(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 22  آذر 1389- شماره 19814

از حكمت عاشورا تا فلسفه ظهور منجي
«حسين»(ع) از مستضعفان مي گويد
عاشورا، دهگانه حقيقت



از حكمت عاشورا تا فلسفه ظهور منجي

محمد شريف زاده
شايد تنها مكتب تشيع است كه توانسته با فرار از گسست هاي تاريخي، ميان گذشته و آينده ارتباط معناداري تعريف كند و توصيه هاي مناسب براي حال افراد و جوامع ارايه دهد. از اين رو شيعيان هرگز در وظيفه تاريخي خود شك و ترديد نمي كنند و مي دانند كه در حال چگونه باشند تا آينده آنان تضمين شود. آن چه حيرت و سرگرداني را از شيعيان در ميان توفان بنيان كن رخدادها و فتنه ها برمي دارد و تكليف آنان را به تمام و كمال روشن مي سازد، حكمت قيام عاشورايي و فلسفه ظهور منجي است.
دشمنان دانا اين را به خوبي دريافتند كه شيعيان تا زماني كه از چنين باوري روشن برخوردارند، از هرگونه فتنه و متشابهاتي مي رهند و با چراغي روشن و خورشيدي فروزان در شب و روز فتنه ها راه مي جويند و از هر بلا و ابتلايي مي گريزند. از اين رو تلاش خود را به اين امر معطوف داشته و در جنگي نرم برآنند تا پيوند ميان گذشته و آينده ايشان را بگسلند و تكليف حال شيعيان را تيره و تار سازند تا سرگرداني در فتنه ها را به آنان نيز هديه دهند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش دو باور شيعي را در پيروزي هاي پياپي شيعيان در طول تاريخ و عامل بقاء، سرزندگي، شور، تحرك، بصيرت بخشي و گذار از فتنه ها را تبيين كند. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
سنت ها و عوامل تحولات تاريخي
قرآن كتاب هدايت بشريت و راهنماي درست زيستن است. از اين رو، در بردارنده همه چيزهايي است كه بشر براي بهتر زيستن بدان نياز دارد. بخشي از اين آموزه ها ارتباط تنگاتنگي با مسايل تاريخي، تحليل تاريخي و فلسفه تاريخ دارد؛ چرا كه برپايه آموزه هاي قرآني، تاريخ همواره تكرارشدني است؛ هر چند كه اين تكرار با تمام جزئيات اتفاق نمي افتد ولي اصول كلي و قوانين اصلي آن، مقتضي تكراري است كه مسئله همانندي وقايع تاريخي را سبب مي شود.
قرآن به تاريخ و رخدادهاي آن تنها به عنوان يك گزارش و قصه افسانه اي نمي نگرد كه ديگر تكرار نمي شود، بلكه به عنوان موضوعي مي نگرد كه بارها و بارها به سبب تحقق عوامل، مقتضيات و شرايط، تكرار مي شود؛ چرا كه سنت ها و قوانين خاصي بر تاريخ حكومت مي كند كه موجب تكرار رخدادهاي تاريخي مي شود.(بقره، آيه 214، حجر، آيات11 و 13 و اسراء، آيات 76 و 77)
برپايه اين سنت ها و قوانين جاري بر تاريخ است كه قرآن به تاريخ توجه ويژه اي دارد، چرا كه مشابهات و همانندي هاي مردمان در برخي از كليات ثابت انديشه اي و رفتاري تا آن جاست كه نمي توان تكرار را دور از دسترس دانست. خداوند در آيه 118 سوره بقره از تشابه قلوب و همانندي تفكر و انديشه و در نتيجه عمل اقوام در طول تاريخ سخن مي گويد كه اين همانندي و تشابه موجب مي شود تا قوانين و سنت هاي الهي درباره اقوام تكرار شود. از اين رو بخش عمده اي از آيات قرآني به گزارش هاي تاريخي رخدادها و تحليل علل و عوامل آن اختصاص يافته و در نهايت به عنوان عبرت به مردم توصيه هايي ارائه شده تا از هرگونه تكرار علل و عوامل رخدادهاي تلخ و هولناك و هلاكت بار پرهيز كنند و در انديشه و انجام علل و عواملي باشند كه شكوفايي تمدني و تفكري بشر را در پي داشته و بركات و خيرات و نعمت هاي بسياري را به مردم ارزاني داشته است.
از نظر قرآن، تاريخ و تحليل و تبيين رخدادهاي آن، منبعي براي شناخت و نيز عاملي ارزشمند براي تعقل بشر است (بقره، آيات 246 و 258 و يوسف، آيه 109 و آيات ديگر) چنان كه تاريخ منبعي براي شناخت روحيات و خصلت هاي مردمان پيشين (آل عمران،آيه 183) و منبع آگاهي و شناخت نسبت به علل و عوامل موفقيت ها و شكست ها و ناكامي هاي بشر و اقوام درطول تاريخ مي باشد. (انعام، آيه33 و34 و اعراف، آيه101 و يوسف، آيه3 و آيات ديگر)
خداوند در آيات 137 سوره آل عمران و نيز 34 و 131 سوره انعام و آيات ديگر از قرآن، برحاكميت قوانين و سنت هاي ثابت الهي بر جوامع بشري در طول تاريخ تاكيد مي كند و در همين آيات و آيه 118 سوره بقره، حاكميت قوانين و سنت هاي ثابت الهي در جوامع را در كنار همانندي انديشه انسان ها و رفتارهاي آنان، از عوامل تكرار تاريخ برمي شمارد.
