(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهار شنبه 27 مرداد 1389- شماره 19720

مقاومت و ايستادگي رمز شكست استراتژيهاي آمريكا
بي بي سي بنگاه سخن پراكني بهائيت
پيوند بهائيان با انگليس (2)
كتاب «روابط ايران و آمريكا» روايت مي كند يك ارتباط بيمار



مقاومت و ايستادگي رمز شكست استراتژيهاي آمريكا

علي قاسمي- حسين بابايي
گذشت سه دهه از عمر پر بركت انقلاب اسلامي حقايق بسياري را براي ملت ايران روشن و مشخص ساخته است. حقايقي كه نه تنها دشمني و خصومت آمريكا و سردمداران غرب را آشكار ساخته بلكه مدعيان مدافع صلح و آزادي و اصطلاح غلط انداز حقوق بشر را نيز رسوا نموده است. چرا كه در طول اين سه دهه حوادث و وقايعي به دست ننگين آنها رقم خورده است كه خاطراتي بسي تلخ را براي اين ملت برجاي گذاشته است كه نمونه بارز آن تحميل جنگ هشت ساله با تجهيز رژيم بعثي متجاوز، حمايت از گروهكهاي برانداز و مخالف و ساماندهي صدها جريان تروريستي با هدف منع صدور انقلاب و حذف فيزيكي و معنوي، مردم و مسئولين دلسوز اين نظام انجام گرفته است. در همين راستا با همه خاطرات تلخ ثبت شده در كارنامه روابط تهديدستيزانه اين كشورها با ملت ايران موضوعي كه بعنوان نقطه قوت در اذهان و اراده مردم ايران بوجود آمده است مشتمل بر دو محور مهم و اساسي يعني حس تنفر و عدم تحمل زورگويي و زياده خواهي كشورهاي استعماري و همچنين شناخت شگردهاي برخورد دشمنان در رويارويي با اين نظام اسلامي است. بهمين منظور در اين نوشتار برآنيم كه به بررسي محور اول بپردازيم. در واقع حس تنفر و عدم تحمل زياده خواهي و زور گويي از گذشته ها در اين ملت و اين آب وخاك وجود داشته و تنها چيزي كه در طول دوران استعمار گذشته باعث تخريب اين روحيه ملي بوده سازش سران خائن و وابسته به غرب وشرق بوده كه اثرات بسياري نيز در روحيه خودباوري ملي نيز داشته است.
بر همين اساس اكنون در سايه اين انقلاب عظيم مردمي با همه تهديدات نه تنها خودباوري ايجادشده بلكه با حفاظت وحراست از همه منافع آبي، خاكي و اعتقادي عزت و اقتدار ملت، بت اهريمني استعمار غرب وشرق را درهم تنيده و اين موضوع نيز در مسئله اي بنام مقاومت و عدم تحمل زياده خواهي و زورگويي در اين ملت به تبلور در آمده است؛ به گونه اي كه در سايه همين مقاومت و عدم تحمل زياده خواهي ها در طول دفاع مقدس حتي يك وجب از خاك اين كشور از دست نرفت.
و اين موضوع اين نكته را مسلم نمود كه در طول همه تجاوزات شكل گرفته از سوي جريان زياده خواه غرب كه به جز استعمار كشورها و چپاول ملتها انديشه اي در سر نمي پروراند، سازش در برابر زياده خواه منفعتي جز از دست دادن خودباوري و از دست رفتن قسمت هاي وسيعي از خاك اين كشور و يا امضا صدها قطعنامه ننگين چيزي براي اين ملت نداشته است كه رفتار سران خائن و نالايق وابسته به غرب در تاريخ اين كشور عزت ملي ما را تحقير نموده و منافع آبي و خاكي ما را نيز به ورطه غارت در دست چپاولگران سپرده است.
لذا آنچه امروز از سوي افرادي بعنوان راهكار برون رفت از هرگونه تهديد طلقي مي گردد و تحت عنوان حفظ منافع مطرح ميشود چيزي به جز از دست دادن منافع نيست چرا كه درهر جايي هر موفقيت و براي اين ملت حاصل شده در سايه ايستادگي و مقاومت بر سر اهداف و ارزشها بوده كه دستاوردي بسياري از جمله ملي شدن صنعت نفت و مهمتر از همه پيروزي انقلاب و دفاع مقدس و صدها دستاورد علمي، تحقيقي، پزشكي و صنعتي و ... بوده است.
