(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 16 دی 1389- شماره 19833

احمدي نژاد ستيزي راهبرد انتخاباتي رقيب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




احمدي نژاد ستيزي راهبرد انتخاباتي رقيب

حميدرضا اسماعيلي
در سال 88 يك موضوع به روشني قابل دريافت بود؛ اينكه در جامعه كنوني و در حال گذار ايران به دلايل مختلف نارضايتي هايي از وضعيت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي وجود دارد. اما نكته سياست ورزانه جبهه دوم خرداد اينجا بود كه تلاش داشت احمدي نژاد را عامل همه كاستي ها و مشكلات معرفي كند. مشكلاتي كه بسياري از آنان ساختاري بودند و ريشه هاي تاريخي داشتند. اصولاً وجود همين مشكلات در چهار سال پيش بود كه موجب شد احمدي نژاد با شعارهايي كه بوي «تغيير» مي داد بر منصب رياست جمهوري بنشيند. اين بار نيز جبهه دوم خرداد براي آن كه بتواند در انتخابات به موفقيت برسد به شعار «تغيير» روي آورد و حتي به ايدئولوژي سكولاريستي خود پشت كرد و در صدد برآمد تا نيروهاي اجتماعي مختلف با گفتمان هاي متفاوت را كه در دو عنصر «نارضايتي از وضع موجود» و «مخالفت با احمدي نژاد» شريك هستند در يك اردوگاه جمع كند. آنها در طول چهار سال گذشته اينگونه تفسير و تبليغ كرده بودند كه احمدي نژاد عامل تمام كاستي ها و مشكلات كنوني كشور است و نارضايتي ها با رفتن او از اين منصب برطرف خواهد شد. لذا موسوي گام نخست خود را براي رسيدن به كرسي رياست جمهوري با رويكردي سلبي و نفرت خيز برداشت. به عبارت ديگر، با پيگيري اين رويكرد، رأي موسوي وقتي تأمين مي شد كه نفرت از احمدي نژاد به حد اعلا مي رسيد. احمدي نژاد وقتي قافيه را مي باخت كه آراي بيش از هفده ميليوني وي در دوره گذشته ريزش مي كرد و اين ريزش وقتي حاصل مي شد كه دل ها پر از كينه او شود. چنانكه خواهيم ديد در بيشتر رسانه هاي طرفدار موسوي به جاي آن كه به طور علمي برنامه هاي او را براي مديريت كشور و اصلاح وضعيت امور به منظر عموم بگذارند با هزاران خبر سلبي تنها از اينكه احمدي نژاد كشور را به بحران كشانده است، سخن گفته شد.
به هر طريق، مهمترين پاسخي كه موسوي به پرسش «چرا پس از بيست سال سكوت اكنون وارد عرصه شديد؟» داد، اين بود كه «احساس خطر كردم؛ والا با اين سن و سال وارد عرصه انتخابات نمي شدم.»71 چنان كه ديديم اين پاسخ، پرسش هاي ديگري توليد كرد و نتوانست راه خود را براي نفوذ در ميان توده پيدا كند. روشن بود كه اين پاسخ دست كم همه واقعيت نيست. گذشته از اين كه احساس موسوي چه اندازه با واقعيت انطباق داشت، اما به هر حال او حق داشت كه هر احساسي كه مي خواهد از وضعيت كنوني داشته باشد: «احساس خطر» يا «احساس رضايت». معلوم است كه رسيدن به هر كدام از اين احساس ها دليل بر واقعي بودن آن نيست. لذا حتي اگر گزاره بالا را داراي صدق اخلاقي بدانيم و با صدق منطقي آن هم كاري نداشته باشيم، اما براي شركت در انتخابات اين دليل كافي و قانع كننده نبود. به طور مثال، بسياري در جبهه اصلاحات چنين احساسي داشتند اما چنين اقدامي نكردند. لذا از دلايل ديگري كه مي توانست ذكر شود - اما موسوي بنابر مصالح شخصي آن را نمي گفت - اين بود كه وي از شكست دادن احمدي نژاد مطمئن بود و چندان در اين مورد ترديد نداشت. او اگر از اين موضوع مطمئن نبود، انگيزه اي براي شركت نداشت. تقريباً از سال 76 همواره جريان دوم خرداد موسوي را به عنوان چماقي براي جبهه رقيب به كار مي برد و همواره اينگونه وانمود مي شد كه هرگاه او در هر انتخاباتي شركت كند، پيروز مبارزه خواهد بود.
