(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 مهر 1389- شماره 19750

دولت سليماني در سايه سار همت بلند
مهندسي فرهنگي، نياز مبرم جامعه



دولت سليماني در سايه سار همت بلند

محسن حيدرزاده
بدون ترديد همت بلند انسان ها نقش كليدي در رسيدن يك جامعه به قله هاي رفيع انساني و الهي دارد.
انسان با همت بلند يعني كسي كه عالي ترين و برترين چيزها را مي جويد و مي طلبد. نوشتار حاضر در مقام بررسي و تبيين مقوله همت بلند و كار و تلاش مضاعف از منظر عقل و نقل برآمده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
همت واژه اي عربي است كه داراي معاني چندي از جمله حزن و غم، اراده، دوستي و محبت به چيزي، تشويش و اضطراب، عزم و قصد به كار رفته است. اهتمام شخص به چيزي به معناي عنايت و توجه ويژه به امر آن مي باشد كه موجبات قلق و اضطراب و تشويش شخص را نيز فراهم مي آورد و همه فكر و ذهن وي را به خود مشغول مي دارد و هم و غم او را شكل مي بخشد.
هنگامي كه به عنوان صفت شخصي به كار مي رود و گفته مي شود كه فلاني انساني با همت است به معناي آن است كه عالي ترين و برترين چيزها را مي جويد و طلب مي كند. از اين روست كه وي را صاحب همت بلند نيز مي گويند كه در طلب معالي امور مي باشد. برخي آن را به عزم قوي و يا نخستين عزم تفسير كرده اند و برخي ديگر بر اين باورند كه همت چيزي است كه شخص چيزي را قصد كرده و تا انجام ندهد و به آن دست نيابد از پا نمي نشيند. بر اين اساس مهمات امور، چيزهايي است كه همه دغدغه فكري و عملي شخص را تشكيل مي دهد. (نگاهي كنيد به فرهنگ هاي عربي از جمله لسان العرب، المنجد و اقرب الموارد و مانند آن)
به نظر مي رسد كه هر اراده اي با هم و غمي همراه است كه از آن به انگيزه ياد مي شود و با همت است كه در خارج آن معنا و تصوير ذهني تحقق مي يابد و شكل محسوس و ملموس آن را نشان مي دهد. به سخن ديگر، هر تصوير ذهني كه انگيزه آدمي را برمي انگيزد هم و غمي است كه با كار و تلاش و همت و عزم قوي در خارج تحقق مي يابد و صورت واقعيت به خود مي گيرد. از اين روست كه گفته اند: الاراده تبدأ بالهم و تنتهي بالهمه . انسان داراي علو همت كسي است كه تا دست يابي به آن چه اراده كرده است دست از تلاش و كار برنمي دارد. بنابراين همت نهايت و منتهاي اراده انساني است و انسان به درجه عالي از ايمان جز از راه همت بلند نمي رسد.
علو همت و همت بلند
اما مراد از علو همت يا همان همت بلند چيست؟ به نظر مي رسد كه در اين تعبير آن چه بيشتر مورد توجه است، بعد كيفي هرچيزي است نه بعد و جهت كمي و مقداري آن. از اين رو به جاي تراكم همت از علو و بلندي آن سخن به ميان آمده است؛ هرچند كه همت مضاعف و متراكم مي تواند بلندا و علو همت را نيز برساند ولي بي شك علو همت نيازمند همت مضاعف و تلاش و كار بسيار است. همه پيامبران و اولياي الهي داراي همت هاي بلند بودند و در طلب و جست و جوي علم و جود و كرم و تقوا و اجراي عدالت الهي همت عالي از خود نشان دادند و خداوند برخي از ايشان را به صاحبان عزم و اولوالعزم ستوده است.
برخي از انديشمندان همت را همان انگيزه بر عمل و كار دانسته اند. چنان كه همت به بلند و پست توصيف مي شود. به اين معنا كه همت ها و انگيزه هاي عمل مي تواند پست و يا بلند باشد؛ زيرا برخي از مردم پست ترين چيزها را مقصد و مقصود خود قرار مي دهند و به امور پست و كم ارزش بسنده مي كنند ولي برخي ديگر داراي همت هاي بلند هستند و به عالي ترين امور و باارزش ترين چيزها توجه داشته و مي كوشند تا به آن دست يابند. اين گونه است كه همت هاي بلند به كمتر از تمام و كمال هرچيزي نمي انديشند و در امور معنوي جز متاله شدن و خدايي گشتن را مقصد و مقصود خود قرار نمي دهند. در نفس چنين اشخاصي جز خدايي شدن قرار نمي گيرد و جز به آن قانع نمي شوند و رضايت نمي دهند. از اين روست كه قرب الهي را مي جويند و آرامش و آسايش را در خشنودي و رضايت الهي مي طلبند و بهشت ذات را مقصد خويش قرار مي دهند و به امور پست و مقامات حتي معنوي شاد نمي شوند و دل خوش نمي دارند.
