(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 10 مرداد 1389- شماره 19705

خيلي دور، خيلي نزديك
شاخص هاي اساسي در مرجعيت علمي ايران در 50 سال آينده
گفتاري از حجت الاسلام سيدحميد روحاني
پيش نماز منافقين در زندان ماركسيست بود!



خيلي دور، خيلي نزديك
شاخص هاي اساسي در مرجعيت علمي ايران در 50 سال آينده

علي قاسمي، حسين بابايي
مرجعيت علمي و فناوري ايران در پنجاه سال آينده طرح موضوعي همراه با خيال پردازي و روياسازي نيست بلكه ترسيم واقعيتي است كه براساس سند چشم انداز و با عزمي راسخ و استوار از مردم و مسئولين كشور در آينده اي نه چندان دور براي اين مرز و بوم به وجود خواهد آمد. از اين رو مطالعه و پژوهش در اين خصوص و واكاوي عوامل، بسترها، ضرورت ها، شاخص ها و راهكارهاي اين مسئله باعث تسهيل و تسريع در روند رسيدن به اين هدف ملي شده و ترسيم اين افق را ملموس مي نمايد. در همين راستا مقام معظم رهبري نيز موضوع مرجعيت علمي كشور را با دورنگري و بصيرت الهي خويش مطرح نموده و دستيابي به افق هاي بلند را براي اين كشور و خواسته و اراده ملت شدني و دست يافتني بيان نموده اند. ايشان بارها در قالب سياستهاي حاكم بر فضاي سند چشم انداز و برنامه هاي 5ساله، توسعه علمي كشور را يك نياز مضاعف محسوب نموده و آن را عامل عزت قدرت و امنيت كشور تبيين و تاكيد داشته اند و به موازات آن نيز تعمق در سياست هاي 10 سال گذشته و تطبيق با يك سده پيش نشانگر دقت در هدفگذاري كيفي جمهوري اسلامي ايران و امكان بهره برداري بهينه از فرصت فراهم آمده در ارتقا و پيشرفت براي ايران عزيز بوده كه در اين مدت به وسيله كشورهاي بيگانه به زور عقب نگه داشته شده است. لذا ضروري است كه پيشرفت علمي را به عنوان سلاح پيروزي در خدمت گرفته و آن را به عنوان يك مزيت ملي در خدمت توليد قرار داده و مرجعيت علمي را به ارمغان آورد.
بر همين اساس ترسيم دورنما و اهميت بخشيدن به آن موجب برون رفت از وضع موجود و امكان فراهم آوردن درك ضرورت گذار از مرحله كنوني و رسيدن به وضعيت مطلوب در شان تمدن غني و اصيل اسلامي و ايراني كشور عزيزمان را ممكن مي سازد.
تحولات چند دهه اخير و تاريخ پيشرفت كشورهاي بزرگ به ويژه كشورهايي كه توانسته اند از نظر علوم در زمره كشورهاي توسعه يافته محسوب شوند و يا در مرحله انتقال قرار گيرند حاكي از آن است كه ملت هاي بزرگ نيز با دورنماي بزرگ و بلند در راه رسيدن به توسعه و پيشرفت همه جانبه پا در عرصه رقابت جهاني گذاشته اند و با اميد، انگيزه و همتي مضاعف دستاوردهاي بزرگي را نصيب خود نموده اند چرا كه ترسيم ابعاد آينده اي مقتدر و همچنين ايجاد بستر، براي رسيدن به وضع مطلوب و دلخواه، آن هم براساس شاخص ها و معيارهاي موجود در گفتمان اسلام، انقلاب، امام و رهبري و سند چشم انداز و همچنين برنامه و نقشه راههاي توسعه كشور كمك قابل توجهي در طي نمودن مسير حركت مردم و مسئولين و همه دست اندركاران و علاقمندان پيشرفت ايران اسلامي در رسيدن به اقتدار و توانمندي ملي در پنجاه سال آينده خواهد بود. از اين رو پس از طرح ضرورت و بسترهاي موجود و موثر در تحقق مرجعيت علمي ايران در پنجاه سال آينده در مقاله قبلي، اكنون نياز است كه شاخص هايي در جهت سير مسير پيشرفت و توسعه هدف گذاري شود تا با معيار قرار دادن اين شاخص ها در مسير رشد و توسعه،
راهكارهاي رسيدن به اين خواسته ملي تحقق يابد. چرا كه دستيابي به مرجعيت علمي نياز به ايجاد ساختارها و مناسبات سازماني و علمي فراواني در نيل به جايگاه مورد تاكيد در توسعه كشور دارد و به موازات آن نياز گسترده اي به شاخص گذاري است كه در سطوح راهبردي و كاربردي توليد و دنبال گردد و مبناي هماهنگي حركت در همه عرصه هاي علمي و به تبع آن به ظهور الگوها، راهكارها و تحقق عيني اهداف كمك نمايد. بر همين اساس از مهمترين شاخص هاي اساسي در رسيدن ايران اسلامي به مرجعيت علمي و فناوري جهان در پنجاه سال آينده كه مي بايست مدنظر قرار گيرد به موارد زير مي توان اشاره نمود كه ره آورد آن نيز كسب جايگاه اقتدار و قدرت در مناسبات منطقه اي و بين المللي خواهد بود و امنيت ملي در بطن جامعه را نيز حاكم خواهد نمود.
