(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 19 دی 1389- شماره 19835

شاخص هاي بصيرت
امامان و تلاوت زيباي قرآن
جايگاه و قلمرو تفكر
سرنوشت قاتلان شهداي كربلا (11)
«عمروبن حجاج زبيدي»
گفتاري پيرامون نقش و اهميت وفاي به عهد و پيمان در ارتباطات اجتماعي
حساسيت فوق العاده قرآن درباره وفاي به عهد
ادب ميزباني و مهماني در آموزه هاي قرآن



شاخص هاي بصيرت

قال الامام علي(ع): انما البصير من سمع فتفكر، و نظر فابصر و انتفع بالعبر.
امام علي(ع) فرمود: جز اين نيست كه صاحب بصيرت، كسي است كه بشنود و بينديشد، بنگرد و ببيند و از عبرت ها بهره گيرد. (1)

1- نهج البلاغه، خطبه 153

 



امامان و تلاوت زيباي قرآن

كليني از علي بن محمد نوفلي نقل كرده است كه گفت: نزد امام هادي(ع) از خوش صدايي صحبت كردم. فرمود: علي بن الحسين(ع) قرآن مي خواند و چه بسا اگر گذركننده اي مي شنيد، از خوش آهنگي او بيهوش مي شد. امام اگر كمي از آن را آشكار كند، مردم زيبايي آن را تحمل نمي كنند.
عرض كردم: آيا رسول خدا(ص) كه با مردم نماز مي خواند صداي خود را در قرآن خواندن بلند نمي كرد؟ آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص) به مردم پشت سر خود آنچه را توان داشتند تحميل مي كرد.(1)

1- الكافي، ج 2، ص 615

 



جايگاه و قلمرو تفكر

پرسش:
جايگاه و مفهوم تفكر را توضيح داده و بفرماييد قرآن در چه ابعاد و مواردي بر مقوله تفكر تأكيد جدي نموده است؟
پاسخ:
تفكر از واژگاني است كه از آن ارتباط انسان با خودش فهميده مي شود. گرچه تفكر خود، صفت اخلاقي نيست، اما قرآن تفكر را ابزار رسيدن به كمالات معرفي مي كند كه با دست يازي به آن مي توان بخشي از پله هاي ترقي و تكامل را طي كرد.
مفهوم تفكر
نيروي راهگشاي علم به سوي معلوم را فكر گويند و تفكر جولان و تحرك آن قوه است به حسب نظر عقل و اين قدرتي است كه تنها انسان ها دارند نه حيوانات. تفكر تنها در مورد چيزي ممكن است كه بتوان صورتي از آن را در ذهن ايجاد كرد. بنابراين تفكر در ذات خود ممكن نيست. (مفردات راغب، ص398)
در اصطلاح فلسفي و عرفاني، تعريف تفكر به شرح زير است:
«در فلسفه، تفكر يعني فكر و انديشه كردن و تصرف قلب در معاني اشيا جهت درك مطلوب است و از نظر اهل ذوق و عرفان تفكر نتيجه تذكر و فكر كردن در خدا به واسطه توجه در آثار صنع او است.
لازم به ذكر است كه دو مفهوم تدبر و تفكر، با وجود مراتب معنايي، اختلاف ظريف و دقيقي در معنا با يكديگر دارند.
«به انديشه قلب باتوجه به عواقب كار، تدبر گفته مي شود، در حالي كه تفكر انديشه اي است كه با نظر به دلايل انجام مي گيرد.»
منزلت تفكر در قرآن
در قرآن كريم آيات زيادي به تفكر و تدبر اختصاص يافته است. فكر، كليد نور و سرآغاز بينش است. اكثر مردم ارزش و رتبه فكر را مي دانند، ولي از ثمرات و حقيقت آن آگاه نيستند. به همين دليل تلاش جسمي و فيزيكي آنان با مقدار تفكرشان قابل مقايسه نيست. در قرآن كريم هفده بار به ارزش تفكر اشاره شده و در چند آيه نيز به صراحت به تفكر و ارزش آن سفارش شده است. در سوره سبا آيه 46 مي فرمايد: «بگو فقط شما را به يك نكته پند مي دهم و آن اين است كه دو نفره و يك نفره به كار خداوند برخيزيد و سپس انديشه كنيد.»
قرآن كريم تفكر را بيشتر از حيث مطلق تفكر مورد توجه و سفارش قرار داده است. براي مثال به تفكر در آيات و نشانه هاي الهي توصيه كرده كه موجب شناخت خداوند و سرانجام تكامل انسان مي شود. اما با اين حال در بعضي از آيات به صورت كلي و مطلق سفارش به تفكر مي كند. مانند: قل انما اعظكم بواحده... ثم تفكروا
شايان ذكر است كه اين دعوت به تفكر گاهي با تعبير «انظروا» و مشتقات آن آمده و زماني نيز از ماده «فكر» استفاده شده است. ادامه دارد

 



