(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه اول آذر 1389- شماره 19795

نقش آفرينان عصرتاريكي - 18
نهضتي با آرمان هاي رفيع وشيوه هاي بديع

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش آفرينان عصرتاريكي - 18
نهضتي با آرمان هاي رفيع وشيوه هاي بديع

همان گونه كه ذكر آن رفت، موضوع اصلاحات ارضي به اندازه اي براي حكومت شاه اهميت داشت كه او را شخصا به ميدان كشاند. شاه پس از
مواجه شدن با ابتكار عمل امام خميني(ره) و مقاومت روحانيت، به قم رفت و در غياب رهبران اين حوزه، يك سخنراني پر از توهين و تهديد نسبت به روحانيت را انجام داد. اين اندازه مايه گذاشتن و پل ها را پشت سر خود خراب كردن، نشان از يك اضطرار واقعي داشت كه اراده حزب حاكم آمريكا بر او تحميل كرده بود. وقتي «كندي» به مناسبت اعلام نتايج رفراندوم ساختگي اصلاحات به شاه تبريك گفت، او پاسخي به رئيس جمهور آمريكا داد كه منشأ اين رفرم را مي توان از آن شناخت. شاه در نامه به كندي نوشت:
«يقين دارم كه ما در اجراي طرح هاي اجتماعي و اقتصادي خودمان مي توانيم به حسن نيت دوستان آمريكايي خويش اطمينان داشته باشيم.»115
واضح تر از اين، تصريحي بود كه در روزنامه نيويورك تايمز در اين مورد وجود داشت:
«ايران براي دريافت كمك، شرايط مناسب تري پيدا كرده است.»
به راستي تقسيم اراضي كشاورزي ايران چه ربطي به كمك يك كشور فزون طلب مثل آمريكا داشت؟ در سال هاي بعد نتيجه اين اقدام كه حتي از سوي ابرقدرت رقيب آمريكا (يعني دولت كمونيستي اتحاد شوروي) به عنوان حركتي ضدفئودالي مورد استقبال قرار گرفته بود، آشكار شد. يك اقتصاد وابسته، مصرفي، غيرمولد، سراسر فساد و ناكارآمد، محصول اين اصلاحات آمريكايي بود. اما هيچ يك از گروه هاي سياسي مدعي دانش سياسي و اقتصادي، حساسيتي را كه امام(ره) به اين اصلاحات داشت درك نمي كردند و يا شجاعت همراهي با امام در اين مبارزه را نداشتند.
نهضتي با آرمان هاي رفيع و شيوه هاي بديع
در گرماگرم مخالفت حضرت امام خميني(ره) با رفرم هاي آمريكايي در ابتداي دهه چهل، موضوع مبارزه با صهيونيسم در رأس دستمايه هاي موضع گيري سياسي امام قرار داشت. امام خميني(ره) به مناسب چهلم واقعه فيضيه، ارتشيان را بدين صورت به قيام بر ضد مناسبات دوستانه رژيم با صهيونيست ها فرا خواند:
«من به آنها (ارتشيان) براي نجات ايران و اسلام دست برادري مي دهم. من مي دانم قلب آنها از تسليم در مقابل اسرائيل مضطرب است و راضي نمي شوند ايران در زير چكمه يهود پايمال شود.»116
اين گرايش براي رژيم شاه بسيار نگران كننده بود. چنان كه در آستانه محرم 1342 در ميان ملاحظات ساواك براي خطباي اسلامي، پرهيز از موضع گيري بر ضد رژيم صهيونيستي در كنار عدم انتقاد از شاه و خودداري از هشدار درباره درخطر بودن اسلام ديده مي شد.