حركت و توسعه علمي در مسير آموزه هاي اسلامي و به عبارتي ديگر علم متعهد و دين محور
با توجه به توصيه هاي علم محورانه مكتب عزيزمان اسلام و تاكيدات پيامبر و ائمه معصومين تنها راه صلاح و فلاح هر جامعه اي تمسك به دستاويزهاي ديني است كه علاوه بر ايجاد رفاه در دنيا فلاح در عقبي را نيز بدنبال خواهد داشت. همچنين توجه به اخلاق و كرامت انساني در رسيدن به مرجعيت علمي از ديگر مسائل حائز اهميت و مدنظر در اين حركت عمومي و ملي خواهد بود؛ چرا كه پيشرفت و توسعه بدون تعهد به آموزه هاي ديني ادامه مسير انديشمندان غربي و لائيكي است كه در هر برهه از زمان با پرده برداشتن از رموز مختلف علمي حيات يك گام نقش و حضور الهي را در عرصه زندگي بشر كمرنگ تر و بي اثرتر جلوه مي دادند و درصدد عقب راندن ارزشها و باورهاي دين و اعتقادي مردم بوده اند به گونه اي كه در برخي از جوامع غربي پيشرفت و توسعه علمي با تضعيف و تخريب ارزش ها و اعتقادات مردم همراه شد و اين مسئله باعث نابودي اخلاق و از هم گسيختگي خانواده ها در بسياري از جوامع توسعه يافته گرديد. بر همين اساس حركت در مسير توسعه و پيشرفت با شاخص علم متعهد و دين محور از اولويت هاي اساسي و راهبردي در پيشبرد اين موضوع مهم در عصر كنوني قابل ارزيابي است.
حركت و پيشرفت منطبق با گفتمان انقلاب
انقلاب اسلامي با پيروزي شكوهمند خويش در مقابل دنياي مدرن نويد جوشش دوباره بشر را براي دستيابي به حيات طيبه و آرمان شهر الهي به همراه داشت. اصلي ترين شاخصه اين انقلاب بزرگ ادعاي آن در بازستاني حضور دوباره دين در عرصه فرايندهاي اجتماعي است. از اين رو براي تحقق آرمانها و دستيابي به اجتماع جهاني و تشكيل تمدن عظيم اسلامي نياز به رشد و توسعه علمي و فناوري در جهان از ضروريات اجتناب ناپذيري است كه مي بايست با سازوكارهاي هماهنگ و مناسب با مباني اعتقادي خود در جهت ايجاد ساختار تمدني گام برداشت.
در همين راستا آنچه كه امروزه ذهن بسياري از متفكرين را نيز به خود مشغول داشته است مقوله جهت دار نمودن علم و فناوري است به اين معني كه هر نوع علم براي پاسخ گوئي به نياز جامعه اي خاص توليد شده و بنابراين هدف و كارآمدي آن نيز مخصوص به آن جامعه مي باشد و امكان تعميم اين موضوع در ميان متفكرين چنان گسترده شده است كه امروزه در تعاريف ارائه شده از علم و فناوري مقوله فرهنگ همراه با آن نيز مطرح مي گردد. از اين رو طراحي و ارائه الگوهاي مختلف براي حركت در مسير توسعه با افق 50 سال آينده در راستاي نيل به تمدن بزرگ اسلامي- ايراني مي بايست با لحاظ فرهنگ و گفتمان انقلاب اسلامي شكل گيرد تا محصول نهايي آن نوعي از الگوهاي عملگرايانه و كارشناسي كه توان تصميم گيري و تصميم سازي و اجرا را در ارتباط با موضوعات مختلف سياسي و اجتماعي در سطوح متفاوت خرد و كلان توسعه را ارتقا بخشد و قابليت هاي ملي را براي دولتمردان نظام و در راستاي تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي فراهم سازد. از اين رو حركت در مسير گفتمان انقلاب را بايد شاخص اساسي در دستيابي به مرجعيت علمي و فناوري در پنجاه سال آينده و در نهايت ساخت و ايجاد تمدن اسلامي دانست.
