(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 19 دی 1389- شماره 19835

چرخش هاي چندگانه يك نامزد انتخاباتي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




چرخش هاي چندگانه يك نامزد انتخاباتي

حميدرضا اسماعيلي
تطور گفتمان موسوي از اعلام حضور تا روز انتخابات
موسوي در دوران انتخابات از گفتماني بهره برد كه به اختصار مي توان گفتمان «عدالت، اصلاحات» نام برد. مقصود از گفتمان در اينجا نظامي از واژه هاست كه بيان گر نظام ارزش ها و باورهاست. البته اين گفتمان ثابت نبود و در طي چند ماه با چرخشي محسوس همراه بود؛ به تدريج از مفاهيم مربوط به عدالت خواهي كاسته مي شد و بر مفاهيم اصلاح طلبانه افزوده مي شد. لذا گرچه موسوي در ابتدا تلاش داشت در مرز ميان دو جبهه اصول گرايي و اصلاح طلبي حركت كند، و حتي مباحث گسترده اي را دامن زد كه آيا وي اصول گراست يا اصلاح طلب، اما با گذشت زمان او به اقتضاي رويكردي كه انتخاب كرده بود، و پشتيبانان سياسي كه داشت و خلاصه به دليل ضرورت هاي سياسي از گفتمان عدالت خواهي به روايت اصول گرايانه به سمت گفتمان اصلاح طلبي چرخيد. با وجود اين، همواره مؤلفه هايي از هر دو گفتمان در بيانات او به چشم مي خورد. البته چرخش ديگري كه در گفتمان موسوي به چشم مي خورد، چرخش از آرامش و استدلال به پرخاشگري و اتهام با گذر زمان است. اين چرخش هر چه به روزهاي انتخابات نزديك تر مي شد، شدت بيشتري مي يافت.
در واقع جبهه دوم خرداد كه معتقد بود با مشاركت حداكثري، امكان و احتمال رأي آوردن موسوي بيشتر مي شود. وقتي مشاهده مي كرد كه گفتمان اصلي موسوي توانايي شوك انتخاباتي را ندارد، در پي آن بود تا با ايجاد فضاي ژورناليستي، شعاري، سياه نمايي افراطي، برچسب زني و «پوپوليسم اقتدارطلبانه» مرسوم در دوران دوم خرداد نوعي شوك انتخاباتي ايجاد كند و با اين انگاره كه «آراي خاموش» جامعه بر فرض حضور در انتخابات قطعاً به موسوي رأي مي دهند، آنان را به ميدان بكشانند. اين رويكرد همچنين خود را در گفتمان موسوي نيز ظهور مي بخشيد و در تحولات آن نقش داشت.
البته درباره اصطلاح پوپوليسم اقتدارطلبانه يا توتاليتريستي بايد گفت كه اين شيوه از پوپوليسم را بايد به عوام فريبي معنا كرد، نه عوام زدگي. پوپوليسم اقتدارطلبانه كه از سوي برخي نخبگان سياسي دنبال مي شود نمي تواند احساس برتري و فخرفروشي خود را پنهان سازد و در پي آن است كه با روحيه اي قيّم مآبانه از موضع بالا آراي خود را به شيوه هاي پوپوليستي به جامعه توده تحميل كند. اين گونه از نخبگان هيچ گاه نمي توانند با مردم عادي برابر بنشينند و خود را در تراز آنان محسوب كنند. لذا گرچه شعار مبارزه با قيّم مآبي سنتي سر مي دهند اما با اعتقاد عميق دروني به شكاف نخبگان و توده در پي آن هستند تا هدايت افكار و عواطف و خواست توده را بر عهده گيرند. آنان نه تنها در شعار «هر كي كه بي سواده، با احمدي نژاده» در ايام انتخابات اين منش سياسي خود را بروز دادند بلكه پس از انتخابات گرچه علاقه اي نداشتند به صراحت به شكست خويش اعتراف كنند؛ مسئله «رأي كيفي» و «رأي كمي» را مطرح ساختند و برتري را در «رأي كيفي» دانستند. در اين باره در آينده بيشتر خواهيم گفت.
