(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 21 مهر 1389- شماره 19763

مسافر كنفرانس برلين ميهمان كليساي كلن
رؤياي اصلاح طلبان لميدن در آغوش آمريكا
چرا سپاه در كانون حملات بدخواهان نظام است سنگ زيرين آسياب
بدل سازي ناشيانه فتنه گران براي شهر قيام



مسافر كنفرانس برلين ميهمان كليساي كلن

مهدي سعيدي
يكي از ويژگي هاي فتنه سبز، نفوذ فرصت طلبان در صفوف فتنه گران بود؛ چهره هايي كه بخشي از آنها حتي با صراحت انتخابات دهم رياست جمهوري را تحريم كرده بودند، اما پس از انتخابات خود را سردمدار اعتراض به نتايج انتخابات دانسته و از رهبري فتنه سبز سخن گفتند.
يكي از اين افراد كه ادعاهاي بسياري هم دارد اكبر گنجي است كه با تندروي هاي هميشگي خود توانسته است به ظاهر شهرتي به پا كند و اين روزها با هجمه عليه نظام اسلامي در آمريكا روزگار بگذراند. گنجي از جمله كساني بود كه با تحريم انتخابات تلاش كرد تا از مشروعيت نظام اسلامي بكاهد، اما آنگاه كه با حماسه 40 ميليوني ملت مواجه شد، به صف فتنه گران پيوست تا كام ملت را پس از حماسه 22 خرداد تلخ كند.
سخنراني در پارلمان اروپا و پارلمان انگليس، نامه به كميسارياي عالي حقوق بشر و دبيركل سازمان ملل، تحصن در برابر مقر سازمان ملل، سخنراني در محافل مختلف ضدانقلاب و نوشتن مقالات متعدد براي وب سايت هاي
بي مشتري اپوزيسيون عليه نظام اسلامي، از جمله
خيانت هايي است كه در پرونده اكبر گنجي در دوران فتنه به ثبت رسيده است.
مسافر ديروز كنفرانس برلين، امروز به عنوان ميهمان كليساي كارتويزر كلن آلمان حاضر شد و تلاش نمود تا در آخرين ياوه بافي هاي خود، اندك هواداران مأيوس و ناكام فتنه سبز را به آينده اميدوار سازد و نشان دهد كه «فتنه سبز دود نشده و به هوا» نرفته است؟! وي در اين سناريوي جديد براي توجيه وضعيت وخامت بار فتنه سبز ناچار به برخي اعترافات شده است كه مي توان بدان توجه نمود.
1- وي اعلام مي دارد كه جنبش دموكراسي خواهي مردم ايران از مشروطه تا امروز ادامه داشته و نمي توان آن را به جنبش سبز تقليل داد! در واقع درست است كه فتنه سبز ناكام مانده است ولي جنبش دموكراسي خواهي ملت ايران كه حركتي فراتر از فتنه سبز است همچنان ادامه دارد. همين اظهارات به خوبي نشان مي دهد كه افراطيون اين جريان نيز امروز به شكست فتنه معترفند و تنها با لفاظي و بازي با عبارات و كلمات در تلاشند تا به نحوي آبروداري كنند.
2- گنجي مدعي است هرچند استراتژي «فتح خيابان ها» كه يكي از اركان جنبش هاي دموكراسي خواهي است با شكست مواجه شده است، اما مهمترين مسئله، درس گرفتن از شكست ها و عدم تكرار خطاهاست!؟ البته ما نيز با اين تعبير موافقيم و بر اين باوريم كه به واقع شكست فتنه گران مي تواند درسي براي ديگران باشد كه نظام جمهوري اسلامي با چنين شيوه هايي با ناكامي مواجه نخواهد شد.
3- وي ادعا دارد كه زمينه ها و محرك هاي فراواني براي تداوم فتنه وجود دارد كه بايد براي سوءاستفاده از آن برنامه ريزي كرد كه در رأس آن مشكلات اقتصادي كشور قرار دارد. وي با صراحت از اجراي «طرح هدفمندسازي يارانه ها» به عنوان فرصتي براي ايجاد ناآرامي و اغتشاش ياد مي كند كه به خوبي ماهيت پليد اين جريان را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه مدعيان اصلاح امور چگونه به اپورتونيست هايي براي ضربه زدن به نظام و ملت تبديل گشته اند.
