاتا سرقت و انتشار اطلاعات خصوصي دراينترنت، متنوع باشد برخي از محققان طبف اقدامات هكتيويسم ها را به چهار قسم تقسيم كرده اند:
1- تحصن ها و محاصره هاي اينترنتي و مجازي
2- بمب هاي اتوماتيك ايميلي
3- هك كردن وب سايت ها
4- ورود به رايانه و استفاده از كرم ها و ويروس هاي رايانه اي.
1) تحصن ها و محاصره هاي اينترنتي و مجازي:
تحصن و محاصره مجازي، نسخه تحصن يا محاصره نزديكي در فضاي مجازي است؛ در هر دو مورد، هدف جلب توجه به معترضان و اهداف آنها از طريق برهم زدن اعمال معمول و ممانعت از دسترسي به امكانات مي باشد. با تحصن، هزاران فعال همزمان وارد يك وب سايت مي شوند و تلاش مي كنند چنان ترافيكي ايجاد كنند كه ديگر كاربران نتوانند به سايت دسترسي داشته باشند مثلاً در سال1998 گروه تئاتر آشوب الكترونيكي با انجام يك سري تحصن هاي اينترنتي، عليه سايت زيدلو رئيس جمهور مكزيك، سايت بيل كلينتون در كاخ سفيد، وب سايت پنتاگون، بورس فرانكفورت و بازار بورس مكزيك، تلاش كردند تا نظرات را به سمت جنبش زاپاتيستا جلب كنند.
2) بمب هاي ايميلي:
بمب هاي ايميلي براي ارسال پيام به تصميم گيران حكومتي است، اما به جاي آنكه روزانه يك يا دو پيام ارسال شود، هزاران پيام در يك لحظه- كه با كمك دستگاههاي اتوماتيك توزيع مي شود- ارسال مي شود. اثر اين كار مي تواند، انباشته شدن صندوق ايميل دريافتي باشد و دريافت ايميل هاي واقعي را غيرممكن كند؛ بنابراين بمباران ايميلي نوعي از محاصره مجازي است. چريك هاي قومي تاميل عليه سامانه رايانه اي كشور آمريكا با ارسال هزاران پيغام پستي الكترونيكي، سفارتهاي سريلانكا را غرقه كردند. در پيام خوانده مي شد «ما ببرهاي سياه هستيم و مي خواهيم ارتباطات شما را درهم بزنيم.»
3) هك كردن صفحات وب و ورود به رايانه:
هكرها از چندين روش براي رسيدن به مقاصد خود استفاده مي كنند؛ يكي از اين روش ها ورود آنها به سايت اينترنتي و جايگزيني مطالب خودشان به جاي مطالب موجود است كه اين شعارها معمولاً رنگ و بوي سياسي دارند؛ براي مثال يك گروه هكر پرتغالي بيش از چهل سايت اندونزي را هك كرده اند و شعار «تيمور شرقي آزاد» را در آن هك كرده اند. همچنين اين گروه هكر، وب سايت دانشگاه علم و صنعت ايران را نيز هك كرده اند.
روش ديگر هكرها براي تغيير آنچه بازديدكنندگان مي توانند ببينند، تغيير آدرس سايت است. به اين معنا كه سرويس اسم دامنه را به گونه اي تغيير مي دهند كه اسم مذكور به آدرس پورتكل اينترنتي سايت ديگر مبدل مي شود؛ به اين ترتيب هنگامي كه كاربران، آدرس سايت مقصد را وارد مي كنند سر از سايت ديگر درمي آورند يكي از پيامدهاي حمله هكرها اين است كه امكان دارد قربانيان به اشتباه حمله را به حكومت خارجي نسبت دهند؛ بي آنكه به گروه كوچكي از فعالان، كه حمله كنندگان واقعي اند نسبت داده شود و اين مي تواند موجب تنش بين كشورها گردد. در اين زمينه مقامات چيني متهم شدند كه به يك سايت آمريكايي متعلق به فرقه «فالونگ» حمله كرده اند كه اگر چنين ادعايي صحت داشته باشد تبعات مهمي براي روابط بين كشورها دربر دارد.
4) ويروس ها و كرمهاي رايانه اي:
ويروسها و كرم ها بخشي از كد هستند كه خود رابه ديگر دستورات كامپيوتري مي چسبانند؛ از جمله كد برنامه هاي نرم افزاري، كد مورد استفاده در بوت كردن كامپيوتر و دستورات ماكرو كه در اسناد كار گذاشته مي شوند.
فرق ويروس و كرم در آن است كه كرم خود قطعه اي مستقل از يك نرم افزار است و به خودي خود انتشار مي يابد؛ درحالي كه ويروس ها خود را به ديگر فايل ها و اجزاي كدها ملحق مي كنند و از طريق اجزاي فوق انتشار مي يابند و فعال شدن ويروس از طريق اقداماتي است كه كاربر انجام مي دهد.
