(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 28  آذر 1389- شماره 19817

نعمت ارباب رجوع
خون ابراهيم(ع) در كربلا
آثار عجب
حرفهايي كه در پرونده اعمال ثبت مي شود!
نسيمي از آموزه هاي حسيني
ديدگاه
سرنوشت قاتلان كربلا



نعمت ارباب رجوع

قال الامام الحسين(ع): ان حوائج الناس اليكم من نعم الله عليكم فلاتملوا النعم
امام حسين(ع) فرمود: همانا نياز مردم به شما از نعمت هاي خدا بر شما است، پس از اين نعمت افسرده و بيزار نباشيد. 1
1- بحارالانوار، ج74، ص 205

 



خون ابراهيم(ع) در كربلا

روزي حضرت ابراهيم خليل(ع) سوار بر اسب، از سرزمين كربلا عبور مي كرد، ناگهان پاي اسبش لغزيد، و ابراهيم(ع) با اسب به زمين افتاد و سر ابراهيم شكست، و از آن خون جاري گشت. ابراهيم(ع) استغفار كرد، و تصور نمود شايد گناهي از او سر زده كه اين سقوط، كيفر آن است، از اين رو عرض كرد: «خدايا چه گناهي از من سر زده است؟» در اين هنگام جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد: خداوند مي فرمايد: «از تو خطايي سر نزده است» ولي سبط خاتم پيامبران و فرزند خاتم اوصياء يعني حسين(ع) را در اين مكان به شهادت مي رسانند، خون تو براي اينكه با خون او آميخته شود، اين حادثه رخ داد1.
1-بحارالانوار، ج44، ص 243

 



آثار عجب

سؤال:
عجب كه يكي از رذائل اخلاقي به حساب مي آيد چه آثار و تبعاتي در حيات فردي و اجتماعي انسان دارد؟
پاسخ:
عجب يكي از صفات منفي و رذايل اخلاقي است كه بيانگر رابطه ناسالم انسان با خودش مي باشد.
مفهوم عجب
عجب را در لغت اينگونه تعريف كرده اند: «خودپسندي، خودبرتربيني، تكبر، نپسنديدن چيزي، از خود راضي بودن(فرهنگ جديد عربي، فارسي، ص 350)
عجب در اصطلاح اهل عرفان
عجب عبارت از نظر كردن به نفس و عمل خود باشد به آنكه عبد خود را بزرگ شمرد و اين امر ناپسند است و اصل آن دو چيز است: يكي جاه خلق و مدح ايشان، ديگر آنكه كردار كسي بر كسي پسنده افتد و او را مدح كند تا فاعل به عمل خود معجب شود.
تفاوت عجب و تكبر
دو مفهوم عجب و تكبر شباهت معنايي با هم دارند، اما با اين وصف، تفاوت ظريفي بين آن دو وجود دارد؛ عجب آن است كه انسان بدون مقايسه خود با ديگران براي خويش مقام و رتبه و برتري قايل باشد؛ اما كبر آن است كه در مقايسه خويش با ديگران براي خود، بزرگي قايل باشد، بدون اينكه آن را اظهار كند. البته اگر اين صفت را اظهار كرد، مثل اينكه در زمان ورود به مجلسي به سبب خود برتربيني بكوشد درصدر مجلس نشيند، آن را تكبر مي گويند. ملااحمد نراقي در كتاب معراج السعاده در تفاوت عجب و تكبر مي نويسد: «فرق عجب با كبر آن است كه متكبر خود را بالاتر از غير بداند و مرتبه خود را بيشتر شمارد و در عجب پاي غيري در ميان نيست بلكه معجب آن است كه به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را شخصي بداند و منعم را فراموش كند.
ادامه دارد

 



حرفهايي كه در پرونده اعمال ثبت مي شود!

