(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 16 بهمن 1389- شماره 19856

مقام امام علي (ع) درآيه مباهله
چرايي عدم پيگيري قانونمند ادعاي تقلب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مقام امام علي (ع) درآيه مباهله

هنگام مباهله، پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) همراه با اميرالمؤمنين(عليه السلام) ، فاطمه زهرا(عليها السلام) و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) آمدند. با وجود اين كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) چندين همسر داشتند ـ و در آيه نيز تعبير «ن ساءنا» آمده است ـ ولي هيچ يك از آنها را با خود نياوردند، و فقط علي بن ابي طالب، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين: را با خود همراه كردند. اسقف نجران هنگامي كه از دور چهره هاي نوراني آن بزرگواران را ديد به نصاري گفت: من چهره كساني را مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهي را از جا بكند، خداوند دعاي آنها را مستجاب خواهد كرد. با چنين كساني مباهله نكنيد كه آتشي نازل خواهد شد و همه شما در آن خواهيد سوخت و تا روز قيامت هيچ نصراني اي در عالم باقي نخواهد ماند؛ پس برگرديد و از اين مباهله صرف نظر كنيد!
در نهايت نيز علماي نجران حاضر به مباهله با پيامبر(صلي الله عليه وآله) نشدند و دادن جزيه را پيشنهاد كردند.1
در مورد آيه شريفه مباهله يكي از مباحث اين است كه بر اساس آنچه در آيه آمده، پيامبر(صلي الله عليه وآله) بايد همراه با زنان و فرزندان خود در مباهله شركت مي كرد. حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) به جز حسن و حسين(عليهما السلام) فرزند ديگري نداشت، بنابراين همراه آوردن آن دو بزرگوار مطابق آيه بود؛ اما چرا با وجود اين كه در آيه تعبير «نسائنا» ذكر شده، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) هيچ يك از همسرانش را نياورد و به جاي آنها دختر خود را آورد؟ هم چنين در آيه علاوه بر «ابنائنا» و «نسائنا»، «انفسنا» نيز ذكر شده است، اما چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله) علاوه بر خودشان حضرت علي(عليه السلام) را نيز با خود آوردند؟ اگر منظور از «انفسنا» شخص پيغمبر(صلي الله عليه وآله) است، آوردن حضرت علي(عليه السلام) چه دليلي داشت؟ اگر مقصود آيه اين است كه خود پيامبر(صلي الله عليه وآله) همراه با همسران و فرزندانش در مباهله شركت كند، چرا آن حضرت نه تنها هيچ يك از همسران خود را نياورد، بلكه حضرت علي(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) و فرزندان آن دو بزرگوار را براي مباهله آورد؟
روايات فراواني به اين مضمون نقل شده است كه اين بزرگواران كساني بودند كه دعاي آنها به اجابت مي رسيد و اگر آنها دعا مي كردند، اهل باطل نابود مي شدند و فرد ديگري صلاحيت اين كار (حضور در اين مباهله) را نداشت. در اين ميان، حضرت علي(عليه السلام) مصداق «انفسنا» است؛ يعني فقط حضرت علي(عليه السلام) است كه به منزله جان و نفس پيامبر(صلي الله عليه وآله) است. اين فضيلت كه احدي با اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آن شريك نبوده و نيست، بالاترين مقامي است كه پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي توان براي كسي تصور كرد.
از يكي از علماي بزرگ اهل تسنن سؤال شد كدام يك از صحابه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) افضل از ديگران بودند؟ او در جواب، چند نفر از صحابه و خلفا را نام برد بدون اين كه از حضرت علي(عليه السلام) يادي كند. به او گفتند چرا نامي از حضرت علي(عليه السلام) نياوردي؟ پاسخ داد: شما از صحابه سؤال كرديد، نه از خود پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ؛ علي(عليه السلام) «نفس النبي» و جان پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود؛ و در ادامه براي شاهد سخن خود آيه مباهله را تلاوت كرد.