ويروس ها و بالاخص ويروس هاي حامل اجزاء و عناصر مخرب ابزارهاي مهم و پرقابليتي در دست تروريستهاي اينترنتي اند.

 



كنفرانس بين المللي كابل و روياي آمريكايي ها
باتلاق ابرقدرت ها گورستان ژنرال ها

احسان مروتي
هفته گذشته پايتخت افغانستان ميزبان حدود 70 شخصيت سياسي جهان بود. اين شخصيت ها در حالي دور هم جمع شده بودند كه 9 سال از اشغال افغانستان مي گذرد و وضعيت مردم اين همسايه شرقي ما بهبودي نيافته است.
كنفرانس بين المللي كابل با حضور حدود 40 وزيرخارجه، از جمله هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا، ويليام هيگ، وزير خارجه بريتانيا، منوچهر متكي وزير خارجه ايران، شاه محمود قريشي وزير خارجه پاكستان و تعدادي ديگر از مقامات برگزارشد. بان كي مون، دبيركل سازمان ملل، اندرس فو راسموسن، دبير كل سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) و شماري از سازمان هاي بزرگ بين المللي هم دراين نشست شركت داشتند.
طبق اخبار منتشرشده، چگونگي مصرف كمك هاي بين المللي، تقويت ارتش و پليس افغانستان، مصاحبه با شورشيان طالبان و حمايت از برنامه هاي دولت افغانستان در زمينه بازسازي و توسعه اقتصادي، از مهمترين موضوعات مطرح شده دراين نشست بود.
جدا از كنفرانس بن در دسامبر 2001 براي تشكيل دولت موقت به رهبري حامد كرزاي، اين هفتمين كنفرانس جهاني درباره اين كشور است كه از زمان اشغال تاكنون برگزار مي شود؛ كنفرانس توكيو، ژانويه 2002 با تعهد 4/5 ميليارد دلار كمك براي بازسازي، كنفرانس برلين، مارس 2004 با تعهد 8 ميليارد دلار كمك براي بازسازي، كنفرانس لندن، فوريه 2006با تعهد ده ميليارد دلار و امضاي موافقتنامه، افغانستان، كنفرانس رم، ژوئيه 2007 براي بررسي نظام قضايي افغانستان، كنفرانس پاريس، ژوئن 2008 با هدف ارائه برنامه 5ساله بازسازي و تعهد ده ميليارد دلار، كنفرانس لندن روز 28 ژانويه 2010 و بالاخره كنفرانس كابل.
در اين نوشتار به برخي از وجوه كنفرانس كابل مانند كمك هاي بين المللي و وضعيت افغانستان- مردم و دولت- دراين زمينه و بحث مصالحه با طالبان و مسائل افغانستان پرداخته مي شود.
آيا كمك ها به مقصد مي رسد؟
يكي از مهمترين خواسته هاي رئيس جمهور افغانستان در اين نشست دستيابي مستقيم دولت به كمك هاي بين المللي بود.
مقامهاي افغان مي گويند كمك هاي آمريكا به افغانستان از سال 2002 به 23 ميليارد دلار رسيده و تا سه سال ديگر اين آمار به 40 ميليارد دلار خواهد رسيد. آمريكا بزرگترين كشور كمك كننده افغانستان است و بخش اعظم كمك هاي آن كشور به افغانستان از طريق نهادهاي آمريكايي در اين كشور مصرف شده است.
آمار دارايي افغانستان نشان مي دهد كه از چهل ميليارد دلار كمك شده در 9 سال گذشته، آنها تنها مي توانند درباره چهار ميليارد آن حساب پس بدهند؛ امري كه نشان مي دهد بيشتر پولهاي كمك شده به افغانستان از مجراهاي غيردولتي مصرف شده اند.
انتقاد مردم افغانستان اين است كه با وجود سرازير شدن چهل ميليارد دلار جامعه جهاني، تغييرات اساسي در زندگي آنها اتفاق نيفتاده است.
حامد كرزاي در زمينه اقتصادي پيشنهاد افزايش ميزان مصرف كمك هاي اقتصادي خارجي از طريق بودجه ملي افغانستان از 20 درصد به 50 درصد را ارائه داد. كرزاي گفت كه آمريكا از قبل اين درخواست را پذيرفته كه 50 درصد كمك هاي خود را از طريق بودجه ملي افغانستان مصرف كند.
البته اينكه چنين مسئله اي چقدر مي تواند در بهبود شرايط مردم افغانستان موثر باشد جاي تأمل دارد چرا كه فساد اداري معضلي بزرگ در اين كشور است.
