(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8  آبان 1389- شماره 19776

خانه عنكبوت كنكاش در انديشه هاي آرماگدوني صهيونيسم بين الملل (بخش اول)
صهيون و ادبيات شيطاني؟!
اي ابرهاي مهربان
ملكوت زمين
سنگ ها
پرسش و پاسخ!
وقتي كتاب ها به كمك هم مي آيند



خانه عنكبوت كنكاش در انديشه هاي آرماگدوني صهيونيسم بين الملل (بخش اول)
صهيون و ادبيات شيطاني؟!

بهنام اسماعيلي
در طول تاريخ ديرينه بشريت، همواره ادبيات وسيله اي براي دفاع از زيبايي، خير و ارزش هاي اصيل انساني و در واقع روزنه اي براي كسب تجربه و استفاده از آن براي كمك به رشد آدميت و رستگاري انسان بوده است. اما از يك قرن پيش و با به وجود آمدن ادبيات صهيوني براي نخستين بار از ادبيات براي گمراه سازي هاي بزرگ استفاده شد تا خميرمايه تربيتي نسل هاي متوالي يهوديان باشد كه مملو از نفرت و كينه نسبت به ديگران و سرشار از دروغ و تاريخ سازي هاي جعلي است.
شايد بسياري ندانند كه پيش از تولد صهيونيسم سياسي، صهيونيسم ادبي به وجود آمد و نخستين جرقه هاي سياسي كردن دين يهود برافروخته شد. به بيان ديگر، صهيونيسم نخست در عرصه زبان، گفتار وانديشه و آن گاه در عرصه سياست قد برافراشت. صهيونيسم ادبي، با به خدمت گرفتن زبان عبري در گسترش آن كوشيد.
پس از اين اقدام در عرصه قلم، انديشه و هنر، داستان، رمان و نمايش هاي بسياري پديد آمد كه به ايفاي نقش در تولد صهيونيسم پرداخت. در سال 0175 ميلادي كتاب «تلمود» با هدف ترويج انديشه بازگشت به ارض موعود منتشر شد. در طول سالهاي بعد كتابهاي بسيار ديگري منتشر شد.
جورج اليوت (George Eliot) در رمان دانيل دروندا (Daniel Deronda) كه مهم ترين سند ادبي صهيونيسم به شمار مي رود، براي نخستين بار و آشكارا ناممكن بودن ادغام يهوديان در تمدن هاي ديگر را گوشزد كرد. افزون بر اين تلاش ها، نگارش «دايره المعارف صهيونيسم و اسرائيل» در سال 0188 ميلادي به سهم خويش، زمينه ساز صدور اعلاميه بالفور شد كه از زمينه هاي اصلي تأسيس اسرائيل به شمار مي رود. البته بايد گفت كه برخي از افسانه ها نيز در پديد آوردن صهيونيسم دخيل بوده اند. مهم ترين اين افسانه ها، افسانه «يهودي سرگردان» يا «يهودي دوره گرد» بود. اين افسانه براي نماياندن زندگي سراسر آميخته با رنج، محنت، سرگرداني و بي پناهي يهوديان به كار رفت و به تدريج زمينه ذهني ضرورت تلاش براي رهايي يهوديان صهيونيست را در اواخر قرن نوزدهم ميلادي فراهم آورد. «بنيامين زئب (تئودور) هرتسل» (Theodor Herzl) كه يك روزنامه نگار اتريشي بود اين كار را عهده دار شد. او كه دكتراي اقتصاد سياسي داشت بر اين اعتقاد بود كه تمام يهوديان در هر كجاي جهان كه باشند از يك قوم هستند و غيرقابل آميختن با ملتهاي ديگر!
او توانست 71 سال پس از انتشار كتاب «دايره المعارف صهيونيسم و اسرائيل»، يعني در سال 7189 ميلادي، 420 نفر از يهوديان برجسته از 71 كشور جهان را در شهر بال (بازل) سوئيس گرد هم آورد و نخستين كنگره يهوديان را بر پا كند. اين كنگره سازمان جهاني صهيونيستي را به وجود آورد و همه يهوديان را براي تشكيل يك كشور يهودي نشين در فلسطين فراخواند.
در كنگره بال، وضعيت قوم يهود هدف بررسي قرار گرفت و مسئله «يهود بيماري» معرفي شد. در اين گردهمايي براي رسيدن به اهداف مورد نظر، اين گونه اعلام شد كه «به بيماري نمي توان اعتراض يا با آن سراسيمه مبارزه كرد، بيماري را بايد درمان كرد.» نكته قابل تامل اينكه بارها تأكيد شد كه زخم را تنها از طريق سوزاندن مي توان التيام بخشيد.
تمامي شركت كنندگان يهودي در كنگره بال بر اين نكته توافق داشتند كه ناديده گرفتن و معطل گذاشتن مشكلات راه حل عاقلانه اي نيست بلكه بايد برخورد با مشكلات و مسائل سرعت و شدت بيشتري يابد. سخنرانان در همايش بال، مار هزار مهره را يادآور شدند و در سخنان خود به سرزمين قوم بني اسرائيل، آزادي و رهايي از گناهان، اشارتها داشتند.
برپا كنندگان كنگره بال در سوئيس تأكيد كردند كه تنها در سرزمين فلسطين است كه صهيونيسم مي تواند به يك واقعيت زنده تبديل شود. آنها به تمسخر يهوديان غيرصهيونيست پرداختند و اين خود به خوبي آشكار ساخت كه بين يهوديان مؤمني كه اسير دست صهيونيسم هستند با صهيونيست ها تا چه اندازه تفاوت و تمايز وجود دارد.