عصر عاشورا (13 خرداد 1342) امام خميني(ره) در سخنراني تاريخي خود كه به حبس و حصر ده ماهه ايشان منتهي شد، اهانت به علماي دين را تبعيت دولت ايران از نقشه هاي اسرائيل دانست و فرمود:
«ربط ما بين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مي گويد از اسرائيل حرف نزنيد، از شاه هم حرف نزنيد. اين دو تناسب شان چيست؟ مگر شاه اسرائيلي است؟»117
و بالاخره آن خطاب آتشين و معروف امام خميني(ره) به شاه، حماسه اي را كه دو روز بعد در 15 خرداد شكل گرفت و تا هميشه به عنوان نقطه عطف نهضت اسلامي امام خميني(ره) رخ نمايي خواهد كرد، با مبارزه عليه صهيونيسم همراه ساخت:
»چرا اغفال مي كني ملت را؟ والله اسرائيل به درد تو نمي خورد، قرآن به درد تو مي خورد.»118
اين نوع مواجهه با اساس رژيم شاه و مناسبات بنياني آن البته با روش افرادي مثل مرحوم سيدكاظم شريعتمداري ـ همفكر نهضت آزادي و جبهه ملي ـ هماهنگ نبود.
سندي از ساواك نشان مي دهد كه درست يك سال پس از واقعه خونين 15 خرداد و چند ماه پس از بازگشت امام از حبس و حصر تهران، جلسه اي در منزل شريعتمداري با حضور امام خميني(ره) و مرحوم آيت الله مرعشي نجفي تشكيل مي شود كه شريعتمداري در آن، خطاب به امام خميني(ره) مي گويد:
«چه لزومي دارد كه شما اعلاميه بدهيد و به دولت اسرائيل حمله كنيد؟ شما مي گوييد كه با تمام دول اسلامي دست دوستي مي دهيد. آيا اين مطلب از نظر روحانيت درست است؟ ما با ساير مسلمين اختلافاتي داريم و جماعت شيعه نمي تواند با ساير مسلمانان كه با آنها اختلاف مذهبي دارد، دوستي كند. اين حرف سياسي است. حرف هايي از قبيل حكومت و حمله به اسرائيل مطالب ديني نيست و سياسي است.»119
البته اين نوع سفارش ها براساس آنچه در اسناد تاريخي وجود دارد منحصر در مرحوم سيدكاظم شريعتمداري است و از هيچ يك از ديگر مراجع چنين اظهارنظرهايي صادر نشده است. شريعتمداري برخلاف ظاهر سياست گريز خود در اين مقطع، داراي گرايش سياسي همراه با جريان هاي ملي گرا بود. ابوالحسن بني صدر]3[ كه در آن موقع عضو جبهه ملي بود، مي گويد:
«جبهه ملي از مرجعيت آيت الله شريعتمداري حمايت مي كرد؛ زيرا در دوران نهضت ملي، او از مصدق حمايت كرده بود.»120
رهبران جبهه ملي در آن روزها به تغييرات سياسي پارلماني ناشي از برنامه هاي جان اف كندي در ايران دل بسته بودند. به گفته دكتر عباس شيباني كه در ايام قيام خرداد 42 در زندان به سر مي برده است، اعضاي جبهه ملي و برخي از اعضاي نهضت آزادي با اعتصاب غذاي او در اعتراض به كشتار 15 خرداد همراهي نكردند و صريحاً مي گفتند:
«يك عده نادان و چاله ميداني عليه اصلاحات شاه و آمريكا شورش كرده اند.»
ملي گرايان حتي همراهي جوانان هوادار خود با اين قيام را نيز برنمي تافتند.121 براساس يك سند از لانه جاسوسي آمريكا به محض آن كه يكي از رهبران جبهه ملي به نام مهدوي از قصد همراهي اين جوانان با قيام 15 خرداد در دانشگاه تهران مطلع شد به ساواك تلفن كرد و خواستار ممانعت از تظاهرات آنها شد. پاكروان رئيس وقت ساواك هم اين همكاري را ارج نهاد و در همان روزها به خبرنگاران تأكيد كرد كه اعضاي جبهه ملي در اين تظاهرات شركت نداشته اند. به اذعان مرحوم مهدي بازرگان، اللهيار صالح]4[ (رهبر وقت جبهه ملي) در آن روزها با آمريكا تماس هايي داشت. ديگر گروه هاي سياسي مخالف رژيم مثل جامعه سوسياليست ها (شاخه چپ گرا در حزب زحمتكشان) هم وضعيتي مشابه اين داشتند.