سرنوشت قاتلان شهداي كربلا (11)
«عمروبن حجاج زبيدي»

«عمرو بن حجاج زبيدي» يكي از فرماندهان سپاه عمر سعد بود. او از جمله كساني بود كه در واقعه كربلا حضور فعال داشت و ستم هاي فراواني بر خاندان عصمت و طهارت روا داشت.
وقتي مختار اقدام به انتقام گيري از قاتلان شهداي كربلا كرد، او نيز خود را در معرض خطر جدي ديد.
«عمرو» از ترس شديدي كه بر جانش افتاده بود، روزي بر مركب خود سوار شد و پنهاني به سوي «واقصه» حركت كرد.
اما هرگز به آنجا نرسيد و كسي نتوانست از سرنوشت اسفبار او اطلاعي به دست آورد.(1)
مرحوم سيدبن طاووس در لهوف نوشته است: گفته شده است كه ياران مختار «عمروبن حجاج زبيدي» را در بين راه «واقصه» يافتند كه از شدت عطش بر زمين افتاده بود. سپاهيان مختار، سر او را از بدن جدا كرده و او را به هلاكت رساندند. (2)

1- سرنوشت قاتلان شهداي كربلا- ص39 عباسعلي كامرانيان
2- لهوف ص339- سيدبن طاووس

 



گفتاري پيرامون نقش و اهميت وفاي به عهد و پيمان در ارتباطات اجتماعي
حساسيت فوق العاده قرآن درباره وفاي به عهد