از اين رو در پاسخ به كساني كه سازش با ظالم را منفعت مي پندارند و تحقير در برابر گستاخ را مصلحت ميدانند بايد متذكر شد كه مقاومت و ايستادگي رمز شكست استراتژهاي آمريكا در برابر ج.ا.ا بوده است كه در هرنوبت و با هر شكل تهديد در رويكردهاي متفاوت جنگ سخت و جنگ نرم باعث ناكامي آمريكا و سردمداران كاخ سفيده شده است. مگر نه اينكه ايستادگي در طول جنگ، مقاومت در تحريم ها و....در سايه همين حضور مقاوم ملت بوده است. لذا رمز ماندگاري و رمز شكست دكترين آمريكا در روريارويي با انقلاب اسلامي ايستادگي ومقاومت در سايه بصيرت است كه بايست همچنان حفظ شود تا دشمنان ملت ايران نتوانند به اهدافشان برسند و درآينده نيز مثل هميشه در برابر جمهوري اسلامي ناكام شوند.
در همين راستا مقام معظم رهبري با روشن بيني الهي خويش نيز بر اين مسئله صحه گذاشته و در اين باره مي فرمايند: : »درجريان انقلاب، نظام اسلامي در برابر اردوگاه شرق و غرب ايستاد؛ اما در همان روزها يك نظريه اين بود كه ما به نحوي با استكبار كنار بياييم! كساني كه اين نظريه را بيان مي كردند،آدم هاي بدي نبودند؛ بلكه ساده انديش بودند و مي گفتند كنار بياييم تا ضرر آنها را از خود دفع كنيم؛ اماپاسخ اين سؤال را نمي دادند كه اين كنار آمدن و كوتاه آمدن و عقب نشيني كردن سنگر به سنگر تا كجا بايد ادامه پيدا كند؛ ملت ايران بايد چه كار كند كه امريكا از او راضي شود؛آن قدر بايد از آرزوهاي خود صرف نظر كند تا امريكا بگويد ديگر با شما كاري ندارم. بعضي از آنها حتي فكر نمي كردند كه استكبار به حدّي هم قانع نيست. در جنجال اخير فعّاليت هاي هسته اي ايران ديديد كه قدم به قدم شروع كردند به جلوآمدن؛ اوّل گفتند ايران بايدپروتكل الحاقي را قبول كند؛ بعد گفتند بايد فلان اطلاعات را بدهد؛ بعد پا را فراتر گذاشتند و گفتند اصلا ايران نبايد فناوري هسته اي داشته باشدعقب نشيني درمقابل مجموعه اي كه زور مادّي دارد، اما مطلقاذخيره اخلاقي در وجودش نيست تا از اين زور بشكل ظالمانه استفاده نكند، راه علاج نيست. راه علاج، منحصر شده بود در مقاومت، و امام بزرگوار ما - آن انسان مقاوم، صبور و سرسخت - مظهر مقاومت بود؛ و اين تنها راهي بود كه در مقابل ملت ايران وجود داشت»1
درو اقع اقدامات اخير آمريكا در تصويب قطعنامه، تحريم اقتصادي و عنوان روي ميز قرارداشتن گزينه حمله نظامي به ايران كه با هجمه هاي وسيعي از عمليات رواني و نبرد رسانه اي در حال انجام است در راستاي دكترين مهار ايران قابل ارزيابي مي باشد كه با لاف زني و بلوف هاي سياسي بدنبال ايجاد فضايي سنگين بر عليه نظام اسلامي در حال پيگيري است. چرا كه گذر بدون بازگشت ايران در مسير تحقق فعاليت صلح آميز هسته اي و همچنين استمرار و ايستادگي دولتمردان و مردم بر اين حق مسلم، ناكامي وشكست استراتژي مهار ايران را حكايت ميكند كه تمامي تكاپوي ايجاد شده در سردمداران آمريكا و صهيونيزم بين الملل چيزي به غير از اين را نشان نمي دهد. از اين رو ايستادگي ومقاومت در شرايط كنوني اصلي ترين راهكار و راهبرد براي پيشروي ملت ايران در مسير آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي خواهد بود و تمام فتنه انگيزي هاي داخلي در بحران نمايي از سوي سران شكست خورده فتنه 88 چيزي به جز ادامه تخريب و تضعيف نظام و تشويش اذهان در جبران افتضاح سياسي شان قلمداد نمي گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
1بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي استان زنجان 22/07/1382

 



بي بي سي بنگاه سخن پراكني بهائيت
پيوند بهائيان با انگليس (2)

جواد تقوايي
درشماره پيشين اين مقاله به عمليات رواني «بي بي سي» در مورد صدور حكم بهائيان جاسوس در ايران پرداخته و توضيحاتي درباره وابستگي اين فرقه به بيگانگان (روس و انگليس) ارائه شد. دراين شماره به برخي ديگر از پيوندهاي بهائيت با استعمار انگليس و نفوذ آن در بي بي سي مي پردازيم.
