(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 22  آذر 1389- شماره 19814

2025، سال فروپاشي آمريكا
روسيه و معادله پيچيده لبنان



2025، سال فروپاشي آمريكا

نوشته: آلفرد مك كوي1
ترجمه: سيدعمار موسوي
اضمحلال آمريكا به عنوان يك قدرت جهاني شايد بسيار زودتر از آن زماني اتفاق بيفتد كه برخي كارشناسان تخمين زده اند. اگر واشنگتن سال 2040 يا 2050 را تاريخ انقضاي «قرن آمريكايي» مي داند، يك ارزيابي واقع گرايانه تر از روند امور در عرصه داخلي و بين المللي نشان مي دهد در سال 2025 يعني تنها 15سال ديگر دوران آمريكا به سر خواهد آمد.
علي رغم تشعشعات فراوان قدرت كه از اغلب امپراتوري ها ساطع مي شود، بررسي تاريخشان به ما مي آموزد كه آنها ارگانيسم هاي ضعيفي هستند. اكولوژي قدرتشان چنان ظريف است كه وقتي اوضاع وخيم مي شود، با سرعت بي مانندي پايان مي يابند: امپراتوري پرتغال در يك سال، اتحاد جماهير شوروي در 2سال، امپراتوري فرانسه در هشت سال، امپراتوري عثماني در 11سال، و امپراتوري بريتانيا در 17سال پس از آغاز افولشان نابود شدند؛ مي توان گفت كه اين بازه زماني براي ايالات متحده آمريكا نيز 22سال است و اين روند از سال 2003 آغاز شده است.
تاريخدان هاي آينده احتمالاً در بررسي هاي خود به اين نتيجه خواهند رسيد كه حمله دولت «جرج بوش» به عراق در سال 2003 آغاز سقوط آمريكا بود. با اين وجود، اگر خونريزي و شهرسوزي و قتل عام مردم فروپاشي بسياري از امپراتوري هاي گذشته را رقم زد، فروپاشي امپراتوري قرن 21 در نتيجه روند آرام و نامحسوس اضمحلال اقتصادي و جنگ مجازي خواهد بود.
اما شك نكنيد كه وقتي كه سلطه جهاني آمريكا پايان مي يابد، نوبت بررسي اين خواهد رسيد كه اين سقوط چه تأثير دردناكي روي زندگي روزمره مردم آمريكا دارد. همانطوريكه امپراتوري هاي اروپايي تجربه كرده اند، انحطاط امپراتوري اثر قابل توجهي روي جامعه دارد و ملموس ترين آن، ظهور يك نسل فقير و محروم است. وقتي اقتصاد از جوش و خروش بيفتد و سرد شود، دماي فضاي سياست بالا مي رود و تب ناآرامي هاي شديد داخلي بروز مي كند.
اسناد و اطلاعات موجود اقتصادي، آموزشي و نظامي نشان مي دهند كه از سال 2020 روند سقوط آمريكا سرعت قابل توجهي گرفته و در سال 2030 به يك نقطه بحراني خواهد رسيد. آن «قرن آمريكايي» كه در آغاز جنگ جهاني دوم به شكل پيروزمندانه اي از آن ياد مي شد، در سال 2025 يعني در هشتمين دهه خود، پايان خواهد يافت و در سال 2030 به عنوان يك پديده تاريخي بدان نگريسته خواهد شد.
شوراي اطلاعات ملي آمريكا سال 2008 به شكل معني داري و براي اولين بار اعتراف كرد كه قدرت جهاني آمريكا در يك سير نزولي قرار گرفته است. اين شورا در يكي از گزارش هاي خود كه باعنوان «گزارش دوره اي پيش بيني» (Periodic Futuristic Reports) منتشر مي شود، تصريح كرد كه «قدرت و ثروت اقتصادي جهان در مسير انتقال از غرب به شرق قرار گرفته است» آنهم «به شكلي كه در تاريخ مدرن سابقه ندارد». در اين گزارش سال 2050 به عنوان پايان آمريكا قيد شده است، اما مانند بسياري از ساكنان واشنگتن، تحليل گران شوراي اطلاعات ملي نيز يك سقوط بسيار نرم و آرام را براي سلطه جهاني آمريكا پيش بيني كرده و البته با خوشبيني تمام نوشتند كه آمريكا خواهد توانست تا حدي «توانايي هاي منحصر به فرد نظامي خود را براي دهه ها حفظ كند.»
