(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 12 بهمن 1389- شماره 19854

بررسي گوشه اي از سيره فردي و اجتماعي رسول خدا(ص)
تقليد محض از پيامبر(ص)، حركت در صراط مستقيم هدايت
مكارم اخلاق در سنت و سيره امام حسن(ع)



بررسي گوشه اي از سيره فردي و اجتماعي رسول خدا(ص)
تقليد محض از پيامبر(ص)، حركت در صراط مستقيم هدايت

علي اصغر رحماني
پيامبر(ص) از سوي خداوند به عنوان اسوه و سرمشق بشر برگزيده شده است. از اين رو شناخت همه جانبه آن حضرت(ص) براي همگان امري بايسته است. شناخت آن حضرت(ص) راه هاي گوناگوني دارد كه از آن جمله مراجعه به قرآن است؛ چرا كه قرآن، وحي الهي است و خداوند در اين كتاب معرفي جامع و كاملي از اسوه و سرمشق بشريت ارايه داده تا حجت بر مردم تمام شود. نويسنده بر همين اساس در اين مطلب به سراغ آيات قرآني رفته تا تبيين خداوند را از سيره آن حضرت(ص) در امور و مسايل گوناگون از جمله اخلاقي، اجتماعي و سياسي ارايه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
اهميت و ارزش تقليد در آموزه هاي قرآني
انسان موجودي تقليدپذير است؛ چرا كه اين صفت براي آدمي فوايد و آثار بسياري دارد. از جمله آثار تقليد انتقال دانش و تجربيات است. در روان شناسي اجتماعي، علوم تربيتي و اخلاق اجتماعي و همچنين علوم ديگر مرتبط با جامعه شناسي، مسئله جامعه پذيري به عنوان يك مسئله مهم بويژه در حفظ و حراست جامعه و انتقال هنجارهاي اجتماعي به نسل هاي آينده مطرح مي باشد؛ چرا كه بقاي جامعه به حفظ هنجارها، آداب، سنت ها و آيين هايي است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود؛ از اين رو جامعه پذيري خصوصاً درباره نسل هاي آينده جامعه مطرح مي شود تا جامعه در مسير و ريلي كه تعبيه و هدف گذاري شده حركت كند و به اهداف كمالي خود يعني آرامش و آسايش فراگير و عدالت عمومي دست يابد.
تقليد مهم ترين ويژگي انساني است كه حافظ اين امور مي باشد و اسباب انتقال دانش و تجربه را از نسلي به نسل ديگر فراهم مي آورد. البته تقليد نيز مانند هر ويژگي و صفت انساني ممكن است مورد سوءاستفاده قرار گيرد و يا به نادرستي از آن بهره گرفته شود. لذا در آموزه هاي قرآني و نيز علوم تربيتي و اجتماعي، تقليد باتوجه به متعلقات آن مورد ارزيابي و سنجش قرار مي گيرد؛ چرا كه برخي از افراد جامعه به جاي تقليد از هنجارها و آداب و سنت هاي نيك و پسنديده، به تقليد از ناهنجاري ها و رفتارهاي زشت و ناپسند رو مي آورند و جامعه را با خطرات جدي و پديده هاي نادرست مواجه مي سازند و زمينه فروپاشي اجتماعي را فراهم مي آورند.
از نظر عقلي تقليد چهارگونه است: تقليد جاهل از جاهل، تقليد عالم از عالم، تقليد عالم از جاهل، تقليد جاهل از عالم. از نظر قرآن سه قسم نخست از اقسام چهارگانه تقليد، باطل و تنها گونه چهارم آن درست و صحيح است.
از آموزه هاي قرآني برمي آيد كه در تقليد صحيح بايد شروطي احراز شود كه از آن جمله اين است كه مقلد بايد خود به علم و عقل دريابد كه اين پيروي و ملازمت از عالم بر پايه اصول و مباني عقلاني درست و صحيح است. شرط ديگر آن است كه شخص مقلد، علم و عقل كسي را كه مي خواهد از او تقليد كند، احراز نمايد و بر او آشكار شود كه آن شخص، انساني عالم و عاقل است. سومين شرطي كه آيات قرآني براي صحت و جواز تقليد بيان كرده آن است كه تقليد در امور مشروع از نظر شريعت معتبر باشد و از نظر عقلاني و عرفي، معقول خردمندان و مقبول عرف عقلايي باشد. بنابراين لازم است تقليد تنها در اموري باشد كه از نظر عقل و شريعت و عرف معقول، مشروع و معروف (مقبول) باشد. (سوره مائده، آيه 104، و نيز سوره بقره آيه 170 و سوره نحل، آيات 43 و 44 و سوره انبيا، آيه7 و آيات ديگر)
خداوند در آيه 43 سوره نحل، در جواز و صحت و بلكه لزوم تقليد جاهل از عالم عاقل مي فرمايد: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون؛ اگر نمي دانيد، از اهل ذكر بپرسيد. در اين آيه توجه خاصي به اصطلاح اهل ذكر شده است. ذكر يكي از نام هاي قرآن است؛ چنان كه ذكر بيانگر اين معناست كه شخص همواره در ياد خدا و اهداف آفرينش است و به آن سمت نظر دارد و حركت مي كند. چنين شخصي از نظر قرآن، خردمند و عاقل، مؤمن و معتقد، اهل رفتارهاي معقول، مقبول و مشروع است و از هر نظر قابل اعتماد است و مي توان از وي پرسيد و براساس پاسخ وي عمل كرد. بنابراين مي تواند به عنوان مرجعيت علم و عمل محل مراجعه و تقليد قرارگيرد.
همانگونه كه از آيات قرآني به دست مي آيد، جايگاه سه چيز در تقليد بسيار مهم و اساسي است. اين سه چيز عبارتند از عقلانيت، عقلائيت و مشروعيت. بنابراين شخصي كه به وي مراجعه و از او تقليد مي شود بايد خود داراي چنين صفاتي باشد و ديگر آن كه قول و عمل وي نيز مبتني بر پاسخ و كاري معقول از نظر عقل، معروف (مقبول) از نظر عقلاء و عرف جامعه و مشروع از نظر دين باشد. اين جاست كه مي توان به سادگي تاييد قرآن را بر مسئله برهاني و بينه بودن (انفال، آيه 42)، عرفي و معروف بودن ازنظر خردمندان (اعراف، آيه 199 و آيات بسيار از جمله آيات امر به معروف) و شرعي بودن و مطابقت با احكام الهي معتبر (آيات بسيار قرآن) به دست آورد. براين اساس هرگونه تقليدي كه بيرون از دايره شروط سه گانه عقلاني، عقلايي و شرعي باشد و با آن در تقابل و تضاد قرارگيرد، تقليدي مذموم و ناپسند عقلاني و شرعي و عقلايي است و بايد از آن پرهيز كرد.
از اين رو خداوند در آياتي از جمله 104 سوره مائده تقليد جاهل از جاهل را باطل مي داند، چرا شرط تقليد از عاقل در آن مراعات نشده است و تقليد از غير اهل ذكر را باطل معرفي مي كند؛ چرا كه در آن علم و دانش و شريعت و ايمان و امور ديگر مراعات نشده است.
