(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 29 مهر 1389- شماره 19769

شاخص هاي مورد انتظار حوزه هنري در سينما
درد دل هاي يك فيلمساز جوان آقايان مدير! خواهش مي كنم بخوانيد!
نگاهي به نمايش «شاخ نبات» ترجمه عبيدزاكاني به زبان امروز
نگاهي به فيلم «آگورا» تصويري سكولار از قرون وسطي
بليت نيم بهاي «ملك سليمان» براي دانشجويان
«معبد جان» در مذهب امروز
«شكارچي شنبه» كوتاه شد



شاخص هاي مورد انتظار حوزه هنري در سينما

رئيس حوزه هنري «تبيين و ترويج ايمان روشن بينانه»، «اخلاق مخلصانه» و «هويت انقلابي ملت ايران» را به عنوان انتظارات اين نهاد فرهنگي از هنرمندان معرفي كرد.
محسن مومني درحالي اين سخنان را در نشست خبري ششمين جشنواره فيلم كوتاه ديني «رويش» به زبان آورده كه برخي از فيلم هاي توليد شده توسط حوزه هنري- كه زمان توليد آن ها به قبل از روي كارآمدن اين مدير جديد برمي گردد- در تضاد با سه شاخص مطرح شده بوده اند. با توجه به تاثيرگذاري بالاي سينما بر مخاطب و همچنين تعلق بودجه حوزه هنري به بيت المال، اين سخنان مومني را مي توان آغاز فصل تازه اي از فعاليت اين نهاد فرهنگي در توليد فيلم دانست.
رئيس حوزه هنري در توضيح اين سه شاخص كه با عنوان انتظار از هنرمندان مطرح شده اظهار داشت: «ايمان روشن بينانه» ايماني است پيراسته از خرافات و تعصب هاي جاهلي، ايماني بر پايه آگاهي و مستحكم در برابر تهديدها و وسوسه هاي شيطاني. «اخلاق مخلصانه» همان فضايل انساني است كه در طول تاريخ پيامبران و زبده هاي تاريخ بشريت براي ترويج آن كوشيده اند. «هويت انقلابي» همان شاخصه هايي است كه دنيا، ملت ايران بعداز انقلاب اسلامي را به آنها مي شناسند. ملتي مومن، فداكار، باهوش، با بصيرت، فداكار و سرافراز در همه ميدان ها. همان چيزي كه بنده از آن به عنوان انسان انقلاب نام مي برم.
مومني همچنين با توجه به حضور گسترده فيلمسازان جوان در جشنواره فيلم رويش گفت: غوطه وري در اين درياي بيكران و سير در سپهر عرفان و معنويت اسلامي، افق هاي تازه اي را به روي آفرينش هاي هنري مي گشايد و انتظار مي رود هنرمندان جوان با تاسي به اين بزرگان مايه افتخار ملت و مملكت خود شوند.
رئيس حوزه هنري در بخش ديگري از نشست خبري خود درباره حمايت از فيلم ديني توضيح داد: به اعتقاد من فيلم ديني بيش از حمايت به هدايت و درايت نياز دارد. حمايت هاي صرف، مشكل زيادي را حل نمي كند و همان چيزي ساخته خواهد شد كه همه مي سازند. ما دنبال هدايت جريان فيلم ديني هستيم. به نظر من نگاه به دين و نگاه به حمايت از فيلم هاي ديني بايد اصلاح شود.

 



درد دل هاي يك فيلمساز جوان آقايان مدير! خواهش مي كنم بخوانيد!