موسوي همواره آخرين تير تركش اين جبهه معرفي مي شد. لذا يكي از دلايلي كه موسوي را براي اين كار مصمم كرد، اما ناگفته ماند، اعتقاد دروني او به پيروزي بود؛ اگر نه او پس از 68 سال عمر و هشت سال نخست وزيري نيازي به خطر جاه طلبي نداشت. او با اين شرايط تنها در صورتي در رقابت حاضر مي شد كه تقريباً از دستيابي به نتيجه مطمئن باشد. اما دليل ديگر، شباهت ظاهري گفتماني او با احمدي نژاد بود كه موجب مي شد او براي اثبات خويش و جبهه اي كه به آن تعلق دارد احساس تكليف كند و به او القا كنند كه رسالتي تاريخي بر عهده دارد. او بايد نشان مي داد كه گفتماني كه احمدي نژاد اكنون خود را به نماد آن تبديل كرده به اشتباه اينگونه شده است. در واقع او بايد جبران اشتباه خويش در سال 84 را مي كرد. در سالي كه او گمان نمي برد گفتمان عدالت خواهي تا اين اندازه پيرو داشته باشد. در آن سال به اشتباه شركت نكرد و احمدي نژاد شركت كرد. او نگفت و احمدي نژاد گفت. او خفت و احمدي نژاد نخفت. لذا در سال 88 بايد نشان مي داد كه اين شاهين به اشتباه بر دوش رقيب نشسته و او نسخه اي بدلي است.
دليل ديگر مي توانست اين باشد كه در طي سال هاي 84 تا 88 هيمنه مديران و ساختارهاي اقتصادي كه از سال 68 بر امور كشور حكم فرما بود، شكسته شده بود و ايجاد دگرگوني و تغيير را براي رئيس جمهور بعدي ساده تر مي كرد. لذا، برخلاف آنچه كه ادعا مي شد، اين احساس وجود داشت كه رئيس دولت بعدي از اختيارات مناسبي براي ايجاد دگرگوني برخوردار است؛ كه اين خود تا حدي در اقدامات دولت احمدي نژاد در چهار سال گذشته ريشه داشت. البته دليل ديگري كه پيشتر گفته شد درخواست برخي خواص سياسي و اعلام حمايت آنان از وي بود. موسوي با تجربه اي كه داشت مي دانست بدون حمايت بخش مهمي از خواص سياسي كارها پيش نمي رود.
«احمدي نژادستيزي» راهبرد تبليغات انتخاباتي
تحليل و بررسي شيوه تبليغاتي موسوي در ايام انتخابات و حتي پس از آن نشان مي دهد كه رويكرد به كار گرفته شده در آن، با متني كه به نام «منشور راهبردي» اين جريان منتشر شد مطابقت دارد. نويسنده اين متن محمدرضا تاجيك، مشاور دولت خاتمي و مشاور تبليغاتي و انتخاباتي موسوي بود. در درون اين متن نيز دو راهبرد گذشته جبهه دوم خرداد يعني «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پايين و چانه زني در بالا» به وضوح نمايان است. البته اين تفاوت وجود دارد كه ادبيات تاجيك نسبت به حجاريان دانشگاهي تر است. در اين متن هدف، كسب قدرت هژمون در آينده جامعه معرفي شده است. وي براي دستيابي به اين مقصود اين روش ها را معرفي مي كند: تسخير ميكروفيزيك قدرت؛ تسخير جامعه مدني از طريق سياست هاي خرد و پراكنده، از طريق جنگ در هر موضع (هر زمان، هر مكان)، از طريق پيشتازي فرهنگي اجتماعي، مستغرق شدن در