(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 20 بهمن 1389- شماره 19860

تقلب اسم رمز آشوب
اثبات خلافت امام علي (ع) از حديث منزلت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تقلب اسم رمز آشوب

به هر طريق، طبع آدمي به گونه اي است كه به راحتي عليه خود سخن نمي گويد و تا تسهيل كننده اي در ميان نباشد كمتر امكان وقوع اعتراف وجود دارد. قطعاً يكي از اين موارد تسهيل كننده خلوت كردن با خود و دور شدن از هياهوي سياست و زندگي روزمره و حلقه اطرافيان است كه با بازداشت معترفين عملاً انجام شده است. با وجود اين، مهمتر از مسائل انگيزشي، آنچه كه درباره اعترافات اهميت دارد، اصل مطالب گفته شده و محتواي اعترافات است كه با توجه به داده هاي ديگر مي توان آنها را تفسير كرد و درباره اعترافات داوري كرد.
به هر طريق، پس از انتخابات تعدادي از افرادي كه علاوه بر ادعاي تقلب در دامن زدن به آشوب ها نقش برجسته تري داشتند بازداشت شدند. آنان كه پيش از بازداشت بر طبل تقلب مي كوبيدند،248 پس از آن به طور مبسوط و همراه با شواهد و استدلال به تشريح پروژه «ادعاي تقلب» در دادگاه پرداختند و اصولاً آن را پروژه اي براي آشوب هاي پس از انتخابات و براي گرفتن امتيازاتي از حكومت معرفي كردند. نخستين جلسه دادگاه متهمان حوادث پس از انتخابات كه در 10 مرداد برگزار شد تبديل به تريبون اعترافات دو فعال سياسي برجسته جبهه دوم خرداد شد. اعترافات محمدعلي ابطحي و محمد عطريانفر آغازگر اعترافاتي بود كه جبهه دوم خرداد را به انفعال شديد كشاند و تا ميزان قابل توجهي توانست آرامش را به جامعه سياسي كشور بازگرداند.
در ميان مطالب گفته شده سخنان ابطحي بيش از ديگران مورد توجه جامعه قرار گرفت. ابطحي كه عضو مجمع روحانيون، رئيس دفتر و معاون خاتمي و از نزديكان او به شمار مي رفت در نخستين جلسه دادگاه چنين آغاز كرد كه:
بنده شخصاً از معدود كساني بودم كه در موضوع انتخابات با حضور موسوي موافق نبودم. سال 84 كه وي براي حضور در انتخابات مطرح شده بود، بنده مخالفت كردم؛ چرا كه اين مقطعي كه وي در سيستم حكومتي حضور نداشت، مي توانست توهماتي را براي موسوي ايجاد كند كه اين توهمات به كشور آسيب مي زد. انتخابات دور دهم، انتخابات متفاوتي بود و شايد انتخاباتي بود كه دو تا سه سال براي آن كار شده بود و تصور مي كنم كه اصلاح طلبان پس از شكست در سه انتخابات براي به نوعي محدود كردن مقام معظم رهبري و اعتقادات مردم حركت كردند. بنده اعتراف مي كنم كه بخش عمده اي از سفرهاي خاتمي به عنوان سفرهاي تبليغي بود كه اين سفرها بتواند توجهات را معطوف به وي كرده و خاتمي را تنها شانس پيروزي در انتخابات ايران مطرح كند. اما اصلي ترين اتفاقي كه در اين انتخابات افتاد و البته در طول برگزاري، قبل و بعد از انتخابات هم مطرح بود، مسئله تقلب است. «تقلب» از زماني اسم رمز آشوب شده بود كه در آن لشكرسازي براي تقلب وجود داشت و تمرين پهن شدن مردم در خيابان ها هم در آن وجود داشت. تمرين نگه داشتن گسترده مردم در خيابان ها در چارچوب تقلب بود كه مي توانست معنا پيدا كند. آنچه كه به عنوان انقلاب رنگي يا مخملي عنوان كردند بنده فكر مي كنم ظرفيت آن در كشور وجود داشت. البته نمي دانم كه