(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27  آبان 1389- شماره 19792

اطعام نيازمندان
نو بودن قرآن در هر زمان
آثار غفلت
تپش قلم
راهكارهاي قرآني برخورد با همسران و فرزندان خطاكار
چگونه از بهشتي بودن خود مطمئن شويم؟ نشانه هاي بهشتيان در دنيا



اطعام نيازمندان

قال النبي(ص): انما جعل الله الاضحي لشبع مساكينكم
من اللحم فاطعموهم.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: خداوند عيد قربان را فقط به اين منظور قرار داد تا مستمندان از گوشت سير شوند، پس از گوشت قرباني به ايشان بخورانيد.(1)
1- ثواب الاعمال، ص 59

 



نو بودن قرآن در هر زمان

شيخ طوسي(ره) با سند خود از يعقوب بن سكيت نحوي نقل مي كند كه گفت: از امام هادي(ع) پرسيدم: چرا نشر و آموزش قرآن، جز بر تازگي اش نمي افزايد؟ امام(ع) فرمود: خداي سبحان قرآن را براي زماني، نه زمان ديگر، و براي مردمي، نه مردم ديگر، قرار نداده است، از اين رو تا قيامت، در هر زماني نو، و نزد هر ملتي تازه است. (1)
1- بحارالانوار، ج 92، ص 15

 



آثار غفلت

پرسش:
غفلت در منطق اهل عرفان به چه معنا آمده است و چه آثار و تبعاتي بر آن مترتب مي شود؟
پاسخ:
الف) مفهوم غفلت
غفلت از بي خبري ما خبر مي دهد. اين حالت در انسان از نظر مباني اخلاق بسيار خطرناك شمرده مي شود و مي تواند اساس بسياري از صفات و اعمال ناپسند انسان باشد. در كتاب هاي لغت در تعريف و توضيح غفلت آمده است:
«اگر فراموشي عارض بر انسان از جهت كمبود حفاظت و يا كمي بيداري باشد «غفلت» ناميده مي شود.» در عرفان و اخلاق، غفلت به عنوان اولين گام سقوط و دوري از سلوك، بسيار مورد توجه است و آن را چنين تعريف مي كنند؛
«غفلت در اصطلاح اهل الله غافل بودن دل است از حقيقت. در شرح كلمات باباطاهر است كه اصل غفلت حرمان آينده است از ذكر حق. در دستور العلماست كه غفلت پيروي كردن نفس است بر آنچه مي خواهد و ابطال وقت است به بطالت.(فرهنگ معارف اسلامي، ج2، ص108)
در قرآن لفظ غفلت به صورت هاي غافلين، غافلون، اغفلنا، غفله و غافلا مجموعا 22 بار تكرار شده است. آيات اخلاقي اين بحث را مي توان تحت دو عنوان به شرح زير تنظيم و تبيين كرد.
ب) انواع غفلت
آياتي كه غفلت و عواقب آن را در حيات معنوي انسان بيان مي كند، با توجه به موضوع آنها، مي توان به چهار نوع تقسيم كرد:
1- غفلت از خدا
قرآن كريم مي فرمايد: «از كسي كه دلش را از ياد خويش غافل داشته ايم و در پي هوا و هوس خويش بوده و كارش تباه است پيروي مكن»(كهف-28)
همچنين در جاي ديگر مي فرمايد: «و آنان را از روز حسرت بترسان كه امر (الهي) تحقق يابد و آنان غافل باشند و ايمان نياورند».(مريم-39)
اين آيه در مقام بيان اين نكته است كه نبود ايمان يا مجذوب شدن به زرق و برق دنيا، انسان را از يك آينده حتمي و مهم و سرنوشت ساز غافل مي كند كه همانا روز قيامت است.
2- غفلت از پيام خدا
قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «و بسياري از مردم از آيات ما غافلند»(يونس-92)
3- غفلت از پيمان با خدا
قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «و چون پروردگارت فرزندان بني آدم را از پشت هاي ايشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت (و پرسيد) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا شهادت مي دهيم. تا روز قيامت نگوييد ما از اين (حقيقت) بي خبر بوديم»(اعراف-172)
فخر رازي در تفسير عبارت (و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم قالوا بلي) مي گويد: معناي آيه اين است كه خداي متعال ادله اي بر ربوبيت خود براي آنان قرار داد و عقل هاي آنان به اين ادله شهادت دادند. پس اين شهادت عقول، جاري مجرا و جايگزين گواهي آنها عليه خود مي باشد و اعتراف ما به وحدانيت خدا محسوب مي گردد. (تفسير كبير، ج3، ص372)
4- غفلت در جنگ
قرآن كريم مي فرمايد: «كافران خوش دارند كه شما از سلاح ها و ساز و برگتان غافل باشيد تا به ناگاه به يك حمله بر شما بتازند».(نساء-102)
ج) آثار غفلت
1- هلاكت دنيوي
قرآن كريم مي فرمايد؛ «اين بخاطر آن است كه پروردگارت نابودكننده شهرها- به سبب ظلم و ستم در حالي كه مردمانش بي خبر باشند- نيست»(انعام-131)
2- پست تر از حيوانات
قرآن كريم در اين رابطه مي فرمايد: «اينان هم چون چارپايانند، بلكه گمراه ترند، اينان اند كه غافلند».(اعراف-179)
در اين آيه سه نكته وجود دارد: 1-كفار مانند چارپايان هستند. 2-از حيوانات پست ترند 3-غافلند. فخر رازي در تفسير اين آيه مي نويسد:
«امتياز انسان در قوه عقليه و تفكر مي باشد؛ قدرتي كه مي تواند به وسيله آن به ذات حق معرفت پيدا كند. وقتي از آن استفاده نكرد، مانند چارپايان است كه آن را ندارند؛ اما اينكه فرمود: بدتر از حيوانات هستند، از اين جهت است كه حيوانات قدرت كسب فضايل و كمالات ندارند و انسان گمراه در حالي كه آن را داشته ولي استفاده نكرده است. اما عنوان غفلت را كه درباره آنان به كار برد، از اين جهت است كه اينان نسبت به نعمت هايي كه خدا براي اوليايش آماده كرده و عقابي كه براي دشمنانش مهيا نموده بي خبرند»(تهذيب تفسير كبير، ج3، ص 379)

