(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 19 مهر 1389- شماره 19761

آگاهي به مصاديق علم الهي و تاثير آن در زندگي
اومانيسم يا كرامت انسان
مكتب خميني يا مكتب ايراني



آگاهي به مصاديق علم الهي و تاثير آن در زندگي

محمدرضا سلماني
هيچ ترديدي نيست كه علم شهودي الهي همه آفريده ها را دربرمي گيرد و اين علم به شكل احاطي مي باشد، چنان كه به شكلي بسيار دقيق و لطيف همه ابعاد و سطوح و مراتب را دربرمي گيرد و چيزي از آفريده ها و حالات و صفات آن ها بيرون از دايره اين علم قرارنمي گيرد.
براين اساس، سخن گفتن از موارد علم الهي، بيهوده مي نمايد، ولي از آن جايي كه قرآن به برخي از موارد علم الهي كه بيش از صد مورد مي باشد، توجهي خاص دارد، نويسنده بر آن شد تا با نگاهي به اين موارد خاص و مذكور در قرآن، رابطه آنها را با زندگي بشر ارزيابي و تحليل نمايد. پرسشي كه نويسنده مطرح مي كند اين است كه چرا خداوند به انسانها نسبت به علم و آگاهي خود به اين موارد آگاهي مي دهد و آگاهي انسان نسبت به اين علم الهي چه نقش و تاثيري در زندگي و رفتارهاي او به جا مي گذارد آنچه در اين مطلب مي آيد بازخواني شماري از اين موارد و تحليل تاثير آن در باورها و رفتارهاي انسان است. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم:
هشدارها، عامل غفلت زدايي از بشر
انسان موجودي است كه بيشترين حوزه معلومات وي را علم حصولي و اكتسابي تشكيل مي دهد. اين بدان معناست كه معلومات و دانسته هاي بشر، تصاوير ذهني و يا مفاهيمي است كه سايه اي از حقيقت را آشكار مي كند و همواره علم آدمي به بيرون از خود و امور خارجي درهستي، علمي سايه گون و تصويري مات و خاكستري است؛ چرا كه منابع و ابزارهاي شناختي و معرفي بشر از جمله حواس و عقل نمي تواند ارتباط كامل و احاطي با چيزهاي بيرون از خود برقراركند و تنها ابعاد و يا گوشه اي از حقيقت بر او آشكار مي شود.
البه اين گونه نيست كه تمامي دانسته هاي بشر از قبيل علوم حصولي و تصاوير ذهني باشد، چرا كه انسان نسبت به وجود وحالات خود علم شهودي و حضوري دارد، چنان كه نسبت به برخي از چيزهاي خارجي نيز چنين حالتي در وي پديد مي آيد تااينگونه اتحاد و يگانگي ميان عالم و علم و معلوم ايجاد شود. براين اساس مي توان گفت كه گاه ميان انسان و چيزهاي خارجي ارتباطي خاص ايجاد مي شود و اتحاد ميان شاهد ومشهود تحقق مي يابد.
با اين همه، چنان كه گفته شد، بيشترين دانسته هاي بشري درحوزه علوم اكتسابي و حصولي دسته بندي مي شود و علوم شهودي و حضوري وي بسيار اندك مي باشد. اين درحالي است كه علم الهي نسبت به چيزها، علم شهودي است و اصولا علم حصولي براي خداوند تصور نمي شود.
مشكل اساسي انسان اين است كه علوم حصولي هرچند دانش هاي ارزشمند و تصاويري از حقايق بيروني و خارجي است، ولي نواقص موجود در اين علم، آدمي را در حالتي از جهل و غفلت قرار مي دهد، زيرا مردمان تنها قادر به شناخت سطحي از سطوح و لايه اي از لايه هاي آن چيز مي باشند و آن سطح قابل دسترسي براي بشر نيز همين سطح مادي و ظاهري آن مي باشد. اين گونه است كه چيزها درنظر آدمي به شكل پديده هاي جدا از يكديگر به نظر مي آيند. اين بدان معنا خواهدبود كه انسان ناتوان از درك درست ارتباط مستقيم وتاثيرگذار ميان پديده ها باشند، چنان كه ناتوان از درك ارتباط فقري ميان پديده ها و آفريدگار آن مي باشند.
به سخن ديگر، دانش انساني با خاستگاه علم حصولي، چيزها را پديده هاي صرف و محض مي يابد، اين در حالي است كه در واقعيت امر اين گونه نيست بلكه چنان كه قرآن تصوير مي كند، همه چيزها، آفريده ها و آيه هاي الهي هستند به گونه اي كه دمي نمي توانند بي آفريدگار معنا يافته و وجود داشته باشند. اين ارتباط ميان خدا و چيزهاست كه به آنان وجود مي بخشد و موجوديت آن ها را تضمين مي كند. امساك الهي كه در برخي از آيات آمده (نحل، آيه79 و نيز حج، آيه65 و زمر، آيه42 و ملك، آيه19) و يا فقر ذاتي موجود كه در برخي ديگر از آيات بدان اشاره شده است، (فاطر، آيه15) همه همان معناي آيه بودن و آفريده بودن را تأكيد مي كند؛ البته آفريده بودن چيزها به معناي استقلال آنها نيست، چرا كه آفريدگاري الهي بي پروردگاري او نيست و اين بدان معناست كه هيچ آفريده اي در هيچ يك از آنات وجود نمي تواند مستقل باشد و با ربوبيت الهي بقا نداشته باشد. از اين رو مي بايست تأكيد كرد كه همه آفريده ها در وجود و بقا نيازمند به خداوندگار خود هستند و دمي نمي توانند از وي مستقل شوند و استقلال از خدا براي موجودات هستي امري بي معنا و بلكه به معنا نيستي و نابودي است.
