(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 23 دی 1389- شماره 19839

سينماي ايران و نكته اي مغفول!
نقد نمايش «رستم و اسفنديار»
برداشت سطحي و كليشه اي از شاهنامه
بازتاب پخش يك سريال ايراني در خارج
خيابان هاي آذربايجان به خاطر «يوسف پيامبر(ع)» خلوت مي شد



سينماي ايران و نكته اي مغفول!

پژمان كريمي
بيست و نهمين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر، 16 تا 26 بهمن سال جاري برگزار مي شود. اين بزرگترين اتفاق سينمايي كشور كه به بهانه بزرگداشت و تكريم سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، هر ساله برپا مي گردد، ضعفها و قوتهايي دارد. موضوعهايي كه مي شود درباره هر يك به تفصيل و روشني سخن گفت. اما آنچه مي توان در اين مجال و در آستانه برپايي دوره جديد اين جشنواره بيان كرد؛ «بايسته اي» است كه مغفول مانده است!
ترديدي نداريم كه با شكل گيري انقلاب، سينماي ايران نيز دگرگون شد. مصاديق و مظاهر فسق و فساد كه مجموعه اي به نام (البته بي مسماي) فيلمفارسي را رقم زده بود، جاي خود را به معيارهايي داد كه گمان مي شد با اتكاء بدان سينماي شايسته جمهوري اسلامي ايران پا مي گيرد. معيارهايي مثل حذف موضوعها و صحنه هاي غيراخلاقي، اعتنا به آداب و رسوم ملي و ديني و...!
با اين حال، امروز كه 32 سال از وقوع انقلاب و برپايي نظام ديني مي گذرد، اگرچه مجموعه اي از اهالي سينما را عناصر اخلاق گرا و متعهد تشكيل مي دهند و اگرچه برخي مصاديق ابتذال از پيكره سينماي ايران، رخت بربسته، اما سينماي در طراز جمهوري اسلامي ايران شكل واقعي نيافته است.اگر جز اين بود، امروز، نبايد بنشينيم و به دليل سيل خروشان و مهوع فيلم هايي چون «چارچنگولي»، «پوپك و مش ماشاالله»، «طهران- تهران»، «عروس فراري» و... از رواج ابتذال داد سخن دهيم!اگر جز اين بود، برخي فيلم سازان ما، بصير بودند و ميان حق و باطل متحير نمي شدند!
اگر جز اين بود از مجموع 70 تا 80 فيلم توليد سالانه سينماي ما، تنها چند فيلم به تعداد انگشتان دست، قابليت نمايش از رسانه ملي پيدا نمي كرد!به جرأت مي گويم اصلي ترين دليل پا نگرفتن سينماي مطلوب، كمبود «سينماگر انديشه ورز» است.
سينماگر انديشه ورز، هنرمندي خردگراست. به همين سبب متدين است. در سايه دين، بصيرت دارد و مسئوليت و تكليف را همواره احساس مي كند. نسبت به غناي ساختار و محتوا دغدغه مند است. اوست كه به عنوان يك انديشه ورز خلاق، قابليت انديشه سازي دارد.
بايد تاكيد كنم؛ ما نتوانستيم سامانه دقيقي براي شناسايي و پرورش و تزريق سينماگر انديشه ورز به عرصه سينماي مان طراحي كنيم!
اگر يك هدف برگزاري جشنواره ها از جمله جشنواره بين المللي فيلم فجر را، ايجاد بستر ظهور استعدادها بدانيم، چرا متوقع نباشيم كه سينماگر انديشه ورز ما از مجراي همين جشنواره كه بزرگترين اتفاق سينمايي كشور ناميده مي شود، آشكار نشود، پا نگيرد و در عرصه سينما خيمه نزند؟! تعبيه بخش ويژه استعدادهاي جديد كه رو به آثار متعهدانه دارند، هم بر غناي جشنواره مي افزايد و هم مجراي ياد شده را محقق مي كند. از 16 تا 17 دي، جشنواره فيلم عمار، برپايي نخستين دوره اش را تجربه كرد!در اين جشنواره، فيلم هايي درباره رخدادهاي پس از انتخابات ايران به نمايش درآمد و داوري شد. از بطن همين جشنواره كوچك، به جرأت مي توان گفت چهار- پنج استعداد شناسايي شدند. اين استعدادها، قابل تبديل به سينماگر انديشه ورز هستند. به شرط اينكه پرورش پيدا كنند و حمايت شوند.
جشنواره بين المللي فيلم فجر، اگر به اين كاركرد ارتقاء يابد، آن وقت است كه مي توان به تحقق سينماي بالنده در شأن جمهوري اسلامي و شايسته ايران و ايراني اميد بيشتري بست!

