(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 27 مهر 1389- شماره 19767

شاخص هاي فقه
احاطه بر اعمال مومنين
شرايط سلوك
حكمت هاي قرآني
اخلاق برادري از نظر امام رضا(ع)
جامعه سازي، مهمترين و دشوارترين مرحله انقلاب



شاخص هاي فقه

قال الامام الرضا(ع): من علامات الفقه: الحلم و العلم والصمت.
امام رضا(ع) فرمود:از نشانه هاي دانايي سه چيز است: بردباري، دانش، سكوت (معنادار و كنترل شده). 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اصول كافي، ج 2، ص 113

 



احاطه بر اعمال مومنين

عبدالله بن ابان زيات كه در پيشگاه حضرت رضا(ع) از مقام و منزلت برخوردار بود مي گويد كه: به حضرت رضا عرض كردم: براي من و زن و فرزندم نزد خدا دعا كن، فرمود: آيا اين كار را انجام نمي دهم كه از من درخواست مي كني؟ به خدا سوگند اعمال شما هر روز و هر شب به من عرضه مي شود، عبدالله مي گويد: «اين مطلب را بسيار بزرگ شمردم گويا باورش بر من دشوار بود، حضرت فرمود: «آيا كتاب خدا را نخوانده اي كه فرمود: (و بگو: عمل كنيد كه به زودي خداوند و پيامبرش و مومنان اعمال شما را خواهند ديد) (توبه- 105) قال هو: ولله علي بن ابن ابي طالب، حضرت فرمود: به خدا سوگند! منظور از مومنان علي بن ابيطالب است. 1
ــــــــــــــــــــــــــــ
- الكافي، ج 1، ص 219

 



شرايط سلوك

پرسش:
سالك الي الله چگونه مي تواند خود را از مهالك و لغزشگاهها نجات داده و سير حركت تكاملي خود را تقويت و باثبات گرداند؟
پاسخ:
انساني كه با معرفت توحيدي درمسير تقرب به خدا و حصول كمالات معنوي گام برمي دارد حداقل سه مرحله از اهم شرايط سلوك را روزانه بايد طي كند تا به واسطه اعمال صالحه و مداوم خود، آن مقام و صورت ملكوتيه مجرده را درنفس خود تثبيت كند و در اثر تكرار هر عملي حظ روحاني و ايماني خود را از آن دريافت كند. مرحله مشارطه، كه همان حديث نفس است انسان بايد تمامي ارزش ها و ضدارزش ها و فضايل و رذايل اخلاقي را درمقابل خود قرار دهد و با خود شرط كند كه فضايل و ارزش هاي اخلاقي را در وجود خود عينيت بخشيده و درمقام سلوك و رفتار خود پياده نمايد. و در مراحل بعدي با مراقبت و محاسبه آنها را درنفس و روح خود تثبيت نمايد. مرحوم علامه طباطبايي در رساله «لب اللباب» صفحه97 در خصوص مراقبه و محاسبه مي نويسد: «سالك در جميع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظيفه اوست تخطي ننمايد و از آنچه بر آن عازم شده تخلف نكند. مراقبه معناي عامي است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مي كند. در ابتداي امر سلوك، مراقبه عبارت است از آنكه از آنچه به درد دين و دنياي او نمي خورد اجتناب كند و از مالا يعني دوري گزيند و سعي كند تا خلاف رضاي خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولي كم كم اين مراقبه شدت يافته و درجه به درجه بالا مي رود. گاهي مراقبه عبارت است از: توجه به سكوت خود و گاهي به نفس خود و گاهي به بالاتر از آن، از مراتب حقيقت از اسما و صفات كليه الهيه و مراتب و درجات آن.
بايد دانست كه مراقبه از اهم شرايط سلوك است و مشايخ عظام را در آن تاكيداتي است و بسياري آن را از لوازم حتميه سير و سلوك شمرده اند، چه آن به منزله حجر اساسي است و ذكر و فكر و ساير شرايط بر آن حجر بنا نهاده مي شود؛ لذا تا مراقبه صورت نگيرد ذكر و فكر بدون اثر خواهدبود. مراقبه حكم پرهيز از غذاي نامناسب براي مريض را دارد و ذكر و فكر حكم دارو و تا وقتي كه مريض مزاج خود را پاك ننمايد و از آنچه مناسب او نيست پرهيز نكند دارو بي اثر خواهدبود و چه بسا گاهي اثر معكوس مي دهد؛ لذا بزرگان و اساتيد عظام اين راه، سالك بدون مراقبه را از ذكر و فكر منع مي كنند و ذكر و فكر را برحسب درجات سالك انتخاب مي نمايند.
محاسبه