پس از اين كنگره« تئودور هرتسل» پيروزمندانه ادعا كرد: «اگر آنچه در كنگره بال روي داد جمع بندي شود، بايد بگويم كه من دولت يهود را تأسيس كردم. اين بيان امروز خنده همگان را برخواهد انگيخت. اما شايد در 52 و مطمئناً در 05 سال آينده اين كشور تشكيل خواهد شد و همه جهان آن را خواهند ديد.»
ارزيابي سخنان و ديدگاه هاي مطرح شده در كنگره بال مبين آن است كه صهيونيسم اساساً به دنبال حفظ دين يهود نبود، بلكه آن چيزي كه كانون توجه آنان را تشكيل مي داد صيانت از اليگارشي مالي غرب بود. صهيونيستها مزورانه به يهوديان منتقد مي گفتند: «ما مي خواهيم زنده بمانيم. ما بهتراز شما مي دانيم چه كاري از دستمان ساخته است و چگونه بايد بشريت را تحت تاثير قراردهيم.»
گذر زمان نشان داد كه صهيونيست ها چگونه با سو استفاده از انديشه انسانها و بهره گيري از ادبيات صهيونيستي، بشريت را تحت تاثير!!! قرار دادند. صهيونيست ها در ادبيات صهيوني تنها به ترسيم چهره يهوديان يا يهوديان ناراضي نپرداختند، بلكه كوشيدند چهره اي نيك و انساني از يهوديان ار ائه كنند تا آنان راه كسب امتيازهاي اجتماعي بيشتري را بازيابند و آن را براي ظهور صهيونيسم به كار گيرند. پس از جنگ جهاني دوم تبليغات زياد بر جريان دروغين كوره هاي آدم سوزي (هلوكاست)، در استقرار دولت اسرائيل نقش بسزايي داشت؛ سايه «داخائو» «تربلينكا» و «آشويتس» احساس گناه درميان اروپائيان و آمريكاي شمالي و آرزو و تمناي تأمين سرزميني براي يهوديان و خلاص شدن از شهروندان يهودي ناخواسته در اروپا مي تواند به عنوان عواملي ديگر بيان شود.
درمجموع مي توان اين گونه گفت كه ادبيات صهيونيستي در طول اين سالها همواره كوشيده است تا با رواج همبستگي يهوديان جهان، مبارزه با تبليغات ضد صهيونيستي، رنج و ستمديدگي يهوديت را به تصوير كشد و به پندار خود، وحشي گري اعراب عليه يهوديان را به اثبات برساند و اين گونه به ترويج انديشه برتري قوم يهود بپردازد.
با بنيانگذاري رژيم صهيونيستي در فلسطين اشغالي، سلطه اين پديده شوم بر جهان روند فزاينده اي يافت تا اين رژيم با كنترل مالي و تجاري جهان و به دست گيري قدرت سياسي، اشغال سرزمين، در انحصار گرفتن نيازمنديهاي مردم بسياري از كشورها، كنترل مستبدانه رسانه هاي خبري جهاني وجنگ و جنايت و خونريزي، مردم جهان را همچون رمه هاي گوسفند رام خود سازد و به اهداف سلطه گرانه خويش دست يابد و سلطه آشكار و پنهان خود را در همه جا گسترش دهد.شايد بد نباشد به يك نمونه از دامنه نفوذ ادبيات صهيوني اشاره كنيم. «پائولو كوئيلو» شايد چهره آشنايي براي بسياري از كتابخوانان در ايران باشد.
«پائولو كوئيلو» را مي توان جيره خوار جريان معنويت منسوخ اومانيستي دانست كه به شدت مورد توجه نظام سلطه بوده و توسط رسانه هاي وابسته به آن تبليغ و ترويج مي شود. معنويت منسوخي كه فاقد شريعت بوده و بر آموزه هاي صهيونيسم مسيحي (مسيحيت يهودي شده) تاكيد دارد. كوئيلو از اعضاي دائم كنفرانس داووس (Davos) به شمار مي آيد كه همه ساله با حضور شخصيت هاي مهم سياسي و اقتصادي قدرت هاي غربي و كشورهاي پيراموني تشكيل مي شود. سخنراني وي در كنفرانس داووس سال 2001 و در جمع سرمايه داران بزرگ درباره نوع عرفان صهيوني كه از طريق نوشته هايش ترويج مي كند، باعث شد تا «شيمون پرز» (Shimon Peres) نخست-وزير سابق اسراييل از وي تجليل به عمل آورد و در سخناني قابل تأمل بگويد:
«معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد در خاورميانه براي ما بسيار مفيد است و ما بدين شيوه مي توانيم با تروريسم مقابله كرده و صلح و آرامش يهوديان را در كشور خود حكمفرما كنيم...»
پس از اين اجلاس كوئيلو به دعوت نخست وزير رژيم صهيونيستي، به عضويت شوراي مديران بنياد پرز (Governors Council of the Peres Foundation) در مي آيد و در يكي از سفرهايش از دست «شيمون پرز» به خاطر خدماتش به عالم ادبيات و عرفان صهيوني، جايزه دريافت مي كند. در اين مراسم، پرز آرزو مي كند كه آثار كوئيلو در تمام دنيا منتشر شود و بيشترين مخاطب را داشته باشد.