بومي سازي و پرهيز از تقليد محوري
در حال حاضر اغلب منابع و مآخذ حوزه آموزش و تحقيق و توسعه كشور و فناوري هاي نوين ترجمه و كپي برداري بوده و به موازات آن نيز تدريس و گسترش فرهنگ و تفكر و دانش آن نيز وارداتي محسوب مي شود و اساتيد و مدرسان اين حوزه كمتر در تهيه و تنظيم علوم و فنون مورد تدريس يا تحقيق خود نقش خلاقيت و يا نوآوري دارند و تحت همين عناصر دچار ضعف توليد مي گردند. از اين رو از طريق كاهش سطح نفوذ غرب در مفهوم سازي و تئوري پردازي هاي علمي و نفوذ فكري بر روي دانشجويان و اساتيد كه در قالب ناتوي فرهنگي و جنگ نرم در حال پيگيري است مي بايست بومي سازي علوم را بعنوان شاخص در جهت رسيدن به اين مهم دنبال نمود چرا كه بومي سازي عدم تقليد و پيروي از فرهنگ ترجماني است كه مي بايست وجود ضوابط علمي غرب محور در تحقيقات دانشگاهي توجه بيش از حد بر ظواهر و نمادهاي غيرواقعي در پروژه هاي حوزه علوم انساني را تغيير و مورد بازنگري قرارداد و از اين طريق در مسير تحقق مرجعيت علمي گام برداشت.
حمايت از نخبگان و ايجاد خودباوري علمي در كشور
با توسعه فرهنگ خودباوري علمي و حمايت از نخبگان مي توان هم چون وضعيت فعلي كه در كشور شاهد حضور استعدادهاي درخشان ايرانياني هستيم كه با ابداعات و ابتكارات خود در ابعاد بين المللي بعنوان نخبگان بزرگ صاحب علم و فناوري شناخته مي شوند اين روند را نهادينه كرد و با ايجاد خودباوري در گروه هايي از جوانان و بخش هايي از مراكز صنعتي و تحرك در برخي از نهادهاي انقلابي خودباوري علمي را در مسير رسيدن به مرجعيت علمي محقق ساخت. از اين رو يكي از پيش فرض ها و شاخص هاي مدنظر در كسب جايگاه مرجعيت علمي در جهان توجه به عناصر فكري و نخبگان جامعه در دو بخش دانشگاهي و حوزه هاي ديني است. همچنين ايجاد خودباوري عميق در بين مسئولان و تصميم گيرندگان كشور بگونه اي كه موضوع مرجعيت علمي در نزد محققين و نخبگان و سپس عموم آحاد ملت بعنوان يك ضرورت جدي و انكارناپذير پذيرفته شده و مردم در مقاطع مختلف مشاركت سياسي و فرهنگي خود آن اين ضرورت اجتناب ناپذير را مطالبه كنند.
ترسيم و تدوين الگوي مديريت توليد علم
ترسيم و تدوين الگوي مديريت توليد علم و مديريت علمي مناسب در كشور با تأكيد بر موضوع توليد علم كه بعنوان بستر اساسي اين حركت نيز قابل ارزيابي است. چرا كه براي روياندن علم بايد مديريت علمي و سرمايه گذاري مراكز صنعتي فناوري و توليد دانش صورت پذيرد كه اين مهم به عهده مديران كشور و متضمن تحقيقات حيات آينده كشور است و نبايد در آن كوتاهي كرد.