آن عبارتست از اينكه وقت معيني را در شبانه روز براي خود معين كند و در آن وقت به تمام كارهاي شبانه روز خود رسيدگي بنمايد، و اشاره به آن است آنچه حضرت موسي بن جعفر(ع) فرموده است كه «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم مره » از ما نيست آن كس كه روزي يك بار به حساب خود نرسد. چنانكه در محاسبه براي سالك چنين ظاهر شد كه از وظايف خود تخلف نموده است بايد استغفار كند و در صورت عدم تخلف، شكر حضرت باري تعالي شأنه را به جاي آورد.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
قوم عصيانگر و فاسق
از حكيمي پرسيدند: در بين اقوام گذشته و حال، چه قومي نابكارتر است؟ حكيم اندكي تامل نمود و اظهار داشت: خداوند متعال مي داند!
گفتند: معلوم است كه خداوند بهتر و دقيق تر و كاملا بر همه امور مطلع است ما نظر شما را پرسيديم.
حكيم گفت: از گزارش هاي قرآن مجيد مي توان فهميد كه اقوام: نوح، هود، لوط، فرعونيان، ثمود، اصحاب سبت، قوم صالح، اصحاب اخدود و...
گفتند: از بين اينها كداميك نابكارتر بوده اند؟
حكيم گفت: خدا عالم است اما به نظر مي رسد كه گروهي از بني اسرائيل كه در ظاهر خود را يهودي و مومن به خدا و حضرت موسي (ع) مي دانستند اما در باطن از هوا و هوسهاي خويش پيروي مي كردند. ازهمه نابكارترند زيرا حضرت موسي (ع) آنها را فاسق و گناهكار و نافرمان ناميده و خداوند متعال نيز بر اين ويژگي آنها صحه گذارده است.
گفتند: سند اين سخن شما چيست؟
حكيم اظهار داشت: خداوند سبحان در آيات متعدد قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره فرموده است از جمله مي توان به آيات 26 تا 24 سوره مائده اشاره كرد كه مي فرمايد:
قالوا يا موسي انالن ندخلها ابدا مادموا فيها فاذهب انت و ربك فقا تلا اناهاهنا قاعدون. قال رب اني لا املك الا نفسي واخي فا فرق بيننا و بين القوم الفاسقين قال فانها محرمه عليهم اربعين سنه يتيهون في الارض فلا تاس علي القوم الفاسقين. (بني اسرائيل) گفتند: اي موسي! تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد نخواهيم شد؛ تو و پروردگارت برويد (و با آنها بجنگيد) ما همين جا نشسته ايم (تا جنگ تو و خدا با دشمنان ما تمام شود آن گاه ما وارد آنجا مي شويم!!)
(موسي) گفت: پروردگارا! من فقط اختيار خود و برادرم را دارم (و اينها گوش به حرفم نمي دهند) ميان ما و اين جمعيت گناهكار، جدايي بينداز! خداوند (به موسي) فرمود: اين سرزمين (مقدس) تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد)؛ پيوسته در بيابان سرگردانند؛ و درباره (سرنوشت اسفبار) اين جمعيت فاسق (نيز) غمگين نباش (كه حقشان است)!
گفتند: اي حكيم! اكنون از بين رفته اند و ديگر جز نامي از آنها باقي نيست.
حكيم گفت: فرزندانشان موجودند.
گفتند: چه كساني هستند؟
گفت: صهيونيسم كافر قاتل و ستمكار! همان كساني كه يك ملت را كشتند و آواره كردند و شكنجه نمودند و به صغير و كبير آنها رحم نكردند و اصلا طبق اعتقادات سياسي خود، غير از صهيونيسم را آدم نمي دانند! فلسطين امروز گواه خوبي بر آنچه مي گوييم است.
پرسيدند كه: سرنوشت ياغي ترين قوم تاريخ چه خواهد شد؟
حكيم گفت: به حول و قوه الهي، به سختي در هم كوبيده مي شوند...
فاذا جاء وعد الاخره ليسوا وجوهكم وليد خلوا المسجد كما دخلوه اول مره و ليتبروا ماعلوا تتبيرا. و هنگامي كه وعده دوم فرا رسد (آنچنان دشمن بر شما (بني اسرائيل=صهيونيسم) سخت خواهد گرفت كه) آثار غم و اندوه در صورتهايتان ظاهر مي شود و داخل مسجد (الاقصي) مي شوند، همان طور كه بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زير سلطه خود مي گيرند، در هم مي كوبند.(1) سپس حكيم اين ابيات را كه از زبان خدا درباره ظالمان است زيرلب زمزمه كرد:
قيصر و فرعون و هامان لئيم مي نشانيم زار در قعر جحيم
بندگان ما امانت بوده اند در كف اين طاغيان كآلوده اند...
ابتدا خوار خلايق مي شوند هرچه را كردند، لايق مي شوند!
از پس آن اين عزيزان ذليل! مي روند در قعر دوزخ با دليل...(2)
1- اسراء7/ 2- مثنوي نجواي خدا با انسان ص 107