«پائولو كوئيلو» نيز در 91 دسامبر 7020 در مصاحبه با نشريه فوكوس مونيخ به رابطه گسترده خود با محافل صهيونيستي اشاره مي كند. كوئيلو در آن مصاحبه مي گويد: «مدت 01سال است كه عضو مركز شيمون پرز براي صلح (Shimon Peres Center for Peace) هستم. اين نهادي است كه به خود آقاي پرز مربوط است و تلاش هايي كه براي برقراري صلح در خاورميانه انجام مي شود را سازمان مي دهد...!!!»
«تلاش هايي براي صلح!» بايد پرسيد كه آيا جنايات جنگي در قانا، لبنان و غزه نيز از اين نوع تلاشها به شمار مي آيد؟!
در اواسط دهه07 در ايران مؤسسه انتشاراتي با نام «كاروان» براي چاپ و نشر كتاب هاي «پائولو كوئيلو» تأسيس مي شود كه يكي از اصلي ترين موسسين آن، «آرش حجازي» است. وي همان كسي است كه در ماجراي قتل مشكوك «نداآقاسلطان» حضور و احتمالا نقش داشته است. آري «آرش حجازي» يعني كسي كه ظاهرا خود را مطلع ترين و نزديكترين فرد نسبت به حادثه مذكور قلمداد كرده و موجي تبليغي عليه نظام اسلامي را در جريان فتنه پس از انتخابات سال گذشته به راه انداخت، مترجم و ناشر رسمي آثار «پائولو كوئيلو» بوده است.
نكته قابل تأمل اينكه در حالي كه معمولا رسانه هاي خارجي كمترين و بي اهميت ترين فعاليت ادبي و هنري سوژه هايشان را به كوس و كرنا مي زنند، در جريان قتل مشكوك «نداآقاسلطان» و در مصاحبه با «آرش حجازي» منحصرا به اينكه وي پزشك بوده و در صحنه حضور داشته است، پرداختند و هيچ كدام از اين شبكه ها به مترجمي وي و ارتباطش با پائولو كوئيلو حتي اشاره اي نيز نكردند!
به نوشته وب سايت رسمي «پائولو كوئيلو»، وي نخستين نويسنده اي بود كه در سالهاي پس از پيروزي انقلاب، حقوق ترجمه و انتشار آثارش را واگذار كرد و از انتشارات مذكور حق التاليف گرفت و نخستين نويسنده غيرمسلمان بود كه پس از انقلاب و در سال 9713 خورشيدي در سايه گرايش هاي فرهنگي دولت اصلاحات به ايران مسافرت كرد و مورد استقبال برخي مسئولين فرهنگي ايراني!!! از جمله «عطاالله مهاجراني» وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار گرفت.«پائولو كوئيلو» در تاريخ هفت ژوييه 0020 در مصاحبه با نشريه آلماني «فرانكفورتر روندشائوي» با اظهار شگفتي از استقبال برخي از مقامات دولتي ايران در فرودگاه مهرآباد، در توهيني آشكار، فرهنگ ايرانيان را فرهنگي كهنه معرفي مي كند و در سخناني تحقيرآميز مي گويد: «آغوش آن ها به سوي تازگي گشوده بود و همان هنگام كم كم توانستم درك شان كنم. ايرانيان مشتاق شنيدن نظرات ديگران بودند، در سفر 01 روزه ام به تهران، بارها و بارها با اين حقيقت روبه رو شدم كه ايران به سوي گفت و گو گام برمي دارد!!!»
وي در ادامه اين مصاحبه، وضعيت جمهوري اسلامي را فضايي مملو از خفقان و ديكتاتوري معرفي مي كند و از روشنفكراني نظير «اكبر گنجي»، «عبدالكريم سروش» و... كه در ايران در مقابل نظام اسلامي قرار گرفته اند (و اينك در سازمان ها و موسسات صهيونيستي عليه ايران فعاليت دارند) حمايت خود را اعلام نموده و حتي دليل خود را از سفر به ايران حمايت از موفقيت هاي نسبي آنان اعلام مي كند. او مي گويد: «... سال ها بود كه نوميدانه اميدوار بودم به ايران بيايم. اما نمي شد... نبايد از ياد ببريم كه در ايران، روشنفكران بسياري، نوميدانه براي يك آزادي فرهنگي جنگيده اند و مايل به تبادل عقايد هستند. برخي از اين روشنفكران بازداشت شده يا به قتل رسيده اند!!!... پيش از سفر، در طول سفر و پس از سفر خود، از ماجراي ممنوع شدن انتشار چندين روزنامه در ايران آگاه شدم. روشنفكران و نويسندگان تهديد شدند، بازداشت شدند يا كشته شدند. اما موفق شدند درهاي ايران را از لحاظ فرهنگي بگشايند و موفقيت آنها به حمايت ما نيز احتياج دارد. دليل سفر من به ايران اين بود....!!!»
عليرغم اين توهين هاي آشكار، كتاب هاي «پائولو كوئيلو» در ايران به دست انتشارات كاروان به نحو وسيعي ترجمه و با حمايت هاي يارانه اي مسئولين وقت وزارت ارشاد، به اشكال گوناگون و با كمترين قيمت چاپ و توزيع شد كه همچنان انتشار آن ادامه دارد.
كوئيلو در مصاحبه اي به اين موضوع اين گونه اشاره مي كند: «دو كشوري كه كتاب هاي من بيشترين خواننده را دارد، ايران و اسراييل است و اين نشان مي دهد كه همه چيز از دست نرفته است...!!!»بدين شكل مدت يك قرن است كه صهيونيسم جهاني، سلطه نامشروع خود را با استفاده از ادبيات بر بخش هايي از جهان گسترانيده و پنجه هاي اختاپوسي خود را بر بسياري از مراكز حساس جهاني افكنده است.