نيت آن واقعاً وجود داشته يا نه ولي اگر اين ظرفيت در كشور ضعيف تري موجود بود، موفق مي شد و در خصوص رسانه هم بايد گفت كه رنگ سبز بيشتر تبديل به يك رسانه شده بود. اينكه هنوز نتايج انتخابات مشخص نشده و موسوي خود را به عنوان رئيس جمهور ايران معرفي مي كند و البته خاتمي هم در اين بين به وي تبريك مي گويد نشان دهنده نوعي تفاوت ديدگاه در بحث تقلب است. تقلب واقعاً در ايران وجود نداشت چرا كه در انتخابات سال 84 وقتي فاصله كروبي و احمدي نژاد كمتر از نيم ميليون بود، وزارت كشور خاتمي نپذيرفت كه كلمه تقلب مطرح شود لذا كروبي تخلف در انتخابات را مطرح مي كرد و بنده تعجب مي كنم كه در اين انتخابات با وجود اختلاف 11 ميليوني چگونه بحث تقلب مطرح مي شود. همه ما در مصاحبه هاي مختلفي گفته بوديم كه در بدترين شرايط بين يك تا دو ميليون بيشتر امكان تقلب وجود ندارد. فلذا مي گفتيم اگر بتوانيم از اين ميزان عبور كنيم كانديداي ما در انتخابات پيروز مي شود، واقعاً ما اصلاح طلبان در بسياري از موارد صداهايي را [كه] بايد مي شنيديم، نمي شنيديم يا صداي همه را نمي شنيديم و در واقع صداهاي جامعه متوسط به بالا را مي شنيديم و در واقع اين توهم، توهم بزرگي بود كه موسوي پيدا كرده بود و احساس مي كرد كه تقلب 11 ميليوني امكان پذير است.249
زماني كه قرار بود موسوي مدارك مربوط به بحث تقلب در انتخابات را مطرح كند به خاطر دارم در جلسه مجمع روحانيون مبارز وقتي بحث ارائه مدارك تقلب در انتخابات مطرح شد يكي از دوستان كه قبلاً وزير كشور هم بود گفت همه اين مدارك اگر جمع شود و درست هم باشد 700 هزار رأي بيشتر نمي شود. بنده وقتي از موسوي به عنوان هندوانه سربسته ياد كردم به خاطر همين توهمات بود كه در موسوي وجود داشت كه وي امكان تقلب 11 ميليوني را امكان پذير مي دانست. پس از انتخابات هاشمي رفسنجاني، موسوي و خاتمي در جلسه مشتركي هم قسم شدند كه پشت يكديگر را خالي نكنند و بنده نمي دانم كه اين تنها نگذاشتن و ياري كردن يكديگر پس از 11 ميليون فاصله براي چه بود. شايد خاتمي دليل خود را داشت، موسوي شايد كشور را نمي شناخت. ولي خاتمي با همه ارادتي كه به وي دارم اتفاقاً بر عكس همه مسائل را
مي دانست، توانايي و اقتدار مقام معظم رهبري را مي شناخت، اما به خاطر اتفاقات موسوي را همراهي كرد كه اين همراهي خائنانه بود. هاشمي در ذهن خود قصد انتقام از احمدي نژاد و مقام معظم رهبري را داشت، اينها همه مسائلي بود كه در ذهن موسوي به عنوان توهم همراهي شكل گرفته بود. خاتمي حق نداشت ظرفيت اصلاحات را پاي موسوي بريزد، حتي موسوي هم اين ظرفيت را نداشت. البته بنده طرفدار رياست جمهوري احمدي نژاد نبودم ولي زماني كه 11 ميليون در انتخابات فاصله ايجاد شد به عنوان كسي كه طرفدار مردم سالاري هستم اين مسئله را نپذيرفتم و با اين موضوع جلوي فضاي رشد مدني را گرفته و به فرهنگ و تاريخ ايران خيانت كرده ام. ولي اگر به جاي پيام به موسوي به احمدي نژاد تبريك مي گفتيم امروز بهترين وضعيت را در تاريخ ايران دارا بوديم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
248 . به طور نمونه بنگريد به: «صفايي فراهاني: نبايد در مقابل بي قانوني ها سكوت كرد»؛ روزنامه كلمه سبز؛ 24/3/1388.