عارفي وارد مسجد شد. عده اي را ديد كه دور هم نشسته اند و درباره مسايل مختلف گفتگو مي كنند. گاهي سر هم بلند بلند داد مي زدند و گاهي با اشاره و كنايه با هم سخن مي گفتند.
عارف به جمع حاضر سلام كرد و به سوي طرف راست صف اول جماعت كه بيشترين ثواب را دارد رفت تا پس از اذان ظهر، مشغول نوافل و سپس نمازجماعت شود. چند قدمي بيشتر نرفته بود كه پيرمردي كه در بين گروه مزبور بود او را مخاطب قرار داد گفت: حاج آقا! سؤالي دارم.
عارف لبخندي زد و با مهرباني و تواضع اظهار داشت: در خدمتم، امر بفرماييد!
پيرمرد اظهار داشت: بلند حرف زدن عيبي دارد؟
عارف نگاه عميقي به او كرد و گفت: برادر! طنين صداي هركس بايد به اندازه اي باشد كه مخاطبين او كلامش را بشنوند، كمتر يا بيشتر از آن، مناسب نيست!
در همين حين جواني به جمع آنها نزديك شد و گفت: حاج آقا! ما براي تفريح و سرگرمي حرف مي زنيم و مي خنديم و مي خندانيم گاهي سر به سر بعضي از دوستان هم مي گذاريم تا شادي و خوشحالي كنيم، حرف هم كه باد هواست، اشكالي دارد؟
عارف اندكي ساكت شد سپس نگاه خريدارانه اي به جوان كرد و گفت: پسر خوب! حرف، عمل است! با همين حرف، انسان كافر يا مسلمان مي شود، ديگران را با خود، دوست يا دشمن مي كند، پدران و مادران ما با هم محرم شده اند، جنگها بپا شده و خونها ريخته شد و...
پيرمرد در حاليكه ساكت و خاموش به سخنان عارف گوش مي داد گفت: حاج آقا، چقدر خوب حرف مي زنيد!
عارف اضافه كرد: خداوند متعال خوب حرف زدن را به همه ما آموخته است و از ما خواسته است كه از ابزار زبان، بهترين استفاده را بنماييم.
جوان گفت: مگر از زبان استفاده بد هم مي شود كرد؟
عارف اظهار داشت: با زبان مي شود بيش از صد نوع گناه كرد كه بعضي از آنها جزء گناهان كبيره است مانند: دروغ، تهمت، قسم دروغ، سخن چيني، شهادت ناحق، غيبت، مسخره كردن ديگران، لقب هاي زشت، زخم زبان زدن و...
اكنون اكثريت گروهي كه در مسجد بودند در اطراف عارف جمع شده بودند و به سخنان او گوش مي دادند.
فردي از ميان جمع پرسيد: آقا حتماً اين حرفهاي ما حساب و كتاب هم دارد يا اينكه خداوند آنها را به حساب نمي آورد؟
عارف آه عميقي كشيد و گفت: اولا بخشش خداوند سبحان، حساب و كتاب دارد و ثانياً حتماً همه حرفهايي كه ما مي زنيم در نامه اعمالمان ثبت مي شود و در آخرت و در نزد خداوند متعال وقتي يكي يكي و به تنهايي حاضر مي شويم، بايد پاسخ منطقي برايشان داشته باشيم.
يكي گفت: ما يكي يكي و به تنهايي به نزد خدا مي رسيم؟
عارف افزود: نه تنها ما بلكه كل موجودات آسمان و زمين! سپس آيه 95 مريم را تلاوت فرمود:
و كلهم اتيه يوم القيامه فردا يعني: و همگي روز رستاخيز، تك و تنها نزد او حاضر مي شوند.
پيرمرد گفت: سبحان الله! حرفهايمان چه؟ آنها نيز نوشته مي شوند؟!
عارف گفت: در آيه 18 سوره ق آمده است:
ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد يعني: انسان هيچ سخني بر زبان نمي آورد مگر اينكه همان لحظه، فرشته اي مراقب و آماده براي انجام مأموريت و (ضبط آن در پرونده او) است. مرد ميانسالي در ميان گروه جلو آمد و گفت:
معلوم مي شود كه در هنگام سخن گفتن خيلي بايد مراقب باشيم؟
عارف افزود: بله، درست مي فرماييد بايد بهترين كلام را به بهترين وجه بيان نمائيم خداوند سبحان در اين خصوص در آيه 53 اسراء فرموده اند:
و قل لعبادي يقولوا التي هي احسن ان الشيطان ينزغ بينهم ان الشيطان كان للانسان عدوا مبينا به بندگانم بگو: سخني بگويند كه بهترين باشد زيرا شيطان (بوسيله سخنان نامناسب) ميانشان فتنه و فساد ايجاد مي كند (و بدانيد كه) شيطان هميشه دشمن آشكاري براي انسان بوده است.
جمع ساكت بودند به سخنان عارف گوش مي دادند كه صداي اذان بلند شد.
عارف گفت: حالا بهترين كار پس از گفتن اذان، اقامه نوافل است، التماس دعا.
جمع گفتند: ممنون حاج آقا! حاجات همه مؤمنين انشاءالله روا.

 