فاطمه محمدي
وفاء از ريشه «وفي» و به معناي چيزي را به تمام و كمال رساندن است. حفظ و نگهداري پي درپي از چيزي را نيز، عهد گويند. در نتيجه، وفاي به عهد بدين معناست كه عهد بدون كم و كاست و مطابق وعده انجام شود. (المفردات في غريب القرآن، حسين بن محمد راغب اصفهاني، ص 878، 591؛ قاموس قرآن، علي اكبر قرشي، ج8، ص230)
وفاي به عهد در قرآن
واژه «عهد» در قرآن به سه معنا به كار رفته است:
الف) گاهي به معناي سفارش و تاكيد كردن به كار رفته كه لازمه آن امر و فرمان است. در اين باره مي توان به آيه 60 سوره يس اشاره كرد كه خداوند مي فرمايد: «اي فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد؟ زيرا وي دشمن آشكار شماست.»
ب) در بعضي موارد نيز، كلمه عهد به معناي يكي از مناصب الهي و مقامات آسماني است كه به كسي داده مي شود؛ مانند منصب نبوت و امامت. در اين باره مي توان به آيه 124 سوره بقره اشاره كرد كه حق تعالي در اين آيه مي فرمايد: «پيمان من ]كه امامت و پيشوايي است[ به ستمكاران نمي رسد.»
ج) در برخي موارد نيز، عهد به معناي قرارداد دو طرفه آمده است كه اصطلاحا به آن معاهده گفته مي شود. عهد به اين معنا گاهي بين دو نفر، دو گروه، دو جامعه، جامعه و فرد، جامعه و گروه، گروه و فرد و گاهي نيز بين خدا و انسان تحقق مي يابد. در اين باره مي توان به آيه 23 سوره احزاب اشاره كرد كه خداوند مي فرمايد:
«از مؤمنان مرداني هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند ]و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود[ صادقانه وفا كردند.»
بيش ترين كار برد عهد در قرآن كريم به معناي سوم عهد اختصاص دارد كه از زواياي مختلف اخلاقي، فقهي و حقوقي به بررسي آن پرداخته شده است. وفاي به عهد نيز، مربوط به بعد اخلاقي معاهدات است.
تعابير ديگري كه در قرآن براي عهد به كار رفته، واژه هايي نظير «عقد»، «ميثاق»، «وعده» و «بيعت» است كه رايج ترين واژه در اين رابطه، خود واژه عهد است. تعابيري هم كه براي پاي بندي به عهد در آيات قرآن به كار رفته، واژه هايي نظير «وفا» و «رعايت» است كه بيش از همه وفا كاربرد دارد. (اخلاق در قرآن، محمدتقي مصباح يزدي، ج3، صص182-176)
اهميت وفاي به عهد
وفاي به عهد، يكي از بديهي ترين ارزش هاي اجتماعي است كه مقبوليت عمومي دارد. در واقع، حسن وفاي به عهد و قبح عهدشكني از امور فطري است كه براي هر انساني قابل فهم است. به عبارتي ديگر، انسان براي درك حسن وفاي به عهد و قبح عهدشكني، به راهنمايي شرع و اقامه برهان نياز ندارد.
به همين جهت، زماني كه به تاريخ جوامع مي نگريم، به وضوح مشاهده مي كنيم كه پاي بندي به معاهدات، يكي از اصول اخلاق اجتماعي مورد توجه آن ها بوده است. در حقيقت، هيچ اجتماعي راه زندگي اجتماعي و پيشرفت به سوي مقاصد خود را، جز به وسيله پاي بندي به معاهدات هموار نمي بيند.
حضرت علي(ع) در اين رابطه مي فرمايند: هيچ موضوعي همانند وفاي به عهد در ميان مردم با تمام اختلافاتي كه دارند، مورد اتفاق نيست. حتي مشركان هم، پيمان ها را در ميان خود محترم مي شمردند، زيرا عواقب پيمان شكني را دريافته بودند. (نهج البلاغه، نامه 53)
قرآن نيز، به اين دليل كه متعرض اصلاح زندگي اجتماعي بشر شده، همان گونه كه به اصلاح زندگي افراد اهتمام نموده است، به طور گسترده به بيان اهميت وفاي به عهد پرداخته است. آيات پيرامون اين بحث را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: دسته اول، آياتي هستند كه به طور مستقيم اهميت وفاي به عهد را مطرح مي كنند و دسته دوم به طور غيرمستقيم به بيان اين مطلب پرداخته اند.
الف) دسته اول؛ آياتي كه به طور مستقيم اهميت وفاي به عهد را مطرح مي كنند. در اين آيات با روش هاي گوناگون به اهميت اين موضوع اشاره شده است. اين روش ها عبارتند از: توصيه اكيد به وفاي به عهد، ذكر وفاي به عهد به عنوان صفت برجسته انسان مؤمن و ذكر وفاي به عهد به عنوان يكي از اساسي ترين صفت نيكوكاران.
