(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 20  آبان 1389- شماره 19787

جهان در سيطره رسانه هاي قدرت شليك به ا ف ك ا ر
رسانه هاي غرب و لابي اسرائيلي



جهان در سيطره رسانه هاي قدرت شليك به ا ف ك ا ر

مژگان نژند
اشاره:
رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي طي دهه هاي گذشته رشدي چشمگير يافته، امروز متعدد و بسيار گوناگون اند. امروز، در عصر اينترنت، كره زمين «تنگ تر» شده، مرزها «فرو ريخته اند» و ارتباطات ديگر نه حدي براي خود مي شناسد، نه فاصله اي و نه مخاطبي خاص، در حالي كه رسانه ها به جزئي جدايي ناپذير از زندگي مان مبدل گرديده، حضورشان چندان فراگير است كه چنين به نظر مي رسد راهي براي فرار براي افراد بشر باقي نگذارده اند. امروز، رسانه ها به ويژه در غرب از مسير اوليه خود خارج گرديده و سرچشمه بسياري از آلام بشريت شناخته شده اند. امروز، در قالب «رسانه» شبكه هاي تلويزيوني، مجلات تخصصي همه گونه، روزنامه ها، ايستگاه هاي راديويي و بسياري از ديگر اشكال رسانه اي را مي يابيم كه به تجارتخانه هايي تحت كنترل اربابان و ابزار قدرت نمايي آنها مبدل گرديده اند. در واقع، مي توان گفت كه امروز مستقل ترين رسانه شبكه اينترنت است، كه اگر چه هنوز فاقد قدرت لازم براي عرض اندام همانند ديگر رسانه هاست، اما دست كم نماد افكار عمومي جوامع مختلف به شمار مي آيد. حال، تصور طبيعي بر اين است كه در پس اين «جنگل رسانه اي» بايد كه «تعدد» مالكيت نيز نهفته باشد. اما، حقيقت اينست كه برخلاف تصور، صاحبان صنعت رسانه اي بسيار كم شمارند. در واقع، «قدرت رسانه اي» كه در محافل جهاني پس از قدرت هاي قانونگذاري، اجرايي و قضايي «قدرت چهارم» شناخته شده، در دستان ارباباني قرار دارد كه گروه هاي بزرگ ارتباطاتي و اطلاعاتي يا به عبارت ديگر، مجموع ابزار توليد و پخش اموال فرهنگي را در كنترل خود گرفته اند و در راستاي پيشبرد اهدافي سياسي، اقتصادي و اجتماعي از آنها بهره مي گيرند. بنابراين، اغلب مشاهده مي كنيم كه رسانه ها از معنا و مفهوم واقعي خود تهي گرديده، وظيفه «اطلاعات زدايي» و در نتيجه، دستكاري افكار عمومي و شست و شوي مغزها را جايگزين وظيفه نخستين خود كه اطلاع رساني است، ساخته اند.
رسانه ها در جهان امروز از جايگاهي ويژه برخوردارند و نقشي روزافزون در زندگي روزمره افراد بشر ايفا مي كنند، به گونه اي كه روزانه حدود 23 درصد (5 ساعت و 25 دقيقه) از وقت خود را صرف آنها مي كنيم. اين وسايل ارتباط جمعي از يك سو در شكل مكتوب خود (مطبوعات، كتب و پوسترها) و از ديگر سو در قالب رسانه هاي ديداري شنيداري- مانند تلويزيون، راديو و سينما-، و نيز اينترنت پديدار گرديده اند. اطلاعات انتقال يافته در هر زمان پيوسته نقشي اجتماعي، مهم و بسيار تأثيرگذار نزد مخاطبان ايفا كرده است.
در آغاز، اطلاعات در قالبي شفاهي انتقال مي يافته است- كه شايعات نيز در همين امر ريشه دارند. صرفا دو قرن پس از اختراع چاپ توسط «گوتنبرگ» است كه شاهد ظهور نخستين مطبوعات مي گرديم. در فرانسه، نخستين روزنامه غيررسمي با نام «لاگازت» توسط «ريشوليو» انتشار يافته كه نقش آن جلا بخشيدن به تصوير مخدوش رژيم سلطنتي در برابر مردم، و در واقع نوعي تبليغات و سانسور رويدادهاي حقيقي بوده است. و اما، در اواخر قرن هيجدهم است كه نويسندگان و فيلسوفان در برابر جو خفقان مطبوعاتي به اعتراض برخاسته، خود به انتشار مطبوعات مي پردازند. آزادي مطبوعات در سال 1789 در بيانيه حقوق بشر نيز گنجانده مي شود. از آن هنگام و تا پايان جنگ جهاني دوم، «مطبوعات قدرت و پول» با هدف كنترل افكار عمومي در برابر مطبوعات مقاومت كه مي كوشند چشمان عموم را به روي حقيقت بگشايند، قرار مي گيرند.