داوود مراديان
بي هيچ مقدمه اي، دعوت مي كنم از مديران محترم متعهد فرهنگي كه درميان هياهوي متهم كردن يكديگر و عزل و نصب زيردستان و تعيين تكليف هاي عجيب و غريب براي فرهنگ، كه اگر امور فوق فرصتي داد و امر مهندسي كردن فرهنگ، لختي مجالشان داد، اين چند سطر را بخوانند:
«اما سبزها كه نه تلويزيون دارند نه روزنامه و ماهواره و اينترنت و پيامك تلفن همراه، همديگر را خبر مي كنند كه ساعت چهارميدان انقلاب باشند.
دكتر درست در لحظه اي مي آيد كه آرش با نگاهش حالي ام مي كند، بيش از اين نبايد معطل شويم. با همه دست مي دهد. به جز من و ريحانه. اولين بار است كه او را با كت و شلوار نمي بينم. من هم نگران امروز هستم اما وقتي كنار او راه مي روم، به دلايلي كه منطقي به نظر نمي رسد، نصف نگراني هايم دود مي شود و مي رود. آرش آن طرف من است و مي گويد:
- خوبه يه دكتر باهامون هست كه مي تونه اگه تير و باتوم خورديم مداوامون كنه!
دكتر ساكت شد. از تيپ جديدش خوشم مي آيد.
لازم نيست خيلي داستان خوان باشيد يا خيلي فيلمنامه نويسي را دوره ديده باشيد. كافيست همين چندسطر را بخوانيد تا متوجه شويد با كتابي ضعيف در حوزه داستان مواجه خواهيدشد. كتابي كه با موضوع فتنه نوشته شده است.
گرچه چندين عيب آشكار دارد؛ نويسنده اش آشكارا دروغ مي گويد، اصلا واقعه را نديده، نوشته اش از حيث داستان نويسي ضعيف است. ديالوگ ها افتضاح است و...
با همه اينها اما، توسط مافياي روشنفكري سريعا حمايت رسانه اي مي شود. نويسندگانشان برايش مطلب مي نويسد و مصاحبه مي كنند. به اين چه مي گويند؟.... چهره سازي؟ حمايت از هم جبهه اي جوان؟!
مديران محترم فرهنگي! مدير محترم فرهنگي كه الان دقيقا يازده ماه است جوانهاي فيلمساز «هم جبهه ايتان» براي ديدنتان منتظرند و حتي در همين كيهان هم لابه كردند و...نشد!
آقايان مدير، گرانقدرها!
فيلم هاي تخيلي و سطحي خاندان مخملباف دوره مي گردد درجشنواره هايي كه حكم بوق استعمار را دارد. شما چند فيلم براساس آنچه فتنه گرها با انقلاب و مردم كردند ساختيد؟ از ساخت چند فيلم حمايت كرديد؟
«تواتر» را ديده ايد؟ فيلمي كه شايد در ضعف ساختار به اندازه ضعف نوشته هاي خبرنگاران فراري باشد، اما تنها فيلم كوتاه درعرصه مبارزه با فتنه است. با اين تنها فيلم كوتاه خودجوش كه با پول توجيبي چند جوان و درنصف روز توليدشده چه كرديد؟ فيلمي كه شما نديديد بيش از هزاربار در اينترنت دانلود داشته و رؤيت شده! آن هم بدون لينك شدن در سايت هاي مطرح! با اين فيلم در جشنواره مقاومت چه كرديد؟ راستي از ژانر فتنه چه خبر، بالاخره بعد از اين همه ماه متولد مي شود يا خير؟
مديران محترم! تا اينجا را كه خوانده ايد بگذاريد روضه ام را سوزناك كنم با ذكر طرح هاي مستند و سينمايي درخصوص فتنه روز عاشورا كه اگر حمايت ريالي پشتش مي بود تاكنون دهان بسياري از فتنه گران بسته شده بود و در يك نمونه به داستان سيدعلي اشاره مي كنم كه متن كامل داستانش نزد معاون محترم سينمايي وزارت ارشاد است و از آنجا كه دائما تهديد به مرگ مي شود از ذكر نام خانوادگي اش خودداري مي كنم. عصر روز عاشورا فتنه گران، جواني (سيدعلي) را دوره مي كنند كه با لباس هلال احمر براي كمك به يكي از نيروهاي ضدشورش كه زمين خورده و زيردست و پا له مي شود، مي شتابد. با ميله چنان به سرش مي زنند كه جمجمه اش ترك برميدارد. او را به پاركينگ يكي از خانه هاي اطراف كه براي اين كارها از قبل اجاره اش كرده اند مي برند. با اتو پايش را مي سوزانند. كمرش را خرد مي كنند. پنج ساعت به پيكر نيمه جانش آزار مي دهند چشمش را نابينا مي كنند و رهايش مي كنند تا بميرد و اگر هجوم نيروهاي امنيتي نبود چه بر سرش مي آمد؟ و هنوز تهديدش مي كنند به مرگ! چند روز پيش سيدعلي زنگ زد و روي برداشتن تلفنش را نداشتم.چه بگويم؟ كه مديران ما را نخوت گرفته؟ كه ساخت فيلم درخصوص فتنه هم به خط قرمزهاي ناگفته پيوسته؟
پژواك روزگار بي بي سي را ديده ايد؟ گريه هاي استاد اخلاق و آواز عليرضا افتخاري را چه؟ چند برنامه مانند پژواك روزگار از اين مرد بزرگ ساختيد؟ برنامه بي بي سي را درخصوص هنر و سرود انقلاب ديده ايد؟ شما چند برنامه توليد كرده ايد؟ نمي آشوبيمتان. شقشقيه ايست. دردي گلويمان را گرفته و تنگ مي فشارد. درد است وقتي مي بينيم بي استعدادترين جوان هاي دشمن براي خزعبلاتشان چنين حمايت مي شوند و درجبهه خودشان توسط بزرگان قومشان تبليغ مي گردند. اما در جبهه ما «ايران سبز» هم مجال پخش تلويزيوني نمي يابد.
مديران محترم رنجه نشويد كه چرا دشمن را به بزرگي در عداوتش ياد مي كنيم. مگر نه معاويه و عمر وعاص نيز آدمهاي بزرگي در خباثت بودند؟ كه اگر اين گونه نبودند توان آن فتنه هاي عظيم نمي داشتند. كه اگر اين گونه نبودند فرياد اين العمار بلند نمي شد، كه اگر... بغض فرياد را در گلو مي شكند... حالا معناي «اين العمار» سال اخير را بهتر مي فهمم...، اين العمار درمديريت فرهنگي، اين العمار درمديريت رسانه اي. كجاست انجمني كه قرار بود فيلمسازهاي جوان حزب اللهي تربيت كند؟
كجاست...؟
بزرگان و مديران و متعهدان و محترمان!
رنجه نشويد كه ما نه طلبكاريم و نه خداي ناكرده در صفوف دشمن. صرفا به نام انقلاب اسلامي بزرگ روح الله تاريخ معاصرمان چندسؤال پرسيديم، باشد كه پيش از يوم الحساب و به رسم حاسبوا قبل ان تحاسبو خود از خويشتن بپرسيد. پس تندي اين قلم را بر بغض فروخورده مان ببخشائيد و باور كنيد سنگ كوچكي بوديم در اقيانوس مديريتتان. بزودي موجمان فرو مي شكند و همه چيز آرام مي شود.