كسي كه به منزله جان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) است، همان كسي است كه نور او و پيغمبر(صلي الله عليه وآله) يكي است. علماي شيعه و سنّي روايات زيادي را با اين مضمون نقل كرده اند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) از نور واحدند.2
مناسب است در اين جا و در پايان اين بحث، از يكي از علماي معاصر كه در زمينه اشاعه فرهنگ شيعه خدمت بزرگي انجام داده، ياد كنيم. اين بزرگوار مرحوم آقاي «فيروزآبادي(قدس سره)» است كه كتابي را به نام «فضايل الخمسه في صحاح السته» در سه جلد تأليف كرده است. آن مرحوم در اين كتاب ابتدا فضايل اهل بيت(عليهم السلام) را از صحاح اهل تسنن نقل كرده و سپس از ساير كتب نيز مطالبي را به آن افزوده است. از جمله مطالبي كه ايشان در كتاب خود از صحاح ـ كه معتبرترين كتاب هاي روايي اهل تسنن است ـ نقل كرده، رواياتي با اين مضمون است كه خداوند پيش از خلق حضرت آدم(عليه السلام) ، نور پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) را آفريد.
خلاصه بحث
در اين جلسه پيرامون بعضي از باورهاي شيعه در مورد ائمه اطهار(عليهم السلام) بحث كرديم. اشاره شد كه آن بزرگواران با مردم عادي تفاوت هايي دارند؛ آنها در كودكي به امامت مي رسند، در شيرخوارگي علم مي آموزند، بلكه حتي پيش از تولد، تسبيح خدا را مي گويند. اين در حالي است كه در مورد ما انسان هاي عادي بايد مدت زيادي از عمرمان بگذرد تا به تدريج بفهميم خدايي هست و بايد او را تسبيح كرد. از اين رو ظرفيت هاي وجودي آن بزرگواران با ما متفاوت است. گرچه آنها نيز بشر هستند، اما بين آنها و ساير انسان ها فاصله بسيار است. در اين بحث بيشتر از ادله مورد قبول برادران اهل تسنن استفاده كرديم. با استدلال به آياتي از قرآن و تأييد و تفسير آنها با رواياتي كه از طرق اهل سنّت نقل شده است، به سه فضيلت از فضايل آن حضرت اشاره كرديم. دريافتيم كه حضرت علي(عليه السلام) جان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ، شاهد رسالت و داراي تمام علمي است كه آصف برخيا به كمك گوشه اي بسيار ناچيز از آن توانست آن كار عظيم و بي نظير را انجام دهد.
گفتار سوم
بررسي و پاسخ چند شبهه درباره فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام)
خلاصه اي از مطالب گذشته
پيش از اين، مختصري از فضايل اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) را بيان كرديم. در مقدمه بحث بيان شد كه اين فضايل به سه دسته تقسيم مي شوند. دسته اول مواهبي است كه خداي متعال به ايشان عنايت فرموده، ولي به طور مستقيم تأثيري در اعمال و رفتار آن حضرت ندارد؛ مثل ولادت در كعبه كه موهبت خاص الهي است، ولي باعث هيچ گونه تغيير و تأثيري در شخصيت آن حضرت نمي شود. دسته ديگر از فضايل، مواهب خدادادي است كه در شكل گيري شخصيت، رفتار و منش ايشان تأثير دارد. در اين جهت، حضرت امير(عليه السلام) با ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) مشترك است. خداي متعال به اين بزرگواران صفاي روح و نورانيتي عنايت كرده است كه آنان از آغاز تولد، بلكه پيش از آن، حقايقي را مشاهده و درك مي كنند كه ديگران چه بسا در سن كمال عقل نيز از درك آن عاجزند. در اين باره، براي نمونه، به كلام خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خطبه قاصعه اشاره كرديم كه مي فرمايند: پيش از اين كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به رسالت مبعوث شوند، من انيس ايشان بودم و زماني كه وحي نازل مي شد صداي وحي را مي شنيدم و حتي صداي شيطان را نيز در آن لحظه شنيدم. از پيامبر(صلي الله عليه وآله) سؤال كردم اين چه صدايي است؟ حضرت فرمود: اين صداي شيطان است. سپس فرمود:
ا نّك تسمع ما اسمع و تري ما اري ا لّا انّك لست ب نب يّ؛3 آنچه من مي شنوم، تو هم مي شنوي و آنچه من مي بينم تو هم مي بيني، جز اين كه تو پيامبر نيستي.