 



نقد نمايش «رستم و اسفنديار»
برداشت سطحي و كليشه اي از شاهنامه

سيدعلي تدين صدوقي
زماني كه داستاني اساطيري را برمي گزينم تا دستمايه يك نمايش قرار دهيم مي دانيم كه تقريبا همه مخاطبان ما به طور نسبي داستان فوق را مي دانند. آن را خوانده اند يا شنيده اند و به خصوص داستاني از شاهنامه آن هم يكي از نبردهاي معروف آن يعني نبرد رستم و اسفنديار. كه پس از «رستم و سهراب» شايد بتوان گفت دومين تراژدي مهم شاهنامه است. اين داستان در واقع آخرين نبرد جهان پهلوان است. حال زماني كه مي نويسم رستم و اسفنديار به روايت... يعني كار بزرگي انجام شده و حرف تازه اي زده شده است. در بروشور نمايش رستم و اسفنديار آمده است؛ «رستم و اسفنديار به روايت پري صابري». به معناي ديگري خانم صابري مي خواهند بگويند كه من به روايت جديد و تازه و نويي از اين داستان رسيده ام و مي خواهم آن را براي شمايان يعني مخاطبان بازگويم.اين جمله جز اين معناي ديگري ندارد. پس خود را آماده مي كنيم تا شاهد روايتي نو و بديع از اين ماجرا باشيم. در واقع خانم صابري با به كارگيري اين پسوند مي خواهند بگويند من به زير متن هايي از اين داستان رسيده ام كه تا به حال كسي به آن نرسيده و يا توجه نكرده و يا بدان دست نيافته است و زماني كه در تالار مي نشيني و آماده ديدن رستم و اسفنديار به روايتي ديگر مي گردي به خود مي گويي كه حتما شاهد برداشتي تازه و بديع از اين ماجرا خواهم بود. اما هرچه كه نمايش پيش مي رود مايوس تر مي شوي، چرا كه چيز نويي نمي بيني. همان ماجرا با همان رويكردهاي ظاهري اش در حال اجراست. آن هم به صورت ناموزون و گاه نادرست. اشعاري كه نامفهوم خوانده مي شوند؛ آكسان هاي شعري به اشتباه بيان مي شوند و حتي در جاهايي هم توجه نمي شود كه اطلاعات نادرست از اين ماجرا به مخاطب داده مي شود. مانند مادر رستم كه دختر محراب شاه كابلي است و در نمايش محراب شاه هندي گفته مي شود! هيچ روايت نويي در كار نيست. در بروشور چند سوال مطرح شده است اما عملا در روند نمايش به هيچ كدام پاسخ داده نمي شود. خود فردوسي (عليه رحمه) گفته است كه شاهنامه را عمقي است كه بايد به آن دست يابي. آنگه خواهي فهميد كه من چه مي خواستم بگويم. از سويي مي دانيم كه شاهنامه جزء ادبيات روايي حماسي است و اين نوع ادبيات حركتي از سطح به عمق دارد. بايد از لايه هاي روئين عبور كرده و به زير لايه ها برسيم و از سطح به ژرفا برويم. اما در اين نمايش شاهد هيچ روايت تازه اي از اين ماجرا نبوديم. به راستي چرا خانم صابري از اين كلمه استفاده مي كند؟ صرفا به دليل مفهومي كه در اذهان ايجاد مي كند. مگر كلمه كارگردان به تنهايي چه ايرادي دارد؛ كوتاه است، كم است؟ دهن پركن نيست؟ حتما بايد پسوندي داشته باشد؛ مانند همين «به روايت»... وقتي روايت تازه اي نمي بيني به يك باره ذهنت خالي مي شود. دلسرد مي گردي انگار كلاه گشادي با نوشتن اين كلمه بر سرت گذاشته اند. با تمام احترامي كه براي خانم صابري به عنوان يك پيشكسوت تئاتري قائلم بايد بگويم شايد اصولا از ابتدا ايشان نمي بايست روي شاهنامه كار مي كردند چرا كه در طي اين سالها هيچ پيشرفتي حاصل نكرده اند.
