(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 فروردین 1390- شماره 19899

پيگيري فرآيند براندازي نرم در هفت لايه
سياست جديد دشمن عليه نظام اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




پيگيري فرآيند براندازي نرم در هفت لايه

حميد رضا اسماعيلي
كيان تاج بخش، مشاور سابق بنياد سوروس در ايران، نيز در نشست مطبوعاتي 10 مرداد و جلسه دادگاه 3 شهريور به بيان مطالب مشابهي درباره انقلاب هاي مخملي و به تعبير او «انقلاب هاي انتخاباتي» پرداخت. او در مجموع اين دو جلسه گفت:
اتفاقات انتخابات اخير يك تصادف نبود، نتيجه يك برنامه ريزي نسبتاً درازمدت است كه عوامل اصلي آن در مجموعه دستگاه هاي دولتي و شبه دولتي آمريكا و غرب ريشه دارد. به يك تعبير حتي مي توان اغتشاشات را نتيجه برنامه ريزي درازمدت سال هاي پس از پايان جنگ تحميلي دانست كه هدف آن خدشه دار ساختن نظام ولايت فقيه و مردم سالاري ديني بود. البته اين پروژه براندازي با انتخابات دهم كليد خورد كه با هوشياري مردم، مسئولان و رهبري ناكام ماند.
در كشورهايي كه آمريكا در آن حضور اصلي دارد، عامل اصلي پيشبرد منافع آمريكا براي تغيير رژيم يك نهاد به عنوان NED يا همان صندوق حمايت از دمكراسي است. اما در كشورهايي مثل ايران، اين برنامه از حوزه هاي ديگر پيگيري مي شود كه عبارتند از: 1. حوزه هاي پنهان كه شامل سرويس هاي اطلاعاتي مثل سيا است، 2. حوزه هاي نيمه پنهان مانند مركز وودرو ويلسون در واشنگتن كه از يك سو با سرويس هاي اطلاعاتي و از سوي ديگر با دولت آمريكا در ارتباط است، و 3. بنيادهاي آشكار مثل راكفلر و سوروس. بايد توجه داشت كه هر سه حوزه در كشورهايي مثل ايران ايفاي نقش مي كنند و با هم هماهنگ هستند.
فرايند براندازي نرم در هفت لايه پيگيري مي شود كه عبارتند از: شناسايي و جذب نخبگان؛ شبكه سازي و نهادسازي از طريق معرفي پروژه هاي عملياتي؛ برگزاري كارگاه هاي آموزشي؛ حمله به پايه و ستون هاي نظام از طريق مشروعيت زدايي، اعتبارزدايي و اعتمادزدايي؛ دو قطبي كردن جامعه؛ استفاده از ابزار انتخابات؛ و سرانجام نافرماني مدني. در لايه چهارم است كه از روش شايعه پراكني، تهمت زدن و نسبت دروغگويي به مسئولين دادن با هدف ايجاد تنفر نسبت به مسئولين استفاده مي شود. همچنين در بحث انتخابات نيز دو حالت وجود دارد. حالت اول اين است كه نيروهاي ضدنظام در انتخابات موفق شوند. در اين صورت وارد دولت مي شوند و از درون حكومت و استفاده از ابزار قانون به سمت تغيير جامعه و ارزش هاي سنتي حركت مي كنند كه نمونه آن گورباچف در شوروي است. اما در صورتي كه نيروهاي مخالف نظام نتوانند موفق شوند مجبور به حركت به پله هفتم مي شوند كه همان نافرماني مدني است. نافرماني مدني با دعوت مردم براي تجمع در ميادين و شركت در راهپيمايي هاي غيرقانوني كه منجر به اغتشاش و خشونت مي شود در پي فشار آوردن به نظام است تا نظام عقب نشيني كند و جابه جايي قدرت صورت گيرد.
اما گذشته از فرايند هفتگانه براندازي نرم بايد به سه نوع جريان براندازي در ايران بعد از جنگ تحميلي اشاره كرد كه عبارتند از: شيوه استحاله فرهنگي، استحاله سياسي و نافرماني مدني كه نوع آخر مربوط به انقلاب مخملي است.