1-توصيه اكيد به وفاي به عهد: آيات بسياري در قرآن وجود دارد كه به شكل عام يا خاص، نسبت به وفاي به عهد توصيه اكيد كرده است. مهم ترين آيه اي كه مي توان در اين رابطه نام برد، آيه 34 سوره اسراء است. خداوند در اين آيه مي فرمايد:«به پيمان ]خود [ وفا كنيد، زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد.» «عهد» در اين آيه، مطلق آمده، در نتيجه عموميت را مي رساند و حكم آيه، همه عهدها را در برمي گيرد. (تفسير آسان، محمدجواد نجفي خميني، ج10، ص39؛ تفسير نور، محسن قرائتي، ج7، ص57)
با توجه به اين آيه و آياتي نظير آن، به وضوح مشاهده مي شود كه قرآن كريم نسبت به وفاي به عهد در همه معاني و مصاديقي كه دارد، توصيه اكيد فرموده است. چه وفاي به عهد به نفع صاحب عهد باشد يا به ضرر او، چه طرف مقابل مشرك باشد يا مسلمان، چه عهد بزرگ و مهم باشد يا كوچك و بي اهميت. خلاصه آن كه قرآن وجوب وفاي به عهد را به طور مطلق دستور داده و تحت هيچ شرايطي و با هيچ عذر و بهانه اي، نقض آن را جايز ندانسته است. مگر جايي كه عدالت، نقض عهد را حكم كند.
مساله عهد و پيمان، بيش از هر سوره اي، در سوره توبه مورد بحث و توجه قرار گرفته است. بيش از ده آيه از اول اين سوره، مربوط به مساله عهد است. آن گونه كه سياق آيات نشان مي دهد، اين آيات بعد از فتح مكه نازل شده اند. بعد از آن كه خداي تعالي در آن روز مشركان را خوار كرد و قوت و شوكتشان را از بين برد، در اين آيات بر مسلمانان واجب كرده كه سرزمين تحت تصرف خود را از پليدي شرك پاك كنند. به همين منظور، خون مشركان را بدون هيچ قيد و شرطي هدر كرده، مگر اين كه ايمان آورند. با اين همه تهديد، جمعي از مشركان را كه بين آن ها و مسلمانان عهدي برقرار شده و عهد خود را نشكسته اند، استثناء كرده و فرموده كه متعرض آن ها نشوند و اجازه هيچ گونه آزار و اذيت آنان را به مسلمانان نداده است. حتي به مسلمين دستور مي دهد كه عهد آنان را تا پايان موعد مقرر محترم شمارند. با اين كه روزگار، روزگار ضعف مشركين و قوت شوكت مسلمين بود و هيچ عاملي نمي توانست مانع از آزار و اذيت مسلمانان شود. همه اين ها به خاطر احترامي است كه قرآن براي عهد و پيمان قائل است. (الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايي، ج5، ص160)
2- ذكر وفاي به عهد به عنوان صفت برجسته انسان مومن: خداوند در آيات نخستين سوره مومنون، برجسته ترين صفات مومنان را بيان مي كند. اين صفات نشانگر رفتاري ريشه دار و ژرف در شخصيت مومنان است. در اين آيات به شش صفت از مهم ترين و اساسي ترين صفات آنان اشاره شده كه در بيان پنجمين صفت از اوصاف آن ها در آيه 8 آمده: «و آنان كه امانت ها و پيمان ها را رعايت مي كنند.» (تفسير هدايت، مترجمان، ج8، ص 153-146)
ذكر وفاي به عهد به عنوان صفت برجسته يك انسان مومن در قرآن و قرار گرفتن اين صفت در كنار ديگر اوصاف اساسي او نظير خشوع در نماز، روي گرداني از كارهاي لغو، پرداخت زكات، پاكدامني و محافظت بر نمازها، نشان دهنده اهميت والاي وفاي به عهد است.
3- ذكر وفاي به عهد به عنوان يكي از اساسي ترين صفت نيكوكاران: در آيه 177 سوره بقره، پانزده صفت نيك در قالب اصول مهم اعتقادي، عملي و اخلاقي براي نيكوكاران واقعي بيان شده است. در بخش اعتقاد به مساله ايمان به خدا، فرشتگان، انبياء، قيامت و كتب آسماني اشاره شده و در بخش عمل به برپايي نماز، پرداخت زكات، آزاد نمودن بردگان و صبر اشاره گرديده است. در قسمت اخلاقي نيز، وفاي به عهد و دل كندن از ماديات و ترحم به فقرا، به عنوان اصول اين بخش معرفي شده اند. (تفسير نور، محسن قرائتي، ج 1 ص 270)
ذكر وفاي به عهد به عنوان يكي از اصول اخلاق نيكوكاران واقعي و قرارگرفتن اين شاخصه مهم اخلاقي در كنار اساسي ترين مسائل اعتقادي و عملي، نشان دهنده جايگاه ويژه وفاي به عهد است.
برخورد با عهدشكنان
دسته دوم؛ آياتي كه به طور غيرمستقيم بيانگر اهميت وفاي به عهد هستند. در اين آيات نيز، با روش هاي گوناگوني به طور غيرمستقيم به اهميت اين موضوع اشاره شده است. اين روش ها عبارتند از: سرزنش عهدشكنان، برخورد شديد با عهدشكنان و بيان پيامدهاي سوء عهدشكني.
1- سرزنش عهد شكنان: خداوند در آيات بسياري عهدشكنان را مورد ملامت و سرزنش قرار مي دهد. مثلا در آيه 2 و 3 سوره صف مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورديد، چرا چيزي مي گوييد كه انجام نمي دهيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزي را بگوييد و انجام ندهيد.» با توجه به سخني از حضرت علي (ع) مي توان فهميد كه منظور از سخنان بي عمل در آيه، عهدشكني است. (نهج البلاغه، نامه 53)