پس از تولد سينما در سال 1895 و پخش راديويي در سال 1921، تلويزيون در سال 1923 خود را بر همگان تحميل كرده، علاقه اي بسيار قوي تر و بيشتر از مجموع رسانه هاي پيشين در مردم پديد مي آورد، و از جمله از طريق نمايشي كردن واقعيت موجود در راستاي افزايش رقم بينندگان و ميزان سودآوري خود، بخش اعظم افكار عمومي را شكل مي بخشد. امروز، اينترنت كه با هدفي نظامي و غيرانتفاعي پديد آمده است، پا را باز هم فراتر نهاده و به رسانه اي دموكراتيك براي انتقال اطلاعات سراسر جهان توسط افراد حرفه اي و غيرحرفه اي تبديل گرديده است. در واقع، اينترنت به روحيه انتقادي اجازه داده است در برابر اطلاعات ارائه شده از سوي رسانه هاي سنتي رشد يافته، ترديدها را نسبت به صداقت اين رسانه ها افزايش دهد.
بهر شكل، تأثير رسانه ها بر زندگي روزمره به حدي است كه آنها را به چهارمين قدرت مهم و اساسي دموكراسي ها پس از قدرت هاي قانونگذاري، اجرايي و قضايي مبدل ساخته است. چرا كه، براي كنترل بهتر و بيشتر جمعيت ها و كشورها، بايد كه اطلاعات تحت فرمان درآيد. اما، نه فقط اين. در تمامي كشورهايي كه فساد، تحركات غيرقانوني و تروريسم مملكتي بر آنها حكمروايي دارد، كنترل اطلاعات امري مهم و اساسي به حساب مي آيد. به عنوان مثال، كلمبياي تحت امر آمريكا بي شك خطرناكترين كشور آمريكاي لاتين براي حرفه روزنامه نگاري است، به گونه اي كه مي توان گفت كه خبرنگاران كلمبيايي در واقع «چريك هاي حقيقت»اند.
با اين حال، فراموش نكنيم كه رسانه هاي جمعي پيش از هر چيز تجارتخانه هايي در جست وجوي كسب سود بيشترند. قدرت آنها نيز برخلاف قدرت سياسي تابع هيچ محدوديت و يا مقررات دقيق شفافيت نيست. همين امر سبب گرديده است تا وظيفه اصلي رسانه ها كه اطلاع رساني است، به فراموشي سپرده شود. صدها پژوهشگر علوم اجتماعي نيز از همان قرن نوزدهم بر اين موضوع تأكيد داشته اند كه رسانه «غيرسياسي» و «مستقل» وجود ندارد. «لنين» در زمان خود مي گفت: «همگان به خوبي مي دانند كه مادامي كه بزرگترين چاپخانه ها و بيشترين ذخيره كاغذ در دستان سرمايه داران قرار دارد و مادامي كه قدرت سرمايه بر مطبوعات جاري است، آزادي فريبي بيش نيست. آنچه سرمايه داران آزادي مطبوعات مي نامند، در واقع آزادي فاسد كردن مطبوعات توسط ثروتمندان و آزادي استفاده از ثروت براي «ساختن» افكار عمومي است.»
در سال 1880، «جان سوئينتون» روزنامه نگار نيويوركي، اعتراف مي كند: «كار خبرنگاران در غرب اينست كه در راستاي نابودي حقيقت و فروش كشور و انسانيت خود براي نان روزانه، دروغ صرف را به كار بندند، اذهان را منحرف سازند، سلاح تهمت و افترا را ابزار كار خود قرار دهند، و پولي را كه به پايشان ريخته شده، بپرستند. اين را شما مي دانيد و من هم مي دانم، پس توهم باليدن به داشتن مطبوعاتي آزاد ديگر چيست؟ ما همگي ابزار و نوكران اين پولدارانيم كه خود را در راهروها پنهان ساخته اند. ما عروسك هاي خيمه شب بازي هستيم كه نخ هايمان را مي كشند و ما مي رقصيم. استعدادها و زندگي مان به ديگران تعلق دارد.»