 



اي ابرهاي مهربان

حسين اسرافيلي

فرهاد مجنون پيشه ام با تيشه اي خوابم كنيد
شمعم ،ولي افسرده ام،با شعله اي آبم كنيد

ظلمت نشين غفلتم،زنجيري تاب وتبم
همزاد تقدير شبم ،مهمان مهتابم كنيد

تا چند اين آوارگي ،با كوزه هاي تشنگي
از چشمه هاي معرفت آييد وسيرابم كنيد

دريا تبارم،نيستم همسنگ لب هاي كوير
اي ابر هاي مهربان ،همدوش سيلابم كنيد

بحر آشيان همتم ،با موج ها، هم صحبتم
دور ست اين از فطرتم ،هم خواب مردابم كنيد !

سيل آشناي سركشم ،سر،سوي طوفان مي كشم
تصوير برق و آتشم ،در صخره ها قابم كنيد

بشكسته ام پيمان خود ،سجاده آلودم به مي
با من خماري تا به كي !تا چند بي تابم كنيد ؟

ساقي خرابم مي كند ،زاهد عتابم مي كند
يا شيشه ي جامم دهيد ،يا سنگ محرابم كنيد


 



ملكوت زمين

تا به ملكوت آسمان راه يابم
مي دانستم كه
بايد كودك شوم
اما چرا به من نگفته بودي
هماغوشي با ملكوت زمين را
بايد كه هر سپيده دم
به گفتگوي خاموش گياهان و
پرندگان و بادها
گوش فرا دهم ؟
و هر غروب
همراه بيدهاي مجنون
در باران بگريم ؟

 



سنگ ها

بابك دولتي
از سنگ ها مپرس كه خاموشند،از سنگ ها مگير كه بيمارند
اين سنگ ها درست شبيه من با هر غروب ،خاطره اي دارند

اين سنگ ها خلاصه ي كوهند ،تصوير عاشقانه ي اندوهند
اندوه اين كه بعد هزاران سال زندانيان چرخه ي تكرارند

در روزهاي سرد فراموشي در اوج بي قراري وخاموشي
آواز منجمد شده را خواندند ديگر نهال واژه نمي كارند

هر سنگ از بدايت ايجادش بغضي مجسم است ،براي او
فرقي نمي كند كه چرا امروز اين ابرها دوباره نمي بارند

تيپاخور زمانه شدن دردي ست ،باري به غير كينه نخواهد داد
آن روزها به شيشه وفا كردند ،اين روزها تجسم آوارند

وقتي كسي ز عشق نمي گويد ،وقتي تو را هنوز نمي فهمند
بايد به سنگ بودنشان حق داد ،بايد قبول كرد كه ناچارند

 



پرسش و پاسخ!

