(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7 شهريور  1389- شماره 19729

پيشگامان مذاكره و معامله واكاوي جريان مذاكره با آمريكا(1)
غرب و رؤياي توقف برنامه هسته اي ايران



پيشگامان مذاكره و معامله واكاوي جريان مذاكره با آمريكا(1)

جواد تقوايي
رهبر معظم انقلاب در ديدار دو هفته گذشته خود با مسئولان و كارگزاران نظام مباحث مهمي را مطرح كردند. يكي از محورهاي مطرح شده در بيانات ايشان «مذاكره با آمريكا» بود.
حضرت آيت الله خامنه اي در اين ديدار ضمن برشمردن اقدامات گوناگون و چندوجهي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران فرمودند: «در كنار همه اين كارها، آمريكايي ها شعار مذاكره را هم ازدست نمي دهند! حالا تحريم هاي يك جانبه هم هست، قطعنامه هست، تهديد نظامي هم هست، اما مذاكره هم مطرح مي شود؛ هي مكرر در مكرر: ما حاضريم با ايران بنشينيم مذاكره كنيم! خوب، اين تدابير جبهه مقابل ما،تدابير درواقع دشمن ما، هيچ كدام جديد نيست. به نظر من يكي از نكاتي كه بايد به آن توجه كرد، اين است كه هيچكدام از اينها جديد نيست، كه بي سابقه باشد. تحريم ها سابقه سي ساله دارند و تهديد نظامي هم در همه دوره هاي قبل از اين دوره وجود داشته است.»
همانگونه كه درخواست مذاكره هر از گاهي طي دو دهه اخير به صورت هاي مختلف از سوي آمريكايي ها مطرح شده است، از اين سوي نيز برخي كوشيده اند به تبليغ و توجيه اين خط (مذاكره با آمريكا) پرداخته و زمينه هاي مذاكره با آمريكا را مهيا كنند.
در اين نوشتار به بررسي مواضع افراد و جريانات خواهان مذاكره با آمريكا طي دو دهه گذشته و برخورد مخالفين- بخصوص مقام معظم رهبري- با اين خط خواهيم پرداخت. اين جريان طي سه دوره (سازندگي، دوم خرداد و دولت احمدي نژاد) قابل پيگيري و تحليل است.
نخستين حركت اشتباه دراين شطرنج سياسي را بايد به نامه عطاالله مهاجراني ثبت كرد. درحالي كه هنوز اولين سالگرد رحلت حضرت امام(ره) فرا نرسيده بود، مهاجراني كه هنوز رخت اقامت در لندن نيفكنده بود و معاونت رياست جمهوري و رياست كميسيون فرهنگي- اجتماعي شوراي عالي امنيت ملي را برعهده داشت، با انتشار مقاله اي تحت عنوان «مذاكره مستقيم» ايستادگي در برابر كاخ سفيد را شعارگرايي خوانده و خواستار پايان آن شد.
اين مقاله در واكنش به اظهارات «جيمز بيكر»- وزير امور خارجه وقت آمريكا- كه خواستار مذاكره با ايران شده بود، نگاشته شد. مهاجراني در بخشي از مقاله خود كه روز ششم ارديبهشت 1369 درصفحه 2 روزنامه اطلاعات چاپ شد، نوشت:
«جيمز بيكر، وزير امور خارجه آمريكا در روز يكشنبه گذشته (30 فروردين 1369) اعلام كرد كه آمريكا آماده است با مقامات ايراني مستقيماً مذاكره نمايد. ممكن است بگوئيم به همين دليل، فتنه اي در كار وتوطئه اي برپاست والا چگونه است كه «بيكر» پيشنهاد مذاكره مستقيم را داده است. درهرحال اين خود شيوه اي است كه صرف نظر از سنجش سخن و موضوع، صرفاً به همين اعتبار كه گوينده چه كسي است، مي توان به سخن خط بطلان كشيد و در پس هر حرفي، توطئه اي را كشف كرد. به گمانم مي توان از زاويه اي ديگر نيز، مذاكره مستقيم را سنجيد و بين مذاكره مستقيم و غيرمستقيم طرف بهتر و يا لااقل آن كه شرش كمتر است را برگزينيم...
به گمانم اگر درشرايط ويژه اي كه هستيم، مصلحت هاي كشور و انقلاب را بر ساير امور ترجيح ندهيم، بهره اش از دست رفتن فرصت ها براي انقلاب و كشور و ملتي خواهد بود كه دشمنانش مي خواهند فرصت هاي او را بگيرند وسال ها پس ازسال ها بگذرد و ما در وادي بازي با شعار، مثل بازي با يخ متوقف بمانيم.»
مقاله مهاجراني با واكنش سخت گروه ها و جريانات سياسي روبرو شد اما اين واكنش ها نه تنها مهاجراني را به عقب نشيني وانداشت بلكه منتقدين خود را به جوزدگي و عوام بودن متهم كرد!