خيانت؛ رسم كهن بهائيت
يكي از آموزه هاي بهائيت آن است كه بهائيان نبايد در سياست دخالت كنند و درهر منطقه اي ساكن است از حاكم آن پيروي نمايند. اما كنكاشي مختصردرتاريخ اين فرقه نشان مي دهد، تاريخ كوتاه آنها مملو از خيانت به كشورها و حكومت هاي اسلامي و خدمت به بيگانگان است. يكي از مشهورترين ماجراها دراين زمينه به جنگ جهاني اول و ديگري ميان دولت عثماني و انگليس برمي گردد.
دراين دوران رياست فرقه بهايي برعهده عباس افندي بود. عباس افندي دراين جنگ درحالي كه درسرزمين فلسطين (تحت انقياد عثماني) ساكن بود، از هيچ خدمتي به دشمن (انگليسي ها) دريغ نمي كرد. عباس افندي و پيروانش دراين جنگ نقش ستون پنجم را بازي مي كردند. كار جاسوسي بهائيان به نفع انگليسي ها چنان بالا گرفت كه دولت عثماني قصد جان وي را كرد و اگر دسيسه و ياري انگليسي ها نبود، وي جانش را برسر اين جاسوسي مي گذاشت.
اسماعيل رائين(پژوهشگر) دراين زمينه مي گويد: خشم شديد جمال پاشا (فرمانده ارتش عثماني) از عباس افندي، ازهمكاري محرمانه و علني بهائيان با قواي انگليس ناشي مي شد. كه در صدد تصرف فلسطين وحمايت از يهوديان بود و عباس افندي گندم در اختيار ارتش نيازمند بريتانيا گذارد.
اقدام عباس افندي به تأمين آذوقه براي ارتش اشغالگر بريتانيا در قدس، موضوعي مسلم بوده و منابع وابسته به بهائيت بدان تصريح دارند. خانم بلانفيد در ص 210 كتاب مشهور خود
The Chosen Highway : (كه به تصويب زعماي بهائي در اسرائيل و انگلستان رسيده است) شرح مي دهد.كه چگونه درجريان اشغال قدس توسط ژنرال آللنبي (فرمانده قشون بريتانيا) درجنگ جهاني اول، عباس افندي انبارهاي آذوقه را به روي سربازان گرسنه انگليسي گشود.
كمك عباس افندي به نيروهاي اشغالگر،تنها در تأمين آذوقه آنها خلاصه نمي شد. بلكه آن گونه كه افسران انگليسي مستقر درحيفا به لندن نوشته اند. آنان از «نفوذ» و نيز «نظريات» پيشواي بهائيت نيز براي پيشبرد مقصود خود بهره برده اند.
حمايت بي دريغ انگليس از عباس افندي مانع از اجراي حكم اين جاسوس شد. شكست عثماني و عكس العمل بهائيان نسبت به آن، ميزان سرسپردگي آنان به انگليس را بيشتر نمايان مي كند.
وقتي دولت بزرگ عثماني كه مجموعه سرزمين هاي اسلامي آن روزگار را تشكيل مي داد و به همين دليل مورد طمع استكبار انگليس بود و درمعرض فتنه ها و حيله گري ها و توطئه هاي فراوان قرار داشت تا تجزيه شود دراثر سياست هاي شيطاني روباه پير استعمار فروپاشيد و قطعه قطعه گرديد و سرزمين اسلامي فلسطين به اشغال انگليس درآمد عباس افندي با عبدالبها كه از شادي درپوست خود نمي گنجيد در نامه اي خطاب به يكي از بهائيان ايران درباره اين فتح مسرت بخش! چنين مي نويسد:
«دراين ايام الحمدلله به فضل الهي ابرهاي تيره متلاشي و نورراحت و آسايش اين اقليم را روشن نمود و سلطه جابر (دولت عثماني) زائل و حكومت عادله (انگلستان) حاصل جميع خلق از محنت كبري و مشقت عظمي نجات يافتند.»
(خاطرات صبحي ص 78)
يك افسر عالي رتبه ارتش عثماني درباره جاسوسي عباس افندي به انور ودود مي گويد: «عباس افندي را محرمانه در عكا دستگير كرديم و او را با بيست سرباز مسلح شب هنگام به عاليه (لبنان) نزد احمد جمال پاشا آورديم. بازپرس او من بودم و هنگامي كه او را با مدارك جاسوسي روبه رو كرديم، چاره اي جز سكوت نداشت و ما بي درنگ حكم اعدام او را صادر و در همانجا به او ابلاغ نموديم. اما چون مي خواستيم از اعتماد انگليسيها نسبت به او استفاده و آنها را گمراه نماييم، با اين شرط از اعدامش صرف نظر كرديم كه طبق دستور ما اطلاعات دروغ به نيروي انگليس برساند. او هم تعهد كتبي سپرد و سه سال به اين عمل ادامه داد كه ما توانستيم جبهه مصر را در آن مدت اداره كنيم و پيشرفت نيروي انگليس را سه سال عقب بياندازيم.»
