(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27  آبان 1389- شماره 19792

ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري
آخرين شاهكار اسماعيل رائين
نقش آفرينان عصرتاريكي - 15
آيت الله كاشاني مبارزي مظلوم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري
آخرين شاهكار اسماعيل رائين

عليرغم ارتباط مستحكم رائين با ساواك، بايد افزود كه انتشار كتاب فراماسونري به دستور ساواك نبود و اين سازمان نه طراح بلكه مجري عمليات فوق بود. دراين حادثه نيز دست پنهان اميراسدالله علم آشكار است.
علاوه بر سند مورخ 1/1/1348 ساواك، كه رائين را داراي «رابطه خوبي با آقاي علم وزير دربار شاهنشاهي ايران» معرفي مي كند، 87 درگزارش هاي رائين به ساواك تبليغات او به سود علم به عنوان يك فرد «ضد ماسون» و «ضد انگليسي» افشا كننده است. رائين درسند زير همان شگرد تبليغي شناخته شده اي را به كار مي برد كه توسط دربار پهلوي و وابستگان مطبوعاتي آن به كار گرفته مي شد و هر حركت مخالف با رژيم را به «انگليسي ها» نسبت مي داد:
از نخست وزيران سابق ايران حفظ مرحوم رزم آرا و مرحوم هژير عضو شبكه فراماسونري نبوده اند، يعني سه نخست وزيري كه شبكه جاسوسي فراماسونري را عضو نشده بودند، رزم آرا، هژير، منصور، كشته شده اند و فقط علم وزير فعلي دربار با اينكه عضو فراماسونري نبوده تاكنون كشته نشده]![ 88
اسماعيل رائين كه اين شرح «كشاف» را درباره عدم پيوند علم با «انگليسي ها» مي دهد، دركتاب 3 جلدي خود روشن نمي كند كه اين ماسونهايي كه در زمان قتل هژير (1328)، و رزم آرا (1329) چنين نفوذي داشتند، كه بودند و اين تشكيلات ماسوني فعال در آن سالها كدام بود.
حتي اگر اسناد ساواك نيز نبود، درخود كتاب رائين دست مرموز اسدالله علم همبسته ترين رجل سياسي دوران محمدرضا پهلوي با آلوده ترين كانون صهيونيستي انگليس و آمريكا- را مي شد به آساني رؤيت كرد.
از جمله اشخاصي كه مورد توجه فعالين فراماسونري قرار گرفتند. اسدالله علم بود كه در اين ايام سمت آجوداني كشوري شاهنشاه آريامهر را داشت و بعدها به مقام نخست وزيري رسيد. فراماسونها براي اينكه او را وارد لژ فراماسونري وابسته به انگلستان كنند، عكس پادشاه درگذشته انگلستان و پرنس فيليپ شوهر ملكه كنوني آن كشور را به او نشان دادند و او را قبول عضويت درلژ فراماسونها ايران ترغيب نمودند. ليكن ايشان درجواب آنها با شجاعت اظهار داشت: من وارد سازماني كه پادشاه انگلستان به قول شما رئيس كل آن است و برگ اول سالنامه فراماسونري اسكاتلند به تصوير او مزين شده نمي شوم زيرا من آجودان و فدايي شاه ايرانم و افتخار دارم كه خدمتگزار او باشم و هر روز دست شاه كشورم را ببوسم، نه دست پادشاه انگليس و استاد اعظم ماسوني انگليس را درسال 1341 شمسي كه او به مقام نخست وزيري رسيد بار ديگر با پيشنهاد فراماسونري روبرو گرديد، ليكن جواب علم همان بود كه قبلاً داده بود. 89 رائين پس از فرونشستن موجي كه انگيخته بود، هم به علت كينه ماسونهاي افشا شده و هم به علت زياده طلبي هاي مالي اش دچار تنش هاي روحي شد، ليكن هم توسط دربار تحبيب شد و هم توسط ساواك مهار گرديد.
او در تاريخ 23 بهمن 1348 طي نامه اي به نصيري رئيس ساواك بابت «خساراتي كه متحمل شده بود» تقاضاي پول بيشتر نمود و تصريح كرد كه «اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر، حامي وطن پرستان ايران، اوامري مبني بر تأمين خسارات وارده صادر فرموده اند.» پاسخ نصيري منفي بود: «چه كسي او را در مورد چاپ اين كتاب حمايت كرده است و چه كسي او را تقويت كرد. يقينا كمك مالي در اين مورد به او كرده اند.»90
معهذا، فعاليت «تحقيقي» رائين با هدايت علم ادامه يافت. آثار رائين در ازاي دريافت وجه از دربار و يا محافل معين بود و اهداف معيني را پي مي گرفت: كتاب حيدرخان عمواوغلي تداوم تحقيقاتي بود كه در همكاري با اداره كل هشتم ساواك در هدف شوروي و شبكه هاي داخلي آن انجام داد، يپرم خان سردار و ايرانيان ارمني به دستور دكتر فليكس آقايان تهيه شد، حقوق بگيران انگليس در ايران به دستور علم و به منظور تخريب چهره روحانيت منتشر شد، و اين رشته همچنان ادامه يافت.