اما آن چه قرآن از رابطه فقر ذاتي آفريده ها با آفريدگار بيان مي كند، تنها براي مؤمنان واقعي معنا و مفهوم مي يابد و بيشترين مردم دچار غفلت از اين رابطه هستند، چرا كه علم حصولي و تصاوير ذهني از چيزها نمي تواند اين رابطه را شناسايي كرده و به انسان نشان دهد. اين جاست كه خداوند به اشكال مختلف مي كوشد تا اين غفلت را از انسان بزدايد و او را به حقيقت چيزهاي هستي آگاه كند. هشدارهاي الهي به اشكال گوناگون، تلاشي از سوي خداوند براي غفلت زدايي از بشر است تا دريابد كه آن چه به چشم ظاهر مي آيد تنها گوشه اي از حقيقت و جلوه اي خاكستري از حقيقت نوراني هر چيزي است كه همان خداوند مي باشد، چرا كه هستي با تمامي عظمت خود، نور خداوندي است و اگر انسان در تحليل رابطه موجودات با آفريدگار به اين ارتباط فقري عالم و آگاه شود، پيش از آن كه چيزي را ببيند خدا را پيش و پس و همراه آن خواهد ديد. به معناي ديگر، انسان چيزي جز نور الهي نمي بيند كه در همه چيزها ساري و جاري است و آن چه را به عنوان موجود مي ديديد در حقيقت سايه هاي آن نور وجود مي باشد. از اين رو گفته اند كه آن چه عارفان مي بينند خدا است و مگر غير از خدا چيزي در هستي ديده مي شود.
انسان هايي كه گرفتار علم حصولي هستند و به ظاهر چيزها مي نگرند، براي خود و ديگر چيزها اصالت و استقلال تصور مي كنند و آن ها را پديده هايي جدا از خدا و بي نياز در وجود از او مي يابند و هنگامي كه به خود مي نگرند از شرافت خود مبهوت مي شوند و گرفتار خودستايي مي شوند (نجم، آيه32) و به جايي مي رسند كه انسان محوري به جاي خدا محوري در زندگي اجتماعي و دنيوي آنان مي نشيند و خود را بي نياز از خدا و آموزه هاي وي مي يابند و با محوري بخشيدن به خود و نيز كرامت و شرافت بخشي به فردگرايي، همه هستي را با محوريت خود تحليل مي كنند و اين گونه غرق در شهوات مادي مي شوند.
مواردي از علم خدا
چنان كه گفته شد، علم الهي به همه هستي است و هيچ چيزي بيرون از دايره علم احاطي خداوند نيست، با اين همه خداوند در آيات قرآني بر مواردي از علم خود تأكيد كرده است. اين موارد بيش از صد مورد مي باشد كه در اين جا به بخشي از آن ها اشاره مي شود تا پس از آن تحليل شود كه اين موارد چرا مورد توجه خدا در قرآن قرارگرفته است و بر آن تأكيد شده است.
علم برآينده افراد از نسل بشر و فرشتگان
خداوند در آيه24 سوره حجر از علم احاطي خود بر همه افراد آينده از نسل بشر تأكيد مي كند و در آيات 26 و 28 سوره انبياء حتي دايره آن را گسترش داده و از علم خود به آينده فرشتگان نيز سخن به ميان مي آورد.
علم به عملكرد انسان
در آيه255 سوره بقره و 76 سوره حج و 34 سوره لقمان، علم خود را به عملكرد انسان در آينده مورد گوشزد قرار مي دهد و در همان حال بيان مي دارد كه آدمي از آينده كار خود ناآگاه است. به اين معنا كه خداوند نسبت به آينده آدمي و كارهايش علم و آگاهي كامل دارد در حالي كه آدمي خود از آينده كار خود بي خبر مي باشد.
علم به اجل انسان ها و امت ها و...