ودود درباره اين اظهارات مي گويد: باور كردن اظهارات اين افسر براي من بسيار مشكل بود و با صراحت گفتم كه انتليجنس سرويس انگليسيها در آن مدت كجا بود؟! و هيچ عقل سالم مي تواند قبول كند كه دستگاه شرب اليهود جاسوسي عثمانيها با انتليجنس سرويسها برابري مي كرد؟! سه سال عباس افندي با انگليسيها، آن هم در امور لشگركشي، خيانت كند و آنها نفهمند و بعد هم بيايند و به او مدال بدهند. من كه نمي توانم باور كنم. من در يك مورد مي توانم باور كنم و آن اين است كه عباس افندي به جاي يك دفعه، دو دفعه شما را فريب داد. يعني اگر راستي شما او را دستگير كرده بوديد و تعهدي براي فريب دادن انگليسيها به دست شما سپرده بود كه اعدام نشود، همين جريان را به انگليسيها رساند و به جاسوسي خود ادامه داد.»
(ساخته هاي بهائيت، انور ودود صص 114-113)
پژوهشگران تاريخي درباره اظهارات اين افسر و نظر ودود معتقدند عباس افندي در اين دوره نقشي كثيف تر داشته است. در حالي كه وانمود مي كرده به عثماني ها خدمت مي كند، مشغول جاسوسي براي انگليسي ها بوده است. دليل اين ادعا را مي توان در برخورد انگليس با وي پس از جنگ جستجو كرد.
پاداش جاسوسي
پس از پايان جنگ و اشغال فلسطين به دست انگليس، بهايي ها به دليل خدمات خود، مورد تشويق و تكريم حاكمان جديد قرار گرفته و بسياري از مناصب را تصاحب مي كنند. اما مهم ترين پاداش انگليس به خوش خدمتي هاي بهائيان، اعطاي نشان «سر» و «شواليه امپراتوري» به عباس افندي بود.
ژنرال هاي انگليسي در فلسطين با ارسال نامه به لندن به دليل «خدمات صادقانه و مستمر» عباس افندي به «آرمان بريتانيا» خواستار اعطاي اين نشان ها به وي شدند.
اين پيشنهاد تصويب شد و ژنرال آللنبي (فرمانده كل قواي بريتانيا) همراه دستيارش ماژور تئودور پول در آوريل 1920 رسماً مراسمي برپا كرد و به نمايندگي از دربار لندن، به پيشواي بهائيان، لقب «سر» (Sir) و نشان «شواليه امپراتوري» (Knight hood) داد.
سردنيس رايت، ديپلمات و مورخ پراطلاع انگليسي، در شرح ماجرا مي نويسد:
در اوايل سال 1918/ 1336 با تصرف بندر حيفا توسط نيروهاي انگليسي و بعد سپرده شدن قيمومت فلسطين به دست انگلستان توسط جامعه ملل در پايان جنگ جهاني اول، بهائي ها نفس راحتي كشيدند. عبدالبها در اندك زماني به خاطر نحوه رهبري خود و رفتار پيروانش احترام مقامات بريتانيايي مسئول اداره فلسطين را به خود جلب كرد و در ژوئيه 1919/ شوال 1337 مقامات اخير به لندن توصيه كردند كه نشان جديد امپراتوري بريتانيا و لقب آن به وي اعطا گردد. توجيهي كه ايشان براي پيشنهاد خود كرده اند به شرح زير است:
عبدالبها از زمان اشغال فلسطين مستمراً به نحو صادقانه اي به آرمان بريتانيا خدمت كرده است. در مشورت نظرات او براي فرمانده نظامي و افسران دستگاه اداري مستقر در حيفا بسيار با ارزش بوده و از نفوذ خود در اين شهر تماماً در جهت خير و صلاح استفاده كرده است. عبدالبها چندين سال در ارك عكا زنداني تركها بوده است.
روايت مي افزايد: «اگرچه عبدالبها هيچ وقت خودش از لقب سر استفاده نكرد ولي انگليسي ها او را رسماً سر عباس عبدالبها شواليه نشان امپراتوري بريتانيا مي خواندند و از او به عنوان اولين و تنها بهائي ايراني كه به چنين افتخاري دست يافته است ياد مي كنند».
