(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 20  آبان 1389- شماره 19787

كسب رضوان الهي
راهكارهاي تسلط شيطان
حقيقت «طي الارض»
تپش قلم
تحليلي جامع درباره اقسام و علل پيدايش دشمني در زندگي دشمنان پيدا و پنهان انسان



كسب رضوان الهي

قال الامام الجواد(ع): ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله تعالي: كثره الاستغفار، ولين الجانب، وكثره الصدقه.
امام جواد(ع) فرمود: سه چيز است كه بنده را به رضوان خدا مي رساند:
1-زيادي استغفار 2-نرمخويي 3-صدقه بسيار دادن.1
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- مسند الامام الجواد، ص 742

 



راهكارهاي تسلط شيطان

روزي ابليس با حضرت موسي(ع) ملاقات كرد و گفت: «تو برگزيده و همسخن خدا هستي، و خدا تو را رسول خود قرار داده است، من گناه كرده ام مي خواهم توبه كنم، تو به درگاه خدا شفيع و واسطه من باش، و از خدا بخواه توبه ام را بپذيرد.»
موسي(ع) پيشنهاد او را پذيرفت و واسطه شد.
خداوند به حضرت موسي(ع) وحي كرد: «توبه ابليس را مي پذيرم، مشروط بر اينكه بر قبر آدم(ع) سجده كند.»
موسي(ع) فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد، ابليس تكبر نمود و خشمگين شد و گفت: «من آن هنگام كه آدم زنده بود او را سجده نكردم، اكنون كه مرده است او را سجده كنم؟»
سپس ابليس به موسي(ع) گفت: اكنون كه نزد خدا از من شفاعت كردي، بر گردن من حقي پيدا نمودي، براي اين كه حق تو را ادا كنم تو را سفارش و نصيحت مي كنم كه در سه مورد مرا ياد كن (يعني متوجه من باش كه بر تو مسلط نگردم) و در اين سه مورد تو را به هلاكت نيفكنم:
1-هنگامي كه خشمگين شدي، مرا ياد كن، كه در اين هنگام مانند جريان خون در رگهاي بدنت به تو نزديك شده ام.
2- هنگامي كه در جبهه جهاد؛ در برابر دشمن قرار گرفتي، مرا ياد كن، زيرا در اين هنگام من نزديك مي شوم و وسوسه مي كنم كه تو زن و بچه داري به فكر آنها باش، با همين وسوسه، سست مي گردي و پشت به جبهه مي كني.
3- بترس و دوري كن از خلوت كردن با زن نامحرم، زيرا در آن هنگام من بسيار نزديك هستم، و بين تو و آن زن واسطه و دلال مي گردم، تا شما را به هم نزديك كنم و به گناه بي عفتي وادار نمايم1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-حكايتهاي شنيدني، محمدي اشتهاردي، ص 195، به نقل از: الدر المنثور، ج1، ص51

 



حقيقت «طي الارض»

پرسش:
حقيقت «طي الارض» چيست و اين امر روي چه ملاك و معيار عقلي و فلسفي صورت مي گيرد؟
پاسخ:
مرحوم علامه طباطبايي(ره) كه خود از عارفان و سالكين الي الله بود در پاسخ به اين سؤال در رساله لب اللباب، صفحه 305 مي فرمايد: حقيقت طي الارض، پيچيدن زمين در زير گام رونده است. برادر ما مرحوم آقاسيدمحمدحسن الهي قاضي يك روز به وسيله شاگردي كه داشت و او احضار ارواح مي نمود (نه با آيينه و نه با ميز سه گوش، بلكه دستي به چشم خود مي كشيد و فورا احضار مي كرد) از روح مرحوم حاج ميرزاعلي آقاي قاضي(ره) راجع به طي الارض سؤال كرده بود. مرحوم قاضي جواب داده بودند كه: طي الارض شش آيه از اول سوره طه است كه مي فرمايد: اي پيغمبر ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا تو به زحمت و رنج بيفتي! مگر براي يادآوري براي كسي كه از خدا مي ترسد. قرآن، فرو فرستادني است از كسي كه زمين و آسمان هاي بالا را آفريده است. خداوند رحمان بر عرش خود قرار گرفت- از براي خداست آنچه در آسمان هاست و آنچه در زمين است و آنچه در مابين آسمان و زمين و آنچه در زير خاك است- و اگر صداي خود را در گفتار بلند كني. پس خدا مي داند سخن مخفي و پنهان تر از آن را- الله است كه هيچ معبودي جز او نيست، از براي اوست اسماي حسني...
اين آيات بسيار عجيب است، به خصوص آيه «الله لا اله الا هو له الاسماء الحسني» چون اين آيه، تمام اسما را در وجود مقدس حضرت حق جمع مي كند، و مانند جامعيت اين آيه در قرآن كريم نداريم.
مرحوم قاضي هميشه در ايام زيارتي، از نجف اشرف به كربلا مشرف مي شد. هيچ گاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود و از اين سر احدي مطلع نشد، جز يك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ايشان هم اصلاح كرده بودند. آن مرد چون به نجف آمد افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم. مرحوم قاضي خيلي ناراحت شدند، و گفتند: همه مي دانند كه من در نجف بوده ام و مسافرتي نكرده ام.
... آري طي الارض از خوارق عادات است... طي الارض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مكان اول، و احضار و ايجادش در مكان مقصود، به طوري كه صاحب طي الارض با اراده الهيه و ملكوتيه كه به او افاضه شده است، در آن واحد مي تواند خود را در محل منظور احضار و ايجاد كند. بنابراين طي الارض اختصاص به نفوس قدسيه الهيه دارد و تا افراد به معرفت نفس كه ملازم معرفت رب باشد نرسيده باشند و تصرف در مواد كائنات ننمايند نمي توانند طي الارض كنند... اما كساني كه كاملا به مقام كمال نرسيده اند، طي الارض آنها ناقص است و براي خلاقيت ابدان در محل منظور، احتياج به صرف وقت و اعمال قوه بيشتري دارند.