سنت هاي الهي كه در جامعه و تاريخ در جريان است، قوانيني است كه با اراده انسان هماهنگ مي باشد (انفال/ آيه53 و رعد آيه11 و كهف آيه59 و جن آيه 16) بنابراين نوع كنش و واكنش انسان در تحولات و تطورات تاريخي نقش اساسي ايفا مي كند و انديشه و رفتار انسان سرنوشت اقوام را در طول تاريخ رقم زده و مي زند. (همان آيات و نيز كهف، آيه59)
با توجه به سنت هاي الهي مي توان اين معنا را اثبات كرد كه با شناسايي اين سنت ها و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ مي توان، تحولات اجتماعي و واكنش هاي تاريخي را شناسايي و پيش بيني كرد. (آل عمران، آيه137، حجر آيه13 و نيز اسراء آيه 17 و مؤمنون آيه43 و فاطر، آيات 43 و 44 و غافر، آيات 82 و 85)
انسان عاقل و زيرك از نظر قرآن، كسي است كه اين سنت ها و قوانين الهي را بشناسد و با بهره گيري از تحليل هاي قرآني، علل و عوامل تحولات تاريخي را به دست آورد و در علومي چون مردم شناسي، جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي و مانند آن، اين عوامل و علل را در تحليل مسائل روزمره مردم جامعه اش به كار گيرد و توصيه هاي مناسبي ارائه دهد تا زمينه هاي پيشرفت و كمال براي جامعه فراهم آيد و از مصيبت هاي تلخ درامان نگه دارد.
اين همان چيزي است كه درقرآن از آن به عبرت و درس آموزي خردمندان ازسرگذشت هاي عبرت آموز امت هاي پيشين تعبير شده است. قرآن بارها و بارها، از مردم خواسته است تا به تحليل قرآن و گزارش هاي تحليلي آن توجه كنند و از آنها به عنوان منابع آموزشي و عبرت و درس آموزي بهره گيرند. البته به سبب آن كه در اين گزارش هاي تاريخي تحليلي، مباحث فلسفي پيچيده اي وجود دارد، اين گزارش هاي تاريخي را منبع شناخت و عبرت آموزي گروهي خاص از بشر صاحب خرد و انديشه يعني اولوالالباب و خردمندان دانسته است تاايشان با عبرت گيري، ديگر مردمان را به سوي رفتار و انديشه درست، هدايت و توصيه كنند. (يوسف، آيات 109 تا111)
خداوند درآيه 128 سوره طه، فرجام هلاكت بار قدرت هاي حق ستيز در طول تاريخ را مايه تذكر خردمندان معرفي مي كند، چرا كه خردمندان با تفكر دراين گزارش ها و شناسايي علل و عوامل موثر در هلاكت، توصيه هايي را به امت و مردم خود مي دهند تا از تكرار آن علل و عوامل خودداري ورزند؛ زيرا انسان خردمند هرگز نسبت به رفتار جامعه خويش بي تفاوت نيست و مردم نيز همواره گوش به گفته ها و فرمان هاي خردمندان جامعه خويش هستند. از اين رو هلاكت جوامع همواره به سبب كوتاهي هاي خردمندان آن جامعه و يا فقدان آنان درجامعه و يا بي تفاوتي مردم نسبت به خردمندان جوامع بوده است كه در روايات به اين نكات توجه داده شده است.
به هرحال، گزارش هاي تحليلي تاريخي قرآن، يكي از مهم ترين منابع شناختي بشر است تا سنت هاي عوامل تحولات تاريخي را بشناسند.
از آيات گوناگون قرآن مي توان دو عامل اصلي درتحولات تاريخي را شناسايي كرد. خداوند در آيه 55 سوره نور و نيز 96 سوره اعراف و 98 سوره يونس، ايمان و عمل صالح را زمينه ساز تحولات تاريخي مثبت در همه جوامع بشري معرفي مي كند. به اين معنا كه ايمان و باورهاي توحيدي دركنار كارهاي نيك افراد، مهم ترين واصلي ترين عامل در رشد وكمال يابي جوامع بشريت است.
البته نقش پيامبران (بقره، آيه 213)، تقوا (اعراف، آيه 96) و نيز كتب آسماني و عمل به آن ها از سوي مردم (مائده، آيه 66) را مي بايست به عنوان بخشي از همان دو عامل پيشين دانست. اين كه در آيه 6 سوره انعام و يا 52 و 53سوره انفال و نيز آيه 11 سوره رعد از نقش و تاثير مثبت و منفي مردم در تحولات تاريخي سخن به ميان آمده است، درحقيقت بيانگر همان دو عامل است؛ چرا كه اگر مردم در مسير ايمان و كار نيك گام بردارند، جامعه تعالي مي يابد و به كمال مي رسد و از هلاكت دور مي ماند و اگر همين مردم، از تعاليم الهي دوري كنند (هود، آيه 57) و از ايمان دست بردارند و مرتد شوند (مائده، آيه 54) و درخدمت پادشاهان و مستكبران باشند (نمل، آيه 34) جز ويراني و تباهي جامعه، بهره اي نخواهند برد.