سازمان مبارزه بر ضدفساد مالي «اصالت افغانستان» در گزارشي كه چندي پيش منتشر كرد، مي گويد كه فساد اداري در دستگاه دولتي افغانستان دو برابر شده است. در اين گزارش آمده كه بيش از يك ميليارد دلار در سال گذشته در افغانستان رشوه داده شده است. سازمان بين المللي شفافيت هم افغانستان را در فهرست كشورهاي آلوده به فساد اداري و مالي، يكي مانده به آخر قرار داده است.
به تازگي يك مؤسسه افغاني در پايان بررسي ها و تحقيقاتي كه در 32 ولايت اين كشور انجام داده است، اعلام كرد كه افغان ها در سال 2009 ميلادي معادل يك ميليارد دلار را به عنوان رشوه به حكام و ماموران دولتي پرداخت كرده اند. به گفته رئيس اين مؤسسه، افغان ها يا ارباب رجوع افغاني به هنگام مراجعه به دادگاه ها، ادارات دولتي و دفاتر پليس ناگزيرند براي حل كوچك ترين مشكلات خود به ماموران و رؤساي ادارات رشوه بدهند.
طبق ارزيابي هاي بعمل آمده و نظر كارشناسان امور، وجود فساد گسترده و سيستم حكومت داري بد، باعث ايجاد فاصله ميان مردم و حكومت شده و زمينه را براي رشد و تقويت گروه هاي مسلح شورشگر در افغانستان فراهم ساخته است. تلفات غيرنظاميان و برخوردهاي غيرانساني اشغالگران در ايجاد حس بدبيني مردم بسيار موثر بوده است.
مواد مخدر؛ بي تفاوت باشيد!
فهم معماي افغانستان بدون بررسي پديده شوم اما پردرآمد موادمخدر ناممكن است. بعد از حادثه 11سپتامبر 2001، زماني كه آمريكا تصميم گرفت به افغانستان حمله كند ليستي را كه سيا سه سال قبل تهيه كرده بود روي ميز دونالد رامسفلد وزير دفاع سابق آمريكا قرار داشت فقط تمام نقاطي كه با مواد مخدر ارتباط داشت از ليست بيرون كشيده شده بود.
جيمز رايسن در كتاب تازه خود بنام «كشور جنگ» مينويسد پنتاگون استدلال مي كرد كه ما به خاطر مجادله با تروريزم به افغانستان حمله مي كنيم، نه براي مجادله با مواد مخدر! 19دسامبر 2007 يكي از استادان دانشگاه كليفورنيا در يكي از سخنراني هاي دانشگاهي به شوخي ميگويد كه به همگان روشن است كه افغانستان يكي از بزرگترين توليدكننده هاي موادمخدر در جهان بوده و هست و اين شايد هم يكي از دلايل بسيار عمده در اشغال افغانستان توسط آمريكا باشد. زيرا درك ما از فلسفه آمريكانيزم به ما (آمريكايي ها) اجازه نمي دهد كه قبول كنيم كه يك كشور كوچكي چون افغانستان بتواند يكي از «بزرگترين ها» باشد و ما با اين همه نيروي نظامي كه داريم به تماشا بنشينيم. اكنون با اشغال افغانستان توانستيم كه يكي ديگر از القاب «بزرگترين ها» در جهان را هر چند به شكل غيرمستقيم هم باشد به نام كشورمان بيافزايم!
در همين زمينه رايسن يكتن از افسران آمريكائي كه مدتي در افغانستان وظيفه اجرا كرده مي گويد: «روش آمريكا در مجادله با موادمخدر در عمل چيز ديگري است. من خودم شخصا به واحد مربوط خود هدايت دادم هر گاهي كه در زمان گشت زني هاي امنيتي هيروئين و يا ترياك پيدا كنند كاملا بايد بي تفاوت باشند و طوري بايد عمل كنند كه انگار هيچ چيزي را نديده اند.»!
والفرد دبليو مك كوي در كتاب مطول خود «سياست هيروئين: پيوند سيا در جرم تجارت جهاني موادمخدر» مي نگارد: «جنگ پنهاني سيا در دهه80 ميلادي بر عليه كمونيزم در افغانستان باعث شد تا افغانستان و آسياي ميانه به بزرگترين توليدكننده ترياك تبديل شود. ميليون ها دلار بدست آمده از تجارت هيروئين منبع خوبي بود تا چريك هاي افغان را از نظر مادي در جنگ كمك كند و از بار سنگين سيا در اين مورد بكاهد.
در اين ميان مورد روسيه از همه جالب تر است. شوروي در طول 10سال اشغال افغانستان 15هزار كشته داد و عاقبت هم با خواري عقب نشيني كرد اما حالا چه؟ آيا اوضاع روبراه است؟ شايد كمي مضحك بنظر برسد اما سالانه 30هزار جوان روس بر اثر استفاده از مواد مخدري كه از افغانستان قاچاق مي شود، مي ميرند. تراژدي مضحكي نيست؟!