از نظر قرآن، تقليدهاي برخاسته از تعصب قومي، خانوادگي و قبيله اي مذموم است، زيرا در اين نوع تقليدها، شرط عقلي و يا عقلايي در معقوليت و مقبوليت تقليد وجود ندارد. از اين رو آيات بسياري چنين تقليد را نكوهش كرده و اهل آن را سزاوار سرزنش دانسته است. (بقره، آيه 170و نيز مائده آيه 104 و اعراف آيات 70 و 173، و يونس آيه 78 و ده ها آيه ديگر) همچنين آيات ديگر، برخي از تقليدهاي ناپسند را چون برخاسته از جهل و ناداني (اعراف، آيه 138؛ كهف آيات 4و5) و يا رفاه و خوشگذراني (زخرف، آيه23) و القائات شيطاني و تلقينات ابليسي (بقره، آيات 168 و 170؛ و لقمان آيه21) است، امري ناپسند و مذموم شمرده شده است كه ريشه همه آنها به اصل فقدان عقلانيت و يا عقلائيت برمي گردد.
از نظر قرآن، نتيجه چنين تقليدي جز هلاكت و نابودي (اعراف، آيات 65 تا72)، خشم و انتقام الهي (زخرف، آيات 23 و 25) پيروي از شيطان (لقمان، آيه21) و عذاب در قيامت (بقره، آيات 165 تا 167) چيزي نخواهدبود.
البته قرآن براي تقليد كوركورانه و غيرعقلاني آثار و نتايج ديگري نيز برشمرده است كه مي توان به مانعيت در رشديافتگي فردي و اجتماعي (بقره، آيه 170 و آيات ديگر)، خرافه گرايي، بدعت گرايي و پاي بندي بي دليل و غيرعقلاني به سنت ها (مائده آيه 103 و 104)، حق ناپذيري (يونس، آيات 75 و 78)، استكبارورزي (يونس، همان و قصص آيات 23 تا 39)، توجيه گرايي (اعراف، آيه28)، جمود و دوري از آزادانديشي (بقره، آيه 170 و انبياء آيات 53 و 67)، فسادگرايي و دوري از اصلاح خواهي و اصلاح پذيري (هود، آيات 87 و 88) و مخالفت با حق و حقيقت و پيامبران و هدايت گران و اصلاح طلبان (ابراهيم؛ آيات 9و 10 مائده آيه 104 و آيات ديگر) اشاره كرد.
شناخت پيامبر(ص) بايسته همگاني
با توجه به ديدگاه قرآن درباره تقليد مي توان به آساني دريافت كه چرا پيامبرگرامي(ص) بهترين اسوه براي تقليد و الگوبرداري است تا انسان، زندگي دنيوي و اخروي خويش را براساس سبك زندگي آن بزرگوار سامان دهد؛ چرا كه وي به سبب عصمت از هرگونه خطا، اشتباه، سهو و گناه در فهم و عمل و رفتار و نيز كمال و تماميت عقل و مكارم اخلاقي و ديگر شرايط تقليد، مي تواند از هر نظر جامع و اسوه حسنه و كامل باشد. (احزاب، آيه21)
از اين رو شناخت آن حضرت مي تواند به شناخت از بهترين سرمشق و اسوه كامل و نيك از عقل و عقلاء و شرع بينجامد و انسان را براي حركت در مسير صحيح كمال ياري و مدد رساند.
بر اين اساس بر همگان لازم است تا براي دست يابي به راه و روش درست زيستن و متاله و خدايي شدن، از مسيري استفاده كنند كه مسير مستقيم و مبرا از نقص و كژي است. از اين رو خداوند به صراحت راه رسيدن به محبوبيت الهي يعني رسيدن به مقام عبوديتي كه كنه و گوهرش ربوبيت و مظهريت آن و خلافت الهي است را راه پيامبر(ص) و محبوبيت و خشنودي وي قرار داده و مي فرمايد: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله؛ بگو اگر خدا را دوست مي داريد مرا پيروي كنيد تا شما هم محبوب خدا شويد. پس راه مستقيم و صراط راست الهي جهت محبوب شدن در نزد خداوند اين است كه تقليد و پيروي از پيامبر(ص) شود. اين پيروي همان تقليد محض در همه امور است؛ چرا كه تنها در اين صورت است كه خشنودي و محبوبيت الهي رقم مي خورد.
براي شناخت افكار، انديشه ها، اعمال و رفتار پيامبر(ص) جهت تقليد و پيروي، مي توان از راه هاي گوناگوني بهره برد كه از جمله مطمئن ترين و آسان ترين و معتبرترين راه ها، مراجعه به آيات قرآني است كه در آن صراط مستقيم محمدي(ص) بيان و تبيين شده است و انسان مي تواند با بهره گيري و تقليد و پيروي از آن به محبوبيت الهي دست يابد و محبوبيت و عشق دو سويه پديد آيد. (مائده، آيه 54)
خداوند در آيه 21 سوره احزاب، سيره پيامبر(ص) را الگو و سرمشق مناسب زندگي براي همگان بويژه خداجويان رستاخيزباوري مي داند كه ياد خداوند همه وجودشان را گرفته است و او را مقصد و مقصود خويش دانسته اند. بنابراين، هر كسي كه خدا را مي جويد، بايد از مسيرش حركت كند كه پيروي و الگوبرداري از اسوه كامل و نيك الهي يعني حضرت پيامبر(ص) است.
اين پيروي و اطاعت بايد به گونه اي باشد كه در هيچ گوشه اي از آن نقص و كژي و خللي راه نيابد، لذا خداوند در آيه 1 سوره حجرات بر لزوم پيروي از سيره پيامبر(ص) و اجتناب از هرگونه پيشتازي بر آن حضرت(ص) در گفتار و رفتار تأكيد مي كند و مي فرمايد پيشتازي بر آن حضرت(ص) همانند عقب افتادن، عين گمراهي و ضلالت است.
از آيه 20 سوره مزمل چنين برمي آيد كه حتي پيروي از آن حضرت(ص) در اموري كه از واجبات اختصاصي ايشان است نيز امري مستحب است. از اين رو پيروي برخي از ياران از سيره آن حضرت(ص) در شب زنده داري و تهجد را امري پسنديده معرفي كرده و چنين پيروان و ياراني را مورد تشويق قرار مي دهد؛ چرا كه اين افراد با آن كه بر ايشان واجب نيست تا همانند پيامبر(ص) تهجد و شب زنده داري كرده و دو سوم يا نصف يا يك سوم شب را بيدار باشند و به نماز و قرآن مشغول شوند، ولي اين پيروي و همراهي، امري بسيار پسنديده و ستوده است؛ چرا كه زمينه متاله شدن و تحقق اسماي كمالي را به سبب پيروي مطلق و كامل براي آنان فراهم مي آورد.