4- فراز پاياني سخنراني گنجي كه به شدت تلاش دارد تا آن را در قالب چارچوبي علمي ارائه دهد و آن را محصول نگاه عميق جامعه شناسانه خود معرفي كند، كوشش براي ايجاد اميد در دل حضار است. وي بر اين باور است كه اميد را بايد ساخت و در ادامه با توصيفات دروغين و ساختگي خود از وضعيت كشور بر افزايش شكاف بين مسئولان و گريزاني نسل جوان از انقلاب اسلامي سخن مي گويد، اين در حالي است كه هرچند بايد تفاوت بين نسل ها را به رسميت شمرد اما باور نسل سوم به آرمان هاي انقلاب را مي توان همچنان در حضور باشكوه آنها در عرصه هايي چون انتخابات 22 خرداد، راهپيمايي 9 دي و 22 بهمن، مراسم اعتكاف، اردوي راهيان نور و تلاش همه جانبه در عرصه جنبش نرم افزاري مشاهده نمود.
سخن آخر اينكه به نظر مي رسد تاريخ مصرف فتنه گراني چون اكبر گنجي كه از ملت جدا گشته و به آغوش بيگانگان پناه برده اند، به سرآمده و ديگر حاميان بيگانه آنها نيز حاضر نيستند در برابر اظهارات تكراري آنها دلاري هزينه كنند. اين مسئله كه به تهديدي براي تداوم حيات اين افراد در خارج از كشور مبدل گرديده آنان را واداشته است كه با ارائه تحليل هايي افراطي، آخرين تلاش ها براي جلب رضايت اربابان خود را نيز داشته باشند.

 



رؤياي اصلاح طلبان لميدن در آغوش آمريكا

مترجم:محمدجعفري
كساني كه نگران هستند كليد خوردن يك جنگ جديد در خاورميانه مي تواند آنچه از اقتصاد آمريكا باقي مانده را از بين ببرد و آزادي و آسايش آنها را دچار تلاطم كند. مطمئنا مخالف درخواست هاي متعددي هستند كه براي جنگ عليه ايران مي شود و اين مسئله آنها را رنج مي دهد. ايران بنابر اظهارات و تصميمات سرويس هاي اطلاعاتي نه داراي سلاح هاي اتمي است و نه برنامه اي براي راه اندازي آن دارد.
توهين به رئيس جمهور ايران محمود احمدي نژاد و رژيم اين كشور را فاشيسم اسلامي معرفي كردن كار سختي نيست اما اين اظهار نظرها با واقعيت تعاملات سياسي پيچيده اي كه در ايران امروز ديده مي شود مطابقت ندارد. دشمني و عداوتي كه متوجه تهران است بيشتر بخاطر كارهايي است كه كشور ايران شايد انجام بدهد، نه به دليل كارهايي كه درحال انجام آن است كه با توجه به اين مهم بايد گفت كه بهانه خوبي براي جنگ نمي باشد و رفتار درستي نيست.
قطعنامه اي در كنگره روبه تصويب است كه حمله ]رژيم[ اسرائيل به ايران را قطعي مي كند، حمله اي كه در صورت مواجه با انتقام گيري ايران، كه مطمئنا چنين خواهد بود، با دخالت و حمايت فوري آمريكا همراه مي باشد. اين قطعنامه به صراحت بيان مي كند كه در بمباران ايران آمريكا از ]رژيم[ اسرائيل پشتيباني خواهد كرد و ]رژيم[ اسرائيل مي تواند از تمام ابزار لازم عليه ايران استفاده كند از جمله نيروي نظامي. اين قطعنامه غيرالزام آور است يعني نمي تواند تبديل به قانون شود و تنها بعنوان يك اظهارنظر ارائه مي شود اما جاي تعجب دارد كه دراين قطعنامه تا چه اندازه به عواقب وخيم بعداز آن بي توجهي شده و از پيامدهاي ناگوار آن براي صدها هزار نظامي آمريكايي و پرسنل ديپلماتي كه درحال حاضر در منطقه خاورميانه درحال خدمت هستند غفلت صورت گرفته است. حتي پنتاگون نيز با حمله ]رژيم[ اسرائيل عليه ايران مخالف است زيرا از انتقام گيري سريع نيروهاي ايراني عليه نيروهاي آمريكا در عراق و افغانستان آگاه است. در همان زمان بطور كاملا غيراتفاقي نئومحافظه كاران پيشتاز آقايان رائول مارك گركت و بيل كريستول مقالاتي را ارائه كردند كه در آنها اين قطعنامه بسيار مهم خوانده شده و بر اولويت عمل به آن تاكيد شده است. هم گركت و هم كريستول اصرار براين دارند كه اقدام توسط اسرائيل و يا آمريكا بهتر از نشستن و دست روي دست گذاشتن است و هر دو نيز توانايي ايران را در حمله متقابل دست كم مي گيرند. جالب توجه است كه همين آقايان در گذشته نيز مرتكب اشتباهات جبران ناپذيري شده اند كه بارزترين آنها تحليل هاي ايشان در زمينه پيشروي در عراق مي باشد.