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& آنچه براي عوام «تكليف» مي نمايد و سخت است و آنها را مي فرسايد، براي خواص «تشريف» است و گره از كارهاي دنيا و آخرتشان مي گشايد!
¤ ¤ ¤
& امانتي كه خداوند سبحان به آسمان ها و زمين ها ارائه فرمود و هيچ موجودي تاب و توان حمل آنرا نيافت، واقعه عظيم «دلدادگي تام و مؤانست تمام در سايه انتخاب» است!
¤ ¤ ¤
& به تناسبي كه در عرصه عبادات حواس ما به خداست، بركات آسمان و زمين، متوجه ماست!
¤ ¤ ¤
&افكار قشنگ از كارهاي زيبا، دلپسندتر و صاحب آنها، معشوقه بي بديل خالق آفرينش و عاشق بي همتاست.
¤ ¤ ¤
& آنكه دريچه حواسهايش را بر روي همه چيز مي گشايد، پس از مدتي خواهد فهميد كه فقط آنچه نبايد، در كوله وجودش انبار كرده است!
¤ ¤ ¤
& ظلم ظالم، صياد ظالم است!
¤ ¤ ¤
& چون آگاهي مؤمن به «ابدي بودن» به اندازه وقوف كافر به «زنده بودن» فعلي اوست مرگ براي مؤمن، مرحله اي از زندگي است!

 