از نظر قرآن، از نشانه هاي صداقت و درستي در ايمان پيروان، آن است كه اشخاص در همه امور از پيامبر(ص) پيروي كنند. بنابراين، پيرو و مقلد خوب كسي است كه حتي در مقام پيامبر قرار گيرد و مردم را به توحيد خالص و پيراسته از هرگونه شرك دعوت كند و در اين راه همانند پيامبر(ص) عمل كند. (يوسف، آيه108) بطوري كه هر كسي اين پيروان را مي بيند به اين نتيجه برسد كه آنان پيرو واقعي پيامبر(ص) هستند؛ زيرا در همه چيز مي كوشند تا خود را همانند پيامبر(ص) كنند.
نمونه هايي از سيره پيامبر(ص)
از آن جايي كه نمي توان همه سيره هاي اخلاقي، اجتماعي و سياسي پيامبر(ص) را در اين جا بيان كرد؛ چرا كه در اين صورت لازم است تا تفسيري كامل از همه آيات قرآني ارايه نمود، ولي مي توان در اين جا كليات و مباني اصولي و مهمي از سيره را ارايه كرد تا همگان با پيروي از اين اصول و مباني بتوانند سبك زندگي آن حضرت(ص) را سرمشق زندگي خود قرار دهند و در مسير شدن هاي كمالي به درستي و صحت گام بردارند و از صراط مستقيم پيروي از اسوه كامل، بيرون نروند.
سيره اجتماعي
1-ساده زيستي و اجتناب از تشريفات در مقام رهبري: داشتن زندگي عادي و بدون هيچ گونه تشريفات، يكي از مهم ترين ويژگي هايي است كه خداوند در آياتي از جمله 7 و 8 سوره فرقان و 4 و 5 سوره حجرات به ترسيم و تبيين آن مي پردازد. از نظر قرآن، پيامبر(ص) اسوه و سرمشق ساده زيستي رهبران اجتماعي جامعه است. اگر كسي بخواهد در مقام رهبري ، اسوه و سرمشقي بيابد، مي بايست به زندگي پيامبر(ص) مراجعه نمايد كه بدون هرگونه تشريفات، رهبري جامعه را به عهده داشت و مردم به سادگي و آساني مي توانستند با ايشان ارتباط برقرار كرده و مسائل و مشكلات شخصي و اجتماعي خود را بيان و راهكار مناسب تقاضا كنند.
2-امانت داري: هر كسي كه در موقعيت برتر اجتماعي قرار گيرد، از مناسبات قدرت و ثروت بهره مند مي شود و اموال بسياري به سبب مسئوليت اجتماعي در اختيار وي قرار مي گيرد. دراين حالت امانت داري و اجتناب از خيانت و هرگونه مكر و حيله براي عدم استفاده از اموال كلان و هنگفت بسيار سخت است. اما قرآن گزارش مي كند كه آن حضرت(ص) با آن كه اموال فراواني در اختيار داشت، با اين حال از هر نوع خيانت در امانت پاك و منزه است و سيره ايشان و ديگر پيامبران(ع) در طول تاريخ اين گونه بوده است(آل عمران، 161)
3- همدردي با مردم: از ديگر ويژگي هايي كه قرآن براي سيره اجتماعي پيامبر(ص) بيان مي كند، همدردي با مردم در مشكلات و سختي هاي آنان است. خداوند در آيه 128 سوره توبه بيان مي كند كه آن حضرت(ص) به سبب اين كه مردم در سختي و رنج به سر مي بردند، خود را به رنج و سختي مي افكند تا با مردم همدردي كند.
4-امر به معروف و نهي از منكر: از جمله مسئوليت اجتماعي هر انساني دستگيري از ديگران است. اين دستگيري به اشكال مختلف انجام مي گيرد. از جمله راهنمائي ديگران به كارهاي نيك و پسنديده و پرهيز دادن از كارهاي زشت و ناپسند است چرا كه عمل به معروف و ترك منكر، آثار مثبت و منفي در شخص و جامعه به جا مي گذارد و انسان سالم و كامل آن است كه مي كوشد تا همان گونه كه خود از آثار كار خوب و نيك و پسنديده بهره مند مي شود، ديگران نيز با انجام آن از فوايد و آثار آن بهره مند شوند. از اين رو مساله نظارت بر رفتار ديگران براي چنين افرادي، اصالت مي يابد. هر پدر و مادري چنين حالتي نسبت به فرزندان خود دارد و مي كوشد تا آنان نيكوكار باشند و از بدكاري پرهيز نمايند. جامعه براي انسان مومن اين گونه است و هر كسي خود را همانند والدين، ولي جامعه مي داند. پيامبر(ص) نيز سيره دايمي اش اين گونه بود كه همواره بر رفتار جامعه نظارت ولايت و محبت داشت و امر به معروف و نهي از منكر مي كرد. (اعراف، آيه 157)
5- اجراي عدالت: از مهم ترين خواسته هاي هر پيامبري، دعوت و اجراي عدالت در جامعه بوده و خداوند در آيه25 سوره حديد آن را مسئوليت و فلسفه بعثت پيامبران از جمله پيامبر(ص) بيان مي كند. خداوند در آيه15 سوره شوري، اجراي عدالت در ميان مردم به دور از هرگونه تحميل را از سيره هاي عملي آن حضرت(ص) معرفي مي كند. اين بدان معناست كه آن حضرت(ع) همواره دغدغه عدالت داشته و دمي از آن غفلت نورزيده است.
6- انتقادپذيري و گوش شنوا داشتن: از جمله سيره هاي اجتماعي آن حضرت(ص) مي توان به تأثيرپذيري آن حضرت(ص) از سخنان مؤمنان اشاره كرد. البته آن حضرت به همه سخنان مردم از دوستان و دشمنان گوش فرا مي داد و حتي سخنان منافقان را مي شنيد به گونه اي كه دشمنان وي را متهم به سادگي مي كردند و مي گفتند كه وي همه حرفها و سخنان ما را مي شنود و مي پذيرد. اين در حالي بود كه او تنها سخنان آنان مي شنيد و نسبت به آنان واكنش تند نشان نمي داد؛ چرا كه هدف، جلب و جذب قلوب مردم و راهنمايي آنان به حقيقت بود و اين گونه رفتار در راستاي اين هدف انجام مي شد. (توبه، آيه61)
سيره اخلاقي
درباره سيره اخلاقي پيامبر(ص) مطالب بسياري است كه در اين جا نمي توان به همه آن ها پرداخت ولي برخي از اصول سيره اخلاقي آن حضرت(ص) بنا بر گزارش قرآن عبارتند از:
1- خوش اخلاقي: خداوند پيامبر(ص) را به خوش اخلاقي مي ستايد. اين بدان معناست كه پيامبر(ص) در سيره عملي خويش به گونه اي بود كه مي توان او را در اين حوزه، حميد و ستوده شمرد، چنان كه خداوند ايشان را به خلق عظيم و خوي و منش بزرگ مي ستايد. (آل عمران، آيه159 و نيز قلم، آيه4)
2- نرمخويي و پرهيز از خشونت: از ديگر ويژگي هاي آن حضرت(ص) در سيره اخلاقي مي توان به نرمي خويي و پرهيز از خشونت در رفتار و گفتار با ديگران اشاره كرد كه خداوند اين مطلب را در آيه159 سوره آل عمران به عنوان يكي از ويژگي هاي آن حضرت مطرح مي كند.