از ديگر موارد علم الهي كه مورد تأكيد قرار گرفته مي توان از علم خداوند به اجل انسان ها و امت ها (انعام، آيه 2 و حجر، آيات 4 و 5 و عنكبوت، آيه 5) و علم همه جانبه و برتر خداوند نسبت به انسان ها (آل عمران، آيات 15 و 20)، علم خداوند به اسرار و رازهاي نهفته در درون و انديشه هاي قلبي انسان ها (بقره، آيات 77، 235 و 255 و آل عمران، آيات 29 و 118 و 119 و آيات بسيار ديگر)، علم الهي به تمامي اعمال خير و نيك انسان ها (بقره، آيات 197 و 215 و 217 و 273 و آيات ديگر)، احاطه علمي خداوند به افتادن دانه ها در دل خاك تيره (انعام، آيه 59)، علم الهي به افتراها و تهمت (نحل، آيه 103 و نور، آيات 11 تا 19)، القائات شيطاني (حج، آيه 52) نام امامان پيش از آفرينش و خلقت (بقره، آيات 30 تا 33 و تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 54 حديث 87)، تمام مراحل بارداري زنان (رعد، آيه 8 و فاطر، آيه 15)، انفاق ها و بخشش هاي پيدا و نهان (بقره، آيات 261 و 265 و 267 و 270 و 273 و آيات ديگر)، ايمان و كفر انسان ها (نساء، آيه 25 و ممتحنه، آيه 10 و آيات ديگر)، تاثير اسباب نظام هستي (بقره، آيه 255 و الميزان، ج 2، ص 332)، تغيير سرنوشت هر قوم بر اثر دگرگوني و نوع رفتار و عملكرد آنان (انفال، آيات 52 و 53)، توطئه ها ونقشه هاي سري (نساء، آيه 108 و توبه، آيات 107 و 110 و محمد، آيات 20 و 26)، حالات انسان ها و دگرگوني رفتار و فرجام ايشان (نور، آيه 64 و روم، آيه 54)، خلف و عده (توبه، آيات 77 و 78)، خواسته هاي آدميان (انسان، آيه 30 و نساء، آيه 134)، رزق و روزي موجودات (هود، آيه 6 و عنكبوت، آيه 60)، عمر آدمي و كم و زياد شدن آن (آل عمران، آيه 145 و آيات ديگر)، مقدرات اشياء (حجر، آيه 21)، وسوسه نفس (ق، آيه 16) سخن به ميان آورد. اين موارد به خوبي نشان مي دهد كه چرا مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است.
آثار علم انسان به مصاديق علم الهي
با نگاهي گذرا به همين فهرست كوتاه و عناوين اصلي درمي يابيم كه خداوند با تاكيد بر اين موارد خاص از علم خود، مي كوشد تا آدمي را از غفلت بيرون آورد و ايشان را نسبت به رفتارهاي آشكار و نهان خود هوشيار گرداند تا بي گدار به آب نزنند و گناه و جرمي را مرتكب نشوند كه در قيامت بازخواست الهي و عذاب دوزخ را به همراه داشته باشد.
اين كه آدمي از وسعت علم خدا آگاه شود و بداند كه علم خداوند مطلق، گسترده، شهودي، دقيق، لطيف است و بشر ناتوان از احاطه علمي بر علم خداوند مي باشد (بقره، آيه 255) و اين كه وسعت علم الهي، لازمه ربوبيت و پروردگاري اش تا اين گونه هر موجودي را به كمال شايسته و بايسته اش برساند (انعام، آيه 80 و اعراف، آيه 89) بي گمان رفتار خويش را بازسازي مي كند و به خود اجازه نمي دهد تا در برابر خداوند و در محضر خداوند گناهي مرتكب شود و يا رفتاري ريايي انجام دهد چرا كه خداوند بر سر و اخفي آگاه است و هيچ سطحي از سطوح وجودي و ابعادي موجودي بر او پوشيده نيست.
اقرار به علم الهي به مواردي از اين دست به معناي آن است كه انسان مي بايست همواره خود را مواظبت و مراقبت نمايد، چنان كه موجب مي شود تا خود را در يك امنيت همه جانبه احساس كند، چرا كه مي داند خداوند به همه امور وي آگاه است و دمي او را به حال خود وانمي گذارد، بنابراين روزي و رزق وي را تا زماني كه اجل وي در دنياست تامين مي كند و او را از بلايايي كه جانش را مي ستاند نگه مي دارد. اين گونه است كه توكل و اعتماد به خداوند در شخص افزايش و تقويت مي يابد و در زندگي خود را تحت خداوندي مي داند كه پروردگار اوست و او را همان گونه كه از همه جهت زير نظر و مراقبت دارد مي كوشد تا زمينه هاي رشد و بالندگي كمالي وي فراهم گردد. تدبر و تفكر در گستردگي و شمول علم خداوندي نسبت به همه حركات و موجودات (انعام، آيه 80) به معناي پذيرش ربوبيت مطلق الهي است و كسي كه ربوبيت مطلق خداوندي را باور داشته باشد به گونه اي ديگر رفتار مي كند كه در صورت جهل اين گونه رفتار نمي كرد، چرا كه خود را در محضر خداوند خبير و لطيف و بصير مي يابد و مي كوشد تا خطا و گناهي از وي سر نزند و از ديگر سو نسبت به از دست دادن چيزي اندوهگين و محزون نگردد و از آينده خود خوفناك و هراسناك نباشد، چرا كه نسبت به از دست داده، ربوبيت الهي را نسبت به خود مي بيند و نسبت به آينده پروردگاري اش را مي داند. بنابراين در همين دنيا به گونه اي رفتار مي كند كه اهل بهشت رفتار مي كنند.