حكمت عاشورا، پيروزي در شكست
تفكر شيعي برگرفته از اين آموزه هاي قرآني است، با اين تفاوت كه الگوهايي عيني را نيز دراختيار دارد كه بر مدار وظيفه و تكاليف بنياد نهاده شده است. به اين معنا كه هركسي و هرجامعه اي در زمان خود، تكليف و وظيفه اي دارد كه بايد انجام دهد و آن همان تكليف ايمان و عمل صالح است. بنابر اين شيعيان بي توجه به نتايج ظاهري، در مدار وظيفه ايماني، عمل نيك خويش را انجام مي دهند. از نظر ايشان، آن چه اصالت دارد انجام وظيفه و تكليف است. بي آن كه متوقع نتايج فوري باشند. اين بدان معناست كه اگر در انجام وظيفه هيچ كوتاهي نكنند ولي به سبب شرايط و مقتضيات، انجام تكليف به نتيجه اي نينجامد، خود را شكست خورده نمي دانند؛ بلكه براين باورند كه چه پيروز شوند و چه شكست بخورند، باز پيروز ميدان تاريخ هستند، چرا كه به وظيفه خود عمل كرده اند.
نهضت خونين عاشورا، داراي اهداف و حكمتي بود كه بخشي از آن دست يابي به حكومت و تغيير دولت سلطنتي فاسد اموي برخاسته از سقيفه بني ساعده بود. اما مهم ترين هدفي را كه دنبال مي كرد، انجام وظيفه درهرحال است. اين عمل كه با شهادت خونين همه حاضران عاشورايي و اسارت زنان و كودكان رقم خورد، موجب شد تا شيعيان دريابند كه پيروزي تنها دريك زمان ولحظه تاريخي تعريف نمي شود، بلكه گاه ممكن است از تراكم حركت ها و قيام ها در طول تاريخ، نهضتي به پيروزي برسد. از اين رو، شهادت طلبي را همانند حضرت امام حسين (ع) و يارانش، ضامن پيروزي واقعي در دنيا و آخرت برمي شمارند و آن را به عنوان محوري ترين ارزش مي پذيرند. درحقيقت مرگ در ميدان جنگ، پايان حركت و اقدام عملي نيست، بلكه پـشتوانه سعادت بي پايان اخروي براي خود و سعادت آيندگان در دنياست؛ چرا كه تراكم اين شهادت ها و حركت هاست كه پيروزي را در آينده رقم مي زند و سعادت جوامع بشري را در دنيا تحقق مي بخشد.
در تفكر شيعي برخاسته از فرهنگ عاشورايي، انسان تنها در خود شخصي خلاصه نمي شود، بلكه جامعه از چنان جايگاهي برخوردار است كه فدا كردن خود براي جامعه يك ارزش والاست. از اين رو، در فرهنگ عاشورايي، حقوق جامعه همواره بر حقوق فردي مقدم مي باشد و انسان از حق خويش براي حق جامعه مي گذرد و حاضر است براي بقاي جامعه و اهداف آن جان و مال خويش را ارزاني دارد.
فلسفه ظهور منجي، آينده روشن براي جهانيان
حكمت عاشورايي همواره با فلسفه ظهور پيوند تنگاتنگي خورده است؛ چرا كه قيام عاشورايي براي اجراي عدالت به هر طريق ممكن صورت گرفت و ظهور منجي براي آن است كه جامعه جهاني، عدالت جهاني را تجربه كند و انتقام همه بشريت را از ظالمان بگيرد. اين گونه است كه عدالت و انتقام دو روي سكه ظهور منجي است. حضرت صاحب الامر و الزمان(عج) قيام نهايي بشريت را براي دست يابي به عدالت جهاني انجام مي دهد و به عنوان منتقم آل محمد(ص) از همه ستمگران تاريخ از قابيل تا يزيد تا يزيديان و فرعونيان آينده تاريخ، انتقام مي گيرد.
براساس آموزه هاي شيعي و قرآني، تاريخ بشريت فلسفه اي دارد كه در سنت و قوانين تغييرناپذير الهي نوشته شده است. از اين سنت و فلسفه تاريخي مي توان به جبر تاريخي نيز ياد كرد. به اين معنا كه سرانجام تغييرناپذير تاريخ بشر، چيزي جز پيروزي مومنان و اهل عدالت و تقوا بر سپاه كفر و ظلم نيست. خداوند در آيات 22 و 23 سوره فتح بيان مي كند كه اين سنت هر چند درگذشته داراي نمودهايي بوده ولي در آينده تاريخ بشريت يك امر قطعي و حتمي است.
بنابراين در پايان تاريخ بشريت، اين مومنان و نيكوكاران هستند كه بر زمين حاكميت مي يابند و پيروزي نهايي از آن ايشان است. (نور، آيه 55 و نيز الميزان، ج15، ص151)
امام حسين(ع) و امام زمان(عج)، پيوند گذشته با آينده
شيعيان با پشتوانه عاشورايي، وظيفه كنوني خود را مي دانند و به اميد آينده اي روشن براي خود و فرزندان، حركت ها و قيام هاي عدالت خواهانه خود را سامان مي دهند. از اين رو، شيعيان هرگز در لحظه هاي تاريخي و در درون فتنه ها سرگردان و حيران نمي مانند؛ چرا كه مي دانند چه وظيفه اي دارند و براي چه هدفي بزرگ بايد حركت كنند. از اينرو هرگز گسستي ميان گذشته و آينده ايشان پديد نمي آيد.
هر مومن شيعي، به عشق حسين(ع) پرچم عدالت را بر مي دارد تا در زير فرمان امام زمان(عج) آينده روشن خود را ترسيم كند. بنابراين اگر در جهاد عدالت خواهانه به دست ظالمان و مستكبران و ستمگران شهيد شود، خود را پيروز مي داند چرا كه به وظيفه خود همانند امام حسين(ع) عمل كرده است و اگر شكست ظاهري بخورد، مي داند سرمايه بزرگ براي آيندگان فراهم آورده است تا عدالت را براي ياري امام زمان(عج) جهاني سازد.