پژمان كريمي
ارديبهشت ماه سال 1385، نگارنده به همراه گروهي از خبرنگاران و روزنامه نگاران كشورمان، براي ديدار از لبنان به اين كشور زيبا سفر كرديم.
چند روزي از اقامتمان در بيروت و بازديد از مراكز رسانه اي آن گذشته بود، با خبر شديم كه حزب الله لبنان، ما را به ديدار از مناطق مرزي جنوب، دعوت كرده است.
پس از اينكه از صور گذشتيم، در نزديكي مرز با فلسطين اشغالي، به روستايي رسيديم؛ روستاي الخيام!
در بدو ورود به اين روستا، نشانه هاي مذهبي و تصاوير حضرت امام خميني و مقام معظم رهبري چشمگير بود.
كمي آن سوتر از الخيام، زندان بزرگي به همين نام قرار دارد. زنداني كه روزگاري محل اسارت چهار هزار مسلمان لبناني و فلسطيني بود كه پس از شكست سال دوهزار رژيم صهيونيستي از رزمندگان حزب الله، «آزادي» را تجربه كردند!
پس از بازديد از زندان به طرف «مرز» حركت كرديم؛ جايي كه خط حائل مرزي و سنگر نظاميان صهيونيست بود.
برخي از اعضاي گروه درحال صحبت با راهنما- يكي از رزمندگان حزب الله- بودند و برخي هم مشغول تهيه عكس!
ناگهان ديدم جواني بيست و چند ساله، درحالي كه كودكي در آغوش داشت به ما نزديك شد. شيعه بود و از اهالي همان روستا.
اين جوان كه ظاهري نوراني داشت، با تبسم به تقي دژاكام همكار كيهاني ام- نزديك شد. به زبان عربي احوالپرسي كرد. سپس در جمله اي كوتاه كه گوياي معرفت عميق، عشقي صادقانه و ارادتي خاضعانه بود، گفت:
- سلام ما را به آقاي خامنه اي برسانيد. ايشان گوهري هستند كه قدرشان را بايد بيشتر دانست!»
در طول راه برگشت به بيروت، به آن جوان و جواناني مانند او كه بسياري از آنها را در بيروت، بعلبك و جنوب ديدم، فكر كردم. به جواناني با ايمان، صادق و استوار!
فكر كردم كه چگونه دلهاي عاشق، پيام انقلاب اسلامي را درك كرده اند و پرتو مهر و معرفت خورشيد انقلاب حضرت امام(ره) و جانشين بر حق ايشان را تجربه نموده اند!
فكر كردم كه چگونه گفتمان انقلاب و انوار مكتب خميني كبير تا ديوار حائل اردوگاه صهيونيسم دامن گسترده است.
پنج ماه پس از بازگشت از لبنان، جنگ تموز 2006 آغاز شد!
در همان روزها، وقتي برخي سياسيون دنياپرست، خارجي و همپاي آنان برخي به اصطلاح اصلاح طلبان داخلي(!)، از شكست محتوم حزب الله سخن مي راندند، يقين داشتم كه حزب الله ديگر بار پيروزي بزرگي- به گونه اي بزرگتر از پيروزي سال دو هزار را- تجربه خواهد كرد و خدا را سپاس كه چنين شد!
نه من حقير بلكه، هركس كه بزرگي روح و منش انقلابي مجاهدان لبنان را درك نموده بود، مي دانست كه پيروز واقعي جنگ نابرابر 2006، حزب الله است!
ديروز كه درحال مرور عكسهاي سفر افتخارآفرين دكتر احمدي نژاد به لبنان بودم، با اين پرسش ها روبرو شدم كه:
سهم ادبيات ايران در روايت تاثيرات انقلاب اسلامي در سطح منطقه خاورميانه چه بوده است؟!
- آيا ادبيات ايران از مجاهدان لبنان كه با سلاح ايمان، يكي از مظاهر استكبار را به خاك مذلت نشاندند، تصويري روشن و كامل ارائه داده است؟!
- آيا ادبيات ما، حماسه انقلابي و الهي برادران مسلمانمان را در خط مقدم تقابل با صهيونيسم جهاني، رسا و ماندگار، بازگو نموده است؟!
- آيا ادبيات سرزمين مان، به تاريخ كمك كرده است تا در ثبت پيروزي شگرف گروهي كوچك بر يكي از پنج ارتش بزرگ جهان، گويا باشد؟!
افسوس كه پاسخها، خوشايند نبود و نيست!

