(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 12 بهمن 1389- شماره 19854
PDF نسخه

طعم آفتاب
اتاق انتظار
به بهانه تقارن 12بهمن باشكوه ايران با رحلت دردانه آفرينش
آخرين پيامبر...
رهنمود بت شكن بزرگ براي امروز مصر
اين برنامه را از دست ندهيد!
خبر سوم
پيشنهاد چي؟
بوي بارون
مريدنامه
گردش گودري



طعم آفتاب

در دنيا به سان ميهمان باشيد...
بنا مي كنيد آنچه را در آن سكني نمي كنيد
جمع مي كنيد آنچه را كه نمي خوريد
و آرزو مي كنيد آنچه را كه بدان نمي رسيد

پيامبر اعظم عليه افضل الصلوات المصلين

 



اتاق انتظار

سلام بر تو اي پرچم برافراشته و دانش ريزان و فريادرس خلق رحمت وسيع حق، و آن وعده اي كه دروغ نشود از عمق ناپيداي مظلوميت ما، صدايي آمدنت را وعده مي داد. صدا را، عدل خداوندي صلابت
مي بخشيد و مهر رباني گرما مي داد. و ما هرچه استقامت، از اين صدا گرفتيم و هرچه تحمل از اين نوا دريافتيم.در زير سهمگين ترين پنجه هاي شكنجه تاب مي آورديم كه شكنج زلف تو را مي ديديم. در كشاكش تازيانه ها و چكاچك شمشيرها، برق نگاه تو تابمان مي داد و صداي گامهاي آمدنت توانمان مي بخشيد.رايحه ات كه مژده حضور تو را بر دوش
مي كشيد مرهمي بر زخم هاي نو به نو مان بود و جبرهاي جان هاي شكسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردني بود كه آمدني بودي. تحمل شدائد از آن رو شدني بود كه ظهورت شدني بود و به تحقق پيوستني. انگار تخم صبر بوديم كه در خاك انتظار تاب مي آورديم تا در هرم حورشيد تو به بال و پر بنشينيم. سنگيني بار انتظار بر پشت ما، يك سال و دو سال نيست سنگيني يك قرن و دو قرن نيست. حتي از زمان توديع يازدهمين خورشيد نيست.تاريخ انتظار و شكيبايي ما به آن ظلم كه در عاشورا بر ما رفته است بر مي گردد، به آن تيرها كه از كمان قساوت برخاست و بر گلوي مظلوميت نشست، به آن سم اسبهاي كفر كه ابدان مطهر توحيد را مشبك كرد. به آن جنايتي كه دست و پاي مردانگي را بريد.از آن زمان تا كنون ما به آب حيات انتظار زنده ايم، انتظار ظهور منتقم خون حسين.تاريخ استقامت ما از آن هم دورتر مي رود، از عاشورا مي گذرد و به بعثت پيامبر اكرم مي رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و كفر و شرك و عناد و فسادي كه جهان آن زمانه را پوشانده بود، وعده مي فرمود كه كسي خواهد آمد. نامش نام من، كنيه اش كنيه من، لقبش لقب من، دوازدهمين وصي من خواهد بود و جهان را از توحيد و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.اما تاريخ صبر و انتظار ما به دورترها بر مي گردد، به مظلوميت و تنهايي عيسي، به غربت موسي، به استقامت نوح و از همه اينها گذر مي كند تا به مظلوميت هابيل مي رسد. انتظار و بردباري ما را وسعتي است از هابيل تا كنون و تا برخاستن فرياد جبرئيل در زمين و آسمان و آوردن مژده ظهور
امام زمان.آري و در آن زمان هستي حيات خواهد يافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهاي خشكيده علم، خون تازه خواهد دويد. پشت هيولاي ظلم و جهل با خاك، انس جاودان خواهد گرفت، شيطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مركب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد كرد.
& سيد مهدي شجاعي

 



به بهانه تقارن 12بهمن باشكوه ايران با رحلت دردانه آفرينش
آخرين پيامبر...