به سخن ديگر از مهم ترين كاركردهاي علم آدمي به علم خدا بر هستي و خود اين است كه از گناه اجتناب مي ورزد (نساء، آيات 107 و 108) چنان كه از ظلم و ستم به ديگران (فاطر، آيات 37 و 38)، هواپرستي (نساء، آيات 135) سرمستي (انفال، آيه 47)، بدگويي (نساء، آيه 148) بخل ورزي (آل عمران، آيه 180)، اطاعت از دشمن و رابطه پنهاني با آنان (محمد، آيه 26) خيانت (نساء، آيت 107 و 108) فرار ازميدان جهاد (آل عمران، آيه 153) خودستايي (نجم، آيه 32) اجتناب مي كند، چرا كه خود را در محضر خداوند مي يابد و او را شاهد و ناظر بر افكار و اعمال و نيات خويش مي داند.
چنان كه همين علم و آگاهي نسبت به حضور در محضر خداوند موجب مي شود تا به خداوند اميد بسته (يوسف، آيه 83)، اطاعت همه جانبه از خداوند را در دستور كار خود قرار دهد(نور، آيه 53 و حجر، آيه 1) و به ايمان واقعي دست يابد (بقره، آيه 256) و به كارهاي نيك و خير چون انفاق تشويق شود (بقره، آيه 215 و آيات ديگر) و تقواي الهي را پيشه گيرد (بقره، آيه 231 و آيات ديگر) و بر خداوند توكل نمايد (اعراف، آيه 89 و آيات ديگر) و به رعايت حقوق ديگران (نساء، آيه 127)، عدالت(همان) و صبر (يوسف، آيه 83) بپردازد.
اين ها تنها نمونه هايي از بركات و آثار علم انسان به علم مطلق و شهودي الهي است كه در زندگي وي ظاهر مي شود و اجتماع نيز از اين علم و آگاهي وي سود مي برد، چرا كه وفاي به عهد (مائده، آيه 7 و توبه، آيات 77 و 78) و قيام خالصانه به عدالت و اجراي آن (مائده، آيه 8) و عفت و حيا مداري (نور، آيه 30) تنها بخشي كوچكي از رفتارهاي درست و راست چنين شخصي خواهد بود.
از اين روست كه خداوند در آيات پيش گفته و آيات بسيار ديگر به مواردي از علم خود توجه مي دهد تا هوشياري آدمي را برانگيزد و به او هشدار دهد كه در محضر خداوند است و انسان عاقل در محضر خداوندي كه آگاهي و عالم به پيدا و نهان و سر و خفي اوست نمي بايست گناه كند و يا به كارهاي بدگرايش يابد و يا از خداوند نوميد گردد و به خداوند قادر و توانا توكل نكنند و امور خويش را به وي تفويض ننمايد. در حقيقت اين شيوه اي تربيتي است كه خداوند در پيش گرفته و بسياري از مردم نيز از آن درس مي گيرند و به تصحيح و اصلاح رفتارهاي خويش مي پردازند.

 



اومانيسم يا كرامت انسان

مصطفي سياوشي
اخيراً در غرب و جوامع غربزده وقتي ديدند در زندگي دچار خلاء شده اند، براي ارضاي حس دروني خود قائل به نظريه اي شدند كه بر اساس آن اصالت را به انسان داده و خداخواهي را از او نفي كردند تا بتوانند به زعم خويش به واسطه اين كار بر درجات وكرامات انساني بيفزايند.
اين نوشتار سعي دارد با نقد اين تفكر، اثبات كند كه مكتب اومانيسم (1) نه تنها در اين راه موفق نبوده، كه سير قهقرايي نيز براي انسان به وجود آورده است؛ و از طرفي با نگاهي به دين مبين اسلام سعي بر آن دارد تا كرامت انسان را از منظر امام علي (ع) اثبات نمايد. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
ريشه اومانيسم
گروهي كه در غرب خداخواهي را با اصالت انسان در تضاد مي بينند، پديدآورندگان مكتب اومانيسم هستند، البته ماجرا از آنجا سرچشمه مي گيرد كه غرب پس از نفي عوالم طبيعي، در خود يك فقر معنوي عجيبي احساس مي كرد، زيرا انكار خداو تفسير جهان و انسان با قوانين خشك طبيعي، هر نوع عاطفه را از جامعه برچيد و انسان با يك ماشين يكسان گرديد. اين كار سبب شد كه بعضي از متفكران غربي براي جبران عدم معنويت و عاطفه، اصلي به نام اصالت انسان را مطرح كنند تا به زعم خويش از خشكي و جمود زندگي بكاهند؛ از اين جهت مكتبي به نام اصالت انسان پديد آمد كه اصالت را به مخلوق مي دهد و آن را از خالق سلب مي كند.
در حالي كه اين دو اصالت در عرض يكديگر نيستند تا تضادي ميان آن ها باشد كه بگوييم: «يا خدا يا انسان»، بلكه اين دو در طول همديگرند و انسان بر اثر پيوستگي به آن درياي نامتناهي، از او مدد مي گيرد و سعي مي كند خود را به مركز كمال نزديك سازد.
در حقيقت كمال انسان قطره اي است از آن دريا، و اگر به آن دريا بپيوندد ديگر قطره نيست؛ بلكه درياست:
قطره درياست ، اگر با درياست
ور نه او قطره و دريا، درياست (2).