نسيمي از آموزه هاي حسيني

محمدمهدي رشادتي
آنچه در پي مي آيد گلچيني از آموزه هاي سيره اخلاقي
امام حسين(ع) است كه در قالب ده نكته بيان شده است .
اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
تواضع:
امام حسين(ع) روزي از محلي عبور مي كرد. عده اي از فقرا بر روي عباهاي پهن شده خود نشسته بودند و نان پاره هاي خشكي مي خوردند. امام(ع) وقتي از كنار آنها گذشت تعارفش كردند و او هم پذيرفت. نشست و تناول كرد و آنگاه به آنان گفت: «ان الله لايحب المتكبرين»(نحل/22) يعني خداوند متكبران و مردم مغرور و از خود راضي را دوست نمي دارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم، شما هم دعوت مرا بپذيريد. آنان هم دعوت حضرت را قبول كردند و همراه امام(ع) به منزل رفتند. سيدالشهداء(ع) دستور دادند هرچه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند و بدين ترتيب پذيرايي گرمي از آنان به عمل آورد و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت.(جلاءالعيون ص501)
بي ادعايي:
از امام حسين(ع) پرسيدند: چگونه صبح كرديد. (حالتان چطور است) فرمودند: صبح كرده ام در حالي كه پروردگاري دارم كه ناظر اعمال من است و آتش جهنم در مقابل من است و مرگ، مرا تعقيب مي كند تا جان مرا بگيرد و حساب و محاسبه (در دنيا و قيامت) مرا احاطه نموده است و من در گرو اعمال خود هستم.
اينگونه نيست كه هرچه را بخواهم و دوست داشته باشم همان برايم پيش آيد و بتوانم به آن برسم و نيز اينگونه نيست كه هرچه را كه دوست نداشته باشم بتوانم از خودم دور كنم. زيرا تمام امور، دست ديگري (خدا) است. اگر بخواهد مرا عذاب مي كند و اگر بخواهد مورد عفو قرار مي دهد. بنابراين كدام فقير از من فقيرتر است. (پيشواي سوم ص 30)
خود را از ديگران پايين تر ديدن:
از امام حسين(ع) درباره ادب پرسش كردند كه ايشان در پاسخ فرمودند: ادب آن است كه از خانه خود بيرون آيي و با هيچ كس برخورد نكني مگر آن كه او را برتر از خود ببيني. (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) ص 812)
چنانچه همين فرمايش كوتاه امام(ع) را خوب مورد توجه قرار دهيم، نتايج و آثار درخشاني را در روابط فردي و اجتماعي و اصلاح رفتارها در پي خواهد داشت.
به عنوان مثال:
1) وقتي ديگران را بهتر و بالاتر از خود دانستيم قطعا به او بي احترامي نمي كنيم.
2) از مردم غيبت نكرده و دنبال عيوب آنان نخواهيم بود.
3) هنگامي كه مردم بهتر از ما ديده شوند، براي آنها ناز و افاده و تكبر نمي فروشيم بلكه برعكس بالهاي تواضع و فروتني را براي آنها خواهيم گشود.
4) در برخورد با يكديگر تلاش مي كنيم جلوتر سلام كرده و ادب را رعايت نماييم.
5) كوشش مي كنيم كه به سخنانش توجه نموده و حتي الامكان آنها را بكار بنديم.
6) اگر واقعا سايرين را بالاتر و بهتر از خود دانستيم، آنگاه دعوا، مجادله و بگوومگوهاي بي حاصل با آنان بوجود نمي آيد.
7) هيچ گاه به ظاهر مردم قضاوت ارزشي نمي كنيم حتي رفتارهاي زشت و بد آنها را دليل بالاتر بودن خود نمي شناسيم.
8) با اين رويكرد، دوستي ها، رفاقت ها، محبت ها و همدلي ها افزايش مي يابد.
9) از حيث روحي و رواني، آرامش از دستاوردهاي ارزشمند آن خواهد بود.
پس بياييم به اتفاق اين پيام نوراني حضرت را جدي گرفته و از همين لحظه آن را عملياتي كنيم.
عفو و گذشت (عذرپذيري):
امام سجاد(ع) از پدر بزرگوارش امام حسين(ع) نقل مي فرمايند كه چنين شنيدم:
اگر مردي در اين گوشم (اشاره به گوش راست خود كردند) مرا دشنام دهد و در گوش ديگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را مي پذيرم. چرا كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) برايم نقل كردند كه از جدم رسول الله شنيدم كه مي فرمايد: بر حوض كوثر وارد نمي شود كسي كه پوزش و عذر مردم را قبول نكند، اعم از اينكه عذرش موجه و قابل قبول باشد و يا موجه نباشد. (ميزان الحكمه ج1 ص 81)