 



اخلاق برادري از نظر امام رضا(ع)

حميد غلامرضايي
رفتار اجتماعي، بيانگر شخصيت افراد است. هر كسي چنان رفتار مي كند كه شخصيت او اقتضا مي كند. از اين رو، گفته اند «از كوزه هر آن برون تراود كه در اوست». انسان هاي نامتعادل، رفتارهاي نامتعادلي را از خود بروز مي دهند، و انسان هاي متعادل، در همه چيز از جمله رفتارهايشان، اعتدال را نشان مي دهند.
بنابراين، كنش ها و واكنش هاي رفتاري انسان، بازتابي از منش و شخصيت هر فردي است. بسياري از مردم در گفتار و سخن، مدعي فضايلي هستند كه در هنگام عمل برخلاف آن را نشان مي دهند. پس براي اين كه درباره شخصيت اشخاص، قضاوت و داوري درستي داشته باشيم، مي بايست به رفتارهايشان توجه كنيم نه به گفتارها و سخنانشان. ما به عنوان شيعيان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مدعي آنيم كه سبك زندگي مان همان سبك زندگي اهل بيت(ع) در درجات و سطحي پايين تر است؛ زيرا تلاش داريم تا پا جاي پاي آنان بگذاريم و خود را در همه چيز از تن تا جان، همانند ايشان نماييم. پرسش اين مطلب اين است كه ما تا چه اندازه توانسته ايم، الگوهاي رفتاري خويش را در زندگي و سبك آن از امامان معصوم(ع) برگيريم و با شناخت از زندگي آنان، خود را بر آن الگوهاي كامل وقف دهيم و با هدايت ايشان گام برداشته و از آنان پيروي نماييم؟ به سخن ديگر، تا چه اندازه رفتارهاي ما بازتاب شخصيت شيعه بودن ماست؟
نويسنده در اين مطلب، با ارايه برخي از ديدگاه هاي امام رضا(ع) بر آن است تا روابط ميان شيعيان را تبيين كرده و الگوي رفتاري ميان آنان را براساس آموزه هاي رضوي توصيه نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تشيع، سبك زندگي
اسلام، تنها آيين و دين تبيين گر نوع روابط انسان با خدا نيست، بلكه از چنان دامنه اي برخوردار است كه همه ابعاد زندگي انسان در دنيا و آخرت را دربرمي گيرد. از اين رو آموزه هاي آن از هر نظر تمام و كامل است. هيچ چيزي را نمي توان تصور كرد كه اسلام درباره آن نظر و حكم و فرماني نداشته باشد.
هر كسي مي كوشد تا براي خود سبك زندگي اي داشته باشد. اسلام همان سبك زندگي انسان را نيز مشخص كرده است. بنابراين، كسي نمي تواند سبك زندگي خود را بيرون از آموزه هاي اسلامي تعيين كند. تشيع به عنوان حقيقت اسلام در مقام عينيت، همه آموزه هاي نظري را به شكل آموزه هاي تجسمي عينيت بخشيده است. بنابراين تشيع را تفسير تجسمي اسلام دانسته اند و بر همين اساس است كه براي هر موقعيت و هر شخص و هر زمان و مكاني، الگوهاي عيني را معرفي نموده است.
از آن جايي كه پيامبر گرامي(ص) از چنان سطحي برخوردار بود كه توده هاي مردم به سادگي نمي توانستند همه آن چه هست را بشناسند و براساس آن عمل نمايند، جامعه نتوانست از آن حضرت به تمام و كمال الگوبرداري كند. هر چند كه از نظر قرآن، آن حضرت(ص) الگوي كامل و برتري براي همه انسان هاست؛ ولي سطوح گوناگون و متفاوت ادراكي و عملي انسان هاي مسلمان، اجازه بهره برداري از اين الگوي كامل و برتر را نداد.
اين جاست كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و در رأس آنها اميرمومنان(ع) به عنوان تجسم عيني و نفس آن حضرت(ص)، از سوي خداوند معرفي مي شوند تا در يك فرآيندي، همه آن چه پيامبر(ص) آورده عرضه شود.
بنابراين تشيع، به معناي تجسم عملي قرآن و وحي در زندگي افرادي است كه خود، شيعه تمام و كامل پيامبر(ص) بودند. اين افراد به عنوان الگوهاي كامل و اسوه هاي برتر، سبك زندگي اسلامي را به نمايش مي گذارند؛ زيرا بسياري از مردم، نيازمند الگوهاي عيني و مشهودي هستند تا با نگاهي به گفتار و رفتار آنان، زندگي را بياموزند و تجربه كنند.هر كسي كه مي خواهد سبك اسلامي زندگي را بياموزد مي بايست به اين الگوهاي عيني توجه نمايد و با پيروي از آنان خود را همانند ايشان كند.
به هر حال، آن چه را كه به عنوان تشيع مي شناسيم همان سبك درست و كامل زندگي اسلامي است كه از طريق اسوه هاي برتر به ما آموخته شده است.
دوستداران و پيروان
تفاوت سطح ادراكي و عملي انسان ها، موجب مي شود تا دسته بندي هاي چندي داشته باشيم. بطوري كه در حوزه اعتقادي با دسته بندي هايي چون مسلمان، مومن، مشرك، منافق و كافر مواجه هستيم و در حوزه عمل نيز با اشخاصي چون اهل تقوا، اهل احسان، صالحان، فاسقان، مجرمان و مانند آن روبه رو مي شويم.
