(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 29 مهر 1389- شماره 19769

در قرن بيست و يكم از چه كساني حقيقتا بايد ترسيد؟
جنگ كثيف براي منافع پنهان



در قرن بيست و يكم از چه كساني حقيقتا بايد ترسيد؟
جنگ كثيف براي منافع پنهان

مژگان نژند
اشاره:
صاحبان قدرت پيوسته پژوهش هاي علمي را در راستاي تأمين منافعي پنهان از مسير خود منحرف ساخته، به اهدافي ناپسند از جمله نظامي- كه حاصلي جز مرگ ندارد- اختصاص داده اند. امروز، اگرچه دوران استفاده از «گاز خردل»، ميراث جنگ جهاني نخست و از معضلات به جاي مانده از اين جنگ، به سر رسيده، اما تهديدها هنوز باقي است و تنها شكل آن تغيير يافته است. چرا كه، امروز درباره حملات احتمالي شيميايي، ميكروبي و يا هسته اي هشدارمان مي دهند، كه ممكن است از سوي «تروريست»هايي «نامعلوم» كه تحت حمايت «كشورهايي دشمن»- و همچنان «نامعلوم»- قرار دارند، انجام پذيرد!
اما، آيا اين خطر به واقع وجود دارد، و يا صرفا اختراعي است در راستاي ايجاد رعب و وحشت در بين مردم، با هدف منحرف ساختن اذهان از بحران هاي مالي و مسائل و مشكلات موجود؟ و يا اين كه اراده اي پنهان كمر به نابودي بخشي از جمعيت جهان بسته است! آيا اين هشدارها صرفا استراتژي آزمايشگاه هاي دارويي، شركت هاي چندمليتي، مقامات سياسي و در يك كلام، «اربابان قدرت» با هدف كسب درآمد و انباشت ثروت بيشتر نيست؟ چه منافعي در پس اين «جنگ كثيف» پنهان است... و از چه چيز و چه كس بايد حقيقتا ترسيد؟!
طرح هاي «اربابان جهان» كه در قالب هاي گوناگون از جمله خاندان هاي ثروتمند، مقامات سياسي و اقتصادي، جوامع مخفي، شركت هاي چندمليتي و... زمام تمامي سازمان ها و نهادهاي بين المللي را در دست دارند، و استراتژي هاي آنها براي اجراي طرح هاي خود و كنترل افراد جوامع، گوناگون و متعددند، و گاه حتي در تصور نيز نمي گنجند. برخي از اين طرح ها به آينده نزديك بشريت مربوط مي گردد و برخي ديگر هم اكنون به اجرا درمي آيد كه از جمله آنها ، «دستكاري ژنتيك» انسان ها به عنوان مثال، از طريق انتشار گسترده حشره كش ها و ديگر آلاينده ها كه بر توليد مثل اثر گذارده، به عقيم سازي افراد بشر كمك مي كنند، و يا به بهانه معالجه آنها ست. و نيز، دستكاري ژنتيك ويروس ها به منظور راه اندازي جنگ هاي ميكروبي و يا انتشار اپيدمي ها و پاندمي ها كه پيوسته سود فراواني از طريق «الزامي» ساختن واكسن هاي به ظاهر مفيد و به واقع مرگ آفرين، عايد آزمايشگاه ها و شركت هاي بزرگ دارويي تحت كنترل «اربابان» مي سازند.
بدينسان، ويروس هاي «تغيير يافته» در آزمايشگاه هاي نظامي و آزمايشگاه هاي وابسته، از يك سو با انگيزه به كارگيري در جنگ هاي ميكروبي توليد مي گردند و از ديگر سو، به منظور راه اندازي اپيدمي ها و پاندمي هاي ويرانگر و مرگبار به كار گرفته مي شوند. بدينگونه، با يك تير دو هدف نشان شده است: نخست، كاهش جمعيت و بنابراين صرفه جويي در استفاده از منابع طبيعي به سود «اربابان» و تضمين رفاه و بقاي آن ها، و سپس ايجاد رعب و وحشت از طريق شيوع عامدانه اپيدمي ها و پاندمي ها و در نتيجه، تحميل واكسن هاي سودآور به مردم وحشت زده!
در واقع، واكسيناسيون «مرغ تخم طلاي» آزمايشگاه ها به شمار مي رود. چرا كه، نه تنها ضامن كسب درآمدي ثابت براي صنايع دارويي است، بلكه سبب به وجود آمدن ميليون ها و ميليون ها بيمار مبتلا به بيماري هاي مزمن نيز مي گردد كه به مشترياني دائم تبديل مي شوند. به عنوان مثال، مي توان از خود پرسيد به چه دليل در كشور فرانسه كه مردمش از تغذيه مناسب و آب آشاميدني سالم برخوردارند، واكسيناسيون امري «اجباري» است؟ پاسخ اين است كه صنايع دارويي اين كشور نخستين حامي مالي مبارزات تبليغاتي سياستمداران آن محسوب مي گردند!