بنابراين منظور از پيچيدن زمين در زير گام رونده اين است كه با يك اراده الهيه «كن»، «يكون» مي گردد. بدون پيمون ذرات جسم با حركت جوهري و يا سلسله مراتب علت و معلولي طبيعي. يعني جسم اول در آن زمان و در آن مكان و با آن مشخصات جسم ثاني مي گردد.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& وقتي همه دوستان در خوابند، همه منفذها براي نفوذ دشمنان بيدار بازمانده است!
¤¤¤
& گاهي با خاكي كه در غيبت بر سر دوستان مان مي ريزيم، در شهود دشمنانمان از آن سنگر ساخته و ما و دوستانمان را با هم در خاك مي نشانند.
¤¤¤
& دوستي كه درك نمي كند حمله به دوست موجب تقويت دشمن است در حال انجام وظيفه براي دشمن است!
¤¤¤
& حسادت دوست نماها بيشتر از شمشير دشمنان شخصيت خودي ها را ترور كرده است.
¤¤¤
& هر قاضي، به تعداد قضاوت هاي ناعادلانه اش، خود و مسئولش را محكوم كرده است!
¤¤¤
& گرفتار عشق، آزاده اي براي زندگي در همه فصول تاريخ است.
¤¤¤
& اي كاش كساني كه «شهوت گفتن» دارند «لذت شنيدن» را مي چشيدند تا خود و ديگران را اينقدر از «وادي عمل» منفصل نمي كردند.
¤¤¤
& صيد بزرگ، صياد صيادان كوچك است!

 



تحليلي جامع درباره اقسام و علل پيدايش دشمني در زندگي دشمنان پيدا و پنهان انسان

آيت الله مصباح يزدي
در مطلب حاضر استاد ضمن تشريح و شناساندن انواع دشمنان انسان، به عوامل بوجود آورنده دشمني در ميان انسانها مي پردازد و بر اهميت دشمن شناسي تأكيد مي كند اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
چون بحث ما پيرامون بصيرت دشمن شناسي است خلاصه برداشتي كه ما از اين مفهوم داريم عرض مي شود. برداشت ما از اين واژه اين است كه همان طور كه ما در ديدني هاي ظاهري، براي جلوگيري از خطر بايد در لغزشگاه ها دقت كنيم، پيش پايمان را خوب نگاه كنيم و حواسمان را جمع كنيم كه در چاله نيفتيم، در امور معنوي و اجتماعي هم بايد بينش دقيقي داشته باشيم. ترجمه فارسي بصيرت، همان «بينش» است؛ يعني به مسائل سطحي نگاه نكنيم. خوب دقيق شويم. اشخاص را، گروه ها را، شرايط اجتماعي داخل و خارج را، درست بشناسيم و درك كنيم تا در دام نيفتيم و بعد از كسب شناخت و آگاهي لازم مواظب باشيم كه هواي نفس ما را فريب ندهد و موجب كوردلي مان نشود. در حقيقت قوام بصيرت، اولا به شناخت شرايط رفتار است؛ يعني بفهميم در چه شرايطي مشغول به انجام كاري هستيم؟ در اين كار با چه كساني مواجه هستيم؟ ما در چه شرايط زماني و مكاني قرار گرفته ايم؟ و ثانياً مواظب باشيم كه حب و بغض ها و هوس ها و تعلقات، باعث نشود به دام شيطان بيفتيم.
دشمن شناسي
يكي از شاخه هاي آگاهي به شرايط زمان و محيط، دشمن شناسي است. اين مفهوم، ظاهراً مفهوم واضحي است؛ اما ابهام هايي دارد كه لازم است در مورد آن توضيح دهيم.
معناي دشمن چيست؟ چه كساني دشمن ما هستند؟ اينان چرا دشمني مي كنند؟ و ما با دشمنان چگونه بايد برخورد كنيم؟ اين موضوع بحث ماست.
مفهوم دشمن مفهوم واضحي است؛ اما در بسياري از موارد وضوح شيء، موجب خفاء آن مي شود. در پاسخ اين سؤال كه دشمن كيست؟ گفته مي شود: دشمن كسي است كه مي خواهد انسان را از بين ببرد و يا اذيت كند. آيا دشمن منحصر به كسي است كه بخواهد انسان را از بين ببرد؟ يا مراتب ديگري هم دارد؟ آيا بايد قصد اولي او نيز، از بين بردن انسان يا ضرر زدن به انسان باشد؟ يا شامل قصدهاي ديگري هم مي شود كه لازمه اش از بين رفتن انسان است؟ بعد از مقداري توضيح، جهات ابهامي كه مورد نظر است، روشن مي شود.