3- دعا براي مردگان: توجه آن حضرت(ص) مختص به زندگان نبود. ايشان حتي براي مردگان نيز توجه خاص مبذول مي داشتند و براي دعاي جهت اموات به قبرستان ها مي رفت و با حضور بر سر قبرشان برايشان دعا مي كرد و از خداوند طلب مغفرت و رحمت مي كرد. (توبه، آيه84)
4- معاشرت با فقيران: آن حضرت(ص) به همه اقشار اجتماعي بويژه فقيران و بينوايان توجه داشت. خداوند در آياتي از جمله 52 سوريه انعام و 28 سوره كهف از سيره اخلاقي آن حضرت نسبت به فقيران و معاشرت و هم نشيني با بينوايان مؤمن خبر مي دهد.
5- دلسوزي و مهرباني: خداوند پيامبر(ص) را به عنوان رحمت براي جهانيان مي ستايد و او را رحمه للعالمين مي خواند. آن حضرت(ص) البته نسبت به مؤمنان از هر جهت دلسوزي و مهرباني مي كردند و مهرورزي ايشان از نظر قرآن يك سيره دايمي و هميشگي بوده است. (توبه، آيه128)
6- حرص بر سعادت ديگران: انسان كامل كسي است كه تنها گليم خويش را از آب برنيارد بلكه بكوشد تا دستگير ديگران شود. پيامبر(ص) از آن جايي كه رحمت براي جهانيان بود نسبت به هدايت و سعادت بشر حساسيت ويژه اي داشت و حرص آن حضرت(ص) چنان بود كه خداوند وي را از اين كه خود را به رنج افكند برحذر مي داشت؛ چرا كه اين دلسوزي و حرص موجب مي شد تا پيامبر(ص) اذيت شود. خداوند در آياتي از جمله 128 سوره توبه، 37 سوره نحل، 6 سوره كهف و 3سوره شعراء ازحرص آن حضرت(ع) نسبت به سعادت و هدايت و خوشبختي مردم سخن مي گويد و آن را از سيره اخلاقي ايشان برمي شمارد.
7. فروتني و تواضع: از ديگر ويژگي هاي اخلاقي آن حضرت(ص) فروتني در برابر مؤمنان و ابراز مهر و محبت به ايشان است. (انعام، آيه54) اين درحالي است كه آن حضرت در اوج تعالي و قدرت بود و نيازمند تواضع نبود، ولي از آنجايي كه تواضع و فروتني عين ادب و اخلاق است ايشان بر اين سيره زندگي مي كردند.
8. غم خوري: ايشان همواره از كفر و بي ديني و عاقبت به شرشدن مردم در اندوه و غم بود. خداوند در آياتي از قرآن به حزن و اندوه ايشان اشاره مي كند كه به سبب دلسوزي نسبت به كافران بوده است. آن حضرت(ص) از اين كه مي ديد برخي از مردم با كفر، خود را به آتش دوزخ مي افكنند بسيار اندوهگين مي شد و نسبت به آنان غم مي خورد. (كهف، آيه6 و نمل، آيه 70 و لقمان، آيه 23 و فاطر، آيه8)
9. تشويق دوستان: از جمله سيره اخلاقي آن حضرت(ص) تشويق دوستان و مومنان بود تا به رفتار و كارشان خشنود شوند و دلگرم به آن، گام هاي بزرگتري را بردارند. از آيات 218 و 219 سوره شعراء برمي آيد كه آن حضرت(ص) تلاش داشت براي تشويق دوستان و مومنان، آنان را نسبت به وضعيت خودشان آگاه كند و با حضور در ميانشان، آنان را به كار، دلگرم و تشويق نمايد.
سيره عبادي
درباره سيره عبادي به چهار نكته بسنده مي شود:
1. شب زنده داري و تهجد شبانه كه گاه به دو سوم شب نيز مي رسيد و تنها يك سوم شب را استراحت مي كرد. (شعرا، آيه128 و نيز كشاف، ج3، ص341) چرا كه مراد از قيام، همان تهجد شبانه است چنان كه در آيه 20 سوره مزمل نيز به آن اشاره شده و در سوره اسراء بر آن تاكيد شده است.
2. اقامه نماز به جماعت: از ديگر سيره هاي عبادي آن حضرت(ص) توجه به نماز جماعت است. برخي از مفسران از جمله زمخشري در كشاف بر اين باور است كه پيامبر(ص) نماز را با ديگران به جماعت مي خواند (همان) البته با توجه به سيره پيامبر(ص) كه در روايات گزارش شده اين معنا مورد تصديق و تاكيد است.
3. عبادت شبانه روز: از جمله سيره دايمي آن حضرت(ص) تهجد و عبادت درشبانه روز است. ايشان بيشتر شب را به عبادت مي پرداخت و در روز نيز هرگز چيزي چون كار و جهاد و مانند آن وي را از عبادت محض چون نماز و روزه باز نمي داشت. (مزمل، آيه 20 و آيات ديگر)
4. تشويق ديگران به عبادت : حضور در تهجد شبانه اصحاب و نمازگذاري با آنان در مسجد و عبادت از جمله سيره هاي آن حضرت(ص) است كه در آياتي از جمله 20مزمل گزارش شده است. (كشاف، ج3، ص341)
سيره سياسي
در سيره سياسي آن حضرت موارد زيادي وجود دارد كه قابل توجه است ولي در اين جا به مواردي چند اكتفا مي شود:
1. استقامت در برابر فشارها: آن حضرت(ص) در برابر خواسته هاي دشمنان و بهانه جويي ها و فشارهاي بيروني استقامت مي ورزيد و هرگز دربرابر آنان تسليم نمي شد و براين باور بود كه وظيفه اش انجام مأموريت است و نتيجه آن به دست خداوند است؛ چرا كه خود را مأمور به انجام وظيفه مي دانست نه رسيدن به هدف در هر صورت. از اين رو سيره اش بر استقامت در برابر هرگونه فشار و تحمل آن سامان يافته بود. (يونس، آيه 15)
2- اجراي عدالت: چنان كه گفته شد اجراي عدالت در همه ابعاد، از جمله وظايف ايشان بود و آن حضرت(ص) به خوبي در سيره اخلاقي و اجتماعي و سياسي خويش اجراي آن را به نمايش گذاشت. (شوري، آيه 15)
3- مبارزه با شرك و كفر: از ديگر سيره هاي دايمي در حوزه عمل سياسي مي توان به مبارزه همه جانبه با مظاهر شرك و كفر اشاره كرد كه در آياتي از جمله 26 سوره انبياء به آن پرداخته است.
4- انتقادپذيري: گوش دادن به سخنان موافقان و مخالفان از جمله ويژگي هاي آن حضرت(ص) در حوزه عمل سياسي است كه در آيه 61 سوره توبه به آن توجه داده شده است.