«پل جي بال»، استاد بازنشسته و خبرنگار مستقل آمريكايي، نيز مي گويد: «در غرب آزادي مطبوعات به معناي آزادي آنهايي است كه مطبوعات را تحت كنترل دارند تا دروغ بگويند.» در اين حال، «ماريا تولدانو» خبرنگار و نويسنده اسپانيايي معتقد است: «ارتباطي تاريخي و شناخته شده وجود دارد كه اطلاعات و اطلاع رساني را با قدرت پيوند مي دهد.» و «نوام چامسكي»، زبان شناس آمريكايي، خاطرنشان مي سازد: «تابلويي كه از جهان به مردم نشان داده مي شود، كوچكترين ارتباطي با واقعيت ندارد، چرا كه حقيقت ناچيزترين موضوعات در زير كوه هايي از دروغ مدفون گرديده است.» در حالي كه، «فرانسيس بال» جامعه شناس فرانسوي، تأكيد دارد: «رسانه ها همانند ماده اي مخدر و رخوت آور و يا محرك عمل مي كنند. آنها قادرند هر كس را در هر زمان و به هر وسيله به انجام هر كاري وادار سازند.»
بدين شكل، آيا بهتر نيست كه بگوييم مطبوعات، يا به طور دقيق تر رسانه ها كه كليد اقدام سياسي اند، «اولين قدرت» را تشكيل مي دهند؟ «هربرت ماركوزه» آمريكايي، فيلسوف و جامعه شناس آلماني تبار، در «انسان تك ساختي» (1964) خاطر نشان مي سازد كه «رسانه هاي جمعي ابزار نوعي دستكاري اند كه هدف آن غيرمنطقي ساختن و يكدست كردن كامل جوامع است.» به اعتقاد وي، «تكنيك هاي ارتباطاتي استاندارد شده بلواري براي فريب و ابتذال اند كه بيشتر به فرار ترغيب مي كند تا رويارويي با واقعيت.» اما، «مارشال مك لوهان» كانادايي، فيلسوف، جامعه شناس، استاد ادبيات انگليسي و نظريه پرداز ارتباطات كه از بنيانگذاران پژوهش هاي معاصر پيرامون رسانه هاي جمعي است، با اين فرمول كه «پيام، واسطه است»، گامي فراتر مي نهد و مي گويد: «آنچه اهميت دارد محتواي پيام نيست، بلكه شيوه انتقال آن است. رسانه ها، از مطبوعات چاپي گرفته تا رايانه ها، براي تغيير هم زمان انسان و جامعه توطئه مي كنند.» در شمار رسانه ها آژانس هاي بزرگ خبري و تبليغاتي عناصر كليدي دستكاري افكار عمومي به حساب مي آيند. گروه نخست يك غول چند سر اطلاع رساني جهاني است كه اطلاعات را دسته بندي كرده، آن دسته از اطلاعات را كه جذب افكار عمومي را ميسر مي سازد، برگزيده، در اختيار سكوت درباره واقعيات عمده ترديد نمي ورزد. بنابراين، خبرنگاران اغلب تنها مي توانند بر روي اطلاعاتي كار كنند كه در اختيارشان قرار مي گيرد. لزوم «چسبيدن به اخبار روزانه» نيز امكان افتادن در اين دام را براي عموم افزايش مي دهد.
در اين حال، «تبليغات چي»ها نقشي باز هم مهمتر ايفا مي كنند. طبق تحقيقات متعدد آمريكايي، تبليغات عامل اصلي تحولات پديد آمده در عادات و اخلاق به شمار مي رود! تبليغات از جمله انتقال تلويحي پيام هايي را كه هيچ رنگ و بويي از تجارت ندارند، ميسر مي سازد. علاوه بر اين، تبليغات چيان به طور مستقيم نيز بر مطبوعات تأثير مي گذارند، چرا كه اغلب نخستين منبع مالي رسانه ها را - كه پيوسته در جست وجوي منابع و امكانات مالي اند- تشكيل مي دهند.
بايد اذعان داشت كه در ارتباط با رسانه ها هيچ اقدامي «معصومانه» انجام نمي پذيرد. بدين شكل، رسانه اي كه بر شيوه هاي دستكاري اذهان و اطلاع رساني تسلط دارد و اين روش ها را «خردمندانه» به كار مي گيرد، اين قدرت را نيز داراست كه افكار عمومي يا به عبارت ديگر، اكثر شهروندان را به سمت بسيج شدن در يك جهت و يا جهتي ديگر برحسب اهداف مورد نظر، سوق دهد. هنگامي كه مي دانيم كه در «دموكراسي»ها، سياستمداران به همان سمت و سو گرايش مي يابند كه افكار عمومي به ظاهر تمايل دارند، جز اين نمي توان نتيجه گرفت كه در اصل، آنكه زمام امور رسانه ها و اطلاع رساني را در دست دارد جامعه را نيز هدايت مي كند. بدينسان، رسانه ها به وضوح ابزاري عمده براي حفظ و نگهداري افراد بشر در جهل و حماقت اند. بنابراين، «چهارمين قدرت» عبارتي نامناسب است، چرا كه در واقع آنچه مطرح است، كليد قدرت واقعي است.