كريستول يك ژستو (كسي كه ژست مي گيرد) است، يك مقلد سياست خارجي، كسي كه دوست دارد سياست را به گونه اي شكل دهد كه مطابق اعتقادات لوي اشتراوسي اش باشد، لوي يك سياستمدار و فيلسوف آمريكايي- يهودي بود. گركت كه در واقع خطرناك تر بنظر مي رسد اطلاعات خوبي راجع به ايران و سياست داخلي آن دارد و از اين دانش براي دادن اعتبار به مقاله اش استفاده مي كند. اما درباره نئومحافظه كاران چيزي كه غالبا ديده مي شود شامل اين موارد است: فرضيات غلط، ارزيابي هاي خوشبينانه و خيال پردازي هاي دور راجع به چيزهايي كه شايد اتفاق بيافتد. شايد پيش بيني همين نئومحافظه كاران را درباره جنگ با عراق بخاطر آوريد كه آن را «آب خوردن» تعبير كردند، جنگي كه هنوز ده ها هزار سرباز آمريكايي درگير آن هستند و تقريبا هر روز باعث كشته كشتن آمريكايي ها مي شود.
دراين مقاله با عنوان «آيا بايد ]رژيم[ اسرائيل به ايران حمله كند؟ امنيت بهتر است از تأسف، «گركت درسه پاراگراف به تحليل عواقب حمله به ايران مي پردازد و به اين موارد اشاره مي كند: حمله به سربازان آمريكايي، تلاطم در قيمت نفت، حملات تروريستي در وسعت جهاني، جنجال و اغتشاش در دنياي اسلام و شتاب ايران براي دستيابي به سلاح اتمي بمنظور دفاع از خويش. البته در انتها نيز چنين نتيجه گيري مي كند كه «اينها ترس هايي هستند كه در آنها اغراق صورت گرفته است.»
اينكه چرا گركت حمله متقابل ايران را ناچيز تلقي مي كند براي ما مشخص نيست و در مقاله نيز بطور كامل به آن نپرداخته است و اين درحالي است كه هفت صفحه بعدي در اين مقاله به اين موضوع اختصاص داده شده است كه چرا حمله به ايران خوب است. او عقيده خود را چنين بيان مي كند كه بمباران ايران «تنها ابزار باقي مانده و مطمئني است كه برنامه هسته اي ايران را از ريل خارج و يا بطور جدي متوقف مي كند.» بمباران ايران همچنين «تهران را به لحاظ روحي و رواني درهم مي كوبد». او همچنين دليل دومي نيز براي حمله به ايران ارائه مي كند مبني بر اينكه «كشور ايران از تروريست هايي كه عليه ]رژيم[ اسرائيل و آمريكا فعاليت مي كنند حمايت كرده است» و اينكه رژيم ايران از كشتار يهوديان حمايت مي كند. او اعتقاد دارد كه ايران عزم راسخي براي رسيدن به سلاح هاي اتمي داشته و آن را عليه اسرائيلي هايي استفاده خواهد كرد «كه مي بايست با سياست هاي بي رحمانه خاورميانه زندگي كنند...» گركت اعتقاد دارد كه ] رژيم[ اسرائيل بايد به ايران حمله كند تا «اين سيستم را واژگون كرده، آبروي اين رژيم را ببرد» و به آنها طعم يك شكست نظامي را بچشاند. سپس اظهارات عجيب غريبي در مقاله خويش بيان مي كند ميان اينكه «در مورد ترس آمريكا از قدرت گرفتن ايران در عراق و افغانستان بزرگنمايي و يا اغرق شده است» و سپس «اقدامات ضد اسرائيلي خودجوش» را در بخش هاي مختلف اروپا، پس از آنكه ] رژيم[ اسرائيل براي دفاع از خويش متوسل به ابزار كشت و كشتار شد، را شديداً مورد انتقاد قرار مي دهد.