سيره تبليغي
در حوزه تبليغ و پيام رساني نيز توجه به برخي از ويژگي هاي سيره تبليغي آن حضرت(ص) مي تواند آموزنده باشد. از جمله اين اصول رفتاري مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- اخلاص: اخلاص و اجتناب از هرگونه درخواست اجرت در قبال تبليغ و رسانيدن پيام الهي و احكام شرعي از جمله سيره آن حضرت است كه در آياتي از جمله 104 سوره يوسف و 72 سوره مؤمنون و 57 سوره فرقان و 86 سوره ص به آن اشاره شده است.
2- پرهيز از تكلف: ايشان از هرگونه تكلف و تصنع و ظاهرسازي در حوزه عمل تبليغي پرهيز داشت و اجازه نمي داد تا تبليغ دين به تظاهر و تكلف و تصنع در عمل آلوده شود (ص، آيه 86 و نيز الميزان، ج 17، ص 228 كه تكلف را به معناي ظاهرسازي و آراستن امر به چيز غيرواقعي معنا كرده است.)
3- سازش ناپذيري در اصول: از جمله سيره هاي آن حضرت كه فراگير در حوزه هاي مختلف از جمله سياسي و تبليغي است، قاطعيت و سازش ناپذيري نسبت به اصول اعتقادي و راهبردي است. ايشان هرگز به خود اجازه نمي داد تا نسبت به اصول از جمله اصول اعتقادي عقب نشيني كرده و نسبت به آن تكاهل و تسامح و تساهل روا دارد. اينگونه است كه همه چيز را فداي اصول مي كرد و ذره اي از آن عقب نشيني نمي كرد. (يونس، آيه 104 و يوسف، آيه 108 و زمر، آيات 11 تا 15 و كافرون، آيات 1 تا 6)
اين ها گوشه هايي از سيره آن حضرت در ابعاد گوناگون است. البته مطالعه آيات قرآني اين امكان را مي دهد تا ديگر سيره هاي آن حضرت در هر بابي شناخته شده و امكان پيروي فراهم آيد.

 



مكارم اخلاق در سنت و سيره امام حسن(ع)

محمد نيك سرشت
آن چه انسانيت انسان را به نمايش مي گذارد، علم و مقام و ثروت نيست، بلكه خوي خوش و پسنديده است. از اين رو انسان پيش از همه به شخصيت اخلاقي شخص توجه دارد تا به چيز ديگر؛ چنان كه نياز جوامع بشري، پيش از هر چيزي، اخلاق نيك و پسنديده است و لذا پيامبر(ص) درباره انگيزه و مأموريت رسالت خويش مي فرمايد كه براي اكمال مكارم اخلاقي آمده است.
اهل بيت عصمت و طهارت(ع) سرآمد در حوزه عمل اخلاقي هستند و بزرگواري ها و بزرگي هاي اخلاقي را مي بايست در اين خاندان جست و جو كرد؛ زيرا آنان پيش از آن كه سخني بگويند خود در شكل تمام آن به جا آورده و در سطح نهايي آن به نمايش گذاشته اند. از اين لحاظ است كه از سوي خداوند به عنوان اسوه هاي كامل و نيك براي همه بشريت معرفي شده اند.
امام حسن مجتبي(ع) يكي از اين اسوه هاي الهي در همه حوزه ها بويژه خلق عظيم و مكرمت اخلاقي است. سنت و سيره ايشان مظهر و تجليگاه همه مكارم اخلاقي است كه عقل و وحي بدان سخن گفته و خواسته است. نويسنده در اين مطلب به گوشه هايي از سنت و سيره آن بزرگوار(ع) اشاره كرده است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حسن حسن(ع) در پيشگاه خلق و خالق
امام حسن مجتبي(ع) از اسوه هاي كامل و مطلقي است كه خداوند در قرآن به عنوان انسان كامل، خليفه مطلق، امام به حق، عبد مطلق و محبوب و حبيب خويش معرفي مي كند و با اشاره به عصمت مطلق آنان، از همگان مي خواهد كه ايشان را سرمشق خويش قرار دهند.
خداوند در آيه12 سوره احزاب پيامبر(ص) را به عنوان اسوه حسنه معرفي مي كند و حسن حسن(ع) را در آيات سوره انسان به عنوان عصاره حسن، زيباي و نيكويي هايي پيامبر(ص) تبيين مي نمايد؛ چرا كه اهل بيت(ع) نفس و جان و باطن و روح و نور پيامبر(ص) هستند (آل عمران، آيه16) اين جگر گوشه هاي پيامبر(ص) حقيقت معنايي پيامبر(ص) مي باشند و هر كسي بخواهد به پيامبر(ص) برسد و از او بهره گيرد و محبوب آن حضرت و سپس محبوب خداوند شود، مي بايست از اين باب الله و عروه الوثقي و حبل الله وارد شود و بهره گيرد. از اين رو سرور ايشان سرور پيامبر(ص) و خشم ايشان خشم آن حضرت(ص) است و هر كه ايشان را بيازارد رسول(ص) و خداي رسول را آزرده است و هر كه ايشان را خشنود سازد رسول الله(ص) و خدايش را خشنود ساخته است.
خداوند حسن(ع) را به حسن ستوده و او را اسوه حسنه دانسته است و از مردم خواسته تا براي رسيدن به مقامات بلند انساني چون مقام ابرار از ايشان سرمشق گرفته و پيرو او شوند و در راه اطاعت بي چون و چراي او باشند تا محبوب و حبيب خداوند گردند.
از آن جايي كه راه حق و حقيقت از درون دوزخ هواهاي نفساني دنيوي و وسوسه هاي شيطاني ابليس مي گذرد و پل و صراط مستقيم به سوي بهشت رضا و رضوان از درون دره هاي مخوف و وسوسه انگيز دنيا عبور مي كند، لازم است انسان همواره بيدار و هوشيار باشد و دمي از هدف و راه پرخطر غافل نشود. اين جاست كه بايد اسوه هايي را برگزيند كه به عنوان بلد راه، پيشگام حركت به سوي رضوان الله شوند و حبل و ريسماني استوار بيابد كه بدان بياويزد و گام به گام بر جاي پاي ايشان بگذارد و مسير پر خطر را بپيمايد. امام حسن(ع) يكي از اين اسوه ها، حبل الله و دستگيره محكم و بلكه صراط مستقيم است كه «نحن الصراط». آن حضرت(ع) نسبت به اين مسئله هشدار مي دهد و مي فرمايد: ايهاالناس انه من نصح لله و اخذ قوله دليلا هدي للتي هي اقوم و وفقه الله للرشاد و سدده للحسني فان جارالله آمن محفوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسوا من الله بكثره الذكر؛ هان اي مردم! كسي كه براي خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماي خود گيرد، به راهي پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفق سازد و به نيكويي استوار گرداند؛ زيرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بي ياور است و با ذكر بسيار، خود را از (معصيت خداي) بپاييد. (تحف العقول، ص722)
خود آن حضرت(ص) مصداق نصيحت كننده با اخلاصي است كه از سر درد و عشق و رحمت الهي نسبت به بندگان، اين راه را نشان مي دهد و از مردم مي خواهد تاراه رشد را به وسيله كلام الله بپيمايند. بي گمان، قرآن، عصاره وجودي پيامبر(ص) و نفس و جانش اميرمؤمنان علي(ع) و اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است. اگر قرآن كتاب تدوين الهي است، وجود نوري اهل بيت(ع) كتاب تكوين الهي است. از اين رو خداوند در قرآن از آنان به كلمات وجودي ياد مي كند كه توبه آدم(ع) به واسطه ايشان پذيرفته شده (بقره، آيه 73 و روايات تفسيري در ذيل آن چون تفسير نور الثقلين). بنابراين، كسي كه بخواهد راه رشد و سداد را طي كند بايد از هر دو كتاب تكوين و تدوين به نحو احسن بهره برد و اطاعت از خدا و رسول(ص) جز به اين طريق شدني و تحقق پذير نيست.