در برابر برخي از مردمان با آن كه روزگار زمينه رشد و بالندگي ايشان را فراهم آورده است ولي همت ايشان چون پست و فرومايه است، گرايش به بلندي نمي يابند و به همان پستي دل خوش مي دارند. از اين روست كه به همان پست ها و فرومايه هاي هرچيزي بسنده مي كنند و تلاشي براي دست يابي به امور مهم و با ارزش تر به خرج نمي دهند.
به هرحال، همت همان انگيزه هاي دروني و نفساني است كه عامل تحرك و حركت بشر مي شود و مي تواند همتي بلند و پست باشد و اين امر بستگي به شرايط اشخاص و جامعه فرق كرده و متمايز مي گردد.
قال أبو الطيب المتنبي رحمه الله تعالي:
علي قدر اهل العزم تأتي العزائم
و تأتي علي قدر الكرام المكارم
و تعظم في عين الصغير صغارها
و تصغر في عين العظيم العظائم
در ارزش و اهميت علو همت همين بس كه چنين اشخاصي نه تنها خود را بلند مي دارند و به مقاصد عالي و بلند خويش مي رسند بلكه تغييرات شگرفي را در جامعه و محيط پيراموني خويش نيز پديد مي آورند و ديگران را نيز تحت تأثير خويش قرار مي دهند و حتي تاريخ بشريت را متأثر از همت و رفتار و كارهاي خويش مي سازند.
راه هاي دست يابي به همت بلند
بي گمان رسيدن به هر هدفي راهي دارد كه مي بايست پيموده شود. راه دست يابي به همت بلند آن است كه انسان خود را چنان بسازد كه مطابق فلسفه آفرينش و اهداف آن باشد. بر اين اساس است كه مي توان اميدوار شد كه به انگيزه هاي پست دل نمي بندد و امور ناچيز و كم اهميت و بي ارزش يا كم ارزش او را شادان نمي سازد.
مجاهدت و تلاش در اين راهي كه خداوند تعريف كرده و قرار داده است مي تواند زمينه رشد و بالندگي فكري و روحي شخص را فراهم آورد. از اين رو خداوند در سوره عنكبوت به صراحت مي فرمايد: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.» پس هر كسي كه بلند همت مي جويد و علو همت مي طلبد مي بايست در مسير تعيين شده الهي حركت كند.
توكل به خدا در همه امور مي تواند اراده آدمي را قوي و استوار سازد؛ زيرا در برخي از مواردي كه دچار شكست مي شود نوميد نمي گردد و دست از كار و تلاش نمي شويد و اميدوارانه به توفيق الهي حركت خويش را ادامه مي دهد و تا دست يابي كامل به مقصد و مقصود از پا نمي نشيند، زيرا مي داند كه خداوند درجات ما را بلند مي دارد و همت ما را والا مي سازد.
نكته اي كه نبايد از آن غفلت ورزيد فقر ذاتي بشر است. اين توجه به فقر ذاتي موجب مي شود تا در اعتماد به نفس به بيراهه نرود و بر خود نبالد و از خداوند غافل نشود. آگاهي از قصور و كوتاهي همت و نياز آن به تطور و تكامل از سويي و نيز دانايي نسبت به حضور ربوبي و پروردگاري خداوند در هر كاري موجب مي شود تا هرگز براي اراده خود بيش از اندازه، ارزش قايل نشود و همواره بر زبان و دل و جانش «ان شاء الله» جاري باشد و بدان اعتراف كند.
اعتراف به قصور همت و باور به امكان رشد و تكامل آن دو عامل اساسي و مهم در مساله همت است؛ زيرا اين دو امر موجب مي شود تا ضمن ايجاد توكل به خداوند، تلاشي را درراستاي رضاي خداوند انجام دهد و زمينه را براي تطور و تكامل همت خويش فراهم آورد.
مطالعه زندگي وسيره اولياي الهي عاملي است تا آدمي را برانگيزد تا همت خويش را بلند سازد و از كوتاهي و قصور درهمت رهايي يابد. از اين روست كه بسياري از انديشمندان درحوزه تربيت و تعليم بر مطالعه سرگذشت مردمان موفق و بلند همت تاكيد مي ورزند.
هم چنين همراهي و مصاحبت با صاحبان همت بلند و اقتدا به سيره و رفتار ايشان مي تواند درايجاد همت بلند در انسان كمك شايان بكند. از اين روست كه در انتخاب دوست مي بايست به كساني تكيه كرد كه داراي همت بلند هستند و درزندگي خويش موفقيت را قرين مي باشند.