بدين ترتيب، به مجموع مسائل و معضلات ناشي از مصرف بيش از حد در كشورهاي توسعه يافته و آلودگي هاي همه گونه كه بر اثر جابه جايي توليد كشورهاي صنعتي و به منظور افزايش ميزان سودآوري شركت هاي چندمليتي و «اربابان»، پديد آمده و به كشورهاي در حال توسعه تحميل مي گردد، مسائلي از اين دست و از انواع ديگر نيز افزوده شده كه پيامدهاي فوري و آتي آنها فاجعه انگيز است. به عنوان مثال، مي توان به عمليات «عقيم سازي انبوه» مردم در كشورهاي جهان سوم اشاره كرد كه سازمان ملل پس از تصويب پيشنهادات ارائه شده در «گزارش كيسينجر» مورخ دسامبر 1974 از سوي وزارت خارجه آمريكا، به اجراي آن در كشورهاي در حال توسعه همت گمارده است. گزارش مزبور به «گزارش ان.اس.اس.ام200» شناخته شده و در ژوئيه 1989 از طبقه بندي محرمانه خارج گرديده است. اين گزارش كه هزينه تهيه آن را «بنياد راكفلر» متقبل گرديده، سندي است كه طرح «جمعيت زدايي جهان» را به عنوان اولويت نخست وزارت خارجه آمريكا مطرح مي سازد و دلايل ارائه شده نيز به مسئله تامين امنيت منابع كاني و انرژي آفريقا و ديگر كشورهاي در حال توسعه در راستاي منافع و رفاه حال آمريكا اشاره دارد، و نيز حفظ ثبات سياسي با هدف ادامه بهره برداري ها و كنترل رشد جمعيت جهاني در راستاي تضمين نتيجه! براي نيل به اين مقصود، «گزارش كيسينجر» همچنين توصيه هايي ويژه ارائه مي دهد كه تلويحا بر لزوم استفاده از ابزاري چون جنگ و گرسنگي از طريق كنترل منابع غذايي عليه كشورهايي كه در اجراي سياست كنترل جمعيت خود ترديد و تعلل مي ورزند، تاكيد دارند. در طرح مزبور، رشد جمعيت جهاني تهديدي براي امنيت آمريكا و كارتل شركت هاي نفتي، شيميايي و دارويي به حساب آمده است. بدينسان، برنامه هاي ملي عقيم سازي تحت نظارت نهادهايي از سازمان ملل، مانند «يونيسف» و سازمان بهداشت جهاني» و نيز تمامي سازمان هاي غيردولتي وابسته، در كشورهاي مختلف به اجرا درآمده است. شايان ذكر است كه، در اطراف اين «سازمان هاي نوعدوست» كه به باشگاه هاي ميلياردرهايي چون «ديويد راكفلر» تعلق دارند، ميلياردرهاي ديگري را مي يابيم كه طي دهه هاي گذشته به جمع اين انجمن ها پيوسته اند. كه از آن جمله اند، «تدترنر»، «بيل وملينداگيتس»، «جرج سوروس»، «وارن بافت»، و ديگراني چون «ال گور» و ... «تدترنر»، از سرمايه گذاران سازمان ملل و برنامه هاي آن، در سال 1991 در مصاحبه اي اعلام داشت: «به طور ايده آل، جمعيت جهان بايد به 500 ميليون تن كاهش يابد!»
«بيل گيتس»، ديگر ميلياردر «نوعدوست»، به كمك «بنياد بيل و مليندا (همسرش) گيتس» خود امروز به استاد واكسيناسيون كودكان در كشورهاي در حال توسعه تبديل شده است. بنياد او در حقيقت سرمايه گذار اصلي «اتحاد جهاني واكسيناسيون و مصونيت» است و با سازمان بهداشت جهاني، بانك جهاني و شركت هاي بزرگ دارويي كه به ارسال واكسن ها و داروهاي آزمايش نشده و «آلوده» غيرقابل فروش در كشورهاي غربي، به كشورهاي جهان سوم شناخته شده اند، مشاركت دارد.
بيماري، سودآورترين صنعت جهان
در سال 1921، آمريكا پا به دوراني پر از رفاه و شكوفايي گذارده بود. جنگ بزرگ پايان گرفته، كارخانه ها راندماني كافي داشتند، صنعت اتومبيل سازي رونقي دوباره يافته بود و بدينسان، روز به روز بر تعداد ميليونرها افزوده مي شد. مردم نيز از سلامتي كامل برخوردار و شادمان و خوشبخت بودند، كه دليل عمده آن نيز اين بود كه بيماري مرموز و وحشتناكي كه بعدها «گريپ اسپانيايي سال 1918» نام گرفت، پشت سرگذارده شده بود. در واقع، در سال 1921 مردم آمريكا چندان به زندگي خوش بين و اميدوار بودند كه صرفا معدود افرادي با بيماري دست و پنجه نرم مي كردند. بنابراين، براي نخستين بار پس از ده ها سال، تخت هاي بيمارستان ها عملا خالي مانده بود.