گركت در حال انجام دو كار است. نخست اينكه نقش] رژيم[ اسرائيل را در ايجاد شرايط نامساعد و دشوار خويش در مقابل ايران و ديگر همسايگان مورد غفلت قرار داده است. ] رژيم[ اسرائيل هميشه براي او حكم يك قرباني را دارد و هيچگاه محرك جنگ نيست يعني اگر ] رژيم[ اسرائيل دست به هر كاري هم كه بزند دفاع از خويش و معقول محسوب مي شود. دوم اينكه او هميشه ايران را يك شيطان بزرگ و آشكار در نظر مي گيرد كه همواره بدترين و غير انساني ترين راه ها را انتخاب مي كند و لذا حمله ] رژيم[ اسرائيل يا آمريكا را به ايران بهترين كار و ثمربخش ترين اقدام معرفي مي كند. او فراموش كرده است كه ايران هيچ برنامه سلاح اتمي ندارد و با اين وجود فرض مي كند كه تهران قصد دارد سنگين ترين هزينه ها و بيش ترين خطرها را بجان خريده و دست به ساخت و استفاده از سلاح اتمي بزند و يا اينكه آن را به دست تروريست ها بدهد. او هر گروهي درخاورميانه كه مخالف ] رژيم[ اسرائيل باشد را تروريست مي خواند و تمام آنها را دشمن واشنگتن نيز مي داند بدون توجه به اينكه آيا آنها سابقه حمله به آمريكا را داشته باشند يا خير. گركت درباره عكس العمل ايران نسبت به بمب باران شدن چنين مي نويسد كه «احتمال آن بسيار قوي است كه پس از حمله ] رژيم[ اسرائيل رهبر ايران از تروريست ها براي حمله به مواضع آمريكا استفاده كند». پاسخي كه هر عقل سليمي آن را نوعي دفاع از خويش به استفاده از منابع موجود تلقي مي كند اما گركت ترجيح مي دهد اين دفاع از خود را حركت تروريستي معرفي كند. گركت هرگونه انتقاد قانوني و مشروع عليه اقدامات ] رژيم[ اسرائيل را ضد يهودي و «زشت» معرفي كرده و آنها را رد مي كند.
حقيقت امر اين است كه هرگونه حمله از سوي ] رژيم[ اسرائيل به مواضع ايران مساوي است با شروع يك جنگ كلي و همه گير در منطقه كه بلافاصله آمريكا را درگير خود خواهد كرد. توانايي ايران در فناوري هسته اي براي ساخت بمب اتمي شايد از بين برود و شايد هم خير اما مطمئنا روند كار ساخت بمب اتمي را تسريع خواهد كرد. در ضمن به سرنگوني رژيم ايران نيز منتهي نخواهد شد تا اصلاح طلب ها آغوششان را به روي ] رژيم[ اسرائيل و آمريكا بگشايند. اوضاع بسيار وخيم خواهد شد، هيچ مشكلي در خاورميانه حل و فصل نخواهد شد و حداقل ده ها هزار انسان بي گناه، به خاك و خون كشيده مي شوند. كليد اين جنگ براحتي منتهي به استفاده از سلاح اتمي يا توسط ] رژيم[ اسرائيل و يا آمريكا مي شود. براي نئومحافظه كاران كار سختي نيست كه چشم خود را به عواقب ناگوار اين موضوع ببندند و بر روي مزايايي كه در خيالاتشان ديده اند و به عقيده آنها از طريق حمله به ايران، نابودي برنامه هاي هسته اي اين كشور و تغيير بدست مي آيد تأكيد ورزند. اما ما بارها شاهد آن بوده ايم كه همين نئومحافظه كاران دچار اشتباهات هزينه بر و دردسرآفريني بسياري شده اند كه معروف ترين آنها تعبير «آب خوردن» است كه درباره عراق بكار بردند و معضلي كه پس از گذشت هفت سال هنوز ادامه دارد. شروع يك جنگ ديگر در خاورميانه فاجعه اي قطعي و حتمي براي ايران، آمريكاو خصوصا ] رژيم[ اسرائيل خواهد بود و بايد به هر قيمت كه شده از آن جلوگيري كرد.