تحريريه نسل سوم
تلاش بيهوده است و سرمايه گذاري بي بازگشت؛ از ابتداي خلقت تا لرزه هاي قيامت، بيماري جهل، درمان ندارد و چنان خاموش و خرامان طعمه مي بلعد كه گاه بي آنكه تا پايان عمر بدانيم، گرفتارش خواهيم بود. دست بر قضا اين بيماري بي بديل با پيشرفت و تولد فناوري هاي نوين و فوق نوين، چنان پيچيده و در هم تنيده مي شود كه روزنه هاي درمان را هم روز به روز كمرنگ تر و كمرنگ تر مي كند. براي همين هم حضرت حق، روزگاري چند كه بر مردمان زمين مي گذشت، پيامبري مي فرستاد تا شايد؛ شايد بر جهل افسارگسيخته مردمان لگام بزند و اسب سركش را رام كند. آخرين پيامبر، نه آن كه آخرين تير تركش خداوند براي رستگاري مردم باشد، نه! اما اتمام حجتي بود با همه بيداردلان عالم تا ضربان قلب تپنده بندگي را در خود زنده كنند. قرن ها از آخرين معجزه الهي در صف پيامبران گذشت تا ابراهيمي ديگر، آتش زندگي مردماني از مشرق زمين را به گلستاني براي آزادگي تبديل كند و بت هاي خرد و كلان روزمرگي هاي جهلي عميق را در هم بشكند و دمل چركين طاغوت را ضربه اي ابدي بزند...طاق كسري ترك خورد و بلوك ابرقدرت شرق فرو ريخت؛ شق القمري در معادلات ثابت جهاني رخ داد كه رياضيات قدرت در كرسي دانشگاه هاي علوم سياسي براي هميشه بازبيني و بازنويسي شد...معجزه اي متولد شد كه قرن ها بدون تحريف سينه به سينه و نسل به نسل از اوراق خونين و رنجور تاريخ گذشت و خود مولود ديگري را به عصر ابرهه هاي الكترونيك اهدا كرد...نسل ما عزادار يك حسرت بزرگ تاريخي است؛ غيبت در زمان ظهور آخرين پيام آور عصر نوين...حالا بايد مثل خيلي چيزهاي ديگر، تنها به خوانده ها و شنيده ها و گفته ها اكتفا كند، آن هم در زمانه اي كه نهرواني غريب در غباري سنگين پيش چشم نسل سوم صف آرايي كرده است كه هر سو، مي پندارد خود راوي حديث آخرين پيامبر است و در امتداد او و افكارش...و «حقيقت» دست يافتني است براي اهلش اگرچه ياران و مريدان روح الله هرگز تاريخ انقضاء نخواهند داشت ...
يكم
آفتاب كم كم داشت به ميانه آسمان مي رسيد كه سياهي لشكري عظيم از اطراف شهر، نمايان شد. ترس و وحشت از يك حمله انتقام جويانه مردم را
فرا گرفت. دستور رسيد كه همه در خانه هايشان پنهان شوند و دروازه ها بدون هيچ مقاومتي به روي سياهي عظيم گشوده شود...سياهي عظيم وقتي به شهر رسيد، به سپيدي گذشت و مهر مبدل شد و دردانه آفرينش دل ها را چنان فتح كرد كه آن روز را فتح الفتوح ناميدند؛ فتح مكه بدون هيچ نزاعي و در ميان گرم ترين بازگشت به وطن...آخرين پيامبر در ميان بهت دشمنان سابق خود، به راحتي قلب ها را گشود و نام و ياد خود را براي هميشه در آن ثبت كرد و انقلاب خود را سامان داد...زمستان بود؛ زمستاني عجيب كه آبستن عظيم ترين زلزله ايدئولوژيك قرن بود...خيابان ها را آب و جارو كرده بودند و خيل مشتاقان ديدار از دور و نزديك خود را به پايتخت رسانده بودند...شادي يك استقبال تاريخي از آخرين پيامبر براي هميشه در تاريخ ثبت شد و مردم كه از بهمن ماه هزاروسيصدوانقلاب تصوير خود را به جهان خموده و خمار از امپراتوري شرق و غرب ...و حالا او به وطن بازگشته است براي يك انقلاب ديگر...
دوم
چه سخت است...سالها در انتظار بماني و به امر خدا با سكوت ،انقلابي را در دل سياه جزيره اي جهل آلود برپا كني، سالها خون دل جنگ ها و شهادت ياران و نزديكان را تحمل كني، سال ها غم از دست دادن حاميان و همراهان را تحمل كني اما...اما در آسمان آينده انقلاب، نفاق و خروج را به تماشا بنشيني...و ببيني كه آينده اي تلخ در كام انقلاب خواهد نشست و چه همراهاني كه انقلاب را بعد از تو، همراهي نمي كنند...آخرين پيامبر، روزها و شب هاي بسياري را با غم امت خود و انقلاب اسلامي اش كه در روزهاي نبودن او، دچار تفرقه و اختلاف مي شوند، سر كرد...چه ياران نزديكي كه پس از آخرين پيامبر، انقلاب را ترك خواهند گفت و قرائتي تازه از حكومت بر قول و فعل جاري