به نوشته دكتر خبره زاده، خليل ملكي رهبر اين گروه، زنده ياد جلال آل احمد]5[ را به دليل ملاقات و معاشرت با امام خميني(ره) در سال 1342 نكوهش كرده بود، تا چه رسد به اينكه بنا به برخي ادعاهاي واهي بخواهد با چنين قيامي همراه شود. 122 حزب توده هم به رغم آن كه رژيم سعي مي كرد آن را هم پيمان روحانيت معرفي كند، در ارگان خود (ماهنامه مردم: تيرماه 1343) اين قيام را «كوشش محافل ارتجاعي در ايام عزاداري مذهبي براي سوءاستفاده از احساسات مذهبي و برانگيختن گروه افراد عقب افتاده و متعصب به اعمال و رفتارهاي جاهلانه، ضدترقي و برخلاف انسانيت» خواند.
شايد يكي از رموز استحكام ريشه قيام امام خميني(ره) همگوني حاميان آن و همراه نشدن گروه هاي سياسي رنگارنگ با آن بود. در اين قيام، امام خميني(ره) و روحانيت، رژيم را به سبب بازداشت افرادي مثل بازرگان مورد سرزنش قرار مي دادند. اما اين امر، هيچ گاه به مفهوم همگامي بازرگان و رهبران نهضت آزادي با قيام امام نبود. در طول اين قيام در بيرون و داخل زندان آنها تنها نظاره گر تحولات بودند و بس. البته در روزهايي كه رهبران اين گروه در زندان به سر مي بردند، جوانان عضو نهضت آزادي كه حالا مجذوب شخصيت و رفتار و آرمان هاي امام شده بودند، چهار روز پس از 15 خرداد 42 در اطلاعيه اي به نام نهضت آزادي و با عنوان «ديكتاتور خون مي ريزد»، كشتار مردم بي گناه و دستگيري امام و برخي ديگر از علما را شديداً محكوم كردند.
به اين ترتيب امام خميني(ره) چه از نظر اهداف و شيوه هاي مبارزه و چه از حيث تشكيلاتي هيچ گونه نسبتي با گروه هاي به اصطلاح اپوزيسيون آن زمان نداشت. ارتباط اعضاي اين گروه ها با نهضت امام هم دليلي جز بديع بودن و در عين حال استحكام بنيان اين حركت نداشت. چه بسيار اعضاي نهضت آزادي كه در آن روزها از سرشيفتگي به امام و راه بي پيرايه اش پا در راه او نهادند. كساني همانند شهيد محمدعلي رجايي، عباس شيباني، جلال الدين فارسي]6[ و... از اين قبيل اند.
تشكل مبارزاتي امام، قالبي اصيل و كارآمد داشت. به محض بروز اولين اعتراضات روحانيت، جلسات مشترك مراجع تقليد به ابتكار امام تشكيل شد. هسته هاي روحانيت نيز براي هماهنگي تبليغات نهضت، ابتدا در قم شكل يافت و سپس به ديگر نقاط كشور توسعه پيدا كرد.