راهكارهاي قرآني برخورد با همسران و فرزندان خطاكار

حجت الاسلام احمد اميد
در بعضي از آيات قرآن كريم سخن از دشمني بعضي زنان و فرزندان به ميان آمده است. در مقاله حاضر، نويسنده كوشيده است ضمن بررسي اين موضوع راهكارهاي برخورد با چنين افرادي را نيز مورد بررسي قرار دهد. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
«يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم ناراً و قودها الناس و الحجاره عليها ملائكه غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايومرون»(تحريم6)
اي كساني كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خويش را از آتشي كه هيزم آن انسان ها و سنگهاست حفظ كنيد؛ آتشي كه فرشتگان خشن و سختگير بر آن گمارده شده كه هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي كنند و آنچه فرمان داده شده اند را اجرا مي نمايند.
- و شاركهم في الاموال و الاولاد... ان عبادي ليس لك عليهم سلطان و كفي بربك وكيلا... (اسراء 64 و 65)
(اي شيطان براي گمراه كردن فرزندان آدم) و در اموال و فرزندان آنها شركت كن...(اما بدان) كه نسبت به آنان كه بندگي مرا پيشه خود كرده اند سلطه اي نداري و همين قدر كافي است كه پروردگارت حافظ آنها باشد.
-«و اعلموا أن اموالكم و اولادكم فتنه و أن الله عنده اجر عظيم» (انفال 28)
و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و خداوند نزدش پاداش عظيمي است.
-«وما اموالكم و لا اولادكم بالتي تقربكم عندنا زلفي الا من آمن و عمل صالحاً فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم في الغرفات آمنون»(سباء 37)
اموال و اولاد هرگز شما را نزد ما مقرب نمي سازد جز كساني كه ايمان بياورند و عمل صالحي انجام دهند كه براي آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايي است كه انجام دادند و آنها در غرفه هاي (بهشتي) در امنيت خواهند بود.
- يا ايها الذين آمنوا لاتلهكم اموالكم و لااولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون» (منافقون 9)
- اي كساني كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند و كساني كه چنين كنند زيانكارانند.
نحوه برخورد با همسران و فرزندان خطاكار
«يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدواً لكم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم» (تغابن 14)
اي كساني كه ايمان آورده ايد!
تحقيقاً بعضي از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند پس از آنها در بيم و هراس باشيد و اگر عفو كنيد و از خطاهاي آنان چشم پوشي نماييد و آنها را ببخشيد (نتيجه بهتري خواهيد گرفت) زيرا خداوند بخشنده و مهربان است.
در اين آيه شريفه پنج كلمه محوري وجود دارد كه ابتدا با استفاده از مفردات راغب اصفهاني معاني آنها را بيان نموده و سپس نتيجه گيري مي كنيم:
كلمه اول: عدو «عدواًلكم»
العدو: تجاوز و درگذشتن از حد است كه با التيام منافات دارد يعني با بهبودي بخشيدن و سازگاري دادن ميان دو چيز تفاوت دارد.
عدو دو گونه است: 1-عداوت بقصد دشمني و خصومت 2-دشمني و عداوتي كه از روي قصد نباشد بلكه حالتي به او دست مي دهد كه اذيت مي شود و همانگونه كه از دشمنان مورد اذيت و آزار قرار مي گيرد.
كلمه دوم: حذر «فاحذروهم»
حذر: دوري كردن از چيزي ترسناك و هراس آور است.
كلمه سوم: عفو «و ان تعفوا»
عفوت عنه: قصد از بين بردن گناهش را نمودم كه از انجام آن برگردد. پس عفو: دور شدن از گناه است.
كلمه چهارم: صفح «واصفحوا»
الصفح: درگذشتن و نكوهش نكردن است «فاعفوا واصفحوا حتي ياتي الله بأمره»(بقره 109)
صفحت عنه: يا از او چشم پوشي كردم و از گناهش درگذشتيم يا او را رو در روي ديدم و از او دوري كردم يا از صفحه كتابي كه گناهش را در آن ثبت كرده بودم درگذشته و به صفحات ديگر پرداختم.
كلمه پنجم: غفر «وتعفروا»
الغفر: بيم و ترس و آنچه كه انسان را از پليدي و آلودگي مصون مي دارد.
اغفر ثوبك في الوعاء: لباس را در ظرف شستشو كن تا ريم و چركش دور شود.
غفرله: وقتي است كه در ظاهر از او درگذرد هر چند كه در باطن بر او اعتمادي نكرده و از او درنگذشته است.
اقسام همسران و فرزندان
در قرآن كريم دو نوع همسر و فرزند مطرح شده است:
1- همسران و فرزنداني كه سبب چشم روشني هستند. اين قسم در آيه 74 سوره فرقان بيان شده است:
«والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قره اعين و اجعلنا للمتقين اماما- اولئك يجزون الغرفه بما صبروا و يلقون فيها تحيه و سلاما- خالدين فيها حسنت مستقرا و مقاما»(فرقان 74 تا 76)
و كساني كه از خداوند چنين درخواست مي كنند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان مايه روشني چشم ما قرار ده و ما را براي پارسايان پيشوا قرار ده- آنها هستند كه درجات عالي بهشت در برابر شكيبائيشان پاداش قرار داده شده و در آن با تحيت و سلام همديگر را ملاقات مي كنند. در حالي كه در آن جاودانه هستند، چه قرارگاه و محل اقامت نيكويي!
2- همسران و فرزنداني كه دشمني مي كنند كه در آيه 14 سوره تغابن مطرح شده است:
بحث ما در اين مقاله نوع دوم است كه تحت عنوان راه كارهاي قرآني براي تعامل و مواجه با همسران و فرزندان نااهل آن را مطرح مي كنيم.
