(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 2 بهمن 1389- شماره 19846

دولت عمق استراتژيك يك جامعه است
گزارش اختصاصي كيهان آسيب هاي يك تصميم غير علمي در باره بودجه دانشگاهها
توهم تئوريك يا نقد 8 افسانه درباره كار فكري



دولت عمق استراتژيك يك جامعه است

نرگس ظهيري
هيچ گاه يك حكومت متكثر نمي تواند نماينده يك پاتريمونيال و پدرسالار باشد، چرا چنين حكمي صادق است؟ پاسخ به اين پرسش، بررسي روابط ساختمند جامعه با دولت و سپس جامعه- حزب- دولت با يكديگر را ضروري مي سازد. مقاله حاضر با چنين رويكردي معتقد است ايجاد يك حكومت شايسته از طريق ايجاد جامعه شايسته ميسر است و به تعبيري دولت، عمق استراتژيك جامعه محسوب مي شود.
براي فهم معيارهاي جامعه شناختي تقسيم بندي رژيمهاي سياسي بايد به رابطه ميان دولت و جامعه توجه كرد، چرا كه براساس مدل تحليلي ديويد ايستون هر ستاده اي (output) در يك سيستم سياسي ناشي از داده هاي (input) است كه برخاسته از نيازهاي جامعه است و جامعه يعني تك تك افراد انساني كه در تقابل با يكديگر به وجود آورنده فرهنگ و تمدن و سياست و اقتصاد مي باشند. بر اين اساس، بررسي روابط، پيچيده ميان جامعه و دولت و به ويژه اثرگذاري نيروهاي اجتماعي برعرصه سياست مدنظر مي باشد. آر.اچ، توني، مورخ معروف انگليسي در تعريف قدرت مي گفت: «قدرت عبارت است از توانايي يك فرد يا گروهي از افراد براي تغيير شيوه عمل افراد يا گروه هاي ديگر در جهت دلخواه آن فرد يا گروه «گرچه از اين تعريف به صورت عام فقط در جهت توصيف قدرت استفاده مي گردد اما به صورت خاص مي تواند حاوي نكات مورد نظر در باب اهميت و نقش نيروهاي اجتماعي در ساخت و شكل دهي به قدرت نيز باشد كه نمود بارز اين فعل و انفعالات در جامعه شكل گيري احزاب مختلف با عقايد و خاستگاه هاي متفاوت اجتماعي است. در حقيقت شكافهاي اجتماعي هستند كه باعث ايجاد طيف هاي مختلفي در عرصه چارچوب بندهاي سياسي مي شوند. هيچ جامعه اي را نمي توان يافت كه فاقد شكاف اجتماعي باشد. براساس همين شكافها است كه احزاب محافظه كار، راديكال، سوسياليست و ليبرال و... شكل مي گيرند و در زندگي سياسي اثر مي گذارند. البته بين نيروهاي اجتماعي و احزاب سياسي انطباق كاملي وجود ندارد و در حقيقت همين امر است كه موجب پيدايش گونه هاي مختلفي از احزاب سياسي در ساخت جامعه مي شود. احزاب سياسي تحت شرايط اجتماعي خاص شكل مي گيرند. مثلاً در جوامع سنتي كه قدرت سياسي در دست اليگارشي كوچكي بود، پيدايش حزب به مفهوم جديد آن امكان نداشت و مفهوم حزب سياسي كه مبتني بر ايدئولوژي، سازماندهي، و برنامه هاي مشخص است پديده اي جديد به شمار مي رود. علاوه بر ارتباط موجود بين جامعه و احزاب سياسي بايد به رابطه متقابل احزاب و گروه هاي سياسي با نظامهاي سياسي نيز توجه نمود.چرا كه هر نظام سياسي نيز به فراخور ساختار و چارچوب خود پديدآورنده دسته خاصي از احزاب است. يعني همان طور كه گروه ها و شكافهاي اجتماعي در به وجودآوردن احزاب نقش دارند دولتها كه مهمترين واحدهاي سياسي در هر كشوري تلقي مي گردند نيز حائز اهميت زيادي هستند و حتي اهميتي بيش از عوامل قبلي را دارا مي باشند. مثلاً انقلاب فرانسه و ميراث آن موج جديدي از محافظه كاري و سنت گرايي را برانگيخت و يا رژيمهاي ليبرال به مفهوم خاص، در نتيجه بحرانهاي محافظه كار پيدا شدند. تحول در ساخت اقتصادي و اجتماعي، افول اشرافيت زميندار و گسترش طبقات تجاري و صنعتي همراه با نوسازي فرهنگي و تجدد، زمينه ظهور رژيمهاي ليبرال را فراهم آورد. علاوه بر اين احزاب ايجاد شده در جامعه در تقابل با يكديگر نيز مي توانند به وجود آورند حزب و دسته سياسي جديدي باشند. چنانچه به عنوان مثال نخستين واكنشهاي محافظه كارانه در مقابل اصلاح طلبيهاي دولت مطلقه پيدا شد.