منظور از «رسانه جمعي» چيست؟
عبارت «رسانه جمعي» در سال هاي دهه 1920 اختراع گرديده و به رسانه اي اطلاق مي شود كه طيف مخاطبان آن بسيارگسترده است. رسانه هاي جمعي به واسطه قدرت نفوذ خود در كانون هاي خانوادگي جزء جدايي ناپذير پديده امروزي تبليغات به حساب مي آيند. آنچه امروز به آن رسانه جمعي مي گوييم، تلويزيون، راديو، مطبوعات، نقاشي متحرك و كارتون، فيلم و سينما، سي دي و دي وي دي، پوستر و اينترنت را در برمي گيرد.
امروز با ميلياردها كاربر اينترنت و مشترك تلفن همراه مواجهيم. دوسوم ساكنان كره زمين از اين امكان برخوردارند كه به لطف گوشي همراه خود حتي در دورافتاده ترين نقاط جهان با يكديگر ارتباط برقرار سازند. بدينگونه، نوع اجتماعي تازه اي از ارتباطات شكل گرفته كه انبوه و انفرادي است.
اطلاعات و ارتباطات پيوسته حامل هاي قدرت هاي حاكم، قدرت هاي جايگزين، نيروهاي مقاومت و تغييرات سياسي بوده اند. تنها با شكل بخشيدن به انديشه ها و افكار است كه قدرت ها تشكيل و جوامع متحول مي گردند. شكنجه فيزيكي در مقايسه با روش شكل دهي به اذهان از تاثير كمتري برخوردار است، به همين خاطر نيز رسانه ها ابزار قدرت اربابان به حساب مي آيند. انديشه جمعي (به عبارت ديگر، انديشه اي كه همه چيز را جذب و در كل جامعه پخش مي كند، و نه جمع انديشه هاي انفرادي در تعامل) در ميدان عمل ارتباطات شكل مي گيرد. به عنوان مثال، «فاكس نيوز»- يكي از مهمترين شبكه هاي تلويزيوني آمريكا (شعبه اي از «نيوكورپ» كه به «روپرت مرداك» تعلق دارد)- با حمايت از نظريه هاي نومحافظه كاران موافق با اشغال عراق در سال 2003، بخش اعظم مخاطبان محافظه كار اين كشور را پوشش مي دهد. تحقيقاتي در سال 2004 نشان مي دهد كه 40درصد شهروندان آمريكايي در آن زمان بر اين باور بودند كه «صدام» با «القاعده» همكاري نزديك داشته است! و اين كه، در اين كشور حقيقتا سلاح هاي كشتار جمعي وجود دارد.
اين تحقيقات بر ارتباط موجود ميان ماشين تبليغات دولت «بوش» و توليدات نظام رسانه اي صحه مي گذارد و نشان مي دهد كه برخي دستكاري ها بي آن كه نيازي به سانسور و يا دستور مستقيم مداخله باشد، انجام مي پذيرد. اما، تمامي اينها صرفا بخش خارجي كوه يخ را به نمايش مي گذارد، چرا كه تاثيري كه رسانه ها بر سياست دارند از آنچه به چاپ مي رسد نشأت نمي گيرد، بلكه در «آنچه به چاپ نمي رسد» نهفته است. فعاليت رسانه اي برپايه اين دوگانگي استوار است كه: صرفا آنچه از طريق رسانه ها موجوديت مي يابد در اذهان شكل مي گيرد و باقي مي ماند.