براساس آيه 14 تغابن نكات ذيل استفاده مي گردد.
دشمني زنان و فرزندان نااهل بر محور ايمان است: خداوند مؤمنان را خطاب قرارداده است و از جمله «عدولكم» استفاده مي شود كه فاصله و تضادي كه ميان آنان و مؤمنين ايجاد مي شود اختلافات خانوادگي معمول نيست بلكه اختلاف ديني است يعني همسران و يا فرزندان نااهل رفتارهايي خلاف ايمان به خدا انجام مي دهند. از راه كارهايي كه خداوند بيان فرموده است چنين استفاده مي گردد كه منظور از عدو معناي دومي است كه در مفردات راغب آمده است و به معناي اول يعني عداوت به قصد دشمني و كينه توزي نيست و لذا مي فرمايد: «عدولكم» نه «عدو عليكم» و الا اگر چنين بود جنگ و مقابله با آنها لازم است و دستور جهاد في سبيل الله بر عليه دشمنان دين شامل همسران و فرزندان محارب نيز مي شود و لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد: «و لقد كنا مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نقتل آباء نا و انباء نا و اخواننا و اعمامنا و ما نزيدنا الا ايماناً و تسليماً و مضياً علي اللقم و صبراً علي مضص الألم و جداً في جهاد العدو» (نهج البلاغه خطبه56)
در ركاب پيامبر خدا (ص) بوديم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاي خود جنگ مي كرديم كه اين مبارزه جز برايمان و تسليم ما نمي افزود و ما را در جاده وسيع حق و صبر و بردباري برابر ناگواري ها و جهاد و كوشش برابر دشمن ثابت قدم مي ساخت.
علاوه بر اين با خطاب «يا ايهاالذين آمنوا» جهت عداوت روشن مي شود و آن تعارضي است كه همسران و فرزندان نااهل با مؤمنين در عمل ايماني دارند. اين عداوت مربوط به مسائل عادي و اختلافات نظري و سليقه اي نيست بلكه مربوط به مسائل ديني و اختلافات اعتقادي است بعنوان مثال همسر يا فرزند نماز نمي خوانند و يا رعايت محرم و نامحرم را نمي كنند و يا زن نسبت به مرد و يا مرد نسبت به زن خيانت مي كند و يا فرزند با دوستان ناباب رفاقت مي كند و به حرف پدر و مادر خود گوش نمي دهد و امثال آن.
راه كارهاي مواجهه با همسران و فرزندان نااهل
راه كار اول- حذر
با توجه به ضرر و زياني كه فرزندان و همسران نااهل براي مؤمنان دارند بايد نگران و ترسان بود يعني اولين راهكاري كه خداوند براي مواجهه و مقابله با آنان مي فرمايد اين است كه آنها از حيث مادي و معنوي زيان ها و خسارات جدي به خانواده وارد مي كنند هم كسب و درآمد خانواده را به هدر مي دهند و هم عزت و آبروي خانواده را مورد هتك قرار مي دهند و از همه مهمتر خود را ضايع مي كنند و اين بزرگ ترين ضربه به خانواده است بنابراين بايد حساس بود و تسليم آنها نبايد شد و مؤمنان از آنها بايد برحذر باشند يعني دائما بايد با امر به معروف و نهي از منكر با آنها تعامل نمايند. يعني بايد از بيم و هراس نسبت به آسيب هايي كه آنها به خانواده مي زنند ايمن نبود و تحت مواظبت مستمر باشند و لذا خداوند به پيامبر اكرم (ص) دستور مي دهد كه از اهل كتاب برحذر باش مبادا تو را از بعضي احكام الهي منحرف سازند.
«و احذر هم أن يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك» (مائده 49)
راه كار دوم: عفو
«عفو» بنابر آنچه از مفردات راغب نقل شده، عبارت از بخشش و گذشتي است كه در آن اصلاح طرف مقابل از خطا و سيئه موردنظر باشد و بر اين اساس در آيه 40 سوره شوري؛ عفو همراه با اصلاح عامل پاداش الهي مطرح شده است:
«و جزاء سيئه سيئه مثلها فمن عفي و اصلح فاجره علي الله انه لايحب الظالمين»
«كيفر بدي، مجازاتي است همانند آن اما اگر عفو و اصلاح كند پاداش او با خداست. خداوند ظلم-كنندگان را دوست ندارد.
بر مبناي اين آيه شريفه عفو بايد با اصلاح طرف مقابل همراه باشد. پس اگر عفو نتواند طرف مقابل را اصلاح كند و يا بعد از عفو اقدام اصلاحي صورت نگيرد موجبات پاداش الهي فراهم نشده است. نمونه اين حقيقت گذشت امام حسين(ع) از ناسزاگويي مردم شامي است كه موجب توجه و اصلاح او گرديد و او را به محب اهل بيت(ع) تبديل نمود و يا گذشت رسول خدا ص از ريختن خاكستر بر روي آن حضرت توسط آن شخص يهودي توام گرديد با عيادت كه امر اصلاحي بود و سبب توبه و ايمان آوردن آن يهودي شد. بنابراين راه كار دوم صرفا به معناي گذشتن از كارهاي خلاف همسران و فرزندان نااهل نيست بلكه عفو و گذشتي داراي ارزش است كه موجب اصلاح آنها گردد والا اگر عفو وگذشت موجب جري شدن هرچه بيشتر آنان گردد، اين عفو و گذشت ارزشي ندارد.
راه كار سوم: «صفح»
«صفح» به معناي گذشت توام با اغماض و چشم پوشي و تغافل است يعني برخي خطاها را نبايد به روي آنان آورد زيرا سبب جري تر شدن آنها و تثبيت آن خطاها در شخصيت آنان مي شود.
و لذا در مفردات راغب صفح گذشتي كه توام با ملامت نباشد معنا شده است و اين مفهوم مستلزم آن است كه تغافل و چشم پوشي از خطا شود. بنابراين «عفو» و «صفح» در مفهوم گذشت مشترك هستند با اين تفاوت كه «عفو» توام با به رو آوردن خطاست اما «صفح» گذشت و اغماض با به رو نياوردن است اما در عين حال هم در «عفو» و هم در «صفح» جنبه اصلاحي نسبت به خطاكار وجود دارد.
و بر اين اساس خداوند به پيامبرش دستور مي دهد:
«ان الساعه لاتيه فاصفح صفح الجميل- ان ربك هو الخلاق العليم» (حجر 85 و 86)
روز قيامت قطعا فرا خواهد رسيد پس از آنها به طور شايسته تري صرف نظر كن (و آنها را بر ناداني هايشان ملامت نكن) به يقين پروردگار تو آفريننده آگاه است.
«ان ربك هو الخلاق العليم» به نوعي استدلال براي امر به تغافل و اغماض بزرگوارانه است و مي خواهد بفهماند كه اولا اين صفح جنبه تربيتي دارد چون از جانب رب دستور داده شده است و ثانيا خداوند داراي خلاقيت و علم است كه راه كار صفح جميل را خلق كرده است و اين راه كار بر علم مبتني است.
امام علي ع مي فرمايد: «ان العاقل نصفه احتمال و نصفه تغافل» (غررالحكم 2378 ميزان الحكمه)
نصف عقلانيت عاقل ظرفيت داشتن است و نصف ديگر آن خود را به غفلت زدن است.
و آن حضرت درباره جايگاه تغافل در اخلاق مي فرمايد:
«اشرف اخلاق الكريم تغافله عما يعلم» (همان منبع حديث 3256) شريف ترين اخلاق انسان كريم و بزرگوار بي خبر وانمود كردن خود است از آنچه كه مي داند.
امام زين العابدين (ع) در وصيت به فرزندش مي فرمايد:
«يا بني ان صلاح الدنيا بحزا فيرها في كلمتين: اصلاح شأن المعايش مل ء مكيان ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل لان الانسان لا يتغافل الا عن شيء قد عرفه و فطن له» (مستدرك الوسائل ج 9 ص 38، ميزان الحكمه)
بدان فرزندم كه درست شدن دنيا در همه ابعادش در دو كلمه است:
اصلاح معيشت پيمانه ايست تمام كه دوسوم آن هوشمندي و يك سوم آن تغافل است زيرا انسان وانمود به بي خبري نمي كند مگر از چيزي كه آن را مي داند و متوجه آن است.
راه كار چهارم: «غفر»
«غفر له» همانگونه كه گذشت در مفردات راغب به معناي گذشت ظاهري است اما در باطن اعتماد نكردن و نگذشتن است و «غفر» به معناي بيم و ترس و آنچه انسان را از پليدي و آلودگي مصون مي دارد و «غفر ثوب» لباس را شستشو دادن براي پاك شدن از چرك است. بنابراين غفران از جانب انسان نوعي گذشت است اما دردل بايد بنا را بر عدم گذاشت بگذاريم و بر طبق آن تدبير و برنامه ريزي و تصميم بگيريم.
براين اساس خداوند در وصف مومنان متوكل به خدا در آيه 37سوره مبارك شوري مي فرمايد:
«و اذا ماغضبوا هم يغفرون»
و هنگامي كه خشمگين مي شوند گذشت مي كنند.
آنچه مسلم است خشم در درون انسان باقي مي ماند و خشم فرو خورده مي شود يعني «الكاظمين الغيض» مي شود. بعنوان مثال اميرالمؤمنين(ع) در جنگ با عمرو بن عبدود بواسطه آب دهاني كه بر صورت حضرت انداخت خشمگين گرديد اما خشم خود را با اندكي قدم زدن فروبرد و بعداز اين او را به جهنم واصل كرد.
براين اساس «غفر» از طرف انسان بدين معناست كه به ظاهر از خطاي آنان در مي گذريم اما در باطن به فكر چاره جويي براي پاك كردن آنان از آن خطا برمي آييم. برخلاف عفو كه اصولا از خطا كامل گذشت مي شود و كدورتي از آن در دل نگه نمي داريم. بنابراين «عفو» و «صفح» و «غفر» درعين حال كه هرسه به معناي گذشت است اما عفو گذشتي است كه كدورت در دل گرفته نمي شود اما بايد توام با يك عمل اصلاحي باشد و اما صفح به معناي گذشت توام با تغافل و اغماض است و «غفر» به معناي گذشت ظاهري است اما كدورت را در دل حفظ مي كنيم و براساس آن تصميم گيري مي كنيم.
تبصره اي مهم
آنچه مهم است توجه به اين نكته است كه خطاهايي را كه همسران و فرزندان نااهل مرتكب مي شود بايد دسته بندي كرد و تشخصي داد كدام را بايد مورد «عفو» و كدام را مورد «صفح» و كدام را مورد «غفر» قرار داد.
بنظر مي رسد خداوند در قصه حضرت يعقوب(ع) و حضرت يوسف(ع) و برادرانش هر سه مورد را مطرح فرموده است. ترديدي نيست كه برادران حضرت يوسف(ع) از مصاديق فرزندان نااهل مي باشند كه خطاي بزرگي در سر به نيست كردن حضرت يوسف مرتكب شدند. حضرت يعقوب اولا آنها را مورد عفو قرارداد و با صبر جميل زمينه را براي اصلاح آنان فراهم ساخت و لذا فرمود: «قال بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل و الله المستعان علي ما تصفون»
ثانيا با اينكه يقين داشت كه آنها صحنه سازي كرده اند اما به روي آنان نياورد و لذا نسبت كذب را به آنها نداد و ثالثا به ظاهر از آنها گذشت اما باطنا در غم حضرت يوسف هميشه گريان بود و آنها را تشويق به جستجو براي يوسف مي كرد.
راه كار پنجم: «غفران و رحمت خداوند»
خداوند تدبير در مقابل همسران و فرزندان نااهل را دو بخش كرده است يك بخش وظيفه مومنان است كه در حوزه حذر، عفو، صفح و غفر است و بخش دوم نقش خداوند در اصلاح امر خانواده است و لذا با «ان» شرطيه مطرح فرموده يعني اگر شما مومنان در مواجه با همسران و فرزندان نااهل اين چهار امر را انجام دهيد خداوند غفران و رحمت خود را نسبت به شما انجام مي دهد.
«فان الله غفور رحيم» يعني خداوند خطاهاي شما و يا فرزندان شما و همسران را كه موجب اين مشكل و معضل شده است از ميان برمي دارد و رحمت خاصه خود كه اصلاح امور و باز كردن گره معضل و مشكلات است را انجام مي دهد. لذا خداوند در آيه 109 سوره بقره مي فرمايد: «فاعفوا و اصفحوا حتي يأتي الله بامره ان الله علي كل شيء قدير» گذشت و اغماض كنيد تا امر خداوند بيايد زيرا خداوند به هرچيزي قادر است.