 



چرا سپاه در كانون حملات بدخواهان نظام است سنگ زيرين آسياب

محسن ابوالحسني
اگر اندكي دقيق تر در اين چند وقت گذشته خبرهاي رسانه ها را دنبال كرده باشيد، احتمالا خبرهاي مربوط به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بيش از پيش توجهتان را جلب كرده باشد؛ نه خبرهايي درباره موفقيت هاي جديد در توليد صنايع نظامي يا رزمايش هاي پرصلابت هميشگي يا عمليات هاي ضد تروريستي بلكه خبر حملات رسانه اي و انواع و اقسام توهين ها و تهمت ها به سپاه و سپاهيان به طرق مختلف. از تحريم هاي جديدتر ايالات متحده عليه سپاه و اظهارات توهين آميز هيلاري كلينتون درباره اين نهاد انقلابي تا حركت هاي هماهنگ برخي عناصر داخلي. از شكايت هفت تن از به اصطلاح اصلاح طلبان از داخل زندان! از يكي از سرداران سپاه به دستگاه قضايي به خاطر افشاي بعضي از اهدافشان و بيان آن چه كه در پشت پرده جلساتشان مي گذرد تا نامه پر از توهين حزب منحله مشاركت به فرمانده كل سپاه و زدن انواع تهمت ها درباره سركوبگري و ديكتاتوري به اين نهاد مقدس و يا تحريك خانواده بعضي از شهدا براي نوشتن نامه به فرمانده سپاه و زدن تهمت خيانت به خون شهدا به سبزپوشان سپاه. از تحريم خنده دار و تبليغاتي فرمانده سپاه و چند تن از فرماندهان فعلي و سابق سپاه براي ورود به آمريكا!!! و بلوكه كردن دارايي هايش در بانك هاي آمريكايي!!! تا شايعه ترور فرمانده كل سپاه در هفته دفاع مقدس و يا حملات شديد عليه سپاه درباره مسائل اقتصادي و دهها نمونه ديگر.
واقعا هدف از اين حملات رسانه اي چيست؟ مگر سپاه چه كرده است؟
در يك جنگ و پس از يك عمليات ناموفق، فرماندهان عمليات جلساتي را برگزار مي كنند تا چرايي و علت هاي عدم موفقيت را كشف كنند و راه هاي از بين بردن نقطه ضعف ها را بررسي كنند تا مبادا در عمليات هاي احتمالي بعدي از همان نقاط ضعف ضربه بخورند. جريان فتنه و دست هاي پشت پرده هدايت كننده آن به داخل و خارج از كشور، پس از ناكامي هايشان در فتنه سال گذشته، چند چيز را به عنوان مهم ترين موانع در برابر موفقيت هاي خود يافتند كه بي شك در كنار نقش و جايگاه ولايت فقيه و نزديكي و همراهي مردم با انقلاب، پاسداري پاسداران انقلاب اسلامي و بسيجيان مخلص از نظام مقدس جمهوري اسلامي يكي از اصلي ترين عوامل ناكامي فتنه گران در طول همه اين سال ها و مخصوصاً در سال گذشته بوده است. زيرا كه اساساً وظيفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در هر زمينه اي است. روزي در زمان هشت سال جنگ تحميلي در جبهه هاي جنگ و بر عليه دشمنان خارجي، روزي در نبرد با تروريست هاي خونخوار در شرق و غرب كشور براي تأمين امنيت مردم، روزي در صحنه هاي جنگ الكترونيك و سايبري براي تأمين امنيت انقلاب و امنيت اخلاقي جامعه در جنگ نرم، روزي در عرصه بازسازي كشور براي جبران عقب ماندگي ها و آباداني كشور، روزي در زمينه هاي اقتصادي براي جلوگيري از دست اندازي نااهلان به عرصه هاي حساس اقتصادي، روزي در خيابان هاي تهران براي حفظ امنيت پايتخت و ناكام كردن فتنه گران و هزاران روز ديگر در هزاران عرصه ديگر.
اگر امروز دشمنان خارجي و گوش به فرمانان داخلي آن ها، اين چنين به سپاه حمله مي كنند، قطعا تلاشي است مذبوحانه تا شايد بتوانند اين نقطه قوت انقلاب اسلامي را تضعيف كنند و سدي مقاوم را در برابر خود از جاي بردارند تا استوارتر قدم در عرصه دشمني با نظام جمهوري اسلامي ايران بردارند. در دنياي امروز خشم دشمنان نشانه خوبي است براي سنجش عملكرد خود. خشم امروز دشمنان و حملاتشان، همه فقط و فقط بيانگر اين واقعيت هستندكه؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مسماي خوبي براي نام خود بوده است و ان شاءالله خواهد بود.

 



بدل سازي ناشيانه فتنه گران براي شهر قيام

قم همواره به عنوان يكي از استراتژيك ترين پايگاههاي مذهبي جهان اسلام مشهور و هم از اين رو مورد توجه بوده است . به خصوص آنكه پس از تسلط انگلستان - استعمار پير و دشمن دائمي امت اسلامي - بر عراق، نجف اشرف كه قرن ها پرچمدار حوزه علميه جهان تشيع - به عنوان سمبل دين مداري، آزادي خواهي و فرياد عليه ظلم و تعدي دشمنان اسلام - بوده، وظيفه علم داري و پرچم به دوشي را به قم منتقل كرد. چنين بود كه پس از اين انتقال مأموريت، دوران پرتو افكني قم بيش از پيش آغاز شد. اولين ثمره اين پيشتازي نوراني، جرقه انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل عظيم الشأن بود. او كه مكتب آموخته قم بود توانست اعتبار قم را نه تنها از قم و نجف بالاتر برده كه جهاني سازد. اين البته ريشه ها، پيشينه ها و
پيش بيني هايي نيز در متون روايي منقول از حضرات معصومين
عليهم السلام داشت. كه در جاي خود قابل بحث و نقل است.