در آيات قرآني به ما ياد داده شده كه شهادتين تنها موجب ورود شخص به دايره اسلام مي شود (حجرات، آيه 14) و با اقرار زباني و اذعان قلبي و رفتار عملي به دايره ايمان وارد مي شويم؛ چنان كه از حضرت رضا(ع) نقل كرده اند كه فرمود: «ان الايمان هو التصديق بالقلب و الاقرار باللسان و العمل بالاركان؛ ايمان، تصدق به قلب، اقرار با زبان و عمل با اركان است.» هم چنين آموخته ايم كه ايمان خود داراي مراتب بسياري است. از اين رو خداوند به مومنان فرمان مي دهد كه ايمان خويش را افزايش دهند و به مراتب عالي تر آن دست يابند. (نساء، آيه 136)
از آيات ولايت از جمله آيه 3 سوره مائده مي توان اين معنا را استنباط كرد كه كمال و تمام دين و ايمان، به پذيرش ولايت اهل بيت(ع) است. بنابراين، اگر ولايت اهل بيت(ع) در اسلام مطرح نمي شد، اسلام دين ناقصي بود كه جزيي از آن بيان نشده است. پس هر كسي كه بخواهد به تمام ايمان دست يابد، بايد ولايت اهل بيت(ع) را بپذيرد. از اين رو در روايات شيعي، مومن واقعي تنها شيعيان اهل بيت(ع) معرفي شده اند.
البته ناگفته نماند كه مراد از شيعيان تنها شماري اندك از مردماني هستند كه در دايره پذيرندگان ولايت اهل بيت(ع) قرار مي گيرند؛ زيرا بسياري از مسلمانان چه از اهل تسنن و چه كساني كه نام تشيع دارند، در دايره محبان اهل بيت(ع) قرار دارند؛ زيرا بسياري از مسلمانان، ولايت به معناي محبت اهل بيت(ع) را پذيرفته اند؛ ولي اين را در همه ابعاد آن نپذيرفته اند.
اگر كسي واقعا ولايت اهل بيت (ع) را پذيرفته است، بايد فراتر از محبت قلبي و اقرار زباني، در مقام عمل نيز شيعه بودن خويش را نشان دهد؛ زيرا كلمه طيب ايمان را تنها، عمل صالح و اطاعت محض است كه بالا مي برد و به تمام و كمال مي رساند. از اين رو در روايات بسياري ميان دوستداران و پيروان تمايز قائل شده و مسلمانان مومن را نيز به دو دسته محبان و شيعيان دسته بندي كرده اند.
شيعيان واقعي داراي ويژگي هاي خاصي هستند و به وسيله همان صفات و نشانه ها نيز شناخته مي شوند. صرف داشتن محبت اهل بيت (ع) براي شيعه بودن كافي نيست؛ زيرا بسيارند كساني كه ادعاي محبت اهل بيت (ع) دارند، اما شيعه واقعي نيستند. براي شيعه واقعي بودن بايد دقيقا با پيروي از ائمه اطهار (ع)، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قرار دهيم و متمسك به سيره عملي آنان باشيم. بنابر اين محبت اهل بيت (ع) غير از شيعه واقعي بودن است و بايد اين دو مقوله را از يكديگر تفكيك كرد.
آورده اند پس از اين كه مسأله ولايت عهدي امام رضا (ع)، مطرح شد و آن حضرت به مرو تشريف فرما شدند، مردم دسته دسته براي عرض تبريك خدمت ايشان شرفياب مي شدند؛ زيرا در نظر مردم اين پيش آمد پيروزي بزرگي براي اهل بيت (ع) به حساب مي آمد.
مدتي پس از استقرار امام (ع) در مرو، دسته اي از شيعيان براي زيارت آن حضرت به محضر ايشان شرفياب شدند. دربان و خدمت كار حضرت از آنان سؤال كرد: شما كيستيد و چه مي خواهيد؟
گفتند: ما جمعي از شيعيان امام هستيم و تقاضاي شرفيابي حضور امام را داريم.
دربان گفت: منتظر باشيد تا من اجازه بگيرم، سپس خدمت حضرت آمد و عرض كرد: جمعي آمده اند و مي گويند ما از شيعيان شما هستيم و مي خواهيم شما را زيارت كنيم. حضرت اجازه نفرمودند.
دربان،پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح كردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. براي روز سوم آمدند و مجدداً همان تقاضا را تكرار كردند. اين بار نيز حضرت اجازه نفرمودند. آنان بسيار متأثر شدند و فهميدند تعمدي در كار است كه حضرت اجازه نمي فرمايند. بعضي از آنان با گريه و زاري از دربان خواستند تا از حضرت سؤال كند گناهشان چيست كه اجازه ملاقات نمي دهند. دربان مطلب را خدمت امام عرض كرد.
حضرت فرمودند: چه گناهي بالاتر از اين كه آنان دروغ مي گويند، آنان مي گويند ما شيعه هستيم در حالي كه صفات شيعه در آنان نيست؛ شيعيان واقعي امثال سلمان و ابوذر هستند.
دربان برگشت و فرمايش حضرت را به آنان گفت. آنان گفتند: ما واقعاً شيعه هستيم و امام را دوست داريم، ما دروغ نمي گوييم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگو شما از دوست داران و محبان ما هستيد، اما از شيعيان ما نيستيد. آنان گفتند: آري، ما اهل بيت (ع) را دوست داريم و از دوست داران امام (ع) هستيم. حضرت فرمودند: حالا راست گفتند، مي توانند وارد شوند.