به گزارش حسن نيكو (مبلغ بهائي معاصر عباس افندي، كه به اسلام گرويد) اعطاي نشان و لقب به عباس افندي، خوشحالي و سرور بسيار خاندان وي را در پي داشت: «در حيفا خانواده ميرزا چنان جشن گرفتند و شادي و مسرت كردند كه: الحمدلله معروف دولت انگليس شديم»!
عباس افندي از سلطه انگليسي ها بر قدس به گرمي استقبال كرد و طي نوشته اي، سلطه غاصبانه انگليس بر قبله اول مسلمين را «برپا شدن خيمه هاي عدالت» شمرده، خداوند را بر اين نعمت بزرگ! سپاس گفت و تأييدات جرج پنجم، پادشاه انگليس، را مسئلت كرده و خواستار جاودانگي سايه گسترده اين امپراتور دادگستر! بر آن سرزمين گرديد!
در لوحي نيز كه در 16 اكتبر 1918 خطاب به سيد نصرالله باقراوف (كلان سرمايه دار بهائي) و در واقع: خطاب به بهائيان ايران، صادر كرد با خوشحالي از اشغال اورشليم توسط بريتانيا ياد نمود و نوشت: «در الواح، ذكر عدالت و حتي سياست دولت فخيمه انگليس مكرر مذكور ولي حال مشهود شد و في الحقيقه اهل اين ديار بعد از صدمات شديده به راحت و آسايش رسيدند.»
روابط حسنه بهائيان و انگليس به اين نشان ختم نشد و تاريخ موارد بسيار ديگري نيز در اين مورد دارد. پس از مرگ عباس افندي بلندپايه ترين مقامات انگليسي در تشييع جنازه وي شركت جستند و با حمايت آنان نوه دختري وي- شوقي- بر مسند رياست اين فرقه ضاله نشست.
بنگاه سخن پراكني بهائيت
«بي بي سي» برگرفته از حروف اول «بنگاه سخن پراكني بريتانيا» است اما به عقيده برخي امروزه بايد آن را «بنگاه سخن پراكني بهائيت» دانست. نفوذ بهائيان در اين رسانه دولتي انگليس ديرپاست.
تقريباً يك روز در ميان اين رسانه به تبليغ و حمايت از اين فرقه مي پردازد. سابقه اين نفوذ و حمايت به 70سال پيش باز مي گردد.
8 دي ماه 1319 راديو فارسي «بي بي سي» رسماً آغاز به كار كرد.
«در اين هنگام كه خبر فرستي بوسيله راديو به زبان فارسي از بريتانياي كبير آغاز مي شود بنگاه راديوي انگلستان به تمام گوش دهندگان ايراني و فارسي زبانان در هر جاي جهان كه باشند درود مي گويد.»
اين اولين جمله اين راديو با صداي «موقر بال يوزي» در لحظه افتتاح بي بي سي فارسي بود. بال يوزي مدير وقت اين راديو و از سران فرقه ضاله بهاييت است.
بال يوزي كه دستي هم در تحريف تاريخ و نگارش كتاب هاي تبليغي فرقه انحرافي بهاييت دارد سال ها سركرده اين فرقه در انگلستان به شمار مي آمد و از صحنه گردانان كنفرانس معروف بهاييان در سال 1342 در لندن بود. كنفرانسي كه اعتراض شديد امام خميني «رحمت الله عليه» در آن زمان را برانگيخت. كادرسازي هاي اين فرد از هم كيشان خود روز به روز بر نفوذ فرقه بهاييت در بي بي سي فارسي افزود تا آن جا كه از سي عامل اجرايي اصلي بنگاه شايعه پراكني بي بي سي فارسي، بيش از نيمي از آنان از اعضاي اين فرقه انحرافي هستند و اين رسانه را به تريبون تبليغاتي اين فرقه گمراه، مبدل كرده است. جالب آنكه بال يوزي از اقوام نزديك «محمد علي باب» - رئيس فرقه بابيه- است!
باقر معين، شاداب و جدي، لطفعلي خنجي و عنايت فاني ازجمله كساني هستند كه از سه دهه گذشته تاكنون به عنوان مجري و تهيه كننده، نقش مهمي را در حمايت از بهاييان در بي بي سي ايفا كرده اند. بهايياني كه فريبكارانه بارها و بارها اعلام كرده اند كه براساس آنچه كه مسلك خود مي نامند به دنبال قدرت و تشكيل دولت نيستند و اين در حالي است كه تاملي در لابلاي رپرتاژهاي آگهي بي بي سي در مورد بهاييت دروغ بودن اين ادعا را ثابت مي كنند.