بولتن امنيت داخلي ساواك، مورخ 8/6/1350 با طبقه بندي سري، چنين حكايت مي كند:
در تاريخ 23/10/1349 از طريق وزارت دربار شاهنشاهي اعلام گرديد: اسماعيل رائين به منظور چاپ كتاب دريانوردي ايرانيان از پيشگاه مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر تقاضاي مساعدت نموده كه ذات مبارك ملوكانه اجازه مرحمت فرمودند كتاب مزبور به چاپ برسد و مخارج آن (بيست و پنج هزار تومان) نيز توسط ساواك تأمين گردد91.
سند مورخ 4/2/1356 ساواك، آخرين «شاه كار» رائين را چنين شرح مي دهد:
برابر اطلاع واصله اسماعيل رائين ضمن صحبت با چند تن از دوستانش مطالبي درباره تهيه كتابي تحت عنوان رجال همجنس باز ايران و اينكه قصد انتشار آن در لندن را دارد اظهار نموده است. از اين رو ضمن تماس تلفني با نامبرده، چگونگي امر سؤال گرديد و مشاراليه اظهار نمود كه موضوع صحت دارد و تحت عنوان همبارگي در ايران مطالبي تهيه نموده و مندرجات آن مربوط به قرن چهارم تا قبل از سلطنت مظفرالدين شاه مي باشد كه هنوز به صورت دستنويس بوده و متن آن هم اكنون در لندن است و با توجه به توصيه دوست خود داريوش فروهر از انتشار آن منصرف گرديده. وي اضافه كرد چون جناب آقاي علم قبلا با مشاراليه درباره اظهار تمايل اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر به تهيه و انتشار مطالبي درباره زندگي خصوصي پادشاهان گذشته ايران و توجه وافر آنان به مسائل شخصي مذاكره نموده اند، در نظر دارد پس از مراجعه به جناب آقاي علم تحويل دهد تا به شرفعرض همايوني برسد92.
در آينده، اين بحث را با شرح تاريخچه و ساختار دو نهاد اصلي ماسوني متأخر در ايران- يعني «شورايعالي درجه سي وسوم ايران» و «لژ بزرگ ايران»- پي خواهيم گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
87- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي،ج 2، ص .242
88- گزارش، رائين به ساواك، 26/2/.1348
89- رائين، ج 1، ص .82
90- سند پيوست (شماره 12).
91- سند پيوست (شماره 13).
92- سند پيوست (شماره 14).

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 15
آيت الله كاشاني مبارزي مظلوم

مرتضي صفارهرندي
كاشاني؛ تجربه اي ديگر در مبارزات اسلامي
چهره سياسي آيت الله كاشاني در ايران، ابتدا در سـال 1299 نمايان مي شود؛ آن گاه كه او پس از محكوميت غيابي به اعدام توسط اشغالگران انگليسي سرزمين عراق، به ايران گريخت؛ ايراني كه در حال تجربه تلخ شكل گيري ديكتاتوري پهلوي بود. شناخت نه چندان كافي كاشاني از اوضاع سرزمين خود به دليل سال ها اشتغال به مسائل عراق ابتدا او را در شمار شخصيت هايي قرار داده بود كه مخالفتي با رضاخان نداشتند. اما اين وضعيت ديري نپاييد. به گفته مرحوم آيت الله پسنديده (برادر امام راحل) زماني كه دستور رضاشاه درباره لزوم كسب اجازه از دولت براي معمم بودن به وي ابلاغ شد، او تصريح كرد:
«من نه اجازه مي گيرم و نه تغيير لباس مي دهم.»90
اشغالگران ايران، بلافاصله پس از سقوط رضاشاه، آيت الله كاشاني را به اتهام واهي همكاري با آلماني ها دستگير و در اراك و كرمانشاه زنداني كردند. آنها نگران استفاده اين دشمن ديرين خود از خلأ سياسي آن زمان بودند. اين خطاب كاشاني به انگليسي ها كه «اگر از زندان آزاد شوم، كاري مي كنم كه اين ملت مسلمان يك قطره نفت به انگليس ندهد» مربوط به بازجويي هاي اشغالگران از آيت الله كاشاني در همين زمان است. مدت كوتاهي پس از آزادي از زندان، سخنراني هاي كاشاني در مسير هر سفري كه مي كرد و دعوت از مردم به مبارزه با انگليسي ها، بار ديگر بازداشت او توسط قوام السلطنه و تبعيد دو ماهه به بهجت آباد قزوين در تابستان 1325 را به دنبال داشت. كاشاني در آن مدت علاوه بر اين تلاش تبليغي فردي خواستار متشكل شدن سازمان روحانيت در قالب گروه هاي روحاني در هر شهر و استان نيز بود.91 دولت وابسته به انگليس، اين پيرمرد زجركشيده را رها نمي كرد. دو سال بعد در شرايطي كه آيت الله كاشاني به تدريج در حال مطرح شدن به عنوان رهبر مبارزه با تسلط انگليس بر نفت كشور بود، بهانه واهي جديد يعني نقش داشتن در ترور نافرجام محمدرضا پهلوي موجب تبعيد او به خرم آباد و سپس كشور لبنان در سال 1327 شد.