براساس اسناد موجود، ايالات متحده آمريكا در حوزه نظامي نيز در سال 2026 بعد از چين و در سال 2050 بعد از هند قرار خواهد گرفت. به همين ترتيب، رشد چين به شكلي است كه در سال هاي 2020 تا 2030 به كشور برتر دنيا در عرصه علوم كاربردي و تكنولوژي نظامي تبديل خواهد شد و اين درحالي است كه نخبگان و دانشمندان آمريكايي اين روزها روند بازنشستگي را طي مي كنند و كسي نيست كه جاي آنها را پر كند، چراكه آموزش و تحصيلات نسل جديد يك آموزش بيمار بوده است.
اما در اين ميان، پرسش اين نيست كه آيا آمريكا به فروپاشي خواهد رسيد يا خير و يا به عبارت ديگر بايد اينگونه سؤال را مطرح كنيم كه اين فروپاشي به چه صورتي رخ خواهد داد.
امروزه سه خطر اساسي موقعيت آمريكا به عنوان اقتصاد برتر جهان را تهديد مي كند: اول، كاهش سهم واشنگتن در تجارت بين المللي؛ دوم، كاهش شديد نوآوري ها و اختراعات آمريكايي ها؛ و نهايتاً افول موقعيت دلار به عنوان ارز بين المللي.
در سال 2008 آمريكا به پله سوم در صادرات تجاري جهان سقوط كرد به طوريكه چين با سهم 12درصدي و اتحاديه اروپا با سهم 16درصدي، از واشنگتن با سهم 11درصد پيشي گرفتند. هيچ دليلي براي مطرح كردن ادعايي مبني بر بازگشت موقعيت آمريكا به حالت قبل وجود ندارد.
به همين ترتيب، روند اختراعات و اكتشافات آمريكايي ها نيز بسيار كمرنگ شده است. در سال 2008 آمريكا با 232هزار اختراع ثبت شده، در رتبه دوم جهان- بعد از ژاپن- قرار داشت. چين نيز كه بعد از سال2000 با رشد 400درصدي اين مسير را پيموده بود، 195هزار اختراع ثبت شده در كارنامه يك ساله خود داشت. حال به اين گزاره خبري دقت كنيد: در سال 2009 آمريكا در ميان 40كشور برتر دنيا در زمينه تكنولوژي اطلاعات و اختراعات قرار گرفت، اما نه اولين و دومين، كه چهلمين كشور!
به اين وضعيت اين حقيقت را اضافه كنيد كه نظام آموزش وپرورش آمريكا به عنوان پرورش دهنده دانشمندان و مخترعان آينده از رقباي خود عقب افتاده است. آمريكا پس از سال ها ركوردداري شمار فارغ التحصيلان جوان دانشگاهي (25 تا 34ساله)، در سال 2010 به پله دوازدهم سقوط كرد. سال 2010 مجمع اقتصاد جهاني از لحاظ كيفيت دانشگاه ها در رشته هاي رياضي و علوم تجربي در بين 139 كشور آمريكا را پنجاه و دومين كشور معرفي كرد.
نزديك به نيمي از دانشجويان تحصيلات تكميلي در آمريكا اتباع خارجي هستند كه اكثر آنها نيز به كشور خود باز خواهند گشت و حضورشان در ايالات متحده فقط يك بار است كه ماليات دهندگان به دوش مي كشند. تا سال 2025 آمريكا از لحاظ كمبود دانشمند و افراد مستعد با يك بحران مواجه خواهد بود.