نورانيتي كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در سن ده سالگي و يا قبل از آن داشتند و به واسطه آن مي توانستند صداي وحي را بشنوند يا حتي گاهي فرشته وحي را هم ببينند، امتياز خاصي است كه خداوند به ديگران عطا نكرده است. اين نورانيت در رفتار و شكل گيري شخصيت ايشان تأثير داشته است. نظير اين موهبت در مورد انسان هاي معمولي، نعمت «عقل» است كه خداي متعال آن را به انسان ارزاني داشته است. سفيه و ديوانه كه از اين نعمت كم بهره يا بي بهره اند، رفتار و شخصيتشان با فرد عاقل بسيار متفاوت است.
در هر حال، اين نورانيت و امتياز خاص اميرالمؤمنين(عليه السلام) منشأ اثرهاي فراوان گرديد. عبادت هاي طولاني، رفتار عادلانه در مقام قضاوت و حكومت، زهد و وارستگي نسبت به امور دنيا، شجاعت در ميدان هاي جنگ، فداكاري ها و ايثارهاي بي نظير و... از آثار آن نورانيت بودند. البته همه اين اعمال بر اساس اختيار و انتخاب خود آن حضرت صورت مي گرفت و اين طور نبود كه حضرت تحت تأثير آن نورانيت خدادادي، در اين رفتارها مجبور باشد؛ همان گونه كه موهبت «عقل» موجب نمي شود انسان عاقل در انجام كارهاي نيك و رفتار پسنديده مجبور باشد.
دسته سوم، فضايل اكتسابي حضرت امير(عليه السلام) است كه حضرت كاملا با اراده و اختيار خود آنها را كسب نموده اند. مواردي چون عبادت ها، خدمت به مردم، شركت در جنگ ها و ... از اين نمونه هستند.
فضايل غير اكتسابي، منشأ جبر؟
در مورد دسته دوم از مواهب اميرالمؤمنين و ساير معصومان(عليهم السلام) ابهام ها و شبهاتي وجود دارد. گفته مي شود، اگر خداوند متعال اين مواهب را به ما هم عطا مي كرد ما نيز هم چون علي مي شديم. اگر ما نيز عصمت داشتيم، مثل پيغمبران مي شديم. بنابراين انبيا و ائمه(عليهم السلام) در حقيقت امتيازي بر ديگران ندارند.
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد
منظور از القاي اين شبهه اين است كه بگويند، اولا اين مطالب از اساس بي پايه و افسانه است، و بر فرض كه درست باشد، برخورداري از اين مواهب فضيلتي نيست، چرا كه امري خارج از اختيار آنان است و اگر به ما هم عطا مي شد، ما نيز مثل آنها مي شديم. بنابراين برخورداري از اين كرامات، افتخاري براي آنان محسوب نمي شود.
از آن جا كه اين شبهه مكرّر مطرح مي شود، مناسب است با تأمل بيشتر در مورد اين گونه فضيلت ها، پاسخ هايي منطقي براي اين گونه شبهه ها آماده كنيم.
پاسخ اجمالي كه براي اين شبهه ارائه مي شود اين است كه هر چند همه اين مواهب خدادادي است، ولي جبرآور نيست. امتياز اين بزرگان اين بوده كه از مواهب الهي با «اختيار خود» كمال استفاده را كرده اند. دليل اختياري بودن نيز نمونه هايي از اين مواهب است كه به كسان ديگري ـ از جمله بلعم باعورا ـ داده شده، ولي نه تنها از آن استفاده نكردند، بلكه از آنها در راه باطل سوء استفاده نيز نمودند.