يكي از اساسي ترين ارزش ها و مكارم اخلاقي در زندگي اجتماعي و روابط انسانها گذشت از خطاهاي ديگران و پذيرش عذر آنهاست. اين ويژگي مي تواند دشمني ها را ريشه كن كند و محبت و وحدت در پي داشته باشد. زيرا آدميان در روابط اجتماعي خود قطعا دچار اشتباه و خطا مي شوند و روزي نيز اكثرا پشيمان شده و در پي عذرخواهي بر مي آيند. به همين دليل به منظور صيانت از استحكام روابط فيمابين، عذرخواهي ها را پذيرا باشيم كه در اين صورت كينه ها و دشمني ها جاي خود را به دوستي ها و مهرباني ها خواهد داد.
شيعه واقعي:
مردي به امام حسين(ع) عرض كرد: من شيعه شما هستم. حضرت فرمود: چيزي را ادعا نكن كه خداوند تكذيبت كند. شيعيان واقعي ما كساني هستند كه قلبشان از غل و غش و خيانت پاك باشد. فقط بگو كه از دوستان و علاقمندان ما هستي. هم چنين شخصي به امام(ع) گفت: من از شيعيان شمايم. امام فرمود: از خدا بترس و ادعاي چيزي نكن كه خداوند به تو بگويد دروغ مي گويي و با ادعاي خود به راه كج مي روي. شيعيان ما آنهايي اند كه دلشان از هر نيرنگ و دسيسه پاك است. بگو ما از دوستان شما هستيم.
نيز كسي به سيدالشهداء(ع) گفت: من از شيعيان شما هستم. امام فرمود: طبق اين ادعا مانند حضرت ابراهيم(ع) هستي كه خداوند درباره او چنين مي فرمايد: ابراهيم از شيعيان است زيرا با قلبي سليم به درگاه خداوند آيد (صافات/82-83)- به خودت نگاه كن، اگر قلب تو مانند قلب ابراهيم(ع) باشد، تو از شيعيان ما هستي ولي اگر دل تو به آن درجه نمي رسد كه از هر نوع غل و غشي پاك و پاكيزه باشد، تو از دوستداران ما خواهي بود. (داستان هاي روايي ص500)
حفظ كرامت انسان:
مردي انصاري از امام حسين(ع) تقاضاي مقداري پول كرد. امام فرمود: اي برادر! آبروي خود را از درخواست حضوري نگهدار و حاجت خود را به وسيله نامه اي برايم بنويس. هرچه ترا شاد كند آن را انجام خواهم داد. او نوشت: اي اباعبدالله! فلاني از من پانصد اشرفي مي خواهد و اصرار دارد كه زود بگيرد. به او بگوييد به من فرصت بدهد. حضرت همين كه نامه را خواند به منزل او رفت و كيسه اي حامل هزار اشرفي به او هديه كرد و فرمود: با پانصد اشرفي قرض خود را بده و با پانصد تاي ديگري زندگي خود را اداره كن. امام(ع) در پايان چنين فرمودند: هميشه از سه گروه تقاضا و درخواست كن: اول: مردم دين دار و با ايمان. زيرا آنها براي حفظ دين خود نيازت را برآورده مي كنند. دوم: مردم جوانمرد و با مروت، زيرا اين چنين كساني از مردانگي خود شرم دارند و لذا به تقاضاي ديگران پاسخ مثبت مي دهند. سوم: مردم خانواده دار و داراي اصل و نسب: زيرا آنها خوب مي دانند كه تقاضاكننده در واقع آبروي خود را در معرض خطر قرار داده لذا براي حفظ آبرو نياز درخواست كننده را اجابت مي كنند. (تحف العقول ص251)
مجادله:
به طور قطع بحث و گفتگو و كسب علم، عملي ارزشمند است. اما برخي ها با فراگيري بعضي از اصطلاحات و به دست آوردن مراتبي از علوم و فنون، مي خواهند ديگران را تحقير كنند و برتري علمي خود را به رخ بكشند. اين گونه مجادلات مورد تاييد اسلام نيست.
روزي در مدينه شخصي خدمت امام حسين(ع) آمد و با غرور و بي ادبي به امام گفت بيا بنشين تا در مباحث دين با هم مناظره كنيم. حضرت فرمودند: اي مرد! من نسبت به دين خودم آگاهي لازم را دارم و هدايت بر من آشكار است. اگر تو نسبت به دين آگاهي نداري برو و آموزش لازم را ببين، ما را با جدال و فخرفروشي چه كار؟ همانا شيطان انسان را وسوسه مي كند و در گوش او زمزمه مي كند و به او مي گويد: برو با ديگران در مباحث ديني جدل و مباحثه كن تا تو را ناتوان و جاهل ندانند.