انواع دشمن
1- كسي كه قصد ضربه زدن دارد
چند مثال از مفاهيم ديني و قرآني را مرور مي كنيم تا محل اتكاء بحث روشن شود. قرآن، اولين كسي را كه به عنوان دشمن كل انسان ها معرفي كرده، شيطان است: «شيطان دشمن شماست. شما هم او را دشمن بشماريد و با او معامله دشمن كنيد.» (فاطر/6) در مقابل، به دسته ديگري اشاره مي كند و آن كساني هستند كه با شيطان، دوستي مي كنند و حتي ولايت شيطان را مي پذيرند و در نتيجه شيطان بر آنها تسلط پيدا مي كند (نحل/100) اين دشمني شيطان با انسان ناشي از چيست؟چرا او اين چنين دشمني مي كند؟ و چرا ما بايد او را دشمن حساب كنيم؟ به طور خلاصه بايد گفت: داستان دشمني ابليس با بني آدم از آنجا شروع شد كه خداي متعال به شيطان امر فرمود: در مقابل آدم سجده كن: من از اوشريف تر هستم و من از آتش خلق شده ام؛ ولي او از خاك. من درمقابل او سجده نمي كنم! خدا هم به واسطه اين عصيان و تمرد و جسارتي كه درمقابل خداي متعال كرد، او را از رحمت خود دوركرد و مورد لعنت قرار داد. (حجر/34) اين منشأ شد كه ابليس ابتدائا با آدم و بعد با همه فرزندان آدم تا روز قيامت دشمن شود نه به او ضرري زده بود و نه با او دشمني كرده بود، نه كاري با او داشت؛ اما ابليس دشمن آدم بود؟ ريشه اين دشمني، كبر و حسد ابليس بود. او خودش را برتر مي دانست ولي ديد خدا او را برتر حساب نكرده است و بخاطر اينكه خدا او را برتر حساب نكرده با آدم دشمن شد! نمونه اين، در انسان ها نيز وجود دارد. در موارد زيادي حسد منشأ دشمني مي شود. دو فرزند بلافصل حضرت آدم، هابيل و قابيل بودند كه يكي با دشمني، ديگري را كشت. اولين قتلي كه درعالم اتفاق افتاد، قتل هابيل بود كه به وسيله قابيل انجام گرفت. اين برادر چه دشمني با برادرش داشت؟ (مائده/27)
ماجرا از اين قرار بود كه هردو قرباني كرده بودند و قرباني هابيل قبول شده، ولي قرباني قابيل قبول نشده بود. قابيل گفت: «لاقتلنك» حال كه قرباني من قبول نشد، تو را مي كشم! مگر هابيل چه كرده بود؟ او كه گناهي نداشت و به قابيل ضرري نزده بود. حسد منشأ اين دشمني بود. قابيل مي-گفت چرا بايد قرباني او قبول شود و از من قبول نشود. هابيل گفت: «علتش اين است كه خدا اعمال پرهيزكاران را قبول مي كند؛ تو متقي باش تا خدا از تو قبول كند»؛ ولي او گوشش بدهكار نبود ومي گفت: «چون قرباني من قبول نشده، بايد تو را بكشم» وبالاخره او را كشت.
پس گاهي دشمني در اثر يك عاملي نفساني در درون انسان است و طرف مقابل نه ضرري زده و نه قصد سوئي داشته است؛ بلكه اين شخص از ناحيه خود، در اثر حسد و صفات نفساني خود، نسبت به او دشمني مي كند. اين مسئله درصدر اسلام هم وجود داشته، در بين انسانهاي امروز، در ايران، در اروپا و در آفريقا هم وجود دارد. ريشه جنگ جهاني اول و بسياري از جنگ ها و خونريزي ها كه در عالم اتفاق افتاد، همه اينها ابتدا از همين گونه مسائل نشأت مي گيرد. اختلاف دو فرد يا دو شاهزاده، از روي حسد و تكبر، منشأ اين شد كه يك جنگ عالمگير راه بيفتد. شيطان دشمن آدم و آدمي زادگان تا روز قيامت شد. او گفت: «نه تنها من با او دشمن هستم، فرزندانش را هم تا روز قيامت گمراه مي كنم. هركاري از دستم بربيايد براي گمراهي شان انجام مي دهم و اذيت شان خواهم كرد. (اسراء/62)
يكي از كارهايي كه شيطان در اثر دشمني نفساني كه با حضرت آدم داشت، در حق بني آدم انجام مي دهد، اين است كه سعي مي كند بين آنها دشمني ايجاد كند (مائده/91) از ميان ابزارهايي كه موجب ايجاد دشمني بين انسانها مي شود دو ابزار خيلي بارز است: يكي شراب خواري و يكي قماربازي. اين دو موجب دشمني هاي زيادي مي شود. در اثر همين ها، بسياري افراد همديگر را كشتند، خونريزي ها كردند و اختلافات فاميلي ايجاد كردند. قرآن مي فرمايد: شيطان مي خواهد از راه شراب و از راه قمار بين شما، فرزندان آدم، ايجاد دشمني كند. اين هم يك جور دشمني است. شيطان وسوسه مي كند، ابزارش را هم ياد مي دهد و در اختيارشان مي گذارد، به شراب خواري و قماربازي تشويق مي كند، درنتيجه اينها به جان همديگر مي افتند. البته اين به عنوان يك مثال است والا ابزارهاي ديگري هم وجود دارد مثل ابزارهاي سياسي و اجتماعي كه موجب عداوت و دشمني بين افراد مي شود دراينجا شيطان واقعا درصدد است كه به آدميزاد ضرر بزند و قسم خورده كه اين كار را مي كند؛ يعني از روي قصد و به خاطر اينكه اذيت كند، وسوسه مي كند، اصلا قصدش اذيت كردن است و ريشه اش آن حسدي است كه به آدم داشت.