«محمود گاريف» از فرماندهان سابق ارتش شوروي در زمان اشغال افغانستان، در اين مورد مي گويد: «قاچاق مواد مخدر در افغانستان براي آمريكايي ها حدود 50ميليارد دلار در سال درآمد دارد، كه اين مبلغ هزينه حفظ نيروهايشان در افغانستان را كاملا پوشش مي دهد. تمامي عمليات قاچاق مواد مخدر از طريق شهر «اوچ» كه ما مي خواستيم پايگاه هايمان را در آنجا بنا كنيم- انجام مي پذيرد. اكنون 80درصد مواد مخدر جهان در افغانستان توليد مي شود. آمريكايي ها خودشان اعتراف دارند كه موادمخدر غالباً توسط هواپيماهاي آمريكايي از افغانستان به خارج از اين كشور انتقال مي يابد.»
چنانچه بخواهيم گزيده اي از چنين كدهايي را نقل كنيم خود كتابي مفصل خواهد شد.
باتلاق ابرقدرت ها
گورستان ژنرال ها
اگر براي افغانستان دنبال صفت مناسبي باشيد، يك پيشنهاد خوب «گورستان ابرقدرت ها» است!
افغان هاي صبور و كم توقع، سابقه شكست يك ابرقدرت را در كارنامه شان دارند. خيلي ها معتقدند جنگ افغانستان به امپراتوري شوروي پايان داد. حالا هم آنها با يك ابرقدرت ديگر دست به گريبان اند و البته عجله اي براي رسيدن به پيروزي ندارند.
بهار سال گذشته اوباما مردي سرشار از اميد و آرزوهاي بزرگ بود و خود را در نقش منجي آمريكا و بلكه جهان مي ديد. او در يكي از مهم ترين كارهاي خود استراتژي جديد كاخ سفيد درباره جنگ افغانستان را مطرح كرد. شاه بيت اين استراتژي افزايش 30 هزار نفري نيرو بود. اساس اين سياست جديد بر پيشنهاد ژنرال مك كريستال استوار بود. ژنرالي كه تجربه جنگ نيمه تمام عراق را در پرونده خود داشت.
شوراهاي بيداري در عراق براي كريستال تجربه بدي نبود و شايد مهم ترين عامل اعزام او به شرق ايران از غرب اين دشمن هميشگي، همين بود.
«حمايت از مردم در برابر شورشيان، متوازن كردن عمليات هاي نظامي با برنامه هاي بازسازي و رونق اقتصادي، تضعيف طالباني كه ترجيح مي دهند به جنگ ادامه بدهند و تعقيب شورشيان در لانه هاي اصلي شان در آنسوي مرزها» اصلي ترين محورهاي حاكم بر تفكر كريستال براي افغانستان بود. محورهايي كه ظاهراً استوار و قابل اتكا بنظر مي رسيد اما سرزمين سرسخت افغانستان سر ديگري داشت.
او با كرزاي ميانه خوبي داشت. به مناطق پرخطر جنوب مي رفت و با ريش سفيدها چاي مي نوشيد و موقع كليك عكاس ها سعي مي كرد لبخند را فراموش نكند. اما اينها فقط براي كتاب خاطرات شخصي يك ژنرال چهار ستاره مفيد بود. ميدان جنگ حرف هاي ديگري داشت. سعي او براي جلب حمايت قبايل به جاي خاصي نرسيد و توافق ها از سطح عكس و لبخند فراتر نرفت. هركس خواست دست او را در عمل بفشارد، ترور شد. طرح هاي غيرنظامي نيز وضعيت مشابهي داشتند. سربازان زن آمريكايي در مارجه، برنامه اي را براي زنان راه انداختند ولي حتي يك زن حاضر نشد در آن شركت كند. معماي افغانستان در برابر عراق بسيار پيچيده تر بود.
اندكي از پيچيدگي هاي اين جنگ و پشت پرده وضعيت واقعي ارتش آمريكا وقتي فاش شد كه خبرنگار مجله رولينگ استون، اجازه يافت حدود يك ماه در مقر فرماندهي ژنرال مك كريستال بماند. هر چند اين اندك نيز در طوفان جام جهاني و مستطيل سبز گم شد.
اين خبرنگار در طول يكماه بارها با ژنرال مك كريستال و مشاوران او در موارد مختلف حرف زده و اظهارات آنها را يادداشت كرده و در نهايت همه آنها را يكجا منتشر كرد. حرف هايي تكان دهنده و عجيب و غريب كه براي گوينده اش تاوان سختي داشت. او مقام هاي كاخ سفيد را «دلقك و حيوان زخم خورده» ناميد! و حتي در جواب به سؤالي در مورد جو بايدن، معاون رئيس جمهوري آمريكا، به شوخي مي گويد: «منظورتان از معاون رئيس جمهوري است؟ او كيست»؟!