اين وضعيت «انجمن نوپاي پزشكي آمريكا» را كه چند سال پيشتر توسط «جان دي راكفلر» بنيان نهاده شده بود، به شدت نگران ساخت. چرا كه، رقم سود حاصل از فروش واكسن ها و داروها سيري نزولي پيش گرفته و درآمدها كاملا راكد مانده بود! بنابراين، تصميم بر آن شد كه اپيدمي هايي دروغين به ويژه اپيدمي وبا «اختراع» و سود «مافياي دارويي» بدين شكل تامين گردد.
واكسن هاي «اپيدمي ساز»!
در واقع، به لطف تلاش هاي گروهي از شهروندان «كانزاس سيتي» (ميسوري) است كه امروز مي دانيم اين طرح مخوف به اجرا درآمده است! طبق تحقيقات اين گروه، وضعيت سلامت و بهداشت شهروندان اين شهر در پاييز سال 1921 «بسيار خوب» توصيف مي شد، اما اين وضع براي پزشكان شهر به هيچ وجه ايده آل نبود. بنابراين، اعضاي «شركت پزشكي جكسون»، شعبه «انجمن پزشكي آمريكا، گردهم آمدند و مصمم گرديدند به منظور «بهبود اوضاع» يك «اپيدمي» در شهر به راه اندازند! در پي اين تصميم، به كميسيون بهداشت توصيه شد آغاز «اپيدمي وبا» را در شهر اعلام دارد (تحقيقات بعدي فاش ساخت كه در آن زمان هيچگونه نشاني از اپيدمي نه در شهر، نه در منطقه و نه حتي در سراسر ايالت «ميسوري» مشاهده نشده بود!).
بدين ترتيب، روزي ويژه به واكسيناسيون اختصاص يافت، كه طي آن پزشكان به تمامي مدارس، كلينيك ها، ساختمان هاي دولتي و بيمارستان ها سرازير شده، مردم را واكسينه كردند. علاوه بر اين، تبليغاتي گسترده به راه انداخته شد تا اين موضوع به خوبي تفهيم گردد كه مايه كوبي تنها اقدام پيشگيرانه در برابر بيماري به شمار مي رود. و اين كه، واكسينه كردن كليه شهروندان يك «الزام» است. گزارش ها نشان مي دهند كه «شركت پزشكي» براي نيل به اين مقصود پوسترهايي عظيم نصب كرده و تبليغات گسترده اي را با تصاوير دروغين وحشتناك و دلخراش كودكان بيمار، با بدن هايي پوشيده از جراحت، به راه انداخته بود.
و البته، همانگونه كه انتظار مي رفت، تهاجم تبليغاتي پزشكي مافيايي بي حاصل نماند: بيش از يك ميليون شهروند آمريكايي كه در سلامت كامل به سر مي بردند، وحشت زده از «واكسيناسيون تحميلي» استقبال كردند. نتيجه آن كه، ظرف هفته ها و ماه هاي آتي تمامي تخت هاي بيمارستان هاي منطقه از افرادي پر شد كه در پي اين مايه كوبي گسترده به بيماري و با مبتلا شده بودند. بدينسان، ده ها هزار تن بيمار گرديدند، هزاران تن جان باختند و بسياري نيز تا آخر عمر خود معلول ماندند، در حالي كه ميليون ها دلار صرف اين عمليات مافيايي گرديد و روزنامه ها نيز به تحسين و تمجيد از اين «خرد مايه كوبي به موقع» و تبليغ براي واكسن ها پرداخته، مدعي گرديدند در صورت عدم واكسيناسيون رقم قربانيان بسيار بيش از اين مي بود!در جريان محاكمه و رسيدگي به شكايت گروه شهروندان «كانزاس سيتي»، معلوم گرديد كه تصاوير و پوسترهاي تبليغاتي به كار گرفته شده از سوي پزشكان، در واقع به كودكان انگليسي تعلق داشت كه قرباني مسموميت شده بودند و دادگاه انگليس نيز پيشتر به مورد آنها رسيدگي كرده بود! و اين كه، واكسن ها حاوي ويروس زنده بوده، بيشتر توليد بيماري كرده بودند تا اجتناب از آن! و باز هم اين كه، بيماري هاي پديد آمده از طريق اين مايه كوبي در واقع ابزاري اجتماعي- اقتصادي بسيار مؤثر بوده اند كه نه تنها سودي برابر با ميلياردها دلار به صندوق هاي شركت هاي دارويي وابسته به «راكفلر» سرازير ساختند، بلكه تغييراتي گسترده در ساختارها و قشرهاي عظيم اجتماعي پديد آوردند.