 



وقتي كتاب ها به كمك هم مي آيند

طه راستين
چنانچه با كتاب سر و كاري داشته باشيد ، بطور حتم در مباحث مربوط به اين حوزه ، واژه اي تحت عنوان « مجموعه كتاب » را بسيار شنيده ايد. مثلا در خبرها مي آيد »مجموعه كتاب هاي حقوق شهروندي منتشر
مي شود » يا » فلان ناشر مجموعه كتاب هايي درباره شعر كهن منتشر مي كند » و اخبار ديگري از اين دست كه از توليد و انتشار چند كتاب در قالب يك مجموعه حكايت مي كند . بي شك وقتي سخن از مجموعه كتاب به ميان مي آيد بي اختيار ذهن به سمت تعدادي كتاب با شكل و شمايل يكسان مي رود.كتاب هايي كه در طراحي و چاپ از يك شكل واحد برخوردارند و محتواي آن ها هم در يك راستاست.
اما اين همه ماجرا نيست ، كتاب هاي ديگري هم هستند كه اگرچه در قالب ادبي يا نوشتاري شايد به هم شباهت داشته باشند اما موضوع آنها الزاما يكي نيست ، ولي اين كتاب ها را يك مجموعه مينامند ، چرا كه نويسنده همه كتاب ها يك نفر است . در واقع مجموعه اي از اثار يك نويسنده در يك شكل واحد ارائه شده است. در نوع اول از مجموعه كتاب مي توان به مجموعه هايي همچون قصه فرماندهان ، قهرمانان انقلاب ، مفاخر ملي ، مذهبي ، شعر امروز ، بانوي ماه و ... اشاره كرد و در نوع دوم هم مجموعه آثار محمدرضا سرشار ، مجموعه آثار مرحوم محمد مددپور ، مجموعه كتاب هاي زنده ياد سيد حسن حسيني و ... قابل ذكر است.
سوالاتي درباره مجموعه سازي كتاب
اما چرا كتاب ها به صورت مجموعه اي توليد و منتشر مي شوند؟ اين سوال كوتاه و موجز در درون خود سوالات زيادي را نهفته دارد.سوالاتي از قبيل اينكه كتابي كه در درون يك مجموعه منتشر مي شود بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد يا كتابي كه به تنهايي و مستقل ارائه شود؟ انتشار كتاب ها به شكل مجموعه چه تاثير تبليغي يا اقناعي دارد؟وجود يك كتاب معتبر در دل يك مجموعه كتاب چه تاثيري در جذب مخاطب بيشتر براي ساير كتاب هاي آن مجموعه دارد و از طرف ديگر يك كتاب ضعيف در همان مجموعه چقدر از ميزان مخاطب بالقوه براي ساير كتاب هاي مجموعه مذكور مي كاهد؟شكل و ظاهر كتاب ( مواردي از قبيل طرح جلد ، لوگوي كتاب ، حروفچيني و صفحه بندي ، قطع ، جنس كاغذ و نوع چاپ و ...) در كتاب هاي مجموعه اي بايد به چه صورت باشد و آيا همسان و هم شكل بودن آنها الزامي است ؟ چنانچه الزام وجود دارد خط قرمز اين الزام كجاست و يا شباهت آنها بايد در چه مواردي باشد؟ آيا همساني و هم مسيري محتوا هم بخشي از تعريف كتاب هاي مجموعه اي را به خود اختصاص داده است؟چنانچه پاسخ به اين سوال مثبت باشد اين هم مسيري محتوايي حداقل در چه حد و اندازه اي بايد رعايت شود؟ نويسندگان چطور ؟ آيا تنها يك نويسنده بايد پديدآوردن يك مجموعه را بر عهده داشته باشد يا مي توان كتاب هايي از چند نويسنده مختلف را در درون يك مجموعه قرار داد و يا اينكه هر دو شكل مفروض ممكن است؟ در صورت ممكن بودن شكل دوم چه شباهت هايي بايد ميان پديدآورندگان يك مجموعه وجود داشته باشد؟
برخي نويسندگان مجموعه سازي كتاب را بسترساز گرايش جوانان به مطالعه عنوان و آن را كاري بس مهم تلقي مي كنند و برخي ديگر بر اين باورند كه نويسندگان يك مجموعه بايد هماهنگ عمل كنند به اين مفهوم كه نويسنده يك كتاب هنگام تاليف بداند كه كتابش قرار است در كنار چند كتاب ديگر يك مجموعه را شكل دهد و جداي از اين كه يك اثر مستقل است ، جزئي از يك مجموعه هم محسوب مي شود.
سابقه مجموعه كتاب ها در اسلام ، ايران و غرب
سيد قاسم ياحسيني در تعريف مجموعه كتاب مي گويد : »در علم كتاب شناسي و كتاب داري به يك مجموعه چندجلدي كه فهرست مستقلي داشته باشد يك «مجموعه» گفته مي شود.» او با ارائه اين تعريف از مجموعه كتاب ، شكل گيري مجموعه سازي را براي اولين بار به دنياي اسلام مرتبط مي داند و