امام خميني(ره) شخصاً با معرفي هيئت هاي مذهبي به يكديگر آنها را براي فعاليت هاي مشترك آماده مي كردند. به اعتباري مي توان ايده تشكيل هيئت هاي مؤتلفه اسلامي را به شخص حضرت امام منتسب ساخت. آقاي حبيب الله عسگراولادي درباره يك ملاقات خود با حضرت امام(ره) در آغاز نهضت مي گويد:
«در آن جلسه حضرت امام فرمودند شما برويد بررسي كنيد و ببينيد در تهران چه تعداد اماكن متبركه، مسجد و هيئت مذهبي داريم. آمارش را تهيه كنيد و براي من بياوريد. ما رفتيم يك فهرستي تهيه كرديم و خدمت ايشان داديم. حضرت امام فرمودند: خيلي بيشتر از اين هاست و بعد خودشان يك آمار دقيقي فرمودند...
مرتبه بعد ما دو نفر خدمت ايشان رسيديم. به اتاقي اشاره كردند و فرمودند، آنجا منتظر باشيد. وقتي وارد آن اتاق شديم، ديديم چند نفر ديگر هم در اتاق هستند. بعد خود ايشان تشريف آوردند و آن جمع را به يكديگر معرفي كردند. در آنجا ما متوجه شديم كه چند گروه هستيم كه داريم كار مي كنيم، بدون اينكه با هم ارتباط داشته باشيم. در آن جلسه حضرت امام فرمودند: همه شما براي يك هدف كار مي كنيد. از اينجا كه رفتيد با هم قرار بگذاريد و هماهنگ عمل كنيد.»123
شخصيت پرجاذبه امام و سازماندهي تشكيلات مبارزه در قالب هاي اصيل و متعلق به فرهنگ ديني مردم، باعث شد كه رژيم، چاره كار را در محرم 42 در پناه بردن به تبليغات ضدشيعي به شيوه دوران رضاشاه بيابد. در يك گزارش ساواك كه روز بعد از واقعه 15 خرداد تنظيم شده، پس از تخطئه انفعال راديو در پخش برنامه هاي عزاداري آمده است:
«مصاحبه مجله روشنفكر با شريعت سنگلجي درباره روضه خواني و سينه زني كه روز 16 خرداد 1342 در سرتاسر كشور پخش خواهد شد، جواب بسيار خوبي به ملاهاي طرفدار خرافات(!) و بخصوص مخالفان دولت است. به نظر مي رسد اگر اين مصاحبه را در كيهان عيناً پخش كنند اثر فوق العاده خواهد داشت.»124
اين اقدام زماني انجام شد كه مردم عزادار شهداي 15 خرداد بودند و امام به زنداني در تهران منتقل شده بود. رژيم شاه كسي را به بند كشيده بود كه به اذعان كارشناسان ساواك «بزرگترين علماي اسلامي شيعه دنيا، رهبري آيت الله خميني را پذيرفته اند و هر آخوند و روحاني براي اينكه بين مردم اعتباري به دست آورد ناگزير است خود را پيرو تعاليم خميني معرفي كند.»125 سند ديگر ساواك در اين روزها حاكي از همراهي مصلحتي وعاظ طرفدار رژيم و يا بي تفاوت، با امام خميني(ره) است. اين در حالي بود كه شريعتمداري (متحد اصلي جبهه ملي در ميان روحانيت) به شهادت اسناد به جا مانده از ساواك، سه روز بعد از بازداشت امام، در پاسخ به تقاضاهاي برخي از اهالي تبريز درباره برگزاري تظاهرات اعتراض آميز، با تخطئه روش حضرت امام در مبارزه با رژيم، خواستار خودداري از هرگونه تظاهرات و بي احترامي به شاه و نيز تهيه طوماري به نفع خودش شده بود! به نوشته سيدحميد روحاني مورخ معاصر، شريعتمداري در اين روزها، از ساواك خواسته بود كه با محاصره صوري منزلش زمينه انتقال او به تهران، ملاقات با شاه و سپس تبعيد صوري به مشهد يا شهرري را فراهم سازند تا او مجبور به همدردي با امام خميني(ره) نشود! شريعتمداري در مرحله بعد، بيشترين تلاش را براي برهم زدن جمع مراجع و علماي مهاجر به تهران، در اعتراض به بازداشت امام به كار بست. اين رفتارهاي شريعتمداري در واقع نمادي از تقابل شيوه هاي محافظه كارانه و متضمن حفظ رژيم سلطنت با مبارزه اصول گرايانه امام خميني(ره) بود.