درزندگي امور بسياري است كه مي بايست به آن توجه يافت؛ بسياري از مردم از تحليل امور مهم از اهم عاجز و ناتوان هستند، همين ناتواني است كه آنان را از دست يابي به موفقيت هاي بزرگ باز مي دارد.
بنابراين لازم است تا در زندگي ميان امور تفاوت قايل شويم و براي آن ها ارزش هاي مساوي قرار ندهيم بلكه مراعات اولويات را داشته باشم و با اهم و مهم كردن آن ها توجه و اهتمام بيش تري به مسايل اهم داشته باشيم.
رقابت امري است كه مي تواند همت ها را بلند سازد و عالي گرداند. از اين روست كه خداوند در قرآن از تسارع و استباق دركارهاي خبر سخن به ميان مي آورد تا با ايجاد رقابت سالم، همت ها را بلند سازد.
رقابت سالم در دانش آموزان مي تواند درايجاد انگيزه و يا تقويت انگيزه و تعالي آن نقش مهم و اساسي را ايفا كند. همين مساله در امور زندگي معمولي و ميان ملت ها نيز اتفاق مي افتد.
انسان ها به طور طبيعي نيازمند سرمشق هستند؛ چنان كه آنان به طور طبيعي به چيزي كه عادت كرده اند به سادگي عمل مي كنند. براين اساس مي بايست الگوهايي را به ايشان نشان داد و آنان را تشويق و ترغيب كرد تا بدان رفتارهاي انسان هاي بلند همت را تقليد كنند و به آن عادت نمايند. به هرحال عادت در تحصيل كمالات و تشويق مردمان به معرفت و دانش مي تواند مهم ترين عامل در ايجاد انگيزه هاي بلند در مردم باشد.انسان مي بايست همواره به بالاتر از آن چيزي كه دارد گرايش داشته باشد و اين گونه عادت كند كه به آن چه دارد رضايت ندهد و بسنده نكند بلكه برتر از آن را بجويد و در راستاي دست يابي به آن تلاش كند.البته عدم رضايت به معناي ناشكري و ناسپاسي نيست. اگر هر كسي از مقامي كه در آن نشسته است جلوتر آيد، هرگز دست از كوشش وتلاش بر نمي دارد و سكون و تنبلي پيشه نمي كند. از آن جايي كه براي هركمالي، فراتري است تا تمام كمال نمي بايست دست از كوشش و تلاش برداشت و به كم آن بسنده نمود.
دوري و اجتناب از هرچيزي كه موجبات تباهي و سقوط آدمي مي شود از اموري است كه آدمي را به سوي همت بلند مي كشاند. بسياري از مردم توانمندي هاي خويش را صرف اموري مي كنند كه برايشان سودي ندارد بلكه موجبات زيان و ضرر ايشان مي شود. از اين جمله مسائل مي توان به اموري چون وقت گذراني به شكل ولگردي و وبگردي و مانند آن بي هدف مشروع و معقول اشاره كرد. رفيق بازي و سرگرمي هاي رايانه اي و فرو رفتن درماديات و تفريحات بيش از اندازه را مي توان از اين امور نامشروع و نامعقول برشمرد.
همت از منظر روايات
در روايات از ارزش و قدر همت بسيار سخن به ميان آمده است. از پيامبر(ص) نقل است كه فرموده است: «من هم بحسنه ، فلم يعملها، كتبها الله عنده حسنه كامله ؛ هر كسي به همت به انجام حسنه اي داشته باشد و آن را انجام ندهد خداوند برايش حسنه كامل مي نويسد.»
اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايد: «قدر الرجل علي قدر همته؛ قدر و ارزش هر انساني به قدر همت اوست.» (نهج البلاغه، صبحي، حكمت شماره74)
و در جاي ديگر مي فرمايد: «شرف انسان به همت هاي عالي اوست نه به استخوان هاي پوسيده نياكان.» (غرر الحكم و دررالكلم، ص 78)
آن حضرت همچنين مي فرمايد: من شرف الهمه لزوم القناعه ؛ از شرافت همت، ملازم شدن شخص با قناعت است. (غررالحكم- 5349)
آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايد: «من شرف الهمه بذل الاحسان»؛ بذل احسان نشانه بلندي همت است. (عبدالواحد، آمدي، تصنيف غررالحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 8731، چاپ دوم، ص 283)
از نظر اميرمؤمنان علي(ع) علو همت و بلندي آن نتيجه طبيعي حلم عقلاني و خونسردي است. آن حضرت(ع) مي فرمايد: «والحلم و الاناه توامان ينتجها علو الهمه، حلم و خونسردي (در برابر حوادث تلخ) فرزندان دوقلويي هستند كه از آنها همت بلند متولد مي شود.»