وي پنج روز بعد از مقاله مذكور، در مقاله ديگري خطاب به منتقدين خود اينگونه نوشت:
«اين جانب، مقاله مذاكره مستقيم را، يكي از نقاط برجسته نويسندگي و كار مطبوعاتي و سياسي خود مي دانم و به يمن عنايت خداي سبحان، وقتي غبار ره نشست، پيرو پيمان، از خجالت منتقدين محترم بيرون مي آيم، كم وكيف مذاكره مستقيم را تبيين مي كنم و علاوه بر آن، به لحاظ روان شناسي اجتماعي، به كالبدشكافي بيماري جوزدگي و عوام زدگي مي پردازم.»
اما واكنش قاطع مقام معظم رهبري درباره اين موضوع تكليف را يكسره كرد و به بحث ها خاتمه داد.
ايشان در ديداربا گروهي از معلمان و كارگران (12ارديبهشت 1369) درباره موضوع جنجالي مذاكره با آمريكا ضمن مخالفت منطقي با اين موضع، تبليغ كنندگان آن را ساده لوح يا مرعوب توصيف كردند و فرمودند:
«و اما مسئله اي كه اين روزها در سطح جمعي از اهل فكر و اهل نظر در جريان است، مذاكره كردن ومذاكره نكردن است. بعضي حرفي مي زنند، بعضي حرف ديگري مي زنند. اينها چيزي مي نويسند، آنهاچيز ديگري مي نويسند. راجع به اين موضوع، من بايد جمله كوتاهي را خيرخواهانه ودلسوزانه عرض بكنم. قبلاً به اين نكته هم اشاره بكنم كه من از اظهارنظر كسي كه نظر سياسي خودش را بيان بكند، نگراني ندارم...
و اما مذاكره. من معتقدم، آن كساني كه فكر مي كنند ما بايد با رأس استكبار- يعني آمريكا- مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است.
مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با آمريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي شود؟ اين طوري كه نيست. مذاكره در عرف سياسي، يعني معامله، مذاكره با آمريكا، يعني معامله با آمريكا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده. تو از انقلاب اسلامي، به آمريكا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي كه شما مي خواهيد به آمريكا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به آمريكا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا مي دانيد كه او چه مي خواهد؟ « و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد»(1). والله كه آمريكا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي، ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد.او مي خواهد شما اين گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟»
پس از اين موضع گيري صريح وواضح حضرت آيت الله خامنه اي، موجي از فشار به مهاجراني از سوي جريانات و افراد آغاز شد. رهبر معظم انقلاب براي جلوگيري از خروج عده اي از مسير حق و عدالت با نگاشتن نامه اي خطاب به مهاجراني، از وي دلجويي كرده ولي در پايان تاكيد كردند، توصيه وي- مذاكره با آمريكا- را قبول ندارند.
مهاجراني در واكنش به اين نامه مدعي شد نظر خود را تغيير داده و پايبند به نظر روشن رهبر معظم انقلاب است. وي در اين باره اعلام كرد: «در حال حاضر نه به مذاكره اعتقاد دارم و نه به ارتباط با آمريكا.»
اما حوادث آينده نشان داد مهاجراني از حريت و صداقت كافي برخوردار نبوده است. ماجراهاي غم انگيز دوران وزارت وي در دولت اصلاحات به روشني اثبات كننده اين ادعاست.
مردم آمريكا بيدار شويد!
موج ايجاد شده توسط مهاجراني اگرچه فروكش كرد اما چند ماه بعد سربرآورد.
دراين ايام رژيم صهيونيستي با يورش به اردوگاه هاي فلسطيني دست به جنايتي فجيع زد. اين جنايت چنان وسيع و عميق بود كه آن روز به «دوشنبه سياه» معروف شد. درپي اين اقدام رژيم اسرائيل، شوراي امنيت قطعنامه 672 را به تصويب رسانده و جنايت اسرائيل را محكوم كرد. عدم مخالفت آمريكا با تصويب اين قطعنامه كه در عمل هيچ ضرري براي تل آويو نداشت، برخي سياستمداران داخلي را دچار توهم كرد. يكي از اين افراد سعيد رجايي خراساني بود. وي كه در ماجراي معروف «مك فارلين» نيز از حاميان ارتباط با آمريكا بود در آن زمان رياست كميسيون امورخارجي مجلس شوراي اسلامي را برعهده داشت. وي در مصاحبه اي با شبكه آمريكايي «سي. بي. اس» گفت:
«رأي آمريكا در زمينه محكوم ساختن نحوه مقابله اسرائيل با فلسطينيان در سازمان ملل متحد، بيانگر تغيير مهم در سياست آمريكاست و ايران از اقدام ايالات متحده استقبال مي كند.
آمريكا با رأي دادن عليه اسرائيل در شوراي امنيت، مسير سازنده اي را براي سياست خارجي در خاورميانه مي گشايد و اين اقدام آمريكا، نشان مي دهد كه اين كشور اكنون بين منافع اسرائيل و ايالات متحده تفاوت و تمايزي قائل مي شود.»