انتخاب چند شعر از شاهنامه ساختن يك موسيقي، اينجا و آنجاي نمايش به جا يا نابجا از حركات موزون استفاده كردن، با منطق و يا بدون منطق دراماتيك به سوي عناصر اجرايي آئيني سنتي رفتن مانند تعزيه، و... اينها مي شوند كل عناصر اجراهاي ايشان كه هميشه ثابت بوده اند كاملا قالب بندي شده حالا دراين قالب گاه بيژن و منيژه را مي ريزند. گاه رستم و سهراب را گاه شمس را و اين بار رستم و اسفنديار را. به همين راحتي غافل از اينكه كار روي شاهنامه انديشه اي ژرف مي خواهد بايد به عمق آن رسيد بايد شخصيت ها و اعمال و كردار و رفتارشان مورد مداقه و شناخت و تحليل و تاويل قرار گيرند. در واقع رستم رستم است اما شجاعت، جوانمردي، پهلواني و... واقعيت دارد نه اين واقعيت مصطلح. واقعيتي كه از دل آن حقيقت و ماهيت برآيد اصولا چرا فردوسي اين آخرين نبرد رستم را اين گونه مي نگارد يا اسفندياري كه شاهزاده است و پهلوان و اشاعه دهنده دين بهي و جوان است روئين تن و... شما حتي به سوالاتي كه خود مطرح كرده ايد كوچكترين جوابي هم نمي دهيد. در بروشور آورده ايد.«رستم كيست؟ اسفنديار كيست؟ در نبرد رستم و اسفنديار گناهكار واقعي كيست؟ و...» هيچ جوابي نيافته ايد در حالي كه همه جوابها در لايه هاي زيرين شاهنامه وجود دارد بايد ژرف بيانديشيد. نه تنها در شاهنامه بلكه در فهميدن و شناخت شاهنامه نياز به معرفت و خودشناسي است وگرنه مي شود همين چيزي كه شما داريد سالها كار مي كنيد و هيچ نتيجه اي ندارد جز به صحنه كشيدن يك نمايش و داستان دست و پا شكسته.
شايد منظور شما از (به روايت) شيوه اجرايي بوده. اگر چنين باشد كه ديگر نام شيوه اجرايي (به روايت) و يا به ديگر سخن روايتي تازه و نو نمي شود در واقع شما نوعي اپرت ناقص را اجرا مي كنيد. خواندن اشعار شاهنامه با موسيقي و شعر و حركت همين آن هم نه آن طور كه بايد و نه آن گونه كه شايسته است. در همان قالب قديمي و هميشگي. بايد از خود مي پرسيديد. چرا فردوسي اين گونه آخرين نبرد رستم را نگاشته است؟ چرا رستم بايد تير به چشمان اسفنديار بزند؟ صرفا به دليل اينكه چشمانش روئينتن نيست مانند پاشنه هاي آشيل؟ چرا چوب گز كه به آب زر پرورانده شد و بايد آب رز و آتش عمل آيد؟ چرا رستم پس از اسفنديار ديگر آن رستم سابق نيست و بايد عقوبت دنيا و مافيها را متحمل شود؟ و صدها چراي ديگر. اينها نياز به ژرف انديشي دارد.اما در اين نمايش تنها به ظاهر پرداخته شده و آن هم به درستي به صحنه كشيده نشده است. عدم حضور يك دراماتورژ سخت احساس مي شود. نوع انتخاب بازيگران به خصوص براي نقش هاي اصلي اصولا مناسب نبود. صداها تا رديف پنجم هم نمي رسيد. در اكثر جاها موسيقي صدا را مي پوشاند. آنجا هم كه موسيقي نبود بيان ها ضعيف بود. هيچ حسي پشت ديالوگ ها و بيان ها نبود. تنها شعرها بلندخوانده مي شدند و در جاهايي اين بلندخواندن به جيغ مي رسيد. تحول در بازيگري، در حس و رفتار و بيان و اكسانها ديده نمي شد. شخصيت پردازي ها ضعيف مي نمود و... از سويي آن تصاوير ويديو پروژكشن تمركز تماشاكنان را مي گرفت و در جاهايي چشم را مي آزرد. تنها تلفيق عناصر تعزيه و زورخانه نقالي