اين آمار روندهاي منفي را نشان مي دهد كه باعث شده اند دلار ارزش خود را به عنوان ارز مطرح بين المللي از دست بدهد. «كنت راگف» اقتصاددان سابق صندوق بين المللي پول مي گويد: «كشورهاي جهان ديگر اين ايده را قبول ندارند كه آمريكا بهترين سياست اقتصادي را در پيش گرفته است». اواسط سال 2009 وقتي كه بانك هاي مركزي جهان رقم نجومي 4000 ميليارد دلار را در خود ذخيره داشتند، «ديميتري مدودف» رئيس جمهور روسيه اصرار داشت «وقت آن رسيده است كه به اين سيستم مصنوعي تك قطبي كه بر پايه يك ارز سابقا قدرتمند شكل گرفته، پايان داده شود». همزمان چين نيز پيشنهاد داد كه در آينده يك ارز ذخيره جهاني مستقل از ارز كشورها ايجاد شود.
پس از سال ها تورم، كسري هاي پي درپي و جنگ در سرزمين هاي دور، در سال 2020 نهايتاً دلار موقعيت خاص خود به عنوان ارز ذخيره جهان را از دست خواهد داد. در اين صورت، ناگهان، هزينه واردات افزايش خواهد يافت. واشنگتن در حالي كه از جبران كسري بودجه شديد خود با متوسل شدن به فروش دلار ناتوان است، مجبور مي شود از هزينه هاي نظامي خود بكاهد. تحت فشار داخلي و خارجي، آمريكا آرام آرام نيروهاي خود را از صدها پايگاه خارجي باز مي گرداند. اما دريغ كه اين اقدام ديرهنگام خواهد بود.
چين، هند، ايران، روسيه و ديگر قدرت هاي جهاني و منطقه اي از اين فرصت به وجود آمده نهايت بهره را براي به چالش كشيدن تسلط آمريكا بر اقيانوس ها، فضاي ماوراي جو و نيز فضاي مجازي خواهند برد. در اين ميان قيمت ها نيز سر به فلك مي كشند، نرخ بيكاري روي پله صعود رفته، ميزان دستمزدها رو به كاهش گذاشته، و شكاف هاي داخلي تبديل به درگيري هاي خشونت آميز مي شوند. يك وطن پرست راست گرا و افراطي هم، با موج سواري روي نااميدي ها به رياست جمهوري دست مي يابد و خواهان بازيابي اقتدار آمريكا شده و ديگران را تهديد به انتقام نظامي يا سركوب اقتصادي مي كند. اما در روزي كه قرن آمريكايي در سكوت مرگباري پايان مي يابد، جهان هيچ اهميتي به اين شاخ و شانه كشيدن ها نمي دهد.
يكي از تلفات اقتصاد در حال احتزار آمريكا، قفلي بود كه روي منابع نفتي جهان خورد چين به سرعت از آمريكا سبقت گرفت و در تابستان 2010 تبديل به بزرگترين مصرف كننده انرژي دنيا شد، موقعيتي كه ايالات متحده آمريكا يك سال در انحصار خود داشت. به عقيده «مايكل كلير» كارشناس اقتصادي اين تغيير نشان دهنده آن است كه «چين سرعت شكل گيري آينده جهان را تعيين مي كند».
در سال 2050 ايران و روسيه كنترل نيمي از ذخاير گازي جهان را به دست خواهند گرفت، كه به طور بالقوه به آنها قدرت نفوذ خارق العاده اي بر حوزه انرژي اروپا خواهد داد. اگر نفت را هم به اين معادله اضافه كنيم، همانطوريكه شوراي اطلاعات ملي هشدار داده، اين دو كشور يعني ايران و روسيه به پادشاهان انرژي دنيا تبديل خواهند شد.