در تمامي موارد ذكر شده و همچنين در فرايندهاي سنتز گونه بين نوع رژيمهاي موجود در احزاب تشكيل شده، اين اجتماعات انساني هستند كه دچار تغيير و تحول شده و پذيراي رژيمها و احزاب جديد مي گردند و خود به نوعي در معادلات بين آنها شركت كرده و فرايند تأثيرگذاري و تأثيرپذيري را تكميل مي نمايند. البته نيروهاي اجتماعي شامل طبقات به مفهوم دقيق آن و گروه ها و شئوني مي شوند كه ذاتاً طبقه به شمار نمي روند و ليكن ممكن است به نمايندگي از طبقات اجتماعي عمل كنند يا داراي ايدئولوژي طبقاتي باشند. براي اينكه اين طبقات قدرت تأثيرگذاري پيدا كنند به عواملي مثل سازماندهي و ايدئولوژي مشخص نيازمندند، تا بتوانند در مواجهه با ساير ايدئولوژي ها ايستادگي داشته باشند. شايد بتوان تعبير ابرايدئولوژي را براي آن به كار برد. همانند ايدئولوژي اسلامي در صدر اسلام كه از ساير ايدئولوژي هاي رقيب خود در آن مقطع تاريخي نيرومندتر عمل نمود و مورد بعدي ميزان همبستگي در درون ساختار طبقات اجتماعي و بين طبقات جديد و قديم است. بنابراين مي توان گفت هرچه ميزان مشاوره و برخورد گروه ها در فرايند حكومت بيشتر باشد، استقلال نسبي آن نيز افزايش مي يابد و اين به معناي مشاركت بيشتر اجتماعي در زندگي سياسي است. اين مسئله يعني اثرگذاري نيروهاي اجتماعي در داخل اجتماع به قدري حائز اهميت است كه منتسكيو در كتاب روح القوانين خود به ايجاد رابطه منطقي بين دولت به عنوان يك متغير وابسته و جامعه به عنوان يك متغير مستقل مي پردازد و در اين راستا ذكر مي كند كه حكومتها منعكس كننده واقعيات جامعه خود هستند.
براي ايجاد يك حكومت شايسته بايد از طريق ايجاد جامعه اي شايسته اقدام نمود و يكي از خصوصيات يك حكومت شايسته، مشاركت سياسي مردم مي باشد و در اين راستا كاركرد حزب، كاناليزه نمودن درخواستهاي سياسي و غيرسياسي افراد جامعه است. مسلماً رابطه دوجانبه افراد اجتماع، دولت و احزاب و نحوه كاركرد و تأثيرگذاريشان برهم در چنين سيستمي آشكار است.
¤ دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي

 



گزارش اختصاصي كيهان آسيب هاي يك تصميم غير علمي در باره بودجه دانشگاهها

پس از طرح موضوع وقف دانشگاه آزاد و دانشجوي پولي در مجلس شوراي اسلامي توسط كميسيون آموزش مجلس - بامحوريت يكي از وابستگان به دانشگاه آزاد و مخالفت هاي پي در پي دانشجويان و نخبگان، اين بار اين كميسيون مسأله تأمين بودجه دانشگاه ها توسط مجلس را مطرح كرده است.
كيهان در رابطه با طرح جديد ، گفتگويي را با چند نفر از نخبگان ترتيب داده است:
اقدام كميسيون آموزش مجلس خلاف قانون اساسي كشور است
دكتر محمدرضا مرندي، عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي در گفت و گو با خبرنگار كيهان با اشاره به اين كه هنوز در جريان جزئيات آنچه اين روزها در كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس صورت مي گيرد، قرار نگرفته است، گفت: مطابق با رويه و عرف قانوني معمولي در كشور بودجه دانشگاه ها از سوي دولت با توجه به شناختي كه نسبت به امور اجرايي وجود دارد، ارائه مي شود و مجلس نيز با بررسي و نظارت لازم، گام هاي بعدي را برمي دارد؛ اما اينكه مجلس بخواهد به صورت مشخص وارد امور اجرايي شود، خلاف روح قانون اساسي و روند امور در كشور است.
وي افزود: وزارت علوم به عنوان متولي آموزش عالي در كشور نسبت به جزئيات و واقعيت هاي فعاليت دانشگاه ها اشراف بيشتري دارد؛ بنابراين دستگاهي كه مي تواند محل هزينه اعتبارات و بودجه ها را با توجه به سياست هاي آموزش عالي در كشور تعيين كند، وزارت علوم است.
مصوبه اخير كميسيون آموزش يك طرح غير علمي
و كارشناسي نشده است
دبيركل اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان كشور گفت: طرح اخير كميسيون آموزش مجلس يك اقدام سياسي
جريان دار از سوي افراد با اهداف سياسي خاص است و يك طرح علمي و كارشناسي شده در زمينه آموزش عالي كشور محسوب نمي شود.
ايوب توكليان در گفت و گو با كيهان تصريح كرد: اين طرح اختيارات وزارت علوم را كم كرده و موجب تفويض اختيار بيشتر به دانشگاه ها مي شود كه خسارات زيادي به سيستم آموزشي، علمي و فرهنگي كشور وارد مي كند.