بنابراين، شيعيان با اين همه آموزه هاي كامل از نظريه و عمل، در كنار الگوها و سرمشق هاي زندگي از امام حسين(ع) تا امام زمان(عج) همانند اميرمومنان علي(ع) و امام حسن(ع) پرچم عدالت برپا مي كنند و عدالت خواهان را به دور اين پرچم گرد مي آورند و اميدوارانه گام بر مي دارند.
حكمت عاشورايي به آنان قدرت و فلسفه ظهور به آنها، اميد مي دهد. از اين دشمنان همواره در تلاش هستند تا عاشورا و ظهور منجي را از ايشان بگيرند و با انواع تشكيك ها و ترديدافكني ها مي خواهند نسل كنوني را از گذشته و آينده شان جدا سازند و سرگرداني و حيرت را برايشان به ارمغان آورند.
هجوم هايي كه در سال هاي اخير به دو مساله مهم و هويت بخش عاشورا و امام زمان(عج) انجام مي گيرد، نشان مي دهد كه دشمن در انديشه هويت زدايي از شيعيان است تا آنان را نيز همانند ديگر جوامع در حيرت و سرگرداني و گسست ميان آينده و گذشته قرار دهند.
هوشياري شيعيان تاكنون توانسته همه هجوم هاي دشمنان به فرهنگ والاي تشيع را دفع كند و همچنان شور حسيني براي شهادت طلبي در راه عدالت و اميدواري به جهان در سايه عدالت منجي را در ايشان زنده نگه دارد.
به هر حال، عاشورا و ظهور دو واژه به هم گره خورده در فرهنگ تشيع است؛ چرا كه اين مفاهيم اكنون شيعيان را به گذشته و آينده چنان پيوند مي زند كه فرهنگ سرشار از زندگي، حيات، شور، عشق، جاودانگي و حركت را براي آنان پديد مي آورد. بنابراين، بدون عاشورا صحبت از ظهور كردن بي نتيجه گذاردن حركت حضرت امام حسين(ع) است و نوعي خودفراموشي از اصل فرهنگ عاشورا است؛ چرا كه حركت امام حسين(ع) پيشرفت در مسير برپايي عدالت بود كه اين حركت در نهايت با ظهور امام عصر(عج) به مرحله عمل در كل جامعه بشري خواهد رسيد.
باشد كه همواره پاسدار فرهنگ عاشورا و انتظار باشيم تا حركت و قدرت را در رگ هاي جامعه تزريق كنيم و اميد به آينده را در دل ها زنده نگه داريم.

 



«حسين»(ع) از مستضعفان مي گويد

حسن رحيم پور ازغدي
قيام عاشورا به عنوان بزرگترين نقطه «حيات انقلابي» تشيع از جهات مختلف همواره مورد توجه قرار گرفته است ابعاد نظري اين فرازمندترين نقطه تاريخ حماسه يكي از مسائلي است كه نقطه شروع تحليل ها درباره آن محسوب مي شود تبيين هدف و مخاطب گيري عاشورا در طول تاريخ در منظر تشخص حسين بن علي(ع) نيز طوري پررنگ است كه در بسياري از سخنان آن حضرت از آغاز حركت كاروان عاشورا تا شب دهم متجلي است. نوشتار حاضر برداشتي از كتاب «حسين عقل سرخ» از آثار حسن رحيم پور است كه بخشي از آن با عنوان حسين از مستضعفان مي گويد به تحليل بخش هايي از خطبه حضرت امام حسين(ع) در منا پرداخته است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
سلام بر حسين بن علي(ع) كه امروز به ظاهر از ميان بشريت رفتند اما درواقع، سكان فرماندهي همه انقلاب هاي عدالت خواهانه تاريخ بشر را در دست گرفتند. بسياري، در طول اين هزار و چند صد سال خواسته اند خون حسين بن علي(ع) و اصحابش را شست وشو كنند؛ انگار كه اتفاقي نيفتاده يا اتفاقي عادي بوده است مثل همه اتفاقاتي كه مي افتد؛ اما نتوانسته اند. و سلام مي گوييم بر ساحت قدسيه، زينب كبري(س) كه از امروز بعدازظهر، فرمانده تاريخي انقلاب است و اين جهاد بزرگ به ايشان محول مي شود و خود در حضور يزيد فرمودند كه من در كربلا، چيزي جز زيبايي و شكوه نديدم. به راستي بايد گفت كه بخشي از اين زيبايي هم شاهكار خود زينب(س) و مديون مقاومت زيباي ايشان بود. زينب(س) زيبا عمل كرد و عاشورا و ماجراي عاشورا را تميز از آب درآورد و نگذاشت قضيه در كربلا و دشت بين نواويس و كربلا محدود و محصور بماند و همان جا دفن بشود. درواقع، زينب كبري(س) عاشورا را از يك ظرف محدود زماني و مكاني بيرون كشيد و وارد كل تاريخ كرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسين(ع) در مني در چند منبع شيعي آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و كاملا نشان مي دهد كه سيدالشهدا(ع) از مدت ها قبل مي ديدند كه شيب سياسي و اجتماعي به سمت كربلاست و عطر عاشورا در فضا هست و از اين رو افكار عمومي را از مدت ها قبل آماده مي كردند و اخطارهاي قبلي مي دادند و زمينه را مي ساختند براي اتفاقي كه قرار است چند ماه بعد بيفتد. در آن خطبه، چنان چه ديروز عرض شد، ايشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفكران و مفسران قرآن، اصحاب پيامبر(ص)، تابعين موثر و معتبر و در جمعي نزديك به نهصد تن از بزرگان، سخنراني تاريخي و بسيار مهمي كردند كه نوعي محاكمه و استيضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نه فقط يك سند سياسي- تاريخي بلكه يك سند شرعي و عقيدتي است و به آن ها فرمودند اتفاقاتي كه دارد مي افتد، چيزهايي نيست كه از چشم شما پنهان مانده باشد؛ چرا سكوت مي كنيد؟ شما حق نداريد بي تفاوت باشيد؛ زيرا اكنون، يا من كلمه حق را مي گويم كه بايد به من ملحق شويد و يا شعار باطل مي دهم كه بايد مرا متقاعد كنيد. در هر صورت، سخنان مرا بايد بشنويد و اگر ما را سزاوار حق حاكميت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اينان مي دانيد، برويد و مردم شهرهايتان را براي مبارزه، بسيج و به سمت ما فراخوان كنيد تا به ما ملحق شوند.