ايجاد فرهنگ بهره وري
ايجاد فرهنگ بهره وري، افزايش كارايي و اثربخشي در كشور كه از تاكيدات مقام معظم رهبري نيز مي باشد به منظور بهبود وضع موجود و استفاده مطلوب و موثر و بهينه از مجموعه امكانات موردنظر به عنوان يك ديدگاه فكري همواره مي كوشد تا كارايي و اثربخشي را به حد اعلي خود برساند. به بيان ديگر بهره وري به مثابه يك فلسفه مبتني بر راهبردهاي بهبود، شاخصي است كه منافع و اهداف كشور را مورد توجه قرار مي دهد. لذا نهادينه كردن فرهنگ بهره وري، افزايش كارايي و اثربخشي از طريق برنامه ريزي، هماهنگي و ايجاد فضا و بستر مناسب عوامل و راهكارهاي بسيار زيادي در مسير مرجعيت علمي را فراهم مي آورد كه نقطه عطف شان بر شاخص بهره وري متمركز است. لذا شناسايي و رفع موانع موجود در ارتقاء بهره وري كمك زيادي در رسيدن به مرجعيت علمي و همچنين ارايه راهكار براي دستيابي به اين امر مهم مي نمايد.
البته شاخص هاي ديگر علاوه بر موضوعات بالا كه به عنوان شاخص هاي راهبردي بررسي گرديدند وجود دارد كه نيازمند بررسي، مطالعه و پژوهش هاي بسياري است و هرچقدر در خصوص اين موضوعات قلم فرسايي و تحقيق صورت پذيرد خالي از لطف نيست چرا كه دستيابي به مرجعيت علمي براي كشور عزيزمان نتايج و پيامدهاي بسياري نيز دارد كه باعث افزايش توانمندي و اقتدار نظام اسلامي در همه عرصه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي و فرهنگي خواهد گرديد و امنيت و اقتدار ملي را به ارمغان خواهد آورد. لذا براي داشتن ايراني آباد اين موضوع به عنوان يك ضرورت ملي مي بايست در همه شئون زندگي آحاد جامعه متجلي گردد و همه مسئولين و دستگاه هاي اجرايي در خصوص اين موضوع هدفگذاري نمايند. در همين راستا از ديگر شاخص هاي كاربردي در مسير تحقق اين امر مهم به موارد زير مي توان اشاره نمود:
- تبيين نقش «اعتماد به نفس ملي» در رسيدن به مرجعيت علمي
- جديت مديران و مسئولان در بخش هاي تحقيقاتي و پژوهشي
- ايجاد نشاط علمي در جامعه
- راه اندازي بانك هاي اطلاعاتي به منظور انسجام اطلاعات و دانش جامعه
- نقادي سازنده متعهدانه در مراكز علمي اختصاص يافته
- توجه بخشيدن مراكز علمي در بازگرداندن چرخه ديرينه تمدن پرافتخار علمي كشور
- بكارگيري جوانان عالم و علاقمند به ارتقا و سربلندي كشور
- طراحي و تدوين مدل مطلوب از نقشه جامع علمي كشور در بخشهاي مختلف اجرايي كشور و حركت در مسير آن
- ارائه راهكارهاي اجرايي توليد علم و جنبش نرم افزاري در محيط حوزه و دانشگاه
- ضرورت توجه هرچه بيشتر به بخش هاي پژوهشي و آموزشي كشور
- طراحي و برنامه ريزي عملي در راستاي اجرا نمودن سياستهاي كلان كشور در حوزه توليد علم و شكست مرزهاي دانش
- كنترل و تصحيح سيستم توزيع اعتبارات پژوهشي دانشگاه ها و موسسات پژوهشي دستگاه هاي اجرايي
- انجام تحقيق و پژوهش هاي هدف دار
- تبديل پروژه هاي تحقيقاتي و پژوهشي به صنعت ملي
با توجه به موارد اشاره شده به عنوان شاخص حركت در اين مسير كه تضمين كننده توسعه، رشد و پيشرفت كشور است بر همه آحاد جامعه بويژه مسئولين است كه با همه ابزار و توان موجود در جهت تحقق اين هدف ملي گام بردارند. راهكارها و چگونگي حركت و ترسيم جايگاه ها در اين مسير، موضوعاتي است كه در اين فرآيند نيازمند به بررسي مستقل است.

 



گفتاري از حجت الاسلام سيدحميد روحاني
پيش نماز منافقين در زندان ماركسيست بود!

آنچه در ادامه مي خوانيد خلاصه اي از سخنراني حجت الاسلام سيدحميد روحاني در جمع مردم خمين است كه در آن به گوشه هايي از نهضت اسلامي امام(ره) و تلاش گروه هاي منحرف براي نفوذ در آن پرداخته شده است.