و اما، مطبوعات آمريكا به جاي افشاي اين تقلب گسترده و محكوم كردن پزشكان فاسد، تحت تأثير ميليون ها دلار «نفوذي» انجمن پزشكي «جان دي راكفلر» سكوت اختيار كردند و حق هزاران قرباني را پايمال ساختند. وقايع مزبور در حالي به وقوع پيوست كه ديوان عالي آمريكا در 15 مه 1911 «جان راكفلر» و شركت وي را به فساد، اقدامات غيرقانوني و باج گيري متهم ساخته و سبب انحلال شركت نفتي «راكفلر»، بزرگترين شركت نفتي جهان، گرديده بود. با اين حال، «راكفلر» كه خود را برتر و بالاتر از ديوان عالي مي دانست، درآمد حاصل از اين اقدامات غيرقانوني در بازار نفت را به راه حلي «بشردوستانه» اختصاص داده، «بنياد راكفلر» را بنيان نهاد كه نوعي بهشت مالياتي بود، و كنترل بخش بهداشت آمريكا را نيز به دست آورد. بدين ترتيب، «بنياد راكفلر» به نماي ظاهري شركتي جهاني مبدل گرديد كه به همراه همدستان خود سرمايه گذاري در تجارت دارويي را آغاز كرد. كمك هاي مالي اين «شبكه» به بسياري از مدارس پزشكي و بيمارستان ها اين نهادها را به مبلغان نژادي نوين از شركت هاي سودجو مبدل ساخت كه توليدكنندگان داروهاي شيميايي مجوزدار بودند. اين شركت ها كه توليد هرگونه ويتامين و يا ماده مغذي طبيعي را كه به بهبود حال انسان ها كمك مي كرد به زيان خود مي دانستند، تحقيقات در زمينه اين مواد را متوقف ساختند، چرا كه توليد اين گونه مواد مسئله حيات يا مرگ تجارت دارويي را به ميان مي آورد!
طي سال هاي 1918 تا 1923، كليه مدارس پزشكي آمريكا، غالب بيمارستان هاي اين كشور و «انجمن پزشكي آمريكا» به سربازاني در صفحه شطرنج استراتژيك «راكفلر» تبديل شدند تا كل بخش بهداشت را به انحصار شركت هاي دارويي در آورند.«بنياد راكفلر» نيز در قالب نوعي «مادر ترزا»، به كمك روش هايي كه وي پيشتر براي تأسيس امپراتوري پتروشيميك خود شخصا به كار بسته بود، به تصاحب بازارهاي خارجي و قاره ها پرداخت.
و اما، رويدادهايي مشابه با رويداد «كانزاس سيتي» در پاييز 1924 در شهر «پيتزبورگ» نيز به وقوع پيوست. طي اين رخدادها، بيش از يك ميليون دوز واكسن وبا به رغم آن كه حتي يك مورد از اين بيماري در منطقه مشاهده نشده بود، به شهروندان «پنسيلوانيا» فروخته شد. پس از آن، ثابت گرديد كه صرفا پس از اين واكسيناسيون بوده كه بيماري به حالت اپيدمي درآمد. درپي شيوع اين «اپيدمي» ساخته و پرداخته دست انسان ها، 330 تن جان باختند درحالي كه 1680 تن به شدت بيمار و بسياري از آنها دچار معلوليت هاي گوناگون گرديدند و كل ماجرا نيز بيش از 3 ميليون دلار براي شهر تمام شد! و اگرچه بانيان اين«اپيدمي» از جمله دكتر «سي جي ووكس»، ميليون ها دلار سود به جيب هاي خود سرازير ساختند، اما صرفا به پرداخت جريمه اي اندك محكوم گرديدند و هيچ رسانه اي نيز به پوشش موضوع نپرداخت!
نمونه ديگر آن كه، نخستين محموله واكسن ضدبيماري فلج به بروز هزاران مورد از اين بيماري نزد افراد واكسينه شده انجاميد، كه يكي از آنها شخص «فرانكلين دي روزولت»، رئيس جمهور وقت آمريكا، بود. پس از آن، گفته شد كه مقدار ويروس زنده در واكسن ها، بسيار بوده است. بنابراين، درسال 1958 دكتر «سابين» به توليد واكسني «بهبود يافته» به كمك ويروس هاي «تضعيف شده» اقدام كرد. اين واكسن سال پس از آن به اجبار در تمامي مدارس تزريق گرديد و در نتيجه، موارد بيماري فلج 300 درصد در آمريكا افزايش يافت!مواردي از اين دست طي سال هاي گذشته بسيار مشاهده گرديده است.به عنوان مثال، در جريان نخستين جنگ خليج فارس، واكسني آزمايشي - به رغم تحقيقات آزمايشگاه هاي معتبر مانند «يوكلا» كه برسمي بودن و خطرات اين مواد تاكيد داشتند- به اجبار به 140 هزار سرباز آمريكايي تزريق گرديد و نتيجه آن شد كه اين سربازان جملگي به آنچه بعدها با توافق مقامات آمريكايي «سندروم خليج فارس» نام گرفت، مبتلا گرديدند.