 



نگاهي به نمايش «شاخ نبات» ترجمه عبيدزاكاني به زبان امروز

مسعود سياوش
دروضع اسف بار وگاه بالماسكه اي تئاتر مملكت -كه در تئاتر شهر خلاصه مي شود- هنگامي كه، شنيده مي شود يك هنرمند تئاتري جسارت به خرج داده و اثر جهاني و طنز عبيدزاكاني را كه افتخارطنز ادبيات كهن ايراني است به صحنه نمايش آورده، ايمان مي آوريم به آن مضمون كه: تا انسان و انديشه انساني روشن است، چراغ تئاتر هم روشن خواهد بود.
نمايش «شاخ نبات» يك حركت هويتمند ساختاري، اعم از شكل و محتوي است.
و نكته ديگر، نگاه هنرمندانه امروزي به نگاه هنري و نسبتاً پيچيده كهن است. زيرا تطبيق زبان و شكل يك اثر از دوره اي به دوره اي ديگر و در صورت توجه به باورپذيري و نه به صرف نماياندن شكلي نوشته منظوم و طنز عبيدزاكاني را اگر بخواهيم به همان صورتي كه هست بنمايانيم، قابليت نماياندن ندارد. زيرا، حوادث به صورتي كلي اشاره مي شوند و نيز خود نوشته كوتاه است و قوامي متن شكل شنيداري را ترغيب مي نمايد تا ديداري و اگر به قصد نمايش آن بخواهيم متن را تأويل نمائيم، شرايط سخت تر مي شود. زيرا تنديسي در مقابل است كه تاريخ، آن را تراشيده و هر متعهدي را جرئت دست زدن نخواهد بود. هم چنين طنز زباني و مضموني اثر يكي ديگر از مسير هاي سنگلاخي نوشته عبيدزاكاني است.
طنز عمدتاً شنيداري وحسب ذوق گوينده و شنونده شيرين مي شود.
تصور شود كه چگونه يك نوشته طنز را بخواهيم نشان بدهيم؟! دست يازيدن به اين مهم ها جرأت و جسارت مي خواهد، آن هم از جنس بلوغ و آگاهي. ورنه بسيار تجربه هاي تلخ دراين زمينه بوده است.
و ديگر ويژگي اين نمايش اين كه نه تنها متعهد به زحمات و انديشه هاي عبيد بوده، بلكه با وجود ايجاز موسيقيايي متن و حركت و موسيقي از بيرون يك نمايش تمام عيار ايراني را تجلي بخشيده. خوانش اثر منظوم موش و گربه حدود سي دقيقه به طول مي انجامد. اما نمايش شاخ نبات نزديك به دو ساعت است. يكساعت و سي دقيقه ديگر نمايش كه اتفاقاً چند بيتي هم بيشتر از متن عبيدزاكاني خوانده نمي شود و از تصاوير متن عبيد نيز رخدادي بر صحنه ديده نمي شود. بنابراين مي توان گفت عمده مضمون نمايش «شاخ نبات» از آن مهدي شمسايي است تا عبيدزاكاني. درمؤخره اين پرسش تماماً كليشه اي مطرح است كه چه اشكالي دارد كه اگر مسئولين هنر نمايش در وزارت ارشاد دل به نمايش هاي ايراني با فرهنگ و هويت ايراني بدهند؟ چه اشكالي دارد كه بودجه نمايش صرف توليد هنر نمايش شود و نه صرف تقليد هزارمين باره از متون و اشكال نمايشي كلاسيك غرب؟ چه اشكالي دارد كه مركز هنرهاي نمايشي، هم پيمان با بيگانه زدايي در زبان و درپـاره اي از مضامين فرهنگي كه دولت به قصد آن كوشيده و مي كوشد حركت نمايد؟ چه اشكالي دارد كه اندكي از بودجه ميلياردي تئاتر را دريكسال و ضرب آن درچند سال و خميره آن، يعني رديف تحقيق را، هزينه تحقيق آن نمائيم؟ چه اشكالي دارد كه بودجه تئاتر را كه به هنگام توجيه آن در مجلس آمار و ارقام كمي و كيفي از شهرستانها مي آوريم، پس از مصوب شدن به هزينه تئاتر تهران درنياوريم و همان طوري كه داد سخن از جوانان شهرستاني مي دهيم، خرج همان جوان و شهرستان هم بكنيم؟ نكته مورد توجهي كه هرگز بدان توجه نشده آن است كه تئاتر شهرستاني اگر درمقايسه كمي با تئاتر تهران متفاوت است ولي بلحاظ كيفي ازبسياري از تئاترهاي اشرافي بهتر و هنري تر هستند و بنا به ذاتيت هنري شان، تئاتر را مي توانند به سمت يك تئاتر ملي سوق دهند.

 