در دوره دولت سازندگي شاهد شروع برنامه استحاله فرهنگي بوديم. در آن زمان از طريق شهرداري تهران و تأسيس روزنامه همشهري جذب نخبگان به سمت معرفي ارزش هاي مدرن شهري حركت مي كرد كه نهايتاً از طريق همين ارگان از دولت اصلاحات حمايت مي شد. زماني كه كرباسچي در شهرداري بود، از طريق شهرداري شيوه جديد استحاله فرهنگي در كل شهر تهران و بعد هم به بقيه شهرها اشاعه مي يافت. شواهد نشان مي دهد آن برنامه ها از حمايت آمريكا نيز برخوردار بوده اند.
يكي ديگر از اين مصاديق، سفر عطريانفر به دعوت بنياد سوروس به نيويورك و ملاقاتش با شخص سوروس است كه نقطه عطف همكاري نيروهاي داخلي وخارجي تلقي مي شود.
با تأسيس دولت اصلاحات در شيوه براندازي تغييراتي مشاهده مي شود به طوري كه استحاله فرهنگي با شعار توسعه سياسي به استحاله سياسي تبديل مي شود. به دليل ادامه فعاليت افراد سرشناس جريان هاي سياسي سازندگي و احزاب اصلاحات و همكاري و حمايت برخي از مسئولين جمهوري اسلامي مثل نماينده جمهوري اسلامي در سازمان ملل در نيويورك و برخي فعالين سياسي يك حاشيه امن براي اين فعاليت ها و همكلاسي ها بين عناصر داخلي و خارجي ايجاد شد كه موجب ايجاد عدم حساسيت نظام نسبت به برنامه ريزي هاي طولاني مدت شد كه مي توان گفت اين عدم حساسيت باعث شد نيروهاي غربي به ويژه آمريكايي از دو طريق احزاب سياسي و NGO هاي غيردولتي وارد ايران شوند. اگر ما يكي از اولين نمونه هاي براندازي را ارتباط سفر عطريانفر با بنياد سوروس قبل از 1376 بدانيم، مي توانيم نهايت آن را ملاقات مستقيم خاتمي همراه ظريف با سوروس در نيويورك در سال 1385 بدانيم. بنابراين، اين يك ارتباط مستمر بوده كه ادامه داشته است.
معرفي افراد سياسي براي شوراهاي اسلامي شهر و روستا در 1377 با هدف سياسي كردن فضاي شهر و روستاها كه تحت عنوان جامعه مدني بوده در جهت سياسي كردن اين نهاد مردمي از مباني قانوني خود بود. زماني كه وارد ايران شدم از طريق همكاران تاج زاده به وزارت كشور دعوت شدم و به من گفتند آيا علاقه به شنيدن سخنراني در خصوص توسعه شهري داريد كه من هم قبول كردم و وارد جلسه شدم و بعد از چند دقيقه تاج زاده كه معاون سياسي وقت وزارت كشور بود، مرا به سخنراني دعوت كرد و من هم گفتم آخرين موضوعي كه در دانشگاه بررسي كرده بودم ارائه دادم و ديدم كه همه همراهان تاج زاده حرف هاي من را يادداشت مي كنند و تعجب كردم زيرا حرف هاي من ارزش يادداشت كردن نداشت ولي تاج زاده با نگاه گفت من حرف هاي شما را پس فردا به شكل زيباتر در جايي مي گويم.
ترويج و تعميق تفكر غربي براي سرمايه اجتماعي از مصاديق براندازي نرم است كه من در اين خصوص به دعوت حجاريان سخنراني كردم و پس از سخنراني، حجاريان در جمع حاضرين جلسه گفت اين مطلب مفيد است زيرا دوره سرمايه انقلابي به پايان رسيده و بايد سرمايه اجتماعي را جايگزين آن كنيم و يكي از اهداف سرمايه اجتماعي از ديد غربي تقويت جامعه مدني به عنوان قرارگاه سازمان هاي غيردولتي و مستقل از حكومت براي مقابله با نظام و حكومت از شيوه نافرماني مدني است. به اين ترتيب، با همكاري چهره هاي سرشناس مثل حجاريان، كتاب شخصي به نام «پات نان» كه در خصوص سرمايه اجتماعي است از طريق وزارت كشور ترجمه و چاپ شد و از طريق مركز پژوهش هاي فرهنگي به بنده سفارش دادند كتاب جامع ديگري در خصوص سرمايه اجتماعي تدوين كنم. با همكاري مستقيم دولت اصلاحات بنياد سوروس موفق شد كه با وزارت بهداشت در ايران يك پروژه همكاري منعقد كند و با ارسال بيش از 100 ميليون تومان به وزارت بهداشت از طريق بنياد سوروس اين ارتباط حاصل شد.
پاورقي