نظير اين مسأله در خود ما، نعمت «عقل» است. عقل يك موهبت خدادادي و غير اكتسابي است كه ما به كمك آن خوب و بد را از هم تشخيص مي دهيم. اكنون سؤال اين است كه آيا اعطاي اين موهبت از جانب خداوند به ما، موجب سلب اختيار از ما مي شود؟ آيا ما صرفاً به اين دليل كه خوبي و بدي را درك مي كنيم، حتماً كارهاي بد را ترك خواهيم كرد؟ آيا صرف درك خوبي و بدي يا حتي ميل به كارهاي خوب، به اين معنا است كه انسان مجبور به انجام آن كار است؟ آيا چون انسان به طور فطري طالب راست گويي و درست كاري است، پس هر كس راست گو و درست كار است، مجبور است؟! آيا در مورد گناهان و كارهاي زشتي كه هيچ گاه فكر انجام آنها به ذهن انسان خطور نمي كند، اجباري در كار است؟ تصور انجام بسياري از كارهاي زشت اساساً به ذهن انسان نيز خطور نمي كند؛ زيرا بعضي از كارها به اندازه اي زشت و پليد است كه انسان از آنها متنفر است و هيچ گاه خيال انجام آنها را نيز نمي كند. آيا ممكن است كسي حتي تصور كند كه براي يك بار نجاست را غذاي خود قرار دهد؟! حتّي فكر آن مشمئز كننده است. حال آيا اين كه انسان هيچ گاه براي خوردن نجاست اقدام نخواهد كرد، بدين معنا است كه انسان در اين كار مجبور است؟! روشن است كه داشتن استعداد، فهم و گرايش به خير و يا تمايل به انجام گناه، هيچ كدام انسان را مجبور به انجام آن نمي كند. فضيلت اين است كه هر كسي سرمايه هاي خدادادي را از قبيل علم، هوش، استعداد و مانند آنها را به بهترين وجه در راه تقرب به خدا و تكامل خود و خلق خدا به كار گيرد. اصل اين سرمايه ها خدادادي است، اما به كارگيري آنها تحت اختيار من و شما است؛ همان گونه كه مي توانيم از آنها در راه كمال استفاده كنيم، ممكن است با استفاده غلط از آنها در سراشيبي سقوط نيز قرار گيريم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. در مورد داستان مباهله پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با نمايندگان مسيحيان نجران روايات متعددي وارد شده است. اين روايات گرچه همگي در نقل اصل اين قضيه مشتركند اما برخي جزئيات اين داستان را متفاوت ذكر كرده اند. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه، براي نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 21، باب 32.
2. براي نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 15، باب 1، روايت 12؛ ج 16، باب 6، روايت 34؛ ج 25، باب 1، روايت 5 و مناقب (ابن مغازلي)، ص 88 و 130.
3. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به خطبه قاصعه).