وقتي مجري بي بي سي درباره امكان تشكيل حكومت بهايي مي پرسد، فرهاد ثابتيان - سخنگوي بهائيان - مي گويد: بدون شك باقر معين و مريم روشن هم اكنون مسئوليت آموزش نيروهاي بي بي سي در سراسر جهان را نيز برعهده دارند. بهايياني كه حالا به مرحمت دوستان صهيونيست خود در سرزمين هاي اشغالي صاحب قبله كذايي شده اند و اين باغ هاي غصبي را به تصرف خود در آورده اند و با تصويب رژيم جعلي صهيونيستي حتي از پرداخت ماليات هم معاف هستند!
با بسط و گسترش راديو بي بي سي سران وزارت امور خارجه انگليس تصميم گرفتند با بودجه دولتي اين كشور وبگاه جهاني اين رسانه را در سال 1379 افتتاح كنند كه اين سايت با سردبيري «بهروز آفاق» فعاليت خود را آغاز كرد. فردي بهايي، كه بعدها مدير شبكه تلويزيوني بي بي سي فارسي هم شد.
سخن پاياني
صدو چند سال پيش «محمد علي باب» مدعي نيابت امام زمان (عج) شد. اين انحراف كه ظاهري مقدس داشت امروزه به جايي رسيده است كه حامي اصلي وارثان آن رژيم اسرائيل است، بي بي سي وظيفه تبليغ و تطهيرشان را برعهده دارد و دولت آمريكا در حمايت از جاسوسي آنها بيانيه رسمي منتشر مي كند و بعيد نيست مدتي ديگر، به آنها نشان آزادي و قهرماني و... نيز بدهند. بايد به سران بهايي ايران تبريك گفت چرا كه درست همان راهي را مي روند كه پيشواي آنها - عباس افندي - ده ها سال پيش رفت.
ــــــــــــــــــــ
منابع:
1- فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، شماره 49، «بهائيت؛ پيوند عميق و همه جانبه با استعمار انگليس»، دكتر موسي نجفي
2- فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، شماره 49، «همكاري بهائيان با مؤسسات وابسته به انگليس در ايران»، سيد حميدرضا روحاني و فرشاد اورنگ

 



كتاب «روابط ايران و آمريكا» روايت مي كند يك ارتباط بيمار

مهدي سلطاني
با گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، موضوع روابط و سياست ايران و آمريكا در قبال يكدگير به يكي از بحث برانگيزترين سوژه ها در عرصه روابط بين الملل تبديل شده است. نظير چنين فرآيند پرفراز و نشيب و متلاطمي را شايد بتوان تنها در روابط آمريكا و شوروي در دوران جنگ سرد مشاهده كرد.
اينك آمريكا در ذهن مردم و سياست مداران ايراني صرفا كشوري زورگو و استكباري كه سردشمني با انقلاب دارد، تلقي نمي شود بلكه آمريكا تبديل به نمادي سياسي شده است.اين مسئله تا حد زيادي در مورد تلقي آمريكا از ايران نيز صادق است و اين دو وجه به پيچيدگي موضوع مي افزايد. ريشه هاي اين خصومت كهنه و عميق را بايد در صفحات تاريخ جست، تاريخي نچندان دور و غيرقابل دسترس، كتاب «روابط ايران و آمريكا» كوششي است براي فهم و درك واقع بينانه ريشه هاي اين رابطه.
حسن خداوردي در اين اثر نقطه عطف اين رابطه يعني دوران انقلاب و اوايل پيروزي انقلاب را كه منجر به تسخير سفارت آمريكا شد، مورد بررسي قرار داده است.
فصل نخست كتاب مانند تقريبا همه كتاب هاي امروزي به مباني نظري ملال آور اختصاص دارد و اگرچه مفيد بودن و لزوم آن جاي تامل دارد اما به هرحال 50 صفحه يعني حدود يك چهارم حجم كتاب را به خود اختصاص داده است. فصل دوم كتاب به آغاز روابط دو كشور و بخصوص پس از پايان جنگ جهاني دوم مي پردازد. دراين فصل روابط ايران و آمريكا در دوره چهار رئيس جمهور ابر قدرت نوظهور بررسي مي شود. اتفاقا در دوره چهارمين رئيس جمهور يعني نيكسون، ايران بعنوان ژاندارم منطقه از سوي واشنگتن انتخاب شده و بازي وارد مرحله تازه اي مي شود. خداوردي درباره تاثيرات اين انتخاب چنين مي نويسد:
«برخي از مهم ترين پيامدهاي تعيين ايران به عنوان ژاندارم آمريكا در منطقه خليج فارس بدين شرح است:
1- ايران كه تا اواسط دهه 1960م نقش درجه دومي در سياست خاورميانه داشت، به يكي از مهره هاي اصلي سياست منطقه تبديل شد و در اوايل دهه 1970 م يكي از ستون هاي نگهدارنده منافع آمريكا در اين منطقه مهم و حساس جهان بود.