درتفسير امام حسن عسكري(ع) داستاني درباره يكي از اصحاب امام(ع) آمده است كه متهم و بازداشت مي شود. والي چون خواست او را تاديب كند، او خود را از شيعيان معرفي مي كند. والي براي تفحص حال به نزد امام (ع) مي آيد ولي امام(ع) متهم را از شيعيان خود نمي شمارد. والي چون براي تاديب وي مي رود، معجزاتي مي بيند و به نزد امام بازمي گردد و مي گويد از او معجزاتي ديده ام كه جز از پيامبران برنمي آيد و امام تصحيح مي كند كه جز از پيامبران و اوصياي ايشان برنمي آيد. سپس امام(ع) بيان مي كند كه متهم هرچند در ادعاي شيعه بودن به گزاف رفته است ولي او از محبان و دوستداران ماست. آنگاه تفاوت ميان شيعه و محب را اين گونه بيان مي كند: الفرق ان شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا، ويطيعونا في جميع او امرنا و نواهينا، فاولئك شيعتنا، فاما من خالفنا في كثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا؛ شيعه ما كساني هستند كه از آثار و گامهاي ما پيروي مي كنند و در همه اوامر و نواهي از ما اطاعت مي كنند. اينان شيعيان ما هستند و اما كساني كه با بسياري از واجبات الهي مخالفت مي ورزند، ايشان از شيعيان ما نيستند.(بحارالانوار، ج65، ص162 و نيز تفسير امام حسن عسگري، ص 318)
امام رضا(ع) مدعيان تشيع را دربرخي از موارد خطرناك تر از دجال مي شمارد، زيرا همواره دفاع بد، بدتر از دفاع نكردن است. كساني كه با اعمال خويش شيعيان را بدنام مي كنند و پيروان اهل بيت(ع) را متهم مي سازند، از دشمنان ايشان بدتر مي باشند. امام رضا(ع) درسخني مي فرمايد: از جمله كساني كه دم از محبت ما مي زنند و مودت ما را با خود يدك مي كشند، كسي است كه ادعاي شيعه گري و تبعيت از ما دارد، اما فساد و ضرر او نسبت به شيعيان واقعي ما از ضرر «دجال» بيشتر است.
پرسيده شد: چرا اين چنين است؟
فرمود: به سبب آن كه دشمنان و مخالفان ما و نيز پيروان آنها را دوست دارد و با دوستان و شيعيان واقعي ما كه حقايق را بيان مي كنند دشمن است. پس به واسطه ظاهر فريبنده ايشان حق به باطل درآميزد و امر ولايت ما براي هدايت جويان مشتبه گردد و مومن از منافق امتياز پيدانكند. (وسايل الشيعه، ج16، باب17)
نشانه هاي برادري ايماني در سخن امام رضا(ع)
شيعه واقعي، كسي است كه مي كوشد تا براساس آموزه هاي اهل بيت(ع) كه همان سبك درست و راستين زندگي اسلامي است عمل كند. بنابراين، تلاش خويش را بر اين مبذول مي دارد كه همه زندگي خويش را مطابق آموزه هاي گفتاري و رفتاري اهل بيت(ع) انجام دهد و قول و فعل و تقرير امامان(ع) را به عنوان سنت و سيره زندگي مي پذيرد و براساس آن عمل مي كند.
در روايتي امام رضا(ع) روابط اجتماعي ميان مومنان را اين گونه ترسيم مي كند كه بايد طابق النعل بالنعل، همان گونه كه ايشان فرمودند، بايد عمل شود. آن حضرت(ع) فرمودند: تزاوروا تحابوا و تصافحوا ولا تحاشموا؛ به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد. (بحارالانوار، ج78، ص347)
اگر در جامعه ايماني اين گونه عمل شود، ديگر جايي براي ترس و خشونت و فقر و بدبختي نيست و همگان خوشبختي را در ظرف دنيا در حد مقدور درك مي كنند. اما مشكل اين است كه ارتباط ميان برادران ايماني و شيعيان اين گونه نيست و ارتباطات ميان شيعيان چنان سرد و خشونت آميز و يا كم عاطفه است كه آدمي گاه از خود شرم مي كند. اين دوري از آموزه هاي وحياني حتي بعضا از سوي جامعه عالمان اسلامي ديده مي شود، چه رسد به توده هاي مردم كه الگوهاي رفتاري خويش را بزرگان و رهبران ديني و اجتماعي خود قرار مي دهند.
ايمان، مقتضي آن است كه روابط اجتماعي ميان افراد جامعه ايماني، از شكل عقلاني آن فراتر رفته و عواطف و احساسات را نيز به نمايش گذارد. اين گونه است كه تحمل سختي ها و مصيبت هاي زندگي براي همگان آسان تر خواهد شد. اگر هركسي مشكل ديگري را مشكل خود بداند، مي توان اميدوار بود كه آرامش و آسايش در سطحي فراگيرتر، خود را بر جامعه به نمايش گذارد. همدردي كه طبيعت انساني است، مي بايست در ميان جامعه ايماني به اوج خود نزديك شود تا شخص مومن از بركات دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي آن بهره مند گردد.
امام رضا(ع) فرمودند: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه يوم القيمه ؛ هركس اندوه و مشكلي را از مومني برطرف نمايد، خداوند در روز قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد. (اصول كافي، ج 3، ص 268)
هرچند كه يكي از آموزه هاي اسلامي تحمل مصيبت هاست، امام رضا(ع) از نشانه هاي كمال ايمان، صبر بر بلايا را مطرح مي كند و مي فرمايد: لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتي تكون فيه خصال ثلاث: التفقه في الدين و حسن التقدير في المعيشه ، والصبر علي الرزايا؛ هيچ بنده اي حقيقت ايمانش را كامل نمي كند مگر اين كه در او سه خصلت باشد: دين شناسي، تدبر نيكو در زندگي، و شيكبايي در مصيبت ها و بلاها. (بحارالانوار، ج 87، ص 933، ج 1)