پايگاه اينترنتي كلمه در روز نخست بهمن 1387 گفت و گويي با موسوي را منتشر مي سازد كه از آن به عنوان نخستين گفتگوي رسانه اي او پس از دو دهه سكوت ياد مي كند. اين سخنان در واقع نخستين گام رسانه اي موسوي براي شركت در انتخابات 88 بود. او مطلب خود را با قيام 15 خرداد آغاز مي كند كه چگونه اين نهضت تأثيرات متعددي بر ايران دوران «رژيم ستمشاهي» پديد آورده است. به ويژه آن كه پس از قيام پانزده خرداد بحث هاي اقتصادي در ميان گروه هاي اسلامي اوج مي گيرد و آنها به عنوان رقباي جدي جريان هاي ماركسيستي مطرح مي شوند. در اين ميان گرچه افرادي نظير شهيد مطهري و بهشتي در پي نظريه پردازي اقتصادي و پاسخ به پرسش هاي اقتصاد ماركسيستي بودند، اما خطايي كه در اين دوران رخ مي دهد كپي كردن انديشه هاي ماركسيستي از سوي برخي گروه هاي اسلامي است. موسوي در اين ميان به مجاهدين خلق اشاره مي كند و نتيجه مي گيرد كه اگر ما با برخي واژگان مشترك همچون عدالت اجتماعي در دو ايدئولوژي متفاوت مواجه بوديم، هرگز به معناي اين نيست كه دو ايدئولوژي از منطق يكساني برخوردارند. موسوي بدبيني به بانك ها و مصادره زمين ها توسط دولت در دهه نخست انقلاب را بر اساس همين فضاي غالب جامعه تفسير مي كند و مي گويد اگر دولت چنين نمي كرد با بحران مشروعيت مواجه مي شد. او همچنين معتقد بود، برخلاف تلاش برخي كه مي خواستند انقلاب ايران را «انقلاب چپ» معرفي كنند، اين انقلاب مبتني بر «بنيادهاي اسلامي، ديني و معنوي» بود. در اين ميان موسوي به اقتصاد اسلامي اشاره مي كند. در اقتصاد اسلامي اخلاق و رفتار ويژه اي در تبادل و تعامل با مسائل اقتصادي جامعه وجود دارد كه جامعه را به سمت عدالت و قسط مي برد، در حالي كه مالكيت نيز در اين جامعه محترم شمرده مي شود، انگيزه هاي شخصي در آن وجود دارد، پول در آن وجود دارد، اما هر كدام از اين مفاهيم كاركرد خود را دارند. جامعه اسلامي مانند جامعه زمان پهلوي نيست كه منش سوداگرانه داشته باشد. در آن جوامع همه چيز كارايي پيدا مي كند و امكان خريد و فروش هر چيزي وجود دارد. اما جامعه اي كه بعد از انقلاب ساخته شد، جامعه اي بود كه در آن ارزش هاي فرهنگي بر ارزش هاي اقتصادي غالب بود. به همين دليل در اين دوران سهم مردم در امور كشور بيش از سهم دولت بود. اگر اقشار مردم خواسته هاي فزاينده اقتصادي داشتند و سهم خواهي مي كردند و صبر نداشتند، به طور طبيعي دولت نمي توانست سياست هاي خود را عملي كند. لذا سهم تحمل و صبوري مردم در دستاوردها و پيروزي هاي دهه اول انقلاب و پايداري كشور در جنگ فوق العاده بالاست.