توجه داشته باش كه مجادله چهارقسم است. اول: هر دو طرف مناظره در آنچه كه «مي دانيد» مجادله مي كنيد، پس هر دو نفر شما پند ناصحان را ترك گفتيد و رسوايي را خريديد و علم خود را ضايع كرديد. دوم: يا هر دو طرف جاهلانه با هم مناظره مي كنيد كه در آن صورت جهالت خود را آشكار مي سازيد. سوم: يا تو آگاهي و طرف مقابل ناآگاه است. پس او در حق تو ستم مي كند و مي خواهد تو را گمراه سازد. چهارم: يا او علم دارد و تو حرمت او را حفظ نمي كني و قدر او را نمي داني. پس مناظره در تمام اقسام ياد شده ناروا است. كسي كه انصاف دارد و حق را پذيرفته و فخرفروشي نمي كند، پس ايمان او محكم است و سخن او در مباحث ديني نيكوست و عقلش را از لغزش مصون داشته است. (فرهنگ سخنان امام حسين(ع) ص123)
صبر و استقامت:
در شب عاشورا، زينب(س) يكي دو نوبت حتي نمي تواند جلوي گريه اش را بگيرد. يكبار آنقدر گريه مي كند كه بر روي دامن حسين(ع) بيهوش مي شود. امام(ع) با صحبتهاي خودش زينب(س) را آرام مي كند و مي فرمايد: «لايذهبن حلمك الشيطان» خواهر عزيزم، مبادا وسوسه هاي شيطان بر تو مسلط بشود و حلم را از تو بربايد و صبر و تحمل را از تو بگيرد.
امام حسين(ع) خطاب به ابوذر غفاري مي فرمايند: عمو جان، نصيحت من به تو اين است كه: از خدا مقاومت و ياري بخواه و از اينكه حرص بر تو غالب بشود (كه بدبخت مي شوي) بر خدا پناه ببر. از جزع و بي تابي بترس، عموجان توصيه من به تو اين است كه مبادا در مقابل فشارها و سختي ها اظهار جزع و ناتواني بكني. (حماسه حسيني ص 152 و 176)
تسليم در برابر قضا و قدر الهي:
امام حسين(ع) هنگامي كه داشت به طرف كربلا مي آمد، جمله اي در جواب فرزدق شاعر معروف دارد كه جالب است. بعد از آن كه فرزدق وضع عراق را وخيم تعريف مي كند، امام مي فرمايند: اگر جريان قضا و قدر موافق آرزوي ما درآمد خدا را سپاس مي گوييم و از او براي اداي شكر كمك مي خواهيم و اگر برعكس، قضاي الهي برخلاف آنچه ما آرزو مي كنيم جريان يافت، باز هم (كسي كه قصد و هدفي جز حق و حقيقت ندارد و سرشتش سرشت تقوا است و از هر غرض و مرضي پاك است) زيان نكرده است. پس به هر حال هرچه پيش آيد خير است. من خدا را سپاس مي گويم، هم براي روزهاي راحتي و آساني و خوشي و هم براي روزهاي سختي و ناخوشي.
در طريقت پيش سالك هرچه آيد خير اوست
در صراط المستقيم اي دل كسي گمراه نيست
بر در ميخانه رفتن كار يك رنگان بود
خودفروشان را به كوي مي فروشان راه نيست
هرچه هست از قامت ناساز بي اندام ماست
ورنه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست
(كتاب شهيد- از شهيد مطهري ص128)
ارزش روشنگري:
درست است كه پوشاندن برهنه يا سير كردن گرسنه اي از شيعيان، ثواب بزرگي دارد، اما از ديدگاه امام حسين(ع) كار فكري و عقيدتي و روشنگري براي شيعيان از همه كارها بيشتر پاداش دارد. در همين زمينه امام(ع) مي فرمايند:
كدام يك بر تو خوشايند و دوست داشتني است؟ نجات آن مسكين و ناتواني كه فردي قصد كشتن او را كرده است؟ و يا نجات آن مؤمن از شيعيان ما كه شخصي دشنام دهنده و بي دين، قصد دارد او را از نظر فكري منحرف كند؟ اگر تو راه بسته را بر او بازگشائي تا با دليل و برهان الهي بتواند آن فرد بي دين و فرومايه را درهم بشكند و به شبهات او پاسخ دهد؟ آري، اگر اين فرد را از دست آن دشمن دشنام دهنده نجات دهي ارزشمندتر است كه خداي بزرگ مي فرمايد: و كسي كه آن شخص را زنده كند گويا همه انسانها را زنده كرده است. بنابراين اگر فكر كسي را زنده و روشن سازي و او را از انحراف و كفر به سوي ايمان سوق دهي گويا همه انسانها را زنده كرده اي، پيش از آنكه با شمشيرهاي آهني كشته شوند.
و در ادامه فرمودند: ارزش كسي كه يتيمان آل محمد(ص) را از نظر فكري اداره مي كند كه از رهبران خود جدا شده و در جهل و ناداني سقوط كرده اند و آنها را از ناداني مي رهاند و به ترديد و اشكالات آنها پاسخ مي دهد، در مقايسه با كسي كه به آنها غذا و آشاميدني مي خوراند همانند خورشيد است نسبت به ستاره كم رنگ سهاء. (فرهنگ سخنان امام حسين(ع) ص281)