اين ژنرال چهار ستاره بلافاصله عذرخواهي كرد اما اين عذرخواهي هم مانع برخورد و عقوبت وي نشد. بي شك مك كريستال اولين و آخرين ژنرالي نيست كه بايد آرزوي لقب «فاتح افغانستان» را به گور ببرد. اينك كار به دست ژنرال ديويد پترائوس افتاده است. فرمانده اي كه همان ابتدا نشان داد از فرمانده پيشين نيز بي احتياط تر است و احتمالاً بايد منتظر پايان دردناك تري باشد.
فرمانده جديد نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان، پس از اينكه توانست تصميم خود مبني بر ايجاد تشكيل پليس محلي را به دولت تحميل نمايد، اين بار در دستورالعمل ويژه خود اعلام نموده است كه بسياري از خشونت ها و درگيري ها در افغانستان با اسلام مرتبط است.
وي در كتابچه راهنماي خود درباره جنگ در افغانستان، عناويني نظير افراطيان اسلامي و خرابكاران اسلامي براي شبه نظاميان استفاده كرده و طي يك اقدام توهين آميز از گروه هاي مسلمان به عنوان تروريست ياد كرده است.
براساس نظرسنجي جديد مؤسسه مطالعاتي شوراي بين المللي امنيت و توسعه، 75 درصد از مردم كشور افغانستان معتقدند كه نيروهاي خارجي به مذهب و سنت هاي آن ها احترام نمي گذارند و لذا همكاري با نيروهاي خارجي اشتباه است.
افغاني ها به ژنرال هاي زيادي درس داده اند و به نظر مي رسد اينك نوبت پترائوس است.
افغانيزه يا طالبانيزه؟
مهم ترين موضوع در شرايط فعلي افغانستان مصالحه با طالبان است. موضوعي كه كرزاي به شدت آن را تعقيب مي كند و بيش از آنكه طرحي افغاني باشد، نقشه اي آمريكايي است كه انگليسي ها، سعودي ها و البته پاكستاني ها در آن نقش دارند.
كرزاي در تلاش است تا نام پنجاه تن از رهبران طالبان را كه در ليست سياه سازمان ملل متحد قرار دارد، از اين ليست بيرون كند. (در حال حاضر نام 137 تن از رهبران و فرمانده هان طالبان در ليست سياه سازمان ملل متحد قرار دارد.)
آمريكايي ها مي گويند قصد دارند زمام امور را به افغاني ها بسپارند. اما كدام افغاني ها؟ اين سؤالي جدي است. بخصوص براي ما ايراني ها كه هنوز خاطرات شهادت ديپلمات هاي خود در مزارشريف را فراموش نكرده ايم.
مردم آمريكا و اروپا از اين جنگ طولاني، پرهزينه و بي فايده خسته اند و سياست مداران آنها تحت فشارند. هفته نامه اشپيگل به نقل از يكي از سياستمداران آلماني مي نويسد: «ما بر سر يك دوراهي قرار داريم يا بايد طالبان را از صفحه روزگار پاك كرد و يا اگر پس از 9سال درگيري معلوم شد اين كار انجام شدني نيست، پس بايد با آنها از در مصالحه درآمد كه البته اينهم يك كار دشوار است.»
وقتي مجموعه اظهارات سياست مداران غربي، اقدامات و اظهارات دولت كرزاي (مانند كنار زده شدن وزيران هزاره و تاجيك و مسئولين امنيتي) را كنار هم بگذاريد، بوي خوشي به مشام نمي رسد.
رئيس جمهور افغانستان تا جايي پيش رفته است كه چند ماه پيش، به تهديد غربي ها پرداخته و گفته بود، در صورتي كه فشار نيروهاي خارجي به وي ادامه يابد، وي به نيروهاي طالبان خواهد پيوست!
مصالحه با طالبان محدود به شراكت آنها در قدرت نخواهد شد و پيامدهاي وخيمي براي كل منطقه و حتي پاكستان خواهد داشت. اين راه مي تواند به تجزيه افغانستان منجر شود. راهي كه مقامات آمريكايي از پيشنهاد آن شرمي ندارند. در اين مورد رابرت بليك سفير سابق آمريكا در هندوستان، به حكومت كشورش پيشنهاد كرده است تا افغانستان را به دو بخش قسمت كند.
در اين پيشنهاد آمده است كه راهبرد جنگي فعلي آمريكا نتيجه اي نخواهد داشت، زيرا طالبان براي اينكه بازنده نباشند، مصالحه نخواهند كرد از سوي ديگر حضور 130سرباز امنيت داخلي و خارجي نيز توان مقابله با تعداد كمك نظاميان طالبان را ندارند.
پس بهتر است آمريكا مناطق پشتون نشين جنوب را رها كرده و به طالبان واگذار نمايد، و به جاي صرف وقت در مناطق جنوبي، در مناطق شمالي و شرقي و پايتخت حضور داشته باشد!