وي افزود: هدف از تصويب چنين طرحي، انتقام گيري در برخي مسائل ناكام مانده مخصوصا در قضيه دانشگاه آزاد است. دست هايي پشت اين قضيه قرار دارند كه براي جريان دانشجويي نگران كننده اند.
اين فعال دانشجويي تصريح كرد: اگر قرار باشد تصميماتي چنين حساس در مجلس گرفته شود و ثمره آن آسيب وارد كردن به پيكره حركت علمي و آموزشي دانشگاه ها، ايجاد تبعيض، نارضايتي و هرج و مرج در دانشگاه ها باشد، شايسته نيست.
وي افزود: با اجرايي شدن اين طرح، دانشگاه ها به ايالت هاي خودمختاري تبديل مي شوند كه بعضا ممكن است به مسيرهايي بيفتند كه در حوزه هاي علمي، فرهنگي و آموزشي به نفع كشور نباشد.
دبيركل اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان كشور گفت: كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با تصويب اين طرح، موجب سيستم استاد محوري و ديكتاتوري آموزشي در دانشگاه ها شده و باعث
مي شود امكان نظارت كافي برعملكرد مديران دانشگاه ها از بين برود و اين مديران با هرگونه سياست و سليقه اي كه خود
مي خواهند، دانشگاه ها را اداره كنند.
وي خاطرنشان كرد: با اين طرح، سيل عظيمي از دانشجويان از ساير شهرها براي تحصيل به سمت دانشگاه هاي تهران گسيل مي شوند و بحث تقويت و پذيرش دانشجويان بومي در دانشگاه هاي كشور منتفي مي شود.
توكليان اظهار داشت: در اين صورت، نخبه پروري در حوزه هاي بومي براي پيشرفت جامعه اسلامي اسلامي دچار چالش
مي شود كه اين موضوع يكي از عواقب سنگين اين طرح عجولانه در سيستم آموزشي كشور است.
اهداف سياسي خاصي در كميسيون آموزش و تحقيقات دنبال مي شود
عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت گفت: متاسفانه درطرح اخير كميسيون آموزش مجلس با مديريت عباسپور اهداف سياسي خاصي به چشم مي خورد.
مهدي اميريان در گفت وگو با روزنامه كيهان اظهار داشت: در بحث حمايت از آموزش عالي يكي از سياست هاي كلي نظام حمايت از دانشگاه ها است و با تأكيدات امام خميني و رهبر معظم انقلاب در اين زمينه، قطعا يكي از ابعاد مهم آن بحث هاي مالي است كه نحوه تخصيص آن به هر يك از مراكز آموزش عالي به عنوان يكي از ابزارهاي مهم تحقيقاتي و آموزشي همواره مورد توجه بوده و نقش تعيين كننده اي در سطح علمي، تحقيقاتي و آموزشي دانشگاه ها دارد.
وي افزود: متأسفانه در خصوص آموزش عالي برخي از
زمان ها، برخي جريان ها با نگاه سياسي به اين مقوله و دنبال كردن اهداف سياسي خاص سبب مي شوند، آسيب هاي جدي و غيرقابل جبراني كه تبعاتش قابل تصور نيست، به بدنه علمي كشور وارد شود.
عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت تأكيد كرد: برخي جريانات سياسي كه از همان افراد حمايت كننده طرح وقف دانشگاه آزاد هستند، جزو اركان، اعضاي اصلي، حاميان و طراحان اين طرحند.
وي افزود: يكي از اهداف پشت پرده اين داستان
تمركز زدايي از هسته مديريتي وزارت علوم در دانشگاه ها است كه شايد ظاهر فريبنده اي داشته باشد و به نظر برسد دانشگاه ها خودگردان مي شوند؛ اما تبعات آن به دليل عدم مديريت صحيح بر بودجه ها و تمركز زدايي از وزارت علوم خواسته و يا ناخواسته ضربه اي بر مهد علمي كشور است.
اميريان خاطرنشان كرد: وزارت علوم با مصوبات و
سياست گذاري هايي كه دارد بايد خود بحث بودجه ها را تخصيص دهد.
وي تصريح كرد: در اين مصوبه اگر واكاوي سطحي هم انجام شود، مي بينيم نه تنها تمركز زدايي به وجود نمي آيد، بلكه با مديريت خودگردان دانشگاه ها، اين هسته تاثيرگذار نقش خود را به خوبي نمي تواند انجام دهد و مديريت يكپارچه از بين مي رود و قطعا تبعات بسيار مضري براي جامعه علمي كشور دارد.
اين فعال دانشجويي خواستار آن شد كه اعضاي شوراي نگهبان و نمايندگان مجلس ابعاد مختلف اين لايحه را بررسي كنند و ببينند آيا اين طرح به نفع آموزش عالي كشور هست يا فقط با مسائل سياسي خاصي ارتباط دارد؟
مسبب تصويب طرح هاي انحرافي در امور آموزش عالي را عباسپور مي دانيم
دبير واحد آموزش اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل گفت: حضور عباسپور در كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس عاملي براي تصويب طرح ها و مصوبات انحرافي در امر آموزش عالي كشور شده است.