آيا دين محدود كننده انسان است؟
گاهي دراين باب از دين و پاي بندي به قوانين الهي سخن گفته مي شود و گاهي از جامعه سكولار (3) كه پايبند به قوانين الهي نبوده و به دين و مذهب اعتقادي ندارند.
در مورد نخست بعضي پايبندي به قوانين الهي را محدود كننده بشر مي دانند و آن را نوعي سلب آزادي براي انسان تلقي مي كنند. در حالي كه چون انسان با كمال آزادي دين را مي پذيرد، طبعا هر نوع محدوديت ديني برخلاف انتظار نيست؛ بلكه در اين صورت مخالفت با اين محدوديت نوعي مخالفت با آزادي و خود مختاري انسان شمرده مي شود (4).
از طرفي بايد ببينيم آيا محدوديت هاي ديني را مي توان محدوديت ناميد؟ اصلا آيا پذيرفتن قوانين الهي با اصالت و كرامت انساني منافات دارد يا نه؟
اگر به اين كلام امام علي (ع) نگاهي بيندازيم كه فرموده اند: «ان الله سبحانه جعل الطاعه غنيمه الاكياس عند تفريط العجزه » همانا خداي سبحان طاعت را غنيمت زيركان قرار داد آنگاه كه مردم ناتوان كوتاهي كنند (5)؛
مي بينيم امام عبادت و سر نهادن به قوانين الهي را نشانه تيزبيني افراد دانسته و آن را درجه اي از درجات والا مي دانند نه محدوديت و ضد آزادي.
در كلام امام علي (ع) حركت به سوي عبادت و بندگي، سبقت گرفتن به سمت خوشبختي دانسته شده است.
امام در خطبه اي با اشاره به آيه «ليجزي الذين أساؤا بما عملوا و يجزي الذين أحسنوا بالحسني»(6)، مردم را به سبقت گرفتن به سوي طاعت خدا دعوت نموده و فرموده اند: «فاتقوالله عز ذكره و سار عوا الي رضوان الله و العمل بطاعته و التقرب اليه بكل ما فيه الرضا فأنه قريب مجيب»(7)، تقواي الهي داشته باشيد و به سوي رضوان الهي و عمل به طاعات او و نزديكي او با هر وسيله اي كه در آن رضاي اوست، سرعت بگيريد...
آيا مي شود ورزشكاري را كه در ميدان مسابقه در چهارچوب قوانين بازي به سوي پيروزي مي دود را فردي كوچك و محدود محسوب كرد؟
مگر نه اين است كه در ميادين مسابقات ورزشي، قهرمانان، محبوبيت بيشتري كسب كرده و روز به روز درجه اجتماعي آنان بالاتر مي رود؟
حال آيا زماني كه در اين ميدان مسابقه كسي به سمت پيروزي، آن هم طبق قوانين فوق بشري حركت مي كند را مي توان شخصي محدود و بي ارزش ناميد؟
البته امام براي دين داري و عبادت به اين وجه بسنده نكردند و كرامتي ديگر براي افراد دين دار بيان كردند و حكمت دين مداري را فراتر از قبل دانسته و خطاب به يگانه معبود عالميان فرموده اند:
ما عبدتك خوفأ من نارك و لا طمعاً في جنتك، لكن وجدتك أهلا للعباده فعبدتك»(8)، من تو را نه از ترس آتشت عبادت مي كنم، نه به طمع بهشتت، لكن چون تو را سزاوار عبادت ديدم پس عبادت كردم.
اين جاست كه مي فهميم كشش اين افراد به سوي خدا و فرمانبري آن ها كاملا لذت بخش بوده و هرگز آن را با آزادي خود در تضاد نمي بينند.
آزادي در جوامع سكولاريستي
در مورد دوم، جوامعي كه دين را از زندگي بشر حذف كردند تا بلكه بتوانند با اين كار به ارزش انسان رنگ و لعابي بدهند، بايد گفت: آن ها هر چندمحدوديت هاي ديني را پذيرا نيستند، ولي از محدوديت هاي اجتماعي كه زاييده حكومت اكثريت است، گريزي ندارند و بايد پذيراي آن باشند و اين محدوديت نيز به نوعي از مجراي خود مختاري بشر عبور كرده و به دست و پاي او بسته مي شود.
بنابراين هيچ جامعه اي اعم از ديني و الحادي نمي تواند از آزادي مطلق بهره بگيرد(9).
اما بايد انديشيد در اين دو جامعه محدود، در كدام يك كرامت بشر حفظ گرديده است؟
آيا مي توان گفت در جوامع غربي جبر و استبداد به كلي از بين رفته و با حكومت هاي دموكراتيك كرامت انساني افزايش يافته است؟
مگر نه اين است كه امروزه پس از پيوستگي جوامع و گسترش صنعت، عوامل جبرآفرين ديگري نيز پديد آمدند، كه اختيار را از كف انسان ها مي ربايند و چه بسا انسان فكر مي كند كه عمل كرده اما غافل از آنكه عواملي خارج از اختيار، مانند رسانه ها و تبليغات گمراه كننده فكر و انديشه را در مغز او پديد مي آورد.