نگاهي به فيلم «آگورا» تصويري سكولار از قرون وسطي

تقريبا مي توان آلخاندرو آمنابار و ماتئو گيل را در سينماي امروز داراي پيشينه و كارنامه هنري مشابه دانست. زوجي كه با فيلم «چشمانت را باز كن» در سال 1997 شناخته شدند.
اينكه واقعا كمپاني هاي هاليوودي در فيلم اسپانيايي «چشمانت را باز كن»، چه ديده بودند كه بر روي سازندگان گمنامش سرمايه گذاري كردند، به نظر مي آيد از ساخت نسخه آمريكايي همان فيلم تحت عنوان «آسمان وانيلي» مشخص گردد. فيلمي كه اگرچه تركيبي از آثاري همچون «توت فرنگي هاي وحشي» (اينگمار برگمان- 1957) و «سولاريس» (آندري تاركوفسكي- 1972) به نظر مي آمد اما يك معامله فاوست گونه نيز در آن بارز بود كه شخصيت اصلي به نام سزار انجام مي دهد تا از زندگي عذاب آورش برهد. شايد همين معامله با مفيستو فيليس بود كه سردمداران هاليوود را راغب ساخت تا اين دو سينماگر اسپانيولي زبان را به آمريكا بكشانند و بنابر دكترين سينماي غرب از اواخر دهه 90، در استوديوهاي به ظاهر مستقلي كه در كنار كمپاني هاي اصلي به وجود آمده بود، از فكر و طرح هايشان بهره گرفته و همچنين متقابلا آنها را به مسيرهايي كه مي خواهند بكشانند. مسيرهايي كه نمي توان در بخش اصلي كمپاني هاي هاليوود و توسط فيلمسازان معروف جريان اصلي سينماي آمريكا طي كرد. از همين رو فيلمسازاني مانند والترسالس، ژانگ ييمو، آنگ لي، گيلرمو دل تورو، آلخاندرو گونزالس ايناريتو، شكاركاپور و... از طرق مختلف همچون جشنواره ظاهرا مستقل ساندنس و شخص رابرت ردفورد به هاليوود كشانده شدند.
مقوله خودكشي و خود ويرانگري براي دستيابي به زندگي بهتر، از موتيف هاي اساسي آثار الخاندرو آمنابار و ماتئوگيل (لااقل در اين چند فيلم معروفشان) بوده است. از همان فيلم «چشمانت را باز كن» كه سزار دو بار دچار اين اقدام ضدانساني مي شود تا فيلم «ديگران» كه در همان نماي آغازينش با فرياد تكان دهنده گريس استوارت مواجه مي شويم كه پس از قتل بچه هايش و سپس خودكشي گويي در عالم برزخ، به خود مي آيد و تا فيلم «درياي درون» كه قصه فيلم درباره معلولي به نام رامون سامپدرو (با بازي خاوير باردم) است كه 27 سال قبل در اثر حادثه اي از گردن به پايين كاملا فلج شده و زندگي اش را وبال گردن پدر و بعد برادر و زن برادرش مي داند. از همين رو در طول اين 27 سال همواره تلاش بر خودكشي داشته و حتي سعي نموده اين امر را از طريق مراجع قانوني عملي ساخته تا جرمش متوجه هيچ يك از اطرافيانش نشود. در طول اين فيلم، تمامي سعي فيلمنامه نويسان يعني آمنابار و گيل بر موجه نماياندن خودكشي و مثبت جلوه دادن آن متمركز بوده و همه تلاش اطرافيان رامون سامپدور براي دادن انگيزه زندگي به وي، حتي از سوي كشيشي كه خود نيز به همان اندازه معلوليت دارد، با شكست روبرو مي گردد. چرا كه از كوچكترين بار معنوي و ديني تهي نشان داده مي شود. در جايي از فيلم كه كشيش مورد بحث سعي دارد به رامون سامپدور بفهماند، زندگي وي متعلق به خودش نيست كه بخواهد به آن پايان دهد و بخشي از هستي الهي تلقي شده و در اختيار قادر مطلق است، از زبان يكي از كاراكترهاي فيلم به تمسخر و مضحكه با اين سخن برخورد مي شود و سرانجام رامون درنهايت شعف و شادي و رضايت، خودكشي مي كند و در آخر فيلم فرد ديگري هم كه شبيه وي بوده، اما به هر دليل خودكشي نكرده را مي بينيم كه در شرايط بسيار رقت باري حتي حافظه اش را از دست داده تا اين گونه به ذهن مخاطب باورانده شود كه اي كاش او نيز خودكشي مي كرد!!