فهرست منابع
1- منتهي الآمال
2- تحف العقول
3- جلاءالعيون مجلسي
4- داستان هاي روايي- سيد احمد فاضلي- نشر ميثم تمار
5- ميزان الحكمه- محمدي ريشهري
6- فرهنگ سخنان امام حسين(ع)- محمد دشتي- نشر اميرالمؤمنين(ع)
7- فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)- علي مؤيدي- نشر معروف
8- پيشواي سوم- مصباح يزدي- در راه حق- قم
9- حماسه حسيني- شهيد مطهري- صدرا
10- قيام و انقلاب مهدي(ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ به ضميمه شهيد- مطهري- صدرا

 



ديدگاه

قانون گذاري خدا، قانون شناسي عقل
آيت الله جوادي آملي:
قانون شناسي با قانون گذاري فرق دارد و هيچ كس در جهان حق قانون گذاري ندارد و تنها در اختيار والي است اما قانون شناسي وجود دارد عقل ولايت دار نيست و هيچ سهمي در قانون گذاري ندارد و تنها قانون شناس خوبي است و بعد از قانون شناسي، برخي از شئون نظير شهوت و غضب عهده دار اجراي قانون مي شوند.(1)

لزوم استقلال فرهنگي
آيت الله مكارم شيرازي:
ما همان گونه كه از جهت سياسي مستقل هستيم، بايد از نظر فرهنگي نيز مستقل باشيم و پيرو فرهنگ منحط غرب نباشيم. ما از لحاظ سياسي در نقطه مقابل مستكبران و غربي ها قرار داريم و استقلال سياسي خود را حفظ مي كنيم و برايش هزينه مي دهيم، اما متأسفانه از نظر فرهنگي از غربي ها و آمريكايي ها تبعيت مي كنيم و اين نگران كننده است.
متأسفانه صداوسيماي ما كم كم به سوي فرهنگ غرب مي رود، لباس هاي جوانان، همايش ها و پوشش و حجاب زنان هم دارد رنگ و بوي غربي به خود مي گيرد.
مديران فرهنگي جامعه بايد بدانند، اگر به دنبال فرهنگ غرب برويم، خداي ناكرده اين دغدغه وجود دارد كه به تبع از دست دادن استقلال فرهنگي، استقلال سياسي ما نيز دچار خدشه شود.

لزوم اهتمام به امر به معروف و نهي از منكر
آيت الله صافي گلپايگاني:
شيعه اگر بخواهد راه سيدالشهدا(ع) كه همان راه خداوند متعال است را برود، بايد به مسئله امر به معروف و نهي از منكر اهتمام خاصي داشته باشد.
متأسفانه امروزه آن طور كه بايد و شايد اين اصل در جامعه مورد توجه نيست، حال آن كه اهل بيت(ع) به امر به معروف و نهي از منكر عنايت ويژه اي داشته و همواره بر اجراي آن تاكيد مي كرده اند.
ما بايد كاري كنيم كه چهره واقعي اسلام و نظام اسلامي را با اجراي اين اصل به دنيا نشان دهيم2.

شاخص هاي بصيرت الهي
آيت الله مصباح يزدي:
بصيرت در واقع به دست آوردن اطلاعات كاملي از هدف و انگيزه رقيب، قدرت، امكانات و حاميان داخلي و خارجي اوست و هر چند كسب اين آگاهي ها براي كسب مقام در هر دو مشترك است، اما اين آگاهي ها در سياست الهي همان بصيرت است ولي در سياست بشري كه هدف در آن صرفا به دست آوردن قدرت است بصيرت ناميده نمي شود.
در سياست بشري همه چيز ابزاري براي رسيدن به مقام است، اما در سياست الهي مقام ابزاري براي رسيدن به هدف الهي، كار در جهت رضاي خدا و خدمت به مردم است البته با اين قيد كه در سياست الهي نمي توان از هر نوع ابزاري ولو فاسد و حرام استفاده كرد چرا كه از حرام چيزي جز حرام حاصل نمي شود.

مثلث دانشگاه اسلامي
آيت الله سبحاني:
دانشگاه بايد از همه نظر به ويژه سه ضلع مديريت، اساتيد و متون درسي محاسبه شود، دانشگاهي كه اين مثلث را داشته باشد سازندگان آن در نزد مردم ستودني هستند. زماني كه مقام معظم رهبري مي فرمايند دانشگاه ها بايد اسلامي شوند بيشترين تاكيد را بر متون درسي توجه دارند.
متون درسي را بايد اسلامي كنيم و از عقل و علم نيز بهره بگيريم، البته اين علوم نبايد در مقابل دين قرار گيرد و اگر اين ها درست شود خروجي دانشگاه دانشجوي متعهد و مسلمان است3.

لزوم اصلاح اقتصاد بيمار
آيت الله مظاهري:
امروز با گذشت بيش از سه دهه از انقلاب شكوهمند اسلامي و وجود تجربيات بسيار جامع و خوبي كه در زمينه هاي مختلف اقتصادي، به دست آمده است، انتظار به حق مردم و جامعه در عرصه اقتصاد، بيش از آن چيزي است كه در آن قرار داريم.
مشكل فقر و محروميت كه در جامعه ما به شكل بسيار نگران كننده اي خودنمايي مي كند، با برنامه ها و اقدامات موردي و مقطعي، حل شدني نيست و براي حل اين مشكل بزرگ، بايد اقتصاد بيمار اين كشور با همت همه برنامه ريزان و مسئولان كشور و با توجه به تعليمات حيات بخش و زندگي ساز اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، اصلاح گردد4.