 



چگونه از بهشتي بودن خود مطمئن شويم؟ نشانه هاي بهشتيان در دنيا

علي شريف زاده
بي گمان براي هر انساني دست يابي به خوشبختي هميشگي و پايدار، دغدغه فكري و عملي اوست. از اين رو مي كوشد بر اساس بينش و نگرش خود از هستي و فلسفه آن، خوشبختي و سعادت را به دست آورد.
كسي كه دنيا را اصالت مي بخشد و تنها بدان باور دارد، مي كوشد تا با تامين همه مقتضيات خوشبختي و رفع و دفع همه موانع سعادت، آن را در همين دنيا تجربه كند. اما كساني كه دنيا را تنها بخشي كوچك از هستي مي دانند و به جهان برتر و كامل تر باور دارند، مي كوشند تا بر اساس اين باور خويش، شرايطي را فراهم آورند تا در آن جهان به خوشبختي و سعادت پايدار دست يابند. البته اين بدان معنا نيست كه به خوشبختي و سعادت در اين دنيا ننگرند و بي توجه بدان باشند، بلكه به اين معناست كه همه همت و تلاش خويش را مصروف چيزي مي كنند كه از نظر آنان كامل تر و پاياتر و بهتر است.
مساله مهم براي اين باورمندان، آگاهي يافتن از موقعيت و وضعيت خويش در جهان آخرت است؛ زيرا آنان براي دست يابي به خوشبختي و سعادت پايدار و هميشگي، از بسياري از خواسته ها و تمايلات نفساني خويش مي گذرند و تكاليف و وظايفي را به جا مي آورند. از اين رو انديشه بهشتي شدن، آگاهي از بهشتي بودن را در آنان تقويت مي كند و به عنوان يك دغدغه براي آنان تبديل مي كند. لذا بسياري مي پرسند كه آيا در شرايط بهشتي بودن هستند؟ چه نشانه هايي را مي توان يافت كه به كمك آن ها اطمينان و آرامش قلبي پديد آيد كه از بهشتيان خواهند بود؟
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا بر پايه آموزه هاي قرآني، نشانه هاي بهشتيان را معرفي كند و به اين پرسش و دغدغه فكري جاودانگي در بهشت، پاسخ درخوري دهد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
بر پايه گزارش هاي قرآني، بهشت مكاني از جهان اخروي است كه در آن انسان به سعادت و خوشبختي جاودانه دست مي يابد. هر چند كه بهشت هاي متعددي هم از نظر زماني و هم از نظر تعدد و تنوع بيان شده است ولي مي توان گفت كه هر يك از آن ها براي انسان از مطلوبيت خاصي برخوردار است.
قرآن گزارش مي كند كه اصولا جايگاه ابتدايي و نخستين بشر، بهشت بوده است و خداوند پس از آفرينش آدم (ع) و همسرش آنان را در بهشت عدن خويش اسكان داده است. با اين همه به سبب تمرد و عصياني از سوي آدم و حوا به عنوان نخستين انسان ها، آن دو از بهشت عدن رانده شده و از آن جا هبوط كرده اند.
بهشت مطلوب آدمي
با اين همه خداوند به فرزندان آدم عنايت و لطف بسيار نموده و شرايط بازگشت را به سوي بهشت هاي برتر فراهم آورده است. از اين رو، كتاب هاي آسماني و پيامبران را به سوي ايشان روانه داشت تا با عمل به آموزه هاي آن، فرصت و ظرفيت بازگشت به مكان قدس الهي را بازيابند، زيرا اين مكان مقدس، جايي براي انسان هاي متمرد و عاصي نيست مگر آن كه توبه كرده و راه خويش را دوباره پيدا كرده باشند.
انسان پس از دوره زميني و مادي در دنيا و كسب و تحصيل و تحقيق كمالات اسماي الهي مي تواند به سوي بهشت جاودانه حركت كرده و بازگردد. اين بازگشت به سوي خداوند و بهشت رضوان الهي به گونه اي است كه ديگر راه بازگشتي نيست و هر كسي كه به آخرت گام گذارد ديگر بازگشتي را نمي تواند پس از قيامت كبرا متصور شود؛ زيرا جهان اخروي، پس از قيامت، جهاني است كه از فروپاشي اين دنياي مادي پديد مي آيد و تغييرات و تبدلات شگفتي تجربه مي كند.
البته هر انساني در گذر از شدن هاي خويش، جهان هاي متعددي را تجربه خواهد كرد كه از جمله مي توان به جهان و عالم برزخ اشاره كرد كه در آن جا نيز بهشت ها و دوزخ هاي متعدد و متنوعي است، همچنان كه در جهان اخروي نيز بهشت ها و دوزخ هاي متعددي وجود دارد كه برپايه سطح ظرفيت و كمالات هر شخص و يا گروهي شكل مي گيرد. هرچه انسان ها در فرآيندشدن زميني خويش، صفات و اسماي الهي را در خود تحقق بيش تر و كامل تري دهند و يا به اتمام رسانند، مقامات ايشان نيز متفاوت و بهتر خواهد بود و از بهشت هاي خاص خود بهره مي گيرند. در روايات از هشت بهشت سخن به ميان آمده است. البته در زير مجموعه هر يك از اين بهشت ها مي توان بهشت هائي با سطوح مختلف را مشاهده كرد كه بر اساس درجات اشخاص در كمال يابي ايجاد مي شود.