مبارزه با آمريكا، ايده ديرينه امام خميني(ره)
در تلاشي كه براي رفع حساسيت عمومي نسبت به توطئه هاي آمريكا در سال هاي اخير صورت گرفت، يكي از ادعاها اين بود كه ايده مبارزه با آمريكا در ابتداي نهضت روحانيت وجود نداشته و در آخرين سال هاي حكومت پهلوي با تأثيرپذيري ازديدگاه هاي چپ گرايانه ماركسيست ها وارد فرهنگ سياسي جريان اسلامي شده است.
اينكه چپ زدگي در فرهنگ سياسي اين دوره، جايگاه ويژه اي داشت و نيز اينكه دامن مبارزان مسلمان را هم گرفت، نكته قابل انكاري نيست. چپ زدگي در مجموعه نيروهاي مذهبي قصه پر غصه و خونيني دارد كه در بخش هاي بعدي كتاب به آن خواهيم پرداخت. اما منشأ ايده مبارزه با آمريكا در تاريخ دو دهه آخر مبارزات اسلامي را در جاي ديگري بايد جست وجو كرد.
زماني كه امام خميني(ره) پا به عرصه رهبري مبارزات اسلامي نهاد، يك دهه از سيطره كامل سياست هاي آمريكا بر كشورمان مي گذشت و اولين درگيري هاي امام خميني(ره) با رژيم شاه، بر سر طرح هاي مدرنيزاسيون آمريكايي صورت گرفت. البته در مرحله اول اين درگيري، نام آمريكا چندان به ميان نمي آمد و امام خميني(ره) بيشترين ابراز نگراني را از سلطه صهيونيست ها بر مقدرات كشور داشت. كاملا مشخص است كه صهيونيست ها گردانندگان اصلي برنامه هاي آمريكايي در ايران بوده اند. علاوه بر اين، لحن خشمگين مقامات و مطبوعات آمريكا نسبت به قيام امام خميني(ره) برضد رفرم رژيم شاهنشاهي نشان مي دهد كه امام دقيقاً مبارزه با برنامه هاي آمريكا را بدون ذكر نام از اين كشور در پيش گرفته بوده است.
در شرايطي كه امام خميني(ره) در حبس تهران به سر مي برد و رعب ناشي از كشتار 15 خرداد بر جامعه حكمفرما بود، رسانه هاي رژيم مدعي شدند كه يك فرد (جعلي) مصري به نام «عبدالقيس جوجو» وارد ايران شده و يك كمك مالي را در اختيار امام خميني(ره) قرار داده است! اين اتهام به طور طبيعي براساس تمركز بيانات امام خميني(ره) بر مبارزه با صهيونيسم طراحي شده بود. ذكر اين نكته اگرچه بي ارتباط با بحث است اما مفيد به نظر مي رسد كه امام خميني(ره) نسبت به آرمان مبارزاتي «جمال عبدالناصر» يعني ناسيوناليسم عربي مانند ناسيوناليسم در ديگر ملل و اقوام اسلامي موضع مثبتي نداشتند و آنها را باعث «بيچارگي دول اسلامي و دوري از قرآن كريم» مي پنداشتند.
پس از سركوب مردم در 15 خرداد 42 و انتقال امام به زنداني در تهران و سپس حصر ايشان، زمينه براي حضور علني تر آمريكايي ها در عرصه سياست و اقتصاد ايران فراهم شد. در مسائل آن روز ايران، نقش يك افسر اطلاعاتي آمريكا به نام «سرهنگ گراتيان ياتسويچ» بسيار پررنگ است. او در مهرماه 1336 به عنوان دبير اول سفارت آمريكا وارد تهران شده بود و در خلال شش سال حضور در ايران تحت پوشش هايي مثل مستشار سازمان برنامه و بودجه و وزير مختار سفارت آمريكا، مأموريت مهمي را از سوي سازمان سيا در ايران دنبال مي كرد.