مفهوم تمسك به ولايت
آيت الله سيداحمد خاتمي:
اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه نامه اي بسيار هشداردهنده دارند كه مي فرمايند: راز بدبختي گذشتگان اين بود آنها كه حاكم بودند حق مردم را نمي دادند. لذا مردم به سمت رشوه رفتند، بستر رشوه و پارتي بازي ها اين است كه مردم به حقشان نرسند، اگر از طريق راه قانوني نشد به سمت راه غيرقانوني مي روند «تقوا يعني مر قانون نسبت به همه رعايت شود، بنابراين تمسك به ولايت علي(ع) يعني اين، آن كسي كه در عرصه بيت المال حساسيت علي(ع) را دارد، جزو متمسكين به ولايت مولا است5.

رفتار وهن آميز
حجت الاسلام والمسلمين قرائتي:
امروز نمي شود براي جوانان از كتب تفاسير قدما استفاده كرد، بلكه مي بايست چارچوب تفسيري را نگه داشت و مصاديق را عوض كرد، آيه «يا ايهاالذين امنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا...»(البقره:104) به چه درد جوان مي خورد، اين آيه با مصاديق امروزي مي شود وقتي به عشق امام حسين(ع) قمه مي زنيد شبكه هاي ماهواره اي غرب يك روانشناس مي آورد و تحليل مي كند اين آدم ها به مرز خودكشي، خودزني و خودآزاري دچار شدند و اين امر باعث ضربه زدن به دين و تشيع است. متأسفانه در عزاداري ها رفتارهايي مشاهده مي شود كه بعضا مورد سوءاستفاده دشمنان اسلام قرار مي گيرد و باعث ضربه به تشيع مي شود6.

آزادي بر ضدآزادي
حسن رحيم پور:
اگر ملاك تنها اصالت آزادي باشد يعني هيچ كدام از ارزش هاي ديگر اهميت ندارند و با هم برابرند، علم و جهل با هم برابرند. شما نمي توانيد مزاحم جهل من شويد چون به آزادي من تجاوز كرده ايد! ابراهيم در اين منطق ضدآزادي است كه با تبر بت هاي مشركين را مي شكند.
در منطق ما هيچ چيز از جمله آزادي ابتدا به ساكن خودش مستقلا قابل ارزش گذاري نيست، حقوق بشر خودش قابل فهرست شدن نيست. مگر اينكه ما درباره غايت، هدف و نهايت زندگي در عرصه انسان شناسي و هستي شناسي به نتيجه برسيم. به تفاهم برسيم. حقوق، وسيله ]ايست[ براي رسيدن به چه هدفي؟7

1-سايت معظم له، 11/9/89
2- مركز خبر حوزه، 10 و 16/9/89
3- خبرگزاري فارس، 7 و 11/9/89
4- خبرگزاري رسا، 14/9/89
5- خبرگزاري فارس، 5/9/89
6- مركز خبر حوزه، 14/9/89
7- خبرآنلاين، 17/7/89

 