انسان ها از همان آغاز هبوط، در انديشه بازگشت به سوي بهشت بوده و هستند، زيرا ورود به بهشت به معناي آن است كه شخص توانسته است همه كمالات الهي را در خود تجلي دهد و صبغه و رنگ الهي به خود گيرد و متاله شود. اين متاله شدن و رنگ الهي گرفتن، به معناي حضور در بهشت اخروي است كه همه امكانات و نيازهاي انساني را داراست به گونه اي كه بالاتر از آن براي وي متصور نخواهد بود. از آن جايي كه انسان با متاله شدن، به اين بهشت ها درمي آيد، هر چه در اين امر، اكمال و اتمام داشته با شد، به قرب بيش تري دست مي يابد كه نهايت و تمام آن رضوان الهي است. از اين رو خداوند از آن به اكبر و بزرگ تر ياد مي كند كه فراتر از آن متصور نمي باشد.
بهشت اخروي با تمام تفاوت ها و تعددها و تنوع هايش، برخوردار از همه آن چيزهايي است كه انسان به عنوان سعادت مي شناسد و در جست وجوي آن است؛ بلكه مي توان گفت در آن جا چيزهايي مي يابد كه بيرون از دايره تصوري وي است و خداوند افزون بر آن چه وي تصور و تخيل كرده چيزهاي ديگر را نيز مي بخشد. از اين رو در قرآن سخن از متشابهات است (بقره آيه 25) كه افزون بر نعمت هاي متصور و موجود زميني مي باشد.
نشانه هاي بهشتي بودن
اكنون به اين پرسش پاسخ داده مي شود كه چگونه انسان مي تواند مطمئن شود كه اهل بهشت است و اين همه زحمات و تلاش هاي وي بيهوده نخواهد بود؟
مسلماً هر كسي وضعيت و موقعيت خود را از ديگري بهتر مي داند و مي شناسد. خداوند در اين باره مي فرمايد: الانسان علي نفسه بصيره و لو القي معاذيره؛ انسان بر نفس خويش بصير و آگاه است هرچند كه در مقام بيان، عذر و توجيه مي آورد. اين بدان معناست كه هر كس مي داند در كدام مرحله و مقام مي باشد.
بنابراين، هر كسي با نگاهي به خويشتن خويش مي تواند وضعيت بهشتي و يا دوزخي بودن خود را به دست آورد. حتي به سادگي مي تواند از مذبذب بودن خود نيز آگاه گردد كه در اين صورت بايد در انتظار مردان اعراف نشين باشد كه دستگير و شفيع وي گردند.
با اين همه قرآن راه هايي را براي شناسايي وضعيت هر شخص نسبت به آينده خود بيان مي كند. اين نشانه ها در حقيقت مجموعه فضيلت ها و منش هايي است كه در طول فرآيندشدن، كسب كرده است.البته از آن جايي كه شيطان به عنوان دشمن آشكار، هميشه دركمين آدمي است و هواهاي نفساني نيز به عنوان ستون پنجم به شيطان ياري مي رساند، اين امكان وجود دارد كه انسان موقعيت خويش را از دست دهد و درجايگاهي پست تر از آن چه بوده قرارگيرد، ولي اين اتفاق كم مي افتد و عموم كساني كه در طريقت حقيقت قرارگرفته اند مي توانند اميد داشته باشند كه با عنايت و فضل الهي از اين ميدان هاي سهمگين به سلامت بيرون آيند.
هركسي به سادگي مي تواند دريابد كه درچه موقعيتي است و افزون براين كه جايگاه خود را درآخرت بشناسد، مي تواند حتي دريابد كه در كدام درجه بهشت از درجات و بهشت ها قرار گرفته است.
اين نشانه ها در منش، كنش و واكنش هاي شخص به خوبي قابل ردگيري و شناسايي است؛ چنان كه با نشستن و برخاستن با وي و سخن گفتن درحوزه انديشه و تفكر مي توان بينش و نگرش بهشتي را از كلام و سخن او شناخت. به سخن ديگر سيما و سيرت فرد، خود بهترين گواه بر بهشتي بودن اوست؛ زيرا در مقام باور و عمل، به چيزي جز رضايت و رضوان الهي توجه ندارد و تنها رضاي خداوند را در نگرش و عمل خويش مي جويد.
اصولا حضور در بهشت براي كساني كه اهل گناه و معصيت هستند مقدور نيست. از اين رو مي توان گفت كساني كه اهل اجتناب از گناه و معصيت هستند، نشانه هاي خوشبختي و سعادت اخروي را هم اكنون مي تواند ناظر باشند. خداوند در آياتي چون 68 و 75 سوره فرقان به پرهيز از گناه به عنوان عامل دست يابي به بهشت سخن مي گويد. اين بدان معناست كه انساني كه خود را همواره نسبت به گناه و معصيت دور مي بيند و گرايشي به آن ندارد، اهل بهشت مي باشد.
از اين رو قرآن در آيات 31 و 32 سوره ق مواظبت شخص بر ترك گناه و ورود به جرگه متقين را موجب راهيابي شخص به بهشت معرفي مي كند.
چنين انسان هايي اهل احسان و نيكوكاري نسبت به همه كس و همه چيز هستند. براي ايشان اين معنا ثابت است كه در مقام متاله بودن مي بايست در نقش ربوبيت عبودي ظاهر شوند و دستگير و يار و ياور ديگران بلكه همه موجودات هستي باشند؛ زيرا احسان و ربوبيت،خود بيانگر و نشانه اي از خلافت الهي انسان است. به اين معنا كه شخص خود را در مقام متاله اي مي بيند كه لازم است در مقام ربوبيت طولي درنقش پروردگاري ظاهر شود و احسان و توجه خاصي به ديگران داشته باشد.
آيات بسياري از قرآن اين نشانه بهشتي بودن را بيان مي كند كه مي توان به آياتي چون 133 و 134و 148 سوره آل عمران و 85 سوره مائده و 100 سوره توبه و مانند آن اشاره كرد.
ضرورت اخلاص