ياتسويچ در اين دوره جمعي از مقامات جوان را به سركردگي حسنعلي منصور در مجموعه اي كه بعدها «كانون مترقي» و سپس «حزب ايران نوين» نام گرفت، سازمان داد. اين اقدام از آن جهت اهميت داشت كه گزارش هاي سيا در سال 1337 خطر عدم دوام رژيم و احتمال سقوط ايران به دامان كمونيسم را تأييد مي كرد. بنابراين بايستي تحولي در مديريت سياسي رژيم شاه ايجاد مي شد. ياتسويچ ـ كه در تهران مستاجر حسنعلي منصور بود ـ به طور منظم در جلسات كانون مترقي حضور مي يافت. اسناد ساواك نشان مي دهد، منصور درست چهل روز پس از 15 خرداد 42 از نامزدي خود براي نخست وزيري سخن به ميان آورده است. چهار ماه بعد، او تشكيل حزب ايران نوين را اعلام كرد. منصور پيوند خود با ياتسويچ را به طور علني به رخ ديگران مي كشيد و مي گفت آمريكايي ها به او قول قطعي نخست وزيري را داده اند. بالاخره در گزارشي ازساواك به تاريخ 30/11/42 با اشاره به اظهارات وزير جنگ آمريكا درباره وجود نارضايتي عمومي در ايران و خطركمونيسم تصريح شد:
«آمريكايي ها مايل هستند دولت مقتدري در ايران زمام امور را به دست گيرد و اداره كشور كاملا مستقل باشد و فعلا متوجه حسنعلي منصور گرديده اند.»
اين اراده در تاريخ 17/12/42 با صدور حكم نخست وزيري منصور توسط شاه تحقق يافت. كسي به نخست وزيري رسيد كه حتي گزارش هاي قبلي ساواك بر فساد اخلاقي مفرط وي گواهي مي داد.126
يك ماه بعد در روز 15 فروردين 1343 امام از حصر تهران آزاد شد و به قم بازگشت. لبه تيز سخنان امام در چند روز پس از اين تاريخ، همچنان متوجه رژيم صهيونيستي است. در آستانه اولين سالگرد 15 خرداد، امام خميني(ره) برنامه خود را «اتحاد ممالك اسلامي در مقابل صهيونيسم و دول استعمارطلب كه ذخاير ملت فقير را به رايگان مي برند» اعلام كرد. اما باز هم به صراحت نامي از آمريكا نبرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
116- صحيفه امام، جلد 1، چاپ چهارم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385، ص 198.
117- صحيفه امام، همان، ص 248.
118- صحيفه امام، جلد 1، چاپ چهارم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385،
ص 246.
119- محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني(ره)، همان، ص624،
(سند شماره 231).
120- ابوالحسن بني صدر، مهرگان، شماره 3 و 4، واشنگتن دي سي، پاييز و زمستان 1377، ص 25.
121- مبارزات ملي، مذهبي نيم قرن اخير در گفت وگو با دكتر عباس شيباني، كتاب نقد، شماره 13، ص 63.
122- كيهان، چهارشنبه 14 شهريور 1358، ص 5، به نقل از محمدحسن رجبي، پيشين، همان، ص302.
123- بايد جبران كنيم، روزنامه كيهان، شماره 16743، دوشنبه 19 اسفند 1378، ص 10.
124- محمدحسن رجبي، پيشين، سند شماره 76.
125- همان، سند شماره 48.
126- كابينه حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواك، جلد اول (تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تابستان 1384) صص 15، 27 و 28.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14