با پيروزي انقلاب اسلامي قم يكپارچه به حمايت از انقلاب اسلامي، مرجعيت و مردم برخواست. دشمن كه درصدد بود تا پايگاه مردمي انقلاب را تعضيف كند همواره از اين پيوستگي رنج ها برد. چنين بود كه غائله خلق مسلمان و شريعتمداري از سوي دشمن براي رويارو قراردادن قم و نظام، مرجعيت و نظام و در نتيجه مردم و نظام كليد خورد. پتانسيل اين غائله اما چنان نبود كه بتواند دردسر جدي براي انقلاب اسلامي و امام (ره) خلق كند و از اين رو با هوشياري مردم انقلابي قم و آذربايجان به سرعت مهار شد.
فاز ديگر برنامه ريزي دشمن، استفاده از پتانسيل «نفوذي ها» در قم براي تحت تأثير قراردادن آينده انقلاب اسلامي بود. دشمن فهميده بود كه با وجود پربركت امام خميني(ره) نمي تواند گامي از پيش ببرد. بيت آقاي منتظري طعمه گاه مطلوبي ارزيابي شده و مأمن خوبي براي اين شبكه تعريف شد. اما تلاش ها براي انحراف آينده نظام و انقلاب از «قم» نيز با تدابير امام راحل (ره) بار ديگر ناكام شد. شيخ ساده لوح از مقام خود عزل شد و به انزوا گرفتار آمد. شبكه نفوذي اطراف او اما از پاي ننشست و سعي نمود تا با برنامه ريزي هايي، شيخ به عنوان «پدر معنوي» اپوزويسيون نظام اسلامي تبديل شده و از ظرفيت ساده لوحي و زودباوري وي براي كاناليزه كردن بيش از پيش و بازي با او استفاده شود.
دشمن اينجا مي خواست قم، قم بماند اما قمي لائيك و يا حتي سكولار با رنگ مذهبي كه در ظاهر كاري به كار حكومت و نظام ندارد. اما در اصل همواره با كنايه ها و نيش هاي گزنده، پايه هاي اعتباري نظام را متزلزل ساخته و بدين ترتيب از اعتبار نظام اسلامي مي كاهد. براي او قم سكولار كه بتواند مقابل نظام اسلامي بايستد بسي بهتر از نبود قم بود.
در اين بين دهها هزار طلبه فدايي انقلاب و رهبري در قم به همراه دهها و صدها چهره برجسته علمي، فقهي، فلسفي، تفسيري و... كه به تصريح، حاكميت نظام ولايي اسلامي را با عمق جان پذيرفته و آمادگي جانفشاني در اين آرمان داشتند اما در تبليغات دشمن صاحب تريبوني نبودند. مراجع عظامي كه شخص و جايگاه رهبري معظم انقلاب اسلامي دام ظله را براي خويش مفترض الطاعه شمرده و ايشان را ولي مطلق الهي بر جامعه ميدانستند و از اين رو تبعيت از ايشان را بر خود مقدم مي داشتند نيز جزو «مغفول عنه» هاي جريان رسانه اي و تبليغاتي آنها قرار داشت. به واقع اما چنين بود كه دشمن نمي خواست واقعيت موجود را منعكس كند و حقيقت را بازتاباند.
فوت شيخ حسينعلي منتظري آن هم در بحبوحه جريان فتنه كه اميد فراواني بدو بسته بودند باعث شد تا دشمن بيش از پيش از پديدار شدن چهره حقيقي قم هراسناك شده و از اين رو به تعب و رنج بيافتد.بي پدري جريان فتنه سبز از يكسو، نداشتن پايگاه اجتماعي در ميان قاطبه مرجعيت، روحانيت، علما و متدينين از سوي ديگر، خلع به موقع صانعي از عنوان خود خوانده مرجعيت تقليد از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم به همراه قلت جمعيت هوادار وي، اوضاع پايگاه دشمن در قم را به شدت تحت تأثير خود قرار داد.