همه اين ها نشان مي دهد كه سيدالشهدا(ع) قيام را از مدت ها قبل از عاشورا، آغاز كرده بود. فرمود: «من مي ترسم كه اگر دير بجنيد، اسلام بيش از اين كهنه شود و ارزش ها مندرس گردد و از رواج بيفتد و همه آن شعارها و عظمت ها و اصولي كه به خاطر آن ها سال ها قيام شد و شهيد داديم و مبارزات وسيعي صورت گرفت، همه، بيات بشود و اصلاح امور، دير بشود. مي دانيم كه گاهي يك اقدام اگر به موقع، انجام بشود، موثر است اما اگر پس از موقع و ديرهنگام انجام گردد، حتي اگر ده برابر، انرژي بگذاريد، ديگر تأثيري ندارد؛ چنان كه نهضت انتقامي توابين و نمونه هاي ديگر بعد از ماجراي كربلا، تأثيري در سرنوشت مسلمين نگذاشت. يعني كوفيان توبه كردند كه چرا در همراهي با سيدالشهدا(ع) كوتاهي يا حتي خيانت كرده بودند و نهضت توابين در كوفه براي جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم كشته شدند؛ ولي ديگر اين خون ها فايده اي نداشت؛ حال آن كه همانان اگر دو سال- سه سال قبل يا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهيد مي شدند، بسيار موثر بود و شايد سرنوشت جهان اسلام تغيير مي كرد. پس از عاشورا، همه قيام هاي متعدد اما نابهنگامي كه در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بي ثمر بود و ذكر برخي از آنان حتي در تاريخ هم نمانده است. اين تجربه نشان مي دهد كه «درست بودن عمل»، كافي نيست؛ بلكه «بهنگام بودن» آن نيز لازم است و عمل صحيح، در زمان خودش بايد انجام بشود. اين موضوع بسيار مهمي در همه مبارزات اجتماعي، فرهنگي و سياسي و تربيتي است و همه جا صدق مي كند. عمل صحيح، قبل از وقت هم نبايد باشد؛ چون ميوه نارسيده را نبايد چيد، بعد از وقتش هم دير خواهد بود. استدلال امام حسين(ع) هم همين بود كه من مي ترسم كه عقايد و ارزش ها كهنه شود؛ اين زخم، كهنه شود و اصول كم كم از سكه بيفتد و گوش ها نشنوند و به تدريج همه، گوش ها را به روي حرف حساب ببندند و به روي حرف هاي ناحساب، باز كنند و اين اتفاقي بود كه بعدها افتاد. امام فرمودند: خيانتي كه روحانيون يهود و مسيح به توحيد و عدالت- كه شعار همه انبياء(ع) بوده- كردند، همان خيانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتكب نشويد. فرمود: خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لولا ينهاهم الربانيون؛ يعني چرا مردان خدا وقتي فساد و بي عدالتي را در جامعه مي ديدند، وقتي تبعيض و دروغ و خيانت را مي ديدند، سكوت كردند و اعتراض نكردند؟ گفته سيدالشهداء(ع) به اين معناست كه اين آيات، منحصر به روحانيون يهودي و مسيحي نيست؛ شما علماي اسلام نيز مخاطب همين آيات هستيد. زيرا شما بر سر اسلام همان بلايي را مي آوريد كه آنها بر سر اديان الهي پيشين آوردند و با اين سكوتتان و كوتاهي در همكاري با من، اسلام را ضايع مي كنيد. شما مي ترسيد و به ظلمي كه پيش چشم شما اتفاق مي افتد نگاه مي كنيد و نهي نمي كنيد؛ زيرا به دنبال نام و نان و موقعيت هستيد و مي خواهيد به هر قيمت، زنده بمانيد يا مي ترسيد كه با شما برخورد كنند. اين سازش، يا رغبه و يا رهبه صورت مي گيرد. فرمود: از خدا بترسيد، از مردم نترسيد، از صاحبان قدرت نترسيد. آيات قرآن را هم برآنان خواندند، و عرض شد كه دراين سخنراني، حضرت فرمودند كه دعوت به اسلام بايد همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معني عقب زدن ستم ها و جبران بي عدالتي هاست. همچنين فرمود كه دعوت به اسلام بايد توأم با «مخالفه الظالم» باشد؛ يعني درگيرشدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نبايد كلي گويي كنيد كه ما با ظلم مخالفيم؛ بلكه بايد ظالم را پيدا كنيد و يقه اش را بگيريد. اين فرمايش حضرت سيدالشهداء(ع) در خطبه مني است. چون همه بزرگان اصحاب مي گفتند: آقا، ما به طوركلي قبول داريم، صحيح مي فرماييد، ما فرموده هاي شما را قبول داريم و در كل، درست است! اما سيدالشهداء مي فرمود كه اين «به طوركل» فايده اي ندارد و بايد به طور جزء و مشخص، درگير بشويد. كلي گويي و تكرار واضحات، كافي نيست، بايد درگير شويد. ديگر با سخنراني نمي شود و كلي بافي، كافي نيست.