اظهارات رجايي خراساني نيز مانند مهاجراني با واكنش مخالفان مواجه شد و او نيز مانند مهاجراني به توجيه تفكر غلط خود و تخطئه مخالفان پرداخت و دراين زمينه در روزنامه جمهوري اسلامي (28 آبان 1369) نوشت:
«آخر فحش دادن به آمريكا و اسرائيل كه خرجي ندارد امروز آسان ترين شعار و بي ضررترين شعارها، همان شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل است.اگر اين شعار را جايي بدهيم كه به نفع اسرائيل و به ضرر ما باشد، در آن صورت، ما ندانسته به اسرائيل خدمت كرده ايم و مردم آمريكا را بيشتر به طرف اسرائيل سوق داده ايم و لذا بايد ياد بگيريم كه هر شعاري را هرجا نبايد داد.»
رجايي خراساني درسال 71 هم با ارسال نامه اي به چهار مقام نظام - رهبر معظم انقلاب، رئيس جمهور، وزير امورخارجه و رئيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي!- خواستار مذاكره با آمريكا شد كه مورد توجه هيچكس قرار نگرفت.
ادعاي دشمن تراشي!
ارديبهشت سال 1373 با دعوت وزارت ارشاد 13 تن از سردبيران ارشد روزنامه ها و مجلات آمريكايي وارد ايران شدند. سردبيران روزنامه هاي داخلي از ملاقات با آمريكايي ها امتناع كرده و در نتيجه آمريكايي ها دست خالي راهي خانه شدند.
پس از اين موضع بحق كه در اعتراض به عملكرد رسانه هاي غربي در مقابل جمهوري اسلامي اتخاذ شده بود، محمدجواد حجتي كرماني دست به قلم شده و اين موضع درست و انقلابي را به «دشمن تراشي» تعبير كرد.
اين بارنيز ميزبان چنين قلمي روزنامه اطلاعات بود. حجتي كرماني در مقاله خود با عنوان «مسئول اين دشمن تراشي ها كيست؟» به جاي نقد مواضع استكباري آمريكا و رويكرد فريبكارانه رسانه هايش، تيغ به سوي ايستادگان در برابر آمريكا كشيد و مدعي شد ما در دشمني با آمريكا دچار افراط شده و از راه عدل و انصاف دور افتاده ايم!
وي در اين زمينه نوشت: «اصولا به يك چوب راندن هر چه بيگانه با آمريكاست، نه مطابق با فتواي عقل است و نه مطابق با فتواي شرع و نه مطابق با فتواي سياست... اين سخن به خصوص در مورد شهروندان كشورهايي كه دموكراسي در آن جا نهادينه است، بيشتر صادق است... شبهه را قوي مي گيرم كه اينها همه مأموران «سي آي ا» بوده اند و اصلا براي جاسوسي و اعمال دشمني به كشور ما آمده اند. در اين فرض هم ما نيز بدعمل كرديم. زيرا در اين فرض، اولا با توجه به وجوب عام دعوت به مصلحت و موعظه حسنه و جدال «بالتي هي احسن» كه همگي دستور قرآن و در رابطه با همه مردم- چه دوست و چه دشمن- است. اين روزنامه نگاران مي توانستند، عملا با بزرگواري و سماحت و نيز با استدلال هاي منطقي و گفتارهاي ضدظلم و ستم ما، تا حدي با ما آشنا شوند و اگر ارشاد نمي شوند... باري لااقل براي ايشان و براي مردم آمريكا اتمام حجت شود.»
وي در پايان به مسئولان كشور توصيه كرد در روابط با آمريكا تجديدنظر اصولي كنند.
نعل وارونه
اظهارات حجتي كرماني را مي توان آخرين سند آشكار دوره اول روند خط سازش با آمريكا طي دو دهه اخير دانست. پس از اين خط سازش با آمريكا وارد دوره اي جديد و البته در نوع خود منحصر به فرد شد.
حضرت آيت الله خامنه اي در ديدار دو هفته گذشته خود، گريزي به اين دوره زده و به شكلي سربسته درباره آن فرمودند:
«بنده به شما عرض مي كنم و بيشتر از همه كس من مي دانم؛ در دوره به نظرم رياست جمهوري كلينتون بود كه تهديد نظامي به قدري شديد بود كه رئيس جمهور محترم آن روز به من غالبا اين را مي گفت كه مثلا بيائيم فكري بكنيم، كاري بكنيم؛ حيف است كه بيايند حمله كنند، كارهائي را كه انجام داديم، ساخت و سازهائي را كه انجام داديم، بزنند از بين ببرند؛ يعني احتمال حمله كم نبود؛ تهديد مي كردند و مي گفتند. در همين دوره رياست جمهوري قبل از دوره نهم، تهديدهاي نظامي گاهي به قدري شديد مي شد و تكرار مي شد از طرف دشمن كه حسابي دست اندركاران داخلي را دچار رعب مي كرد. جلساتي وجود داشت كه حالا فراوان خاطراتي از آن وقت ما داريم؛ من از آن وقت يادداشتهائي دارم. تهديد نظامي هميشه بود؛ اينجور نبود كه وجود نداشته باشد.»