مي كنند...آخرين پيامبر را پير كرد اين غم امت و سرگرداني برخي ياران پس از رحلت او...انقلاب روزهاي سخت جنگ را
مي گذراند، 8سال شب و روز ملتي كه به تازگي طعم انقلاب را چشيده بودند، در ميان هجوم همه كشورهاي شرق و غرب عالم بود، همه آنهايي كه مي گفتند عمر اين حكومت به يكسال هم
نمي رسد...چه امتحان عظيمي بود، روزهاي پس از انقلاب؛ روزهايي كه كم كم چهره
سهم خواهان و ارث طلبان انقلاب آشكار مي شد و چهره هاي حقيقي از سايه شور انقلابي بيرون مي آمدند...آخرين پيامبر هر روز تنهاتر مي شد و ياران بسياري را از دست مي داد...غم روزهاي بدون بهشتي و مفتح و مطهري و ...و با وجود بني صدر و مهدي هاشمي و ...هر روز سهمگين تر بر شانه هاي او مي نشست...او هم آينده را
مي ديد كه روزهايي مي رسند و برخي ياران امروز، به فرداي انقلاب پشت مي كنند...چه شب ها كه غصه ياران و فرزندان را با خود به خواب برد و چه روزها كه دلواپس انقلاب و مردم بود...
سوم
شهر در ماتمي بزرگ فرو رفته بود و آخرين پيامبر بعد از آن درس بزرگ حق الناس براي مردم، دنيا را با همه زرق و برقش ترك كرد و به ديدار محبوب رفت...در را كه باز كرد، مردي را ديد، كه اجازه ورود مي خواهد. گفت: پيامبر حال خوبي ندارد و كسي را نمي پذيرند. كارتان را بگوييد...قانع نشد. پيش حضرت بازگشت، قبل از اينكه چيزي بگويد، پيامبر فرمود: بگذار بيايد. برادرم، عزرائيل است...دنيا و تاريكي هايش را كه رها كرد و رفت، نه ديناري داشت و نه درهمي. نه بنده اي و نه كنيزي. نه گوسفندي و نه شتري. تنها استر سفيدش كه بر آن سوار مي شد، مانده بود و زره اش كه در قبال بيست صاع جو، در گروي مردي يهودي بود... رفت و عالمي را داغدار كرد وجهان را در ماتم دردانه آفرينش تنها گذاشت ...غم تمام ايران را فرا گرفته بود، كسي باورش نمي شد كه روح خدا در آستانه فصلي گرم كه بايد ثمره انقلاب را كه بعد از روزهاي سخت ابتدايي و سالهاي طاقت فرساي جنگ، در خنكاي دلپذير يك آرامش و بازسازي بود، مردم را ترك بگويد...مردم اين بار ديگر منتظر نشدند تا تصوير آخرين پيامبر را از تلويزيون تماشا كنند، مينياتوري از قيامت را در تهران بر پا كردند و عاشقانه و بي نظير با پيامبرشان وداع كردند...
چهارم
بهمن ماه يعني تولد دوباره سرزميني كه سالها در پس نداشتن يك ابراهيم، زندگي با نمرودها را عادت كرده بود. بهمن ماه براي ملت ما برگزاري چند جشن ظاهري و چراغاني و نورافشاني مثلا باشكوه نيست؛ بهمن ماه طعم خوش «خواستن و توانستن» است اگرچه نسل ما تا دريافت رمزورازهاي بهمن فاصله ها دارد و گويي برخي عمدا نمي خواهند اين فاصله ها را كم كنند. بهمن ماه براي نسل من، اغلب شبيه يك جشن يادبود است تا حس پيروزي پرطنين يك ملت پابرهنه در برابر عظيم ترين امپراطوري هاي غرب و شرق...برويم ببينيم چه كساني براي تبيين اين معناي بهمن، كم فروشي كرده اند...نواي انقلاب كم كم دارد به سرزمين هاي دور و نزديك مي رسد و عطر دلرباي مبارزه و مقاومت براي استقلال و عزت در اقصي نقاط عالم به مشام مي رسد...سلام خدا بر آخرين پيامبر قرن كه تنها ردي از انقلاب آخرين پيامبر الهي را در سرزمين خورشيد بر جاي گذاشت...