ولي بايد توجه داشت كه همدردي و همدلي عملي ميان افراد جامعه مي تواند زمينه بهتري را براي دست يابي به كمالات بيشتر فراهم آورد و درد و رنج را كاهش داده و فرصت هاي برابر براي رشد و تعالي افراد جامعه فراهم آورد.
از نظر آموزه هاي رضوي، ايمان را تنها نبايد در عبادت اشخاص و مانند آن جست، بلكه مي بايست در رفتارهاي همدلانه ايشان ردگيري كرد. به سخن ديگر، رفتار آدمي و خوي خوش اوست كه بيانگر سطح عالي شخصيت فردي و اجتماعي مي باشد.
امام رضا(ع) فرمودند: لاتنظروا الي كثره صلاتهم و صومهم و كثره الحج و المعروف و طنطنتهم بالليل و لكن انظروا الي صدق الحديث و أداء الأمانه ؛ به بسياري نماز و روزه و زيادي حج و احسان و زمزمه شان در شب منگريد بلكه به راستي سخن و امانت داريشان بنگريد. (عيون اخبار الرضا 2، ص 15)
ضرورت راستي در گفتار و كردار
اين راستي و صداقت را مي توان در مطابقت قول و عمل جست وجو كرد.
اصولا انسان صادق و صديق كسي است كه قول و فعل و سخن و رفتارش مطابق هم باشد و يك ديگر را تصديق كنند. امانت داري نيز تنها به حوزه حفظ اشيا و چيزهايي كه به شخص سپرده مي شود محدود نمي شود، بلكه امانت واقعي، حفظ عهد و پيمان با خداوند چون عهد ولايت و نيز حفظ ارزش ها و رازهاي يكديگر است. برادران ايماني از آن جايي كه صديق و دوست يكديگر هستند، رازهاي يكديگر را به عنوان امين نگه مي دارند و مي كوشند تا شرايط به گونه اي فراهم آيد كه حق امانت به درستي در همه حوزه ها حتي حوزه امانت ولايت ادا شود. اين مسئله تنها زماني ممكن است كه افراد جامعه در مشكلات يك ديگر، حضور داشته باشند و اجازه ندهند كه شرايط به گونه اي رقم بخورد كه شخص نتواند حق ايمان به ولايت را چنان كه بايسته و شايسته است ادا نمايد.
ارتباط ميان برادران ايماني، ارتباطي روح افزا و ايمان زاست. از اين رو مجالس مومنين بايد سرشار از آموزه هاي علمي و عملي باشد و هر كسي كه به ديگري مي نگرد از گفتار و رفتار و خلق و خوي او چيزي بياموزد و كمال را در خود ايجاد نمايد.
به فرموده امام رضا(ع) مجلس مومنان بايد مجلس احياي دل ها باشد. آن حضرت(ع) فرمودند: من جلس مجلسا يحيي فيه امرنا، لم يمت قلبه يوم تموت القلوب؛ هر كه در مجلسي بنشيند كه در آن معارف ما ]اهل بيت[ زنده شود، قلب او در روزي كه قلبها مي ميرد، نخواهد مرد. (بحارالانوار، ج94، ص09)
بنابراين، هر كسي پس از حضور در مجالس ايماني و برادران شيعي خود وقتي به محاسبه و ارزيابي مي نشيند بايد به اين باور رسيده باشد كه بهره اي از كمالات برده است نه آن كه از اين مجلس، زيانكار بيرون آمده و سرمايه هستي خود يعني عمرش را به تباهي گذرانده و زيان از سرمايه وجود كرده است. اگر امام رضا(ع) فرمودند: من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر؛ آن كسي كه نفسش را محاسبه كند، سود برده و آن كسي كه از محاسبه نفس غافل بماند، زيان ديده است. (بحارالانوار، ج 78، ص 253، باب 62، ح9) به اين معناست كه هر برنامه اي از جمله نشست و برخاست با برادران ايماني مي بايست سودآور باشد نه اين كه زياني به ايمانش وارد آورد.
هرچه ارتباط ميان افراد قوي تر و نزديك تر باشد، آثار آن نيز بايد بهتر و برتر خود را نشان دهد. اين رابطه در حوزه عمل خانوادگي بسيار احساسي تر، پاك تر و روشن تر و لطيف تر از افراد مومن ظاهر مي شود؛ زيرا امام رضا(ع) فرمودند: احسن الناس ايمانا احسنهم خلقا و الطفهم باهله، و انا الطفكم باهلي؛ نيكوترين مردم از نظر ايمان، خوش خلق ترين و با لطفترين آنها نسبت به خانواده خويش است. (من با لطف ترين شما به خانواده ام هستم). (عيون اخبار الرضا2، 83)
اين گونه رفتارهاست كه اهل بيت و مكتب و سبك زندگي ايشان را زنده مي كند و ما را در ميان شيعيان يا دست كم محبان و دوستداران ايشان جا مي دهد. امام رضا(ع) زنده نگه داشتن امر اهل بيت(ع) را به علم و عمل به آموزه هاي اهل بيت(ع) معرفي كرده و مي فرمايد: «رحم الله عبدا احيي امرنا، قيل: كيف يحيي امركم؟ و قال (عليه السلام): يتعلم علومنا و يعلمها الناس»؛ حضرت رضا(ع) فرمودند: «رحمت خدا بر كسي بايد كه امر ما را زنده نمايد، سوال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.» (بحارالانوار: ج 2، ص 03، ح31)
باشد با شناخت آموزه هايي كه از راه اهل بيت(ع) به دست ما رسيده و الگوبرداري از سبك زندگي ايشان، خود را در گروه محبان و در نهايت شيعيان قرار دهيم و از بركات آن در دنيا و آخرت بهره مند شويم.