اما در هشت سال دولت موسوم به اصلاحات اين روند (مذاكره با آمريكا) به كجا انجاميد و مبلغان آن چه كساني بودند و استدلال آنها چه بود؟ دولت خاتمي در سياست خارجي با شعار «تنش زدايي» وارد ميدان شد و مهاجراني سكان وزارت ارشاد آن را در دست گرفت.
حضور مهاجراني در اين پست حساس و نوع نگرش وي به موضوع سازش با آمريكا موجب رشد قارچ گونه روزنامه هايي شد كه عملا به تبليغ و ترويج فرهنگ و سياست هاي آمريكا مي پرداختند. در اين مقطع اگر چه مهاجراني و همفكرانش مسئوليت مستقيمي در سياست خارجي كشور نداشتند اما با اقدامات و سياست هاي خود، در صدد بسترسازي براي تسليم در برابر آمريكا بودند. فارغ از مباحث لجام گسيخته در روزنامه هاي زنجيره اي، اولين پالس رسمي در اين مورد از سوي شخص رئيس جمهور صادر شد. وي در مصاحبه معروف خود در 18دي ماه 1376 با شبكه «سي.ان.ان» تمايل عميق دروني خود براي كرنش در برابر آمريكا را هويدا كرد. سخنان خاتمي در اين مصاحبه با استقبال گسترده مقامات و تحليل گران آمريكايي مواجه شد. برخي از اين واكنش ها چنين بود؛ سخنگوي كاخ سفيد در مصاحبه اي درباره اظهارات خاتمي گفت:
«ما پيشرفت هاي جديد و لحن تشويق آميزي را كه از طرف رئيس جمهوري ايران عنوان مي شد، مشاهده كرديم. قصد داريم، سخنان رئيس جمهور خاتمي و پاسخ هاي خودمان را خيلي به دقت بررسي كنيم. خاتمي كه از زمان شروع به كار، در صدد هدايت سياست ايران در مسيري باميانه روي بيشتر بوده است، پيشنهاد كرد كه تماس بين دانشگاهيان، نويسندگان، روزنامه نگاران و جهانگردان، مي تواند بعد از دو دهه خصومت، به شكستن يخ بي اعتمادي كمك كند. ما اين پيشنهاد را مفيد يافتيم و قصد داريم، نگاه خيلي دقيقي به آن بيندازيم.»
«آنتوني كور دزمن»، عضو مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي:
«ما با تضمين اين كه تندروهاي ايران ديگر نمي توانند از آمريكا تصويري به عنوان يك شيطان بزرگ ارائه دهند و فرهنگ آمريكا را ضد اسلام معرفي كنند، بسيار سود خواهيم جست. مذاكره با دشمن، راهي براي تغيير دادن ذهن و افكار دشمن است.»
«پاتريك كلاوسون»، از انستيتوي سياست خاورميانه در واشنگتن:
«سخنان خاتمي نشاندهنده آن است كه پاره اي افراد در ايران، در حال درك قيمت بالايي هستند كه ايران براي تندروي اش مي پردازد.»
مديركل وزارت امور خارجه آمريكا:
«با انتخاب پرزيدنت خاتمي، پرزيدنت كلينتون، به سرعت اين مطلب را روشن كرد كه احساس مي كند، تحولات و تغيير روش هايي در ايران ديده مي شود. ما به دقت تحولات ايران را زير نظر داريم و از نكات بسياري كه پرزيدنت خاتمي در مصاحبه خود با شبكه «سي.ان.ان» گفت، استقبال مي كنيم، ولي به طور كلي در نهايت معتقديم كه تنها راه رفع هرگونه اختلاف نظر، نشستن سرميز مذاكره و انجام گفت وگو ميان مقام هاي دو دولت است.»
چندتن از گروگان هاي لانه جاسوسي در سال 58نيز در واكنش به اظهارات خاتمي با لحني طلبكارانه خواستار تحقيق درباره آن ماجرا شده و اعلام كردند اين اولين بار است كه يك مقام رسمي ايران به صورت تلويحي در اين باره لحني پوزش طلبانه دارد!
در اين ميان مطبوعات وابسته به جريان سازش و مذاكره نيز با انواع و اقسام روش ها سعي در تابوشكني و تبليغ و ترويج موضوع ارتباط با آمريكا داشتند اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه 26 دي ماه 1376 خواب شيفتگان آمريكا را آشفته كرد. ايشان در فرازي از خطبه هاي اين نمازجمعه فرمودند: «مواضع نظام، همچون گذشته، محكم و استوار است و از ارزش ها و باورهاي خود هرگز عدول نخواهيم كرد.»