249 . «ابطحي عضو شوراي مركزي مجمع روحانيون: تقلب اسم رمز آشوب بود»؛ خبرگزاري فارس؛ 10/5/1388.

 



اثبات خلافت امام علي (ع) از حديث منزلت

علما و محدثان شيعه و سني نقل كرده اند كه پيغمبر اكرم
(صلي الله عليه وآله) در موارد مختلفي خطاب به اميرالمؤمنين
(عليه السلام) فرمودند: موقعيت تو نسبت به من مانند موقعيت هارون
(عليه السلام) نسبت به موسي(عليه السلام) است جز اين كه پس از من پيامبري نخواهد بود؛ يعني تمام مقام و موقعيت هايي كه هارون(عليه السلام) نسبت به موسي(عليه السلام) داشت، تو نيز نسبت به من داري، فقط اين تفاوت وجود دارد كه هارون(عليه السلام) پيامبر بود، ولي من خاتم النبيين هستم و بعد از من پيغمبري نخواهد آمد. موقعيت هاي هارون نسبت به موسي(عليه السلام) در اين آيات شريفه آمده است:
ربّ اشرح ل ي صدر ي. و يسّ ر ل ي أمر ي. و احلل عقده ً م ن ل سان ي. يفقهوا قول ي. و اجعل ل ي وز يراً م ن أهل ي. هارون أخ ي. اشدد ب ه أزر ي. و أشر كه ف ي أمر ي. كي نسبّ حك كث يراً. و نذكرك كث يراً.1
حضرت موسي(عليه السلام) پس از آن كه از جانب خدا براي دعوت فرعون به خداپرستي مأمور شد، خطاب به خداي متعال گفت: برادرم را وزير و شريك من قرار ده، تا در اين دعوت پشتيبان من باشد.
اگر اين آيات و حديث منزلت را با هم در نظر بگيريم به اين نتيجه مي رسيم كه بايد آنچه حضرت موسي(عليه السلام) از خداوند براي برادرش هارون درخواست كرد و به او عطا شد، به طور كامل در مورد اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز تحقق پيدا كند؛ يعني بايد آن حضرت، وزير و شريك پيامبر(صلي الله عليه وآله) در امر ابلاغ رسالت و همانند هارون، پيامبر باشد؛ لكن حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) از بين تمام خصوصيات، پيغمبر بودن را استثنا فرمود. پس حضرت علي(عليه السلام) وزير پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ، پشتيبان او و باعث دلگرمي آن حضرت بود. بعضي از مشكلاتي را كه براي پيغمبر(صلي الله عليه وآله) پيش مي آمد، حضرت علي(عليه السلام) حل مي كرد. اگر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در موردي به كمك احتياج داشت، حضرت علي(عليه السلام) ياور و مددكار آن حضرت بود و به هر حال نسبت به پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مقام وزارت را داشت. علاوه بر اين، برادر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نيز بود. طبق روايتي كه ذكر شد و حدود بيست روايت ديگر كه از شيعه و سني نقل شده است، پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) حضرت علي(عليه السلام) را به عنوان برادر خود و كسي كه براي آن حضرت به منزله هارون(عليه السلام) نسبت به موسي(عليه السلام) است، معرفي كرده است.
از اين تعبير پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه فرمود «علي(عليه السلام) براي من به منزله هارون است»، خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) ثابت مي شود؛ چرا كه يكي از مقاماتي كه حضرت هارون(عليه السلام) نسبت به حضرت موسي(عليه السلام) داشت، خلافت بود. زماني كه حضرت موسي(عليه السلام) مي خواست براي چهل شب به ميقات برود، به هارون گفت: اخلفن ي ف ي قوم ي؛2 تو جانشين من باش. از اين رو بر اساس حديث منزلت، مقام خلافت نيز براي حضرت علي(عليه السلام) ثابت مي شود. گرچه در موارد متعدد ديگر، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين مسأله را به صراحت بيان فرموده اند.