علي جمشيدي در گفت و گو با كيهان اظهار داشت: طي چند سال اخيركميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با مشكلات زيادي روبرو بوده است كه مي توان به دانشگاه آزاد، طرح دانشجوي پولي و غيره اشاره كرد كه در همه اين جريانات با كلي پرونده، طرح و لايحه پي درپي و خروجي نامناسبي از اين كميسيون شاهد بوده ايم.
وي افزود: عباسپور در قامت اصول گرايي وارد مجلس شد اما برخلاف جريان عدالت خواهي در كشور، حركت مي كند؛ به طوري كه در جريان بحث هاي دانشگاه آزاد ردپاي زشتي از خود برجاي گذاشت.
جمشيدي تصريح كرد: هر زدوبندي كه در حال انجام است، يك طرف آن آقاي عباسپور است كه با حمايت هاي رياست مجلس در دفاع از فعاليت هاي خود و برخلاف خواسته هاي عدالت خواهي ملت ايران حركت مي كند.
دبير واحد آموزش اتحاديه انجمن هاي اسلامي مستقل خاطرنشان كرد: ايشان برادر خانم آقاي جاسبي هستند و در مجلس با استفاده از منسوبات فاميلي كه دارند، از جايگاه خود سوءاستفاده مي كنند.
جمشيدي تصريح كرد: چندي پيش در قضيه دانشگاه آزاد، 11 نفر از اعضاي اين كميسيون براي تعويض آقاي عباسپور استعفا دادند، اما بعد از گذشت زمان واتفاقات دانشگاه آزاد، آن ها از خواسته خود دست برداشتند.
وي افزود: جو حاكم بر كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي از قبل باعث شده مصوبه هاي درستي در زمينه آموزش عالي كشور به تصويب رسد.
وي گفت: معتقديم بودجه دانشگاه ها همانند گذشته بايد توسط وزارت علوم به دانشگاه ها داده شود. اين وزارتخانه با ديد كامل و جزئي نگري كه نسبت به ساير دانشگاه ها دارد، مي تواند بودجه را به نحو شايسته و صحيح تري به هر يك از دانشگاه هاي كشور اختصاص دهد.
دبير واحد آموزش اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل تآكيد كرد: مجلس شوراي اسلامي با تصويب چنين طرح هايي خواهان بدست گرفتن امور اجرايي بيشتر از وظايف تعريف شده خود در قانون اساسي است.
جمشيدي ادامه داد: اين طرح با عث تمركز زدايي وزارت علوم مي شود و بومي گزيني دانشجويان را در كشور از بين مي برد .
وي تصريح كرد: مجلس با اعلام سياست ها، فقط بايد بر انجام آن ها نظارت كند ولي ديده مي شود وظايفي را كه قانون اساسي به دستگاهي ديگر داده است را زير نظر خود قرار مي دهد.
جمشيدي گفت: لازم است بر عملكرد برخي اعضاي كميسيون خصوصا در حوزه آموزش و تحقيقات، نظارتي صورت گيرد كه همچنين مسائلي در كشور رخ ندهد كه خلاف عرف و قانون جامعه است.
دبير واحد آموزش اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل خاطرنشان كرد: اين گونه مصوبات اعمال انحرافي است و باعث وقوع اتفاقات ناخوشايندي در سطح جامعه
مي شوند؛ اقشار مختلف جامعه ساكت نمي مانند و همانند جريانات دانشگاه آزاد پرچم عدالت خواهي را برافراشته
مي كنند.
وي در پايان تصريح كرد: اين موضوع مسلما هجمه
رسانه اي به كشور وارد مي كند و عواقب خوبي براي نظام جمهوري اسلامي نخواهد داشت.

 



توهم تئوريك يا نقد 8 افسانه درباره كار فكري

محمدجواد ميري
جرقه اش دو سه هفته پيش به ذهنم خورد، در قطار مشهد- تهران در حالي كه داشتم نكاتم را براي طرح بحثي در نشست دبيران كانون هاي مطالعات بسيج دانشجويي مرور مي كردم. «تصورات غلط درباره كار فكري» اول شامل سه چهار عنوان شد و شك داشتم ارزش بحث كردن داشته باشد. كم كم كه ريزشان كردم، تا شش هفت عنوان رسيدند. در جمع كه مطرحشان كردم و گرفت، فكرم را بيشتر مشغول كردند. اين طوري شد كه وقتي خواستم در نشست هفدهم جنبش عدالتخواه دانشجويي مطرحشان كنم، تا هشت تا ارتقا پيدا كردند. اين بار عمداً دست به كار شدم و عزم كردم ده تاشان كنم، كه از قديم گفته اند تا ده نشه بازي نشه! مضمون يادداشت، همچنان ناپخته است و لحنش، گفتاري. نقص هايش را ببخشاييد و عيب هايش را يادآور شويد.