نكته اي كه بر پيچيدگي ماجرا مي افزايد اينكه هند و چين رفته رفته به مصرف كنندگان بزرگ انرژي تبديل مي شوند. حتي اگر منابع سوخت فسيلي دست نخورده باقي بمانند (كه نمي مانند)، تقاضا و به تبع آن قيمت انرژي نيز سر به فلك خواهد كشيد. ديگر كشورهاي صنعتي شديداً به دنبال اين هستند كه منابع جديد انرژي براي خود دست و پا كنند. اما آمريكا در اين ميان بسيار كم كار و كند است. در عوض، اين كشور طي سه دهه اخير وابستگي خود به نفت وارداتي را دو برابر كرده است. طي سال هاي 1973 تا 2007 سهم نفت وارداتي در انرژي مصرفي آمريكا از 36 درصد به 66 درصد رسيده است.
وابستگي آمريكا به نفت وارداتي به قدري است كه چند تحول نامطلوب در بازار جهاني براي به وجود آمدن يك شوك نفتي كافي است. در مقايسه با چنان وضعيتي، شوك نفتي 1973 كه قيمت ها را در عرض چند ماه چهار برابر كرد، به يك شوخي شبيه خواهد بود.
وزيران خارجه كشورهاي عضو اوپك، در حالي كه از ارزش در حال سقوط دلار به شدت عصباني اند، طي جلسه اي خواهان دريافت هزينه نفت به ين، يوآن و يورو خواهند شد. اين وضعيت تنها نتيجه اش براي آمريكا افزايش هزينه واردات نفت خواهد بود. در اين ميان، چين ميلياردها براي استقرار لوله هاي انتقال نفت عربستان به خاك خود هزينه خواهد كرد و در ايران نيز در بزرگترين ميدان گازي جهان يعني پارس جنوبي در خليج فارس، سرمايه گذاري خواهد كرد.
نهايتاً اينكه يك شوك نفتي عظيم چونان گردبادي در پي خواهد آمد و قيمت ها را به آسمان خواهد فرستاد تا اقتصاد آمريكا فلج شود. در عرض چند سال آمريكا عملا ورشكست خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- استاد تاريخ دانشگاه ويسكانسين ماديسون آمريكا

 



روسيه و معادله پيچيده لبنان

اشاره: هر چند روسيه در دهه 1990 به تبع كاهش قابل ملاحظه منابع خود در سياست خارجي مجبور به واگذاري بسياري از حوزه هاي ژئوپوليتيك به رقباي غربي و شرقي خود شد، اما از ابتداي هزاره جديد، به تبع بهبود وضع اقتصادي و اعتماد به نفس، تلاش هايي را براي احياي حضور خود در اين حوزه ها در دستور قرار داده است. خاورميانه يكي از اين حوزه هاي ژئوپوليتيك است كه اهميت خود را همچنان براي مسكو حفظ كرده و روسيه از جمله با تلاش براي اثبات خود به عنوان بازيگري قابل اعتنا در موضوع پيچيده صلح خاورميانه، بر آن است تا موقعيت خود را در عرصه هاي منطقه اي و بين المللي ارتقا بخشد. دراين ميان، با عنايت به پيچيدگي تحولات پيرامون خاورميانه به ويژه در مورد لبنان، مقامات مسكو بايد با تيزبيني بيشتري از آنچه در دوره شوروي تجربه شد، به معادلات اين كشور و خاورميانه ورود پيدا كنند. مقاله حاضر به بررسي نقش روسيه در معادلات لبنان مي پردازد.
