مقاومت ايرانيان مقابل هجوم فرهنگي يونانيان
|
|
نقش آفرينان عصرتاريكي - 38 صداقت متاع كمياب بازار ملي گرايان
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
مقاومت ايرانيان مقابل هجوم فرهنگي يونانيان
محمد مددپور در ميان اقوام كهن ايراني، پارت ها بر سرزميني فرمان مي راندند كه هيچ گونه وحدت فرهنگي نداشت، آنها از مصر و سوريه تا شرق ايران پراكنده بودند. فقدان فرهنگ واحد و تربيت فرهنگي عميق در عرف اين طايفه بدوي و دشمني پارس ها با آنها زمينه بعدي يونانزدگي آنها را فراهم مي كرد. حكمرانان اين قوم به يونانيان تعلق خاطر پيدا كردند، و نتوانستند از جريان هاي فرهنگي تمدن يوناني به كلي بركنار باشند، از اينجا هيچ گاه نهضتي ضدفرهنگ هلني در انديشه ابتدايي دشتي آنها پديد نيامد، هر چند با يونانيان رقابت سياسي داشتند. در حقيقت اسكندر پارت ها را آزاد كرده بود، و همين براي گرايش هلني آنها بسيار مؤثر بود. روي نخستين سكه هاي پارتي اشكاني، پس از پيروزي آنها بر يونانيان، نشان زئوس يوناني و الهه يوناني، آتنا حامي شهر، نقش مي شد، و پس از اين نيز بارها تصاوير عده اي از خدايان و الهگان يوناني چون زئوس، دمتر، انيكه و هركول نقش شده است، و تصوير شاه تقليدي از زئوس صنعتگران يوناني سلوكي است. پارت ها به تدريج تحت تأثير عميق تر فرهنگ و آيين شهرياري و دينداري هخامنشي و پارس ها قرار مي گرفتند، اما آنها را با رسم يونانيان مي آميختند. آنها به فرهنگ هلني اظهار علاقه مي كردند و القاب فيلوس و سوگنس و فيلهلنوس يوناني، به معني دوست و خويشاوند و يوناندوست، در ميان آنها و سكه هايشان رايج بود. به هر حال، با توجه به يونانزدگي پارت ها، آنها هيچ گاه مانند پارس ها به يك اقدام وسيع ضدهلني دست نزده اند. مي گويند هنگامي كه سر «كراسوس رومي» را در تيسفون به نزد «ارد» بردند، وي مشغول تماشاي صحنه اي از درام «با خانه» اثر ائوريپيدس بود. اين روايت دست كم مي تواند نشان دهد كه پارتيان را چگونه مردمي بايد پنداشت. حتي چهره شاهان را در اين دوره، به رسم يوناندوستي، مانند چهره يوناني آرايش مي شد، و با تركيبي از شيوه ايراني و يوناني. در پوشش و معماري و پيكرتراشي و نقاشي نيز شيوه هاي رئال و ناتورال يوناني نفوذ كرد. علي رغم تساهل و تسامح پارتي ها در برابر يوناني ها و پذيرش صوري فرهنگ يوناني و يونان مآبي، در عمق روح ايراني آنها نمي توانست سازش بنيادي و اصيل فرهنگ تفضلي و فرهي با فرهنگ فلسفي يوناني وجود داشته باشد، از اينجا هيچ گاه مدارس يوناني با خط و زبان يوناني در مراكز اصلي ايران رونق نيافت، و به همان سرزمين هاي غربي و بين النهريني محدود شد. نكته آن است كه، به ادعاي برخي نويسندگان تاريخ ايران، آنچه پايه هاي فرهنگ يوناني را در همان لايه هاي سطحي يونانزده، ايرانيان سست گردانيد، گذشت زمان و سلطه زنان شرقي بود!! در حالي كه در آغاز پارت ها به يونان گرايش بيشتري داشتند، حتي خدايان يوناني مانند زئوس را ستايش مي كردند، و اناهيتا و ميترا را در مرتبه اهورا مزدا قرار مي دادند و به نحوي شرك گرايش داشتند،3 اما در مراحل بعد به تدريج پارتي ها به اعتلاي تمدني و فرهنگي از مرحله دشت نشيني به شهرنشيني، به سوي اديان و اساطير مزدايي ايران گرايش بيشتري يافتند و روح ايراني خويش را بيش از پيش احيا كردند و به رهايي نسبي از ظاهر يونانيت رسيدند. اينها حتي به نحوي مسيانيسم مسيحي- يهودي و موعود مزدايي