جامعه مردمان، از طريق جذب ديگران، از طريق ايجاد مديريت و سوار شدن بر امواج بحران؛ ايجاد يك جنبش كارناواليستي عظيم تسخير قدرت هاي جاري در ريزبدنه هاي جامعه؛ ايجاد گسست هاي كوچك و انقلابي ذره اي (مولكولي) بي پايان از طريق مبارزه و مقابله با قدرت در محل اعمال. يعني مبارزه محلي و پخش و خرد شده به تعداد و تنوع ساختارهاي زندگي روزمره و از طريق مبارزه غيرسلسله مراتبي گروهك هاي كوچك كه مركزيت را زير سؤال برده و مبارزات ويژه خود را پيش مي برند. زيرا فعاليت گروهي سراسري به توطئه و قدرت طلبي متهم مي شود. در اين متن همچنين آمده است مبارزه در جامعه شبكه اي به صورت گروهكي (نفر و خانواده) و نه گروهي (حزب و سازمان) عمل مي كند و شكل واحد، يگانه و متمركز ندارد. شبكه اجتماعي از گروهك هاي نامحدود، متكثر و كمتر شناخته شده عمل مي كند و پيكره اصلي قدرت را مي سازد و در بدنه قدرت حاكم مستقر شده و عمل مي كند.72
دقت به راهبرد انتخاباتي بالا نشان مي دهد كه اين شيوه تلاش دارد از قدرت هاي كوچك و ريز منتشر در جامعه به واسطه حلقه اي كه در زمان مقتضي آنها را به يكديگر پيوند مي زند، قدرتي بزرگ و برتر ايجاد كند. لذا چيزي كه مي توانست اين ريزبدنه ها را به يكديگر پيوند بزند و از هويت هاي گسيخته آنان هويتي واحد، تحريك برانگيز، تشويق كننده و سرنوشت ساز ايجاد كند، برگزيدن يك «نماد» بود تا آنان بتوانند همديگر را پيدا كنند، مايه قوت قلب يكديگر باشند و مزاج جامعه را بسنجند. وجود يك «نماد مشترك» مي توانست علامتي براي قدرت هاي كوچك و خرد باشد تا به واسطه آن قدرتي بزرگ تشكيل دهند. اين نماد همان رنگ سبز بود. نماد سبز همان تسخير ميكروفيزيك قدرت بود كه اين چنين عينيت مي يافت. نماد سبز به معناي جنگ در هر موضع و در هر مكان و زمان بود؛ مستغرق شدن در جامعه را در پي داشت؛ به جذب ديگران ياري مي رساند؛ ايجاد يك جنبش كارناواليستي عظيم را تسهيل مي كرد. مبارزه محلي و خانه به خانه را دامن مي زد و در ضمن از اين كه آنان را به يك مركز نسبت دهد دوري مي جست.
البته انتخاب رنگ سبز براي بخش هاي سنتي تر جامعه و بخش هاي دور از مركز استفاده ابزاري از مذهب را نيز در نظر گرفته بود. احترام ايرانيان به سادات مؤمن و اصولاً برجستگي مسئله سيادت در بخش هايي از جامعه ايران استفاده از اين رنگ را بيش از رنگ هاي ديگر توجيه مي كرد. موسوي خود در توضيح اين كه چرا رنگ سبز را برگزيده است، به عنصر مذهبي رنگ سبز متوسل شد. به عبارت ديگر، گرچه جبهه دوم خرداد در سال 76 تلاش كرد تفسيري سكولاريستي از رأي به خاتمي ارائه دهد، اما خود نيز مي دانست كه بخش مهمي از رأي به خاتمي به دليل روحاني بودن وي، سيد بودن او و تأكيد وي بر گفتمان ديني است؛73 لذا در سال 88 به جذب اين جمعيت گسترده نيز نظر داشت.