«گري ماتسوموتو»، خبرنگار نيويوركي، در كتابي تحت عنوان «واكسن- اي» مي نويسد، تمامي پاندمي هاي مدرن از طريق سرنگ ها به وجود آمده اند. به گفته وي، پاندمي «گريپ (آنفلوانزا) 1918» حاصل مستقيم تزريق واكسن هايي بود كه عليه تب تيفوئيدي استفاده مي شد و به ويروس زنده آلوده بودند. اين واكسن ها در جريان نخستين جنگ جهاني به اجبار به نظاميان آمريكايي و متحدان آنها تزريق گرديد. در آن زمان، ويروس ها هنوز شناخته شده نبودند و اين گونه تصور مي رفت كه بيماري ها به واسطه باكتري ها پديد مي آيند. اين واكسن هاي مرگبار در آزمايشگاه هاي تحقيقاتي «جان دي راكفلر» و نيز آزمايشگاه هاي دارويي چيني تهيه شده، سوش هاي واكسن ها از بيماران مبتلا به تب تيفوئيدي به دست آمده و به منظور افزايش ذخيره سوش به گله هاي خوك تزريق گرديده بود. اين توليدات سپس در تخم بوقلمون ها و مرغ ها تزريق مي شد تا امكان رشد عناصر بيماري زا فراهم آيد. محصول نهايي سپس در رگ هاي صدها ميليون فرد بشر تزريق مي گرديد. نتيجه آن كه، پاندمي عظيمي انتشار يافت كه به مرگ 50 ميليون تن در سراسر جهان انجاميد.
در آن سوي آتلانتيك، در آلمان نيز نخستين كارتل شيميايي- دارويي با هدف مخالفت با تصاحب بازار جهاني دارو از سوي «راكفلر»، شكل گرفت. كارتل «اي. گ.فاربن» كه رياست آن با چند مليتي هاي آلمان، يعني «باير»، «باسف» و «هوخست» بود، با نيروي كاري برابر با 80 هزار تن وارد عمل شد و بدينسان، مسابقه براي كنترل بازار جهاني مواد دارويي آغاز گرديد.
در نوامبر 1929، كارتل «راكفلر» (آمريكا) و كارتل «اي. گ.فاربن»، غول شيميايي آلمان، مصمم گرديدند جهان را به دو «طيف منفعتي» ميان خود تقسيم كنند. اين اقدام دقيقا همان طرحي بود كه «راكفلر» 18 سال پيشتر به دليل اجراي آن محكوم گرديده بود. در سال هاي 33-1932، «اي .گ. فاربن» كه به اندازه «راكفلر» سيري ناپذير بود، تصميم گرفت محدوديت هاي تعيين شده درسال 1929 را زيرپا بگذارد. پس، رهبران اين كارتل درصدد برآمدند سياستمداري آلماني اما اتريشي تبار را كه به آنها وعده داده بود جهان را به زور اسلحه تصاحب كند، زير بال و پر خود بگيرند. بدين ترتيب، سياستمدار مزبور به لطف ميليون ها دلاري كه در تبليغات انتخاباتي وي سرمايه گذاري شده بود، قدرت را در آلمان به دست گرفت، دموكراسي اين كشور را به ديكتاتوري تبديل كرد و به وعده جهانگشايي خود نيز جامه عمل پوشاند. در هر كشوري كه به اشغال «هيتلر» درآمد، نخستين اقدامات به غارت صنايع شيميايي، پتروشيميك و دارويي، و تحويل رايگان آنها به امپراتوري «اي.گ. فاربن» اختصاص يافت.
لازم به ذكر است كه خانواده «راكفلر» از طريق شركت نفتي «استاندارد اويل» خود افزودني هاي شيميايي متعددي در اختيار «اي.گ.فاربن» قرارمي داد كه بدون آنها آلماني ها قادر به چرخاندن موتورهاي ماشين جنگي خود نبودند. اين شركت همچنين به توليد بنزين تهيه شده از مواد تركيبي براي آلمان نازي بسيار كمك كرده است.
درسال 1945، طرح «اي.گ. فاربن» براي تسلط بر بازارهاي جهاني نفت و دارو با شكست مواجه گرديد. نيروهاي متفقين نتيجه جنگ را از آن خود ساختند، اما اين مناقشه به بهاي جان رقمي عظيم از سربازان آمريكايي و متحدان آنها پايان گرفت و سهام صنعتي بازندگان، از جمله «اي.گ.فاربن» نيز جذب تراست «راكفلر» و «راتشيلد- جي پي مورگان» شد. بدين شكل، خانواده «راكفلر» با شركت «استاندارد اويل» (كه امروز با نام «اكسون- موبيل» شناخته مي شود) و بانك «جي پي مورگان چيس» خود («چيس منهتن بانك»سابق) بيش از 50 درصد منافع دارويي آمريكا را در اختيار گرفت.
پس از جنگ، 50 تن از مسئولان شركت آلماني «اي.گ. فاربن» به اتهام جنايت عليه بشريت به پاي ميز محاكمه «نورنبرگ» كشانده شدند، با اين حال غالب آنها درسال 1951 در آزادي كامل به سر مي بردند. برخي از اين افراد به آمريكا عزيمت كردند، بعضي ديگر در آلمان مانده، جايگاه خود را به عنوان كادرهاي شركت هاي كارتل (حاصل از فروپاشي «اي. گ. فاربن» و تجزيه آن به چندين شركت) بازيافتند. جالب اين كه، مسئولان واقعي 60 ميليون قرباني جنگ جهاني دوم، به عبارت ديگر كادرهاي ارشد «اي.گ.فاربن» تقريبا از ماجرا جان سالم به در بردند و مسئولان مستقيم جنايات نيز صرفا به حداكثر 12 سال حبس محكوم گرديدند. البته، هنگامي كه مي دانيم كه درسال 1944 «نلسون راكفلر» در شمار اعضاي هيئت مديره اجرايي قرار و مشاورت ويژه رئيس جمهور «ترومن» در امور ويـژه را برعهده داشته است، ديگر جايي براي تعجب باقي نمي ماند. به عبارت ديگر،منافع مجموعه صنعتي «راكفلر» درجاي جاي تاريخ قرن بيستم نقشي تعيين كننده در تصميم گيري هاي مهم ايفا كرده است. درواقع، خانواده «راكفلر» - كه پيوسته به دنبال راهي براي كنترل جمعيت بوده است- جهان پس از جنگ را شكل بخشيده و ثروت ها را بر حسب منافع خود تقسيم كرده است.