قبل از آغاز نهضت امام گروه هاي سياسي اي كه در ايران حضور داشتند در ميان مردم بي اعتبار شده بودند. به رغم اينكه آنها خودشان را پيشكسوت و پيشتاز مي دانستند و فكر مي كردند كه هر مبارزه اي كه در ايران صورت مي گيرد بايد زير نظر آنها باشد اما در ميان مردم جايگاه و پايگاهي نداشتند. ميتينگ هاي آنها در ميداني كه كلا دو هزار نفر بيشتر جمعيت در آنجا جا نمي گرفت تشكيل مي شد، هزار يا هزار و چهارصد نفر از افراد در آنجا جمع مي شدند كه آنها هم يا سمپات بودند يا وابسته حزبي و يا تماشاچي بودند و نه تنها در سرنوشت و سياست كشور نقشي نداشتند بلكه در ميان مردم هم موقعيتي نداشتند. اين جريان باعث شد كه بعضي از افراد گروه به فكر بيفتند و بررسي كنند كه عامل اين بي اعتباري و بي اعتمادي مردم به گروه ها چيست. آنها ديدند كه دو مسئله و كاستي در اين قضيه وجود دارد كه باعث شده است آنها در ميان مردم جايگاه و پايگاهي نداشته باشند؛ اينكه از اسلام بيگانه اند و در سرنوشت مبارزاتشان براي اسلام نقشي قائل نيستند و دوم اينكه مبارزات آنها در چارچوب سياست خود رژيم است، نسبت به شاه و استكبار جهاني وفادارند و برخلاف سياست آمريكا كاري انجام نمي دهند در چارچوب مبارزات پارلمانتاريستي حركت مي كنند. اگر قرار بود انتخاباتي صورت بگيرد اعلاميه اي مي دادند و اعلام مي كردند كه ما يا كانديدايي معرفي نمي كنيم يا به اين شرط معرفي مي كنيم. اينجا بود كه گروهي به نام نهضت آزادي تشكيل دادند و با شعار پايبندي به اسلام (اما اسلام منهاي روحانيت، اسلامي كه آمريكا از آن بدش نيايد و از آن احساس خطر نكند) از گروه اصلي انشعاب كردند. نهضت امام در چنين مقطعي آغاز شد. گروهي كه تحت عنوان نهضت آزادي به صحنه آمده بودند براي جبران بي اعتباري احزاب ميان مردم وارد صحنه شدند، هم از روحانيت تجليل كردند و هم سعي كردند خودشان را به روحانيت نزديك كنند و هم سعي كردند در اعلاميه دادن و موضع گيري كردن از حركتي كه امام آغاز كرده بود عقب نمانند و از همه مهم تر اينكه به قم آمدند تا با امام ملاقات كنند. امام با تجربه اي كه از تاريخ داشت و درس هايي كه از تاريخ گرفته بود دريافته بود كه گروه هاي سياسي چه خنجرهايي از پشت به مردم زده اند. در نهضت مشروطه ديديم كه همين روشنفكرمآب ها، همين فراماسون ها چه بلايي بر سر نهضت آوردند، نهضت را به چالش كشيدند و از مسير منحرف كردند و در نهضت ملي شدن صنعت نفت هم باز آن قضيه تكرار شد. از اين رو امام سعي كرد كه ديگر اجازه ندهد در نهضت اسلامي ايران اين گروه ها نقشي ايفا كنند و حضوري داشته باشند لذا نهضت آزادي را نپذيرفت و اجازه نداد كه اينها از موقعيت ايشان استفاده كنند و براي خودشان پرستيژي كسب كنند. اين جريان گذشت و 15 خرداد به وجود آمد و امام دستگير شد. اعضاي نهضت آزادي به خاطر تندروي هايي كه از ديد رژيم شاه كرده بودند مورد فشار قرار گرفتند و از طرف دولت دستگير و محاكمه شدند و به ده سال زندان محكوم شدند و دريافتند كه سياست پيشكسوتان آنها درست تر بوده و بايد در مقابل آمريكا دست به عصا راه رفت لذا از آن زمان متنبه شدند و سياستشان عوض شد و از سال 1343 تا سال 1356 ديگر نهضت آزادي مرد؛ ديگر نه حركتي داشت و نه مبارزه و فعاليتي داشت، نه نفسي كشيد و نه حرفي زد. رژيم هم دريافت كه اينها كاملا تسليم شده اند لذا با اينكه آنها را به ده سال زندان محكوم كرده بود در سال 1346 به مناسبت تاجگذاري شاه آنها را از زندان آزاد كردند. امام دستگير و زنداني شد و بعد از آزادي دوباره به مبارزه