سرويس خارجي كيهان
بازي پيچيده و در عين حال نه چندان آشكار پيرامون صلح خاورميانه همچنان ادامه دارد و با عنايت به شرايط منطقه اي، ممكن است اين بازي به جنگ بزرگ منطقه اي و حتي مناقشه اي با ابعاد گسترده تر از حدود اين منطقه منجر شود. با اين ملاحظه، روسيه بايد تصميم بگيرد كه در جبهه گيري هاي فعلي خاورميانه و در رويارويي آتي در اين حوزه، از چه كشوري حمايت خواهد كرد و طي اين حمايت در مقابل چه دولتي قرار خواهد گرفت. به عبارت ديگر روسيه بايد درباره دوستان و دشمنان خود در خاورميانه تصميم بگيرد. سفر چندي پيش سعد حريري، نخست وزير لبنان به روسيه كه تقريبا با همراهي تمام وزيران كابينه خود به مسكو آمده بود، در رسانه هاي گروهي منطقه و حتي خود روسيه چندان تبليغ نشد. با اين وجود، برخي با اشاره به اهميت ديدار حريري از روسيه، بر اين عقيده اند كه اين سفر مساله «گره لبناني» را حادتر كرد. اما به واقع، فرزند رفيق حريري، نخست وزير سابق لبنان كه قتل وي بر اثر يك عمليات تروريستي در آستانه تجاوز سال 2006 اسرائيل به لبنان موجب مناقشه سياسي شديدي نه تنها در لبنان، بلكه در كل منطقه شد و همچنان بحث ها در اين باره ادامه دارد، به سفر به روسيه و ديدار با مقامات كرملين چه نيازي داشت؟ براي پاسخ به اين سوال بايد وضعيت خاورميانه و جايگاه لبنان در اين جغرافياي حساس مورد بررسي قرار گيرد. رفيق حريري بعد از پايان جنگ داخلي در لبنان به مقام نخست وزيري اين كشور انتخاب شد. او شخصيتي بود كه گروه هاي مختلف رقيب لبناني در مورد او به توافق رسيده و بر همين اساس نقطه سازش اين گروه ها محسوب مي شد. رهبري حريري بر اصلاحات سال 1990 در قانون اساسي سال 1943 (كه توسط استعمارگران فرانسه نوشته شده بود) استوار بود. بر همين اساس، از نظام سياسي كه بعد از پايان جنگ داخلي در لبنان برقرار شد، به عنوان نظام «دموكراسي مبتني بر توافق عمومي» ياد مي شود كه بر تعادل حساس منافع گروه هاي مذهبي و سياسي متنوع جامعه لبناني استوار است.
در اين ميان، بايد به اين مهم توجه داشت كه گروه ها و جمعيت هاي مذهبي لبناني تنها گروه هاي كوچك قومي نبوده و هر يك از اين جمعيت ها را مي توان منعكس كننده روحيات آن بخشي از جوامع كلان مذهبي دانست كه اين گروه ها تابع آنها مي باشد. به عنوان مثال، شيعيان لبناني بخش از جمعيت شيعيان جهان هستند. سني ها نماينده بارز امت 5/1ميلياردي اسلامي جهان محسوب مي شوند. كاتوليك ها با واتيكان روابط مستقيم و مستمري دارند و جمعيت اصلي مسيحيان غرب خاورميانه هستند. اما هر چند مساحت لبنان تنها حدود ناچيزي از حدود جغرافياي منطقه مسكو بيشتر است و جمعيت آن از اين منطقه كمتر است، اما اين كشور كوچك در معادلات خاورميانه و سرنوشت سياسي اين منطقه به اندازه برلين غربي در دوره جنگ سرد اهميت دارد!
رفيق حريري در لبنان نماينده منافع فرانسه بود. ژاك شيراك قبل از اينكه به رياست جمهوري فرانسه انتخاب شود، يكي از سران شركت مالي او در اين كشور بود. يكي از «گناهان نابخشودني حريري در برابر آمريكايي ها، تسهيل ورود سرمايه هاي فرانسوي به عربستان سعودي بود كه او قبل از نخست وزيري خود به اين اقدام مبادرت كرده بود. اين اقدام از اين منظر گناه محسوب مي شود كه گويا آمريكايي ها، پادشاهي سعودي را «منطقه حفاظت شده استثنايي شكار» خود محسوب مي كنند. گناه دوم حريري، استقبال از حزب الله به عنوان يك پديده مثبت بود. هر چند، اين تحول فكري در پايان دوره نخست وزيري او صورت گرفت.حريري فهميده بود كه براي تأمين ثبات و امنيت لبنان، نيروهاي مسلح حزب الله در جنوب لبنان لازم است. چرا كه ارتش لبنان به تنهايي نمي توانست (و نمي تواند) امنيت و استقلال اين كشور را تضمين كند. همين مسئله يكي از دلايل اصلي اي بود كه حريري در عمل در رويكرد و برخورد خود با سوريه تجديدنظر كرد و در واقع واسطه هماهنگي منافع فرانسه و سوريه در منطقه شد. خاطرنشان مي شود كه سعودي ها به اين امر علاقه داشتند، اما ايالات متحده و اسرائيل قطعا چنين مسئله اي را برنمي تافتند.