درسال 1949، جمهوري فدرال آلمان تاسيس و به دژي ويژه مطابق با منافع تجارت دارويي، و پايگاهي فرا آتلانتيك به منظور حمايت از طرح هاي تجاري «راكفلر» مبدل گرديد. مديران «اي.گ.فاربن» نيز كه در «نورنبرگ» محاكمه شده بودند، پس از آزادي به موقعيت هاي پيشين خود بازگشتند تا به مديريت منافع «راكفلر» بپردازند. به عنوان مثال «فريتس تر» كه به 12سال حبس محكوم شده بود، درسال 1963 به رياست شوراي «باير»، بزرگترين شركت دارويي چندمليتي آلمان، منصوب گرديد!
پس از جنگ جهاني دوم، «بنياد راكفلر» كه پيوسته در جست و جوي راهي براي بهبود نسل انسان و كنترل افراد بود، «شركت تحقيقات زيست شناسي اجتماعي» را بنيان نهاد و برنامه هاي خود براي كنترل جمعيت را زير پوشش علم نوظهور ژنتيك به اجرا در آورد.«گري آلن»، عامل تحقيقاتي مستند پيرامون خانواده «راكفلر» به نام «پرونده راكفلر» كه درسال 1976 انتشار يافت، در كتاب خود مي نويسد:«طرح راكفلر بهره گيري از كنترل جمعيت، غذا، انرژي ها و نيز، كنترل مالي جهان به منظور افزايش وابستگي و كنترل ملت هاست. چيزي كه الزاماً به ادغامي بزرگ، دولتي جهاني و فاشيسمي سراسري مي انجامد!»
نقش برادران «راكفلر» به كنترل انحصار جهاني نفت و دارو محدود نمي گردد. آنها همچنين بايد زمينه اي سياسي براي حمايت از رشد شركت ها نيز فراهم مي آوردند. بدين منظور، درسال 1947 «جان دي راكفلر سوم» قطعه اي از زمين هاي خانوادگي را به سازمان ملل اهداء كرد تا ستاد مشترك خود را در «نيويورك» مستقر سازد. ارزش اين قطعه زمين در آن زمان 5/8ميليون دلار برآورد مي شد.وي بدين شكل سرنوشت خانواده «راكفلر» را با «آينده سازان» سازمان ملل و طرح هاي «اربابان» براي جهان آينده پيوند داد. به موازات آن ، سازمان «يونيسف»درسال 1947 تأسيس و دراندك زمان به «پوششي سازمان مللي» براي برنامه هاي خانواده «راكفلر» مبدل گرديد. بعدها، درسال 1967، «يونفپا» (بنياد فعاليت هاي جمعيتي سازمان ملل) با هدف اجراي برنامه هاي كنترل جمعيت از طريق عقيم سازي داوطلبانه و سپس عقيم سازي دائم زنان 12 تا 45ساله بدون اطلاع آنان، تأسيس گرديد. اين عقيم سازي از طريق واكسيناسيون گسترده اين افراد به كمك واكسن هايي كه به هورمون عقيم سازي آلوده بودند، انجام مي گرفت. شناخته شده ترين موارد اين واكسيناسيون، موارد نيكاراگوا، تايلند و نيجريه است.
كنترل سياسي جهان پس از جنگ نيز برعهده سه كشور بود كه جملگي از سران صادرات مواد دارويي بودند، و كليه تصميمات نيز از سوي آنها اتخاذ مي شد. اين در حالي است كه، 200كشور ديگر صرفاً به عنوان ناظراني ساده ايفاي نقش مي كردند. خيلي زود، سازمان هاي گوناگون وابسته به سازمان ملل -مانند سازمان بهداشت جهاني و سازمان تجارت جهاني - به آژانس هايي سياسي مبدل گرديدند كه به جاي خدمت در راستاي رفاه حال مردم، وظيفه دفاع از منافع صاحبان صنايع نفتي و مواد دارويي را عهده دار گرديدند.