بر اين اساس در پايگاه اينترنتي «ميرحسين» درباره بهره گيري از نماد سبز كه از آن با عنوان «جنبش سبز» ياد مي كند چنين آمده است: «در اين پروژه ايرانيان با انگيزه حامي مهندس موسوي به هنگام سوار شدن به تاكسي و اتومبيل هاي كرايه و آژانس ها در طي مسير ضمن توزيع روزنامه هاي انديشه نو، كلمه سبز و كليپ هاي انتخاباتي مهندس موسوي به راننده و ساير مسافرين پيام هاي مهندس موسوي را به ايشان انتقال مي دهند. در اين پروژه ايرانيان با انگيزه حامي مهندس موسوي با استفاده از خودروهاي شخصي خود كه با روبان ها و پرچم هاي سبز متمايز شده اند اقدام به رساندن رايگان مردم به مقاصد خود نموده و در طي مسير ضمن توزيع روزنامه هاي انديشه نو، كلمه سبز و كليپ هاي انتخاباتي مهندس موسوي و يا پخش فايل هاي صوتي ايشان پيام هاي مهندس موسوي را به ايشان انتقال مي دهند.« در اين روزنامه همچنين به «چت سبز»، «دانشگاه سبز»، «مساجد سبز»، «هيأتهاي سبز»، «مطب سبز»، «متروي سبز»، «اتوبوس سبز»، «ميهماني سبز»، «كافي شاپ سبز»، «مغازه سبز» و «اماكن سبز» اشاره شده و توصيه هايي مشابه آن را كرده است.74
در انتخاب رنگ سبز و كلمه سبز همچنين گوشه چشمي هم به جنبش هاي محيط زيستي چپ نماي جوامع غربي داشته اند كه از كلمه و رنگ سبز در نام گذاري سازمان هاي سياسي خود استفاده مي كنند؛ تا حمايت تبليغاتي و مؤثر آنها را در جوامع غربي نيز داشته باشند و خود را نيز از جنس همان ها معرفي كنند.
جبهه دوم خرداد براي جذب ريزبدنه هاي جامعه و ساخت ماكروفيزيك قدرت از پيوست ميكروفيزيك قدرت، بايد به نوعي رمزگشايي از وضعيت كشور وانمود مي كرد. اگر دو مفهوم از ريزبدنه هاي جامعه داشته باشيم، نخست به معناي همه بافت هاي جامعه و دوم بافت هايي كه از وضعيت موجود ناراضي و معترض باشند، جبهه دوم خرداد در پي آن بود تا ابتدا اوضاع را بسيار نامطلوب و بحراني نشان دهد و سپس عامل اين وضعيت را «احمدي نژاد» معرفي كند. به اين معنا «احمدي نژادستيزي» راهبردي بود كه مي توانست ريزبدنه هاي جامعه به ويژه بخش معترض را كه از وضعيت موجود بسيار ناراضي بودند وارد ميدان كند. لذا در نشانه شناسي از نماد سبز بايد گفت اين نماد بيانگر اعتراض به وضع موجود و به ويژه شخص احمدي نژاد بود. نماد سبز در گروه هاي خاص تر معاني خاص تري نيز پيدا مي كند كه يكي از معاني آن دگرگوني ساختار در جمهوري اسلامي بود، اما در معناي عام و فراگير خود به شعار «احمدي باي باي» دلالت داشت.
سعيد حجاريان در بحبوحه روزهاي انتخابات به طور تلويحي رويكرد «سياه نمايي» درباره دولت نهم را مي پذيرد. او گرچه در ذكر دليل براي مدعا به خود مدعا اشاره مي كند و «سياه كاري» دولت احمدي نژاد را دليل بر «سياه نمايي» معرفي مي كند، و به تعبير منطقي «مصادره به مطلوب» مي كند. اما به هر طريق وجود اين رويكرد در جبهه دوم خرداد را مي پذيرد. او مي گويد، نمي دانم كه لغت سياه نمايي اخيراً از كجا آمده است. وقتي دولتي كه سياه كاري مي كند طبعاً كارگزار كار وي نيز سياه خواهد بود، مگر آن كه در لحظاتي حتي لاشه مرده سگي را ببينيم و بگوييم كه در جمع دندان سفيدي دارد. اما براي خبرنگاري كه مي خواهد گزارش دقيقي از اوضاع كشور بدهد، اين نگاه كارساز نيست وشايد نوعي خيانت به مردم باشد. انقلاب ايران تنها انقلابي بود كه به نام اسلام صورت گرفت، هر قرائتي از اسلام داشته باشيم چه حداقلي و چه حداكثري، چه پلورال و چه تك صدايي، چه بنيادگرا و چه فقاهتي و چه معنويت گرا، قدر معين آن است كه مخرج مشترك همه اين قرائت ها اخلاقي بودن آن است. اما متأسفانه شاهديم كه در اين چند سال اخير حتي ذره اي اخلاق نيز رعايت نمي شود.75