قتل رفيق حريري در تاريخ 14 فوريه 2005 به غرب اجازه داد تا با يك تير سه هدف بزند. طي اين تحول، علاوه بر نخست وزيري نامناسب (سابق)، انديشه حضور نظامي سوريه در لبنان نيز از ميان رفت و همان طور كه در وهله نخست نيز به نظر رسيد، صلح ناپايدار بين اجزاي تركيبي جامعه لبنان به هم خورد. سوريه را به ترتيب دادن اين عمليات تروريستي (برخلاف منافع خود سوريه) متهم كردند و با استفاده از موج نارضايتي كارگرداني شده داخلي و خارجي، اين كشور را به خروج نيروهاي خود از لبنان وادار كردند. پس از آن اسرائيل به درخواست مستقيم جرج بوش پسر جنگ عليه حزب ا... را آغاز كرد كه نتيجه آن با انتظارها و خواست هاي اسرائيلي هاو آمريكايي ها منطبق درنيامد.
غرب به بهانه قتل رفيق حريري دادگاه ويژه بين المللي را براي تحقيق درپرونده عمليات تروريستي منجربه اين تحول تشكيل داد. دراين ميان، براي كسي مهم نبود كه تشكيل اين دادگاه و فعاليت هاي آن، مداخله مستقيم درامور داخلي لبنان است يا خير. اين درحالي بود كه اين دادگاه از همان ابتدا براي «امضاء» حكم اتهام عليه دمشق تشكيل شده بود. چهار شخصيت اساسي نيروهاي لبناني يعني فرمانده نيروي مرزباني، رئيس نيروهاي وزارت كشور، فرمانده گارد رياست جمهوري و رئيس سازمان ضدجاسوسي به بهانه شركت درعمل تروريستي به زندان انداخته شد. آن ها بدون اثبات قطعي اتهامات، چهارسال درزندان نگهداشته و اخيراً آزاد شدند و اين درحالي بود كه ديگر امكان نفي بي گناهي آن ها وجود نداشت. اتهام عليه سوريه نيز به دليل اعتراف برخي شاهدان به كذب بودن مدعاهاي آنها با چالش مواجه شد. دمشق به نوبه خود خواست كه شبكه شاهدان كاذبي كه به توطئه آمريكايي عليه سوريه و لبنان كمك كردند، مورد محاكمه قرارگيرند.
بايد اين را نيز درنظر داشت كه سعد، پسر رفيق حريري از همان ابتدا هماهنگ كننده همه اتهاماتي بود كه اكنون كذب بودن آنها به اثبات رسيده است. بعد از قتل حريري، فؤاد سينيوره به قدرت رسيد كه شخصيت ظاهري بوده و همه تصميمات اداري را به نفع سعد حريري و طيف او اجرا مي كرد. با مساعدت هاي سينيوره دادگاه ويژه اي تشكيل شد و بازجويان آن در خاك لبنان به فعاليت وسيعي پرداختند كه برخي از اقدامات آنها به تحقيقات درعمليات تروريستي ربطي نداشت و با استقلال لبنان نيز سازگار نبود. ازجمله اينكه بازرسان اين دادگاه اطلاعات محرمانه اي درباره همه عناصر زيرساخت هاي لبنان اعم از شبكه هاي انتقال برق، خطوط لوله گاز و شبكه ارتباطات را درخواست كرده بودند. دراكتبر سال 2010 دو نماينده اين دادگاه «وارد كلينيك بيماري هاي زنان شدند تا اسناد بايگاني اين كلينيك را با خود ببرند، اما اين درخواست آنها با مقاومت مقامات اين كلينيك مواجه و آنها موفق به انجام منظور خود نشدند. بايد افزود كه فعاليت اين دادگاه درخاك لبنان غيرقانوني است. زيرا رئيس جمهور لبنان اجازه اين كار را نداده و به اين مهم در قانون اساسي لبنان تاكيد شده است.