جالب است كه حضرت از موارد اصلي امر به معروف و نهي از منكر كه جزو فلسفه قيام عاشورا است «قسمه الفيء والغنائم» را ذكر مي كنند كه همان توزيع عادلانه ثروت هاي عمومي و بيت المال و نيز گرفتن مال از اغنيا و ثروتمندان و هزينه كردن آن به نفع فقرا و محرومين و كاهش فاصله هاي طبقاتي است.
سيدالشهداء(ع) مي گويند: «اين تكليف شرعي شما بود و كوتاهي كرديد و من براي همين حقوق و حدود ضايع شده، قيام مي كنم. شماها در جامعه احترام داريد و اين احترام شما هم ناشي از عملكرد خودتان نيست؛ بلكه به خاطر پيامبر(ص) و به احترام دين و انتساب شما به دين و به خداست. مردم جلوي پايتان بلند مي شوند و شما را بر خود ترجيح مي دهند. «يوثركم من لا فضل لكم عليه و لا يدلكم عنده». كساني كه هيچ خدمتي به ايشان نكرده ايد و هيچ فضيلتي هم برايشان نداريد، باز شما را برخود مقدم مي دانند و مي گويند: شما جلوتر بفرماييد. اين احترام و اعتبار را از كجا آورده ايد؟ از دين. ولي كجا خرجش مي كنيد؟ در راه خودتان خرج مي كنيد. اين اعتبار اجتماعي را خرج نمي كنيد. مثل حاكمان و شاهدان، با دبدبه و كبكبه رفت و آمد مي كنيد و به تكليف شرعي خود عمل نمي كنيد. آيا مي دانيد كه همه اين اعتبار و احترامي كه درجامعه داريد، بدان خاطر بوده است كه مردم از شما توقع دارند كه به حق خدا قيام كنيد؟! اما چنين نكرديد و در بيشتر حقوق خدا كوتاهي كرده و به تكليفتان عمل نكرديد: «عن اكثر حقه تقصرون»
تضييع حق محرومين
سپس فرمود: «اما حق الضعفا فضيعتم و اما حقكم بزعمكم فطلبتم» حق ضعفا را ضايع كرديد و پيش چشم شما، مستضعفين و فقرا و محرومين پامال شدند و شما را برنياشفتيد؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نكرديد و همه آن را مطالبه كرديد. هرجا سخن از منافع خودتان است، محكم مي ايستيد و هرجا سخن از حقوق محرومين و ضعفاست، كوتاه مي آييد. امام حسين(ع) به اصحاب پيامبر(ص) فرمود: «فلا مالا بذلتموه» نه مالي در راه دين، بذل كرديد و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق كرديد. «ولا نفسا خاطرتم للذي خلقها ولاعشيره عاديتموها في ذات الله»؛ نه حتي جانتان را يك بار هم در راه خالق اين جان، به خطر انداختيد؛ يك سيلي براي دين نخورديد و نه به خاطر خدا با قوم و خويش هايتان كه فاسد بودند، در افتاديد. همه اين كوتاهي ها را كرديد؛ اما با وجود اين، آرزوي بهشت الهي و همنشيني پيامبر(ص) در آخرت را هم داريد! «انتم تتمنون علي الله جنته و مجاوره رسوله»؛ مي خواهيد در بهشت، همنشين پيامبران و انبياء هم باشيد در حالي كه من منتظر انتقام الهي براي شما هستم. حال كه نه شما خود، اهل اقدام هستيد و نه وقتي ما اقدام مي كنيم، حاضريد از ما طرفداري و حتي يك دفاع خشك وخالي كنيد، چگونه اميد بهشت داريد؟!»
فراموشي ميثاق رسول الله
فرمود: «شما، مردان الهي و مجاهد را اكرام نمي كنيد. شما كه به نام خدا و به خاطر خدا درميان مردم محترميد و مردم به احترام پيامبر(ص) به شما احترام مي گذارند، چرا در راه پيامبر(ص) فداكاري نمي كنيد؟ «قد ترون عهودالله منقوضه فلا تفزعون» مي بينيد كه پيمان هاي الهي همه نقض شده و زيرپا انداخته شده و فرياد نمي زنيد. «اما انتم لبعض ذمم ابائكم تفزعون» اما همين كه به يكي از پيمان هاي پدران خودتان ذره اي جسارت مي شود، فرياد مي زنيد. ميثاق رسول الله(ص) در اين جامعه، تحقيرشده و كورها، لال ها، زمين گيرها، بيچاره ها و محرومين در شهرها رهاشده اند و كسي به فكر محرومين و بيچاره ها نيست. كسي به اينان رحم نمي كند.»
امام بلافاصله بعد از اين كه از تحقيرشدن ميثاق رسول الله(ص)سخن مي گويند، بحث محرومين را پيش مي كشند كه چگونه در شهرها رها شده اند. پس معلوم مي شود كه اين بحث، از مفاد اصلي پيمان رسول الله(ص) است.