 



رهنمود بت شكن بزرگ براي امروز مصر

رحمت الهي بر ابراهيم زمان كه سال ها قبل فطرت هاي بيدار مصري را با دم مسيحايي خود به اين گونه قيام فراخواند :
»ملت مصر بايد اين مطلب را بداند كه اگر قيام كند برخلاف اين توطئه ها، همان طوري كه ايران قيام كرد، آنجا هم خواهد پيروز شد. ملت مصر از حكومت نظامي نترسد و به او اعتنا نكند و همان طور كه ايران حكومت نظامي را شكست و به خيابان ها ريخت، آنها هم بشكنند و به خيابان ها بريزند و اين تفاله هاي امريكا را بيرون بريزند. ملت مصر ننشينند تا اين قدرت از بين رفته دوباره دست و پاي خودش را جمع كند و نفوذ خودش را بر ملت تحميل كند. امروز روزي است كه ملت مصر بايد قيام كند. امروز روز ضعف دولت است و قدرت ملت. بايد قدرت را نشان دهد و اعتنايي به اين حكومت نظامي برخلاف همه موازين نكند و بشكند اين حكومت نظامي را و به خيابان ها بريزد و اين دولتي ]را[ كه مي خواهد با سرنيزه با اسلام مخالفت كند و به صراحت مي گويد كه هركس كه به اسلام وفادار باشد او را سركوب مي كنيم، ]از بين ببرد.[ اين تكليفي است براي ملت مصر، براي علمايي كه وابسته به حكومت نيستند. اين تكليفي است براي علما. علماي مصر بپا خيزند و براي خاطر خدا، از اسلام دفاع كنند. چه عذري است براي علماي مصر كه اعلام ضديت با اسلام را- اين حكومت قبل از آمدنش به سركار اعلام كرده است كه هرچه با اسلام ربط داشته باشد ما او را سركوب مي كنيم- چه عذري است براي علماي اسلام در مصر كه نشسته اند و گوش مي كنند تا اين كه اينها دوباره غلبه كنند؟! امروز شما پيروزيد. ملت مصر امروز قدرت دستش است... ارتش مصر توجه كند به اين كه اگر بخواهد پشتيباني كند از اين حكومتي كه اعلام كرده است كه من تابع امريكا هستم و اسرائيل و من هركس دم از اسلام بزند او را خفه مي كنم، اين ننگ را به خودش، ارتش مصر راه ندهد و مهلت ندهد تا بعد از اين، باز اسرائيل بيايد و به شما حكومت كند، و اسرائيل و امريكا مقدرات شما را در دست بگيرند. ارتش عراق چه بهره اي برد از اين كار؟ خطاي صدام كه به واسطه خدمتگزاري به امريكا و خدمتگزاري به اسرائيل، كه از ايران صدمه ديده بودند، به ايران حمله كرد، ارتش عراق چه بهره اي از اين برد؛ جز اين كه هزاران نفر از افرادش در اينجا كشته شدند؟ ارتش عراق كه مي بيند ملت عراق با اين حزب فاسد، با اين حزب كافر مخالف است، او هم مخالفت كند و ديگر اجازه ندهد بيش از اين جوانانشان كشته بشود. ما و ارتش ما نمي خواهيم كه جوانان مسلمين كه با فشار به ايران مي آيند براي اين كه عمل كنند بر طبق افكار فاسد صدام، كشته بشوند. ما همه ملت اسلام و جوانان اسلام را دوست داريم و مي خواهيم كه به راه حق و به راه اسلام و به راه ملتهاي خود سير كنند. ارتش عراق چرا نشسته و صدام دارد مملكت عراق را تباه مي كند و ارتش عراق را تباه مي كند و اسلام را زير پا مي گذارد؟ ارتش عراق، ملت عراق، بپا خيزيد و اين تفاله ها را بيرون ريزيد! همه ملت هاي اسلام بايد قيام كنند و راه حق را به پيش بگيرند. همه دولت ها بايد برگردند و خاضع بشوند در مقابل ملت. البته از صدام گذشته است؛ مثل اين كه از سادات هم گذشته بود...»
& صحيفه امام(ره)، ج 15، ص 285

 



اين برنامه را از دست ندهيد!