وي گفته است: فرهنگ، زبان و رسوم قبيله اي جنوب و شرق افغانستان با برخي نواحي پاكستان، واحد است. از آنجا كه اردوي ملي افغانستان قادر به شكست طالبان نيست و پاكستان نيز براي رقابت با هند حمايت خود را از طالبان قطع نمي كند، پس بهتر است اين مناطق پشتون نشين به طالبان واگذار شود.
ظاهراً سياست فالوده خوردن با طالبان در مرحله انتخاب ظرف است و طرف هاي ذينفع نيز راهكارهاي خود را مي دهند و زمينه را فراهم مي كند و البته در اين ميان طالبان نيز ناز مي كند و نرخ را بالا مي برد.
جان سيمپسون، دبير امور جهاني بي بي سي براساس يك مصاحبه غيرمستقيم با يك سخنگوي طالبان اين گزارش را تهيه كرده كه در نوع خود جالب است.
در اين گزارش آمده است: طالبان مصالحه ناپذير و متكبرند. آنان بر اين باورند كه برنده جنگ خواهند بود و از همين رو دليلي نمي بينند از طريق مذاكره با ناتو به اين سازمان كمك كنند. طالبان بر اين تصورند كه آمريكاييها پس از استعفاي ژنرال استانلي مك كريستال از فرماندهي ناتو، دچار آشفتگي شده اند و هرگونه پيشنهاد حاكي از مذاكره با آنان را نشانه ضعف خود ناتو مي دانند.
اين درحالي است كه ماه گذشته ميلادي خونين ترين ماه براي نيروهاي ناتو در افغانستان از سال 2001 بوده و 102تن از آنان را به كام مرگ فرستاده است. يعني بيش از سه كشته در هر روز.
همچنين بلافاصله پس از كنفرانس كابل، انستيتوي بين المللي مطالعات استراتژيك لندن همايشي تحت عنوان: «مذاكره با طالبان: نقش افغانستان- چشم اندازها و نشانه ها» برگزار كرد.
مرور نظرات تحليل گر پاكستاني اين نشست جالب است. احمد رشيد معتقد است درمان افغانستان مذاكره با طالبان است و بايد با گروه ملاعمر مذاكره كرد.
او گفت كه زمينه هاي مشترك براي مذاكرات بين دو طرف وجود دارد و افزود كه نيروهاي آمريكايي بطور مثال سخن از شروع خروج از افغانستان در اواسط سال آينده ميلادي كرده اند و طالبان هم در نهايت خواهان خروج نيروهاي خارجي از افغانستان هستند. او گفت اين نكته مشترك را مي توان در يك چارچوب رسمي تر گنجاند.
رشيد تأكيد كرده كه بدلايل مختلف، دولت آقاي كرزاي به تنهايي قادر به پيشبرد اين هدف نيست و اين روند نيازمند تضمين جهاني است. او همچنين گفت كه تشكيل كنفرانسهاي محلي بويژه براي موفقيت اين روند مهم است، بويژه تلاشها براي كاهش تنش بين هند و پاكستان و رقابت آنها در افغانستان.
يكي از شركت كنندگان اجلاس كابل، وزير امور خارجه ايران بود. وي در اين اجلاس انتقادهاي صريحي از غربي ها كرد. آقاي متكي تأكيد كرد مسئوليت امور بايد به افغانها سپرده شود و از صدور نسخه هاي تجويزي پرهيز كرد و ايران از افغانيزه كردن و بومي كردن امور حمايت مي كند.
آمريكا در باتلاق افغانستان گير افتاده است و در فكر خلاصي خود است. بايد مراقب بود كه به بهانه افغانيزه كردن افغانستان، آمريكايي ها همسايه شرقي ما را طالبانيزه نكنند. طالباني خوابيده در كنار گوش ايران كه با آمريكايي ها سر يك ميز مي نشيند و چانه مي زند، براي آمريكا برگ برنده و براي امنيت ما خطرناك است.

 



نگاهي به كتاب «آمريكا درلابيرنت»
مستأجران كاخ سفيد و بزرگ ترين بحران جهان

مهدي سلطاني
اگر مسئله فلسطين را طولاني ترين و پيچيده ترين موضوع دنياي معاصر بدانيم، سخن گزافي نيست. مسئله اي كه تقريباً از آغاز قرن بيستم شروع شد و در نيمه قرن، با تاسيس رژيم جعلي اسرائيل شكلي عجيب و غريب به خود گرفت. مردمان يك سرزمين- فلسطين- از خانه هاي خود اخراج شدند و جمعي از يهوديان از سراسر جهان با مهاجرت و استفاده از زور كشوري را با شعار «سرزمين بدون ملت براي ملت بدون سرزمين» بنيان نهادند.