گاهي اوقات، لحن آيات در مقام سرزنش عهدشكنان از اين هم خشن تر مي شود مثلا در نخستين آيه از سوره توبه كه به علامت خشم و غضب الهي و سنگيني گناه عهد شكني بدون «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز شده، مسأله نقض عهدگروهي از مشركين به عنوان يك گناه كبيره و كاري بسيار ناپسند كه موجب برائت خدا و رسول است، مطرح شده است. (اخلاق در قرآن، محمدتقي مصباح يزدي، ج 3، ص 189)
در آيه 56 سوره انفال نيز، خداوند بدترين جنبندگان را كساني معرفي مي كند كه كفر ورزيدند و پي در پي عهد خود را مي شكنند.
از رهگذر اين آيات كه با گزنده ترين تعابير، عهدشكنان را مورد نكوهش قرار مي دهد، قبح شديد عهدشكني و ارزش و اهميت وفاي به عهد، آشكار مي شود.
2- برخورد شديد با عهدشكنان: از جمله برنامه هاي اصولي قرآن، مبارزه با ظلم و ريشه كن كردن آن در هر لباس و به هر شكلي كه هست، مي باشد. بي ترديد، عهدشكني از مصاديق بارز ظلم و تجاوز به حقوق ديگران است. به همين جهت، در قرآن حكم شده كه اگر يكي از طرفين معاهده بدون هيچ مجوزي معاهده را نقض كرد، آن معاهده ملغي و باطل است. به طرف مقابل نيز اجازه داده شده كه به همان مقدار كه به حق او تجاوز شده، به حق طرف مقابل تجاوز نمايد. (الميزان في تفسيرالقرآن، محمدحسين طباطبايي، ج5، ص 160)
ذكر اين نكته نيز ضروري است كه ميزان و چگونگي تجاوز به حق ناقض عهد، به وسيله احكام شرعي مشخص مي شود كه در معاهدات مختلف، حكم آن متفاوت است. براي نمونه، مي توان به ماجراي معاهده مشركين با مسلمانان اشاره كرد كه در آيات نخستين سوره توبه، مفصل درباره نقض اين معاهده توسط مشركين و چگونگي رفتار مسلمانان با آن ها بحث شده است.
ماجرا از اين قرار بود كه گروه هايي از غيرمسلمانان در حديبيه و مانند آن، پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا(ص) بسته بودند. اما پس از مدتي، بعضي از گروه هاي مشركين يك جانبه و بدون هيچ مجوزي پيمانشان را نقض نمودند. زماني كه مشركين بدون اعلام قبلي معاهده اي را كه هنوز وقت آن به سر نرسيده بود نقض كردند، خداوند نيز با لحن بسيار تند، الغاي آن معاهدات را اعلام كرد. سپس چهار ماه براي آن ها مهلت قرار داد كه در كار خود فكر كنند و آخرين رأي خود را با آزادي هر چه تمام تر اعلام دارند. اگر در اين مدت ايمان آورند، نجات مي يابند و اگر نه بايد خود را آماده پيكار با مسلمانان كنند. اين فرمان در مراسم برائت از مشركين در سال نهم هجرت، به دستور پيامبر و توسط حضرت علي(ع) اعلام شد. (تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و همكاران، ج 7، ص 282، 275)
در آياتي نظير آيه 57 سوره انفال، خداوند در رابطه با كساني كه مدام با مسلمانان عهد مي بندند ولي آن را نقض مي كنند، دستور برخورد شديدتري مي دهد. خداوند در اين آيه به پيامبر دستور مي دهد كه اگر آنان را در ميدان جنگ يافتي، آن چنان آن ها را درهم بكوب كه جمعيت هايي كه پشت سر آن ها قرار دارند عبرت گيرند و پراكنده شوند و عرض اندام نكنند.
لحن شديد اين آيات در رابطه با عهدشكنان، حاكي از اهميت ويژه وفاي به عهد و احترام به معاهدات است.
3- بيان پيامدهاي شوم عهدشكني: يكي از روش هايي كه در قرآن براي نشان دادن اهميت وفاي به عهد به كار رفته، بيان پيامدهاي سوءعهدشكني است. از خلال آيات قرآن به دست مي آيد كه عهدشكني پيامدهاي شوم گمراهي، قساوت، خيانت و دروغ، شرمساري، بي اعتمادي، جنگ و خونريزي، فرجام بد، لعنت، عذاب و انحطاط را به دنبال دارد. (فروغ بي پايان، عبدالمجيد معاديخواه، ص 203)
فلسفه احترام به معاهدات
در سوره اعراف، بعد از اشاره به سرگذشت دردناك اقوام پيشين و بيان بخشي از نقاط ضعف و انحراف آن ها، در آيه 102 آمده: «و در بيشتر آن ها عهدي ]استوار[ نيافتيم و بيشترشان را جدا نافرمان يافتيم.» در رابطه با اين كه مقصود از عهد در اين آيه چيست، مفسران اقوال زيادي ذكر كرده اند.