در فيلم «آگورا» (تازه ترين محصول مشترك آلخاندرو آمنابار و ماتئوگيل كه در سال جاري بسياري از جوايز گويا يا همان اسكار اسپانيا را به خود اختصاص داد) نيز همين تم هميشگي تكرار مي شود.
قصه فيلم «آگورا» در بندر اسكندريه و سال 391 پس از ميلاد مي گذرد. زماني كه مصر تحت تسلط امپراتوري روم است و در حالي كه از يك سو اين شهر به عنوان مهد علم و دانش به ما نمايانده مي شود، در دل بت پرستي باقيمانده از مصر باستان، مسيحيت به آرامي ريشه مي دواند و گسترده مي گردد. فيلم با نمايي از كلاس تدريس فلسفه در كتابخانه بزرگ اسكندريه آغاز مي شود كه يك معلم زن به نام هپايشيا (ريچل وايز) و پدرش تئون مديريت آن را برعهده دارند.
آنچه از همان ابتدا در فيلم نمايان مي شود، رشد علم و دانش در كنار بت پرستي است و توسط بت پرستاني كه بسيار آراسته هستند و سرنخ امپراطوري حاكم را نيز در دست دارند. اما در اين ميان مسيحيتي كه در حال گسترش تصوير مي شود، مخالف علم مي نماياند و هواخواهانش با سر و وضعي آشفته و خشونت طلب مقابل آن بت پرستي مي ايستد.
و همين مسيحيت خشن و بي منطق (البته در تصويري كه آمنابار و گيل برايمان به نمايش مي گذارند) است كه با بت پرستان درگير مي شود، به يهودآزاري مي پردازد، بت پرستان و يهوديان را با يك تيغ قلع و قمع مي نمايد و كتابخانه اسكندريه را با همان جلال و شكوه علمي اش به آتش مي كشد. (قابل توجه تاريخ پردازان كذاب و مدعياني كه هنوز توسعه اسلام و ورود مسلمانان به كشورهاي ديگر از جمله ايران و مصر و همين اسكندريه را موجب از ميان رفتن علم و دانش دانسته و حمله سپاه اسلام را باعث كتابسوزي در ايران و اسكندريه مي دانند. نكته مهم اين است كه در هيچ يك از كتب معتبر تاريخي مانند تاريخ ويل دورانت يا گوستاو لوبون، سخن از كتابسوزي مسلمانان در ايران و مصر نيست و حتي در اينكه در ايران ساساني اساسا كتابخانه اي وجود داشته است، شك و ترديد قوي به چشم مي خورد. چرا كه بر طبق اسناد و شواهد موجود، اصلا موبدان زرتشتي دوران ساساني كه سرنخ امور به اصطلاح فرهنگي را در دست داشتند، به طور كلي با هرگونه نوشتار و كتابت و نشر مخالف بوده اند. چنانچه از مهمترين كتب آن زمان يعني اوستا، تنها دو نسخه، يكي در مدائن پايتخت و ديگري در استخر يعني همان پارسه يا پرسپوليس موجود بوده است.)
ضدخدا و بت پرست بودن هپايشيا و پدرش حتي در دوران تسلط مسيحيت بر امپراطوري، همچنان تداوم دارد و هپايشيا در برابر درخواست نامزدش اورستس (حاكم اسكندريه) و دوست اوسينيسيوس (كه شاگرد سابقش بوده و اينك به كسوت يك كشيش مسيحي درآمده) براي ايمان آوردن به خدا و مسيح چنين مي گويد:
«... تو درباره چيزي كه اعتقاد داري، پرسش نمي كني يا نمي تواني سؤالي بپرسي ولي من بايد همواره در مورد پديده هاي عالم سؤال مطرح كنم...»