موسوي در اين گفت و گو از تلاش براي احياي سازمان برنامه و بودجه و اهتمام به كار كارشناسي در دوران نخست وزيري خود سخن مي گويد. او سپس مي افزايد، در دولت اين احساس و رويكرد جدي وجود داشت كه بايد با مردم صادق بود. چون دولت مردم را قابل اطمينان مي ديد؛ به اين معنا كه اگر اطلاعات شفاف به دست مردم مي رسيد به دولت كمك مي كردند. وي همچنين به اقدامات دولت خود درباره معيشت و خدمات مورد نياز مردم اشاراتي مي كند.128
موسوي در دومين گفت وگوي خود با پايگاه خبري كلمه، اندكي پس از گفتگوي نخست خود از آرمان هاي امام خميني و «اسلام ناب محمدي» آغاز مي كند. وي مي گويد:
آرمان حضرت امام(ره) تحقق يك جامعه اسلامي بود البته با تأكيد روي اسلام ناب محمدي. در نگاه ايشان «اسلام ناب محمدي» اسلام مدافع آزادي و استقلال و مستضعفين و كوخ نشينان و در مقابل اسلام مرفهين بي درد، اسلام آمريكايي، اسلام متحجرين و اسلام شاهنشاهي بود. سخنان چند سال آخر عمر مبارك حضرت امام پر از اشارات صريح به تقابل اين دو اسلام بود. ايشان تصور روشن و خارق العاده اي از وظايف دولت مدرن داشت و تنها «اسلام ناب محمدي» را رهابخش براي مردم و مشكل گشا براي وظايف يك نظام اسلامي امروزي مي دانست. ايشان تحقق آرمانش را در كودك سيزده ساله اي مي يابد كه همه هستي اش را به قربانگاه مي برد تا اسلام و ايران را حفظ كند. البته با گذشت سي سال از پيروزي انقلاب و بيست سال از وفات حضرت امام(ره) بايد براي درك آرمان هاي انقلاب و امام زاويه ديدمان را عوض كنيم و با تغييري كه در افق هاي نگاهمان به جامعه و جهان به وجود آمده لازم است با رويكرد هرمنوتيكي با آن دوره روبه رو شويم. وگرنه ما نمي توانيم به سادگي نه تمثيل شهيد فهميده را درك كنيم و نه آنكه بفهميم چگونه مي تواند يك موي كوخ نشينان بر همه كاخ نشينان و مرفهين بي درد ارجحيت داشته باشد.
پاي بندي به اصولي كه به راحتي از نظرات حضرت امام(ره) و متون معتبر انقلاب قابل استخراج است بهترين راه تأمين منافع حياتي و منافع ملي ماست، به شرطي كه با ماجراجويي و حادثه آفريني همراه نشود. ما احتياج به تجزيه و تحليل واقع گرايانه از امور بين الملل و جهان و درك بدون توهم از فرصت ها و تهديدها داريم. همه اينها اگر با درك روشن و بدون خيال پردازي از توانايي هاي ملي و بايسته هاي اعتقادي و اصولي همراه نباشد نتيجه نخواهد داد. ما براي تأمين حداكثر منافع خودمان در رابطه با جهان بايد مزيت هاي نسبي خودمان را به خوبي بشناسيم و به صورت عاقلانه و فعال از آنها در روابط بين الملل استفاده كنيم. سياست هاي تنگ نظرانه داخلي كه دايره طرفداران نظام را كم كند و يا سياست هاي اقتصادي كه نتواند عدالت را كنار توسعه و رشد سريع دنبال كند ضمن آن كه منابع داخلي را به هدر مي دهد موقعيت ما را در جهان تضعيف مي كند. ما بايد بررسي كنيم تا چه اندازه از موقعيت و ظرفيت هاي ژئواستراتژيكي و ژئوپليتيكي خودمان در سياست خارجي استفاده مي كنيم. به عبارت تمثيلي آن كه براي مجاب كردن غرب و وادار كردن آنها براي دست كشيدن از سياست هاي مخاصمت آميز، بيش از آن كه احتياج داشته باشيم نيويورك و پاريس و يا لندن را مجاب كنيم، احتياج به حضور خردمندانه و فعال در اسلام آباد و آنكارا و باكو و دوشنبه و ايروان و كابل داريم. يادمان باشد كه در زمان حضرت امام(ره) و دوران دفاع مقدس وقتي رئيس جمهورمان به پاكستان رفتند مردم لاهور در استقبال، ماشيني را كه ايشان و در آن سوار بودند روي دست بلند كردند. اين ظرفيت هم متأثر از جغرافياي سياسي كشور ماست و هم برآمده از قدرت و نفوذ انقلاب اسلامي و اصول نشأت گرفته از آن است.