اگر مقالات امثال مهاجراني و حجتي كرماني در دوره موسوم به سازندگي خط شكني و نادر محسوب مي شد اما در دوره دوم چنين مقالاتي از فرط تكرار و البته با گستاخي بيشتر، به مطالبي روزمره و عادي در رسانه ها تبديل شدند و در اين دوره اين سياستمداران بودند كه وارد عرصه شده و ريسمان رابطه را مي جنباندند.
بادهاي دموكراتيك!
دو سال پس از مصاحبه جنجالي خاتمي با «سي.ان.ان» در اواخر سال 1378 رئيس جمهور وقت آمريكا (بيل كلينتون) و وزير امور خارجه اش (مادلين آلبرايت) در اظهاراتي جداگانه با اتخاذ رويكردي ملايم و البته فريبكارانه، موج جديدي در اين زمينه آفريدند. كلينتون در بخشي از سخنان خود گفت: «ايران به دليل موقعيت استراتژيك بسيار مهم، در دهه هاي اخير خود، مورد سوءاستفاده غرب قرار گرفته است. بايد بپذيريم كه جمهوري اسلامي ايران، احتمالا مورد بي مهري كشورهاي غربي قرار گرفته است... براي آغاز گفتگو با ايران، لازم است واقعيت هاي گذشته را كاملا انكار نكنيم. به نظر مي رسد آمريكا و كلا فرهنگ غرب، دوست ندارد برخي از شكايت هاي ملت هاي ديگر را معتبر بشمارد، اما اگر بخواهيم در روابط با ايران به نتيجه برسيم، چاره اي جز معتبر دانستن اين ناراحتي ها و شكايت ها نداريم... ايراني ها حق دارند به خاطر آنچه كه كشور من يا فرهنگ من يا متحدين من 50 يا 150 سال پيش به سر كشورشان آوردند، عصباني باشند.»
آلبرايت نيز ظاهراً از در دوستي در آمد و با ستايش از دولت و دولتمردان جديد در ايران، افق هاي روشني را براي آينده روابط آمريكا و ايران پيش بيني و آرزو كرد. وي در بخشي از اظهارات خود كه در «كنفرانس شوراي همكاري آمريكائيان- ايرانيان» ايراد شد، گفت: «هرچند سياست هاي خارجي ايران كه ما آنها را ناشايسته مي دانيم، تقريباً تغيير نكرده است، ولي مكانيزم حركت در داخل ايران به روشني شروع به تغيير كرده است.
در پاسخ به دعوت رئيس جمهوري جديد ايران براي گفتگو ميان مردم دو كشور، رئيس جمهور كلينتون و من، از اين دعوت استقبال كرديم. ما تماس هاي دانشگاهي، فرهنگي و ورزشي را ترغيب كرديم و توصيه هاي مشورتي را براي آمريكائياني كه خواهان سفر به ايران هستند را نيز تغيير داديم.
ما تمايل خود را جهت وارد شدن به بحث هايي كه با اجازه و تصويب رسمي، مي تواند با ايران انجام شود و موضوعاتي را كه موجب نگراني هاي اصلي هر دو طرف است، به صراحت بيان كرديم. درحال حاضر، ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اكنون زمان مناسب براي هرچه بيشتر گسترده شدن ديدگاه ماست. زيرا روندي كه در داخل ايران مشهود بوده، به وضوح تقويت مي شود... يك جامعه مطبوعاتي كه اعتماد به نفس آن، روزبه روز بيشتر مي شود، درحال پديدار شدن است. گرچه سعي مي شود كه آن را متوقف نمايند و ايران نه يك بار، بلكه سه بار در عرض سه سال، تجربه انتخابات دموكراتيك داشته است. جاي تعجب نيست كه اين تحولات با مخالفت سرسختانه بعضي ها روبه رو شده و اين روندي كه آنها شروع كرده اند، هنوز به اتمام نرسيده است... بادهاي دموكراتيك در ايران آن چنان با طراوت است و بسياري از افكار بيان شده توسط رهبرانشان، چنان دل گرم كننده است كه اين خطر براي ما وجود دارد كه بيشتر از آنچه كه هست، تصور كنيم. در واقع، بسيار زود است كه به طور دقيق دريابيم كه اين روندهاي دموكراتيك به كجا خواهد انجاميد... ما بايد تلاش كنيم تبادلات خود را گسترش دهيم. ما بايد دانشگاهيان و رهبران جامعه مدني ايران را در موضوعات مربوط به منافع مشترك درگير كنيم. در واقع بعضي از آنها، در زماني كه من در كالج روابط خارجي جرج تاون، تدريس مي كردم، جزو بهترين شاگردان من بودند. بنابراين، جاي تعجب نيست كه تا اين اندازه وجه مشترك، ميان مردم ما وجود دارد؛ هر دو ملت، آرمان گرا، سربلند، پايبند به خانواده، آگاه به معنويات و مخالف سرسخت سلطه خارجي هستند(!) ولي بعضي مواقع اين وجوه مشترك، به خاطر عوامل ديگري متزلزل شده اند.