اين جمله هپايشيا، لب كلام آلخاندرو آمنابار و ماتئو گيل در فيلم «آگورا» به نظر مي رسد. جمله اي كه اساس اعتقادات سكولاريستي محسوب مي شود. همان اعتقاد كهنه و پوسيده تقابل علم و دين كه اساسا در اسلام معنا و مفهومي ندارد. چرا كه اسلام اصلا با خواندن آغاز شد، با نوشتن تداوم يافت و با آموزش و ياد دادن و تعقل و تفكر، گسترش يافت. از همين رو بود كه با ورود اسلام به ايران و ديگر سرزمين ها در دوران تاريك و سپاه قرون وسطي، انديشه و علم شكوفا شده و صدها انديشمند و فيلسوف و دانشمند و عالم و فرهيخته و هنرمند حاصل حاكميت اسلام در طي بيش از 10 قرن بر ممالك فتح شده بود. به نوشته جرج سارتون در «تاريخ علم» در طول بيش از 1000 سال، 95 درصد از دانشمندان برجسته جهان از ايران اسلامي برخاستند در حالي كه براي دوران پيش از اسلام در اين سرزمين هيچ دانشمند و متفكر و عالمي به ثبت نرسيده است.
واقعيات تاريخي حكايت از آن دارد، در زماني كه در غرب و بيدادگاه هاي تفتيش عقايد آن، انديشمندان و دانشمندان را فقط به خاطر يك ابراز نظر علمي (مثلا گردش زمين به دور خورشيد) در آتش مي سوزاندند تا به اصطلاح شيطان از بدنش بيرون رود، در مدارس اسلامي مباحث علمي مورد بحث و فحص محصلان و طلاب علوم ديني و تجربي بود. براساس آنچه امروز در اسناد و منابع تاريخي موجود است، قرن ها پيش از كشف جاذبه زمين توسط نيوتن و اعلام گردش زمين به دور خورشيد از سوي گاليله، دانشمندان اسلامي به آن پي برده و اين مباحث درنظاميه هاي اسلامي تدريس مي گرديد. نكته حائز اهميتي كه امروزه از اسناد معتبر تاريخي، فاش گرديده، اين است كه درهمان دوران انگيزاسيون، اين مسلمانان بودند كه مورد آزار و اذيت و قتل و غارت و آوارگي قرارگرفتند و تعداد يهوديان قرباني تفتيش عقايد مثلا در اسپانيا حتي به اندازه يك هزارم مسلمانان هم نبود كه آن هم يهودياني بودند كه نسبت به حضور اشراف يهود و برخي خاخام ها گرداگرد پاپ مسيحيان، معترض بودند! و به اصطلاح «مرتد» يا «قرائي» خوانده مي شدند. درتواريخ مختلف مانند ويل دورانت، به طور متوسط يهودياني كه درجريان انگيزاسيون مورد آزار و اذيت قرارگرفتند، سه تا چهارهزار نفر ذكر شده اما تعداد مسلماناني كه قرباني دادگاههاي تفتيش عقايد و عواقب آن شدند، 3ميليون نفر نوشته اند. طرفه آنكه در زماني از نيمه اول هزاره دوم ميلادي دوران سياه انگيزاسيون شكل گرفت كه برخلاف سنت تاريخي، اشراف يهود و برخي خاخام هاي آنها زير پوشش يهودي مخفي يا «مارانو»، دردربار واتيكان نفوذ كردند! و نوشته شده كه در به راه اندازي بيدادگاههاي تفتيش عقايد نقش اصلي را داشتند!! چنانچه طراح و نظريه پرداز و بنيانگذار فكري انگيزاسيون، كشيشي يهودي الاصل و از «مارانو» ها به نام آلفونسو اسپينا بود. درحالي كه در همان زمان كشيشان اصيل مسيحي مانند آلفونسو كارتاژنا به سختي با دادگاههاي تفتيش عقايد مخالف بودند.
اما همچنان كه بيش از 4قرن است (از زمان عصر روشنگري) غرب صليبي درصدد است تا جهان را از اديان الهي خالي نموده و با افكار اومانيستي از يك سو دين گريز و دنيا طلب و از سوي ديگر به انديشه هاي صهيوني نزديك سازد، فيلم «آگورا» نيز درهمين جهت برچنين تفكر سكولاريستي و اومانيستي تاكيد مي نمايد. و نكته جالب اينجاست كه درميان اين ضديت با دين، جماعت يهود در فيلم همچنان مظلوم و آواره نشان داده مي شوند. در يكي از سكانس هاي فيلم شاهد فتواي قتل عام آنها توسط اسقف اعظم مسيحيان اسكندريه هستيم كه پس از آن، بي رحمانه به كشتار يهوديان دست مي زنند تا آنها را از شهر اخراج كرده و آواره سازند. (همان تئوري معروف و تاريخي صهيوني براي مظلوم نماياندن قوم يهود)!