بايد بدانيم كار فكري چه نيست، تا درست بفهميم «كار فكري درست» چه هست. اما اصلا چرا بايد بدانيم كار فكري چه هست؟ چرا از اول نرويم سر اصل مطلب و درباره شيوه ها و برنامه ها و راهكارها حرف نزنيم؟
مشكل اساسي ما در همه فعاليت ها از جمله فعاليت هاي فكري، نگرش هاي غلطي است كه بر اساسشان كار مي كنيم، در حالي كه نه مي دانيم اين نگرش ها و پيشفرض هاي ما چيستند و نه اگر بدانيم، از غلط بودنشان مطلعيم. بايد فرق كار فكري درست و غلط را از هم بشناسيم، تا براساس انبوهي از تصورات و پيشفرض هاي موهوم دست به كار برنامه هاي مطالعاتي و آموزشي و پژوهشي و غيره نشويم.
خاطره معروف احمد احمد از ملاقاتش با امام، به اندازه كافي روشن مي كند كه داشتن نگرش ها و پيشفرض هاي متفاوت، چقدر مي تواند براي دنياي ذهني و عملي آدميزاد تعيين كننده باشد. در اين ماجرا احمد احمد كسي است كه خود را غرق مبارزه فرهنگي و در خط مقدم جهاد با دشمنان اسلام مي بيند. و امام، براساس يك نگرش بنيادي و عقلاني مبني بر اين كه «بايد كار را از ريشه درست كرد»، زيرآب همه فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي او را مي زند! ببينيد كه براساس همين رهنمود امام، مي شود زيرآب نود درصد فعاليت هاي به اصطلاح فرهنگي و تبليغي و تئوريك و ديني امروز را هم زد!
پس تا خطوط كلي و نگرش هاي اساسي مان را درست درك نكرده باشيم، هر كار جزيي اي هر چند به ظاهر ضروري و خداپسند و جهادي و حياتي، ممكن است بيهوده و غلط باشد. براي همين است كه مي گوييم بايد تصورات غلط و موهوم درباره كار فكري را از ذهنمان پاك كنيم. تا از شر پيشفرض هاي غلط مان نجات پيدا نكنيم، هر چه در شيوه ها و راهكارهاي مختلف دست و پا بزنيم سودي به حالمان نخواهد داشت. اولين آسيب نظري ما در خصوص كار فكري- و در واقع اولين تصور غلط ما درباره كار فكري- هم همين است: به معلومات- و اغلب به مشهورات- اهميت دادن و از اهميت نگرش ها و مباني غفلت كردن.
شماره 1- كار فكري يعني عالم كردن مخاطب!
نقد: نه تا وقتي كه مخاطب هنوز عاقل نشده است.
مشكل اصلي، در دانسته ها و نادانسته ها نيست، در نگرش هاست، در طرز فكرها و عمق انديشه ها. گمشده اصلي ما عقل است (همان كه خوب و بد را از هم مي شناسد و درست و غلط را از هم، همان كه تدبيرگر و آينده نگر است، همان كه اولويت ها را جستجو مي كند و بين بد و بدتر بد را انتخاب مي كند، همان كه اهل تأويل و عبرت است، همان كه ارزيابي مي كند و مدام مي پرسد «چرا»، و همان كه به قول معصوم(ع) بوسيله آن خداي رحمان عبادت مي شود) با توابع عقل (حكمت و بصيرت و...). بدون عقلانيت و بدون داشتن طرز فكر درست، يا علمي به دست نمي آيد يا اگر مي آيد، علم لاينفع است، يا اگر علم نافع است، ما رشد لازم براي نفع بردن از آن را نداريم. احمد احمد خطر مبلغان غيرمسلمان را مي دانست و نيز از شبهات آنان و پاسخ هاي اسلامي به آن شبهات اطلاع داشت، اما عقلانيت امام را در حلاجي مسأله و ديدن اعماق ماجرا نداشت. دانا كردن مخاطب تا وقتي كه خردمند نشده است، نه تنها كار فكري نيست، بلكه مي تواند به گمراهي بيشتر او دامن بزند. و واي بر داناي كل، وقتي در جهل مركب گرفتار است و حاضر نيست بپذيرد با انبوه دانشي كه دارد، نگرشش غلط است!
شماره 2- كار فكري، دارو و واكسن در برابر شبهات است!
نقد: نه تا وقتي كه مخاطب هنوز خوراك لازم براي زيستن و سرپا بودن را دريافت نكرده است.