پاورقي

 



چرايي عدم پيگيري قانونمند ادعاي تقلب

حميدرضا اسماعيلي
7. عدم پيگيري قانون مند و همراهي نكردن با شوراي نگهبان
روشن است كه اگر جبهه مدعي تقلب، به وقوع آن باور داشت و براي آن مدرك و شواهد بيّني داشت از مطرح ساختن ادعاي خود در محاكم قانوني و طريق پيش بيني شده فراتر نمي رفت. به ويژه آن كه آنان خود را ياران اصلي انقلاب و ولايت فقيه مي دانستند و مدخليت خود را در نظام جمهوري اسلامي بيش از افرادي مانند احمدي نژاد مي دانستند. آنان با ساز و كار انتخابات و نهادهاي جمهوري اسلامي آشنا بودند و اكثر آنها بارها از مجراي همين سازوكار و تحت نظارت شوراي نگهبان به مناصب نمايندگي و مسند رياست جمهوري تكيه زده بودند. اما رفتار راديكاليستي و قانون شكني آنان در واكنش به نتيجه آراء بيانگر آن بود كه اصولاً روش هاي قانوني را در كسب نتيجه بي مورد مي دانند. راهبرد اين جبهه در قبال نتيجه آرا، اعتراض خياباني بود و از همان ابتدا و از روز 23 خرداد به اعتراض خياباني روي آورد. اعتراض خياباني يعني ناديده گرفتن قانون و قبول نداشتن آن؛ زيرا در قانون انتخابات تمام مراحل اعتراض پيش بيني شده بود و در هيچ كدام از آنها اعتراض خياباني وجود و معنا نداشت. اصولاً برنامه اصلي موسوي بر روي جنبش توده اي تمركز داشت و اگر به برخي اقدامات نظير نوشتن نامه به شوراي نگهبان پرداخت نيز براي گريز از متهم شدن به قانون شكني و فرار از مسئوليت هاي بعدي بود. بازخواني رفتار موسوي در روزهاي پس از انتخابات براي پي گيري اعتراض خود، اين مسئله را روشن تر مي سازد.
در بخش هايي از توضيحات شوراي نگهبان درباره اقدامات خود و چگونگي برخورد معترضان چنين آمده است:
شوراي نگهبان به رغم فقدان وظيفه با دعوت از نامزدها در كمتر از سه روز بعد از جمعه 22 خرداد 1388، آمادگي خود را براي استماع اظهارات و دريافت اسناد و مدارك آنها جهت فراهم آمدن امكان بررسي و رسيدگي بهتر و بيشتر اعلام كرد. اين جلسه در شوراي نگهبان با حضور نمايندگان نامزدها تشكيل و پيرامون نحوه رسيدگي به شكايت ها بحث و گفتگو شد. محتشمي پور، آخوندي و هاشمي به نمايندگي از موسوي، كرباسچي به نمايندگي از كروبي و دانش جعفري به نمايندگي از محسن رضايي در شوراي نگهبان حضور يافتند و به بيان نقطه نظرات خود پرداختند. نمايندگان مزبور همچنين خواستار حضور در جلسه عمومي شوراي نگهبان نيز شدند. آنها علاوه بر حضور در شوراي نگهبان، روز سه شنبه 26 خرداد 1388 در ديدار با مقام معظم رهبري به تفصيل مطالبشان را مطرح و معظم له نيز با ارائه رهنمودهاي لازم و ترغيب و توصيه آنان به خويشتنداري، خواهان پي گيري درخواست هايشان از مجاري قانوني شدند و شوراي نگهبان را به ملاحظه اسناد و مدارك و شنيدن حرف ها و اعتراض هاي آنان و همچنين بررسي و اظهارنظر در چهارچوب قانون و شرع توصيه فرمودند. با وجود اين، در روز شنبه 30/3/1388، در پي دعوت از نامزدهاي معترض جهت حضور در جلسه عمومي شوراي نگهبان، فقط محسن رضايي از اين امكان استفاده نمود و در جلسه عمومي شوراي نگهبان حاضر شد و نقطه نظرات خود را به صورت مستقيم با اعضاي محترم شوراي نگهبان در ميان گذاشت و در اين جلسه مقرر شد با در اختيار قرار دادن فرم هاي 28، بازشماري ده درصد صندوق ها در شش استان با حضور نمايندگان او انجام پذيرد. به محض معرفي نماينده محسن رضايي، بازشماري در حوزه هاي موردنظر آغاز شد كه آراي استان كرمانشاه و نزديك به نيمي