مي گويد :معروف ترين مجموعه دنياي اسلام مجموعه رسائل گروه اسماعيليه است كه دربرگيرنده پنجاه و چند مجموعه نسبتاً كوچك در زمينه هاي مختلف علوم عصر خود مي باشد.
اين نويسنده با ارائه اين توضيح ادامه مي دهد : مجموعه سازي در مغرب زمين نيز از دنياي اسلام اخذ شد و تكامل يافت.شايد مهم ترين مجموعه هاي مهم در عصر روشنگري در اروپا مجموعه هاي معروف به «دايره المعارف» باشد كه يكي از معروف ترين آن ها دايره المعارف فرانسه به سرپرستي «ديدرو» است.
وي مي افزايد : در قرن بيستم مجموعه سازي در اروپا و آمريكا وارد مرحله جديدي شد به گونه اي كه امروزه در كمتر قلمرويي از دانش،
فرهنگ و هنر وجود دارد كه مجموعه هاي متعددي منتشر نشده باشد.
او اما درباره مجموعه سازي در ايران هم مي گويد: در كشور ما نيز مجموعه سازي كتاب تقريباً با ترجمه كتاب هاي «چه مي دانم» آغاز شد و پس از انقلاب اسلامي رشد شتابنده اي به خود گرفت، به گونه اي كه امروزه ناشران متعدد و مختلفي مجموعه هاي مناسبي فرضاً در بيش از صد جلد چاپ و منتشر كرده اند.
ياحسيني انتشارت سوره مهر حوزه هنري را پايه گذار مجموعه سازي كتاب در دفاع مقدس معرفي مي كند و ادامه مي دهد : شايد بتوان مجموعه هاي «شب هاي بمباران» و «فرمانده من» را از نخستين مجموعه هاي اين بستر به شمار آورد كه با محور قرار دادن يك سوژه كتاب هاي متعددي توليد و منتشر كرده است. از ديگر كارهاي اين انتشارات مي توان به مجموعه قصه هاي شهرهاي جنگي اشاره كرد كه در چاپ مجدد همه كتاب هاي اين مجموعه در يك كتاب گرد آمد.
نقش مجموعه كتاب ها در رشد سرانه مطالعه
او سپس به نقش مجموعه كتاب ها در رشد سرانه مطالعه مي پردازد و
مي گويد : به باور من مجموعه سازي در دنياي مدرن امروز يكي از فرصت هاي مناسب براي جذب جوان ها به سوي كتاب و كتاب خواني است. حتي
بزرگ ترها نيز اگر به مطالعه يك يا دو جلد يك مجموعه عادت كنند خودآگاه يا ناخودآگاه دنبال مطالعه مجلدات ديگر آن هستند.
پيشنهادهايي براي بهتر شدن يك مجموعه
او پيشنهادهايي هم دارد ، معتقد است : بهتر آن است كه يك مجموعه را چند نفر مشخص با همكاري يكديگر و زير نظر يك سر ويراستار خبره در كار بنويسند. در اين شيوه هم تنوع قلم وجود دارد و هم تجربه هاي مختلف و بعضاً متفاوت مي توانند يك مجموعه را پوشش دهند.
ياحسيني مي افزايد : البته در مواردي يك مجموعه مي تواند توسط يك نفر نيز تهيه و تدوين شود. مثلاً من ظرف دو سه سال اخير مشغول تدوين تاريخ شفاهي جنگ هشت ساله در منطقه دشت آزادگان در استان خوزستان هستم،اما بر اين باورم كه اگر چند نويسنده روي يك سوژه كار كنند آن مجموعه غني تر و پربارتر خواهد شد.
نويسنده كتاب « پنهان زير باران » درباره شكل وشمايل ظاهري يك مجموعه هم مي گويد : به لحاظ فرم و ظاهر نيز مجموعه بايد در قطع مشخص،صفحات محدود و شكل چاپ و منتشر شود. معمول چنين است كه بعد از چاپ 10 يا 20 جلد از يك مجموعه در ايران يك كاور و يا قاب زيبايي طراحي مي كنند تا مجموعه براي كلكسيونرها و كساني كه علاقه مند زيبايي ظاهري كتاب ها هستند به وجود آيد. او در اين باره مالي هم مي زند و مي گويد : مثلاً انتشارات ققنوس مجموعه براي تاريخ در يك كيف بسيار بزرگ 60جلدي طراحي كرده و يا خود من كتاب هاي در مجموعه «بازشناسي بوشهر» هر شش جلد را در يك مجموعه بسته بندي مي كنم.انتشارات سوره مهر هم سه دفتر شعر از فاضل نظري را در يك قاب زيبا ارائه كرده است.
ويژگي هاي يك مجموعه كتاب چيست
حسين فتاحي كه خود اين روزها سرپرستي مجموعه اي تحت عنوان