اين هول و ولعي كه ما براي نفي شبهات و اشكالات داريم، هيچ سودي ندارد وقتي كه در مقام اثبات حرفي نداشته ايم. كار سلبي كردن نهايتا مي تواند به مخاطب ما بفهماند كه «دين چه نيست»، اما مخاطب به دين جذب نمي شود مگر اين كه با «آن چه دين هست» آشنا شده باشد. برگ برنده ما در كار فرهنگي، فطرت انسان هاست و فطرت، جذب جاذبه هاي دين مي شود نه دافعه هاي دين. جاذبه هاي دين هم همان پيام هاي انساني، جامع و نجاتبخش دينند كه مي توانيم در لابلاي آيات قرآن يا داستان زندگي معصومان بيابيمشان اما هيچ وقت در طرح ولايت يا دوره هاي معرفتي ديگر آموزششان نمي دهند! حتي اگر هيچ شبهه اي به دين وارد نباشد، ما نيازمند معرفتيم. كه «العامل علي غيربصيره كالسائر علي غيرالطريق، لايزيده سرعه السير الا بعدا؛ عمل كننده بدون شناخت، مثل كسي است كه بيرون از راه قدم برمي دارد، هرچه تندتر برود، دورتر مي شود». آن نظام فكري منسجم، جامع و حياتبخش ديني كه مستقل از شبهات دشمنان وجود دارد كجاست و چرا كسي به دنبال كسب آن نيست؟ اين همه شبهات -كه اغلب هم شبهه نيستند، سوالند و گاه هم بهانه- بر فرض كه جواب داده شوند، بعدش چه؟ «الا الاه آوردي، الا الله كو؟»!
شماره 3- كار فكري، مقدمه و شرط كار عملي است.
نقد: نه هميشه. گاهي هم عمل است كه مقدمه معرفت يا كار فكري است.
يكي از بهانه هاي رايج براي عمل گريزي، همين تمسك به كار فكري به عنوان مقدمه كار عملي است. مثلا وقتي مي گويي چرا عليه مفاسد و مفسدان اقتصادي كاري نمي كني، مي شنوي هنوز خيلي ظرايف درباره سيستم مديريتي و اقتصادي سالم و عادلانه براي ما مجهول است. به يكي از دوستاني كه معتقد بود اعتراض به پديده تلخ خيابان خوابي، قبل از كشف و طراحي كامل و عالمانه سيستم اجتماعي و حكومتي اسلام، كاري بي فايده است، مي گفتم: نسبت به اين منكر بايد نهي از منكر داشت يا نه؟ و او مي گفت: اين طرز بحث خيلي سطحي است! اين سخنان ناشي از نگرشي است كه گمان مي كند معرفت تفصيلي و دقيق به جزييات هر چيز، بدون درگيري عملي با آن چيز ممكن است. نگرشي كه تصور مي كند علوم با فعاليت ذهني توليد مي شوند و از اين نكته غافل است كه يك بعد از علم بشري، جمع بندي تجارب عيني و عملي است و همواره شكل گيري علوم، علاوه بر اين كه يك پايه در مباحث نظري و انتزاعي داشته، يك پايه هم در نيازهاي بيروني داشته. بنابراين بايد بين دو نوع معرفت و كار فكري تفكيك كنيم: معرفت اجمالي به مسائل، كه مقدمه عمل است، و معرفت تفصيلي كه مي تواند نتيجه عمل باشد. مثلا كسي را فرض كنيد كه مي داند نماز واجب است و مي داند كه مي تواند نماز خواندن را بياموزد. همين معرفت براي مكلف كردن او به نماز بس است. در مرحله بعد، دانستن اين كه چه گونه بايد نماز خواند، شرط اجراي اين تكليف است، هر چند بدون اين هم تكليف بودن نماز مشخص است. در مرحله بعد ممكن است بپرسيم آيا اين فرد مي داند باطن نماز چيست؟ مي داند حكمت وجوب نماز چيست؟ مي داند كه نماز چه كساني قبول مي شود يا نه؟... دانستن پاسخ اين سؤالات، مقدمه عمل (نماز خواندن) نيست و بلكه به احتمال قوي، كسي اگر بخواهد پاسخ اين سؤالات را به كمال دريابد، بايد خيلي اهل عمل به نماز بوده باشد.
اغلب خيال مي كنند ساختن تمدن اسلامي (به عنوان يك عمل) مشروط به دانستن جزييات زيادي از چگونگي هاي تمدن اسلامي است. تصور مي كنند تا ندانيم مدل اسلامي اقتصاد براي اداره كشور، دقيق دقيق چيست، نمي توانيم اقتصادمان را اصلاح كنيم و با تمدن اسلامي سازگارش كنيم. در صورتي كه برعكس، تا براساس معرفت اجمالي اي كه به احكام اسلام داريم، اقتصادمان اصلاح نكنيم، علمي به اقتصاد اسلامي متناسب با تمدن مان نخواهيم فهميد. علم پديده اي اجتماعي و عيني است نه ذهني و نظري. تمدن اسلامي نيز يك قالب پيش ساخته نيست كه ما در پي كشفش باشيم. تمدن اسلامي براي هر جامعه اي، واقعيتي بيروني و عيني است كه بايد پيونددهنده واقعيت هاي آن جامعه آرمان ها و ارزش هاي ديني باشد. بنابراين مدل تمدن اسلامي را بايد به تناسب شرايط موجود ساخت و تكميل كرد، نه اين كه گمان كنيم طي مرحله اي به نام توليد علم مي توانيم با نشستن دركرسي هاي تدريس و چرخيدن دركتابخانه ها، فرمول هايي تضمين شده برايش به دست آوريم. توليد علم از سوال آغاز مي شود و سوالات درست را كساني مي توانند طرح كنند كه دست به گريبان مشكلاتند. پس بدون تن ندادن به وادي عمل، در وادي نظر دچار توهم و انتزاعات بيجا خواهيم شد.