2- كسي كه اصالتا قصد ضربه زدن ندارد
قرآن و روايات مواردي ازدشمن را نشان مي دهند كه اصالتا قصد اذيت كردن و ضربه زدن وجود ندارد؛ با اين حال مي گويد: اينها دشمن شما هستند. براي اينكه بحث گسترده نشود، باز مثالي از قرآن بزنيم. خداوند درقرآن مطالب خيلي مهم و اساسي را ذكر مي كند و اين گونه نيست كه هر مطلبي را در قرآن بيان كند ولو حكم شرعي باشد. حتي درقرآن نفرموده چند ركعت نماز بخوانيد، يا نماز را چگونه بخوانيد، فقط فرموده نماز بخوانيد و تفسير آنرا برعهده پيغمبر(ص) گذاشته است. اما قرآن بعضي از مطالب را كه درنظر سطحي، خيلي مهم جلوه نمي كند، روي آنها خيلي حساسيت دارد مثلا آيا ما هيچ وقت فكر مي كنيم زن و فرزند ممكن است دشمن انسان شوند؟ به ندرت ممكن است اتفاق بيفتد كه بين زن و شوهر، دشمني واقع شود، مخصوصا بين فرزند و پدر و مادر. پدر و مادر هميشه درحال خدمت به فرزندشان هستند. فرزند هرچه دارد از پدر و مادر دارد. اين چگونه مسئله اي است كه قرآن روي آن تاكيد مي كند و به مؤمنين خطاب مي كند: «بعضي از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند. از اينها بپرهيزيد» (تغابن/ 14) اين همه مسائل مهم در اجتماع وجود دارد؛ اين مسئله چه خصوصيتي داشته كه اين را ذكر مي كند؟
شبيه به اين مسئله اما با يك تعبير آرام تر و ملايم تري نيز در قرآن آمده است كه مي فرمايد: «بدانيد كه اموال شما و فرزندانتان، اسباب آزمايش شما هستند، خيلي به اينها دل نبنديد. به اينها به اين ديد نگاه كنيد كه به اسباب آزمايش نگاه مي كنيد.»(انفال/ 28) اين هم يك مطلب عجيبي است كه چطور اولاد انسان اسباب آزمايش است؛ ولي لحن اين آيه ملايم تر است نسبت به اين كه بگويد: «بعضي از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند از اينها بپرهيزيد و دور شويد.» باز براي اينكه درباره مفهوم عداوت بيشتر دقت كنيم، حديثي از نبي مكرم اسلام را مرور مي كنيم. مي فرمايد: «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك» (بحار/ 67/ 64) دشمن ترين دشمنان انسان، خود انسان و نفس او است. همان نفسي كه در همين پيكر انسان و بين دو پهلويش وجود دارد؛ يعني در درون خودش است. اين دشمن ترين دشمنان آدم است. اين مطلب چه معنائي دارد كه نفس انسان با انسان دشمن است؟ مگر ما با نفس چه كرده ايم يا چه اذيتي كرده ايم كه دشمن ما شده است؟ آيا نفس مي خواهد ما را بكشد و از بين ببرد؟ اين معقول نيست كه آدم خودش، بخواهد خودش را بكشد!
نفس، بزرگترين دشمن انسان
اين تعبير معروفي است و بسياري از بحث هاي اخلاقي روي همين متمركز شده است و بزرگان درباره اش بحث كرده و رساله ها نوشته اند كه بزرگ ترين دشمن انسان، نفس خود انسان است. اين مطالب را عرض كردم براي اينكه توجه پيدا كنيم كه بسياري از مفاهيم ممكن است در نگاه اول، به نظر مثل چراغ خيلي روشن بيايد؛ اما وقتي دقت مي كنيم، مي بينيم ابهام هايي دارد كه خيلي گيج كننده است. اينكه نفس انسان خودش دشمن آدم باشد، يعني چه؟ چرا دشمني مي كند؟ فرزند انسان، همسر انسان، دشمن انسان مي شود، يعني چه؟ البته نفرمود همه همسران، هرگز چنين چيزي نيست؛ بلكه فرمود: «بعضي از همسران، بعضي از فرزندان.» چرا بعضي از فرزندان با انسان دشمني مي كنند؟ دو نفر كه با هم ازدواج مي كنند مي خواهند يك زندگي مشترك داشته باشند؛ يعني اينكه همديگر را پسنديده و مي خواهند با هم يكي شوند. چرا يكي با ديگري دشمني مي كند؟ چرا فرزند بايد با پدر و مادر دشمني كند؟ فرزند كه هستي اش را از پدر و مادرش دارد، مخصوصاً نسبت به مادر. مادر از دوران جنيني تا بعد از شيرخوارگي و... به او محبت كرده و عشق مادر به فرزند، عشقي افسانه اي و اسطوره اي است. مسئله عجيب و معمائي است. ولي اين يك حقيقت قرآني و خيلي صريح است. هيچ تعبير و تفسيري هم برنمي دارد. اين مسئله باعث مي شود كه ما مقداري در اين رابطه دقت كنيم. ببينيم علت دشمني كردن اصلا چيست؟ آيا لازمه دشمني اين است كه يك كسي درصدد باشد ديگري را از بين ببرد، يا نه، دشمني فراتر و وسيع تر از اين است؟
مفهوم دشمني
اصل دشمني اين است كه رابطه يك موجود ذي شعور و آگاهي، اعم از انسان يا جن يا شيطان، با يك موجود ذي شعور ديگر طوري باشد كه از اينكه به او ضرر بخورد، باكي نداشته باشد. هر رفتاري را كه بخواهد انجام دهد ولو به ضرر طرف تمام شود و ابائي نداشته باشد. اين در مقابل دوستي است. اقتضاي دوستي اين است كه انسان نسبت به ديگري يك حالي داشته باشد كه نمي خواهد به او ضرري بخورد و بخواهد منفعتي به او برساند. انسان وقتي كسي را دوست دارد، علاقه دارد كه به او خدمتي كند. خيرش را مي خواهد و مواظب است اگر ضرري بخواهد به او برسد، مثلا حيواني به او حمله كند، دشمني او را اذيت كند، مانع شود. اما دشمن اينگونه نيست. دشمن يا اصلا مي خواهد نابودش كند يا مي خواهد به آن ضرر بزند يا لااقل باكي ندارد از اينكه به او ضرر بخورد. شرط دشمني اين نيست كه حتما كينه اي نسبت به طرف مقابل داشته باشد، به اين نحو كه يكبار از او ضرري ديده باشد و حالا بخواهد تلافي كند. حضرت آدم به شيطان ضرري نزده بود ولي او در اثر حسد دشمني داشت. بنابراين ممكن است انساني نسبت به انسان ديگر به خاطر حسد دشمني داشته باشد. ممكن است شخصي كه مورد دشمني قرار گرفته، قصد سوئي نكرده، بلكه خدمتي هم كرده باشد؛ اما دشمن مي خواهد به او ضرر بزند؛ چرا؟ براي اينكه مي گويد: چرا تو از من بهتر هستي. اين يك حقيقتي است كه نمونه هاي آن را زياد سراغ داريم.