ذكر اين موارد به اين دليل است كه متوجه باشيم، نصب حضرت علي(عليه السلام) به امامت از روي بصيرت بوده است؛ مبادا تصور كنيم چون حضرت علي(عليه السلام) پسر عموي پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و داماد آن حضرت بود، او را جانشين خود كرد! مسأله بسيار فراتر از اينها است.
نكته ديگر اين است كه معرفي حضرت علي(عليه السلام) به عنوان جانشين از طرف پيامبر(صلي الله عليه وآله) تنها معرفي «كانديدا» نبود، تا گفته شود افراد ديگر هم حق داشتند كانديداي خود را براي احراز اين مقام معرفي كنند! متأسفانه اين روزها از كساني كه گاهي خود را اسلام شناس نيز معرفي مي كنند، چنين سخناني شنيده مي شود. آنان مي گويند، آنچه پيامبر گفت، تنها در حد معرفي كانديدا بود؛ اما پس از معرفي كانديدا مردم بايد به فرد مورد نظر خود رأي بدهند تا جانشين پيغمبر
(صلي الله عليه وآله) انتخاب شود!! با كمال تأسف، امروزه شاهديم كه اين حرف هاي سبك، بي مايه و بي ريشه، در جامعه ما، به خصوص در بين جوانان، در حال شايع شدن است. از اين رو ضروري است كه اين مسأله را به صورت ريشه اي تر بررسي كنيم و ببينيم آيا واقعاً اين گونه بوده يا مسأله بسيار فراتر از اين سخنان سست و كودكانه است.
حديث يوم الدار، دليلي ديگر بر خلافت علي(عليه السلام) پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله)
آنچه تمام محدثان، مفسران و علماي بزرگ شيعه و سني بر آن اتفاق نظر دارند اين است كه لااقل از سال سوم بعثت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در ماجراي «يوم الدار» اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان جانشين رسول خدا(صلي الله عليه وآله) معرفي شد.
ماجراي «يوم الدار» از اين قرار است كه: پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) پس از مبعوث شدن به رسالت، تا سه سال دعوت خود را آشكار نكردند و فقط در مسجد الحرام نماز مي خواندند و عبادت مي كردند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حضرت خديجه(عليها السلام) نيز به ايشان اقتدا مي كردند. هم چنين آن حضرت با كساني كه در كنار ايشان مي نشستند، درباره اين كه من خداي يگانه را مي پرستم و به رسالت مبعوث شده ام، به گفتگو مي پرداختند. اما دعوت علني، مبارزه با بت پرستي و بدگويي به بت ها در كار نبود. پيامبر
(صلي الله عليه وآله) در سه سال اول بعثت خود با ملايمت و نرمي و آرامش، بدون تنش و آرام آرام، مردم را دعوت مي كرد و عده اي ـ هر چند اندك ـ نيز به آن حضرت ايمان آوردند. از سال سوم دستور داده شد كه: فاصدع ب ما تؤمر و أعر ض عن المشر ك ين.3 از طرف خداوند به پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمان داده شد كه بايد دعوت خود را به طور علني مطرح كني و به صورت رسمي در ميان مردم حاضر شوي، آنها را به توحيد دعوت كرده، با بت پرستي مبارزه كني، و اين كار را بايد از خانواده و خويشان خود شروع كني: و أنذ ر عش يرتك الأقرب ين.4
روايات متعددي از شيعه و سني نقل شده است كه پس از نزول اين آيات، پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: «غذايي فراهم كن و فاميل هاي نزديك را به ميهماني دعوت كن». چهار نفر از عموهاي پيغمبر(صلي الله عليه وآله) همراه با عموزاده ها و اقوام نزديك آن حضرت دعوت شدند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «غذايي از يك ران گوسفند و قدحي شربت فراهم و تمام آنها را دعوت كن». در آن زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) نوجواني سيزده ساله بودند و پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از همان زمان كارهاي خود را به كمك اميرالمؤمنين(عليه السلام) انجام مي دادند. حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد، من به امر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) از يك ران گوسفند