سخنان كلينتون و آلبرايت با موجي از استقبال از سوي برخي عناصر سياسي ضعيف و رسانه هاي همسو در داخل مواجه شد. اين موج كرنش و ذوق زدگي چنان بود كه رهبر معظم انقلاب درباره آن فرمودند: «آن جناب در آنجا گفت كه بياييد ديوار بي اعتمادي را برداريم. در اين جا هم بعضي از قلم بدستان فوراً از خدا خواستند، با همين هايي كه وابسته به همان مركز هستند و از آنجا پشتيباني مي شوند، فوراً اين مسأله را دنبال كردند.» (7فروردين 1379)
موضع تيزبين و قاطع حضرت آيت الله خامنه اي در برابر اظهارات فريبكارانه مقامات آمريكايي و بحث انحرافي مذاكره، چنين بود:
«... آمريكايي ها بعد از گذشت نزديك به نيم قرن، حالا اعتراف كرده اند كه كودتاي 28مرداد را آنها راه انداخته اند! اعتراف كرده اند كه از حكومت سركوب گر و ديكتاتور و فاسد شاه پهلوي حمايت كرده اند. بعد از اين كه از كودتاي 28مرداد، نزديك به چهل و هفت سال مي گذرد، اما حالا اعتراف كرده اند كه آن كودتا را ما راه انداختيم... حالا اعتراف كرده اند كه ما صدام حسين را در جنگ با ايران حمايت كرده ايم. به نظر شما، ملت مظلوم ايران در مقابل اين موضع و اين اعترافات چه احساسي پيدا مي كند؟ هشت سال جنگ از طرف رژيم عراق عليه ما تحميل شد، شهرها بمباران شد، منابع حياتي از بين رفت، جوانان به شهادت رسيدند؛ هزارها ميليارد ثروت ملي نابود شد، فرصت ها مشغول شد. يك جنايت عظيم تاريخي اتفاق افتاد... حالا بعد از آن كه دوازده سال از پايان جنگ مي گذرد، اين وزير آمريكايي، در يك سخنراني واضح، در يك مركزي به طور رسمي اعتراف مي كند كه ما به صدام حسين كمك كرده ايم!
حالا سؤال اين است كه اين اعترافات به چه درد ما مي خورد؟ ... من حالا مي گويم كه ممكن است بيست سال ديگر، بيست و پنج سال ديگر يك وزير ديگر آمريكايي بيايد و اعتراف بكند كه بله، ما در فلان اوقات يعني همين سال هايي كه ما زندگي مي كنيم، عليه ايران اين توطئه را چيديم؛ اين حركت را كرديم؛ اين كار خلاف را انجام داديم؛ دشمنانشان را اين طور تجهيز كرديم؛ در داخل مخالفانشان را اين طور سازماندهي كرديم. بعد از آن كه سال ها از جرم و جنايت گذشته است، الآن هم شمابه جنايات شبيه آن سال ها اشتغال داريد، اعتراف به چه درد ايران مي خورد؟
... اين بحث هم كه مي گويند ما مايليم با دولت ايران مذاكره كنيم، نوعي كار مقدماتي است براي اينكه بتوانند دشمني هاي بيشتري بكنند، اينها فريب است. اين طور نيست كه عده اي بگويند ما برويم با آمريكا مذاكره كنيم تا اين دشمني ها برطرف بشود. نه، دشمني آمريكا با مذاكره برطرف نمي شود. آمريكا دنبال منافع خودش در ايران است. اگر در اينجا حكومت دست نشانده اي مثل حكومت رژيم شاه بود، آن طور به ملت ايران ضربه مي زند كه آن روز زد. اگر حكومت مستقلي باشد، اين طور دشمني مي كند. ما اگر مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه باز ضرر اين كه انسان با استقلال، در برابر آمريكا بايستد به مراتب كمتر از اين است كه تسليم زورگويي هاي آمريكا بشود...» (7 فروردين 1379)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-سوره بروج، آيه 8. (كفار بر آنان عيبي نگرفته بودند، جز آنكه به خداي ارجمند ستوده ايمان آورده بودند.)
منبع : وسوسه شيطان بزرگ ، محمد تقي كرامتي ، نشر هماي غدير

 



غرب و رؤياي توقف برنامه هسته اي ايران

علي قاسمي- حسين بابايي
يكي از مهمترين ابزارهاي كشورهاي استعماري در مسير جريان قبضه نمودن كشورهاي جهان استفاده از ابزارهاي اقتصادي است. از اين رو از همان اوايل انقلاب، ايالات متحده آمريكا براي مهار انقلاب اسلامي به تاكتيك هاي مختلفي روي آورد كه يكي از آنها استفاده از ابزار اقتصادي وبه تعبير ديگر همان تحريم اقتصادي است. تحريم اقتصادي يعني اعمال محدوديت از سوي يك كشور يا جامعه بين المللي عليه يك كشور يا يك گروه. اين نوع تحريم به معناي تدابير قهر آميز اقتصادي بر ضد يك يا چند كشور براي ايجاد تغيير در سياست هاي آن كشوراست.