با عرض سلام و ادب خدمت شما بينندگان عزيز و گرامي و علاقه مندان به شبكه چرند. برنامه اي كه برايتان در نظر گرفته ايم، ميزگردي است تحت عنوان راهكاري براي پس فردا...
همونطوري كه قبلا پنجاه بار زيرنويس كرده بوديم، امروز و در اين برنامه ميهمان بسيار عزيز و محترمي داريم كه مي دونم همه شما منتظريد تا صحبت هاي بسيار مهم ايشون رو بشنويد!
اما قبل از هر چيز، من اجازه مي خواهم ميهمان محترم برنامه رو بيشتر خدمت شما عزيزان معرفي كنم و شما رو با مسئوليت هاي مختلف ايشون آشنا كنم:
مهمان امروز برنامه ما جناب آقاي دكتر حاضريان هستند...
مسئوليت هايي كه ايشون در طول دوران خدمتشون داشتند و دارند عبارتست از: «كارشناس سازمان امور اساسي، مدير ارگان كاهش محبوبيت محبوبين، رئيس كل سازمان نظارت بر اسباب بازي هاي پلاستيكي، رئيس اداره گمرك و بازرگاني منطقه شلغوز آباد، معاونت اداره موازي كاري در امور بين الملل، معاونت سازمان نظارت بر همه جا، معاون اداره دخالت در امور بي ربط، عضو هيات رئيسه تشكّل اظهار نظر درباره همه چيز، عضو هيات موسس سازمان مناطق تقريبا آزاد، موسس بنياد نشر كتاب هاي مربوط به دوران هخامنشي، استاد راه هاي دور و نزديك، داراي نشان مخصوص ميتي كمان، برنده جايزه بين المللي افشاگري قرن، معاون امور اصلي مايه تيله، عضو كميسيون منشور بين المللي كوروش، عضو سازمان نهاد و برنامه ريزي وزارت امور خارجه، رئيس هيات مديره بخش فرهنگي ايرانيان بيرون از ايران، پدر پسر بزرگوارشون، هنرمند و هنرشناس و گوهري، دانش آموخته خيلي جاها، فوق تخصص در امر رسانه، كوبنده مشت بر دهان الكي باز، خنثي كننده هرچي رمز و قفل و سحر، سرهنگ سوم پياده و نماينده رئيس كل در امور خارج از چارچوب، صاحب شعار معروف مي تركوني يا بتركونم، داراي نشان ويژه براي تغيير مخالف به موافق در سه سوت و بالاخره مدير مسول نشريه تكذيب اكاذيب!»
سلام عرض مي كنم خدمت شما! خيلي خوش اومديد به برنامه خودتون...
اگر مايليد سلام و عليكي با بينندگان بفرماييد تا برويم سراغ بحث اصلي برنامه!
- سلا...
مجري: عذر مي خوام كه صبحتتون رو قطع مي كنم! آقاي دكتر تحليل منش پشت خط هستن...آقاي دكتر نظر شما درباره حرف هاي دكتر چيه؟
- ببينيد من مي رم سر اصل مطلب؛ ما بايد حواسمون باشه امروز جنگ خيلي ابعاد پيچيده اي پيدا كرده و من دائم سر كلاس هام به دانشجوهام مي گم كه بي جهت تحليل ارائه نديد، بذاريد من بگم بعد شما جزوه برداري كنين. اينجا هم ايشون بايد بدونن كه اساس حرفشون در لانه دشمن مفلوك باعث دلگرمي شده و اين يعني آغاز يك توطئه جديد. من در سريال 49 هم اين نكات را يادآور شدم ولي هيچكي نه گوش داده نه مي بينه؛ نمي دونم دست استكبار چطوري رسيده به اين سي دي ها و حرف ها ي منو گذاشته تو فيلم ها! به هر حال بايد خيلي مراقب بود، من 12-11 ساله دارم مي گم بايد مراقب بود...
- ممنون. آقاي دكتر شما در جواب ايشون...
- بله من واقعيتش بايد بگم...
- خيلي ممنون از اظهار نظر صريح تون، واقعا رسانه ملي جايي براي همه آراء و نظرات هست و اصلا بحث يك جناح و يك سليقه نيست واقعا...بله... دوستان اشاره مي كنند كه وقت برنامه امشب ما به پايان رسيده!! تشكر مي كنم از ميهمان محترم برنامه كه با صحبت هاي مهمشون به رونق فرهنگي مملكت كمك مي كنند، تا ديداري ديگه همه شما بينندگان عزيز و محترم رو به خداي بزرگ و منان مي سپارم...
به ما پيامك بزنيد، پيشنهاد بديد، انتقاد كنيد، و ما رو از نظرات سازنده خودتون بهره مند كنيد...
خدانگهدار
بعد از پايان برنامه هم ششصد دقيقه پيام بازرگاني پخش مي شود، و بعد از آن سري شانزدهم سريال جومونگ...