2- ايران به عنوان پايگاهي براي انجام عمليات از هم گسيخته و تضعيف دولت عراق مورد استفاده قرار گرفت. اين مسئله در منحرف كردن توجه نيروهاي عراقي از جبهه اعراب و اسرائيل، نقش بسزايي داشت.
3- از ايران به عنوان كشوري براي حل و فصل اختلافات مرزي كشورهاي كوچك خليج فارس و مقابله با شورشيان دراين كشورها استفاده شد.
4- مجهزترين پايگاه هاي كنترل و مراقبت هاي نظامي از فعاليت هاي اتحاد شوروي، در ايران ساخته شد كه پروژه آيكس و فروش هواپيماهاي آواكس به ايران جزئي از آن بود.
5- براي دفاع از منافع آمريكا در منطقه خليج فارس توسط نيروهاي ايراني، بيشترين ميزان و پيشرفته ترين نوع تجهيزات در اختيار شاه گذارده شد.
سياست اصلي آمريكا آن بود تا با كمك هايش به ايران، ژاندارم منطقه خليج فارس، (ايران) را قادر سازد به غيراز تهديد شوروي- كه بازدارندگي اصلي آن همچنان توسط آمريكا بايد صورت مي گرفت- به تنهايي بتواند در برابر حمله هركشوري، در منطقه خليج فارس بايستند. اين كمك ها همگي با هدف تامين منافع آمريكا در منطقه خليج فارس- البته يكي از مهم ترين آنها حفظ شاه بود- در اختيار كشور ايران قرار داده شد.»
فصل بعدي به تحولات اين رابطه در دو سال منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي اختصاص دارد. اين ايام مصادف با رياست جمهوري كارتر در آمريكاست. نويسنده دراين فصل سياست مزورانه و درعين حال سردرگم كاخ سفيد در قبال تحولات ايران را بررسي مي كند.
«تصميم كارتر درباره مسافرت به ايران در شب ژانويه 1978/ دي 1356 به طور غيرمترقبه و چند هفته اي پس از مسافرت شاه به آمريكا اعلام شد. كارتر در فاصله مسافرت خود بين لهستان و آفريقا، شب 31 دسامبر 1977 به تهران سفر كرد و شب سال نو را با شاه و خانواده اش گذرانيد. نكته جالب توجه و حائز اهميت اين سفر، نطق تاريخي پرزيدنت كارتر در ضيافت رسمي شام بود كه در تاريخ ثبت شد. كارتر در سخنراني خود چنين گفت:
«ايران مرهون شايستگي شاه در رهبري كشور است، زيرا او توانسته است ايران را به صورت جزيره ثبات در يكي از پرآشوب ترين نقاط دنيا درآورد. نظرات ما در مسائل مربوط به امنيت نظامي متقابل به هيچ كشوري به اندازه ايران نزديك نيست و من نسبت به هيچ رهبري جز شاه اين همه احساس حق شناسي عميق و دوستي صميمانه نداشته ام.»
اين اظهارنظر كارتر درباره ايران، به طور زننده و مصيبت باري غلط از آب درآمد.
كمتر از يك ماه پس از بيان اين مطالب، اغتشاشات دامنه داري در شهر مذهبي قم به وقوع پيوست و به تدريج به ساير نقاط ايران سرايت كرد و در عرض يك سال، طوفان انقلاب در ايران، شاه را مجبور به ترك كشورش نمود.
واقعيت امر اين است كه كارتر، حتي هنگامي كه آن سخنان اطمينان بخش را درباره ايران بر زبان مي راند، از ناآرامي هاي داخلي ايران بي اطلاع نبود؛ كمي قبل از مسافرت رئيس جمهور آمريكا به ايران، تظاهراتي در دانشگاه تهران رخ داده بود و در گزارشي كه قبل از ورود كارتر به تهران به وي داده شد، به اين تظاهرات و همچنين برخوردهايي كه به تازگي بين گروه هاي طرفدار حقوق بشر و نيروهاي دولتي به وقوع پيوسته بود، اشاره شده بود. در گزارشي كه از طرف شوراي امنيت ملي آمريكا براي رئيس جمهور تهيه شد، به اين نكته تأكيد شده بود كه «شاه اغتشاشات و تشنجات اخير را بدون شك، خطر بالقوه براي حكومت خود به شمار مي آورد.»