با روند موجود تحقق چشم انداز امكان پذير نيست، بعضي از رقيبان ما سرعت زيادي در توسعه پيدا كرده اند و شكاف ما و آنها مي تواند تعادل هاي منطقه را به هم بزند و با توجه به ادعاي اسلاميت از سوي ما اين شكاف مي تواند به ضرر اسلام و ايران باشد. حضرت امام(ره) نقش انبيا را در دو چيز مي داند، دعوت به «خدا و معنويت» و «اقامه عدل و قسط در جامعه». ولي متأسفانه بيشتر اوقات از تقارن ضروري اين دو نكته با هم غفلت كرده ايم. ما يا عدالت را در مقابل توسعه قرار داده ايم و آن را محكوم كرده ايم و يا كليشه اي به عنوان توزيع فقر ساخته ايم تا عدالت را مورد حمله قرار دهيم و يا آن را در مقابل يك ارزش بنيادي ديگر مثل آزادي قرار داده ايم بدون آن كه توجه كنيم آزادي از دل عدالت بيرون مي آيد. گاهي هم ديده ايم كه عده اي شعار عدالت را به ابزاري پوپوليستي براي جذب آراء و قلوب تبديل كرده اند. در اين مدت تقريباً تمام كليدواژه هاي مرتبط با عدالت از ادبيات سياسي و اقتصادي ما حذف شده است. بدتر آن كه ما منابع كمياب كشور را در خدمت اغراض سياسي و اهداف كوتاه مدت به كار گرفته ايم و به اين ترتيب غول فساد را در كشور بيدار كرده ايم.129
ميرحسين موسوي چند روز بعد در ديدار با نمايندگان فراكسيون خط امام مجلس گفت: مشكل كنوني كشور مخدوش شدن ساختار تصميم گيري است. او با اشاره به حذف سازمان برنامه و بودجه در دولت نهم، اين دگرگوني را مصادف با كار غيركارشناسي دانست. او معتقد بود، حذف سازماني كه حاصل شصت سال انباشت دانايي كشور است و شوراهاي مهمي چون شوراي پول و اعتبار، سياست هاي كشور را به سمت تصميمات فردي و غيركارشناسانه سوق مي دهد.130
موسوي در اين اظهارات خويش ضمن آن كه به طور مغالطه آميزي تغيير ساختاري سازمان برنامه و بودجه را با حذف سازماني آن مترادف به كار مي برد، اما مهمتر اين بود كه هيچ اشاره اي به تحولات شانزده ساله دولت هاي گذشته نمي كرد. او با اتخاذ اين رويكرد كه پرسش هايي را ايجاد مي كرد و صداقت او را مورد ترديد قرار مي داد تنها به نقد دولت نهم مي پرداخت. موسوي بدون اين كه به تحولات جامعه ايران در دهه هاي هفتاد و هشتاد اشاره اي كند، با كنايه به دولت نهم مي افزايد كه امروز جامعه ايران به سمت جامعه سوداگر غلتيده است. به اعتقاد او، اين درد بزرگي در كشور است كه خيلي چيزها قابل خريد و فروش نبود اما هم اكنون قابل خريد و فروش شده است. موسوي با تعريف جامعه پيرو خط امام(ره) آن را جامعه اي مدرن، قوي، پيشرو و استفاده كننده از تمام تجربيات بشري با حاكميت ارزش هاي اسلامي و انساني دانست. انتقاد موسوي اين بود كه تصوير از جامعه مطلوب روشن نيست و فراموش كرديم به دنبال چه بوديم و به كجا مي رويم؟ وي معتقد بود هر چه ميزان منابع كمياب در خدمت اهداف راهبردي تري قرار گيرد فساد در يك كشور كمتر مي شود و رشد باثبات تري به وجود مي آيد و پرخوري و كيسه دوختن از بيت المال كمتر مي شود. هر چه استفاده از اين منابع در راستاي اهداف كوتاه مدت، رأي امروز و فردا، رضايت آني مردم و نه مصالح آنها باشد امكان فساد و انحراف زياد مي شود. نمونه فاجعه بار اين استفاده از منابع در راستاي اهداف كوتاه مدت نحوه استفاده از صندوق ذخيره ارزي است.