& احمد طحاني با همراهي ميرزا قلمدون كيهاني

 



خبر سوم

بادهاي انقلاب تونس درخاورميانه
گويا بايد براي شكل گيري يك خاورميانه جديد بر محور دولت ها و حكومت هايي برخاسته از راي و نظر مردم كم كم آماده يك جشن شويم... بادهاي انقلاب تونس از يك طرف براي مردم عرب خاورميانه و به خصوص مصر كه تحت حكومت ديكتاتوري حسني مبارك سال ها روزگار سپري مي كنند اميدهايي به همراه داشته است و از طرف ديگر موجب خشم و هراس ساير سران اين كشورها شده است. گفته مي شود اگر جنبش ها و جريان هاي مردمي در مصر كمي قوت بيشتري به خود بگيرد مي تواند سرنوشت مشابهي مثل تونس براي حكومت اين كشور نيز انتظار داشت و از موقعي كه ظاهرسازي هاي دولت حسني مبارك در داشتن پارلماني بر اساس اصول دموكراسي در انتخابات ماه گذشته از بين رفت (قبل از انتخابات حوزه هاي انتخابي اعضاي پارلمان به طور نامناسبي توزيع شده بود و در شهرهاي مختلف شرايطي شبيه حكومت نظامي تشكيل شده بود) مردم با 420 كرسي كه دولت مبارك از آن خود كرد در حقيقت مبناي اصلي دولت وي را درك كردند.
«علي الاسواني» نويسنده رمان هاي موفق در مصر و فعال سياسي، نتايج انتخابات پارلماني مصر را يك صحنه از تئاتر كثيف و بخشي از جنايت عليه مردم مصر خطاب كرد و معتقد بود كه پس از آن نسبت به سال هاي گذشته تا حدودي جنبش هاي مردمي كه در راس آنها اخوان المسلمين قرار دارد كمي قوت گرفت. چندي پيش گروه ها و احزاب مخالف دولت همراه مردم شده اند و قرار تظاهرات در خيابان هاي قاهره گذاشته اند. جنبش كفايه، اخوان المسلمين، جنبش خلق پارلمان و همه
گروه هاي مردمي به اين اعتقاد رسيده اند كه دولت هايي مثل دولت حسني مبارك تنها كاري كه براي مردم انجام داده است خيانت و
پشت كردن به مردم بوده است.
هرچند انقلاب تونس مردم ساير كشورهاي عربي را كمي به جوش و خروش آورده است ولي گروه هاي طرفدار مبارك هنوز تغيير رژيم در اين كشور را توهم خطاب مي كنند چرا كه از حمايت دولت هاي غربي مثل آمريكا برخوردار است.
به گزارش خبرآنلاين، طارق عثمان در كتاب خود با عنوان »مصر بر لبه پرتگاه« به طور مستند تاريخ اين كشور را از زمان انقلاب
جمال عبدالناصر در سال 1952 مورد بررسي قرار مي دهد تا شايد احتمال تغيير رژيم مبارك را كمي حدس زده باشد. وي در اين كتاب تمام تحولات مصر از موشكافي در روابط بين گروه هاي اسلام گرا گرفته تا اختلافات فرقه اي را بررسي مي كند تا اينكه به موضوع رييس سابق آژانس انرژي اتمي يعني محمد البرادعي مي رسد و اعتقاد دارد اگر ارتش مصر مثل كشور تونس از وي حمايت كند مي تواند تا حدودي به تقويت نيروهاي مردمي كمك كند.
به تمام احتمالات بالا شركت يا عدم شركت جمال پسر حسني مبارك در انتخابات رياست جمهوري را نيز بايد اضافه كرد كه به گفته نويسنده كتاب؛ امروز مصر را به تابلوي نقاشي با سبك سورئاليستي تبديل كرده است كه همه چيز از تظاهرات و آشوب هاي خياباني جوانان گرفته تا خشم گروه هاي پارلماني عليه دولت را به اموري غير واقعي تبديل كرده است و در اصل همه چيز در هاله اي از ابهام فرو رفته است. به عقيده نويسنده حضور و نقش جوانان مي تواند اين تابلوي سورئاليستي را به رئال يا همان واقعيت نزديك كند. هم اكنون 75 درصد از جمعيت مصر را جوانان زير 35 سال تشكيل مي دهند كه بيكاري و محروميت از تحصيلات عالي انگيزه بالايي براي حضور در خيابان ها براي آنها ايجاد كرده است.
بر پايه گزارش اينديپندنت در سال 2006 حدود 8 ميليون مصري براي رهايي از بيكاري براي سفر به آمريكا در جستجوي شغل تلاش كردند كه خود اين آمار انگيزه بالاي اين قشر براي تغيير در حكومت را نشان مي دهد. عثمان در كتاب خود دولت حسني مبارك را رژيمي خسته خطاب مي كند كه تنها كاري كه براي جوانان كرده، هدر دادن انرژي جواني آنها بوده است و از آن طرف ترويج جامعه اي سكولار در دانشگاه ها، سينما، سايت ها و وبلاگ ها، كانال هاي تلويزيوني و روزنامه ها كه حتي از سوي جوانان نيز استقبال نشده است و گفته مي شود كه سكولار بودن يك جامعه هرچند مي تواند در برهه اي از زمان جذاب باشد و گروهي را به خود جذب كند ولي در كشوري اسلامي مانند سمي ضعيف است كه به تدريج دولت و حكومت را از پاي درخواهد آورد.
بايد گفت دولت مبارك، مصر جوان را ناديده گرفته است و به جاي
باز كردن افق ديد مردم اين كشور از آينده اسلامي و پيشرفته
ريگ هاي كفش خود را در چشم جوانان ريخته و ردپاهاي اميد به سوي آينده را ناپديدكرده است و حالا مردم اين كشور به نظر مي رسد چشم به جاي ديگري مثل تونس دوخته اند تا ببينند آنجا چه مي شود؟ اگر طوفان انقلاب تونس بتواند حكومت هاي ديكتاتوري را به طور كامل از ميدان خارج كند به طور حتم همين طوفان به نسيمي پاك تبديل خواهد شد كه شن هاي چشم جوانان مصري را پاك خواهد كرد و رد پاي كساني مثل خالد اسلامبولي را دنبال خواهند كرد...
& محمد حسنلو

