سه شنبه 27 مهر 1389-
شماره 19767
بال در بال كبوترهاي حرم آقابال در بال كبوترهاي حرم آقا
|
|
|
بال در بال كبوترهاي حرم آقابال در بال كبوترهاي حرم آقا
مهم نيست اهل كدام شهر ايران باشي ؛ حتي مهم نيست كه از ايران باشي . مي تواني از كشورهاي حاشيه خليج فارس آمده باشي يا از تاجيكستان و عراق و سوريه و مدينه و پاكستان و ... هر چه هست وقتي خسته از راه طولاني سفر ، پايت به صحن و سراي « آقا » مي رسد ، همان موقع كه مثلاً از فلكه « آب » مي گذري و از « باب الجواد» چشمت به گنبد طلاي آقا مي افتد و اگر عصر باشد ، در ميان بال و پر زدنهاي كبوترهايي كه دور آقا مي گردند ، صداي دلنشين نقاره خانه حضرت هم بيايد ، لازم نيست حتماً خودت را به ضريح برساني و دستهاي خواهشت را در كنگره هايش قفل كني ، تو همانجا از همه خستگيهاي روحي رها شده اي و بارهاي سنگين زندگي و سختيهايش را به زمين گذاشته اي و حالا مي تواني سبكبار و آرام با اشكهايي كه گوشه چشمت جا گرفته اند قدم بر داري و بروي طرف امام رئوف و آقاي مهرباني كه چشم همه آنها كه گفتم و نگفتم به اوست ؛ هم او كه مي گويند هيچ زائري نيست كه پايش را به روضه بهشتي او بگذارد و آقاي ما دستي به مهرباني بر سرش نكشد و دست دلش را خالي برگرداند . راستي آقا ! مادام - همسايه ارمني ما در كوچه شهيد ويگن گاراپيدي - مي گفت : من و فرزندانم هر گاه حاجت مهمي در زندگي داشته باشيم ، يك بليط دو سره مشهد مي خريم و مي رويم حاجتمان را از امام رضا مي گيريم و بر مي گرديم . مادام نمي گفت : حاجتمان را مي گوييم و بر مي گرديم ؛ مي گفت : حاجتمان را « مي گيريم » و بر مي گرديم . و از تو امام مهربان ما جز اين هم تصور نمي شود كه دست رأفتت را بر سر همه ما - از مسلمان و ارمني و سني و شيعه و ايراني و غير ايراني - بكشي و همه ما را آنگونه بنوازي كه دلهامان مثل كبوترهاي سپيد و سياه دور حرمت ، شب و روز در هوايت پرواز كند . ما را بارها و بارها بطلب تا همان گونه كه هر روز بعد از هر نماز رو به سوي مشهد تو مي كنيم و سلام مي دهيم به حضورت راه يابيم و تو را ببينيم و صداي لرزانمان را در گلو بچرخانيم و بگوييم : السلام عليك يا امام يا علي بن موسي ايها الرضا ...
|
|
|