اما نكته، قابل توجهي كه آيه درصدد بيان آن است اين كه مساله پيمان شكني و عدم پاي بندي به عهدها، يكي از عوامل مهم در بدبختي همه امت ها بوده است. (اخلاق در قرآن، ناصر مكارم شيرازي و همكاران، ج 3، ص 252).
آن چه كه زيربناي حيات اجتماعي را در زمينه هاي گوناگون خانوادگي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و ... تشكيل مي دهد، معاهدات است. اگر اين معاهدات به استحكام خود باقي بمانند، جامعه به سمت پيشرفت حركت كرده و در نتيجه حيات آن برقرار مي ماند. ولي اگر در استحكام معاهدات، تزلزلي به وجود آيد. جامعه به سمت انحطاط سوق مي يابد و در نتيجه حيات آن مختل مي شود.
عهدشكني عامل بسيار مهمي براي ايجاد تزلزل در استحكام معاهدات است. زماني كه عهدشكني منش و رفتار جامعه اي گردد، دروغ و خيانت در ميان آنها رواج مي يابد. درنتيجه، افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين و بي اعتماد مي شوند. اين امور، افراد جامعه را از هم جدا كرده و اتحاد آنها را از بين مي برد.
علاوه بر اين هرج و مرج، دشمنان نيز فرصت را مغتنم شمرده و از اين تفرقه استفاده مي كنند و به آساني برچنين جامعه اي مسلط مي شوند. چه بسا كه دراين ميان، جنگ و خونريزي و ويراني شهرها و روستاها نيز اتفاق بيفتد.
بديهي است كه چنين جامعه اي هرگز قادر نخواهد بود كه از دستاوردهاي كنوني خويش دفاع كند، چه رسد به اين كه به سمت پيشرفت حركت نمايد. درنتيجه، اين جامعه به سمت نابودي سوق مي يابد.
نابودي حيات جامعه، نابودي حيات افراد را نيز به دنبال خواهد داشت. زيرا حيات جوامع و افراد، به طور غيرقابل انكاري درهم تنيده است. درحقيقت، عهدشكنان با نقض معاهدات، آتشي را برپا مي كنند كه نه تنها ديگران درآن آتش مي سوزند، بلكه عاقبت نيز خودشان در آن گرفتار خواهند شد. به همين جهت، قرآن عهدشكني را نوعي حماقت معرفي كرده است. زيرا هيچ انسان عاقلي، تيشه بر ريش، خود نمي زند.
ارتباط ايمان و وفاي به عهد
همان گونه كه بيان شد، در بعضي از آيات نظير آيه 8سوره مؤمنون، وفاي به عهد به عنوان يكي از اوصاف لازم و برجسته انسان مؤمن معرفي شده است. اما در بعضي از آيات ديگر نظيرآيه 3 سوره صف، خداوند عهدشكناني را با عنوان مؤمن مورد خطاب قرارداده و آنها را به خاطر عهدشكني ملامت مي كند.
حال ممكن است اين سؤال پيش آيد؛ اگر وفاي به عهد از اوصاف برجسته يك انسان مومن است، چرا خداوند در بعضي از آيات، عهدشكناني را مؤمن ناميده و آنها را به خاطر عهدشكني هايشان ملامت مي كند؟
درپاسخ به اين سؤال ابتدا بايد بگوييم كه با توجه به آيات فراوان و اقوال مفسرين، ايمان داراي مراتبي است كه اين مراتب با وفاي به عهد، ارتباط كاملا مستقيمي دارد. به عبارت ديگر، هر چه انسان از مراتب بالاتري از ايمان برخوردار باشد، ميزان پاي بندي او به معاهدات نيز بيشتر خواهد بود. اما هرچه از مراتب پايين تري از ايمان برخوردار باشد، به همان اندازه ميزان پاي بندي او به معاهدات نيز كم تر مي شود.
آن دسته از آيات كه وفاي به عهد را از اوصاف لازم و برجسته يك انسان مؤمن معرفي مي كند، درصدد توصيف مؤمنان راستين است. مؤمناني كه از درجات بالاي ايمان برخوردارند و اقوالشان با كردارشان هماهنگ شده است. مكررا در آيات قرآن مشاهده مي شود كه خداوند چنين افرادي را مدح و ثنا مي كند.
اما آن دسته از آيات كه عهدشكنان را مؤمن ناميده، درصدد توصيف مؤمنان ضعيف الايمان است. مؤمناني كه از مراتب پاييني از ايمان برخوردارند و هنوز سخنانشان با عملشان هماهنگ نشده است. مكررا درآيات قرآن مشاهده مي شود كه خداوند چنين افرادي را به خاطرعهدشكني هايشان مورد ملامت و سرزنش قرار مي دهد. حتي گاه چنين افرادي را منافق مي نامد. زيرا از نظر قرآن عهدشكني نشانه بارزي از وجود نفاق در آدمي است. (الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايي، ج 14، ص290؛ اخلاق درقرآن، محمد تقي مصباح يزدي، ج 3، ص 183)
اين سخن قرآن در روايات معتبر كه قرائن قطعي براي تفسير آيات قرآن هستند نيز منعكس شده است. در روايتي از پيامبر (ص) وارد شده كه فرمودند: هرگاه سه خصلت در وجود كسي باشد، او منافق است. هرچند كه روزه بگيرد و نماز هم بخواند. يكي از اين سه خصلت كه حضرت براي چنين شخصي بيان مي كند، عهدشكني است. (الكافي، شيخ كليني، ج 2، ص 290)