انزواي علماي دين
فرمود: «لا في منزلتكم تعملون ولا من عمل فيها تعتبون» نه در آن منزلت الهي كه داريد، به تكليف خود عمل كنيد، يعني نه خودتان اهل عمل ايد و نه از كسي كه عمل مي كند و اهل عمل است، حمايت مي كنيد. اين همه احترام و حرمت را براي چه مي خواهيد؟ براي چه وقت مي خواهيد؟! كجا مي خواهيد خرجش كنيد؟ «بالادهان و المصانعه عندالظلمه تعملون». (دهن به معني روغن است. ادهان، روغن مالي يا همين ماست مالي كردن است كه ما در زبان فارسي، به كنايه از سازشكاري وسهل انگاري مي گوييم.) شما همه چيز را ماست مالي مي كنيد. مصانعه همان سازشكاري است. مي فرمايد كه شما با ستمگران سازش كرديد براي آن كه خودتان امنيت داشته باشيد. به خاطر امنيت خود، همه ارزش ها را فدا كرديد. جانتان و منافعتان، از دين خدا نزد شما عزيزتر است. اينها همه محرمات الهي بود كه مي بايست ترك مي شد و شما مي بايست نهي مي كرديد و نكرديد. شما از بقيه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است. مصيبت شما بيشتر است؛ زيرا مجراي حكومت بايد در دست علماي الهي باشد، حكومت بايد در دست علماي دين باشد (و همين عبارت سيدالشهداء(ع) يكي از اسناد ولايت فقيه است كه امام (رض) به آن استناد كرده اند. «مجاري الامور و الاحكام بايدي العلماء بالله» يعني مجراي حكومت و مديريت و رهبري جامعه بايد به دست علماي الهي باشد كه امين برحلال و حرام خداوند هستند، اما اين مقام را از شما گرفتند و امروز حكومت در اختيار علماي الهي نيست. «انتم المسلوبون تلك المنزله» مي دانيد چرا از شما گرفتند و موفق شدند حكومت را منحرف كنند و شما علماي صالح را از قدرت بيرون كنند.؟! زيرا شما زيرپرچم حق، متحد نشديد، پراكنده و متفرق شديد و در سنت الهي اختلاف كرديد با اين كه همه چيز روشن بود. «ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق بعد البينه الواضحه. لو صبرتم علي الاذي و تحملتم في ذات الله...» اگر حاضر بوديد كه زيربارشكنجه و توهين و اذيت مقاومت كنيد و در راه خدا رنج ببريد، حكومت در دست شما مي بود، اما شما حاضر نيستيد رنج ببريد. «ولكنكم مكنتم» شما در برابر بي عدالتي و ستمگران، تمكين و امور الهي و حكومت را به اينان تسليم كرديد، حال آن كه آنان به شبهات، عمل مي كنند و طبق شهوات خود حكومت مي كنند و دين را از حكومت تفكيك كرده اند. چه چيزي اينان را بر جامعه اسلامي مسلط كرده است؟! «سلطهم علي ذلك فراركم من الموت» فرار شما از مرگ، اينان را بر جامعه مسلط كرده است. شما از مرگ مي ترسيد، از شهادت مي گريزيد و همين فرار شما از كشته شدن باعث شد كه آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگي دنيايي چسبيده ايد حال آن كه اين زندگي از شما جدا مي شود؛ ولي شما نمي خواهيد از آن جدا شويد؛ اما بدانيد كه هركس در راه خدا كشته نشود، عاقبت مي ميرد. آيا گمان مي كنيد كه اگر شهيد نشويد، تا ابد مي مانيد؟ اگر شهيد نشويد، مدتي بعد بايد با ذلت بميريد. شما دست از دنيا برنمي داريد؛ اما دنيا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دير نشده، شما علماي الهي، جانتان را در خطر بيندازيد، از حيثيت تان در راه دين و ارزش ها مايه بگذاريد و فداكاري كنيد».
مذمت بزرگان اسلام
سيدالشهدا رو به بزرگان اسلام مي گويند: «اسلمتم الضعفاء في ايديهم»؛ شما اين ضعفا، مستضعفين، فقرا و محرومين را دست بسته و كت بسته تحويل دستگاه ظلم داده ايد و تسليم اينان گرده ايد. «فمن بين مستعبد مقهور»؛ گروه هايي از مردم، برده اينان شده اند و مثل برده هاي مقهور و شكست خورده، در زير دست و پاي آنان له مي شوند. «و بين مستضعف علي معيشته مغلوب»؛ عده اي هم مستضعف و فقير و بيچاره اند و نان شبشان را هم نمي توانند تهيه كنند. «يتقلبون في الملك بآرائهم.»؛ آن ها هم هرگونه مي خواهند، حكومت مي كنند و اين محرومين بيچاره در اين جامعه، بي پناهند. «في كل بلد منهم علي منبره خطيب يصقع.»؛ در هر شهري عده اي را گماشته اند كه افكار عمومي را بسازند و به مردم دروغ بگويند. «فايديهم فيها مبسوطه والناس لهم خول.»؛ دستشان كاملا باز است و مردم هم زيردست و پاي اين ها دست بسته افتاده اند و نمي توانند از خود دفاع كنند. «لايدفعون يدلامس»؛ مردم نمي توانند دستي را كه به سمتشان مي آيد تا به آن ها زور بگويد، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند. شما همه اين صحنه ها رامي نگريد و برنمي آشوبيد كه چرا فقرا و محرومين در شهرها بي پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبار عنيد علي الضعفه شديد»؛ اينان عده اي آدم هاي ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتي هستند كه عليه ضعفا و محرومين بسيار خشن عمل مي كنند و به روش غيراسلامي حكومت مي كنند و متأسفانه بي چون و چرا هم اطاعت مي شوند؛ در حالي كه نه خدا را مي شناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مطاع لايعرف المبدي و المعيد فيها عجبا.»؛ واقعاً عجيب است. چرا من تعجب نكنم؟ تعجب مي كنم از شما كه اين زمين زير پاي ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتي يك پستي و بلندي پيش پايشان نمي بينند كه لااقل يك بار زمين بخورند و جامعه اسلامي، بي دفاع زير گام آنان افتاده است. يك عده غاش و خائن، حكومت مي كنند، عده اي باج بگير ستمگر حكم مي رانند «و عامل علي المؤمنين بهم غيررحيم.»؛ و كارگزاران حكومت هم بويي از عاطفه و مهرباني و انسانيت نبرده اند و شما باز هم ساكتيد.»