همين ارزش و جايگاه همت در زندگي بشر است كه بسياري از شاعران پارسي گو براساس فرهنگ غني اسلام در اشعار خويش به مدح و ستايش همت پرداخته اند كه از آن جمله مي توان به اشعار زير اشاره كرد:
همت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند كه سليمان شود
يا
اهل همت را ز ناهمواري گردون چه باك
سير انجم را چه غم كاندر زمين چون و چراست
يا
آن را كه عقل و همت و تدبير و رأي نيست
خوش گفت پرده دار كه كس در سراي نيست
فرد و يا جامعه اي اگر كاري را اراده كنند، مي توانند آن را انجام دهند. توفيق انجام كار، همان عزم و اراده انجام آن است.
حضرت امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايند: «هرگز بدني از انجام آنچه كه اراده كرده و همت گماشته، ضعيف نخواهد شد.»(وسائل الشيعه، ج1، ص 83)
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «بهترين همت ها، بزرگ ترين آن هاست.» آري اين همت هاي بزرگ و اهداف والا هستند كه انسان ها را به تلاش هاي ارزشمند، مداوم، پي گير و خستگي ناپذير فرامي خوانند. (محمدحسن نبوي، مديريت اسلامي، ص 56 و 66)
همچنين امام حسين(ع) از پيامبر اعظم(ص) نقل مي فرمايند: «خدا كارهاي بلند و همت هاي والا را دوست دارد و از كارهاي سست و همت هاي فرومايه كراهت دارد.» (عبدالله جوادي آملي، اخلاق كارگزاران در حكومت اسلامي، ص 97، به نقل از: تاريخ يعقوبي، ج2، ص 642)

 



مهندسي فرهنگي، نياز مبرم جامعه

رضا نكويي
ريشه بسياري از بي اخلاقي ها در جامعه ما ناشي از دور شدن مردم از تعاليم الهي و در كنار آن قرابت با مطامع دنيايي است به گونه اي كه راحت طلبي و سودجويي (با هر روش) در دستور كار اكثر افراد جامعه قرار گرفته است.
بايد دانست اين رذيلت ريشه در كجا دارد، چه آثاري را بر جامعه باقي مي گذارد و راه حل درمان كامل (نه موقت) آن چيست.
به نظر مي رسد كه عدم كار فرهنگي، زمينه ساز اين معضل و كار فرهنگي برنامه ريزي شده بر مبناي تعاليم اسلام و علي الخصوص اقتصاد اسلامي، چاره ساز اين بلاي دين و دنيا سوز است. در اين نوشتار بر آنيم تا اثبات كنيم كه اگر تعاليم موجود در گنجينه اقتصاد اسلامي بارور شود، خدامحوري جايگزين نفع محوري شده و آن گاه، آرمان شهر حقيقي محقق خواهد شد. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.
ريشه يابي
ريشه بسياري از معضلاتي كه در جامعه ما مشاهده مي شود، ريشه در نفع محوري و دنياطلبي مردم دارد مثلا، فرد كارمندي مي بيند كه چون نظارتي در كار نيست و او، هم با اجراي قانون و هم با بي قانوني مي تواند به حقوق ماهيانه اش برسد (به خاطر روحيه راحت طلبي كه در انسان وجود دارد) مسير بي قانوني را برمي گزيند و به حقوق معمول خود هم مي رسد يا فردي با شغل آزاد، مي بيند كه مشتري از قيمت واقعي جنسي بي اطلاع است و نظارتي هم بر بازار نيست، بنابراين اقدام به گرانفروشي مي كند. اگر بخواهيم مثال هاي ديگري هم كه در جامعه ما تبديل به معضل شده و همگي ريشه درنفع محوري افراد دارد بزنيم، كار زياد سختي پيش روي خود نداريم. از جمله استفاده فرد الف از نفوذ بر تصدي يك پست، در حالي كه فرد ب، بدون پارتي است اما شايسته تر از فرد الف است، جايگزيني روابط بر ضوابط در دستگاهها، فروش جنس قلابي به جاي اصلي يا وجود رذيلت هايي مثل ريا و نفاق در جامعه و... پس ديديم كه بخش زيادي از معضلات اخلاقي و اجتماعي ما از همين جا (نفع محوري مردم) نشأت مي گيرد.
جدا از بحث اينكه در اكثر اين موارد فعل حرام رخ داده است، بايد گفت كه افراد، به آرامي راه هاي بي قانوني و دور زدن قانون را در جامعه يافته و بعد از آن كم كم بر سر همه، حتي آشنايان خود كلاه گذاشته، به وفور دروغ مي گويند، و چون اين معضلات، تبديل به اموري بدون قبح شده، مي بينيم كه وضعيت به ظاهر شهري و در باطن جنگل گونه بر جامعه ما حاكم شده است تا جاييكه انسان براي درامان ماندن از انسان ديگري، به دزدگير، حفاظ حياط و... روي آورده است! به گونه اي كه به اطمينان تمام مي توان گفت، قانون تنازع براي بقا، رفته رفته در جامعه ما در حال گسترش است.