درميان روايات، مضاميني اين چنين نقل شده كه «هركس به آن چه مي داند عمل كند، خداوند علم به آن چه نمي داند را نيز به او مي دهد.»تقوا نيز مقدمه معرفت و بصيرت بيشتر معرفي شده است. خلاصه اين كه رابطه علم و عمل دو طرفه و تكاملي است. براساس علم اجمالي بايد دست به عمل زد. و به بركت عمل صالح و خالصانه و تقوا مدار، علم بيشتر، دقيق تر و كامل تر به دست مي آيد.
شماره 4- رشد فكري با كار فكري حاصل مي شود.
نقد: نه هميشه. گاهي معرفت با چيزي ازغير جنس معرفت ساخته مي شود.
اگر رابطه تفكر را با عقل - در همه جوانب و با همه عمقش- بفهميم، و آن گاه عوامل رشد عقل و تفكر را بشناسيم، مي فهميم كه گاهي فكر قوي درگرو عواملي غيرمعرفتي است. آن چه به عنوان عوامل تربيت و رشد درمعارف اسلامي مطرح است - از تعقل گرفته تا ازدواج، از تن به كاردادن تا تهذيب نفس و...- مي تواند منشأ رشد عقلي و فكري باشد.
بنابر اين خيال خامي است كه گمان كنيم عقل و فكر انسان -به عنوان موجودي چند بعدي كه هريك از ساحت هاي وجودش بر ساحات ديگرش تاثيرگذار است- با برهان و احتجاج و مباحثه و مناظره رشد مي كند و بس! فراموش نكنيم كه حتي گفته اند«كاد الفقر أن يكون كفراً. هر آينه فقر به كفر مي گرايد». براي ما انسان هاي عادي، تعادل در نيازهاي مادي و عاطفي شرط تعالي روحي و فكري است و آزموده شدن در ميدان احساس و اراده، لازمه رسيدن به كمال عقلاني. اگر دغدغه ما براي كار فكري، نيروسازي و به تعبير درست تر انسان سازي است، نبايد فراموش كنيم كه انسان در بوته آزمايش و تجربه ساخته مي شود و هيچ نيروسازي اي با نشستن و بحث كردن به فرجام نخواهد رسيد.
شماره5- كار تئوريك يعني كار بر روي مباني معرفتي.
نقد: مباني معرفتي به تنهايي كسي را متفكر نمي كند. گاه مشكل ما جهل به مسايلي است كه آنها را سطحي و فرعي يا عادي مي پنداريم.
معمولا وقتي بحث كار فكري مي شود، ذهن ها مي رود سمت اصول عقايد و مباني هستي شناسي و شناخت شناسي و نهايتا نظام سياسي اسلام و نظام اقتصادي و نظام... بله، همه اينها موضوعات مهمي هستند. اما نه عقايد اسلامي منحصر در اصول عقايد است و نه آن چه مسلمان بايد بداند منحصر به مباحث به اصطلاح عقيدتي.
ما براي رشد فكري خود نيازمنديم بدانيم معصومين چگونه مي زيسته اند و در زندگي شخصي و خانوادگي و اجتماعي و سياسي شان چطور مي انديشيده اند و چگونه تصميم مي گرفته اند. آن چه براي مثال كتاب «داستان راستان» دراين جهت به ما مي آموزد، نه در هيچ طرح ولايتي آموزش داده مي شود و نه هيچ كتاب عقايدي برايمان مي شكافد. يا مثلا من لازم دارم با مفاهيمي چون جهاد، تقوا، امر به معروف و نهي از منكر، ايمان، نفاق و... آشنا باشم درحالي كه دركارهاي تئوريك متعارف، كسي دغدغه شناساندن اين مفاهم به شكل اصيل شان را ندارد. حتي مراجعه به متون كلاسيك دين شناسي نيز نتيجه چندان رضايت بخشي نمي دهد. كسي كه جهاد را در كتب فقهي مطالعه كرده باشد، تنها گوشه اي از مفهوم گسترده و بزرگ جهاد در قرآن را مي شناسد و بس. تا حالا ديده ايد كسي براي كار تئوريك مبنايي، بحث هاي تقليدي فلسفي را رها كند دست از بازي هايي مثل ترمينولوژي و معرفت شناسي و... - كه البته در جاي خودش و براي اهلش مفيد بلكه لازمند- بردارد و به تدبر در قرآن روبياورد؟
«حق» چندضلعي و چندبعدي و همچنين داراي گوهر و صدفي يا زيربنا و روبنايي ست. چسبيدن به شناخت يك بعد- هرچند مبنايي ترين ابعاد باشد- كسي را حق شناس نمي كند. تصور كنيد خانه اي را كه فقط از فونداسيون تشكيل شده است. خانه وقتي قابل سكونت است كه نه تنها فونداسيون، بلكه در و ديوار و حتي دستگيره در داشته باشد! نظام فكري هم از همين قبيل است؛ وقتي قابل اتكاست كه كامل باشد. و از قضا، عموم مردم بيش از آن كه نيازمند بحث و فحص تفصيلي بر روي هستي شناسي شان باشند، نيازمند شناخت كليدهاي درست زيستن اند، و از اين طريق بايد اندك اندك رشد فكري و روحي پيدا كنند.