امام در پايان همين منبر مي گويند: «خدايا، تو مي داني كه اين قيام ما، له له زدن براي سلطنت، تنافس در قدرت و گدايي دنيا و شهرت نيست؛ بلكه تنها براي سر پا كردن نشانه هاي دين تو قيام كرده ايم. اين علامت هاي راهنمايي و تابلوهاي راه را انداخته اند و من مي خوام دوباره اين تابلوها را- كه راه دين را نشان مي دهد- بر پا كنم. قيام من براي اين است كه مردم گيج و گمراه شده اند و بايد آگاه شوند و بايد خون مان را به صورت اين خواب زده ها بپاشيم تا بيدار شوند.»
در زيارت شهداي كربلا هم آمده است كه «مردم اينك در حيرت و ضلالت اند و ديگر تحليلي از اوضاع ندارد كه چي به چي است و خون شما، تحليل شفافي از اوضاع به مردم، ارائه كرد و مردم از حيرت و ابهام خارج شدند. حسين(ع) مي گويد: من مي خواهم دوباره مردم بفهمند كه چه خبر است؛ ولو خون من ريخته بشود. خدايا، من براي دوباره سر پا كردن نشانه هاي دين تو و اصلاح علني در سرزمين تو قيام كرده ام. امام(ع) به «اصلاح علني»، اشاره مي كنند؛ يعني اصلاح يواشكي و قابل تحريف نه، بلكه اصلاح علني و ظاهر، مي كنيم تا بندگان مظلوم تو، امنيت پيدا كنند، مردم، امنيت اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي بيابند و به حدود و احكام و قوانين تو و سنت پيامبر تو در حكومت، عمل بشود كه اكنون عمل نمي شود و خطاب به اصحاب فرمود: بعد از همه اين حرف ها اگر شما حضار و هم پيمانان و هوادارانتان ياريمان نكنيد، بدانيد كه اين ستمگران بيش از اين بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پيش مي روند تا نور پيامبر(ص) را به كلي خاموش كند. در هر صورت اگر به ما نپيونديد خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوكيل) من با شما اتمام حجت كردم حال آن كه مي دانم كه نمي آئيد. گفتم و مي دانم كه شما جهاد نخواهيد كرد.

 



عاشورا، دهگانه حقيقت

حميدرضا عنايتي
عاشورا زمانه اي است كه در گوشه اي از تاريخ نشست و جاودانه گشت. برخي از امور هر چند كه در لحظه تاريخي اتفاق مي افتد و در بند تاريخ، اسير است، ولي خود فرا لحظه و فرا تاريخي است. از آن جمله عاشوراست كه با معناي دهم است ولي از چنان كليتي برخوردار است كه همه زمانه را بلكه همه هستي را با خود همرنگ و هماهنگ ساخته است. ديگر عاشورا به معناي روز دهم از هر ماه و يا حتي روز دهم از ماه محرم سال 61 هجري نيست بلكه روزي همانند آن روزهايي است كه در قرآن بيان شده و گفته است كه ايام الله است. ايام الله تنها به سبب انتساب آن به خداوند معناي خاصي نيافته، بلكه اين انتساب نوعي فرا لحظه و فرا زمان را براي آن تثبيت مي كند.
ايام الله، تجلي حق و حقيقت
اگر بخواهيم براي ايام الله معنا و مفهوم واقعي و درستي ارائه دهيم، بايد آن را ظهور و تجلي حق و حقيقت بدانيم.
ايام الله روزي است كه خداوند بحق، ظهور و جلوه مي كند. از اين رو هر تجلي او يوم خوانده مي شود. بنابراين اين يوم القيامه و روز رستاخيز به معناي روز تجلي يك حقيقت كامل است. همه قيامت و رستاخيز روزي از روزهاي خداست. زماني كه خداوند تجلي به واحد قهار مي كند نيز روزي از روزهاي خداست: لمن الملك اليوم؟ لله الواحد القهار؛ امروز از آن كيست؟ و چون در آن حالت كسي جز خداي يگانه قهار نيست و همه را به حكم الموت مت؛ اي مرگ تو نيز بمير، همگان ميرا شده اند و تنها خداي قهار مانده است، خود در پاسخ خود مي گويد: لله الواحد القهار يعني از آن خدايي است كه يگانه و چيره است.
بنابراين هر روزي كه از آن خداست تجلي اوست و حق و حقيقتي كامل است و در بند و گرفتار لحظه و زمان و زمانه نيست. اين همان كل يوم هو في شان است؛ به اين معنا كه او هر روزي در تجلي خاص است.
عاشورايي كه در آن ثار الله به خون خود در كربلا افتاد نيز روز خداست كه در آن چنين به خلوص و اخلاص و خون تجلي كرده است.
عاشورا حقيقت الحقايق است و در آن حقايق دهگانه اي تجلي كرده است. در آن خلوص، شهادت، ايمان، شجاعت، فداكاري، حريت، صداقت، نجابت، مظلوميت و عشق به شكل اتم و اكمل تجلي يافته است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14