موسوي معتقد بود كه ايران بايد مانند ايالات متحده باشد كه 98 درصد راهبردهاي حكومت با تغيير دولت ها تغيير نكند. او بدون اينكه اشاره اي به تحولات عمده در راهبردهاي دولت هاي گذشته در سه دهه پيش كند، بيشتر دولت نهم را در اين زمينه مخاطب خود قرار مي دهد. به اعتقاد او از زمان قاجار كه ارتباطات ايران با دنياي بيرون شكل مي گيرد برخي از مؤسسات ايجاد مي شود.
زمان پهلوي اول و دوم اين موضوع گسترش پيدا كرد. انقلاب اسلامي سوار بر اين ماشين مي شود، مؤسسات و نهادهايي را به آن اضافه مي كند و نهادهايي را تغيير مي دهد، اما ماشين را نابود نمي كند. انقلاب به اهميت برخي از وزارتخانه ها، شوراها و سازمان ها پي برده بود و آنها را حذف نكرد، زيرا هر يك از اين ساختارها ابزاري براي سياست گذاري و تصميم گيري عقلاني بودند. از اين رو روشن است كه نابودي اين ابزارها به معناي از دست دادن قدرت تصميم گيري عقلاني است. واضح است در نبود ساختارهاي سياست گذاري و شوراهاي عالي تصميم گيري در نظام اجرايي، بزرگ ترين نابغه تاريخ بشريت نيز نمي تواند جايگزين تك تك دستگاه ها و وزارت خانه هايي شود كه هريك منافع بخشي را نمايندگي مي كنند. هنگامي كه شوراها را حذف كنيم و جايگاه آنها را تنزل دهيم، قطعاً در كنار يك تصميم درست، تصميمات غلط متعدد گرفته خواهد شد. صرف اينكه بگوييم برخي كارشناسان اين نهاد سكه مي گرفتند و بودجه را تخصيص مي دادند، نمي تواند دليلي براي حذف يك شبه سازماني كه حاصل شصت سال تجربه و دانايي كشور است، باشد.