راه حل چيست؟!
بايست طرز تفكر مردم تغيير كند و خدا محوري جايگزين نفع محوري افراد شود. تحقق اين مهم، امر ساده اي نيست اما با يك كار فرهنگي(1) مستمر امكان پذير است.
براي تحقق اين مهم به يك نقشه راه نياز داريم. آن نقشه راه، استفاده از تئوري اقتصاد اسلامي است. قبل از آنكه به عناصر حاكم بر اين امر بپردازيم، بايد گفت كه در اين تئوري، پتانسيل هايي نهفته است كه اگر بتوان از آن سود برد و آنها را در جامعه با كار فرهنگي دروني كرد، بسياري از معضلات جامعه بدون كار پليسي و نظارتي رفع خواهند شد. شاهد اين ادعا را در گذشته مي توان مشاهده كرد. توضيح آنكه، در بازارهاي قديم، كسبه ايراني، هر روز قبل از باز كردن مغازه هايشان، خود را ملزم مي دانستند كه پاي درس روحاني حوزه بنشينند و مكاسب (روش كسب و كار از منظر اسلام) را فرا بگيرند. اين آموزش، بسيار در نحوه زندگي فردي و اجتماعي افراد آن زمان به شكل مثبت تأثيرگذار بود(2) تا جايي كه وقتي در مقايسه با قديم، به جو منفي موجود بر جامعه امروزمان مي نگريم، ذهنمان ناخودآگاه علت معضلات فعلي را در عدم كسب معرفت هايي اين چنيني رديابي مي كند.
اين مهم (يعني عدم كار فرهنگي براي معرفت زايي د رجامعه ما) را وقتي بيشتر درك مي كنيم كه مي بينيم در سه دهه بعد از انقلاب، عملا كار عميق مدوني، در راستاي افزايش فهم مباني فلسفي مردم صورت نپذيرفته است. خيلي كار مذهبي صورت مي گيرد اما همه، به ظاهر امور و قضايا مي نگرند. به جاي آنكه روزآمد عمل نمايند، سعي مي كنند امروزي ها را به گذشته ببرند يا اينكه كمتر به چيستي مسائل مي پردازند. اصطلاحا مي توان گفت، فرهنگ ما بطور ناقص، در شب عاشوراي سال61 باقي مانده و به واكاوي جنبه هاي معرفتي دين نپرداخته ايم، كه نتيجه آن اين شده كه خروجي اين اقدامات مذهبي، به گونه اي كه انتظار مي رود خروجي مناسبي نيست. بدتر از آنكه هر چه نسلها مي گذرند (مثلا نسل سوم نسبت به نسل دوم) بيشتر از معنويت فاصله مي گيرند و ايضا به دليل عدم وجود مهندسي فرهنگي(3) در جامعه، به سمت فرهنگ غرب هم متمايل شده اند تا جايي كه به كثرت، مسلمان مي بينيم اما از مسلماني خبري نيست. اين نكته منفي (يعني عدم فرهنگ سازي صحيح) وقتي خود را بيشتر بروز مي دهد كه اكثريت قشر فاصله گرفته از معنويت را مي توان در بين اساتيد دانشگاه و مردم شهرهاي بزرگتر پيدا كرد زيرا اين قشرها، علاوه بر اينكه آموزش فرهنگي- معرفتي نديده اند، به دليل استفاده از كتب غربي و مشاهده رسانه هاي نامناسب، از بقيه مردم در وضعيت بغرنج تري قرار دارند، به عبارت ديگر اگر اين اقشار (و همچنين بقيه مردم جامعه) آموزش مناسب ديني ببينند، با هيچ طوفاني عقايد خود را كنار نمي گذارند.
در برهه جنگ تحميلي (59تا 68)، مردم به دليل برپايي دانشگاه فرهنگي دفاع مقدس، زياد ضعف در حوزه فرهنگ را حس نمي كردند اما داستان، آنجا خراب تر مي شود كه هر كه آمد، به سازندگي، توسعه سياسي و عدالت پرداخت و فرهنگ و فرهنگ سازي را در اولويت دسته چندم جاي داد و متأسفانه ماجرا از آنجايي بغرنج تر مي شود كه، جرياناتي، بنا به عللي از جمله عدم انتخاب مسئول مناسب براي حوزه فرهنگ و ايضاً انتخاب مشاور غيرآشنا با نظام فرهنگي موجود در ايران (و بعضا متمايل به ضدفرهنگ كشورمان) براي خود، عمداً يا سهواً در راه تخريب فرهنگمان قدم برداشتند، كه آثار آن را در جامعه امروزمان شاهديم مثلا نظاره گر افزايش مفاسد اخلاقي، گسترش بهائيت، شيطان پرستي و... هستيم.