 



پيشنهاد چي؟

فرهاد كاوه- با عرض پوزش از همه خوانندگان عزيزمان، اين هفته هم يك پيشنهاد تهراني داريم اگرچه به نوعي همراه اين پيشنهاد خط و نشاني براي مسئولان تئاتر كشور مي كشيم كه بايد شعار «تئاتر براي همه» حداقل به مرز «تئاتر براي همه شهرها» نزديك شود وگرنه بچه هم مي داند كه تئاتر به درد همه مردم نمي خورد! اين روزها تالار وحدت پايتخت ميزبان موسيقي - نمايشي است به نام «سنگ و سبو» كار محمدرضا محمدي. اين نمايش ويژه كه بيشتر نمايش رنگ و نور و موسيقي و آواز است؛ روايتگر غربت خاندان اهل بيت(ع) پس از واقعه عاشورا و گذري بر مصائب حضرت رقيه سلام الله عليهاست. تا فرصت هست و حال و هواي اربعين و رحلت رسول اعظم(ص) در آغازين روزهاي دهه فجر بر كشور سايه انداخته ديدن اين نمايش را از دست ندهيد، اگرچه اين كار بي عيب و نقص نيست اما براي آن دسته عزيزاني كه دائم به فكر موش دواندن به حوزه تئاتر است، به شدت توصيه مي شود كه نمايش فقط آنها نيست كه برخي در بوق و كرنا مي كنند، اين هم نمايش است و هم هنر استفاده از تخصص هنري در خدمت تاريخ اسلام؛ هم ايراني است و هم اسلامي. بد نيست برخي مسئولان با خانواده شان سري به تالار وحدت بزنند؛ بركات انقلاب تنها برگزاري جشن در دهه فجر نيست، اجراي چنين نمايش هايي كه در طول سال كم هم نيست، از بركات حيات انقلاب عزيزمان است. «سنگ و سبو» روايتي بي ادعا از توانمندي هنرمندان در استفاده از ابزار بي بديل هنر براي نمايش درس هاي بزرگ تاريخ اسلام است.