در حالي كه مهد سرمايه داري دنيا به عنوان عضو سازمان تجارت جهاني براي خود مرزهاي تعرفه اي جدي اي تعريف مي كند، ما امروز در ايران مرز تعرفه اي نداريم، به طوري كه نه تنها انواع كالاهاي چيني بلكه انواع كانگورو و انواع حيوانات آفريقايي را نيز مي توان در بازارهاي ايران خريداري كرد. بايد ميان رهاسازي و يله سازي با آزادسازي اقتصادي فرق نهاد. وقتي صحبت از كالاهاي وارداتي مي شود كه دل همه به درد مي آيد. تأثيرات مهم مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي پشت آن وجود دارد كه متأسفانه معمولاً مورد غفلت قرار مي گيرند. در كشوري كه مرزهاي آن باز است، صادركننده بيگانه ديگر تنها به فروش كالاهايش در ايران بسنده نمي كند بلكه با كارخانه دار اصيل ايراني بحث مي كند كه چرا توليد مي كند، او مي تواند با واردات كالاي خارجي سود بيشتري كسب كند. من نمي گويم كه حسن نيت نيست، اما معتقدم كه در تصميم گيري ها از عقل جمعي و كارشناسان استفاده نمي شود. در صورتي كه در تصميم گيري ها از عقلانيت جمعي استفاده كنيم، يقيناً مي توانيم راه حل هايي براي رهايي از بحران پيش روي كشور بيابيم. از كنار ده هزار مديري كه حاصل گفتمان انقلاب هستند نبايد به سادگي گذشت. در چنين شرايطي، سرمايه گذار خارجي ديوانه نيست كه در كشور سرمايه گذاري كند. اگر هم سرمايه گذاري مي آيد تنها براي غارت است تا در مدت سه چهار ماهه غارت كند و برود.131
موسوي در روز اول اسفند 1387 در مراسم سالگرد شهادت برادران باكري شركت مي كند و در آنجا به سخنراني مي پردازد. وي در اين سخنراني مي گويد:
امروز بحث راجع به انقلاب، شهدا و ارزش هايي كه آنها با خودشان در جامعه گسترش دادند كار بسيار سخت تري از دوران اوليه انقلاب است؛ و اين وظيفه همه كساني كه اين مسئله را براي سعادت و پيشرفت كشور ما مهم مي دانند، سنگين تر و دشوارتر مي كند. اگر آشنا كردن نسل جوان با دستاوردهاي انقلاب و آن فضاي روحاني و معنوي پيشتازانه اول انقلاب اهميت دارد، بايد آسيب شناسي كنيم و ببينيم كه در چه موقعيتي قرار گرفته ايم كه نمي شود اين متن ها در شكل ساده خودشان گويايي اول انقلاب را داشته باشند. وصيت نامه شهدا آن موقع اثر گسترده اي بر جبهه مي گذاشت؛ آيا در زمان فعلي همان پويايي زمان جنگ را دارد؟ اگر آن تأثير را ندارد دليل دشواري درك اين وصيت نامه چيست؟ آسيب شناسي اين موضوع مبحث مهمي است. اين شهيدان محصول گفتمان و فضاي خاصي در جامعه هستند و به صورت چهره هاي منفرد در سطح جامعه نبوده اند. شايد بتوان گفت چهره اين شهيدان عصاره و چكيده تلاش و مبارزات چند صد سال ملت ايران است و آرزوهاي آنها نيز آرزوهاي چنين ملتي است. در سال هاي نخست پيروزي انقلاب يك نوع رجوع به ساده زيستي، همنشيني با فقرا، به درد مردم رسيدن و فرار از دنيازدگي در ميان همه نيروهاي اسلامي پيدا شد و اين گستردگي داشت. كم كم افتخاري شد كه افراد، انديشمندان و مردم به سمت قشرهاي پايين دست تر رجوع كنند. گاهي ممكن است به نظر بيايد كه اين كار منتي بر گردن مستضعفان بود در حالي كه اگر مجموعه دفاع مقدس و دهه انقلاب را نگاه كنيم و اگر درست باشد كه حيات معنوي يك ملت در حال بيداري و خيزش به اخلاقيات است، خواهيم ديد كه سرچشمه اين اخلاق، ايثارگري و فداكاري در ميان اقشار پايين دست و فرودست است. اگر آمار كساني