چنين شد كه فتنه گران داخلي - با دستور از سوي اربابان كراوات زده خارجي خود - در انتحاري بي سابقه سعي در پاك كردن صورت مسئله - به زعم خود - كرده و تلاش نمودند تا كل «قم» را حذف كنند. كساني كه تا چندي پيش ديدار دوره اي با مراجع تقليد! - صانعي و منتظري - راه انداخته و جلسات محفلي خود را در خانه هاي تيمي اطراف منازل اين آقايان ترتيب مي دادند، يكدفعه با خلأ مرجع تقليد! روبرو شده و از آنجا كه حتي آنها را به صف نعال - كفش كن - بيوت مراجع معظم تقليد قم نيز راه نمي دادند، سخن از انتقال يا بازگشت دوباره مرجعيت از قم به خارج كشور سر دادند.
جالب آنجا بود كه يكي از شخصيت هايي كه در محافل سياسي از او به عنوان بازيگر پنهان جريان فتنه ياد مي شود نيز در سفري به نجف و در ديدار با آيت الله سيستاني - مدظله - خواستار احياي مجدد حوزه نجف! و رونق بخشي بيشتر اين حوزه و.... شده بود.
در بين الهلالين بايستي گفت كه البته وي جواب قاطعي نيز از اين فقيه پير و پخته نجف شنيده كه ايشان، وي را به تبعيت بيش از پيش از رهبري معظم انقلاب اسلامي دام ظله فراخوانده بود. ديگران نيز بارها گفته اند كه مرجعيت شيعه در نجف و بخصوص حضرت آيت الله سيستاني حفظه الله ضمن تأكيدات مكرر بر احاطه علمي ، فقهي و سياسي
حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مقام معظم رهبري، اعلام داشته اند كه همواره نظرات رهبر انقلاب اسلامي را بر نظرات خود مقدم داشته و همواره از فرامين و رهنمودهاي ايشان تبعيت
مي نمايند .
پيشنهاد بازگشت مرجعيت به خارج آنچنان مورد هجو همگان حتي همراهان جريان فتنه قرار گرفت كه در نطفه خفه شد. چراكه همه مي دانستند اين سناريو نه براي پاسداشت ارج و قرب نجف اشرف و حراست از ميراث معنوي اين حوزه در تحولات سياسي و اجتماعي و علمي صده هاي اخير و تاثير آن در تمدن اسلامي مطرح مي شد كه گامي براي تفرقه افكني در امت اسلامي و رويارو قرار دادن نجف و قم و مرجعيت با مرجعيت و كاستن از ظرفيت هاي نهفته هردو حوزه تاثير گذار در جهان تشيع تعبيه شده بود كه البته نيم نگاه آن نيز استفاده از پتانسيل حوزه نجف براي مقابله با نظام اسلامي بود.اين حركت همانگونه كه اشاره شد با پاسخ قاطع علما و
روشن بيني قابل انتظار آنان ناكام شد.
از اين رو گام ديگري براي تحت الشعاع قرار دادن قم و مرجعيت انقلابي و ولايت مدار قم برداشته شد. بدين منظور شخصي داراي پتانسيل تهاجمي عليه نظام، وابسته به روحانيت، تندرو و افراطي و برخوردار از تظاهر به التزام به نظام، انقلاب و امام در خارج از قم و اين بار در شيراز رصد شد.
دشمن و فتنه گران طراحي كردند تا علي محمد دستغيب كه پدرخوانده عاملين و قاتلين پرونده قتل هاي زنجيره اي سال 77 به شمار مي رفت هم از پتانسيل مجلس خبرگان رهبري بهره برداري نموده و هم فرقه جديد «واقفيه» پس از امام راحل(ره) را راهبري كند.بدين وسيله هم خلاء رهبري معنوي در ميان جريان فتنه مرتفع مي شد و هم تأثيرگذاري قم در تحولات سياسي، اجتماعي و علمي جامعه مهار مي شد.
خالي بودن دست فتنه گران اما اين بار نيز نتيجه را به ضرر آنها به اتمام رساند چرا كه:
اولاً چنين فردي كه نه در عداد مرجعيت بوده نه از سابقه انقلابي مبرزي برخوردار بوده، نه حتي در خود شيراز - سومين شهر مذهبي ايران اسلامي - هوادار قابل توجهي داشته و نه وي از توان ليدري جريان فتنه برخودار است، حتي نمي تواند خود را در سطح كشور مطرح كند تا چه رسد به اينكه در مقابل قم ايستاده و به عرض اندام بپردازد.