حسد، هم در امور مادي ممكن است پيش بيايد، مثل اينكه كسي ثروت بيشتري دارد و ديگري به او حسد بورزد و يا دو همكلاسي يكي درسش بهتر است و نمره بيشتري مي گيرد و معلم بيشتر به او احترام مي گذارد، ديگري به او حسد مي برد و هم ممكن است در امور معنوي پيش آيد. قرآن مي فرمايد: «كافران دوست دارند كه شما هم كفر بورزيد و مثل آنها شويد، اينها حسد مي برند از اينكه شما يك ارزش معنوي را كسب كرديد و آنها كسب نكردند.»(نساء/89) اصلا دشمني شان براي اين است كه شما چرا اهل ايمان هستيد. مي گويند: شما هم كافر شويد و مثل ما باشيد. همه مثل هم باشيم. مسئله اي كه امروز آمريكا درصدد آن است، اين است كه فرهنگ خودش را به همه جهان صادر كند و همه فرهنگ آمريكايي داشته باشند. اين يك حقيقتي است. نه به خاطر اينكه آنها خيلي عاشق فرهنگ خودشان هستند، بلكه مي خواهند ديگران را هم دچار بدبختي هاي خودشان كنند. آنها اكنون در مفاسد فرهنگ خودشان گير كرده اند و نمي دانند چه بايد بكنند. آثار اين مفاسد فرهنگي بر همگان آشكار است. نمونه آن اين كشتارها و تيراندازي هائي است كه در داخل آمريكا، در دبيرستان ها و... صورت مي گيرد.
به هر حال، ممكن است كساني در صدد ضرر زدن به ديگران باشند. اين يك نوع دشمني است و گاهي ممكن است قصد ضرر زدن نباشد و فقط به دنبال منفعت خودشان باشند؛ ولي باكي ندارند كه منفعت شان، موجب ضرر ديگري شود. گاهي يك كاسب بازاري به دنبال منفعت خودش مي باشد و قصد ندارد كه حتما به مشتري ضرر بزند. دشمني خاصي با مشتري ندارد. او مي خواهد منفعت بيشتري ببرد. ممكن است براي اينكه منفعت بيشتري ببرد، جنس تقلبي بفروشد. جنس تقلبي اگر خوردني باشد، مشتري را مريض مي كند و اذيت مي شود و اگر پوشيدني باشد، آن جنس زود از بين مي رود و مشتري ناراحت مي شود؛ ولي كاسبي كه فقط به دنبال منفعت خود باشد، باكي ندارد و مي گويد: هر چه بادا باد. من سود خودم را ببرم او هر طور مي خواهد بشود.
دشمني نفس
دشمني نفس به چه معني است؟ نفس ما چرا دشمني مي كند؟ نفسي كه با ما دشمني مي كند، آن تمايلات غريزي و حيواني و شهوات ماست. درندگي و درنده خويي كه در بعضي آدميزادها وجود دارد از اين قبيل است. نفس همين خواسته هاي خودش را مي خواهد. او مي خواهد مشتهياتش تحقق پيدا كند و لذت هاي حيوانيش را ببرد. اين لذت هاي حيواني باعث مي شود انساني كه صاحب عقل است، از لذت هاي معنوي باز بماند و يك عمري در جهنم بسوزد. نفس حيواني مي گويد: من لذت ببرم، هر چه مي خواهد بر سر تو بيايد، بيايد. اين دشمني نفس است. اين، دشمن ترين دشمنان است. خود من كه نمي خواهم خودم را نابود كنم. آيا چنين چيزي معقول است كه نفس انسان بخواهد خود انسان را نابود كند؟ چنين چيزي كه اصلا معنا ندارد.
اين نفس چه كسي است و چرا دشمني مي كند؟ اين نفس همان قواي حيواني ماست. اما چرا دشمني مي كند؟ براي اينكه او لذت خودش را مي خواهد و ما مانع آن مي شويم. وقتي چيز ناشايستي مي خواهد. مي گوئيم نه، اين درست نيست؛ اين حلال نيست؛ اين زشت است؛ اين موجب اذيت ديگران مي شود. و از اين قبيل چيزها. آن كساني كه با نفسشان موافقت نمي كنند. درجواب درخواستهاي او مي گويند: اين كار، بد و زشت است و موجب رسوايي دنيا وعذاب آخرت مي شود؛ پس اين كارها را نمي كنيم. نفس از همين جا با انسان دشمني مي كند. مي گويد: چرا خواسته من و شهوتي كه دارم را ارضاء نمي كند؟ دشمني از اينجاست؛ نه اينكه دشمني خاصي با عقل آدميزاد داشته باشد و بخواهد عقل را از بين ببرد؛ او مي خواهد لذت هاي خودش را به دست آورد و هنگامي كه مانع دارد، نسبت به آن مانع دشمني مي كند. اين دشمني نفس با ما، غير از دشمني شيطان است. شيطان چيزي از آدم نمي خواست. مي گفت: اصلاً تو چرا بهتر از من هستي؟ آدم، نه ضرري به او زده بود و نه كاري با او داشت. اما نفس مي گويد: چرا نمي گذاري من به خواسته هايم برسم؟ خواسته هاي نفساني و شيطاني با خواسته هاي عقلاني و الهي انسان، تضاد دارد. گاهي از اين تضاد به «من طبيعي» و «من الهي» تعبير مي كنند. در فرمايشات بعضي بزرگان اين تعبير آمده است كه :نفس دشمن ماست و ما درواقع دو تا من هستيم. يك من حيواني و يك من ملكوتي، انساني و الهي.آن من حيواني با اين من، ناسازگار است؛ براي اينكه اگر اين من الهي در وجود انسان حاكم باشد او به خواسته هايش نمي رسد.