«نوآم چامسكي» در تعريف علت و چگونگي دستكاري افكار عمومي مي گويد: در كشوري با رژيم استبدادي، آنچه در انديشه مردم مي گذرد از اهميت اندكي برخوردار است، زيرا كه دولت مي تواند مردم را به ضرب باتوم تحت كنترل خود درآورد. اما، هنگامي كه جبر و زور ديگر كارساز نيست، بايد كه افكار را تحت كنترل گرفت. براي اين منظور شيوه متداول، استفاده از تبليغات، به حاشيه راندن مردم و يا بي علاقه ساختن آنها نسبت به رويدادهاست. كار اصلي رسانه هاي جمعي در غرب به ويژه آمريكا، بسيج مردم با هدف كسب حمايت آنها از منافع غالب دولت ها و بخش خصوصي است. و چنانچه مايليد به چگونگي عملكرد يك جامعه پي ببريد، بايد اين را درك كنيد كه چه كسي تصميمات سرنوشت ساز را اتخاذ مي كند. در آمريكا، اتخاذ و كنترل تصميمات عمده پيرامون آنچه در جامعه به وقوع مي پيوندد (سرمايه گذاري ها، توليد، توزيع و غيره) در دستان شبكه اي به نسبت متمركز، متشكل از شركت هاي بزرگ، مجموعه ها و نهادهاي سرمايه گذاري قرار دارد. آنها هستند كه جايگاه هاي قدرت اجرايي دولت ها را اشغال كرده اند و آنها هستند كه رسانه ها را در اختيار داشته، قادر به تصميم گيري اند. آنها نقش غالب خردكننده اي در زندگي افراد جامعه و آنچه انجام مي دهيم، ايفا مي كنند. جنگ، تجارتي جدي است. در جامعه اي استبدادي، ديكتاتور صرفا مي گويد: به جنگ مي رويم. و جملگي به راه مي افتند. در جامعه اي دموكراتيك، نظريه اين است كه چنانچه قدرت سياسي به جنگ بينديشد، بايد كه آن را توجيه كند. اين قدرت علاوه بر اين بايد كليه امكانات حل و فصل مسالمت آميز اختلافات را نيز به كار گرفته باشد. نقش رسانه ها در اين صورت ارائه بستر و پيشنهادي مناسب و فراهم آوردن زمينه بحث و گفت وگو است، در حالي كه چنين چيزي هرگز به وقوع نمي پيوندد. چرا كه، 9/99 درصد گفت وگوها توافق مسالمت آميز را مردود مي شمارد.
ما در اين جا رسانه هاي كره مريخ يا قرن هجدهمي و يا چيزي نظير آنها را تجزيه و تحليل نمي كنيم، بلكه از موجودات بشر سخن مي گوييم كه به دليل سياست هايي كه در آنها دخالت داده شده ايم (ما به عنوان شهروندان جوامع دموكراتيك به طور مستقيم دخالت داريم و مسئوليم)، زجر مي كشند، مي ميرند، شكنجه مي شوند و گرسنه مي مانند. آنچه رسانه ها در اين شرايط انجام مي دهند، اطمينان يافتن از اين نتيجه است كه ما به مسئوليت خود عمل نمي كنيم. و اين كه، همه چيز در خدمت منافع اربابان است، نه در خدمت منافع مردمي كه عذاب مي كشند، و نه در خدمت نيازهاي مردم آمريكا- كه اگر بدانند بدين خاطر كه به نظام اجازه مي دهند فريبشان دهد و با آنها بازي كند، چه خوني دست هايشان را آلوده ساخته- وحشت خواهند كرد.
رسانه ها، ابزار عمده قدرت
تجزيه و تحليل نظام رسانه اي نشان مي دهد كه رسانه هاي جمعي بهترين ابزار اربابان قدرت براي تبليغات، اطلاعات زدايي، كنترل اجتماعي، حفظ نظمي نمادين، شكل دهي به افراد و افكار و «تطبيق» آنها، تحريف رويدادها و يا بازنويسي كامل آنها و انحراف اذهان از موضوعات مهم سياسي، اقتصادي و اجتماعي اند. واگرچه تمامي دولت ها و تصميم گيرندگان واقعي، به عبارت ديگر، آنها كه رويدادهاي آينده را تعيين مي كنند- از اين «تروريسم رسانه اي» به طور كامل بهره مي گيرند، اما مي توان گفت كه آمريكا و اسرائيل در اين زمينه بسيار فعالند. به عنوان مثال، در طول آخرين منازعات «جهاني» اطلاعات كاملاً فيلتر و سپس بازنويسي، و تصاوير صحنه هاي عمليات حذف گرديد.
اربابان قدرت به خوبي دريافته اند كه چنانچه رسانه ها تحت كنترل نباشند امپراتوري هاي آنها نيز به خطر مي افتد. در واقع، از طريق اين دست اندازي بر تلويزيون ها، راديوها، مطبوعات، سينما و... و ارائه انواع سرگرمي ، فيلم و برنامه، و نيز تحميل اطلاعاتي گزينش شده و تبليغات گسترده است كه اربابان قدرت ارزش هاي خود را به مردم تحميل و آهنگ زندگي روزمره آنان را تعيين مي كنند.