مطلب ديگري كه از مطالب پيشين به دست مي آيد اين است كه استفاده ابزاري از مفهوم «اخلاق» براي اخلاقي ناميدن موسوي و غيراخلاقي ناميدن احمدي نژاد به پيش از مناظره 13 خرداد بازمي گردد. لذا اين جبهه به جز استفاده ابزاري از دين به استفاده ابزاري از اخلاق نيز روي آورد. مصطفي ملكيان طي مقاله اي در روز اول خرداد مي نويسد: «آنچه در جامعه ما بيداد مي كند (به هر دو معناي تعبير «بيداد كردن») بي اخلاقي است؛ و در اين سال هاي اخير شدت و حدّت اين بي اخلاقي در نهاد سياست از همه نهادهاي اجتماعي ديگر ما بيشتر شده است و به سبب جايگاه قدرتمند و نافذ اين نهاد، موجب سرعت و شتاب يافتن انحطاط اخلاقي در ساير نهادها نيز شده است. در اين نهاد، به جاي صداقت تزوير و فريبكاري؛ به جاي مدارا و بردباري، خشونت و تندي؛ به جاي عقلانيت و استدلال گرايي، غوغاسالاري و هياهوگري؛ به جاي واقع بيني، توهم زدگي؛ به جاي مسئوليت پذيري و اعتراف به خطاي خود، عقل كل جلوه دادن و مشكلات را ناشي از كارشكني دشمنان قلمداد كردن؛ به جاي سعه صدر تنگ نظري؛ به جاي اعتدال، افراط يا تفريط؛ به جاي دورانديشي، نزديك بيني؛ به جاي حرمت نهادن به آگاهان و نيك خواهان، بي ادبي و هتاكي به آنان؛ به جاي وفاي به عهد، عهدشكني؛ به جاي بخشايشگري، كين ورزي و كينه توزي؛ به جاي خوش رويي، ترش رويي؛ به جاي انصاف، تبعيض؛ و به جاي نقدپذيري، خودشيفتگي و معصوم نمايي نشسته است. بر اساس هيچ معيار و ميزان اخلاقي و از منظر هيچ نظام اخلاقي، چه ديني و چه غيرديني، اوضاع و احوالي كه در نهاد سياست ما برقرار است پذيرفتني و قابل تصويب و تأييد نيست. خطرخيزترين پيامد اين بي اخلاقي سياسي بي اعتمادي ملت به دولت است.« ملكيان نيز مانند تمام وابستگان اين جبهه به همين عبارات كلي بسنده مي كند و به شاهد مثالي از اين همه اتهام اشاره نمي كند، و در نهايت مي نويسد: «با رأي به مهندس موسوي به سياست ورزي اخلاقي رأي مي دهم.«76 ملكيان با تغافل از تئوري هاي اخلاق زداي خشونت زا كه از خرداد 76 با مرزبندي ايدئولوژيك ميان افراد جامعه اخلاق را به مسلخ سياست برد، ترجيح مي دهد كه به شيوه اي سياست ورزانه مصيبت تمام بي اخلاقي هاي موجود در جامعه را بر گردن دولت نهم و رئيس آن بيندازد. از اين جهت او با پيش كشيدن «سياست ورزي اخلاقي» موسوي خواستار بازگشت به نوع اخلاق دهه گذشته مي شود. اخلاقي كه تئوري هاي «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پايين و چانه زني در بالا» در آن نقش مهمي ايفا كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
71 . «در برابر اقدامات و طرح هايي نظير پرداخت نقدي يارانه ها چاره اي جز افشاگري نداريم»؛ پايگاه اينترنتي پارلمان نيوز؛ 6 ارديبهشت 1388؛ كد خبر 703.
72 . «ناگفته هايي درباره منشور راهبردي جريان فتنه و نويسنده آن»؛ پايگاه اينترنتي رجانيوز؛ شنبه 20 بهمن 1388.
73 . انتخاب هفتم، روزشمار هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران؛ به كوشش ابراهيم انصاري لاري؛ تهران، همشهري، 1376، صص 213، 184، 173، 161 و 144.
74 www.mirhoseyn.ir\Greenaspx
75 . «سه دليل حجاريان براي حمايت از موسوي»؛ پايگاه اينترنتي كلمه، دوشنبه 4 خرداد 1388.
76 . ملكيان، مصطفي؛ «چرا مهندس موسوي؟»؛ پايگاه اينترنتي خرداد نو؛ 1 خرداد 1388.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14