 



ادب ميزباني و مهماني در آموزه هاي قرآن

محسن شريفي
قرآن، ديني جامع و كامل است. همين ويژگي قرآن است كه چيزي از جزئيات زندگي آدمي را فرو نگذاشته است. در حقيقت، قرآن و اسلام، سبك زندگي سالم و درست را به مردم ارايه مي دهد. حتي در شرايع آسماني و ابراهيمي ديگر غير از اسلام نمي توان اين جامعيت را پيدا كرد. در غير شرايع آسماني، اين سبك زندگي بشري است كه دين و شريعت را مي سازد و با بازسازي قانوني دوباره در شكل گسترده تر به كار گرفته مي شود. از اين رو، سبك زندگي بسيار متحول و متأثر از فرهنگ صاحبان زر و زور و تزوير است كه قدرت رسانه و افكارسازي را در اختيار دارند و سبك زندگي در مسيري تعريف و تعيين مي شود كه طبقات ممتاز جامعه مي خواهند.
اسلام و سبك زندگي
اما سبك زندگي در اسلام براساس اهداف متعالي آفرينش هستي و انسان تعريف و تبيين شده و لذا براساس محورهائي چون فطرت بشري، عدالت و عقلانيت و مانند آن سامان يافته است و در كليات دستخوش تغيير و تحول نمي شود؛ زيرا اين امور، جزو امور ثابتي است كه زمان و مكان در آن تاثيري ندارد و تنها اموري تغيير مي يابد كه در دام مقتضيات زمان و مكان قرار مي گيرند.
اسلام باتوجه به فطرت بشر گاه در جزئيات نيز دخالت مي كند و اين گونه نيست كه سبك زندگي را در بخش كليات و سطوح عالي تبيين كند، بلكه به حوزه هاي كوچك تر و جزئي تر نيز وارد مي شود و حتي در حوزه آداب افزون بر اخلاق دستورهايي را ارايه مي دهد. از اينرو سبك زندگي در اسلام از كلي ترين و اصولي ترين ها آغاز و به مباحث و موضوعات بسيار ريز و دقيق چون آداب ادامه مي يابد.
يكي از اين موضوعات بسيار ريز و دقيق و لطيف در سبك زندگي، آداب مهماني است كه در آيات قرآني به اشكال گوناگون به اين پرداخته شده است.
آداب مهماني و ميزباني
مهماني همانند هر كار ديگر، آدابي دارد كه اگر بدان عمل شود، كمك بسياري به انسان ها در رسيدن به مقصد و قرار گرفتن در مسير درست خدايي شدن مي كند؛ زيرا انسان در روابط اجتماعي است كه خود را به طور كامل تعريف مي كند و اصولا هويت، تنها در سايه شناسايي ديگري معنا مي يابد و هويت يابي در سايه آن محقق مي شود، شخصيت هر كسي در جامعه شكل كامل پيدا مي كند. از اين رو حوزه مسايل و مباحث اجتماعي و تعاملات انساني بيش تر مورد توجه و اهتمام قرآن و اسلام است. برخي از آداب مهماني و ميزباني به قرار زير است:
1-دعوت: انسان اگر بخواهد ادب مهماني را رعايت كند، از همان آغاز نبايد بي دعوت جايي برود.(احزاب، آيه 53)
2- استقبال از مهمان: ميزبان به استقبال و پيشوازي تا سر در خانه بيايد و به گرمي مهمان را به درون خانه دعوت كند. (همان)
3- بي تعارف و صريح: ميزبان اگر آمادگي از مهماني ندارد، بايد تعارف را كنار بگذارد و شفاف از عدم امكان و يا عدم آمادگي خود براي پذيرائي به مهمان بگويد. (نور، آيه28)
4- عدم ناراحتي: وقتي بي دعوت قبلي به مهماني رفتيد، اگر ميزباني آمادگي مهماني نداشت و شما را برگردانيد، ناراحت نشويد و پوزشش را بپذيريد و برگرديد. (همان)
5- انتظار: وقتي بي دعوت قبلي رفتيد، در منزل منتظر بمانيد تا ميزبان برسد و در را بر روي شما بگشايد. (حجرات، آيه5) پس زياد در نزنيد و اين پا و آن پا نكنيد كه چرا دير كرده و در را باز نكرده است، شايد ميزبان آماده نيست و مي خواهد خانه يا خود را براي ورود شما آماده كند و يا با خانواده اش مشورت كند و نظرشان را در ارتباط با مهماني ناخوانده شما جويا شود.
6- بدون اجازه وارد نشدن: تا زماني كه ميزبان به استقبال شما به در منزل نيامده، شما وارد خانه نشويد حتي اگر از قبل دعوت داشته باشيد. (احزاب، آيه53 و حجرات، آيه5)
7- پيشتازي در سلام و تحيت: هرگاه شما را به درون خانه فراخواند هنگام ورود سلام كنيد. (نور، آيه61)
8- پاسخ گويي به تحيت و سلام: اگر وارد خانه شديد و هر كه در خانه بر شما سلام كرد، شما به سلام ايشان به گرمي و به سلامي بهتر پاسخ گوئيد و خوشرويي خود را با سلام بهتر نشان دهيد. (النساء، آيه86)
9- نشستن: ميزبان هر جا گفت بنشينيد همان جا بنشينيد (مجادله، آيه11) و تعارف را كنار بگذاريد، زيرا شايد ميزبان معذوراتي دارد كه مي خواهد شما آن جايي كه مشخص كرده بنشينيد و بي اذن و اجازه جا به جا نشويد مگر اين كه بسيار خودماني باشيد و با خصوصيات و اخلاق شخص و نيز وضعيت خانه و خانواده آشنايي داشته باشيد كه در اين موارد هم بهتر است ادب مهماني را به جا آورده و خودسرانه جابه جا نشويد. به قول معروف مهمان بايد خود را اسير صاحب خانه بداند نه اين كه ميزبان اسير مهمان شود.