از آراي شهرستان هاي استان فارس و بعضي از شهرستان هاي استان اصفهان و خوزستان با حضور نمايندگان محسن رضايي، اعضاي هيأت اجرايي و ناظرين شوراي نگهبان مورد بازشماري قرار گرفت. پس از پايان بازشماري آرا و عدم وجود مغايرت محسوس بين آراي اعلامي و نتايج بازشماري، محسن رضايي در تاريخ 2/4/1388 با ارسال نامه اي رسماً انصراف خود را از پي گيري شكايت هاي مطروحه اعلام كرد. علاوه بر اين شوراي نگهبان آمادگي خود را براي بررسي موضوع با حضور دو نامزد ديگر (مهدي كروبي و ميرحسين موسوي) تكرار كرد و اين امكان را مجدداً براي آنان فراهم ساخت تا چنانچه موارد مستند و يا قانوني و قابل طرح دارند و به هر دليلي نتوانسته اند به صورت مكتوب يا از طريق نمايندگان خود مطرح سازند، بدين شيوه بتوانند نقطه نظرات خود را بيان كنند. با اين حال، به رغم وجود قوانين اساسي و عادي در امر انتخابات و با توجه به برخوردار بودن كشور از سي سال سابقه درخشان در عرصه هاي گوناگون انتخابات، رفراندوم و همه پرسي و با عنايت به اينكه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، اولين و آخرين انتخابات در نظام جمهوري اسلامي نبوده، مع الاسف بعضي از نامزدها، اغلب به جاي سلوك در بستر قانون و توسل به مراجع ذيربط براي پي گيري اعتراض ها و شكايت ها، با صدور بيانيه ها و دعوت از مردم براي حضور در خيابان ها، موجب اخلال در طي مراحل طبيعي و قانوني انتخابات گرديدند.
شوراي نگهبان، علاوه بر تشكيل جلسه صبح سه شنبه مورخ 26/3/1388 با نمايندگان سه نامزد معترض و به رغم انقضاي مهلت قانوني براي دريافت و رسيدگي به شكايت ها و اعتراض ها، صرفاً براي حصول اطمينان بيشتر، اين مهلت را با موافقت مقام معظم رهبري براي پنج روز ديگر تمديد كرد. متعاقب تجديد مهلت بررسي شكايت ها و اعتراض ها به منظور استفاده احسن از فرصت هاي پيش آمده، شوراي نگهبان ديدارهايي با مراجع عظام تقليد، علماي حوزه و شخصيت هاي شاخص و فعال در عرصه هاي سياسي و اجتماعي را در دستور كار خود قرار داد. به رغم تعلل و عدم همكاري بعضي از نامزدهاي معترض، شوراي نگهبان علاوه بر تمديد مهلت براي رسيدگي دقيق تر به اعتراض هاي مربوط به شمارش آراء و به ويژه اعتراض هاي وارد بر روند انتخابات، «هيأتي ويژه» مركب از شخصيت هاي صاحب نام نظام و نخبگان سياسي - اجتماعي كشور تشكيل و آنان را به استماع اظهارات مطلعين و جمع آوري اسناد و مدارك از اطراف و اكناف كشور و بررسي و رسيدگي به موضوع، مأمور كرد تا متعاقب دريافت گزارشي كارشناسي از هيأت مزبور، موجبات اتخاذ تصميم و اعلام نظر همه جانبه و نهايي در خصوص موضوع توسط شوراي نگهبان فراهم آيد. متعاقب تشكيل هيأت ويژه متشكل از حجج اسلام ابوترابي، دري نجف آبادي و رحيميان و آقايان دكتر حداد عادل، دكتر ولايتي و دكتر افتخار جهرمي، اين هيأت پس از تشكيل اولين جلسه، از دو نامزد معترض درخواست كرد تا جهت بررسي روند برگزاري انتخابات و بازشماري حداقل ده درصد از صندوق ها، نماينده خود را به اين هيأت معرفي كنند كه اين امر طي دو نامه از سوي شوراي نگهبان به اين نامزدها اعلام شد، كه متأسفانه در وقت مقرر موسوي از اعزام نماينده خود براي اين امر خودداري ورزيد و به صدور بيانيه اي اكتفا كرد. كروبي نيز ابتدا خواستار تغيير در تركيب هيأت بود. ليكن مجدداً با صدور بيانيه اي ديگر بر ابطال انتخابات اصرار كرد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14