ادامه داد. اين مسئله منجر به تبعيد امام شد. رژيم شاه فكر مي كرد اگر امام را تبعيد كند نهضت فروكش مي كند ولي در عمل دريافت كه مسئله عميق تر از اين حرف ها است چون امام به ملت آگاهي داده بودند و مردم به وظايف اسلامي خود آشنا شده بودند از اين رو نهضت ادامه پيدا كرد و پيش رفت. گروه هاي سياسي احساس كردند كه عقب مانده اند از اين رو جواناني از نهضت آزادي و جبهه ملي دور هم جمع شدند و تشكيلات مسلحانه به راه انداختند چون بعد از 15خرداد تقريباً انديشه مسلحانه در ميان ملت ايران كاملا جا باز كرد. بازاريان، روحانيان، دانشگاهيان و ساير قشرهاي جامعه به اين نكته پي بردند كه بايد با رژيم شاه با زبان خودش حرف زد. مسئله قيام مسلحانه ميان مردم جا افتاد و اين گروه جديدالتأسيس كه مجاهدين خلق نام داشت از اين قضيه سوءاستفاده كرد، به صحنه آمد و سعي كرد از روحانيت استفاده بكند بنابراين به روحانيان و علماي قم و همچنين به مراجع نجف از جمله امام نزديك شد. امام دست رد به سينه آنها زد. عرض كردم كه درسي كه امام از تاريخ گرفته بود اين بود كه اين روشنفكرمآبان آدم هاي سالمي نيستند و جريان روشنفكري شجره خبيثه اي است كه از اول به وجود آمده و نقش اينها هميشه منفي خواهد بود. سازمان منافقين نتوانست در امام و در نجف نفوذ بكند اما در ايران توانست كاملا ميان روحانيان مبارز و علما جايگاه كسب كند و جلو برود و موقعيت فوق العاده اي را به دست آورد. مي دانيد كه بسياري از روحانيان مبارز ما همه نيروي خودشان را در راه اينها گذاشتند براي مثال وجوهات شرعي اي را كه در اختيارشان قرار مي گرفت در اختيار آنها قرار مي دادند، جوانان مسلمان را تشويق مي كردند كه به آنها بپيوندند، براي آنها خانه تيمي تهيه مي كردند و تا آنجايي كه توانستند به آنها كمك كردند اما ديري نپاييد كه مشخص شد ديد امام نسبت به اين گروه صحيح بوده است و اين افراد منحرف، فاسد و خائن اند. جمعي از گروه سازمان مجاهدين خلق تغيير ايدئولوژي دادند و ماركسيست شدند و رسماً اعلام كردند كه ما به اسلام اعتقادي نداريم و اسلام نمي تواند دين حركت و خروش باشد و ما بايد براي حركت و مبارزات به ماركسيسم متوسل شديم. آنها ماركسيست شدند اما عده اي از آنها احساس كردند كه اگر اعلام كنند كه ماركسيست هستند و به اسلام اعتقادي ندارند در ميان مردم ساقط و بي اعتبار مي شوند و جالب اينجا بود كه رئيسشان، مسعود رجوي، در زندان به عوامل و ايادي خودش كه ماركسيست شده بودند سفارش كرد كه اين موضوع را بروز ندهند و اعلام نكنند كه ماركسيست شده اند و جالب اينجا بود كه حتي يكي از اين ماركسيست ها در زندان پيش نماز مي شد و عده اي از منافقين پشت سر او نماز مي خواندند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه اين افراد از زندان آزاد شدند سعي كردند دوباره همان روش گذشته و نفاق را در پيش بگيرند و به روحانيت نزديك شوند. قاعدتاً آن جريان قبلي بايد به روحانيان و مسلمانان اين درس را مي داد كه آنها آدم هاي مطمئني نيستند و نبايد به آنها اعتماد كرد ولي مي بينيم كه برخي از روحانيان و مسئولان درس نگرفتند. وقتي كه منافقين از زندان آزاد شدند به رغم اينكه جمعي از آنها ماركسيست شده بودند و آنهايي هم كه دم از اسلام مي زدند كاملاً مشخص بود كه فريبكار هستند باز هم عده اي به اينها دلبستگي داشتند، آنها باز هم در حوزه علميه نفوذ داشتند و به بيت بسياري از علما رفت وآمد مي كردند و توانستند براي خودشان موقعيتي كسب كنند. آنها تلاش زيادي كردند كه به امام نزديك شوند حتي