«قصه هاي شيرين » را در حوزه هنري برعهده دارد در تعريف خود از
مجموعه سازي و در پاسخ به اين سوال كه «آيا كنار هم قرار دادن تعدادي كتاب را كه داراي شباهت هاي موضوعي باشند مي توان مجموعه سازي ناميد؟» مي گويد: فكر مي كنم كتاب هايي كه قرار است در يك سري قرار بگيرند بايد چند ويژگي داشته باشند ، يكي اينكه هدف واحدي را منتقل كنند. مثلا اگر قرار است زندگي دانشمندان را ارائه دهيم بايد همه كتاب ها اين هدف را دنبال كنند.دوم اينكه بايد هماهنگي وجود داشته باشد. ميزان اطلاعاتي كه قرار است به خواننده در كتاب ها بدهيم يكسان باشد. در مثال فوق بايد بدانيم زندگي خصوصي دانشمند را بررسي مي كنيم يا زندگي علمي اش را. از طرف ديگر بايد نثر كتاب نيز با نگاه رواني كه به شخص در كتاب داريم هماهنگ باشد. اينكه يك نويسنده با نگاهي ساده و نويسنده ديگر با نگاه فلسفي كتاب را نگارش كند نيز باعث ناهماهنگي در كار مي شود.
او اما به موردي ديگر كه در كار مجموعه سازي كتاب بايد مورد توجه باشد مي گويد : معمولاً بايد سطح دانش و سطح علمي نويسنده هايي كه براي اين كار در نظر گرفته مي شوند تقريباً يكسان و هماهنگ باشد. اينكه يك نويسنده باتجربه باشد و نويسنده ديگر فرد تازه كاري باشد كه دانش كمي نسبت به مطلب دارد سطح كار را دچار مشكل مي كند.
مجموعه كتاب ها چه فابده اي دارند
اما مجموعه كتابي كه با تمام اين خصوصيات منتشر شود چه فايده اي مي تواند داشته باشد؟ به لحاظ فرهنگي سودرسان است و يا اينكه مي تواند باعث جلب مخاطب يا سود مالي ناشر شود؟
فتاحي به اين سوال اينگونه پاسخ مي دهد : يك مجموعه مي تواند تمام اين فوايد را داشته باشد. اگر در يك مجموعه اي خوب كار شود،هر كتابي مي تواند باعث تبليغ كتاب هاي ديگر شود. يك كتاب باعث خريدن و خواندن بقيه كتاب هاي مجموعه مي شود و در ميان مخاطبان جريان فرهنگي ايجاد مي كند.مخاطب با اطمينان به سراغ يك مجموعه چند جلدي مي رود. براي ناشر نيز همين مورد مالي و فروش خوب باعث مي شود كه مجموعه كتاب به لحاظ اقتصادي نيز مفيد باشد.من فكر مي كنم يك كار خوب مي تواند به صورت همزمان همه اين فايده ها را داشته باشد. فضاهاي فرهنگي و علمي را گسترش دهد و هم اينكه باعث شهرت نويسنده و ناشر و سودرساني به ناشر شود.
يك نكته
اگرچه بسياري از نويسندگان اين باور را دارند كه يك كتاب در يك مجموعه باعث تبليغ ديگر كتاب ها مي شود اما مسئله اينجاست كه همان طور كه يك كار خوب در مجموعه مي تواند باعث جلب مخاطب براي كتاب هاي ديگر باشد،يك كار بد نيز مي تواند تأثير بدي روي كل مجموعه داشته باشد. بر همين اساس برخي معتقدند بهتر است كار مجموعه كتاب ها توسط يك نويسنده انجام شود.براي اين كار معمولاً يك تيم را انتخاب مي كنند. در جاهايي كه تجربه وجود دارد تيم از نظر ادبي و علمي در سطح يكساني است. اين تيم ممكن است هم نگاه تاريخي داشته باشد هم نگاه علمي فرهنگي روان شناسي و هم توجه به ادبيات. اين تيم نياز به يك روان شناس اديب يك فرد علمي يك فرد فلسفي و يك فرد تاريخي دارد كه هر كدام در حوزه كاري خود كارها را چك كنند و هيچ كدام كمتر از ديگري نباشند.البته مي توان مشاوراني را نيز براي نويسندگان در نظر گرفت كه اين مشاوران ناتواني نويسنده را در بخش هاي مختلف جبران كنند. يك پروژه مي تواند چند مشاور داشته باشد كه مواد و مصالح را در اختيار نويسندگان قرار دهند و يا اينكه ساعاتي از روز را در اختيار نويسنده باشند و اطلاعات لازم را به او منتقل كنند.من فكر مي كنم ناشر يا طراحي كه مي خواهد كارش را به درستي انجام دهد همه عوامل را در كنار يكديگر در نظر مي گيرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14