از ديگر نشانه هاي بهشتي بودن مي توان به اخلاص درهمه كارها اشاره كرد. بهشتيان اگر به گرسنه اي خوراك مي دهند و يا بينوايي را مي پوشانند و يا دربندي را مي رهانند بي آن كه نيازي به آنان داشته باشند و خواسته اي از آنان بخواهند، از آن روست كه تنها خداوند را درنظر مي گيرند؛ زيرا خداوند نيز بي آن كه نيازي به كسي و يا چيزي داشته باشد از كرم خويش مي بخشد و دراين راه حتي به كافر خويش نيز عنايت بسيار دارد. اهل بهشت چون بدين صفت الهي متاله و متخلق شده اند، اين گونه هستند و بي هيچ چشم داشتي به كمك ديگران مي شتابند و بيش از حد توان از خود ايثار مي كنند تا ديگران در آسايش باشند و فرصت رهايي از بندهاي دنيا را بيابند و در مسير كمالي گام بردارند. اين گونه است كه خداوند درسوره انسان هنگامي كه از اعمال اهل بيت عصمت و طهارت (ع) سخن مي گويد، پاداش بهشتي بودن براي آنان را امري طبيعي و يك برآيند عادي مي شمارد.
از ديگر نشانه هاي بهشتي بودن آن است، كه اهل اطاعت محض از خداوند هستند. (نساء آيه 13 و 69و توبه آيات 71 و 72) و دراين راه به اطاعت پيامبران و ديگر اولياي معصوم مي پردازند (فتح آيه 17) و دراين راه ازهرگونه آزار و اذيتي نمي هراسند (آل عمران آيه 195)
اهل استغفار از خطا و گناه هستند (آل عمران آيات 135 و 136) و با اعتصام به قرآن (نساء آيات 174 و 175) و محمد (همان) و اولياي الهي درمسير كمالي گام برمي دارند و دستگير ديگران مي شوند.
روح بهشتيان همواره در اطمينان خاصي است، زيرا توجه و عنايت الهي را درخود مي بينند (فجر آيات 27 تا 30) و با اقرار به ربوبيت الهي (فصلت آيه 30 و احقاف آيات 13 و 14) خود به مقام پروردگاري درمي آيند و به كمك و ياري ديگران مي شتابند تا آنان را در مسير الهي قراردهند.
اهل امانت (مومنون آيات 8 تا 11) و امر به معروف و نهي از منكر بودن (توبه آيه 111 و 112) و درحال توانگري، و تنگدستي انفاق نمودن (آل عمران آيات 133 و 134) و يا اهل ايثار و از خودگذشتن بودن وبه ديگران توجه و اهتمام داشتن (انسان آيات 8تا 19) ازديگر نشانه هايي است كه قرآن براي اهل بهشت بيان مي كند.
اهل بهشت درزندگي دنيوي، اهل پاكي از ظلم و ستم هستند (نحل آيات 28 و 32) و ازغنا و موسيقي مبتذل پرهيز مي كنند (فرقان آيات 72 و 75) هرگز به دروغ گواهي نمي دهند (همان) و از حضور درمجالس باطل خودداري مي ورزند (همان) اهل پند و اندرز هستند (انعام آيات 126 و 127) و درپيروي از خدا (غافر آيات 7 و 8) و سبقت جوئي دركارهاي نيك و خير (واقعه آيات 10 و 12) كوتاهي نمي كنند. از دشمنان خدا و مردم تبري مي جويند (مجادله آيه 22) و در راه دين و حركت و استقامت در صراط مستقيم متحمل سختي ها مي شوند (بقره آيه 214)
همان گونه كه درتزكيه نفس و خودسازي خويش تلاش مي كنند (طه آيه 76) تسليم امر الهي مي شوند(زخرف آيات 69 و 70) و ديگران را به سوي كارهاي نيك توصيه و دعوت مي كنند (سوره و العصر)
در برابر مردم، تواضع دارند (فرقان آيات 63 و 75و 76) واهل خوف از خدا (رعد آيات 21 تا 23) و خضوع در برابرش (هود آيه 23) و حافظ حدود الهي و قوانين او هستند (توبه آيات 111 و 112)
بهشتي ها در زندگي خويش اهل شكر (احقاف آيات 15 و 16) صبر (آل عمران آيه 142) زكات (مائده آيه 12) صداقت و راستگويي (مائده آيه 119) و عمل صالح (بقره آيه 25) مي باشند.
عفت دركلام و رفتار را مراعات مي كنند (مومنون آيات 5 و 10 و 11) و عفو و گذشت را نسبت به ديگران روا مي دارند (آل عمران آيات 133 و 134) به هنگام خشم، كظم غيظ دارند (همان) و در هنگام شهادت و گواهي به حق مي دهند (معارج آيات 33 و 35) و مخالف هواهاي نفساني خويش هستند (هود آيه 23) اهل نماز (انفال آيه 3 و 4) و روزه و وفاي به عهد (مومنون آيات 8تا 11 و معارج آيات 32 و 35) ووفاي به نذر (انسان آيات 6 تا 12) مي باشند.
اين ها بخشي از نشانه هايي است كه مي توان با آن، بهشتي بودن خود و ديگران را سنجيد.
هركسي كه درزندگي اين گونه باشد مي توان گفت كه او اهل بهشت است. دراين ميان هركسي بهتر مي داند كه اهل بهشت است و يا نيست؟ زيرا اعمال و مقاصد و نيات خويش را بهتر از ديگران مي شناسد و مي داند.
بنابر اين اگر درباره وجود اين نشانه ها درخود ترديد داريد و گمان مي بريد كه برخي از آن ها را نداريد تلاش كنيد تا آن ها را در فرصت هاي باقيمانده از زندگي به دست آوريد و خود را درجرگه بهشتيان در آوريد تا در يوم الحسره، انگشت حسرت و ندامت به دندان نگزيد.
باشد همگي با پيروي از آموزه هاي قرآني، در مسير بهشت رضوان گام برداريم و نشانه هاي آن را با متاله شدن درخود ايجاد كنيم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14