دشمني اش با انسان براي اين است كه مانع را از سرراهش بردارد و بتواند به خواسته هايش برسد. اينها مسائل فردي بود. براي هر كسي اينگونه است كه از طرفي شيطان، دشمن اوست و از طرف ديگر نفسش دشمن ديگر اوست.
دوعامل دشمني در محيط اجتماعي
درمحيط اجتماعي هم همين دو عامل رواني، منشأ دشمني درافراد مي شود:
1-حسادت: «ام يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله» (نساء/ 54) خدا به يك كساني يك فضيلت هايي داده، خدا به هركس صلاح بداند يك سري نعمت مي دهد كه به ديگران نمي دهد. به انبياء نبوت داده و به ديگران چون لياقتش را نداشتند، نداده است. به كساني بخاطر مصالحي و حكمت هايي، ثروت مي دهد و يا به كساني زيبايي مي دهد و به ديگران آن زيبايي را نمي دهد. اين، منشأ حسد مي شود. گاهي دو خواهر، دو برادر با همديگر دشمني مي كنند كه چرا آن زيباتر از من است. منشأ اين دشمني، حسدي است كه در وجود انسان است و باعث دشمني مي شود.
2- تضاد درمنافع:مثلاً دو كاسب، دو همكار با همديگر دشمني مي كنند، رقابت مي كنند، يكي مردم را تحريك مي كند كه «از آنجا خريد نكنيد، جنس او، خراب است...»! و اينها براي اين است كه خودش نفع بيشتري ببرد. تضاد در منافع موجب دشمني مي شود.
اينها معارف قرآني است و بسيار ارزشمند است؛ اما اينها را به عنوان يك مقدمه گفتم. مطلب اصلي من دشمني گروههاي انساني با همديگر در اجتماع است. مي خواهم بگويم گروه هاي انساني هم دشمني شان غالبا ناشي از اين دوعامل است. يا يك گروهي مي بيند گروه ديگري موفق تر است و امتيازاتي دارد كه ديگري نتوانسته به دست بياورد و شرايط اجتماعي، شرايط سياسي، شرايط اقتصادي، شرايط جغرافيايي باعث اين شده ديگري يك بهره مندي هايي داشته باشد كه اين ندارد؛ همين كه مي بيند كمتر از ديگري است و ديگري بهتر است، موجب دشمني مي شود. چرا قابيل با هابيل دشمني كرد؛ در حالي كه هابيل خيلي دوستانه با او صحبت كرد؛ قابيل گفت: «لاقتلنك» حتما تورا خواهم كشت و بعد هم كشت. اما هابيل گفت: «اگر تو اقدام به كشتن من كني، من تو را نمي كشم. من از خدا مي ترسم و اقدام به قتل تو نمي كنم.» (مائده /28) چرا او را كشت؟ چون مي گفت چرا تو بهتر از من هستي؟ چرا خدا تو را بيشتر دوست مي دارد؟! هيچ دليل ديگري نداشت. دومي تضاد در منافع است.در جامعه كمبود منابع وجود دارد و همه چيز را همه كس نمي توانند به دست بياورند. درنتيجه يك چيزي كه به دست من آمد، دست ديگري نمي آيد؛ گرچه ممكن است مشابه آن يا حتي بهتر ازآن هم وجود داشته باشد؛ اما شخص حسود، همين را مي خواهد: اين پست، اين مقام، اين موقعيت اجتماعي، اين محبوبيت پيش مردم را كه شخص حسود دارد مي خواهد! مي گويد: چرا مردم تو را دوست دارند و من را دوست ندارند؟! چرا به تو رأي بيشتري مي دهند و به من نمي دهند؟! ريشه اش حسد و تضاد در منافع است.
دشمني همسر و فرزندان
يك سؤال اينجا باقي ماند و آن اين بود كه قرآن مي گويد: درمحيط اجتماعي، توجه داشته باشيد، گاهي فرزندان و همسران شما با شما دشمن هستند. اين دشمني ناشي از چيست؟ همسر با همسر گويا يكي شده اند.خير و شرف آن براي اين هم خواهد بود اگر مرد باشد بايد بگويد: افتخار مي كنم كه اين چنين همسري دارم و اگر زن باشد بايد بگويد افتخار مي كنم اين چنين شوهري دارم. چرا بايد با همديگر دشمني كنند؟ چرا فرزندان با پدر و مادر بايد دشمني كنند؟ آري، آنها يك حيثيات مشتركي دارند كه در نتيجه، خير اين، خير اوست. لذت اين، لذت اوست و شرف اين شرف اوست؛ اما يك حيثيت هاي شخصي هم دارند. يك چيزهايي دارند كه هر كسي براي خودش دارد و براي ديگري نيست. تا آنجائي كه مشترك است در آن دشمني نيست. در لذت مشترك بين مرد و زن و دو همسر، دشمني نيست. دشمني از آنجا پيدا مي شود كه يك طرف يك لذت خاص خودش را بخواهد داشته باشد، غير از آنچه كه از ناحيه همسرش دارد، مثلاً بخواهد ارتباط با زن ديگري داشته باشد، از اينجا دشمني پيدا مي شود والا آن رابطه مشترك كه موجب دشمني نمي شود. رابطه اي است كه هر دو در آن شريك اند و هر دو لذت مي برند. هرجا خير هر دو در آن باشد، دشمني وجود ندارد؛ از آنجايي كه يكي بخواهد غير از آن جهت مشترك، يك چيز اختصاصي براي خودش داشته باشد كه همسرش در آن شريك نباشد، اين منشأ دشمني مي شود.