گراييدند و در انتظار نجات دهنده منتظري چشم اميد داشتند. اما، به هر حال، ساسانيان زرتشتي مذهب بعداً دوره پارتي را به عهد خسوف دين پاك و بهي تفسير كرده اند. در تاريخ باستان ايران، مانند تاريخ امپرياليسم جديد، در جاهايي كه غرب مآبي كردن آسيائيان، با سرعت و به قيمت از بين رفتن آداب و رسوم محلي جريان يافته، معمولا مقاومت هاي شديد بروز كرده است، اما در آن بخش از مدنيت آسيايي، كه به رهبري روشنفكران و عالمان ديني متجدد غربي مي شود، هيچ گونه مقاومتي صورت نمي گيرد، يا اين مقاومت بسيار اندك و محدودتر است. ايلغار و هجوم يوناني مانند آنچه در دوره اسكندر يا آنتيوخوس چهارم، مشهور به ديوانه، رخ داد، چون با شدت وحدت و بدون همراهي شاهزادگان و مغان ايراني صورت گرفت، مقاومت شديد ايجاد كرد، و انديشه سوشيانتي و موعودهاي ايراني و بين النهريني احيا شد؛ و چنين بود كه آنها خود را در شهر خدا، در محاصره شهر شيطان و بشر مي دانستند. براي نگهبانان شهر انسان يوناني، مانند ائوريپيدس، اين انديشه كه در آسمان خدايي وجود ندارد، احساس درد و رنج را برمي انگيخت. حمايت مهرداد و شهرياران پارتي، كه بدون فره تلقي شدند، در غرب ايران مقاومت را كاست، اما سرانجام به نابودي پارتي ها و آثار آنها با عروج اردشير بابكان ساساني انجاميد. نكته بسيار اساسي اين است كه هجوم يونانيان، به همان نسبت كه فرهنگ مصري و بين النهريني را نابود كرد، در روح ايراني مقاومت شرقي و ديني را برانگيخت و مانع از نابودي بنيادهاي اساطير و ديني آن شد. از اينجا در حالي كه مدارس فلسفي يونان در مصر و بين النهرين و انتاكيه، با حمايت شاهزادگان و روحانيون محلي اين سرزمين ها رونق مي گرفت، در ايران جز گرايش عملي به برخي آداب و رسوم يونان مآبانه، شاهد رسوخ فرهنگي نيستيم، حتي دانشگاه يونانگراي جنديشاپور نيز در عصر ساساني، با ترجمه چند متن منطقي و فلسفي، در برابر احياي فرهنگ زرتشتي از سوي موبدان و شهرياران قابل تأمل نيست. فرهنگ يوناني، علي رغم جاذبه هاي فكري بسيار براي برخي از مردان شرق چه از نظر صورت فكري و عقلاني و چه از نظر موادي كه براي پي افكندن ساختمان متافيزيكي تئولوژي ها و الهيات يوناني- شرقي، مانند آنچه در حوزه اسكندراني نو افلاطوني افلاطين و نو ارسطويي اسكندر افروديسي به كار مي آمد، در درون؛ اين فرهنگ فلسفي و پرخاشگر به اديان و اساطير كهن يوناني، مانند آنچه در آثار ائوريپيدس ياكسنوفانس و سقراط ديده مي شود، براي شرقيان وحشت انگيز و دردناك بود. اين امر به معني سكنا گزيدن در عالم غيرقدسي، چنان كه سقراط و ارسطو و اپيكور ورواقيان و ديگران آن را تصور مي كردند، بود. سخناني نظير اين كه، در «آسمان خدايي وجود ندارد»، يا، به گفته اپيكور، «خدايان موجوداتي زيبا، توصيف ناپذير و بسيار دور از آدميزادگان هستند و در كار بشر هيچ دخالتي ندارند و تنها دلخوشي آنان اين است كه با كامل ترين زبان ها يعني يوناني، با يكديگر گفتگو كنند.» يا گفته ارسطو كه «خدا را دوست نداشته باشيد، زيرا اين دوست داشتن به كار كسي نمي آيد، و او علم به جزئيات ندارد و ارتباطي شخصي با كسي پيدا نمي كند» هجو و بي معني مي نمود. انسان شرقي همواره خويش را در برابر خدايي حاضر و ناظر مي ديد، كه جهان را از قدس و فره و كروبيان پر و سعادت و خوشبختي جاودانه را به انسان موهبت مي كند. و انسان در برابر ايزدان و ساحت قدس به رقص و سماع نيايشگرانه در مي آيد.