توخالي بودن اين شعار را استمرار مبارزه مردم فلسطين طي اين سال هاي طولاني اثبات مي كند. در موازات مبارزه فلسطينيان براي احقاق حقوق خود، جريان ديگري نيز وجود دارد. جرياني كه معتقد است از طريق مذاكره و ديپلماسي مي توان حقوق از دست رفته فلسطينيان را استيفا كرد. اين جريان كه به دلايل مختلف از سوي غرب و بشكلي حتي رژيم اسرائيل حمايت و تقويت مي شود، زاييده شكست هاي خفت بار اعراب در برابر رژيم صهيونيستي است.
شكست چندين كشور عربي در برابر ارتش اسرائيل طي جنگ معروف به شش روزه درسال 1967 اعراب را به اين نتيجه رساند كه مبارزه با چنين دشمني بي فايده است و بايد از در صلح وارد شد. از اينجا بود كه «روند صلح خاورميانه » آغاز شد.
مطالعه،«روند صلح خاورميانه» از جهات گوناگوني جالب است. اين روند به خوبي نمايانگر روحيه تجاوزكارانه تل آويو، ميزان پايبندي غرب به حقوق بشر، ميزان بي طرفي مجامع بين المللي و مسائلي از اين دست است. ما شايد مضحك ترين وجه ماجرا ميانداري و حكميت واشنگتن در اين روند به اصطلاح صلح است، آمريكايي كه پشتيبان بي چون و چراي اسرائيل است، بيشترين كمك ها را در قالب هاي گوناگون به اين رژيم مي كند و تمام روساي جمهورش- اعم از دموكرات يا جمهوريخواه- خود را ملزم به تامين امنيت آن مي دانند.
«ويليام بي كوآنت» دركتاب خود به شرح گوشه هايي از تراژدي فلسطين و نقش آمريكا در آن مي پـردازد. «آمريكا در لابيرنت» گزارشي آمريكايي از نقش هشت سال رياست جمهوري كلينتون و چهارسال نخست رياست جمهوري بوش پسر در روند صلح است.
كوآنت را نمي توان انساني آرمان گرا و درپي حقيقت خواند. اما عملكرد واشنگتن دراين ماجرا چنان مغرضانه و غير منطقي است كه چاره اي جز انتقاد براي نويسنده نمي گذارد.
مهم ترين و قابل تامل ترين بحثي كه مي توان درباره كتاب «آمريكا درلابيرنت» مطرح كرد اين است كه براستي نقش رئيس جمهور آمريكا دراين مناقشه چيست؟ او چه در ميزان استقلال فكر و عمل دارد؟ چرا تمام روساي جمهور آمريكا با تمام اختلاف هايشان بر سر حمايت قاطع از رژيم اسرائيل اتفاق نظر دارند؟ اينها سوالاتي است كه كوآنت علاقه زيادي به كالبد شكافي شان نشان نمي دهد. با اين حال خواندن كتاب مذكور فوايد خود را دارد و خواننده را با ابعاد و ريزه كاري هاي بيشتري درباره مسئله فلسطين آشنا مي كند.
يكي از نكات مثبت كتاب اينكه، نثر جذاب و ترجمه روان حميد گله داري و پرويز قاسمي «آمريكا در لابيرنت» را به اثري خوشخوان تبديل كرده است. اين كتاب 180صفحه اي با قيمت 2000 تومان توسط نشر روايت فتح منتشر شده است. آنچه مي خوانيد برشي از اين كتاب است.
بيشتر دولت هاي آمريكايي در آغاز كارشان براي بازنگري مسائل خاورميانه ازسوي نظام شوراي امنيت ملي آمريكا، زمان مشخصي را درنظر مي گرفتند و با اعزام ديپلمات هاي بلندپايه به منطقه از رهبران مهم و برجسته خاورميانه براي ديدار با رئيس جمهور آمريكا در واشنگتن دعوت به عمل مي آوردند. بوش نيز در ابتداي كار خود اين سياست و رسم ديرين را اجرا كرد. اولين نشست شوراي امنيت ملي دولت او پيرامون امور خاورميانه در سي ام ژانويه 2001 برگزار شد. طبق گفته پال اونيل، معاون خزانه داري آمريكا كه در جلسه حضور داشت، بوش درباره مذاكرات اخير اسرائيل و فلسطين گفت «ما نابرابري ها و عدم تعادلات دولت هاي پيشين در مناقشه خاورميانه را اصلاح خواهيم كرد. ما تلاش مي كنيم تا اين مذاكرات در جهت اهداف اسرائيل ازسرگرفته شوند و در اين راستا از خود ثبات و پايداري نشان خواهيم داد. كلينتون در اين زمينه تندروي كرد و به همين دليل شكست خورد.