معمولاً فرزندان به پدر ومادر افتخار مي كنند، مخصوصاً اگر يك موقعيت اجتماعي داشته باشند. اين كه دشمني ندارد. اگر موقعيت قابل افتخاري هم نداشته باشند، لازمه اش اين نيست كه دشمني كنند. اما گاهي فرزند مي خواهد براي خودش يك چيزهايي داشته باشد غير از ناحيه انتساب به پدر و مادر و فاميل و خانواده كه با رفتار و منش پدر و زندگي مشترك نمي سازد. پدر مي خواهد جلويش را بگيرد. مي گويد: «اين كار خلاف شرع و قانون است. اين كار را نكن. آبروي من مي ريزد. در اجتماع سرشكسته مي شوم و در آخرت مستوجب عذاب مي شوم.» نهايتاً نمي گذارد آن كار را انجام دهد؛ اين موجب دشمني مي شود. پس اگر بين فرزند و پدر هم تضاد در منافع پيش بيايد زمينه دشمني فراهم مي شود. تا آنجايي كه نفع هر يك به ديگري سرايت مي كند، دشمني وجود ندارد. مثلاً وقتي پدر ثروتمند باشد و رفاه زندگي داشته باشد و بچه هايش هم در رفاه زندگي كنند، با يكديگر دشمني ندارند. اگر پدر افتخار اجتماعي داشته باشد و پسر هم در سايه اين افتخار اجتماعي، محبوبيت در جامعه پيدا كند، با هم دشمني ندارند. اما اگر پسر بخواهد يك چيزي داشته باشد كه پدر نمي پسندد، راه ها از هم جدا مي شود و منفعت ها با هم تضاد پيدا مي كند. اگر سعي شود كه روابط خانواده، پدر و مادر با فرزندان، آنچنان صميمي، در هم تنيده و باهم مشترك باشد كه هميشه اينها احساس كنند خير هر يك، خير ديگري است، اين دشمني پيدا نمي شود. زن و شوهر آنچنان با هم باشند كه لذت خودشان را، خير خودشان را، شرف خودشان را شرف ديگري بدانند، هيچ وقت دشمني پيدا نمي شود. اما وقتي حساب هاي شخصي باز شد و زن بگويد: «من مستقل هستم، زن و شوهري سر جاي خودش، ولي من بايد رئيس فلان اداره باشم يا فلان پست را داشته باشم يا ليدر فلان حزب باشم يا ستاره سينما باشم» و شوهر بگويد: «نه، من اين را دوست ندارم يا اين در شأن ما نيست يا اين را اسلام اجازه نمي دهد و يا به هر دليل ديگري»؛ از اينجا دشمني پيدا مي شود و تضاد در منافع ريشه دشمني مي شود.
اين تضاد در منافع با اينكه در يك محيط كوچك و بين دو فرد است، اما گاهي آتش آن به جامعه مي خورد و به خاطر اختلاف بين زن و شوهري يا بين فرزند و پدري يك جامعه اي آتش مي گيرد. اگر بسياري از حوادث مهم اجتماعي دنيا را تحليل كنيد، به اينجا خواهيد رسيد كه بسياري از اين حوادث كه موجب ضررهاي اجتماعي شده و ميليون ها كشته داده ناشي از همين اختلافات است. در جنگ جهاني اول ميليون ها انسان كشته شد. شوروي شش ميليون كشته داد. منشأ اين جنگ چه بود؟ اين آتش از كجا شعله ور شد؟ اين كبريت از كجا به اين مواد محترقه افتاد؟ از يك اختلاف خانوادگي در اروپاي مركزي بر سر رياست و سلطنت شروع شد. يكي در يك منطقه اي حكومت مي كرد و ديگري در منطقه مجاور آن. اختلاف بين دو فاميل نزديك، باعث شد كه آتش جنگ برافروخته شود و كم كم شهرهاي مجاور، كشورهاي مجاور و نهايتا كل جهان را دربرگيرد. از دشمني بين دو نفر، از حسد به اينكه تو چرا آن سرزمين را در اختيار داري و من ندارم، اين شعله روشن شد.
بسياري از حوادث و مفاسدي كه در كشور ما اتفاق افتاده و هنوز در زير پرده است و بسياري از اشخاص از باطنش خبر ندارند، در اثر اين است كه «... ان من ازواجكم و أولادكم عدوا لكم...» (تغابن/13) فرض كنيد در پشت كوه قاف يك آقايي داراي يك موقعيت اجتماعي و حتي داراي حسن نيتي است و با قصد خدمت مي خواهد يك كار انجام دهد، ولي خانمش مي بيند اين كار به نفع خانواده او نيست، يعني آن چيزي كه آن خانم دلش مي خواهد، نيست؛ لذا مانع از انجام اين كار مي شود. اگر بشنويد كه يك شخص بزرگي مي خواست كاري انجام دهد، ولي خانمش او را در اتاق حبس كرد و در را به روي او قفل كرد، چه قضاوتي مي كنيد؟ مي خواهد كاري مربوط به يك جامعه، به يك نظام، به يك انقلاب، كه صدها هزار كشته داده، انجام دهد و به وظيفه اي عمل كند، ولي خانمش او را در اتاق مي گذارد و در را قفل مي كند و نمي گذارد انجام دهد. به خانم ها برنخورد عكس اين هم ممكن است باشد. معمولا در مسائل اجتماعي اين جور اتفاق مي افتد، ولي عكسش هم ممكن است. مثلا خانمي مي خواهد كار خوبي انجام دهد ولي شوهرش نمي گذارد، يا پدري مي خواهد كار خوبي كند، بچه هايش نمي گذارند. پدر خدماتي انجام داده، زحمت هايي براي مردم كشيده، افتخاري كسب كرده، بچه هايش آبرويش را مي ريزند، خيانت يا دزدي يا اختلاسي مي كنند.