 



بوي بارون

چشمي بخند تا كه مرا شادمان كني
كاري خلاف رسم قديم جهان كني
آن قدر تشنه ام كه تو بايد بخندي و
اين تشنه را به شير و عسل ميهمان كني
برخيز تا قدم بزنيم و تو با خودت
باران بياوري و مرا خيس آن كني
مجنون منم و اين كه دعا مي كنم خودت
فكري براي ليلي اين داستان كني
گاهي فقط دريچه بازي غنيمت است
تا رو به بي نهايت هفت آسمان كني
احساس عشق سبزترين نوع بودن است
حتي اگر كه گاه گداري گمان كني
كه عاشقي و در تو كسي راه مي رود
حتي اگر كه گاه گداري گمان كني
& عادل سالم

 



مريدنامه

دي شيخ بي چراغ، زلف آشفته و خوي كرده؛ به درب منزل شد.
حضرتش را گفتيم اين چه حال است كه چنين آشفتگي به صلاح نشايد!
لب به سخن گشود كه: مجال كم است و صحبت بسيار. مرا وصيتي است كه جملگي مريدان را به كار آيد. گوش فرا دهيد و دم بر نياوريد.
مريدان همه دهان ببستند و به گوش نشستند.
فرمود: هرچه از من ديده ايد حلال سازيد كه آفتاب عمر بر لب بام آمده. چند ديناري مقروضم و چند صباحي است جنس از بقال محل به نسيه مي گيرم، همه را تسويه كرده و رسيد را به عيال تحويل نماييد. برق و آب و گاز و تلفن منزل قطع گشته و قبوض آن موجود است، پرداخت آن را نيز به انجام رسانيد كه عيال پس از قطع تلفن مجنون گشته و آرام و قرار ندارد. در مراسم سوم و هفتم و چهلم نيز مرا آبرومند سازيد كه د يني عظيم به گردن شما دارم. سپس اشك در چشمانش به حلقه نشست و به سان طفلي نوپا گريست و گفت: تشييع پيكر لازم نيست و از خرج كفن و دفن معاف ايد. بسيار مويه و شيون كنيد كه شيخ بار سفر از اين ديار بسته و قصد عالم ملكوت دارد!
مريدان متأثر شدند و نعره ها كشيدند آن قدر كه از پرتاب چوب و سنگ همسايگان فهميدند در نيمه شب نعره سزاوار نيست و بايد خموش ناله زنند.
مريدي ناله سر مي داد: من خرج اهل بيت خود به زور مي ستانم با پول آب و برق و گاز شيخ چه كنم؟
ديگري شيون مي كرد: نامرد! ديون را جملگي پرداخت مي نمودي و بعد جان به عزارئيل مي سپردي!
ناگهان بانگي برآمد: حكماً شيخ را كشف شهودي شده كه چنين؟ مطمئن سخن مي راند و حضرتش را سؤالي ساخت كه از عالم غيب با ما بگو؟ بگو كه چنين اطمينان از چه داري و از راز و رمز كفن و دفن بگو كه چرا تشييع پيكر لازم نيست؟!
افاضه فرمود: كدام كشف شهود! فردا بليط طياره دارم به مقصد ناكجا آباد و اين روزها از هر 10طياره يكي به زمين مي نشيند كه آن هم از باند خارج مي شود! تشييع پيكر لازم نيست چون پس از انفجار جز خاكستر چيزي نماند. الغرض حلالمان كنيد كه هرچه به كارفرما گفتيم حاضريم با اشتر به سفر رويم اما بر طياره ننشينيم افاقه نفرمود. بي خرد! قصد جان ما را كرده لذا به دادگاه جنايي داد بريد كه مقتول منم و آلت قتاله طياره!
& المريد المحزون، بدبخت ميرزا

 



گردش گودري

اميدواريم امسال دهه فجر!
تو مصر، «مبارك» نباشه...
¤
عاشقي
نقلي استمراري است...
¤
تونس، تونس
يعني مي شه مصر و اردن و يمن هم بتونن!
¤
كاش نامت باران بود
آن وقت تمام مردم شهر هم
براي آمدنت دعا مي كردند!
¤
حال مون شده خونه ي كلنگي؛
يه جاشو دست مي زنيم درست بشه، يه جا ديگه ش مي ريزه پايين...

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14