بر همين اساس با گذشت سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي بيش از پيش مشخص شده است كه مجازات اقتصادي به يك راهبرد آمريكا عليه ايران تبديل شده و توسط تمامي روساي جمهور آمريكا
(جمهوري خواه يا دموكرات) اين مدل بدون توجه به وابستگي حزبي آنها در دستور كار قرار گرفته است. ايالات متحده آمريكا به طور كلي از ابزار اقتصادي به دوشيوه تشويقي اعطاي مزايا، نظير وام، صدور فناوري و اعمال نفوذ در مجامع جهاني اقتصادي، سياسي به نفع كشور مورد نظر و تنبيهي محروميت از اعطاي مزايا نظير صدور فناوري و اعمال نفوذ در مجامع اقتصادي جهاني بمنظور مخالفت با كشور مورد نظر و در نهايت تحريم آن استفاده
مي كند. نخستين هدف ايالات متحده از تحريم اقتصادي، سرنگوني نظام سياسي كشور مخالف و رسيدن به اهداف مدنظر خويش است. برهمين اساس طي سه دهه گذشته، امريكا ايران را از نظر اقتصادي تحريم كرده است تا شايد از اين طريق به اهداف شوم خود كه براندازي نظام اسلامي است موفق گردد. در ابتدا واشنگتن به دنبال تحريم يكجانبه ايران بود چرا كه پيش بيني
مي كرد كه با اين شيوه، انقلاب نوپاي اسلامي در همان ماههاي نخست ساقط خواهدشد. بنا براين براي تسريع در دستيابي به اين هدف، آمريكا جنگ نيابتي عراق عليه ايران را به راه انداخت و با استفاده از ابزارهاي گوناگون ديگر از جمله كمك تسليحاتي به عراق، حضور فعال در مجامع سياسي و بين المللي در مخالفت با ايران در رسيدن به اهداف خود تلاش نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در جنگي نابرابر شكست استراتژي هاي آمريكا بيش از پيش مفتضح گرديد لذا در رويكردي چندجانبه در استمرار جنگ اقتصادي خود كه همزمان با
شكل گيري نظام ج.ا.ا شكل گرفت و با مسدود كردن بسياري از حقوق مسلم و قانوني ايران نسبت به خريدهاي انجام شده در قبل از انقلاب انجام گرديده بود؛ از طريق راه اندازي جنگ نرم با ماهيت فرهنگي، سياسي و رواني با استفاده از ابزارهاي مختلف و مجامع به ظاهر دموكراتيك و قانوني به اقدامات ايران ستيزانه خود ادامه داد. يعني با استفاده از ابزاري به اصطلاح قانوني همانند شوراي امنيت و ديگر مجامع جهاني كه تحت قدرت و تفكر صهيونيستي اداره مي شوند بر ادامه تحريم هاي وفشارهاي اقتصادي، سياسي و رواني اصرار ورزيد. بر اساس همين رويكرد در سالهاي اخير فعاليت هسته اي كه بر اساس قانون پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته اي NPT، حق هر كشور امضا كننده آن است، بهانه اي براي ايالات متحده شده تا تلاش كند ايران را از نظر بين المللي تحريم نمايد. در واقع آمريكا پس از ناكامي در تحريمهاي يك جانبه، امروز با بهانه قرار دادن فعاليت هاي هسته اي در تلاش است جامعه بين المللي را براي تحريم اقتصادي ايران متقاعد كند و بنا به تعبير مقام معظم رهبري، يك جنگ اقتصادي و رواني عليه ايران به راه انداخته است. از اين رو تصويب قطعنامه ها در شوراي امنيت و ايجاد فشار و تهديد به تحريم اقتصادي بعنوان ابزاري سياسي و بي اعتبار آمريكا در رويارويي با موج بيداري جهاني و آزادي خواهي نشئت گرفته از انقلاب اسلامي شده است. چرا كه افتخارات بدست آمده در سي سال گذشته در شرايط حاكم همين تبليغات رواني و تحريم هاي اقتصادي بوده است و با فشارهاي جنگ تحميلي و ديگر غائله هاي داخلي نيز همرا بوده است.