در چند اعلاميه خود از امام به عنوان «پدر خميني»! نام بردند اما در طول چند سالي كه گذشت در عمل دريافتند آگاهي اين ملت و هوشياري امام اجازه نمي دهد كه اينها بتوانند در ميان مردم نفوذ كنند. آنها احساس كردند كه اعتباري ندارند و نمي توانند نقشه شان را اجرا كنند و اوضاع را در دست بگيرند و بر نظام مسلط شوند و انقلاب را به سويي كه خودشان مي خواهند ببرند لذا جمعي از آنها بر آن شدند كه در برابر نظام بايستند و وارد فاز نظامي بشوند و با حركت نظامي، انقلاب را ساقط كنند تا به خواسته هاي خودشان برسند. برخي از آنها قبول نكردند و گفتند كه راه به جايي نمي بريم و الان بايد در نظام نفوذ كرد و زمينه فراهم كرد تا در آينده، فرصتي به دست آوريم و نقشه خودمان را اجرا كنيم. ديديد كه عده اي از آنها كه وارد فاز نظامي شدندچه بلايي بر سر كشور آوردند و بهترين شخصيت هاي اين كشور از جمله آيت الله بهشتي (كه به تعبير حضرت امام يك ملت بود) و بسياري از نخبگان و عزيزان اين ملت از جمله رجايي و باهنر را به خاك و خون كشيدند. گروهي كه تصميم گرفتند در نظام بمانند و به اصطلاح در مراكز كليدي نفوذ كنند، عنوان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را براي خودشان برگزيدند و تلاش كردند كه با نزديك شدن به علما و روحانيت بتوانند جايگاهي براي خودشان پيدا كنند تا در آينده نقشه هاي شيطاني خودشان را عملي كنند. متأسفانه بعضي از بزرگان، مسئولان و علما به آنها اعتماد كردند و آنها را در پست هاي حساس جا دادند. من نمي خواهم بگويم تمام كساني كه تحت عنوان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اعلام موجوديت كردند خائن و فاسد بودند و اين نقشه اي را كه عرض مي كنم در سر داشتند. كم نبودند كساني كه خالصانه به اينها پيوستند و فكر كردند كه اينها واقعا گروه سالمي هستند. اعضاي سازمان به اصطلاح مجاهدين انقلاب اسلامي وارد تشكيلات نظام شدند و سعي كردند كه در ميان مقامات روحاني و مسئولان كشور پايگاهي بيابند و پست هاي كليدي را اشغال كنند و از آن روز تا به حال هر روحاني يا غير روحاني اي كه در مقابل نظام حرفي داشته و موضع منفي داشته اينها مانند مگسي كه روي زخم مي نشيند در كنار آنها بودند و خيانت كردند. در جريان جاسوسان آمريكا كه در لانه جاسوسي توسط دانشجويان خط امام به گروگان گرفته شده بودند خيانت آنها اين بود كه به اصطلاح مسئوليت مذاكره با آمريكا را برعهده گرفتند و قرار بر اين بود كه آزادي اين گروگان ها با شرايطي همراه باشد كه بتوان آمريكا را واقعا در مقابل ايران زمينگير كرد و از توطئه برضد ايران بازداشت ولي آنها در الجزاير گروگان ها را تحويل دادند و هيچ چيزي هم در مقابل نگرفتند. در جريان جنگ تحميلي هم بعضي از اين افراد نقشه هاي منفي و خائنانه اي داشتند كه بايد در تاريخ مورد بررسي قرار گيرد. به رغم اينكه همدوره هاي آنها در گذشته (قبل و بعد از انقلاب) آن ضربه ها را زدند برخي از روحانيان عبرت نگرفتند و به اين عناصر اعتماد كردند. اين گروهك توانست در برخي از مراكز علمي جا داشته باشد و اين نقشه ادامه پيدا كرد. سي سال از انقلاب گذشت و مجاهدين انقلاب اسلامي كه آمده بودند با نفوذ در دستگاه روحانيت و در جمهوري اسلامي نقشه هاي خودشان را پيش ببرند احساس كردند كه اين نظام به حدي عميق و ريشه دار است كه اينها به آساني موفق نمي شوند آن را در هم بشكنند و به شكست بكشانند بنابراين آخرين مرحله اين بود كه رسما عليه نظام قيام كنند و در جريان (انتخابات) مجلس هفتم بود كه تصميم گرفتند