ويژگي جانشين به حق پيامبر(ص)
امام حسن(ع) راه رستگاري را در پيروي از سنت و سيره پيامبر(ص) و قرآن مي داند و ادامه پيروي و حضور پيامبر(ص) را در خلفاي به حقي مي شمارد كه نفس و جان آن حضرت(ص) مي باشند. به اين معنا كه خداوند فرمان داده است كه از پيامبر(ص) اطاعت و پيروي شود. حضور پيامبر(ص) پس از رحلت و وجوب اطاعت و پيروي از آن حضرت(ص) با پيروي از كساني تحقق مي يابد كه جان و نفس آن حضرت(ص) به حكم آيه مباهله يعني آيه 16 سوره آل عمران هستند. بنابراين، اطاعت از خليفه رسول الله(ص) به معناي اطاعت از خود پيامبر(ص) است. اما اين خليفه رسول الله(ص) كه در حقيقت ادامه حضور آن حضرت(ص) مي باشد، چه كسي يا كساني هستند؟ آن حضرت(ع) در پاسخ به اين پرسش مي فرمايد: و انما الخليفه من سار بسيره رسول الله(ص) و عمل بطاعه الله و لعمري انا لاعلام الهدي و منارالتقي؛ خلافت فقط از آن كسي است كه به روش رسول خدا(ص) برود و به طاعت خدا عمل كند و به جان خودم سوگند كه ما اهل بيت، نشانه هاي هدايت و جلوه هاي پرفروغ پرهيزگاري هستيم. (تحف العقول، ص 323).
بنابراين، نمي توان هر مدعي خلافت را پذيرفت و او را به عنوان جانشين و خليفه پيامبر(ص) معرفي كرد و حضور هر كسي غير از جان و نفس آن حضرت(ص) نمي تواند به معناي حضور پيامبر(ص) و وجوب اطاعت و پيروي از آن حضرت(ص) باشد. اين جاست كه شناخت حق از باطل سخت و دشوار مي شود و راه فريب و نيرنگ هموار مي شود و مدعيان خلافت چون امويان خلافت و امامت را تا حد سلطنت و ملك تنزل مي دهند و مدعي مي شوند كه بني هاشم با ملك دوره اي بازي كردند و اينك زمان بازيگري آنان است. (اسراء آيه 26 و نيز ابن كثير، تاريخ، ج 8، ص 420 از يزيد نقل مي كند كه گفت: لعب هاشم بالملك فلا، خبر جاء و لا وحي نزل. اينان از سوي پيامبر(ص) لعن شده اند. در تاريخ طبري در جلد 11 صفحه 735 آمده كه روزي رسول خدا ابوسفيان را ديد كه بر الاغي نشسته و معاويه پشت الاغ و يزيد جلوي الاغ در حركت بودند، پس رسول خدا(ص) فرمود: خدا لعنت كند قائد و راكب و سائق را! در صحيح مسلم در باب من لعنه النبي(ص) آمده كه: روزي رسول خدا معاويه را سه بار طلبيد و معاويه استجابت نكرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت؛ به پيامبر بگو من فعلا مشغول غذا خوردن هستم، پيامبر معاويه را با اين عبارت نفرين فرمود: «لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شكم معاويه را هيچگاه سير نكند.» و دعاي پيامبر هم مستجاب شد و معاويه در طول عمر خويش هيچ گاه سير نشد. اين روايت در «مسند ابي داود» و هم چنين در «كنز العمال ج 6 صفحه 78» و در «ميزان الاعتدال ج2 صفحه 71» از رسول خدا روايت شده كه فرمود: اگر معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد. اين روايت را نيز ابن حجر در «تهذيب التهذيب ج7 صفحه 432» آورده است).
راه تشخيص حق از باطل
براساس آموزه هاي قرآني و روايي، شناخت راه حق و باطل، درستي از نادرستي و نيز راستي از كژي جز به كتاب الله تكويني و تدويني ميسر نيست؛ چرا كه انسان، گرفتار دنيايي است كه ظواهر فريبنده آن، آدمي را گمراه مي كند و اجازه نمي دهد تا از دام متشابهات برهد و به ريسمان استوار محكمات بياويزد؛ زيرا فاصله ميان حق و باطل چنان كوتاه است كه مي توان از آن به حركت روي لبه تيز شمشير تعبير كرد. از اين رو حضرت امام حسن(ع) در بيان فاصله كوتاه هدايت تا گمراهي يا حق تا باطل مي فرمايد: بين الحق و الباطل اربع اصابع، ما رايت بعينيك فهو الحق و قدتسمع باذنيك باطلا كثيرا؛ بين حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بيني حق است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسياري را بشنوي. (همان، ص 922)
به اين معنا كه به شنيده ها نمي توان اعتماد كرد و آن چه به چشم مي بيني حق است كه مي توان به آن اعتماد كرد. اما مشكل اين جاست كه بسياري از دانش ها و معارف بشري از راه گوش به دست مي آيد. از اين رو در قرآن همواره سمع بر بصر مقدم شده است؛ چرا كه اين ابزار شناختي، مهم ترين و اصلي ترين و اساسي ترين ابزار شناخت آدمي است. با اين همه بسياري از شنيده ها غيرقابل اطمينان و استناد و اعتماد است. از سوي ديگر، آن چه به چشم هم ديده مي شود، بسياري از آن ها نيز مظاهر فريبنده اي است كه جلوه هايي از دنياست و زينتي براي آن است نه براي انسان تا بدان اعتماد كند. اين جاست كه تنها براي شناخت حق مي بايست به عقلي اعتماد و تكيه كرد كه ريشه در خاك دل تقوا دارد.