تروريسم پـزشكي - دارويي
«ديويد كورنول» ملقب به «جان لوكاره»، نويسنده معروف و عضو سابق سازمان ضد جاسوسي انگليس، دركتابي جنجال آفرين به نام «ثبات باغبان»، به شكلي از تروريسم خاموش، موذي و نه چندان نمايشي به نام «تروريسم صنعتي گروه هاي بزرگ پزشكي - دارويي» اشاره مي كند كه هيچكس از آن هيچ نمي گويد، درحالي كه بسيار بيش از تروريسم بسيار نمايشي تري كه مدام از آن سخن مي گويند، آدم مي كشد. وي اقدامات مافيايي، فساد عمومي و نسل كشي واقعي سازمان يافته از سوي صنعت پزشكي - دارويي را محكوم مي كند، كه با همدستي دولت هاي غربي- و درصدر آنها، آمريكا- دركشورهاي جهان سوم به ويژه آفريقا انجام مي پذيرد، و انگيزه آن را كسب سودهاي كلان چندين ميليارد دلاري توصيف مي كند.«جان لوكاره» شركت هاي چند مليتي دارويي را متهم مي كند كه از يك سو، انواع بيماري را دركشورهاي جهان سوم انتشار مي دهند و از ديگر سو، واكسن ها و داروهاي «از تاريخ گذشته» خود رابه اين كشورها مي فروشند، و بدين شكل نه تنها از شر داروهاي فاسد خود رهايي يافته، حتي پشيزي نيز بابت نابودي آنها هزينه نمي كنند، بلكه از تخفيف هاي مالياتي هنگفت و سودهاي كلان نيز بهره مي گيرند.
«لوكاره» همچنين آزمايشگاه ها را به «خريدن» پژوهشگران با هدف نگارش مقالاتي تبليغاتي و اغراق آميز و يا امضاي مقالاتي كه تماماً توسط خود اين آزمايشگاه ها تهيه گرديده است، و چاپ آنها درمجلات علمي معتبر متهم مي سازد و حرفه اين چند مليتي ها را «انتشار مرگ» توصيف مي كند. و واي به حال آنها كه با صنايع قدرتمند دارويي به مخالفت برخيزند! نويسنده انگليسي درپايان «اربابان تروريسم» را متهم مي كند كه از آفريقايي ها و سرخپوستان آمريكاي مركزي مبتلا به انواع بيماري از جمله «ايدز» بهره گرفته، از آنها به عنوان خوكچه هاي آزمايشگاهي براي آزمايش داروهايي كه خود هرگز قادر به پرداخت بهاي آن نيستند، استفاده و بدينسان سلامت شهروندان غربي را تضمين مي كنند.
دكتر «ماتياس رات»، دانشمند و پزشك آلماني نيز در زمره افرادي قرار دارد كه تحقيقاتي بي شمار دراين زمينه به عمل آورده اند. وي نيز اربابان قدرت را به نسل كشي و ديگر جنايات ممكن عليه بشريت كه در چهارچوب تجارت دارويي با بيماري ها انجام مي پذيرند، متهم مي سازد. او حتي در 14 ژوئن 2003 شكايتي در اين زمينه تسليم «دادگاه جزايي لاهه» كرده، اين اربابان را مسبب «جرح و مرگ» ميليون ها تن د رچهارچوب «تجارت با بيماري»، جنايات جنگي (جنگ ميكروبي) و ديگر جنايات عليه بشريت، دانسته است. به گفته وي، شركت هاي دارويي براي ارتكاب جنايات خود مجريان و همدستان بي شماري را در بخش هاي علمي، پزشكي، سياسي و رسانه هاي جمعي به كار مي گيرند، در حالي كه دولت ها آلت دست لابيگران دارويي قرار دارند وطبق خواسته آنان عمل مي كنند. اين اربابان همچنين متهمند كه به منظور ايجاد وابستگي هاي مالي و ديگر وابستگي ها، و نيز رونق «تجارت» خود و ارتكاب جناياتي ديگر، در غالب كشورهاي جهان عامدانه به بخش هاي پزشكي و بهداشتي نفوذ مي كنند. آنها علاوه بر اين، نسل هايي از پزشكان را به وجود مي آورند كه با انگيزه پركردن كيسه هاي خود، باهرگونه درمان «طبيعي» كاملاً بيگانه اند و در واقع به نام «تجارت دارويي» به نمايندگان تجاري اين اربابان تبديل گرديده اند. آنها همچنين عامدانه به ايجاد بحران هاي بين المللي، از جمله جنگ هاي تهاجمي - و در نتيجه، استفاده انبوه از سلاح هاي كشتار جمعي ميكروبي - اقدام ورزيده، با استفاده از تراژدي 11 سپتامبر بحراني بين المللي به منظور توجيه جنگ تهاجمي خود پديد آورده اند. و در اين راستا، حتي تحقيقات رسمي پيرامون رويدادهاي واقعي و تاريخي 11 سپتامبر را مسدود ساخته اند.