پروفسور «جك شاهين» از دانشگاه «ايلينويز جنوبي»، در فيلمي مستند پيرامون اين كه چگونه «هاليوود» با هدف خواركردن اعراب و مخدوش ساختن تصوير آنها تخيلات خود را به كار مي گيرد و طرح اجتماعي برنامه ريزي شده اربابان در واقع از صنعت سينما به عنوان سلاح تبليغاتي خود استفاده مي كند، نشان مي دهد كه استفاده مداوم از اين تصاوير طي سال هاي متمادي ذهنيت ها را عليه اعراب و فرهنگ عرب شكل بخشيده است. وي خاطرنشان مي سازد كه به همين دليل نيز تراژدي فلسطين از 60 سال پيش همچنان در اين شكل باقي است و به همين دليل نيز مردم با اشغال عراق در سال 2003 موافقت كردند. چرا كه، در واقع پيش داوري ها به خيلي پيش از حملات 11 سپتامبر 2001 بازمي گردد.
«جك والنتي» كه مدت ها رياست «انجمن تصوير متحرك آمريكا» را برعهده داشته، معتقد است كه هاليوود و واشنگتن ژن هايي مشابه يكديگر دارند. وي در توضيح خود مي گويد: «هاليوود در ارتباط باموضوع خاورميانه پيوسته به انتخاب هاي سياسي واشنگتن چسبيده است.» و «شاهين» تصريح مي كند: «اگر كشتن، شكنجه و ارعاب اعراب آنقدر آسان مي نمايد، به اين دليل است كه ماهانه 1200 فيلم آنها را در شكل حاكماني عياش و شهوت پرست و يا در قالب دزدان، آدمكشان و دروغگويان، و يا تروريست هايي قانون شكن و غالباً بي صلاحيت نمايان مي سازد!»
و البته، اين كه هاليوود به يك سلاح تبليغات جمعي مبدل گرديده، چيز تازه اي نيست.چه تعداد فيلم تاكنون مشاهده كرده ايم كه سرخپوستان در آنها افرادي پست، بي رحم، آدمكش و فاقد اخلاقي كه پيشگامان «مهربان» سفيدپوست از آن برخوردار بودند، نشان داده شده اند؟!
اربابان رسانه ها چه كساني هستند؟
رسانه ها بي شمارند و رويدادها نشان داده اند كه مهار اطلاعات در نشاندن قدرت نقشي بسزا دارد. رسانه هاي غالب نه تنها رله ايدئولوژيك جهاني سازي كاپيتاليست به حساب مي آيند، بلكه خود بازيگران نقش اولند و متمركز شدن آنها و تبديل شدن شان به گروه هاي بزرگ رسانه اي آنها را به ابزاري فوق قدرتمند مبدل ساخته است.
صاحبان تمامي رسانه هاي جمعي در غرب سهامداران بزرگ اند كه از ديگر سو، مالكان سهام بورس و شركت هايي نيز هستند كه هيچگونه ارتباطي با دنياي ارتباطات ندارند. بنابراين، قدرت واقعي را امروز تعدادي گروه اقتصادي و شركت هاي جهاني در اختيار دارند كه وزن شان در امور جهان گاه بسيار بيش از دولت ها و كشورهاست.
از فوريه 2002 و تصويب قوانين مربوط به متمركز شدن رسانه ها، شمار گروه هايي از اين دست به ويژه در آمريكا بسيار افزايش يافته و كنترل كل شبكه اطلاع رساني در دستان آنها قرار گرفته است، به اين ترتيب، مي بينيم كه «آ.او.ال» رسانه هاي «نت اسكيپ»، «تايم»، «وارنر بروس» و «سي.ان.ان » را از آن خود ساخته، «جنرال الكتريك» (بزرگترين شركت جهان) شبكه «ان.بي.سي» را تحت كنترل گرفته است، «مايكرو سافت» بر بازار نرم افزار- و از طريق آژانس «كوربيس» خود، بر بازار تصاوير مطبوعاتي- تسلط دارد، «نيو كورپوريشن» (متعلق به روپرت مرداك) مهمترين روزنامه هاي آمريكايي انگليس، يعني «تايمز»، «سان» و «نيويورك پست» را صاحب گرديده، از يك شبكه تلويزيوني ماهواره اي، يك شبكه آمريكايي (فاكس) و يكي از مهمترين شركت هاي توليد فيلم (فاكس قرن بيستم) نيز برخوردار است. در ايتاليا نيز، با وضعيتي انحصاري در شبكه هاي تلويزيوني روبرو هستيم (سه شبكه خصوصي عمده و تلويزيون دولتي به «سيلويو برلوسكني» نخست وزير تعلق دارند.) در اسپانيا، «پريزا» مالكيت روزنامه «ال پائيس» و شبكه راديويي «سر»، همچنين يك شبكه خصوصي و خانه هاي انتشاراتي متعدد را داراست. در فرانسه، پنج گروه عمده (لاگاردر، بوئيگ، ويواندي و برتلزمن) بخش اعظم رسانه هاي اين كشور- اعم از شبكه تلويزيوني و راديويي، مطبوعات، كتاب، موسيقي و فيلم- را تحت كنترل گرفته اند. به طور كلي، مي توان گفت كه:
¤ دو سوم توليدات جهاني موسيقي در دستان 4 شركت «اونيورسال» (ويواندي)، «بي.ام.جي» (سوني، برتلزمن)، «امي» و «وارنر» قرار دارد.