|
|
|
نقش آفرينان عصرتاريكي - 38 صداقت متاع كمياب بازار ملي گرايان
مرتضي صفارهرندي سوليوان سفير آمريكا هم در نامه اي به وزارت خارجه اين كشور تأكيد مي كند: «از سرگيري فعاليت اعتصابي نفت منحصراً به دعوت (امام) خميني نسبت داشته و حتي يك نمونه مشهود از منطق اقتصادي در آن وجود ندارد.» 279 واقعاً كدام حزب سياسي مي توانست چنين نفوذي در اعماق جان اقشار مختلف مردم داشته باشد و اين مبارزه منفي حساب شده را براي به زانو درآوردن آمريكا و رژيم مورد حمايت آن هدايت كند؟ كدام حزب سياسي قادر بود در مدت چند ماه پادگان هاي رژيم شاه را از سرباز خالي كند و حتي مبارزات مردم را به داخل سالن ناهار خوري افسران گارد شاهنشاهي بكشاند؟ حال وقتي امام اين نفوذ كلام را داشته است آيا شايسته است كه ميراث داران تجربه هاي شكست خورده يكصد ساله، برنامه مبارزاتي اش را انحصارطلبانه، پوپوليستي و پرهزينه بنامند! با همه اينها امام و حلقه همراهان او درجريان انقلاب، راه را براي مشاركت برخي از ناهمراهان درمركزيت مديريت مبارزات هموار ساخته بودند. همان مهندس بازرگان كه در سفر به نوفل لوشاتو، امام را از پيگيري مبارزه عمومي براي حذف شاه برحذر مي داشت، اولين كسي بود كه از سوي علماي عضو شوراي انقلاب به عضويت اين شورا درآمد. نه تنها او بلكه افرادي مثل احمد صدر حاج سيدجوادي ـ كه اسناد پيش گفته از همراهي او با جريان مخالف محور شدن امام حكايت داشت ـ دكتر يدالله سحابي و مهندس كتيرايي (اعضاي نهضت آزادي) وارد شوراي انقلاب شدند. ياران امام در اين افراد، اندك اشتراكي را با فكر ديني يافته بودند. همين كافي بود كه آنان نيز با توجه به تخصص هايي كه داشتند در اين مسئوليت خطير شريك شوند. پس از ماجراي 13آبان 57، شاه در پيام خود با احترام غيرمعمول نسبت به روحانيت و وعده جبران خطاهاي گذشته از آنها براي «دعوت مردم به آرامش و نظم براي حفظ تنها كشور شيعه جهان» استمداد كرد. او نيز پايگاه اصلي مبارزات مردم را به درستي شناسايي كرده بود و قصد داشت از آن طريق، مسأله خود را حل كند. شايد اطرافيان شاه تصور مي كردند با اين كار مي توان بخش ديگري از روحانيت را به روش سيدكاظم شريعتمداري و گروه هاي ملي گرا مثل جبهه ملي و نهضت آزادي متقاعد كرد. رفتار متناقضي مثل روي كارآوردن دولت نظامي ازهاري بخش بي اهميتي از علل بي نتيجه شدن اين پيام بود. اين امام بود كه با عكس العمل صريح نسبت به اين پيام، تنها چيزي كه از آن به جاي گذاشت تحقير شاه به دست خودش بود. اگر چه حتي يك روز پس از روي كارآمدن دولت نظاميان تظاهرات مردم در شهرهاي مختلف آرام نشد، اما پيام امام به مناسبت آغاز محرم به عنوان «ماهي كه خون برشمشير پيروز شد» سفارت آمريكا را به اين تحليل رساند: «همه ايران براي يك رويارويي اساسي در ماه محرم مجهز شده است.» حركت خود جوش و ابتكار مردمي سردادن شعار الله اكبر در پشت بام ها و درگيري هاي خياباني در ساعات ممنوعيت عبور و مرور شب اول محرم و سپس تظاهرات خونين روز اول محرم تهران اولين پيامد پيام امام بود. اما در فرصت طلبي جريان مخالف روش مبارزاتي امام، همين بس كه «كميته دفاع از حقوق بشر» به محوريت مرحوم بازرگان، با اطلاع از قصد روحانيت براي برگزاري يك تظاهرات وسيع در روزهاي تاسوعا و عاشورا از سوي پيروان امام، در يك پيشدستي و بدون هماهنگي با روحانيت مبارز، در روز چهارم محرم با صدور اطلاعيه اي از مردم خواست «در روز تاسوعاي حسيني كه مصادف با روز جهاني حقوق بشر مي باشد» از جلوي دادگستري تهران تا دفتر كميته مزبور جنب حسينيه ارشاد راهپيمايي كنند!280 اما دو روز بعد در ششم محرم، روحانيت مبارز در اطلاعيه اي مسيرهاي هشت گانه راهپيمايي به سمت ميدان آزادي را تعيين كرد وآنچه براي مردم ملاك عمل بود، برنامه روحانيت مبارز بود. چنان كه ناصر ميناچي (يار نزديك بازرگان)پس از برگزاري راهپيمايي تاسوعا و عاشورا خطاب به«استمپل» مأمور سفارت آمريكا «كوشش رهبران روحاني» را علت «انصراف كميته حقوق بشر از نقشه خود» دانست.281 در روز هفتم محرم، رژيم عجولانه دكتر كريم سنجابي و داريوش فروهر را آزاد كرد. آن دو پس از دوره كوتاه بازداشت، در خانه مجللي در شمال تهران نگهداري مي شدند و در همين خانه، سپهبد ناصر مقدم رئيس ساواك، سنجابي را براي ملاقات با شاه آماده ساخته بود.282 تصاوير به جامانده از راهپيمايي هاي تاسوعا و عاشوراي 57 بعضاً حاوي عكس هايي از شريعتمداري و مصدق است. به نوشته سوليوان سفير آمريكا درتهران، اردشير زاهدي داماد شاه به وي گفته بود كه افراد حامي رژيم در اين راهپيمايي با حمل اين تصاوير سعي كرده بودند كه راهپيمايي را به ميانه روي بكشانند! يك سند ساواك با طبقه بندي «سري» نيز حاكي است: «شخص ناشناسي در مذاكراتي كه به طور خصوصي با كريم سنجابي داشته عنوان نموده، چنان چه در راهپيمايي روز 19/9/57 (تاسوعا) عكس (امام) خميني حمل مي شود عكس هايي هم از دكتر مصدق و ساير آيات، توسط راهپيمايان حمل گردد كه كريم سنجابي پاسخ داده: انجام مي شود.»283 در آن زمان سوليوان در گزارشي كه به آمريكا ارسال داشت اين گونه موارد را چنين تحليل كرد: «تمام اينها نشان دهنده همكاري بين دولت و رهبران ميانه رو مي باشد تا بدين ترتيب رهبران سياسي ميانه رو به جاي (امام) خميني كسب وجهه كنند. اين براي شاه تاكتيك خوبي است اگر او متعاقباً بخواهد با جبهه ملي به عنوان طرف اصلي براي تشكيل يك دولت ائتلافي مذاكره كند.»284 شركت كنندگان در راهپيمايي تاسوعاي 1357، تلاش جريان «ميانه رو» در ساعت اوليه راهپيمايي براي جلوگيري از كشيده شدن شعارها به ضديت با شاه و رژيم سلطنت به بهانه احتمال قتل عام مردم توسط عوامل شاه را كاملاً به ياد مي آورند. اين فضا به سرعت شكسته شد و «مرگ بر شاه» به شعار اصلي ميليون ها تظاهركننده تبديل شد. البته اين فشارهاي سياسي گروه ها برمردم عمدتاً به تهران محدود مي شد. در شهرستان هاي ديگر، آنها هيچ پايگاهي نداشتند تا بتوانند چنين مزاحمت هايي را براي روند طبيعي مبارزه مردم ايجاد كنند. مردم سخن خود را در روزهاي تاسوعا و عاشورا چنان بيان كردند كه به گفته فردوست، شاه پس از مشاهده جمعيت راهپيمايان از طريق بالگرد، خطاب به ازهاري گفت: «پس فايده ماندن من در اين مملكت چيست؟». اما سپهبد مقدم رئيس ساواك وقتي چند روز پس از عاشورا سنجابي را به ملاقات شاه مي برد، دبيركل جبهه ملي خطاب به وي گفت: «ما ممكن است براي شاه آخرين تيرتركش باشيم. اگر اين تير درست هدف گيري نشود به هدف نمي رسد.» سنجابي با شكستن پيماني كه در بيانيه خود در نوفل لوشاتو با امام بسته و در آن بر «عدم موافقت با هيچ تركيب حكومتي با وجود بقاي نظام سلطنتي» تصريح كرده بود، به ديدار شاه شتافت و دقيقاً همان شرطي را كه چند هفته بعد بختيار براي نخست وزيري با شاه مطرح كرد (يعني خروج موقت شاه از كشور) براي پذيرش اين