همراه با تصوير كردن اين وحشي گري ها و انگيزاسيوني كه در فيلم «آگورا» به تدريج براسكندريه حاكم مي شود اما هپايشيا و تنها همكارش آسپيسيوس (با بازي همايون ارشادي) همچنان به دنبال كشفيات جديد علمي در ميان سيارات و درباره نوع گردش زمين به دور خورشيد يا برگرد مداري ديگر درمخالفت با تئوري هاي بطلميوسي هستند! اين درحالي است كه هپـايشيا همچنان بر باورهايي غير الهي خود پاي مي فشرد و آنها را در پيشبرد علم موثر مي داند! (اين همان تفكري است كه درعصر روشنگري پايه و بنياد تكوين علم جديد قرارمي گيرد. علمي كه از مهمترين بنيان گذارانش، اصحاب دايره المعارف فرانسه و امثال دني ديدرو به شمار آمده اند. طرفه آنكه ويل دورانت، مورخ مشهور تاريخ تمدن درمجلد انقلاب فرانسه خود، صراحتا عنوان مي كند كه اصحاب دايره المعارف فرانسه به دليل فقدان شعور تاريخي و عدم درك درست از هستي و جهان. به نحو مبتذلي خدا ستيز و دين گريز بودند. ويل دورانت سپس مدخل هاي دايره المعارف فرانسه را به عنوان مبناي علم مدرن بررسي كرده و نشان مي دهد كه چگونه نه تنها اين مدخل ها از منابع غير معتبر كپي شده بلكه با مفروضات غلط، نتايج نادرست گرفته شده است. از طرف ديگر برخي از منابع معتبر تاريخي از جمله همين تاريخ تمدن ويل دورانت به ارتباط وسيع اصحاب دايره المعارف فرانسه مانند جان لاك با لژهاي فراماسونري اشاره داشته اند، يكي از مهمترين منابع ياد شده، كتاب «سنت روشنفكري درغرب»! اثر برونفسكي و مازليش است كه امروزه از كتب باليني دانشمندان و روشنفكران غرب به شمار مي آيد. ضمن اينكه نشريه معروف «علم و پژوهش» چاپ استامبول نيز به عنوان يكي از مراجع افشاي فراماسونري بر تولد علم مدرن از درون لژهاي ماسوني تاكيد داشته است:)
اما به جز اين، فيلم جديد آمنابار، گيل از سطح فيلم هاي عظيم تاريخي كه از آثار ديرين هاليوود به شمار رفته و از ديرباز در زمره فيلم هاي تفاخر آميز كمپاني هاي لس آنجلسي محسوب شده اند،فراتر نمي رود. چنانچه در همان نگاه نخست، كپي دست چندم از فيلم هايي مانند «سقوط امپراطوري رم» و «باراباس» و «خرقه» و امثال آن به نظر مي رسد با اين تفاوت كه ازشخصيت پردازي قابل قبول آن آثار نيز بي بهره است. تاسف بارتر اينكه ديگر نشاني از آن شخصيت هاي چندلايه و پركش وقوس آثار قبلي آمنابار، گيل به هيچ وجه نشاني رويت نمي شود. نه از آن فراز و نشيب هاي شخصيتي سزار درفيلم «چشمانت را باز كن»، نه از درگيري هاي روحي و ذهني گريس در «ديگران» و نه از پيچيدگي هاي رامون سامپدور فيلم «درياي درون» اثري به چشم مي خورد.
به هرحال فيلم «آگورا» را مي توان تلاش ديگري از سوي هاليوود و سينماي امروز غرب براي ارائه ايدئولوژي هاي ديرين شان و تحقير و تكذيب باورهاي الهي و اديان توحيدي دانست كه اين بار نه از طريق فيلمسازان كهنه كار كارخانه به اصطلاح روياسازي آمريكا بلكه بوسيله سينماگران به خدمت گرفته شده از ديگر نقاط جهان انجام گرفته است.
& برداشت و تلخيص از وب نوشت سعيد مستغاثي