شناخت حق هر چند كه در كلام پيشين آن حضرت(ع) به نظر ساده نمايانده شده است، ولي خود آن حضرت(ع) در بيان سختي راه دست يابي به هدايت و حق مي فرمايد: به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن تمسك پيدا نمي كنيد تا كساني را كه دورش انداختند بشناسيد و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمي كنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هرگاه اين را شناختيد بدعت ها و برخود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوي است چگونه سقوط خواهد كرد. (همان، ص 722)
بنابراين، شناخت حق و باطل و هدايت و ضلالت بسيار سخت و دشوار است و نيازمند آن است كه انسان همه وجود و فطرت پاك و الهي خويش را به كار گيرد و با تمام توش و توان الهي سرشته در ذات خويش، با تمسك و توسل به عنايت و فضل الهي و توكل بر او و پيروي و اطاعت از اسوه هاي كامل و نيك، گام بردارد تا از دوزخ هواهاي نفساني دنيا و وسوسه هاي شيطاني ابليس رهايي يابد و به سلامت به دارالسلام جنت رضوان و ذات درآيد.
مكارم اخلاقي، مسير درست هدايت الهي
دامنه فضايل اخلاقي بسيار گسترده است. اگر آداب را نيز به آن بيفزاييم با توجه به تفاوت هاي آداب هر مجلس و محفلي از مجلس و محفل ديگر يا محيطي با محيطي ديگر، مي توان گفت كه نمي توان همه آن را شمارش كرد. با اين همه برخي از فضايل هستند كه به عنوان امهات و اصول بنيادين اخلاقي مطرح هستند.
امام حسن(ع) مكارم اخلاقي را ده چيز برمي شمارد كه اگر كسي اين ده فضيلت اخلاقي را در خود فراهم آورد مي توان او را انساني داراي مكارم اخلاقي برشمرد. البته مهم ترين نكته اين است كه اين ده فضيلت مي بايست در شخص به صورت ملكه و منش درآمده باشد و مجموعه اين هاست كه تاثيرگذار خواهد بود؛ هرچند كه هر يك از آن ها به تنهايي داراي ارزش و اعتبار بسيار بزرگي است، ولي آن چه شخصيت كامل اخلاقي را مي سازد اجتماع اين ده فضيلت در انسان به شكل كمالي و منش و ملكه است.
كرامت در برابر دنائت و پستي يكي از مفاهيم معروف اين اصطلاح است كه جلوه هاي بسياري دارد. از جمله جلوه هاي آن مي توان در رفتار اجتماعي اشاره كرد. آن حضرت(ع) در تبيين اين مفهوم و معناي كرامت مي فرمايد: قيل له(ع) ما الكرم؟ قال: الابتداء بالعطيه قبل المساله و اطعام الطعام في المحل. قيل فما الدنيئه؟ قال: النظر في اليسير و منع الحقير؛ از امام مجتبي(ع) سؤال شد: كرم چيست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پيش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطي. سؤال شد: دنائت و پستي چيست؟ فرمود: كوچك بيني و دريغ از اندك. (همان، ص 522)
در اين عبارت يكي از تجليات كرامت اخلاقي در زندگي را آن حضرت(ع) تبيين كرده است تا دانسته شود كه كرامت ارتباط تنگاتنگي با مسئله بزرگواري و انفاق مالي نيز دارد. به اين معنا كه كرامت را نمي بايست تنها در روي خويش جست، بلكه در گذشت و بخشش از همه چيز مي بايست آن را معنا كرد. كسي كه بزرگوار است تنها در روي خويش آن را به نمايش نمي گذارد بلكه بخشش او همه جنبه ها را از جمله مالي و جاني را دربر مي گيرد و شخص بزرگوار نسبت به همه چيز اهل بخشش است و در چيزي بخل روا نمي دارد. او در بخشش علم و مال و دانش نيز بزرگوار و اهل كرم است.
همان گونه كه اهل كرامت و كرم، اهل بخشش هستند، در مقابل، اهل دنائت نه تنها بخشش نمي كنند بلكه نسبت به بخشش ديگران نيز شكرگزار و سپاسگزار نيستند. امام حسن(ع) در اين باره مي فرمايد: اللوم ان لاتشكر النعمه؛ پستي آن است كه شكر نعمت را نكني. (تحف العقول، ص 323)
امام حسن(ع) ده اصل اساسي در حوزه اخلاق را اموري مي داند كه بيشتر مرتبط با مسايل اجتماعي و رفتاري است. آن حضرت(ع) مي فرمايد: مكارم الاخلاق عشره: صدق اللسان و صدق الباس و اعطاءالسائل و حسن الخلق و المكافات بالصنائع و صله الرحم والتذمم علي الجار، معرفه الحق للصاحب و قري الضيف و راسهن الحياء؛ مكارم و فضايل اخلاق ده چيز است:
1- راستگويي
بنياد همه خيرها در صدق و صداقت و راستگويي و بنياد همه بدبختي ها و زشتي ها در دروغگويي است. از اين رو در قرآن، خداوند عذاب سخت را به دروغگو وعده داده و آن را از گناهان كبيره شمرده است.
2- راستگويي در وقت سختي و گرفتاري
انسان ها در زماني كه از هر نظر خود را در امنيت و قدرت احساس كنند، به صداقت و راستگويي گرايش دارند و انگيزه اي براي دروغگويي نمي يابند. اما راستگويي و حقيقت آن را به عنوان يك منش و كرامت اخلاقي بايد در زماني يافت كه انسان در فشار و تنگنا باشد. اصولا گرايش به دروغگويي براي ترس از مجازات، ناتواني در دفاع از خود، جلب و جذب منفعت يا اموري از اين دست است. كسي كه در اوج نياز يا سختي و گرفتاري، حاضر است كه صداقت را پيشه خود كند، و تبعات و آثار آن را تحمل نمايد كسي است كه صداقت و راستگويي، منش و ملكه اوست.
3- بخشش به سائل
خداوند در آياتي از جمله آيات42و 52 سوره معارج (الذين في اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم) و 91 سوره ذاريات (و في أموالهم حق للسائل و المحروم)، بخشش و انفاق مالي به سائل و محروم را يك واجب ديني و اخلاقي برمي شمارد. اين كه انسان، بدون توجه به وضعيت شخص و به صرف اين كه چيزي را درخواست كرد، به او ببخشد و انفاق كند، امري سخت و دشوار است؛ چراكه اما و اگرهاي زيادي در ذهن آدم مي آيد و اجازه اين كار را به سادگي نمي دهد. اين كه شخص به محرومي بخشش و انفاق كند، قابل دفاع است، ولي به نظر مي رسد كه بخشش به سائل، بي توجه به چيزي ديگر جز نفس سؤال، خيلي سخت، غيرمنطقي، غيرعقلاني و يا غيراخلاقي باشد. اما در اين حديث، اين بخشش و انفاق به عنوان يك مكرمت اخلاقي مورد تأكيد است؛ چرا كه نفس سؤال، خود مهم ترين علت براي اين عمل انفاق است. خواري و مذلتي كه در نفس سؤال است، جز به بخشش و انفاق، مقابله اي نمي توان براي آن درنظر گرفت. هر كسي كه در مقام سؤال قرار مي گيرد مي بايست به او بخشش كرد بي توجه به اين كه چه كسي يا مقامي و يا ... است.