¤ بيش از دو سوم محصولات سينمايي جهان توسط 5 شركت «ديسني»، «تايم وارنر»، «وياكام» و «ان.بي.سي» (جنرال الكتريك، سوني) توليد مي گردد.
¤ تقريبا تمامي شركت هاي بزرگ تبليغاتي و نظرسنجي جهان به نهادهاي مالي و صرفا بخش اندكي از آنها به سهامداران بزرگ متعلق اند.
¤ صرفا 3 آژانس خبري بزرگ كنترل اطلاع رساني جهاني را به دست دارند، كه عبارتند از: «آسوشيتدپرس (آمريكا)، «رويتر» و «فرانس پرس».
منافع كليه اين گروهها با يكديگر تداخل دارد. بدين شكل كه به عنوان مثال از مديران مشترك، سهامداران مشترك و... برخوردارند، و بسياري از مديران آنها از اعضاي كابينه هاي وزيران اند. نتيجه آن كه، تمامي اين غول ها جرياني دائمي از اطلاعات زدايي انتفاعي را برحسب منافع وقت خود تغذيه مي كنند.
به عنوان مثال، امروز به جاي خمپاره ها و موشك ها كه درجا نابود مي سازند، جنگ رواني بين المللي را مشاهده مي كنيم كه الفاظ و تصاوير را به كار مي گيرد و به كمك وسايل ارتباط جمعي منتشر مي سازد. بدينسان، ميلياردها اطلاعات توليد و در ظرفي از ثانيه در اختيار ميلياردها تن قرار مي گيرد. اين نقش تعيين كننده را چند مليتي هاي آمريكايي و اروپايي تحت امر اربابان ايفا مي كنند. اين كانال هاي توليد و پخش اطلاعات، خود از تعدادي بيشمار آژانس خبري، روزنامه و انواع ديگر نشريات، و نيز رسانه هاي ديداري شنيداري برخوردارند. بدينسان، چندمليتي هاي اطلاعات به ابزار موردنياز هر جنگ رواني بين المللي تبديل گرديده و افكارعمومي را شكل مي بخشند. به عبارت ديگر، مشاهده مي كنيم كه «آغاز و پايان» جنگ ها و منازعات بيش از هر زمان به مهارت «مزدوران قلم» و مهار اطلاعات و ارتباطات وابسته است. در اين راستا، مي توان به عنوان مثال به خشونت هاي بين قومي در كرواسي، صربستان، بوسني هرزگوين، رواندا، بروندي، نيجر، روماني، كريمه و بسياري از ديگر مناطق جهان اشاره كرد كه در آنها «رسانه هاي نفرت» نقشي تعيين كننده و سرنوشت ساز ايفا كرده اند.
حال، اين بدان معنا نيست كه آنچه انتشار نمي يابد الزاما «حقيقت» است! بهرشكل، تمركزگرايي رسانه ها امروز حقيقتا به تهديدي براي دموكراسي ها مبدل گرديده است، چرا كه عملكرد درست يك نظام برپايه توازن قوا استوار است؛ اما در اين شرايط چگونه مي توان بدون كمك وسايل ارتباط جمعي ضدقدرتي به همان ابعاد پديد آورد؟ غيرقابل باور است كه چنين نيرويي (رسانه ها) به طور قانوني اجازه يابد چنين هم خوني و قرابتي با قدرت هاي اقتصادي و سياسي برقرار سازد. نقش رسانه ها لزوما دستكاري اذهان عمومي و بازي با آنها نيست، بلكه برعكس رشد «ذهن منتقد» و انتشار انديشه هاست. اين «تروريسم رسانه اي» پيگير شيوه اي است كه اعتبار دولت ها را خدشه دار مي سازد و سلاحي است كه به آساني مورد استفاده قرارمي گيرد. بنابراين، مسئله رسانه ها به ويژه در غرب مسئله اي كاملا جدي است كه با تمامي آنها كه حاضر نيستند «بازار»ها به جاي آنها بينديشند، ارتباط مي يابد. اطلاعات جزئي از اموال عمومي است و ارتباطات آزاد حقي است كه گروه هاي چندمليتي آن را ضايع ساخته اند.