 



جامعه سازي، مهمترين و دشوارترين مرحله انقلاب

رضا مهريزي
هرانقلابي دو بعد دارد: بعد سلبي و بعد ايجابي. در بعد اول هدف براندازي نظام موجود است؛ كه طي آن انقلابيون سيستم گذشته را سرنگون كرده و شرايط را براي ايجاد نظم و نظامي جديد مهيا مي كنند. اين مرحله از انقلاب ها چندان حائزاهميت نيستند؛ زيرا اگر اين مرحله محقق نشود از منظر تاريخي آن را بايد يك جنبش اجتماعي قلمداد كرد نه يك انقلاب بنابراين مقطعي كه اصطلاحا پيروزي يك انقلاب ناميده مي شود را بايد تولد انقلاب ناميد نه پيروزي آن. بنابراين مبنا انقلاب روسيه در اكتبر 1917 و انقلاب كبير فرانسه در 1789 تازه متولد شدند نه اينكه به پيروزي رسيدند. اما به هر روي چون اين تفكر تا حدود زيادي در تمام جهان پذيرفته است ما نيز في الجمله آنرا مي پذيريم و آن را بعد اول انقلاب مي ناميم اما مرحله يا بعد دوم هر انقلاب كه جنبه ايجابي آنست عبارت است از بنيان نهادن سيستم و نظامي جديد. اما درمرحله دوم، انقلاب ها مي كوشند كه نظامي برپا سازند كه بر مبناي ارزش هاي آن انقلاب باشد اين مرحله كه آن را بايد جامعه سازي يا نظام سازي ناميد دشوارترين مرحله و درعين حال مهمترين مرحله هرانقلابي است كه اگر موفقيت آميز باشد آن انقلاب ماندگار مي شود همچون انقلاب فرانسه و اگر موفقيت آميز نباشد آن انقلاب به موزه هاي تاريخ سياسي جهان و كتب تاريخ ملحق مي شود مانند انقلاب اكتبر روسيه.
البته جامعه و نظام سازي بدين معنا نيست كه ما با اجبار و اكراه آنچنان كه ساختمان بي روحي را مي سازيم بنا مي كنيم جامعه اي نيز ايجاد نماييم بلكه بدين معناست كه يك مجموعه از ارزش هايي كه مورد وفاق اجمالي جامعه است بسط داده شود تئوريزه گردد و اين ارزش هاي بسط داده شده مجددا در جامعه ترويج و نهادينه گردد و براي عينيت بخشيدن به آنها در جامعه از منطق خود جامعه بهره گرفت و ساختارهاي مناسب با آن را ايجاد نمود و با وضع ساختارهاي اجتماعي براي آن ارزش ها كاركرد جديدي در جامعه تعريف نمود؛ درغير اين صورت با زور و اكراه و يا شعاردادن هيچ كار مفيدي نمي توان انجام داد.
وضع آرمان
انقلاب اسلامي اكنون در آستانه دهه چهارم خود بايد مهمترين و نفسگيرترين مرحله خود را بپيمايد و آن همان مرحله جامعه سازي و يا به تعبيري كه والاتر نيز هست تمدن سازي است. نخستين كاري كه بايد براي ايجاد جامعه اي جديد انجام داد، وضع آرمان واحد براي جامعه و نهادينه ساختن آن و تلاش براي رسيدن به آن است، زيرا اين آرمان است كه غايت جامعه و در نتيجه راه و چاه را مشخص مي نمايد، اين كاري است كه پيامبران نيز انجام داده اند در جامعه ما اين آرمان مشترك مي تواند برقراري تمدني ايراني- اسلامي كه آن را تمدن اشراق نيز مي توان ناميد، باشد.
علم و دانش و نيروي بومي
دومين كاري كه در هر پروژه نظام و تمدن سازي بايد انجام بگيرد ايجاد موتور محرك يا نيروي پيش برنده مستقل، بومي و ويژه همان جامعه است زيرا اگر جامعه اي داعيه دار تبديل شدن به يك تمدن است چاره اي جز ساخت و پرداخت نيروي پيش برنده بومي كه از حاق حقايق فرهنگي و تاريخي يك جامعه برآمده باشد نخواهد داشت. در خصوص جامعه فعلي ايران بايد توجه داشت كه جامعه ما با موتور محرك غرب در حال حركت است و در راهي كه مي رويم به قول يكي از متفكران معاصر گذشته غرب آينده ماست و جامعه ما دير يا زود به منزلي خواهد رسيد كه مدت مديدي است كه كاروان غرب از آنجا رخت بربسته است و همانطور كه همه مي دانند موتور محرك تمدن غرب «آزادي خرد خودبنياد انسان در طبيعت» است، كه در آن انسان آزاد است با خرد خود هر چه مي خواهد در عالم طبيعت بكند، اما در جامعه ما با استفاده از دستاوردهاي دوره اول تمدن اسلام و ايران و نيز بهره گيري از دستاوردهاي غرب جديد؛ مي توانيم موتور محرك تمدن جديد خود را «آزادي خرد خود بنياد انسان در قرآن و طبيعت» قرار دهيم كه در آن انسان آزاد است كه با خرد خود هر چه مي خواهد در قرآن بيابد و در عالم طبيعت بنمايد زيرا قرآن و جهان هستي دو روي يك سكه اند قرآن صورت كتبيه جهان است و جهان صورت عينيه قرآن. البته لازم به ذكر است كه در اين برهه از زمان لازم است كوششي جدي براي دفاع نظري از مسئله وحي و خدايي بودن قرآن و در نتيجه خلل ناپذير بودن اين كتاب مقدس به عنوان محور اصلي تمدن اسلامي- ايراني انجام بگيرد.
يكي ديگر از كارهايي كه براي ايجاد جامعه اي پويا و با تحرك لازم است توليد علم و دانش بومي است اما بايد توجه داشت به دليل عقب افتادگي هاي عميق علمي ابتدا بايد به ترجمه و يادگيري آثار علمي غربي پرداخت سپس به كاري مستقل همت گماشت براي اين منظور تأسيس فرهنگستان ترجمه كه در آن مترجم هاي مختلف زير نظر برترين اساتيد هر رشته به كار ترجمه آثار درجه يك و دو بپردازند ضرورت دارد البته مي توان در رشته هاي علوم انساني نيز از اساتيد برجسته اي از حوزه علميه دعوت كرد تا در كنار مترجمان در ذيل هر كتاب به نقد آن نيز بپردازند (شبيه كاري كه استاد محمدتقي جعفري بر كتاب سرگذشت انديشه هاي نورث و ايتهد ترجمه عبدالرحيم گواهي انجام داد) همچنين تلاش جدي براي تقويت و غني ساختن زبان فارسي و تبديل آن به يكي از زبان هاي علم در جهان بسيار ضرورت دارد، زيرا هيچ تمدني بدون برخورداري از زباني غني كه زبان علم نيز باشد محقق نمي شود. همچنين جا دارد به عناصر ايرانيت در فرهنگ حاكم كشور توجه بيشتري كرد و كوشيد تا تضاد ظاهري و مجعول كه ميان ايرانيت و اسلاميت وجود دارد و برساخته استعمارگران و مستشرقان است برطرف شود. در واقع در فرهنگ امروز ما دو تضاد وجود دارد؛ اول، تضاد علم و دين يا عقل و نقل است و تضاد دوم تضاد ايرانيت و اسلاميت است كه تلاش براي رفع اين دو تضاد، نقشي اساسي در آينده ايران و انقلاب خواهد گذشت.