با اين ملاحظه، مي توان ادعا كرد كه غرب از عهده عمليات چند منظوره اي در لبنان كه به بهانه قتل رفيق حريري به دنبال آن بود، برنيامده است. اكنون اتهام به انجام اين قتل به تدريج از سوريه به اسرائيل منتقل مي شود كه با توجه به شواهد موجود منطقي به نظر مي رسد. شايان ذكر است كه چندي پيش «حزب ا... نوارهاي ويديويي از فعاليت هواپيماهاي بدون سرنشين اسرائيلي در آسمان لبنان را به نمايش گذاشت. اين هواپيماها با ستاره هاي شش پر اسرائيلي همه مسيرهاي جابجايي رفيق حريري را زير نظر داشتند و به هنگام قتل وي برفراز محل وقوع عمليات تروريستي تجمع كرده بودند. دراين بين حزب ا... پيشنهاد كرد هر كميسيون بين المللي كه از كارشناسان آگاه تشكيل شده باشد، اين مواد را مورد مطالعه قرار دهد، زيرا به عقيده اين گروه دخالت همسايه جنوبي لبنان در قتل نخست وزير (سابق) واضح روشن است. به دنبال افزايش شواهد دخالت اسرائيل دراين حادثه، نارضايتي درداخل لبنان از فعاليت دادگاه ويژه و حاميان داخلي آن گسترش يافته است.
شخص سعد حريري نيز درپاسخ به درخواست سوريه، با بي ميلي اعتراف كرد كه دراين پرونده شاهدان دروغيني وجود دارند، اما او اشاره نكرد كه اين شاهدان چه كساني هستند و چه كسي هماهنگ كننده اصلي آنهاست.
سعدحريري به جاي روشن كردن اين ابهامات به روسيه سفر كرد، ظاهراً هدف او اين بود كه مسكو با توجه به نفوذ خود در دمشق، مقامات سوريه را زيرفشار قراردهد تا بر افشاي همه جزييات اين توطئه پافشاري نكند. يادآوري مي شود كه چندي پيش محمود احمدي نژاد، رئيس جمهور ايران به لبنان سفر كرد و اين سفر درجو خطر فزاينده تجاوز جديد اسرائيل به لبنان انجام شد. ايران با اين اقدام خود نشان داد كه قصد بي طرفي درتحولات خاورميانه به ويژه صلح اعراب- اسرائيلي را ندارد و حاضر است در صورت وقوع جنگ به صورت مستقيم و صريح از لبنان حمايت كند. پرواضح است كه در صورت بروز چنين تحولي، ابعاد آن به سطح بين المللي گسترش يافته و مسكو خواه ناخواه به آن كشيده خواهد شد. با اين ملاحظه، مي توان گفت كه لبنان به واقع به«برلين غربي» جديدي تبديل شده كه تنش بين دو بلوك جهاني بر سر اين شهر مي توانست به جنگ جهاني سوم تبديل شود. دراين بين، حمايت احتمالي كرملين
از حريري عليه دمشق به معني تقويت فشارغرب بر لبنان و افزايش اجتناب ناپذير خطر جنگ خواهد بود. اين اقدام احتمالي مسكو از نظر اعتبار سياسي نيز مشكلاتي را به همراه خواهد داشت، چرا كه چيز پليدتري از اقدام يك سياست باز كه قتل پدر خود را به وسيله اي براي بازي درمعادلات سياسي تبديل كرده باشد، قابل تصور است.
منبع: ايراس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14