در انتخابات غرب اين مسئله كاملا مشهود است. سرمايه داران بزرگ براي انتخاب شدن نمايندگان مورد نظر خود، از ابزارهاي گوناگوني حتي ستارگان سينما بهره گرفته و آن چنان جامعه را براي رأي دادن به منتخبان مورد نظر خود آماده مي سازند كه حتي خود رأي دهنده از عوامل جبرآفرين بي خبر باشند(01).
در اين جوامع انسان به ظاهر آزاد و داراي اصالت است و اين در حالي است كه اسير و برده سرمايه داران و سياست مداران گشته است. امام علي(ع) در اين خصوص در سخني قاطعانه فرموده اند: «لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا»(11) بنده كسي نباش كه خدا تو را آزاد آفريده است.
امام با اين كلام مي خواهند انسان متعلق به غير نباشد و همواره عزت و سربلندي خود را حفظ نمايد.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است(21).
و انسان هميشه بايد آزاد و آزاده باشد، و آزادگي اش را حفظ كند.
زير بارند درختان كه تعلق دارند
اي خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد(31).
هم اكنون مي توان ديد كه در جوامع به اصطلاح اومانيستي چگونه انسان بي اصالت شده كه حتي در واقع حق رأي از او سلب گشته و آن چنان تبليغاتي بر اذهان آن ها انجام گرفته كه رأي و نظر و مشاركت خود را به چشم و ابروي بازيگري، يا شهرت ورزشكاري مي فروشند؛ درحالي كه امام علي (عليه السلام) اوج كرامت و شرافت را براي انسان قائل شده اند و بهايي در برابر انسان قرار مي دهند كه به هيچ نرخي نمي توان آن را قيمت گذاري كرد: «انه ليس لأنفسكم ثمن الا الجنه ، فلا تبيعوها الا بها » همانا بهايي براي جان شما كمتر از بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد(41).
سخاوت و كرامت انساني
از معارف ديني اسلام مي توان سخاوت را نام برد كه بر آن بسيار تأكيد گرديده است.
ما سخاوت را در آن مي بينيم كه به هنگام درخواست سائلي از ما، به اصطلاح دست رد به سينه او نزنيم، درحالي كه امام علي(ع) اين را سخاوت نمي داند. زيرا از نظر ايشان درخواست كردن از غير با كرامت و عزت انساني منافات دارد. ايشان در اين مورد مي فرمايند: «آبروي تو چون يخي جامد است كه درخواست، آن را قطره قطره آب مي كند، پس بنگر كه آن را نزد چه كسي آب مي كني(51).» و از آنجايي كه براي آبرو و عزت انساني ارزش والايي قائل هستند، سعي بر حفظ آن توسط افراد دارند و مي خواهند هيچ نيازمندي كوچك نشود و براي برآورده شدن حاجات آنان؛ براي افرادي كه مي خواهند سخي باشند سخاوت را اين گونه تعريف مي نمايند كه: «السخاء ما كان ابتداء»، سخاوت آن است كه تو آغاز كني(61).
يعني شما نگذاريد نيازمند درب خانه شما بيايد، و قبل از درخواست او، شما نياز آن را برآورده سازيد.
نكته مورد اهميت اين كه امام با اين همه تأكيد و سفارش بر سخاوت، عدالت را بر سخاوت برتري مي دهد و آن را شريف تر از سخاوت مي داند، زيرا در عدالت ارزش براي همه انسان ها است و تدبير عمومي مردم را شامل مي شود، درحالي كه بخشش شامل گروه خاصي مي شود.(حكمت 734)
حتي مجرمين هم داراي كرامت اند
از دستورات امام علي(ع) كه كرامت انسان را دوچندان مي كند حفظ كرامت همه افراد، حتي مجرمين است. ايشان براي تنبيه آنان برنامه اي دارند تا كوچك ترين لطمه اي به شخصيت آن ها وارد نشود. «ازجر المسيء بثواب المحسن» بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار، آزار ده (71).
در اين باب برخورد امام با خوارج را ببينيم كه روزي بر كرسي خطابه قرار داشت و مردم را پند مي داد، ناگهان يك نفر از خوارج از گوشه مسجد فرياد زد: «لاحكم الالله». وقتي شعار او تمام شد، فرد ديگري برخاست و همان شعار را تكرار كرد و بعد گروهي برخاستند و همان شعار را تكرار كردند.
اما در پاسخ به آنان فرمود: «كلمه حق يراد بها باطل»، سخني به ظاهر حق اما آن ها باطلي را دنبال مي كنند. سپس فرمود: تا وقتي كه با ما هستيد از سه حق برخورداريد:
1- لانمنعكم مساجدالله ان تصلوا فيها، از ورود شما به مساجد خدا جلوگيري نمي كنيم تا در آن جا نماز بگزاريد.
2- و لانمنعكم الفيء ما كانت أيديكم مع أيدينا، شما را از بيت المال محروم نمي كنيم مادامي كه در مصاحبت ما هستيد.
3- ولا نبدؤكم بحرب حتي تبدءونا ]به[، تا آغاز به جنگ نكرده ايد با شما نبرد نمي كنيم (81).
كرامت همه انسان ها
شاه بيت كراماتي كه امام علي(ع) براي انسان ها قايل شده است، نفي تفكرات نژادپرستانه(91) است.