البته بايد نزد كسي رفت كه داراي مكارم اخلاقي است. از اين رو امام حسن(ع) براي رواندازي مي فرمايد كه نزد هر كسي نبايد رفت: لا تات رجلا الا ان ترجوا نواله او تخاف باسه او تستفيد من علمه او ترجو بركته و دعائه او تصل رحما بينك و بينه؛ نزد كسي مرو، مگر آن كه به بخشش او اميدوار، يا از قدرتش بيمناك، يا از دانشش بهره مند، يا به بركت و دعايش اميدوار باشي، يا آن كه بين تو و او پيوند خويشاوندي باشد. (ناسخ التواريخ، ج2، ص317).
4- خوش خلقي
شايد مهم ترين جلوه اخلاق در خوشرويي و خوشخويي باشد. انسان خوشخو شريك مال و ثروت ديگران است؛ چنان كه مهم ترين عامل جذب ديگران به سوي او نيز همين فضيلت اخلاقي است. انسان پيش از اين كه سخني بگويد، يا كاري انجام دهد، اين نيكخويي اوست كه بيانگر شخصيت اوست. خداوند پيامبر(ص) را به خلق عظيم و نيك مي ستايد و آن را عامل جلب و جذب قلوب مؤمنان به سوي ايشان مي داند.(آل عمران، آيه915 و نيز قلم، آيه4)
5- پاداش در مقابل كارها و صنعت ها
هر كسي متوقع آن است كه اگر كاري انجام داد، تشويق شود و پاداش گيرد. ارزشگذاري براي كارهاي ديگران و اهميت دادن به آن، از ديگر مكارم اخلاقي است كه در اين حديث بيان شده است. انسان نمي بايست كارهاي ديگران را هرچند كوچك باشد، بي ارزش جلوه دهد، بلكه آن را بزرگ شمارد و دست كم به زبان، او را پاداش نيك دهد. البته اين بدان معنا نيست كه انسان تنها در برابر كاري كه به نفع و سود او انجام مي گيرد سپاسگزار باشد، بلكه به اين معناست كه هر كار خيري كه انجام مي گيرد، قابل ستايش و پاداش است و انسان نبايد تنها به سود خود بينديشد بلكه فراتر از آن به هستي بنگرد و باتوجه به مفيد بودن اين كار و صنعت براي هستي، در مقام پاداش و تشكر برآيد. اين همان خصلت خداوندي است كه بي آن كه سودي نصيب او شود، به كارهاي بشر پاداش مي دهد. چنين شخصي در حقيقت مظهر خداوندي در پاداش دهي است.
6- پيوند با خويشان
از نظر آن حضرت(ع) هر چند كه صله رحم و پيوند با خويشان به عنوان فضيلت و مكرمت اخلاقي معرفي مي شود، ولي دامنه خويشاوندي را نمي بايست در عمل اخلاقي محدود كرد؛ چرا كه خويشي ايماني و برادري اعتقادي، قوي تر از خويشي خوني است؛ چرا كه امت را خون و نژاد نمي سازد بلكه عقيده و اعتقاد مي سازد و همين برادري ايماني است كه در بهشت آنان را در كنار هم گرد مي آورد. در جايي كه همه مظاهر دنيوي از ميان مي رود و ارزش ها و مظاهر معنوي خود را نشان مي دهد معلوم مي شود كه خويشي واقعي در نسب هاي نژادي و خوني نيست بلكه در نسبت هاي عقيدتي است. از نظر آن حضرت، خويش و بيگانه واقعي را مي بايست در اين چارچوب ارزيابي كرد. حضرت مي فرمايد: القريب من قربته الموده و ان بعد نسبه و البعيد من باعدته الموده و ان قرب نسبه؛ خويشاوند كسي است كه دوستي و محبت، او را نزديك كرده باشد و اگر چه نژادش دور باشد و بيگانه كسي است كه از دوستي و محبت به دور است، گرچه نژادش نزديك باشد. (تحف العقول، ص 4.23)
7- حمايت از همسايه
شايد بتوان گفت كه همسايه بيش ترين ارتباط را با شخص دارد. حق همسايگي چنان مورد تأكيد قرار گرفته است كه برخي گمان كرده اند كه همسايه از همسايه ارث مي برد. اگر چنين حقي را در حوزه علم حقوق براي او واجب ندانيم، دست كم در حوزه اخلاقي بر شخص است كه از هر جهت از جان و مال و عرض همسايه حمايت كند و اجازه ندهد كه در حق وي اجحاف و ظلمي روا شود. همين چيزهاست كه براي آخرت آدمي مي ماند.
8- حق شناسي درباره دوست و رفيق
دوست كسي است كه آدمي را به آرامش مي رساند و راه بهشت و دوزخ را به وي نشان مي دهد، زيرا دوستان، يكديگر را چنان متأثر مي سازند كه نوعي تناسب در عقيده و رفتار و خلق و خو پديد مي آيد. الگوپذيري از دوستان امري ثابت شده است. حق دوست بسيار است و در اين روايت با عنوان حق دوست بر آن تأكيد شده و آن را يكي از مكارم اخلاقي دانسته است. امام حسن(ع) در عبارتي ديگر درباره رفيق شناسي مي فرمايد: قال الحسن(ع) لبعض ولده: يا بني لاتواخ احدا حتي تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبره و رضيت العشره فاخه علي اقاله العثره و المواساه في العسره؛ امام حسن(ع) به يكي از فرزندانش فرمود: اي پسرم با احدي برادري مكن تا بداني كجاها مي رود و كجاها مي آيد و چون از حالش خوب آگاه شدي و معاشرتش را پسنديدي، با او برادري كن به شرط اين كه معاشرت، براساس چشم پوشي از لغزش و همراهي در سختي باشد. (تحف العقول، ص323)
9- ميهمان نوازي
درباره ميهمان نوازي روايات بسياري است. ميهمان نوازي به عنوان يكي از مصاديق مكرمت اخلاقي در ميان همه اقوام شناخته و معروف است.
01- و در رأس همه اينها شرم و حياست (تاريخ اليعقوبي، ج2، ص622)
اين كه امام(ع) حيا را رأس همه امور اخلاقي برمي شمارد، از آن روست كه حيا از همراهان هميشگي دين و عقل است. به اين معنا كه اگر كسي حيا نداشته باشد، دين و عقل ندارد و هر كسي كه دين و عقل دارد، حيا دارد. در روايات بسياري كه در كتاب عقل و جهل اصول كافي بيان شده، بر اين معنا تأكيد شده است. امام حسن(ع) نيز در جايي ديگر مي فرمايد: لاادب لمن لاعقل له، و لامروه لمن لاهمه له، و لاحياء لمن لادين له؛ كسي كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسي كه همت ندارد جوانمردي ندارد و كسي كه دين ندارد حيا ندارد. (ناسخ التواريخ، ج2، ص173)
اينها گوشه اي از سنت آن حضرت(ع) بود كه در سيره و زندگي خويش به مورد اجرا مي گذاشت و در اين باره داستان هاي بسياري در كتب تاريخي و روايي بيان شده كه بيان آنها از حوصله اين مقاله بيرون است.

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14