به همين دليل ما در برخورد با اين مسئله با مشكل مواجه هستيم.» بوش همچنين گفت «اگر دو جناح خواستار برقراري صلح نباشند، ما نمي توانيم آن ها را به انجام اين كار مجبور كنيم.»
رئيس جمهور آمريكا در ادامه از حضار در جلسه پرسيد «آيا هيچ يك از شما تا به حال با آريل ملاقات كرده است؟» پس از چند لحظه پاول در پاسخ به سؤال رئيس جمهور دست خود را بالا برد. آري، او آريل شارون را ديده بود. بوش گفت «من قصد ندارم با تكيه بر مطالبي كه در گذشته درباره شارون گفته شده با وي برخورد كنم، بلكه با توجه به شهرت فعلي اش با او ارتباط برقرار خواهم كرد. اين ارتباط ما بر مبناي روند جاري امور خواهد بود.» بوش اعلام كرد در دسامبر 1998، سفري به اسرائيل داشته و سوار بر بالگرد بازديدي از اراضي اشغالي كرده و با شارون نيز ملاقات كوتاهي داشته است. بوش با افسوس ادامه داد «ملاقات ما بسيار كوتاه بود. ما بر فراز اردوگاه هاي فلسطينيان در حال پرواز بوديم.» وي افزود «اوضاع اردوگاه ها از آن بالا بسيار اسفناك به نظر مي رسيد. فكر نمي كنم قادر باشيم كار زيادي در اين خصوص انجام دهيم. فكر مي كنم زمان آن فرا رسيده كه به اين وضعيت پايان داده شود.»
ظاهراً پاول در پاسخ به اظهارات بوش گفته بود تصميم آمريكا مبني بر عدم دخالت اين كشور در مناقضه اعراب- اسرائيل عجولانه است و با عقب نشيني و انصراف آمريكا از دخالت در اين امر، شارون و نيروهاي اسرائيلي بيش از پيش به خشونت هاي خود خواهند افزود. وي گفت «تبعات اين اقدام به خصوص براي فلسطينيان بسيار وحشتناك حواهد بود.» بوش با بي اعتنايي پاسخ داد «شايد اين اقدام بهترين راه ايجاد تعادل و توازن ازدست رفته باشد. گاهي اوقات نشان دادن قدرت از سوي يك جناح مي تواند خيلي از حقايق را آشكار كند.»
توصيف و شرح كوتاه ديدگاه هاي اوليه بوش بسيار جالب است. بررسي اين ديدگاه ها نشان مي دهد كه بوش در ابتداي كار خود بر اين عقيده بوده كه اتلاف زمان و هزينه براي پيشبرد «روند صلح» سودي نخواهد داشت؛ آريل شارون بي گناه است و حق كاملاً با او است و سياست خشونت طلبانه اسرائيل مي تواند ابهامات و سوءظن هاي موجود را برطرف كند. قطعاً رؤساي جمهور سابق آمريكا ازجمله پدر جورج بوش چنين عقايدي نداشتند. به هرحال، در اولين نشست شوراي امنيت ملي آمريكا پس از روي كار آمدن بوش، موضوع ديگري موردبحث قرار نگرفت. در اين جا به نظر مي رسيد جورج بيشتر از آن كه مانند يك عروسك خيمه شب بازي در دست مشاوران خود ظاهر شود، شخصاً مسئول گفت و گوها و مباحث مطرح شده بود...
دولت جديد آمريكا در روزهاي آغازين كار خود به پاول براي بررسي مسائل خاورميانه اختياراتي داد. وي در اوايل سال 2001 در طول سفر خود به خاورميانه سعي كرد امكان اجراي پيشنهاد تعديل تحريم هاي موجود عليه عراق را بررسي كند، اما اين اقدام پيشرفت چنداني نداشت و دليل آن تا حدي به مخالفت هاي واشنگتن بازمي گشت. اعضاي كليدي كابينه بوش قصد نداشتند صدام حسين را تحت كنترل خود درآورند، بلكه مي خواستند به طوركلي از شر او خلاص شوند. در زمينه مسائل اعراب- اسرائيل نيز پاول براي بررسي اقدامات لازم جهت تسهيل بحران، با عرفات و شارون ملاقات كرد. او نيز مانند تمام وزراي خارجه سابق آمريكا دو جناح را به آرامش و توقف خشونت ها پيش از آغاز مذاكرات و عملكرد مسئولانه فراخواند و همچنين از اسرائيل درخواست كرد تأسيس شهرك هاي يهودي نشين را متوقف كند. هيچ يك از اين درخواست ها جديد نبود و به نظر مي رسيد تمام آن ها بي فايده و بي تأثير باشند. به خصوص آنچه از زبان پاول بيان مي شد، براي شارون در قياس با آن چه رئيس جمهور آمريكا در آينده قصد داشت بيان كند، از اهميت كمتري برخوردار بود.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14