اگر نمونه هاي اين مسئله عينا ديده نمي شد، واقعا بنده شخصا تعجب مي كردم كه چرا قرآن به اين مسئله پرداخته كه مؤمنين، توجه داشته باشيد، بعضي از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند؟ مثل اين كه بگوييد اهالي مدرسه فيضيه مواظب باشيد كه ممكن است در اينجا يك طلبه اي با يك طلبه ديگر دعوا كند! بالاخره يكي هم با يكي ديگر دعوا مي كند، چه نياز به تذكر آن بود؟ اما آيه خيلي صريح با اين لحن كه «توجه داشته باشيد، از اينها بپرهيزيد» به اين مطلب اشاره مي كند. از آنجا كه يك خطر مهمي را احساس مي كند كه اين گونه هشدار مي دهد.
يك وقت يك انسان كودني است و نمي فهمد كه دارند با او دشمني مي كنند، اين خيلي تعجب ندارد. يك آدم ساده لوحي را زن و بچه اش گول بزنند، اين اتفاق، خيلي عجيب نيست. اما يك وقت، آدمي كه در فراست نمونه است و تجربه زندگيش نشان مي دهد كه هوشش با هوش افراد عادي قابل مقايسه نيست، اين در دام زن و بچه اش بيفتد و زن و بچه آبرويش را بريزند، حيثيتش را از بين ببرند، از دنيا و آخرت محرومش كنند، اين خيلي تعجب برانگيز است. قرآن مي گويد: حواس تان جمع باشد. چه كنيم تا حواس مان جمع باشد و به اين دام نيفتيم؟ آنهايي كه در اين دام افتادند، براي آنها كار از كار گذشته و ما نمي توانيم وضعيت اجتماع را عوض كنيم. تاريخ را كه نمي شود برگرداند. عقربه زمان را كه نمي شود به عقب برگرداند. آبرويي كه ريخت را نمي شود جمع كرد. اگر ظرف پسته اي در ميان اتاق، خالي شود، مي توان دوباره آنرا جمع كرد و در ظرف ريخت؛ اما اگر ليوان شربت روي فرش ريخت، ديگر نمي شود آنرا جمع كرد. آبرو وقتي ريخت ديگر نمي توان آنرا جمع كرد. اما من و شما چه كنيم كه آبرويمان نريزد. البته آبروي دنيا هم اينقدر مهم نيست. حداكثر هفتاد، هشتاد يا صد سال است. آنجايي كه بيش از هزاران سال و ميليون ها سال ادامه دارد و تمام شدني نيست، نكند انسان آبرويش بريزد و به عذاب مبتلا شود. چه بايد كرد؟ اينجا بايد دشمن شناس باشيم.
اهميت دشمن شناسي
همه اينها مقدمه بود براي اينكه اهميت دشمن شناسي را بدانيم. اين كه مقام معظم رهبري روي بصيرت تأكيد مي كنند و مي فرمايند: بصيرت داشته باشيد؛ يعني خوب و عميق قضايا را ببينيد و درك كنيد. سطحي نگاه نكنيد. به ظاهر يك كسي كه به شما تملق مي گويد، دل نبنديد. ببينيد ته دلش چيست؟ ببينيد هدفش چيست؟ چه كاري مي خواهد انجام دهد؟ اگر ديديد رفتار كسي برخلاف اصول و موازيني است كه شما آنها را پسنديده ايد (ساده تر بگويم: اگر چيزي خلاف دين از شما مي خواهد) و مي خواهد شما را به گناه وادار كند توجه داشته باشيد، محبت زن و فرزند باعث نشود كه شما به گناه كشيده شويد و مخصوصا اگر آن گناه باعث شود كه حقوق ميليون ها انسان پايمال شود. براي دلخوشي همسر و يا فرزندانتان، آبروي خودتان را نريزيد. چرا انسان حقوق ميليون ها انسان را ضايع كند و عذاب آخرت براي خودش فراهم كند؟ آيا براي اينكه چهار روز ديگر با همسر خود خوش بگذراند، ارزش دارد؟
اگر آدميزاد واقعاً توجه داشته باشد به اينكه يك كسي درمقام دشمني است و رفتار او باعث مي شود كه اين بدبخت شود، هرگز با آن موافقت نمي كند. اما مسئله اصلي، نبود بصيرت است؛ يعني شناخت درست از دوست و دشمن نداريم. اگر بدانيم يك كسي جلوي ما هفت تير كشيده، به دوستي او اقدام نمي كنيم. به قول مقام معظم رهبري كسي كه دستكش مخملي دارد، اما زير اين دستكش، دستي چدني است و دست دراز كرده و براي دست دادن، آن دستش را هم بايد ديد. نبايد فريب اين حركت، اين رفتار، اين اظهار محبت، اين لبخند را خورد. آن دست چدني را هم كه مخفي كرده بايد ديد. ببين او به دنبال چيست؟ تنها آمريكا نيست كه به دنبال ضرر زدن به ماست و مي خواهد ريشه ما را بركند؛ بلكه اين دشمني گاه از درون خانواده انسان پيدا مي شود. ما نسبت به مسائل خانوادگي، محيط، دوستان، باند، حزب، همكلاسي، همكار و همسايه بايد دقت داشته باشيم؛ چرا كه گاهي دشمني ها از اينجاها پيدا مي شود و انسان را به جهنم مي كشانند و گاهي در اينجاهاست كه با دشمنان دين سازش هايي صورت مي گيرد، بدون توجه به اينكه اينان دشمن هستند؛ به خيال اينكه يك چند روز ديگري، لذتي يا پستي حاصل شود.
به خدا پناه مي بريم از اينكه شيطان باعث شود ما دشمنانمان را نشناسيم و دشمن را به جاي دوست بگيريم و در مقابل خواسته هاي آنها تسليم شويم و هم دنيا و هم آخرت خودمان را به آتش بكشيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14