پيام هاي او از اين تبعيدگاه به ملت ايران و گروه هاي اسلام خواه در جهت تشكيل جبهه واحد براي ملي كردن صنعت نفت بزرگترين پشتوانه براي نمايندگان كم تعداد طرفدار ملي شدن صنعت نفت در قوه مقننه آن دوران بود. در بازگشت كاشاني به وطن، مردم و سياسيون مذهبي و ملي سر از پا نشناخته بزرگترين استقبال تاريخ ايران از يك رهبر سياسي تا آن زمان را شكل دادند.
ناظران خارجي مسائل ايران به نقش نفوذ بي بديل كاشاني در آن نهضت تاريخي اذعان دارند. به تعبير محمدحسنين هيكل ـ تحليل گر معروف مصري كه در آن زمان سفرهايي به ايران داشت ـ «كاشاني بر همه مردم كوچه و بازار سيطره كامل داشت. ولي مي خواست كه بر پارلمان و افكار عمومي كه در حيطه پارلمان بود نيز مسلط شود تا بتواند خواسته هاي نهضت خود را بدون مقاومت مؤثري به مرحله اجرا درآورد.» او اضافه مي كند كه فراكسيون نهضت ملي، رياست مصدق را زير پرچم آيت الله كاشاني پذيرفته بود. هيكل همچنين از وزير خارجه انگليس نقل مي كند كه درباره آيت الله كاشاني گفته بود:
«علت همه اغتشاشات در ايران همان تحريك كننده تروريست است.»92
حسين مكي عضو مؤسس جبهه ملي كسي است كه از طرف مصدق براي اجراي خلع يد از شركت انگليسي به آبادان اعزام شده بود. نامه مكي در اين سفر به آيت الله كاشاني، اين نفوذ معنوي را به خوبي نشان مي دهد:
«حضرت آيت الله نه تنها در ايران، بلكه در تمام كشورهاي اسلامي نفوذ كلام دارند و همين قدر كه توجه آن حضرت معطوف به اين هيئت (خلع يد) است كافي است. تمام اهالي اين استان، سربازان از جان گذشته و فداكاري هستند كه گوش به فرمان حضرت آيت الله دارند. از تو به يك اشارت از ما به سر دويدن»93
در اينجا نيازي به شرح آنچه در گذشته درباره صدور فتواي قتل رزم آرا (به عنوان مانع گستاخ ملي شدن نفت) از سوي آيت الله كاشاني بيان شد، نمي بينيم.
كاشاني حتي پس از آن كه مصدق با زياده طلبي، در حال از دست دادن حمايت افكار عمومي و پارلمان بود، اجازه سوءاستفاده از اين وضعيت را به رژيم شاه نداد. مصدق پس از عدم موافقت شاه با خواسته اش، غيرمسئولانه با استعفا، صحنه را رها كرده بود و اين كاشاني بود كه با اتخاذ مواضع شجاعانه و آماده ساختن خود براي شهادت و يا دست كم زندان و تبعيد دوباره، حوادث سي ام تير 1331 را به نفع بازگشت مصدق به قدرت رقم زد. در خلال روزهاي پس از استعفاي مصدق آيت الله كاشاني نه تنها به توصيه هاي تطميع آميز ومكرّر عوامل دربار حسين علاء، ارسنجاني و علي اميني]18[ (مثل سپردن اختيار انتخاب شش وزير به آيت الله كاشاني) براي سكوت در قبال جايگزيني قوام السلطنه به جاي مصدق بياعتنايي كرد، بلكه حتي در نامه روز 29 تير 1331 به وزير دربار از او خواست كه به شاه اطلاع دهد «اگر در بازگشت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرماييد، دهانه تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد.»94
شرح آن ناجوانمردي ها
همه اينها ناديده گرفته شد و بهره مندان از ايثار آيت الله كاشاني، او را به مظلوم ترين رهبر سياسي معاصر ايران مبدل كردند. نقش پرچم انگليس بر عباي آيت الله كاشاني در هفته نامه مصدقي «شورش» و دزد و جاسوس انگليسي خواندن او در جريان تلاش طرفداران مصدق براي جلوگيري از رياست مجدد كاشاني بر مجلس، تنها بخشي از اين مظلوميت است. قلم هاي دنباله رو آن هتاكي ها، در دهه هاي بعدي نيز در قالب تاريخ نگاري سعي در تثبيت همان ادعاهاي ناروا داشته اند. گاه اين ناجوانمردي به حدي رسيده كه برخي از همان گروه كه ناخواسته علقه عاطفي آيت الله كاشاني در دلشان پايدار مانده است، سكوت را مي شكنند. حسين شاه حسيني از اعضاي قديمي جبهه ملي با تأكيد بر عدم پذيرش تحليل هاي بدبينانه نسبت به آيت الله كاشاني مي گويد:
«به اعتقاد من موضع سياسي كاشاني در دوران اختلاف با مصدق نسبت به اصول و اهداف نهضت ملي عوض نشده بود و او همچنان طالب پيشرفت نهضت بود.»95
گروه هاي ملي گرا گاه در تحليل خود از آن دوران دچار يك خلط مبحث ناروا مي شوند. آنها با اشاره به نزديكي برخي از افراد فاسد مثل شمس قنات آبادي، ميراشرافي و... به آيت الله كاشاني همراهي و يا حداقل تأثيرپذيري كاشاني از آنان را علت اختلاف با مصدق ارزيابي مي كنند. ما نيز اجازه دادن به ميدان داري چنين افرادي را از خطاهاي سياسي آيت الله كاشاني مي توانيم قلمداد كنيم. اما قرائن متعددي وجود دارد كه نشان ميدهد سهم اصلي در پديداري اين اختلاف متعلق به خودمحوري و فزون طلبي مصدق و بي توجهي او به هشدار آيت الله كاشاني بوده است.
اين كاشاني بود كه مصدق را از خطر اتفاق در حال وقوع (كودتاي 28 مرداد) باخبر ساخت و البته با بي اعتنايي توهين آميز مصدق روبرو شد و هم او بود كه مدتي پس از آن در زندان محمدرضا شاهي تا آستانه شهادت پيش رفت.
كساني تلاش آيت الله كاشاني براي جلوگيري از خروج شاه از كشور را دليل همراهي او با شاه معرفي مي كنند، در حالي كه در آن زمان صفوف طرفداران نهضت ملي متشتت شده بود و توده اي ها به التهاب دامن مي زدند، و شاه قصد داشت يك سفر زميني را به سمت مرزهاي غرب كشور داشته باشد. آيت الله كاشاني در چنين شرايطي استدلال مي كرد كه شاه قصد خروج از كشور را ندارد، بلكه مي خواهد با عبور پر سروصدا از شهرهاي مختلف و ايجاد آشوب، زمينه را براي براندازي كامل نهضت ملي مهيا سازد.96
فرازهاي مختلف زندگي كاشاني به گونه اي است كه عدم شجاعت به هيچ شكلي قابل انتساب به او نيست. زماني گروهي از افسران ارتش براي تشكيل انجمن اسلامي افسران به نزد او آمده بودند؛ اين زمان با كودتاي «ژنرال نجيب» و سقوط ملك فاروق (پادشاه مصر) مقارن بود. آيت الله كاشاني با لحني آميخته به شوخي وجدي به آنها گفته بود: «بين شما نانجيب ها يك نفر« نجيب » پيدا نمي شود.»97
آيت الله كاشاني طرفدار مبارزه پارلماني براي يك امر ملي بود. ولي اولين مخالفت با تشكيل رژيم صهيونيستي نيز از سوي او بيان شد و هم او بود كه همراه با فدائيان اسلام مراسمي را براي ثبت نام داوطلبان اعزام به فلسطين ترتيب داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
90- محمدجواد مرادي نيا، خاطرات آيت الله پسنديده، مؤسسه چاپ و انتشارات حديث، ص 75.
91- روزنامه آئين اسلام، سال سوم، شماره 37، ص 37.
92- محمد حسنين هيكل، ايران كوه آتشفشان، ترجمه سيدمحمد اصفيايي، دفتر نشريه عاديات، ص57.
93- گروهي از هواداران نهضت اسلامي در اروپا، روحانيت و نهضت ملي شدن نفت، (بي جا بي نا ارديبهشت 58) ص 95.
94- روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ص 155 به نقل از منصور مهدوي، نيمه پنهان، كشف تاريخ، جلد 2، ص 131.
95- از عيّاري تا لمپنيسم، مصاحبه با حسين شاه حسيني، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، سال هفتم شماره 26، تابستان 1382، ص 223.
96- سيداسماعيل پيمان و مهد آزادي تبريز در نهضت ملي شدن نفت، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 26، تابستان 82، صص 253-252.
97- همان، صص 253-254.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14