امام به مالك اشتر ضمن دستور مهرباني با همه مي فرمايند: مردم دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند. (02)
يعني مردم هر طور كه باشند محترم اند و هيچ گاه سياه يا سفيد بودن شان موجب امتياز آن ها نيست و هر آييني داشته باشند، يهودي يا مسيحي يا...، اما چون انسان اند كرامت انساني را دارند. امام به خوبي آيه «و لقد كرمنا بني ءادم... (12)» را تفسير كردند و اين احترام را برهمگان جاري و ساري نمودند.
نگاهي به كلام امام كنيم؛ آن جا كه سربازي از سربازان معاويه در شهر انبار به خانه زني يهودي يورش، و دست بند و گردن بند او را به غارت برده بود؛ حضرت با عصبانيت تمام فرمودند: «لو أن امرأ مسلماً مات من بعد هذا أسفا ما كان به ملوما»، اگر براي اين حادثه تلخ مسلماني از روي تأسف بميرد ملامت نخواهد شد و ازنظر من سزاوار چنين حالتي است.(22)
در اين كلام مي بينيم اميرالمؤمنين به مذهب نگاه نكرد و همين كه حرمت شخصي شكسته شد، به انساني بي احترامي شد اين گونه برافروختند.
از كدام يك بايد پيروي كرد؟
از كلام امام علي (ع)- كه به اختصار به برخي موارد آن اشاره شد- درمي يابيم كه امروز حتي در مترقي ترين مكاتب فكري و فلسفي جهان چنين پايه اي از ارزش براي انسان مطرح نشده است. گرچه ممكن است به اعتبار گفته ها و نوشته ها و مقالاتي كه منتشر كرده اند از بعد نظري انسان را به جايگاه لايق و بايسته اش رسانده اند، اما از نظر عملي و در صحنه رويكردهاي اجتماعي، آدمي در سطح ديگر امكانات ابزاري مورد تحقير و توهين قرار گرفته، و در بعضي نگاه ها و در مقايسه با علم و صنعت، به شدت تنزل رتبه پيدا كرده است.(32)
از آنچه گفته شد مي توان فهميد كه سعادت انسان در مكتب اومانيسم و امثال آن محصول بينش تنگ خرد انسان است كه روشن گري او كاملاً محدود مي باشد نيست كه هر روز مكتبي پشت سر مكتبي و به اصطلاح ايسمي به دنبال ايسمي پديد مي آيد و هر كدام به خودنمايي پرداخته، سپس به زباله دان تاريخ ريخته مي شوند. تجربه و يا مرور زمان زيان بار بودن همه مكاتب مادي و ناقص ساخته انديشه انسان را روشن مي سازد، درحالي كه سعادت انسان در بينش هاي ديني نتيجه احكامي است كه از عقل كل صادر مي گردد كه هم انسان و طبيعت را آفريده و هم از راز برخورد هر دو آگاه است (42).
پي نوشت:
1- humanism (اصالت انسان)
2- مدخل مسائل جديد در علم كلام، ص011
3- secularism (تفكر جدايي دين از سياست)
4- مدخل مسائل جديد در علم كلام، ص601
5- نهج البلاغه، حكمت133
6- سوره نجم آيه13
7- كافي، ج8، ص471
8- بحارالانوار، ج67، ص681 و عوالي اللآلي، ج1، ص404
9- مدخل مسائل جديد در علم كلام، ص106
01- همان، ص89
11- نهج البلاغه، نامه13
21و 31- ديوان حافظ
41- نهج البلاغه، حكمت456
51- نهج البلاغه، حكمت 346
61- نهج البلاغه، حكمت35
71- نهج البلاغه، حكمت177
81- مستدرك الوسايل، ج11، ص56
91- راسيزم (racism) و آپارتايد(apartheid)= نژادپرستي
02- نهج البلاغه، نامه35
12- سوره الاسراء آيه07
22- نهج البلاغه، خطبه72
32- قطره اي از دريا، ج3، ص359
42- مدخل مسائل جديد در علم كلام، ص801


 



مكتب خميني يا مكتب ايراني

خليل منصوري
هر شريعتي داراي قرائت هاي گوناگوني است كه از آن به مذاهب ياد مي شود. در هر مذهبي نيز تفاوت هاي روشي وجود دارد كه از آن به مكتب تعبير مي شود. تفاوت هاي روشي گاه چنان تأثيرگذار است كه رنگ مذهب را دگرگون مي سازد و چهره ديگري از آن ترسيم مي كند.
در اسلام همانند ديگر شرايع الهي، مذاهب گوناگوني پديد آمده است كه از آن جمله مذهب تشيع بر مدار دوازده امام معصوم(ع) است كه امام دوازدهم آن در غيبت به سر مي برد و به سبب فقدان شرايط مطلوب و عدم پذيرش كامل مردمي، از حضور در عرصه جامعه دور شده است.
مكتب ولايت فقيه
در مذهب تشيع، مكاتب چندي وجود دارد. مكتب امام خميني(ره) يكي از اين مكاتب است كه از آن به مكتب ولايت فقيه نيز ياد مي شود. در مكتب خميني(ره) عناصر برجسته اي وجود دارد كه از آن جمله مي توان به ولايت فقيه در عصر غيبت اشاره كرد. در اين تصوير، ولي فقيه مسئوليت نيابت از امام زماني را به عهده مي گيرد تا جامعه را به سوي كمالي سوق دهد كه ظهور، رخداد طبيعي آن خواهد بود. بنابراين، نقش جامعه شيعي، نقش مقدماتي براي ظهور منجي بشريت و دولت عدالت محور جهاني حضرت مهدي(عج) است.