اسلام پتانسيل لازم براي درمان معضلات جامعه ما، از جمله كنترل خوي درندگي مردم را دارد زيرا وقتي انقلابي اسلامي در ايران بوقوع پيوست، آواي آن، جهان را به سمت اسلاميزه شدن سوق داد تا جايي كه به نقل از رسانه ملي، هم اكنون، 25% مردم جهان مسلمان اند. آواي اسلام حتي كار تسخير قلب غرب سكولارليبرال را هم آغاز كرده و يا حتي كمونيست هايي مثل چاوز را هم، عاشق زيارت امام رضا(ع) مي كند و يا مافوق آن، او را سوق مي دهد تا، راجع به امام زمان(عج) هم سخن بگويد. كمونيست هايي كه حتي خدا را قبول ندارند با شنيدن آواي اسلام، مواضعي بسيار جالب هم اتخاذ كرده اند از جمله اينكه، يكي از رهبران بزرگ و معروف آمريكاي لاتين، در يك ديدار خصوصي با يكي از ديپلمات هاي سرشناس ما مي گويد: اگر از خطر فروپاشي كشورم نمي ترسيدم، اعلام مي كردم كه من يك شيعه ام. آري، مي توان به پتانسيل بالقوه موجود اميد بست و به نتيجه رسيد به شرطي كه يك برنامه مدون فرهنگي بر مبناي آموزه هاي اسلام و متناسب با نيازهاي امروز جامعه مان، سرلوحه مهندسي فرهنگي ما قرار بگيرد تا با اصلاح سرشاخه ها، شاهد بهبود كامل اوضاع (حتي در فرعيات) باشيم.
عناصر موجود در اقتصاد اسلامي و چگونگي كاربرد مفاهيم استخراجي از آن در مهندسي فرهنگي همانگونه كه مي دانيد، سعي ما دراين مقاله، رفع روحيه مادي گرايي و نفع محوري درجامعه مان است زيرا آن را، عامل مشكلات و معضلات محيطي كه درآن زيست مي كنيم مي دانيم، به همين دليل، راه حل ها را هم به همين تناسب پيشنهاد داده ايم كه از تئوري اقتصاد اسلامي استخراج شده اند. شايان ذكر است كه به نحوه استفاده ازموارد استخراجي، در نقشه مهندسي فرهنگ هم پرداخته ايم:
1) خدا مالكي
شاه كليد و عنصر اوليه و اساسي همين عامل است يعني اگر بتوان اين جمله را طي جريان جامعه پذيري در ذهن افراد حكاكي كرد كه «مالك همه چيز خداست» ، آن وقت است كه جامعه آرام آرام به سمت خدا محوري پيش مي رود و بدون انجام كار پليسي، اكثر معضلات اخلاقي و غير اخلاقي موجود درجامعه مان حل مي شود. اگر اين شاه كليد، ملكه ذهن مردم ما شود، ديگر رذيلت هايي از جمله تخطي از قانون(حتي توقف ممنوع پارك كردن) اسراف بيت المال و... را شاهد نيستيم و افراد، ديگر سرمايه با ارزش وجودشان را درهر جايي خرج نكرده و ملاك عمل را رضايت خداوند مي دانند. اگر افراد خدا محور شوند، درامور، به مقوله مثبت آخرت نگري توجه مي كنند و اين صفت پسنديده سبب مي گردد، تا افراد درانجام امور خود، رضايت خداوند را جايگزين رضايت بندگان خدا كنند. (4)
خدامحور شدن نتيجه مثبت مهمتري هم دارد و آن ايجاد يك نوع نظارت دروني درافراد است يعني اينكه افراد براي انجام امور خود به نحواحسن و درچارچوب فرمان خدا، ديگر به فشار و يا نظارت كس ديگري نياز ندارند و خود مراقبت درستي يا غلطي اعمال خود هستند و ايضاً خودشان درپي بهبود و ارتقاي كارهاي خود برمي آيند. اگر خدا، محور زندگي مردم قرار بگيرد. ديگر، افراد براي رسيدن به اهدافشان از هر وسيله استفاده نمي كنند و براي تحقق آمالشان، ارزش هاي الهي و حتي انساني را لگدمال نخواهند كرد بلكه راههاي رسيدن به هدف توسط يك فرد خدامحور، راههايي است كه شرع به وي اجازه داده است.