منابع: سايت هاي لزوگر، رو 89، پلانت نون ويولانس، لوموند ديپلماتيك، آگورا، آلترانفو، پيپل پرس، هوئيگ، آنتي فرانس2، لاسوسيال، مكانيك اونيورسل، موندياليزاسيون، ولتر، ويكيپديا، لوموند، ژيژل اكو، سيتي نت، بلاچائو، تئوري دلاكوم، گيدالترن، نيوسافت مارو، گوشه، و...

 



رسانه هاي غرب و لابي اسرائيلي

«ماندلا وي»، روزنامه نگار و نويسنده فرانسوي، معتقد است غالب رسانه هاي اروپايي و آمريكايي از سوي صهيونيست ها كنترل مي شوند كه اسلام را مانع اصلي تحقق روياي استعمارگري خود مي دانند و بنابراين آن را هدف قرار داده اند.
دولت صهيونيست به بهانه دفع خطر اسلام پيوسته كوشيده است تا مانع از كسب تكنولوژي هسته اي از سوي كشورهاي عرب و مسلمان شود. هر آنچه به اسرائيل و هولوكاست مربوط مي شود، به شمار موضوعات ممنوعه افزوده شده، ساده ترين انتقادها درباره آن ها شما را در فهرست سياه قرار مي دهد، در حالي كه وحشت آفريني هاي اسرائيل ناچيز شمرده مي شود و واكنشي طبيعي به منظور دفاع از خود به حساب مي آيد. به گونه اي كه اين رژيم پيوسته يك قرباني شايان دلسوزي در برابر خشونت و وحشيگري اعراب و فلسطيني ها قلمداد مي گردد.
صهيونيست ها همچنين در شمار ابزار خود سلاح مخوف تبليغات را دارند و بخوبي نيز از آن بهره مي گيرند. به عنوان مثال، در آمريكا فيلمي تبليغاتي درباره ماركي از صابون با اين پيام آغاز مي گردد: «اين صابون همه چيز را پاك مي كند، حتي يك عرب را!» و دفعات اين شكل استهزاء در قالب تبليغات، تصاوير متحرك و فيلم ها بي شمار است و سراسر طول روز در شبكه هاي تلويزيوني غرب به نمايش گذاشته مي شود. «جيمز پتراس»، استاد جامعه شناسي دانشگاه «بيرمنگهام» در «نيويورك» در اين ارتباط مي گويد: در آمريكا، لابي اسرائيلي هفت گروه كارشناس (اتاق فكر) در زمينه تبليغات در اختيار دارد كه روزانه هزاران مقاله، سرمقاله و ستون آزاد در 12 روزنامه ملي و محلي به چاپ مي رسانند. به گفته وي، در واقع رسانه هاي غرب تحت كنترل منافع اربابان صرفا به آزاد بودن «تظاهر» مي كنند!
«ماندلا وي» از خود مي پرسد: به چه دليل طرفداران صهيونيست ها در مطبوعات، راديو، تلويزيون و انتشارات حضوري تا بدين حد گسترده دارند؟ وي مي افزايد: «رسانه ها و بخش اعظم خبرنگاران و روشنفكران در خدمت صهيونيسم و اسرائيل عمل مي كنند. امروز فرانسوي ها، آمريكائيان، انگليسي ها، اسپانيايي ها و... دل نگران، متوجه گرديده اند كه ديگر مطبوعات آزاد و رسانه هاي آزاد ندارند.» وي نتيجه مي گيرد: «هنگامي كه به اقليتي وابسته به اسرائيل اجازه مي دهيم اطلاعات را جهت دهد، ديكتاتوري انديشه واحد («حقيقت» از دهان تلويزيون خارج مي شود) و بنابراين، صهيونيسم را ترغيب مي كنيم. در حالي كه، به خوبي مشاهده مي كنيم صهيونيسم در اسرائيل و آمريكا به كدام سو رهنمون گرديده است: مردود شمردن حقوق بين الملل، نژادپرستي، نابرابري، آپارتايد، جنگ هاي غيرقانوني، گوانتانامو، ابوغريب، شكنجه، و...»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14