در واقع تصويب قطعنامه اخير شوراي امنيت ملي آخرين
دست آويز ايالات متحده امريكا در راستاي ادامه تحريم ها و با هدف ممانعت از پيشرفت و جلوگيري از رسيدن ايران به جايگاه و رتبه علمي، اقتصادي و توانمندي حقيقي خود در منطقه و بين الملل ميباشد. چرا كه ايران پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي با همه تحريم ها وفشارها از جمله دوره هشت ساله جنگ تحميلي و همچنين تهديدات سياسي و اقتصادي، در علوم مختلف دستاوردهاي بسياري را بدست آورده است و در برخي از حوزه هاي صنعت و تكنولوژي به خود كفايي رسيده است كه براي آمريكا و متحدانش غير قابل محاسبه و ارزيابي مي باشد. از اين رو با همه تحريم ها و تحميل هاي غير دموكراتيك و غير انساني، موج آزادي خواهي و استقلال طلبي با صدور، حضور و همكاري انقلاب اسلامي ايران در كشورهاي آمريكاي لاتين و كشورهاي فرامنطقه اي، ناكامي آمريكا و صهيونيزم بين الملل در را ادامه سياست هاي ايران ستيزانه خود بدنبال داشته است و همين مسئله حقيقت تحريم ها بويژه مخالفت اين كشورها را در دستيابي ايران به توسعه فناوري صلح آميز هسته اي آشكار مي سازد. در واقع تصويب قطعنامه اخير شوراي امنيت و استفاده از همه ابزارها و به تعبير رئيس جمهور دست آويزها براي جلو گيري از خروش فرياد آزادخواهي جهاني انقلاب اسلامي است كه با صدور انقلاب در جهان طنين انداز شده و باعث حضور ايده و تفكري جديد و فعال، بر پايه تعاليم الهي و مردمسالاري ديني جريان هاي مدعي طرفدار حقوق بشر و آزادي خواه را رسوا نموده است.
مطالعه تحقيقي از سوي كارشناسان حاكي از اين موضوع مي باشد كه تا چند دهه آينده ذخاير فسيلي به اتمام خواهد رسيد و انرژي موجود در آينده از كشورهاي صاحب فناوري هسته اي تامين خواهد گرديد و اين كشورها بعنوان قطب هاي توليد كننده انرژي دنيا مطرح و نيازمندي انرژي دنيا را تامين خواهند نمود. از اين رو با توجه به اينكه جمهوري اسلامي ايران نيز جزو چند كشور محدود صاحب فناوري هسته اي است و با ادامه فعاليت هاي هسته اي خود در آينده بعنوان يكي از
قطب هاي تامين كننده سوخت هسته اي براي مصرف انرژي منطقه اي و جهاني مطرح خواهد گرديد؛ اين مسئله براي آمريكا و سياسيت هاي صهيونيست بين الملل غير قابل قبول و پذيرش ميباشد. از اين رو از جمله دلايل بسياري از تحريم هاي اقتصادي و فشار بر چرخ هاي اقتصادي و سازندگي كشور همراه با جوسازيهاي سياسي و رواني آمريكا و كشورهاي غربي و ايجاد پروژه ايران هراسي در خصوص برنامه هسته اي ايران ممانعت از پيشرفت و جلوگيري از رسيدن به جايگاه و رتبه علمي ، اقتصادي و توانمندي حقيقي ايران در مناسبات منطقه اي و فرا منطقه اي است. بر همين اساس در راستاي تحريم هاي تكراري اقتصادي و فشارهاي رواني دشمن يكي از لابي هاي معروف صهيونيستي در آمريكا با ارسال نامه اي به وزراي خارجه 32 كشور جهان خواستار اقدام شديدتر عليه برنامه هسته اي صلح آميز ايران شدند «كميته يهوديان آمريكا» كه از مراكز مهم صهيونيست ها در اين كشور است با ارسال نامه به وزراي امور خارجه 27 كشور عضو اتحاديه اروپا و كشورهاي استراليا، كانادا، ژاپن، نروژ، سوئيس از دولت هاي اين كشورها خواسته تا اقدامات بيشتري را عليه برنامه هاي هسته اي ايران انجام دهند. در اين نامه كه در 8 ژانويه 2007 ارسال شد كميته يهوديان مدعي شده است كه
هم چنان نگران تهديد حكومت ايران براي امنيت و صلح
بين المللي و تلاش ايران براي دستيابي به تسليحات هسته اي است. اين مركز صهيونيستي علاوه بر تهديد خواندن ايران براي صلح و امنيت بين المللي از كشورهاي دريافت كننده نامه خواسته است اقدامات بيشتري از جمله متوقف كردن تمامي روابط تجاري با ايران و ايجاد تحريم اقتصادي و عدم سرمايه گذاري در بخش نفت اين كشور را براي متوقف كردن برنامه هسته اي ج.ا.ا انجام دهند.
در واقع تحريم اقتصادي و استفاده از ابزارهايي همچون تصويب قطعنامه ، بخشي از پازل راهبردي آمريكا كه تاكنون به دفعات طراحي شده و در هر نوبت با شكست مواجه گرديده است . از اين رو براي جلوگيري از اهداف مدنظر دشمن ايستادگي و مقاومت بر سر آرمانها و حركت در مسير رشد و توسعه كشور در افق و چشم انداز بيست ساله از مهمترين اولويت ها درمسير شكست استراتژهاي دشمن است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14