2) همه همنوع هستيم
يكي از نكات مثبت كه مي توان از تز اقتصاد اسلامي آموخت و درراستاي ترسيم نقش مهندسي فرهنگ از آن استفاده كرد اين است كه اينگونه ترويج كنيم كه هر كس فقط به فكر منافع خود نباشد و منفعت جمعي را بر منفعت شخصي ترجيح دهد. اگر بتوان اين فرهنگ را دروني كرد، علاوه بر اينكه روحيه مادي گرايي و نفع محوري را درمان شده خواهيم ديد و از تبعات بعدي اين دو رذيلت هم در امان مانده ايم، مفاهيم مثبتي هم به جامعه مان تزريق كرده ايم از جمله، احترام گذاشتن به حقوق ديگران، نوع دوستي، فكر هموطن بودن، فكر هم كيشان بودن (چه در داخل كشور و چه درخارج از آن) تعاون و همكاري، دست به استثمار ديگران نزدن و ... فردي كه ياد گرفته باشد نوع دوستي را (در كنار تفكر خدا مالكي كه دارد) به قدر وسع اش كار مي كند و مرتباً درحال فرار از كار نيست و درعوض به قدر نياز مصرف مي كند و مابقي درآمدش را به همنوعان مستحقش مي دهد.(5) اين نوع تفكر، كه باعث ارتقاي جامعه مي شود، عملا مقوله اي به نام فاصله طبقاتي را هم درجامعه مان بي معني مي كند.(6)
3) قوانين ثابت و حكومت مطيع شرع
دراقتصاد اسلامي، قواعد فرهنگي جامعه داراي يك شالوده (فنداسيون) ثابت اند اما بنابر مقتضيات زمان ممكن است تغييراتي داشته باشند (در فروع نه دراصول) تشخيص اين تغيير دادن ها كه با هدف عدم جمود صورت مي پذيرد، بنابر دستور قرآن و روايات، بر عهده معصومين و در نبود آن ها، بر دوش فقها است پس قوانين با ميل شخصي افراد تغيير نمي كند.
پس درترسيم مهندسي فرهنگ، اين مهم هم بايد توجه شود كه يك چارچوب مشخص توسط دولت (State) براي فرهنگ اسلامي بايد ترسيم شده و هميشه ثابت بماند و همانگونه كه گفته شد ، فقط زماني كه فقهاء تشخيص دادند، بايد تغييرات اندكي را با هدف عدم ركود و سكون، در سازمان آن براساس قرآن و روايات اعمال كرد نه اينكه هر حكومتي كه آمد، ساز خود را براي هدايت فرهنگ بنوازد و با تغيير حكومت ها، روند حركتي فرهنگ كشور هم تغيير كند بلكه برعكس، هر طيفي كه خواست قدرت را در دست بگيرد، بايد اين نظام فرهنگي را پذيرفته باشد و برگزاري انتخابات براي انتخاب گروهي كه مي خواهند حكومت را در دست بگيرند، درحقيقت رقابت بين گروههايي است كه دراين مسئله مسابقه دارند: نحوه رسيدن و ميزان تلاش ها براي نيل به برنامه هاي فرهنگي موجود، درحقيقت نبايد اينگونه باشد كه دريك انتخابات، ما شاهد رقابت دو طيف كاملاً متضاد فرهنگي دركشوراسلامي مان باشيم بلكه، هر طيفي كه مي آيد، به جاي وابسته بودن به گروههاي داخلي يا كشورهاي خارجي، بايد همه امورش بر طبق فرمان ذات اقدس الهي برنامه ريزي شود.
در ادامه همين بحث بايد اضافه كرد كه حكومت مطيع شرع، بايد ضعف هاي حوزه فرهنگ را هم شناسايي كرده و درپي رفع آن برآيد زيرا اگر ضعف هاي موجود دراين حوزه مرتفع نشود، چه بسا اثر مثبت كارهاي خوبي هم كه انجام مي شود، كمتر گردد. آنچه در اينجا مهم است اين نكته مي باشد كه دولت، بايد مهندسي فرهنگي را، به اسلام شناسان اهل فن بدهد، تا روز به روز شاهد ارتقاي سطح فرهنگي جامعه باشيم.
جامعه فطري
اسم اين انديشه ورزي را جامعه فطري مي گذاريم زيرا اگر اين ارزشها (كه تنها بخش كوچكي از گنجينه اسلام است) در زندگي افراد نفوذ كند، آن وقت براي اولين بار در سده هاي اخير، شاهد جامعه اي خواهيم بود كه هم در قول و هم در فعل، در راه تحقق نيازهاي فطري خليفه الله گام برداشته است، نيازهايي كه انسان براي تحقق آنها خلق شده است.