دكتر «رات» در شمار شركت هاي دارويي متهم، از جمله شركت هاي دارويي «فايزر»، «مرك»، «گلاكسو اسميت كلاين»، «نووارتيس»، «آمگن»، «آسترا زنكا»، «الي ليلي»، «روش»، «سانوفي آوانتيس»، «رلنتزا»، «نووا واكس» و يا «گايليد ساينستز» (كه «دونالد رامسفلد»، وزير دفاع سابق آمريكا، سهامدار عمده آن است)، همچنين آزمايشگاه هاي «ابوت»، شركت هاي پتروشيميك «اكسون موبيل»، «بريتيش پتروليوم»، «شورون» و گروه هاي مالي حامي آنها، مانند «راكفلر» (كه شركاي ثروتمندي در اين صنعت دارد كه از جمله آنها «روپرت مرداك»، غول رسانه اي و يا «جري اسپرير»، رئيس سابق بانك مركزي آمريكا هستند)، «راتشليد»، «جي پي مورگان چيس بانك»، كميسيون سه جانبه و بسياري از ديگر گروه هاي لابيگر، نهادهاي مالي، سياستمداران و نهادهاي سياسي ملي و بين المللي، اعضاي ارتش، رسانه هاي جمعي و... را نام مي برد.
«جين برگرمايستر»، خبرنگار اتريشي، نيز در آوريل2009 شركت هاي دارويي از جمله «باكستر» و «آوير گرين هيلز بايوتكنولوجي» را به اتهاماتي مشابه متهم و عليه آنها به دادگاه شكايت كرده است. اين در حالي است كه، برخي كارشناسان سازمان بهداشت جهاني متهم اند از آزمايشگاه هاي دارويي پول دريافت مي دارند تا اوضاع را وخيم تر از آنچه در واقعيت است، جلوه دهند! به عنوان مثال، پژوهشگران و رسانه هاي هلند پروفسور «آلبرت اوزترهاوس» از دانشگاه «آراسموس» رتردام (هلند) و مشاور اول سازمان بهداشت جهاني در امور مربوط به آنفلوانزاها، را باني اصلي جنون جهاني پديد آمده در اطراف پاندمي « آنفلوانزاي خوكي» - كه همانند بسياري از ديگر گريپ ها در آزمايشگاه هاي نظامي آمريكا - از جمله «فورت ريكس» (نيوجرسي)، «فورت ريلي» (كانزاس) و «فورت ديتريك» (مريلند) ريشه دارند - و نقطه عطف مافياي بين المللي دارويي مي دانند و وي را به سوءاستفاده از موقعيت خود براي جمع آوري ميلياردها دلار، متهم مي كنند.
انحراف اذهان، يك استراتژي كار آمد
واقعيت انكار ناپذير اين است كه ابعاد رسوايي هاي مرتبط با شكنجه زندانيان، بحران اقتصادي، جاسوسي اسرائيل از طريق لابي «آيپك» در آمريكا و موضوعاتي از اين قبيل، به ميزاني كه مردم به واقعيت پي برده، مسئولان واقعي را شناسايي مي كنند، شكل مي گيرد. حال، بحران اقتصادي را نيز داريم كه بيشتر حاصل «دستكاري»هاي مالي و اختلاس ها و تقلبات عامدانه است و ورشكستگي، بيكاري و فقر عمومي را به ارمغان آورده است. بنابر اين، خطر طغيان مردمي كه بدين شكل در تنگنا قرار گرفته اند، بسيار است. در چنين شرايطي، استراتژي سياسي انحراف اذهان از واقعيت ها از طريق ايجاد وحشت عمومي - از جمله، وحشت از شيوع اپيدمي ويروسي خطرناك - براي آنها كه پيوسته در مقابل دوربين ها و در معرض ديد عموم قرار دارند، بسيار مفيد و كارآمد به نظر مي رسد.
كاملاً مشهود است كه منافع شركت هاي دارويي، آزمايشگاه هاي نظامي، دولت ها، رسانه ها و... يا به عبارت ديگر، «اربابان قدرت»، با منافع عموم مغايرت دارد.
امروز، پژوهشگران، زيست شناسان، دانشگاهيان و دانشمندان بسياري صرفا به دليل مخالفت با اين گونه اقدامات شرم آور و ناشايست براي جامعه اي كه خود را «متمدن» مي داند، جان باخته و بسياري نيز زير تهديد اين «اربابان» قرار دارند. بشريت در تمامي زمينه ها قرباني منافع اربابان سودجو گرديده، كه اين يك «فاجعه» است! و اتحاديه اروپا و ديگر نهادهاي «معتبر» تحت امر اين «اربابان» نيز آماده اند تا تمامي آنهايي را كه جرئت و جسارت شورش و پايداري در برابر جنايات اين اوليگارشي را مي يابند، نابود سازند. بدينسان، مي بينيم كه پاندمي واقعي «پاندمي پول» است! هنگامي كه جامعه اي به اين درجه از رذالت و وحشگيري دست مي يابد، بي شك حكم «مرگ» خود را صادر كرده است.
منابع: رزيستون اوور، آلتر انفو، اون نوكش تو، مونديا ليزاسيون، ويكيپديا، رو 89، پيپربلاگ، پاندمي - گريپ، مكانوپليس، نيوسافت مارو، لوپوئن، فارماكريتيك 20 مينوت، الژري فوكوس، رات فانديشن، اسكاندال مونديو، سيتي نت، مدلو، لوموند ،لوموند ديپلماتيك، سوليداريته - پروگره، و...

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14