كه به جبهه ها شتافتند و خود و خانواده هاي آنها از همه چيز خود گذشتند را نگاه كنيد خواهيد ديد كه اكثريت قريب به اتفاق آنان از اقشار پايين جامعه هستند. اگر درست باشد كه اين ارزشهاي اخلاقي بزرگ ترين سرمايه اين ملت مي توانند باشند، بايد گفت كه در كشور ما شرايطي ايجاد شد و معنويتي در حال شكوفايي بود كه اين اقشار را باز به اين زايندگي اخلاقي و ايده ها و آرمان ها رساند. به همين دليل اين نخبگان انقلابند كه مديون مستضعفان هستند. در اوايل انقلاب با هژموني ايدئولوژيك قشرهاي فرودست مواجه بوديم. در اوايل انقلاب اين هژموني كه ظاهراً بايد از طرف قشرهاي فرادست باشد، از طريق قشرهاي فرودست تر به سمت قشرهاي بالا برقرار بود. چنان كه افراد تلاش مي كردند كه خود را به خانواده فقيري نسبت دهند يا اگر ماشين گران قيمتي داشتند آن را مخفي مي كردند. در پوشش، در رفتار و حتي در اخلاقيات و ايثارگري طوري رفتار مي كردند كه مشابه خلقياتي باشد كه برآمده از قشرهاي تهي دست انقلابي بود. اما امروز در جامعه ما اتفاقاتي افتاده است كه مي بينيم هژموني طبقات فرادست تر در جامعه ما در حال فراگير شدن است و به سمت اقشاري تسري پيدا كرده است كه اخلاقيات انقلابي ما نشأت گرفته از آنهاست. يعني همان پوششي كه در طبقه اعيان مي بينيم را به طور كاريكاتور و مضحكش در طبقات پايين نيز مي بينيم و در مورد رفتارها نيز چنين اتفاقي را شاهديم و اين يعني آن هژموني برعكس شده و فضا را آلوده كرده است. البته اين مسئله مطلق نيست و حمايت مردم از انقلاب نشان دهنده همين مسئله است ولي به هر حال به عنوان يك خطر در جامعه ما بروز و ظهور دارد. تشبه به مرفهين بي درد و خلقيات آن يك ضايعه براي انقلاب است. در چنين شرايطي آن قشرهايي كه بيشترين سرمايه ها را براي پايداري، مقاومت و پيشرفت توليد مي كردند تحت تأثير ايدئولوژي قشرهايي هستند كه متأسفانه زايندگي اخلاقي ندارند. من نمي خواهم بگويم كه فقر خوب است. بحث بر سر يك سنت رسول اكرم(ص) در همنشيني با فقرا و مستضعفين است و در اين همنشيني، سرمايه اي توليد مي شود كه مي تواند مرزهاي اسلام را از عربستان در مدتي كوتاه به همه حوزه هاي تمدني آن زمان بكشاند. توجه به همين مسئله نشان مي دهد كه چرا اين وصيت نامه ها در اول انقلاب گويا بودند و امروز فهم آنها دشوار است. طبيعي است در جامعه اي كه ارزشهاي سوداگرانه غلبه پيدا كنند و خلاقيت در زمينه ارزش هاي اخلاقي كاهش يابد، درك اين وصيت نامه ها به سادگي امكان پذير نباشد. اين موضوع تقصير نسل جديد نيست، بلكه به ما برمي گردد كه به قدر كافي مراقب اين فضاي پاك نبوديم.132
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
128 . «ناگفته هايي از مديريت بحران در دهه شصت»؛ پايگاه اينترنتي كلمه؛ سه شنبه 1 بهمن 1387؛ كد مطلب 2151.
129 . پايگاه اينترنتي كلمه؛ 5 بهمن 1387.
130 . «ميرحسين موسوي؛ هشدار درباره گرايش به تصميم گيري فردي در كشور»؛ سه شنبه 8 بهمن 1387؛ پايگاه اينترنتي كلمه، كد مطلب: 2677.
131 . «ضرورت بازگشت كشور به مسير عقلانيت»؛ پايگاه اينترنتي كلمه؛ چهارشنبه 9 بهمن 1387؛ كد مطلب: 2742.
132 . «تأثير سياست هاي اقتصادي بر فرهنگ و اخلاق»؛ پايگاه اينترنتي كلمه؛ جمعه 2 اسفند 1387؛ كد مطلب: 3994.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14