مكتب خميني(ره) از عناصر ديگري چون عزت مداري، عدالت محوري، حكومت و حاكميت و مانند آن بهره مند است. در اين مكتب، تفسير ديگري از جهان، مسئوليت مردم و مؤمنان، فلسفه حكومت، فلسفه فقه، فلسفه عاشورا، فلسفه ظهور و منجي ارائه مي شود كه از بسياري جهات با مكاتب ديگري كه در مذهب تشيع وجود دارد تفاوت هاي جدي و معناداري دارد.
در مكاتب ديگر، ممكن است از عرفان، ولايتمداري، تعبد، تعقل، حكومت، عاشورا، منجي و مانند آن سخن به مانند آيد، ولي تعبيرها و تفسير ها به گونه اي است كه نمي تواند ملتي بزرگ چون ملت عصر خميني را پديد آورده و تأثيرات و تحولات جهاني را به گونه اي رقم زند كه همه جهان استكباري را در برابر آن قرار دهد و همه مستضعفان عالم را در صف خويش درآورد.
اسلام بيش از هزار و چهارصدسال است كه در جوامع اسلامي حضور دارد و مكاتب تشيع از همان زمان نقش جدي در جامعه داشته است، ولي اين مكاتب هرگز نتوانسته است آن مقدار تأثيرات و تحولاتي را به همراه داشته باشد كه مكتب خميني از تشيع به دنبال داشته است.
استكبار جهاني براساس «تشابهت قلوبهم» بر مدار استخفاف مردم شكل مي گيرد تا اطاعت بي چون و چراي مردم جهان را به همراه داشته باشد. (زخرف، آيه54) اينان با دعوت مردم به ارباب هاي گوناگون و متعدد چون هواهاي نفساني و شهواني، چنان مردم را به استخفاف مي كشانند كه ديگر هيچ عزتي در آنان نمي توان يافت و سرگردان از اين اله به آن خدا مي روند تا آرامش و آسايشي را بجويند كه قابل دسترسي از اين طريق نيست. (يوسف، آيات39و 40 و آيات ديگر قرآن)
هراس گردنكشان از مكتب خميني(ره)
مكتب خميني(ره) كه مكتب حقيقي اهل بيت(ع) و تفسير روشن و به واقع نزديك تر از همه مكاتب ديگر به تشيع است، توانسته است انسانها را از استخفاف بيرون آورد و به ايشان بفهماند كه مي توانند در چارچوب توحيد و اتحاد به همه استكبار نه بگويند.
اين گونه است كه مكتب خميني(ره) در لبنان در جنگ سي و سه روزه، شاخ استكبار را شكست و پوزه صهيونيسم جهاني را به خاك ماليد و در جنگ بيست و دو روزه در فلسطين زمين گير كرد و كمرش را شكست كه هنوز نتوانسته از خاك بلند شود و چون ماري زخمي به خود مي پيچد.
از اين رو صهيونيسم از مكتب خميني و اسلامي كه او پرچمدار آن است مي هراسد و اسلام و مذاهب و مكاتب ديگر را چون كبريت بي خطر براي استكبار جهاني ارزيابي مي كند.
بنابراين، اگر لازم است كه از مكتب در اسلام و تشيع سخن به ميان آيد، مي بايست از مكتب خميني(ره) ياد شود كه اكنون ولايت آن را مقام معظم رهبري به عهده دارد. چنين مكتبي است كه كمال و تمام اسلام را به نمايش گذاشته و عزت را به همه مؤمنان و مسلمانان بلكه مستضعفان جهان بخشيده است و مي توان گفت: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون، اليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً؛ امروز كافران از (زوال) آئين شما، مأيوس شدند، بنابراين، از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز، دين شما را كامل كردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.» (مائده، آيه3)
آيا بهتر نيست كه به جاي مكتب ايراني با هزار اما و اگر و تفسير درست و نادرست، از مكتب خميني(ره) سخن بگوييم كه استكبار را به زانو درآورده و عزت به همه عدالت خواهان و مؤمنان بخشيده و فلسفه بسياري از مسايل بزرگ در اسلام و تشيع را تبيين و روشن كرده و توصيه هايي كامل براي ظهور منجي بيان داشته و ما را براي سعادت دنيوي و اخروي در چارچوب مكتب اهل بيت(ع) با تفسير درست و روشن و راست آماده ساخته است؟
با دوستاني كه از سراسر جهان مي آيند وقتي سخن مي گوئيم، همه بالاتفاق مي گويند آن چه جهان را متحول ساخته نام خميني و مكتب اوست، چرا كه بي نام خميني(ره) ، انقلاب اسلامي و ايران شناخته نمي شود و تمام دشمنان استكباري و كافر و مخالف از اين نام هراس دارند. پس زنده باد نام خميني و مكتب خميني و مكتب اسلام .

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14