مسلمان فكور، هم قرآن و سنت را بشناسد، هم عقايد بداند، هم از تاريخ سر در بياورد، و هم سلامت نفس و تقوا داشته باشد، كه اثر اين يكي كمتر از قرقره كردن اپيستمولوژي هاي تقليدي نيست.
شماره 6- كار تئوريك با آموزش و مطالعه حاصل مي شود.
نقد: نه لزوماً. خواندن و شنيدن تنها دو ابزار از ابزارهاي متعدد شناخت و آگاهي اند.
جستجوي شخصي براي يافتن پاسخ پرسش ها، تجربه عملي، ديدن آدم هاي صاحب نفس، مشاهده عيني، شنيدن تاريخ از زبان كساني كه تجربه اش كرده اند و از همه اين ها مهم تر، به كار انداختن مغز مبارك، روش هايي مفيد و گاه بسيار موثرتر از سركلاس نشستن و كتاب خواندن هستند.
شماره 7- كار فكري مال نيروهاي فكري است.
نقد: كار فكري نه فقط براي نيروهاي فكري، كه نيازي عمومي است.
اگر بگذريم از اين بحث كه تفكيك نيروها به نيروي فكري و نيروي اجرايي چقدر درست است - كه من معتقدم نيست - و نيز اگر بگذريم از اين بحث كه در اين روزگار ديگر خيلي ها كار فكري را نياز نيروي هاي به اصطلاح فكري هم نمي بينند -چون همه آموخته اند از پيش خود مجتهد متخصص در كار فكري و فرهنگي باشند!- تازه مي رسيم به اين بحث كه آيا عناصر مثلاً غيرفكري - فرض بفرماييد تيك مدير صنعتي در جامعه يا تداركاتچي يك تشكيلات فرهنگي - ديگر به كار فكري نياز ندارند؟! كار فكري مخصوص نخبگان فكري يك مجموعه يا جامعه است و بقيه فقط مجري محصولات فكري دسته اولند؟! اگر تصور ما از كار فكري همان دانسته هاي تفصيلي و تخصصي باشد، بله جز اين نمي توان حكم كرد؛ اما وقتي كار فكري را رشد عقلانيت و يافتن نگرش هاي بنيادين و راهگشا و حيات بخش تعريف كرديم، ديگر اين تفكيك ها رنگ مي بازند، چرا كه اصلاح و رشد عقل و بصيرت نياز هر «انسان» است.
در يك جامعه يا مجموعه، «نگرش»ها و «انگيزش»ها بايد در همه به حد كمال موجود باشد. تنها در ابعاد «مهارتي» است كه تخصص و تقسيم كار مطرح مي شود. يك كارگر ساده بايد همان قدر معرفت عميق ديني داشته باشد كه يك فقيه. و يك مهندس بايد همان قدر دغدغه ها و جوش و خروش هاي به حق داشته باشد كه يك مصلح اجتماعي، با اين تفاوت كه در مقام عمل و كاربرد، هر كدام بايد باري بردارند و هر كدام نقشي متفاوت از ديگري داشته باشند. كار فكري در درجه اول بايد درصدد تامين اين نگرش ها- و به تبع آن، انگيزش ها- باشد. آن چه مخصوص طبقه خاصي از نخبگان است، لايه هاي ديگري از فعاليت هاي معرفتي و علمي است كه ضرورت و اهميت شان در جاي خود محفوظ است.
شماره 8- كار فكري يعني خودسازي فكري.
نقد: نه فقط خودسازي فكري، كه در كار فكري بايد ماهيت و مدل كار جمعي و اجتماعي هم مشخص شود.
اعتقاد به افسانه هاي 2 و 5، قاعدتاً با اين تصور غلط نيز همراه مي شود كه در كار فكري قرار است مباني معرفتي و اعتقادي افراد محكم شود و ديگر هيچ. در حالي كه معارف اسلامي بايد پاسخگوي نيازهاي ما در عرصه اداره فرهنگ و اقتصاد و... هم باشد. در واقع كار فكري بايد به ما عقلانيت لازم براي زندگي هدفمند و خدامحور را بدهد. و زندگي هم فقط ابعاد فردي ندارد. مزيت متفكران معاصر اسلامي (از امام و علامه طباطبايي گرفته تا مطهري و بهشتي و باقر صدر و مصباح و...) اين است كه سعي كرده اند مدل زندگي جمعي و اجتماعي را نيز از سرچشمه هاي دين استخراج كنند و غبار غربت از چهره معارف غيرفردي دين- از امر به معروف گرفته تا عدالت- بردارند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14