اعتصاب كنند و شلوغ كنند و مي خواستند همين قضيه اي را كه در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اتفاق افتاد، آن زمان در مجلس به راه بيندازند اما راه به جايي نبردند ولي در جريان انتخابات سال گذشته به سيم آخر زدند. آمريكا، انگلستان، فرانسه و رژيم صهيونيستي به ياري اين باند مرموز شتافتند و آن بساط خائنانه را به راه انداختند. به رغم اينكه در خارج همه قدرتمندان از اينها حمايت مي كردند. در داخل هم گروه هاي ضدانقلاب و ضداسلام مانند منافقين، بهاييان، سلطنت طلبان، تجزيه طلبان حتي همجنس بازان از اينها حمايت كردند باز هم راه به جايي نبردند. در اين شرايط انتظار اين است كه اين گروه هاي فاسد ديگر راهي به بيت علما، مراجع و بزرگان نداشته باشند اما باز مي بينيم كه به رغم همه مصايبي كه اينها در طول 50 سال گذشته از جريان نهضت امام، از سال 1341 تا به امروز، به وجود آوردند هنوز هم پيش برخي از اين آقايان و شخصيت ها جايگاه دارند و برخي ساده لوحان را تحت تأثير قرار مي دهند.
اينجاست كه ما مي فهميم چرا از تاريخ عقب هستيم؛ لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب. برخي از بزرگان، روحانيان و مسئولان ما اگر از تاريخ درس مي گرفتند الان ديگر نبايد اين عناصر مرموز و مزدور به بيت اينها راهي داشته باشند اما چه توان كرد كه اينها اولي الالباب نيستند. اينكه مي بينيد مجلس خبرگان بعد از رحلت امام شخصيتي مانند آيت الله العظمي خامنه اي را به عنوان رهبر تعيين مي كند به راستي سنجيده و حساب شده است. امروز بايد به تشخيص عميق و سنجيده اين بزرگان آفرين گفت كه شخصيتي را برگزيدند كه توانست جانشين امام باشد. امروز مقام معظم رهبري تنها فردي است كه مي تواند از اسلام، انقلاب و آرمان هاي اين ملت پاسداري كند، آلت دست باندها، سازمان هاي جاسوسي و توطئه گران نفاق پيشه قرار نگيرد و فريب نخورد. مقام رهبري ويژگي هايي دارد كه آن ويژگي ها تنها در امام ديده مي شد. از بزرگ ترين ويژگي هاي مقام معظم رهبري همان بصيرت و جريان شناسي ايشان است. در ميان علماي ما به ندرت كساني بودندكه چنين ويژگي هايي داشتند و جريان شناس بودند. امام از كساني بود كه جريان هاي انحرافي را خوب مي شناخت. در همان نخستين ملاقاتي كه منافقين با امام كردند او دريافت كه اينها منحرف اند و دست رد به سينه آنها زد. اين امكان ندارد مگر آن ارتباط و پيوند ناگسستني با مبدأ وحي وجود داشته باشد. العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء. اين علم، علمي نيست كه هر كسي بتواند آن را كسب كند. انسان بايد واقعاً وارسته باشد و پيوندي عميق با خدا داشته باشد تا چنين بصيرتي به او داده شود من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا وعده هاي قرآني تخلف ناپذير است. از آنجايي كه مقام معظم رهبري خودشان را يكپارچه براي خدا خالص كرده اند، تمام وجودشان خدايي شد خدا بصيرتي فوق العاده بر ايشان ارزاني داشت. الان بيست سال است كه ايشان رهبري كشور را بر عهده دارند و مي بينيم كه كوچك ترين خطا و اشتباهي از ناحيه ايشان انجام نگرفته است و كاملاً مثل يك ديده بان هميشه بيدار اين انقلاب و كشور را ديده باني مي كنند و در مقابل توطئه ها و نقشه ها و ترفندها و شيطنت هاي استكبار جهاني كاملاً هوشيار و بيدارند و كوچك ترين غفلتي از ايشان ديده نمي شود. اين بصيرت، آگاهي، هوشياري و جريان شناسي مقام معظم رهبري منحصر به فرد است و در ديگران وجود ندارد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14