مهم ترين نتيجه سفر كارتر به ايران و تجليل و ستايش فوق العاده او از شاه، رفع نگراني شاه از سياست حكومت جديد آمريكا در ايران و قوت قلب تازه اي بود كه در رويارويي با مخالفان خود پيدا كرد. او بيشتر از همه مخالفانش، از امام خميني و پيروان او در ايران وحشت داشت و گزارش هايي كه درباره تكثير نوارهاي سخنان امام خميني در نجف و بخش وسيع آن در سراسر كشور به دست وي مي رسيد، بيش از پيش موجب نگراني او شده بود. به همين جهت فرداي روزي كه كارتر تهران را ترك گفت، تصميم گرفت دست به يك مبارزه جدي عليه امام خميني بزند و اين كار را با دستور تهيه و انتشار مقاله توهين آميزي عليه امام خميني آغاز كرد.»
فصل چهارم كتاب روابط دولت موقت انقلاب اسلامي و آمريكا را تشريح مي كند. نويسنده معتقد است دولت موقت نسبت به استمرار رابطه حسنه با آمريكا خوشبين بوده و بر همين اساس تماس هايي را نيز با طرف مقابل برقرار مي كند كه بعدها همين تماس ها موجب افزايش مخالفت ها با دولت موقت مي شود. در قسمتي از اين فصل مي خوانيم:
«شخص مهندس بازرگان نسبت به مناسبات حسنه با آمريكا بدون هيچ قيدوشرطي نظر مساعد داشت. در يكي از اسناد منتشر شده لانه جاسوسي آمده است:
«مناسبات حسنه با ايالات متحده از اعتقادات شخص نخست وزير است و هنگامي كه دادن پست وزارت امور خارجه به يزدي، مورد بحث بود، نخست وزير از يزدي درباره اين نكته پرسيده بود تا اطمينان حاصل كند كه يزدي از مناسبات دوستانه با ايالات متحده پشتيباني مي كند.»
خداوردي در فصل پنجم كتاب به تسخير لانه جاسوسي و تبعات آن به عنوان نقطه عطفي در روابط ايران و آمريكا مي پردازد. به عقيده وي سفر شاه به آمريكا و ملاقات فرستادگان ايران و آمريكا در الجزاير، زمينه هاي اين عمل انقلابي دانشجويان پيرو خط امام را فراهم ساخت. عملي كه پس از حدود پنج ماه باعث قطع روابط ديپلماتيك دو كشور از سوي كاخ سفيد شد و بالاخره پس از 444 روز با شكست كارتر در انتخابات و در پي مذاكرات الجزاير پايان يافت.
درنهايت، جيمي كارتر، رئيس جمهور آمريكا، در 7 آوريل 1980/18 فروردين 1359، طي دستوري، قطع روابط سياسي و بازرگاني با جمهوري اسلامي ايران را اعلام كرد. اين دستور كه پنج ماه پس از تصرف سفارت آمريكا در تهران به وقوع پيوست، عكس العمل جديد دولت آن كشور در برابر گروگان گيري ديپلمات هاي آمريكايي در ايران بود.
شايان ذكر است، موضوع قطع روابط سياسي و اقتصادي آمريكا به ايران، دو ماه پيش از صدور دستور كارتر، در قطعنامه ارائه شده از سوي آمريكا به شوراي امنيت سازمان ملل، پيش بيني شده بود. همچنين اين درخواست در كنفرانس كشورهاي صنعتي غرب نيز مطرح شد؛ ولي همان گونه كه اشاره گرديد، دولت كارتر در قطع مناسبات سياسي و بازرگاني با ايران نتوانست به توفيق چنداني دست يابد...
روز جمعه، 11 آوريل 1980/22 فروردين 1359، كارتر در جلسه شوراي امنيت ملي و تصميم گيري براي عمليات جان گروگان ها، مي گويد: «آبرو و حيثيت ملي ما به خطر افتاده و سادات، رئيس جمهور مصر، به او گفته است كه اعتبار و موقعيت ملي و بين المللي آمريكا به علت سستي در اين كار لطمه شديدي خورده است.»
فصل پاياني كتاب نيز به مواضع امام خميني در قبال رابطه ايران و آمريكا اختصاص دارد كه فصلي كم حجم و تا حدي ضعيف است كه تنها به ارائه برخي نقل قول ها بدون تحليل و بررسي عميق بسنده مي كند. نويسنده در پايان از ديدگاه امام اين رابطه را رابطه ظالم و مظلوم يا همان گرگ و ميش توصيف مي كند. رابطه اي كه به قول رهبر فقيد انقلاب اسلامي به نفع ايران و ايراني نبود و قطع آن بركات زيادي به همراه داشت و برقراري مجدد آن منوط به تغيير واقعي سياست هاي استكباري كاخ سفيد است.
كتاب «روابط ايران و آمريكا» توسط انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي و با قيمت 2500 تومان منتشر شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14