آبگوشتي تهيه و قدحي شربت نيز آماده نمودم و همه فاميل را كه حدود چهل نفر بودند، دعوت كردم. در آن زمان معمولا اين مقدار غذا، خوراك يك نفر بود و هر يك از آن ميهمانان مي توانست يك ران گوسفند را همراه با قدحي شربت تناول كند. با اين همه، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند اين چهل نفر را دعوت كن تا بيايند و از اين غذا تناول كنند. در هر صورت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن غذا را تهيه كرد و عموها، عموزاده ها و اقوام را براي ميهماني به خانه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دعوت نمود. آنها نيز آمدند و زماني كه موقع غذا خوردن شد، مشاهده كردند كه تنها يك ظرف غذا و يك قدح شربت در سفره است. با تعجب به يكديگر نگاه كردند. اما هنگامي كه شروع به خوردن كردند، هر مقدار كه خوردند غذا تمام نشد. سرانجام همه آنها تا جايي كه مي توانستند از آن غذا خورده و سير شدند، اما غذا كم نيامد! بعد از خوردن غذا از آن شربت نيز آشاميدند، ولي شربت نيز تمام نشد! ابولهب با ديدن اين جريان گفت: برادرزاده من عجب سحري كرد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) از اين حرف ناراحت شدند، اما سخني به زبان نياوردند و ميهمانان رفتند.
پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مجدداً به حضرت علي(عليه السلام) دستور دادند كه همان غذا را آماده كن و آنها را دعوت كن. روز بعد نيز حضرت علي(عليه السلام) همان غذا را تهيه و آنها را دعوت كردند و ماجرا به همان صورت تكرار شد. اين بار بعد از تمام شدن غذا، پيامبر(صلي الله عليه وآله) مطلب خود را با آنان در ميان گذاشتند. در روايات اين گونه نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: «آيا تاكنون كسي از من دروغي شنيده و يا خيانتي ديده است؟» و پس از بيان برخي مقدمات فرمودند: «خدا مرا به رسالت مبعوث كرده است تا شما را به پرستش خداي يگانه دعوت كنم. اولين كسي كه مرا تصديق كند، وزير، برادر، وصي و خليفه من خواهد بود.« افراد حاضر در آن مجلس با تعجب به يكديگر نگاه كردند؛ اما هيچ يك از آنها به پيامبر(صلي الله عليه وآله) ايمان نياورد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه در آن زمان سيزده ساله بودند، برخاسته و گفتند: يا رسول الله(صلي الله عليه وآله) ! من شهادت مي دهم كه شما رسول خدا هستي و آنچه فرموديد حق است. طبق برخي نقل ها پيامبر(صلي الله عليه وآله) تا سه بار دعوت خود را تكرار كردند و در هر بار تنها اميرالمؤمنين(عليه السلام) حاضر به پذيرش دعوت آن حضرت شد. از اين رو پيامبر(صلي الله عليه وآله) خطاب به حاضران فرمودند:
ا نّ هذا أخي و وصيّي و وزيري و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا؛5 اين برادر من، وصي من، وزير من و خليفه من در ميان شما است؛ پس سخن او را پذيرفته و از او اطاعت كنيد. فقام القوم يضحكون؛ آنها برخاستند و در حالي كه مي خنديدند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) را مسخره مي كردند.
به ابوطالب گفتند: كار به جايي رسيده است كه تو بايد مطيع فرزند سيزده ساله خودت باشي، او امير و تو هم فرمان بردار و تابع او باشي! سپس مجلس را با خنده و تمسخر ترك كردند.
اين روايت را علماي اهل تسنن با سند متواتر نقل كرده اند. در روايت ديگري به همين مضمون، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در ادامه سخن خود، در مورد حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد: يكون م نّي ب منز له هارون م ن موسي(عليه السلام) .6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طه (20)، 25 ـ 34.
2. اعراف (7)، 142.
3. حجر (15)، 94.
4. شعراء (26)، 214.
5. بحارالانوار، ج 18، باب 1، روايت 27.
6. همان، ج 18، باب 1، روايت 41.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14