مسئوليت مطرح ساخت.285 تنها عدم موافقت شاه با اين شرط در آن روز، مانع از آن شد كه سنجابي و جبهه ملي به سرنوشت فلاكت باري كه بعدها هم قطار آنها (بختيار) گرفتار آن شد، مبتلا شوند. صداقت؛ متاع كمياب بازار ملي گرايان تلاش سياسي در پشت صحنه و در غياب مردم، تقريباً عادت هميشگي ملي گرايان بود. اغلب مردم از رفتار واقعي ملي گرايان در جريان مبارزات اطلاع كافي نداشتند. براساس آنچه احسان نراقي (مشاور شاه) نقل مي كند، داريوش فروهر در مهرماه 1357 به وي گفته بود با آن كه جبهه ملي مقدار زيادي از راه را با انقلابيون مذهبي و غيرمذهبي پيموده است اما حاضر است رژيم شاه يا حتي پسرش را به شرط رعايت قانون اساسي مشروطه مورد حمايت قرار دهد.286 مرحوم بازرگان نيز در موضع گيري هاي علني هيچ گاه زاويه داشتن نگرش خود با روش و اهداف مبارزاتي امام را براي عموم مردم آشكار نمي كرد وتا پس از حذف او و يارانش از نظام جمهوري اسلامي، چيزي از مذاكرات او با امام درمهرماه 57 فاش نشده بود. به گفته مرحوم حجت الاسلام اسماعيل فردوسي پور (از شاگردان و همراهان امام در نجف و پاريس) بازرگان در اين مذاكرات به امام گفته بود: «شما مي گوييد شاه بايد برود، اولا كجا برود، شاه رفتني نيست، به فرض برود با آمريكا و ارتش چه مي كنيد؟ فكر اين دو ركن را كرده ايد؟» البته پاسخ امام و همراهي ملت با آن، چنان بود كه در 14 آبان 57 نهضت آزادي با صدور اطلاعيه اي اذعان كرد: «اكثريت قاطع ملت ايران، شاه و رژيم او را نمي خواهد و خواستار حكومت اسلامي است و اكثريت قاطع ملت ايران آيت الله العظمي خميني را به رهبري خود برگزيده است.»287 دو ماه بعد وقتي به دنبال راهپيمايي تاسوعا و عاشورا و سكته قلبي همراه با تمارض ارتشبد ازهاري، شاه در تكاپوي يافتن يك جايگزين وجيه المله به شاپور بختيار رسيد، ناصر ميناچي يار نزديك بازرگان و عضو مؤثر نهضت آزادي در ديدار استمپل، مأمور سفارت آمريكا چنين گفت: «بختيار مطمئناً در تشكيل دولت موفق خواهد شد. چون كه روحانيون ميانه رو از تلاش هاي او به اندازه كافي طرفداري مي كنند.» او همچنين تأكيد كرد: «شـريعتمداري تلفن خواهد زد و او را در سـوم ژانويه (12 ديماه) در قم براي تحكيم حمايت ميانه روها از كابينه بختيار ملاقات خواهد كرد.» ميناچي در اين ديدار گفت: «مهدي بازرگان رهبر نهضت آزادي ايران نيز با بختيار در حد مخالفت نكردن موافق خواهد بود.» مشابه همين موضع را اين نماينده نهضت آزادي قبل از آن در جريان مطرح شدن نخست وزيري غلامحسين صديقي (وزير كشور مصدق) داشت.288 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 279- اسناد لانه جاسوسي، جلد 66، ص 67. 280- اسناد نهضت آزادي، جلد 9، دفتر دوم، ص 204. 281- اسناد لانه جاسوسي، جلد 26، ص 28، به نقل از حسينيان، يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه (ص 567). 282- رك: كريم سنجابي، اميد ها و نااميدي ها، انتشارات مليون، لندن، 1368، صص 302 و 306، به نقل از حسينيان، همان، ص 623. 283- حسينيان، پيشين، ص 588. 284- اسناد لانه جاسوسي جلد 13، ص 2، به نقل از همان. 285- حسينيان، پيشين، ص 634. 286- احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان اوين، ص 49. 287- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، جلد 8، ص 469. 288- اسناد لانه جاسوسي، جلد 26، صص 115 و 97، به نقل از حسينيان، همان، صص 641 و 632.
|
|