را مي توان از نقاط قوت اين نمايش محسوب كرد كه متاسفانه با ضعف هايي كه برشمرده شد اين نقاط خوب از دست رفت. حركات موزون هم نكته تازه و بديعي نداشت شايد يكي از نقاط قابل تامل آن جنگ دو اسب رستم و اسفنديار بود هر چند كه قوي اجرا نشد اما اين بخش نسبتا تازگي داشت. بايد از مسئولين مركز و معاونت محترم هنري و شوراي به اصطلاح حمايتي پرسيد كه چه توجيه تكنيكي، منطقي، تئاتري و نمايشي براي اجراي چنين كار ضعيف و تكراري اي داشتند اين گونه نام شاهنامه و اين داستانها پر از حكمت و رمز و راز را كه با حماسه و اعتقاد و ايمان و... همراه است به تباهي مي كشيم. تماشاكنان چه چيزي بيشتر از آنكه در خصوص اين داستان مي دانستند به دست آوردند؟ اين گونه اگر شاهنامه را بخوانند يقينا بيشتر استفاده خواهند برد لااقل اشعاري را كه به اشتباه خوانده و بيان مي گردند را نخواهند شنيد. پس از هزار سال از گذشتن شاهنامه هنوز نتوانسته ايم به تحليل و تاويل درستي از آن دست يابيم، هنوز به زير لايه هاي عميق آن دست نيافته ايم، هنوز منظور فردوسي را درك نكرده و نفهميده ايم .چرا كه هماره چنين كارهايي را به صحنه برده ايم. چه توجيه مادي، معنوي و حرفه اي براي اجراي اين نمايش وجود دارد؟ اين هزينه ها بايد صرف رسيدن به عمق ادبيات كهن ما اين ميراث اسلامي ايراني گردد نه اينكه صرفا به ظاهر بپردازيم. ما بارهاو بارها شاهد اين گونه اجراها بوده ايم و هيچ تاثيري هم از آن نگرفته ايم يعني در واقع هيچ اثري در تئاتر و به تبع آن برجامعه نگذاشته است بايد طرح نو درانداخت بايد طرحي نوآورد كه نو را حلاوتي دگر است بايد به عمق عميق شاهنامه رسيد و اين كار هر كسي نيست اهلش را مي خواهد كه هم به خودشناسي و معرفت رسيده باشد و هم اهل اين شناخت و معرفت باشد تا بتواند در بحر عميق شاهنامه غواصي كند و در به بازار بياورد. چرا فردوسي اين قدر در جاي جاي شاهنامه به خرد اشاره مي كند و از آن سخن مي گويد؟ بايد با خرد به سوي شاهنامه برويم نه با سطحي نگري و سطحي بيني و صرفا براي گرفتن بودجه و گذران زندگي! اين گونه برخوردها ادبيات كهن و والاي ما را كوچك نشان خواهد داد. بايد از اروپائيان آموخت آنان يك شكسپير يك گوته و... دارند اما ببينيد چگونه از مناظر گوناگون آنها را تحليل و تاويل مي كنند و به صحنه مي كشند اين گونه شكسپير را بر تارك ادبيات جهان نشانده اند حال اينكه مي دانيم شكسپير بسياري از داستانهاي نمايشنامه هايش را از فردوسي و يا ادبيات كهن ما گرفته است. براي نمونه مي توان از ليلي مجنون در مقابل رمئو و ژوليت، ليرشاه در مقابل ماجراي فريدون و پسران او و قص عليهذا نام برد. پس بهتر است به ديگران نيز مجال ابراز وجود بدهيم و اين ابتدا به مسئولان تئاتر برمي گردد. چه خوب است كه دوستان محترم مسئول بيايند و با ژرف نگري و تامل به ديدن اين گونه نمايش هايي كه تصويب مي كند و بودجه تئاتر را خرجش مي نمايند بنشينند. آن گاه خود را جاي تماشاكنان بگذارند خواهند ديد چه تحملي مي خواهد كه تماشاگر اين كارهاي تكراري نخ نما شده كليشه اي و ضعيف باشي و دم برنياوري. به گروه خسته نباشيد مي گويم. والسلام