10- جا دادن به ديگري: در مهماني عمومي تر، هر تازه واردي با چشم، دنبال جايي مي گردد. در اين حالت بهتر است كه به اين اشخاص تعارف كنيد و جا بدهيد و نگوئيد كه ميزبان با آوردن اين مهمان جا را تنگ كرده است. اگر كسي درخواست جايي كرد به او جا بدهيد. (مجادله، آيه11)
11- احترام: به هر كسي كه وارد شد احترام بگذاريم و با سلام و تحيت به استقبال كلامي از او برويم.(همان)
12- بلند شدن به پاي مهمان: به احترام و تكريم تازه واردان بلند شويم. (همان) اگر مهمان تازه وارد مومني است بيشتر تكريم و احترام بگذاريم و در بلند شدن و اعمال ديگر پيشتاز باشيم.
13- شتاب در پذيرايي: اگر مهمان وارد شد، در پذيرايي شتاب كنيد حتي با يك ليوان آب و شربت. اگر مهمان به دعوت شما وارد شده در تهيه غذا شتاب كنيد و به ياري همسرتان بشتابيد و به او در تهيه غذا كمك كنيد. (ذاريات، آيه26)
14- چشم انتظار غذا نبودن: مهمان وقتي وارد شد، چشم انتظار فوري غذا نباشد و چشم به اين ظرف و آن ظرف ندوزد كه غذا آماده است يا نه و يا اين كه غذا چيست. (احزاب، آيه53)
15- ياري به همسر: در تهيه غذا براي مهمان به ويژه مهماني هاي ناگهاني به همسرتان كمك كند. (همان)
16-غذاي حلال:غذايي كه ميزبان تهيه مي كند بايد حلال، پاك و طيب باشد. (بقره، آيه 172 و مومنون، آيه 51 و آيات ديگر)
17-بهترين غذا: در پذيرايي از مهمان كوشا باشيد و بهترين غذا را تهيه كنيد، چنان كه حضرت ابراهيم(ع) حتي براي مهمانان سرزده اش گوساله اي چاق و چله را مي كشد و به كمك همسرش كباب مي كند. (ذاريات/26)
18- سفره انداختن: سفره را پيش مهمان ببريد و بيندازيد، نه اين كه مهمان را از جايي بلند كنيد و به جايي ديگر ببريد و بگوييد: بفرماييد اين جا.(همان)
19- تعارف كردن: ميزبان وقتي سفره پهن شد، تعارف كند و بفرما بزند تا مهمان دست به غذا برد. (ذاريات، آيه 27)
20-اندازه نگه داشتن در خوردن و نوشيدن و دوري از اسراف: در خوردن و نوشيدن اندازه نگه داريد و به مقداري بخوريد كه مصداق اسراف و زياده روي نباشد. (اعراف، آيه 31) بسياري از مردم چون به مهماني مي روند خودكشي مي كنند و اين دور از ادب مهماني است.
21- پرهيز از ريخت و پاش و تبذير: ميزبان در تهيه غذا بايد اندازه نگه دارد و آن قدر غذا و خوراكي تهيه نكند كه خورده نشود و دور ريخته شود. تفاوت اسراف و تبذير اين است كه اسراف هرگونه زياده روي در هر كار و فكري حتي امور اعتقادي است، ولي تبذير اين است كه شخص نعمتي را استفاده نكند و تباه و ضايع سازد. بذر به معناي پاشيدن است. غذاهايي كه زياد از حد و اندازه تهيه و سپس در سطل زباله ريخته مي شود نمونه بارز و آشكار تبذير است. كساني كه تبذير مي كنند دوستان و ياران شيطان هستند و در مسير شيطاني گام بر مي دارند؛ از اين رو خداوند كساني را كه تبذير مي كنند و ريخت و پاش در زندگي دارند دوست نمي دارد.(اسراء، آيه 27)
22- خوردن غذاي پاك و پاكيزه: در هنگام خوردن دقت كنيد كه هر چيزي را نخوريد (عبس، آيه 24) بلكه طعامي پاك و پاكيزه بخوريد. (مومنون، آيه 51 و بقره، آيه 172)
23- شكر و سپاس: پس از خوردن غذا شكر خدا گوييد و سپاسگزار ميزبان باشيد (بقره، آيه 172) و غر نزنيد كه اين چه غذايي بوده است.
24- تكريم مهمان: ميزبان و نيز همسرش براي تكريم و احترام به مهمانان بر سر سفره و يا سر درب اتاق حاضر شود. (ذاريات، آيه 26، 27 و29)
25-خوشگويي: ميزبان و مهمان همان گونه كه خوشرويي مي كنند خوشگو باشند و پسنديده و زيبا سخن بگويند كه شادي آفرين باشد و دلگير، سخن نگويند و دلگيري نكنند.(همان)
26-بخوريد و برويد: وقتي غذا خورديد برويد (احزاب، آيه 53) و براي سخن گفتن نمانيد و جلسه بگو و بخند راه نيندازيد و قعده هاي قهوه خانه اي برپا نكنيد كه اين كار چه بسا موجب اذيت صاحبخانه و ميزبان شود و او در رودربايستي قرار گيرد و دچار محذوريت شود.
27- اجازه گرفتن: پس از غذا خوردن و هنگام رفتن از ميزبان اجازه خروج بگيريد. (نور، آيه 62) پس اگر ميزبان اجازه رفتن داد برويد وگرنه منتظر باشيد تا ميزبان اذن خروج بدهد. (همان)
28- مراعات ميزبان: مهمان همواره بايد مراعات حال ميزبان را بكند. (همان) بدين ترتيب آنچه بيان شد تنها گوشه اي از آداب مهماني و ميزباني در قرآن است كه فهرست وار ذكر گرديد و علاقه مندان مي توانند به كتابهاي اخلاقي و تفسيري مراجعه كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14