توجه جدي به خانواده
همچنين ضرورت دارد به جايگاه خانواده به عنوان محور و كانون پيشرفت جامعه توجه جدي شود (اين مسئله مي تواند از طريق افزايش حضور بانوان در كانون خانواده از طريق كاهش ساعات كار آنها به نسبت مردان در ادارات و كارخانجات، اعم از دولتي و خصوصي، افزايش مرخصي، فرزند دار شدن، گسترش طرح اشتغال خانگي، پرداخت حقوق ماهيانه به زنان خانه دار و... صورت بگيرد) زيرا همانطور كه مي دانيم نظام اجتماعي- اقتصادي غرب شغل محور است به قول تونيس، جامعه شناس آلماني، گزل شافت است يعني براساس تقسيم كار شكل گرفته اند در حاليكه نظام اجتماعي-اقتصادي تمدن اشراق بايد بر پايه خانواده شكل بگيرد نه شغل؛ زيرا اگر نظام خانواده در جامعه اي از هم بپاشد ديگر با هيچ تدبيري نمي توان آن را بازسازي كرد، (متاسفانه طبق برخي آمار در كمتر از يك دهه بيش از پنجاه درصد در كشور ما پديده طلاق رشد كرده است) در واقع يكي از اموري كه از موارد تضاد تمدن اسلام با غرب است، همين نكته است زيرا در تفكر غربي كه يا در ليبراليسم متبلور مي شود كه از منظر آن اصالت با فرد است و يا در ماركسيست متبلور مي شود كه اصالت با جامعه است؛ در حاليكه در تمدن اسلامي ضمن احترام به فرديت افراد و نيز جمعيت جامعه آنچه اصالت دارد خانواده است.
انتقال مركز سياسي كشور
يكي ديگر از كارهايي كه در دهه چهارم انقلاب بايد انجام گيرد مسئله انتقال مركز سياسي، و البته نه لزوما اقتصادي و فرهنگي، كشور است با توجه به اتفاقاتي كه در تهران رخ داده به نظر مي رسد اين شهر ديگر نمي تواند مركز سياسي كشور باشد لاجرم از آنجا كه احتمال وقوع حوادثي حتي به مراتب بزرگتر از حوادث پس از انتخابات، وجود دارد، انتقال مركزيت سياسي ضروري به نظر مي رسد. كاري كه كشورهايي چون پاكستان و قزاقستان نيز انجام داده اند.
افزايش سطح رفاه
يكي ديگر از مسائل جدي كه كشور در آينده با آن روبه روست، بالا رفتن سطح رفاه جامعه است. طبيعي است كه با افزايش رفاه و فراغت خاطر مردم جامعه رويكرد بيشتري به تفريح و تفنن خواهند نمود پس ايجاب مي كند كه راهكارهاي مناسبي براي انواع تفريحات تبيين شود. البته شايد مهمترين تفريح كه بايد شرايط آن در كشور فراهم شود امور جنسي است كه بايد راهكارهاي دقيق و درستي براي آن تعبيه كرد. اين سخن اگرچه شايد به مذاق بعضي خوش نيايد اما حقيقت اين است كه تا جامعه اي راهكار قانوني و متوازني براي ارضاي نيازهاي جنسي افراد كه طبيعتا با بالارفتن سطح رفاه در جامعه آنها نيز بالا مي رود، نيابد آن جامعه روي آرامش و ثبات را نخواهد ديد.
خوداتكايي فرهنگي
همچنين يكي از مواردي كه در ايجاد نشاط فكري و فرهنگي در جامعه بسيار اهميت دارد مسئله تنوع فرهنگي و يا به عبارت ديگر خوداتكايي فرهنگي است؛ توضيح آنكه از آنجا كه انسان ها در شرايط مختلف متولد مي شوند و مي بالند بنابراين كاملا طبيعي است كه علايق و سلايق گوناگون داشته باشند از اين رو جامعه موفق جامعه ايست كه بتواند براي تمامي اين علايق و سلايق پاسخي از درون فرهنگ خود و با كمترين نياز به فرهنگ هاي ديگر، ارائه دهد. به ديگر سخن فرهنگ جامعه اي مي تواند موفق باشد كه هر كدام از افراد جامعه بتوانند گمشده خود را در آن فرهنگ بيابند و نياز خود به متفاوت بودن خود را ارضا نمايند. اين اتفاقي است كه ما در دوره اول تمدن اسلامي شاهد آن بوديم كه هر كس با هر تفكري كه داشت گمشده خود را در قرآن مي يافت و اين روند تا زماني كه ادامه داشت تمدن اسلامي پويا بود، اما هنگامي كه تحمل عقايد مختلف از جامعه اسلامي رخت بر بست و بساط تكفير و توهين به نظرات ديگر كه متناسب با شخصيت هر فرد است گسترده شد، تمدن اسلامي رو به اضمحلال گذاشت. اكنون نيز ضرورت دارد كه شرايطي ايجاد كرد كه سلايق مختلف بتوانند گمشده خويش را در قرآن بيابند و به دور از هرگونه تنگ نظري و توهين و تكفير نظر خود را ابراز نمايند. اين كار ضمن ارضاي نياز افراد به متفاوت بودن، باعث ايجاد فرهنگي خود متكي، بارور و با نشاط و متنوع و در عين حال بي نياز از واردات فكري و فرهنگي خواهد شد.
در پايان توجه به اين نكته ضروري است كه جامعه امري ثابت و لايتغير نيست و طبيعي است وضعيت امروز جامعه ايران و نيازها و اقتضائات آن به ويژه تمايل آن به انواع تفريحات با مقطع زماني پيروزي انقلاب تفاوت كرده است پس اگر قرار بر آن است كه انقلاب حفظ شود ضرورت دارد كه به طور دايمي به ارزش هاي انقلابي و اصول اساسي آن با ديدي اجتهادي نگريست و آن را متناسب شرايط هر زمان مورد بازخواني قرار داد (كاري كه در انقلاب كبير فرانسه صورت گرفت و مي گيرد ولي در انقلاب كبير روسيه به طور جدي صورت نگرفت) در اين راه يكي از اقداماتي كه مي تواند به مسئولين مدد رساند تشكيل فرهنگستان جامعه شناسي، جامعه سازي و آينده پژوهي است كه مي تواند به شناخت عميق و دقيق تمامي زواياي پنهان و لايه هايي كه در ژرفاي جامعه قرار دارند و نيز برنامه ريزي جهت سامان دهي و ايجاد ساختارهاي اجتماعي لازم جهت هدايت جامعه به سوي ارزش هاي ناب الهي و انساني كمك نمايد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14