 



بازتاب پخش يك سريال ايراني در خارج
خيابان هاي آذربايجان به خاطر «يوسف پيامبر(ع)» خلوت مي شد

خبرنگار شبكه آي تي وي آذربايجان در ديدار با كارگردان سريال «يوسف پيامبر» گفت: قبل از پخش سريال يوسف، مذهب شيعه به خاطر تبليغات سوء دشمنان اسلام و تشيع مظلوم واقع شده بود و در واقع اين سريال تحول فرهنگي و ديني وسيعي در جمهوري آذربايجان ايجاد كرد.
چند روز پيش شبكه تلويزيوني ITV جمهوري آذربايجان با فرج الله سلحشور ديدار و مصاحبه كرد.
در ابتداي اين مصاحبه كه در دفتر سلحشور انجام شد، خبرنگار مشهور و بين المللي اين شبكه خانم «سودا ميرزا» اظهار داشت: من با شخصيت هاي برجسته زيادي در كشورهاي مختلف مصاحبه كرده ام اما اين بار خيلي خوشحالم كه با كارگردان مجموعه پرمخاطب «يوسف پيامبر(ع)» مصاحبه مي كنم.
اين خبرنگار افزود: از آنجا كه سريال يوسف پيامبر(ع) مورد استقبال بي نظير مردم جمهوري آذربايجان قرار گرفته مصمم شدم كه به ايران آمده و ضمن تشكر و قدرداني مصاحبه اي تلويزيوني از شبكه ماهواره اي ITV با آقاي سلحشور كارگردان يوسف پيامبر(ع) داشته باشيم.
سودا ميرزا در ادامه اظهار كرد: يادم هست يك شب در زمان پخش سريال يوسف(ع) در اتوبوسي نشسته بودم و همه مردم با اضطراب به ساعت هاي خود نگاه مي كردند كه نكند ساعت 9 بگذرد پاي تلويزيون نبوده و سريال را از دست بدهند و در واقع در زمان پخش سريال تمام خيابان ها و مراكز عمومي خلوت مي شد و جالب آنكه حتي افرادي كه مذهب نمي دانستند، در زمان پخش اين مجموعه كارها و فعاليت هاي خود را رها كرده و همه مردم به سريال مي پرداختند و هميشه در آن ساعت شهرهاي ما خلوت مي شد و شايد تا به حال هيچ برنامه اي با اين همه حجم بيننده پرمحتوا و جذاب مانند سريال يوسف از شبكه ما پخش نشده بود.
اين خبرنگار تلويزيوني گفت: من در شبكه SPACTV هم فعاليت دارم. مديران بخش پيام هاي بازرگاني به ما مي گفتند ما بهترين درآمد و سوددهي را در زمان پخش سريال يوسف جذب كرده ايم. بيشترين بازرگانان و تجار ما درخواست داشتند تبليغات محصولات آنها در ميان برنامه يوسف باشد زيرا بيشترين مخاطب را در اختيار دارد.
سودا ميرزا همچنين گزارشي از توليد و پشت صحنه يوسف پيامبر(ع)، مجموعه مردان آنجلس و همچنين از ابتدا و شروع فعاليت هاي هنري سلحشور گرفت.
اين خبرنگار در ادامه گفت: قبل از پخش سريال يوسف، مذهب شيعه به خاطر تبليغات سوء دشمنان اسلام و تشيع مظلوم واقع شده بود ولي به حمدالله و خوشبختانه بعد از پخش سريال يوسف، مذهب شيعه و اسلام خيلي بيشتر شناخته شد و در واقع اين سريال تحول فرهنگي و ديني وسيعي در جمهوري آذربايجان ايجاد كرد.
او در ادامه اظهار داشت: من فكر مي كنم موفقيت سريال يوسف(ع) در كشور ايران و همينطور كشورهاي ديگر به اين سبب است كه وقتي كارگرداني مجموعه اي را با نگاه باورهاي قلبي، ديني و اعتقادي بسازد حتما معنويت و موفقيت بيشتري را كسب خواهد كرد.
سلحشور گفت: وقتي انسان با توكل به خداوند هرگونه فعاليت درستي را آغاز كند حتما خداوند متعال او را ياري خواهد كرد و مجموعه يوسف پيامبر(ع) سرتاسر آن لطف و عنايت خداوند بود و بس...
و در آخر اين خبرنگار شيعي به همراه گروه همراهشان از خداوند منان خواستار موفقيت سلحشور و مجموعه همكارانشان شدند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14