ثانياً: سناريوي موردنظر از بعد فعلي ناتوان و ناكارآمد تعبيه شده بود. چراكه پتانسيل عظيم انقلابي، معنوي و علمي نهفته و در بطن شهر مقدس قم آنچنان متلألي و درخشان است كه به سرعت همگي تعارض ها را در خود حل كرده و حتي از آن براي پيشبرد انقلاب اسلامي و حركت علمي و معنوي قم استفاده مي كند. از اين رو رويارويي با اين پتانسيل جز اثبات ناپختگي و عدم شناخت و بالجمله اثبات حماقت مقابله كنندگان ثمره ديگري در بر نخواهد داشت.
ثالثاً: سناريوي مدنظر از بعد فاعلي نيز ناكام و ناقص متولد شده بود .چنانكه دست يازيدن چنين فردي كم بنيه از لحاظ علمي و سياسي - كه حتي پاسخ سؤالات ارجاع شده به خود را به ديگراني وانهد و آنان نيز بي مطالعه و تدقق به جاي آنكه حداقل شبهه اي پيرامون انقلاب اسلامي، ولايت فقيه، مجلس خبرگان و رابطه آن با شوراي نگهبان و... مطرح سازند كه تاكنون مطرح نشده و پاسخ آن داده نشده باشد را مطرح كنند - نشان از اوج خالي بودن دست فتنه گران از استدلال و توليد شبهه مي كند و اين، رسوايي اين جريان را بيش از گذشته به معرض ديد مي نهد.
چنانچه به عنوان نمونه وي در نامه اخير خود براي زير سؤال بردن انتخاب قانوني مجلس خبرگان رهبري در سال 68 - كه با حضور مراجع برجسته فعلي و فحول علما نظير آيات عظام فاضل لنكراني، مشكيني، مكارم،جوادي آملي و... به انجام رسيد - به نقل چندين باره شبهه اي - در تسلسل مجلس خبرگان و شوراي نگهبان - مي پردازد كه افرادي چون نگارنده حداقل 14 سال پيش پاسخ آن را در مجامع مختلف و سخنرانيها و كتب حضرت استاد علامه آيت الله مصباح يزدي حفظه الله تعالي و ساير مدرسان علوم عقلي ، فلسفي و سياسي دريافت كرده بود. اين باعث خواهد شد تا پنبه خيالات انحراف اذهان عمومي داخلي و خارجي از قم زودتر از آن هنگاميكه توقع آن مي رفت زده شود و هم از اين رو بود كه وي به دليل قلت توان و ضعف بنيه علمي، فكري و سياسي و نيز استدلالي حتي جرأت نكند در اجلاسيه اخير مجلس خبرگان رهبري به صورت نمادين و ظاهري شركت كند.
به نظر مي رسد اين سناريوي جريان فتنه نيز همچون ساير سناريوهاي آنان براي ناديده گرفتن ابهت قم يا رويارويي قم با نظام اسلامي زودتر از موعد به شكست انجاميده و اين فرقه بايد براي هدف خود سناريوي مضحك ديگري بچينند. شايد بدين ترتيب، وسيله ادخال سرور ديگري در قلوب مردم پديد آورده و باعث شوند تا فكاهي هاي جديدتري در لسان محاوره اي نخبگان سياسي خلق شود.
و در آخر ذكر اين نكته نيز لازم است كه گرچه اهميت فرد ياد شده تا بدان جا نيست كه زحمت قابل ملاحظه اي براي درگير ساختن فضاي علمي بدان معطوف شود، اما خطير بودن جايگاه رهبري و نيز ضرورت حفظ قداست و شأنيت و شخصيت ذي جود مقام معظم رهبري
مدظله العالي ايجاب مي كند تا جامعه مدرسين حوزه علميه قم و مجلس خبرگان رهبري به خصوص رئيس آن به ميان صحنه آمده و وظيفه خويش در اين راستا را عملي سازند. گو آنكه كرامت و بزرگواري رهبري معظم انقلاب دام ظله در مورد اين شخص مهر «اذهبوا فانتم الطلقاء» را بر پيشاني وي نهاد و باعث شده تا اخراج وي از ليست نمايندگان فخيم و عاليرتبه مجلس خبرگان رهبري متوقف گردد اما اعمال وظيفه تنها در «اخراج» خلاصه نشده و شقوق مختلف ديگري را نيز شامل مي شود.
قم اما با قيام آميخته است. قيام تاريخي مردم قم در استقبال از مقتداي قافله صبر و بصيريت بسي ديدني است. به يقين قميين در اين پيشواز قلب هايي را روشن و چشم هايي را نيز كور خواهند ساخت.
اين استقبال چه «استقبال شدني» است... .
منبع: خبرگزاري فارس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14