 



بليت نيم بهاي «ملك سليمان» براي دانشجويان

فيلم سينمايي «ملك سليمان» به كارگرداني شهريار بحراني براي دانشجويان با بليت نيم بها به نمايش درمي آيد. به گزارش مهر، دانشجويان مي توانند با ارائه كارت دانشجويي در سينماهاي پرديس ملت، پرديس تماشا و فرهنگ هر روز به جز روزهاي تعطيل فيلم سينمايي «ملك سليمان» را با بليت نيم بها تماشا كنند.

 



«معبد جان» در مذهب امروز

فيلم سينمايي «معبد جان» ساخته محمد درمنش در جشنواره مذهب امروز كشور ايتاليا به روي پرده مي رود. فيلم «معبدجان» براي دريافت جايزه اعتقادات و آيين هاي مذهبي با آثاري از ديگر كشورهاي جهان رقابت خواهد كرد. به همين منظور، محمد درمنش كارگردان اين فيلم براي نمايش آن و حضور در مراسم اختتاميه و كارگاه هاي آموزشي اين رويداد در شهر رم، عازم اين كشور شده است.
جشنواره مذهب امروز از 16 تا 29 مهر سال جاري در كشور ايتاليا برگزار مي شود.

 



«شكارچي شنبه» كوتاه شد

فيلم «شكارچي شنبه» به كارگرداني پرويز شيخ طادي و تهيه كنندگي موسسه فرهنگي و هنري آويني در مدت زمان 108 دقيقه توليد شده بود كه براي اكران عمومي 18 دقيقه از آن كوتاه شده است.
مسئولان موسسه آويني براي اكران فيلم نيز در حال رايزني هستند تا پخش كننده اي مناسب براي اكران اين فيلم انتخاب نمايند. در برنامه هاي اين موسسه اكران خارجي هم در نظر گرفته شده كه پس از اكران داخلي صورت مي پذيرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14