لازم به يادآوري است كه تحقق فرهنگي اين چنين ارزشمند، در لايه لايه هاي جامعه كار آساني نيست و تنها در پرتوي ولايت معصوم محقق مي شود ولي حال كه از وجود معصوم محروم هستيم، بايد به افرادي كه وي، ما را به آنها (فقها) ارجاع داده رجوع كنيم تا با استفاده از فرامين آنها بتوانيم در راستاي تحقق فرهنگي اسلامي در جامعه، هرچه زودتر و بهتر گام برداريم. البته، تحقق نقشه فرهنگي مذكور در سطح جامعه، تحت ولايت ولي فقيه ميسر خواهد بود، كه چون بسط مفهوم ولايت فقيه و نحوه عمل آن در اين نوشتار مدنظر ما نيست، از آن صرف نظر مي كنيم.(7)
زندگي بعد از تحقق جامعه فطري
قطعاً تحقق جامعه فطري در فضاي زيستي كشور ما اثرات مثبتي را به همراه خواهد داشت كه اهم اين نتايج عبارتند از:
1) اصلاح سياست، قضا، ورزش، اقتصاد، هنر و...
2) بعد از گذشت مدت زماني از نفوذ فاكتورهاي مدنظر در مهندسي فرهنگ كشور، شاهد تبديل جامعه خود به يك جامعه مطلوب هستيم كه آن جامعه، قبلاً فقط در آرمانها گنجانده مي شد و تنها به ذهن ها خطور مي كرد. اين جاست كه بستر براي صدور بيشتر فرهنگمان از لحاظ كمي و كيفي فراهم خواهد شد و جهانيان با ديدن مدينه اي فاضله در اينجا، به سمت مباني فرهنگي موجود در آن سوق مي يابند و آن يعني حركت سيل آسا به سمت توحيد و وحدانيت و دقيقاً در اين زمان است كه نتيجه بعدي تحقق جامعه فطري هم به بار مي نشيند و آن چيزي نيست جز تغيير مديريت جهان.
3) مهمترين نتيجه اي كه اين فرهنگ سازي به همراه خواهد داشت، مستعد شدن جامعه و در ادامه جهان، براي ظهور امام زمان(عج) است، امام زماني كه به گفته خويش به خاطر (متاسفانه) ترس از مردم (8)، از نظرها غايب شده است(9). مطمئناً اگر جامعه اينگونه كه در نوشتار گفته شد، به سمت تربيت صحيح سوق داده شود و بعد از تربيت جامعه، جهان را هم به سوي تعاليم ناب وحدانيت بكشاند، آن قطعاً تحقق آرزويي است كه خدا و ولي خدا، هزار سال و اندي است، منتظر وقوع آن هستند زيرا تا مردم موفق به كسب معرفت نشوند، مطمئناً امام زمان ظهور نخواهد فرمود زيرا كسب معرفت شرط مستعد شدن و مستعد شدن شرط ظهور است.

پي نوشت ها:
1- آنچه كه از طريق خانواده يا در جريان آموزش (از طريق كتب درسي و غيردرسي، رسانه هاي ديداري و شنيداري و...) تبديل به عنصر مورد قبول مردم در جامعه مي شود را فرهنگ گويند. (برگرفته شده از فايل صوتي سخنراني شهيد چمران)
2) برگرفته شده از سخنراني آيت الله مهدوي كني در حوزه علميه مروي
3) مهندسي فرهنگي: ساز وكاري كه مسئولان جامعه درپيش مي گيرند تا مقولات مدنظرشان، تبديل به باورهاي اصلي مردم (فرهنگ) شود.
4) نكته اي كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد اين است كه در اقتصاد اسلامي هرچيزي توليد نمي شود، هرچند تقاضا داشته باشد و ملاك براي توليد رضايت شرع است. در فرهنگ هم مي توان اين مقوله را مدنظر داشت يعني اينكه اجازه ورود هر تفكري را به عرصه مهندسي فرهنگي جامعه ندارد و براي ترسيم برنامه و ايضاً اجراي آن، ملاك را فرهنگ ناب اسلامي قرار داد.
5) اين درست است همان روش پيامبر(ص) است. به نقل از كتاب سنن النبي مرحوم طباطبايي، پيامبر(ص)، شب سرش را بر بالين نمي گذاشت مگر آنچه مايحتاج اصلي اش نبود و به عنوان سرمايه اضافي در خانه اش محسوب مي شد را بين نيازمندان تقسيم كند. ايشان هميشه مي فرمود، همانگونه كه خدا، عبادات فردا را امروز از شما نمي خواهد، شما نيز روزي فردا را فردا از خدا طلب كنيد.
6- حتي مي توان خود مقوله زكات را هم از اقتصاد اسلامي استخراج و آنقدر تبليغ كرد تا در مردم دروني شود.
7) براي اطلاع بيشتر: ر. ك به ولايت فقيه از امام خميني (ره).
8) كلمات قصار امام زمان.
9) قطعاً اين ترس به دليل وجود ضعف نظري در مردم است، كه خود آن نيز ناشي از عدم كسب معرفت (به دليل نبود آموزش و فرهنگ سازي مناسب بر پايه تعاليم اسلام) مي باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14