سرنوشت قاتلان كربلا

عمر سعد
يكي از كساني كه نزد مختار داراي موقعيت خاصي بود و مختار او را به خاطر قرابت و نزديكي او با اميرالمؤمنين(ع) گرامي مي داشت «عبدالله بن جعده بن هبيره» بود.
عمربن سعد نزد عبدالله بن جعده آمد و به او گفت: «براي من از مختار امان بگير!» عبدالله وساطت كرد! و مختار اين امان نامه را براي او نوشت: «اين امان نامه اي است از مختار بن ابي عبيد براي عمربن سعد بن ابي وقاص، تو در امان هستي به امان خدا، خودت و مالت و اهل و فرزندانت و تو به خاطر آنچه كرده اي، تا زماني كه اطاعت كني و در خانه و شهر و نزد اهلت بماني و حادثه اي به وجود نياوري در امان خواهي بود.»
پس از آن، مأموران مختار و پيروان آل محمد(ص) و ديگران، او را مي ديدند و مزاحم او نمي شدند و گروهي بر اين امان نامه شهادت دادند و مختار هم عهد و پيمان بسته بود كه به اين امان نامه وفادار باشد، مگر اين كه عمر بن سعد حادثه اي بيافريند و خدا را بر اين امر گواه گرفت.
مختار روزي به يارانش گفت: «فردا مردي را خواهم كشت كه داراي اين نشانه هاست: قدم هايي بزرگ، چشمان او در گودي فرورفته و ابروانش به هم چسبيده و كشته شدن او، مومنان و فرشتگان مقرب را شاد و خوشحال مي كند.»
«هيثم بن اسود نخعي» نزد مختار بود، از آن نشانه ها دانست كه مقصود او، عمر بن سعد است، به منزل آمد و فرزندش «عريان» را طلب كرد و او را نزد عمربن سعد فرستاد تا وي را از تصميم مختار آگاه كند و به او بگويد كه: «از خودت مواظبت كن.»
عمربن سعد گفت: «خدا پدرت را جزاي خير دهد! كه شرط برادري را به جاي آوردي، ولي مختار بعد از امان نامه اي كه به من داده است چگونه مي تواند كه با من چنين كند؟!»
از اين رو هنگامي كه شب شد از منزلش بيرون رفت و غلامش را از تصميمي كه مختار درباره او گرفته و همچنين از امان نامه مختار آگاه كرد.
غلامش به او گفت: «مختار با تو شرط كرده است كه تو كاري انجام ندهي چه حادثه اي بالاتر از اين كه تو، خانه و اهل خود را رها كرده و به اينجا آمده اي! هم اكنون بازگرد و بهانه اي براي نقض آن امان نامه به دست مختار نده.»
عمربن سعد نيز بازگشت. خبر رفتن عمر سعد را به مختار رساندند، مختار گفت: «مرا برگردن او زنجير و سلسله اي است كه او را دوباره بازگرداند.» صبح روز بعد مختار «ابوعمره» را فرستاد و به او فرمان داد كه عمربن سعد را بياورد، ابوعمره بر عمربن سعد وارد شد و به او گفت: «امير را اجابت كن.»
عمر برخاست ولي از فرط اضطراب و رعب و وحشت، قدم بر روي لباس هايش گذاشت و لغزيد، ابوعمره با شمشير به او حمله كرد و او را از پاي درآورد و به هلاكت رساند و سر او را در دامن قبايش گذارده و آورد و نزد مختار گذاشت.
مختار به «حفص» پسر عمر بن سعد كه نزد وي بود رو كرد و گفت: «اين سر را مي شناسي؟» حفص گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» و در ادامه گفت: «آري و بعد از او خيري در زندگي نيست.»
مختار گفت: «راست گفتي تو نيز بعد از او زنده نخواهي بود، حفص را به پدرش ملحق كنيد.» پس حفص را نيز كشتند و سر او را نزد عمر بن سعد گذاشتند.
سپس مختار گفت: «عمر بن سعد را به جاي حسين(ع) و حفص فرزند او رابه جاي علي بن الحسين (علي اكبر) كشتم، اما اين دو هرگز قابل مقايسه و برابري با آن دو نخواهند بود. به خدا سوگند اگر من سه چهارم قريش را به هلاكت برسانم برابر ارزش انگشتي از انگشتان حسين(ع) نخواهد بود.»(1)
لازم به يادآوري است كه علت شتاب مختار در كشتن عمربن سعد اين بود كه يزيدبن شراحيل انصاري نزد محمدبن حنفيه آمد و بر او سلام كرد و بين آنها سخناني رد و بدل شد تا اين كه صحبت از مختار به ميان آمد، محمدبن حنفيه گفت: «مختار مي پندارد كه شيعه ماست در حالي كه قاتلان حسين(ع) با وي همنشيني مي كنند.» يزيدبن شراحيل چون به كوفه بازگشت، نزد مختار آمد و او را از آنچه محمدبن حنفيه گفته بود آگاه كرد، به اين دليل مختار تصميم بر كشتن عمربن سعد گرفت.(2)
مختار سر عمربن سعد و پسرش حفص را براي محمدبن حنفيه فرستاد و اين نامه را براي او نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم، براي مهدي(3) محمدبن علي، اين نامه از مختاربن ابي عبيد، سلام بر تو اين مهدي، من خدا را حمد مي كنم، آن خدايي كه شريكي ندارد اما بعد، خدا مرا عذابي براي دشمنان شما قرار داده است، دشمنان شما برخي اسير و گروهي متواري و فراري و دسته اي كشته و بعضي رانده شده اند، پس خدا را حمد مي كنم كه قاتلان (خاندان) شما را كشت و ياوران شما را ياري كرد. من سر عمر بن سعد و فرزندش را نزد تو فرستادم و بر هر كسي از قاتلان حسين(ع) و اهل بيتش كه دست يافتم او را كشتم و خدا از انتقام گرفتن از باقيمانده آنان ناتوان نيست و من تا زماني كه بر روي زمين از آنها كسي باشد آنها را رها نمي كنم پس نظر و رأي خودت را براي من بنويس تا من از شما پيروي كرده و بر آن باشم، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد.»(4)
سپس مختار هر كه را كه گفتند او از قاتلان حسين(ع) و پيروان او و دشمنان حسين(ع) است به هلاكت رساند و به آتش كشيد و خانه آن را كه فرار كرده بود خراب كرد.(5)

پي نوشت ها:
1- تجارب الامم، ج 2، ص 151
2- كامل ابن اثير، ج 4، ص 241
3- در وجه تسميه محمدبن حنفيه به مهدي بعضي گفته اند كه مختار، ايشان را امام واجب الاطاعه و مهدي امت مي ناميد. (تاريخ طبري، ج 7، ص 40)
4- تجارت الامم ج 2 ص 153
5- سرنوشت قاتلان شهداي كربلا- عباسعلي كامرانيان

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14