 



سياست جديد دشمن عليه نظام اسلامي

گفتار هفدهم1
حكومت ولايي و تهديدهاي پيش رو
«ولايت»، عامل وحدت و مانع تفرقه
خداي متعال بزرگ ترين هديه اي كه بعد از نعمت هاي تكويني «وجود»، «سلامت»، «عقل» و ساير موارد طبيعي به انسان ها افاضه فرموده، دو نعمت «ارسال پيامبران و شرايع آسماني» و «ولايت و رهبري انبيا(عليهم السلام)« است. ديني كه از جانب خداي متعال براي سعادت بشر در تمام دوران ها نازل شده، اصول، مباني و قواعد كلي آن در همه اديان الهي مشترك، و مبتني بر فطرت واحد و تغييرناپذير انسان ها است: ف طرت اللّه الّت ي فطر النّاس عليها لا تبد يل ل خلق اللّه ذل ك الدّ ين القيّ م.2 از آن جا كه فطرت انسان تغييرپذير نيست، ديني هم كه مبتني بر فطرت است قابل تغيير و تبديل نخواهد بود؛ ديني استوار كه مبتني بر فطرتي استوار و تغييرناپذير است. اين دين كه علاوه بر احكام فردي، مشتمل بر احكام اجتماعي فراواني نيز هست، در مقام اجرا به كساني احتياج دارد كه اطاعت آنها از طرف خداي متعال تأييد شده باشد. از اين رو خداي متعال علاوه بر اين كه انبيا را براي هدايت و ابلاغ رسالت مبعوث نمود، در مواردي كه مردم براي تشكيل حكومت آمادگي داشتند، به انبيا مقام حكومت و مديريت جامعه را نيز عطا فرمود و بسياري از آنها به مقام امامت نيز نايل شدند:
و جعلنا م نهم أئ مّه ً يهدون ب أمر نا لمّا صبروا و كانوا ب آيات نا يوق نون؛3 و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مي كردند.
پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نيز عالي ترين مقام مديريت جامعه را از جانب خداوند بر عهده داشت. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:
النّبيّ أولي ب المؤم نين م ن أنفس ه م؛4 پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
اين مقام به ائمه اطهار(عليهم السلام) نيز منتقل گرديد. پس از ائمه(عليهم السلام) نيز اين مسؤوليت طبق عقايد شيعه، بر عهده فقهاي عظامي است كه صلاحيت اين مقام را داشته، واجد شرايط لازم باشند.
در بيانات اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه و بيانات حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در آن خطبه تاريخي، به اين نكته اشاره شده كه اگر مردم از مقام واحدي اطاعت نكنند، مبتلا به پراكندگي و اختلاف مي شوند و سعادت دنيا و آخرتشان به خطر مي افتد: ففرض... الطّاعه ن ظاماً ل لم لّه و الا مامه ل مّاً م ن الفرقه ؛5 امامت و مطاع بودن، ابزاري است كه خداي متعال براي حفظ وحدت جامعه اسلامي تشريع فرموده است.
شكر نعمت «حكومت اسلامي»
مدت ها بود كه در جوامع اسلامي، بهره جستن از اين دو نعمت، يعني استفاده از «شريعت و معارف اسلام» و «حاكميت رهبران الهي» ضعيف شده بود. احكام اسلامي نيمه تعطيل و حدود الهي نيز به كلي تعطيل گرديده بود و از حكومت مشروع الهي هم خبري نبود. تا اين كه در دوران ما خداي متعال بار ديگر يكي از بزرگ ترين نعمت هاي خود، يعني «نظام اسلامي» را بر جامعه ما ارزاني داشت؛ نعمتي كه در سايه قيام حضرت امام(قدس سره) و پشتيباني علما، مراجع و حوزه هاي علميه و فداكاري اقشار مختلف مردم مسلمان و متعهد به صورت اين انقلاب عظيم جهاني جلوه گر شد. مدت ها بايد بگذرد تا عظمت و شكوه اين انقلاب و آثاري كه در ساير كشورها، به طور مستقيم و غيرمستقيم بخشيده، ارزيابي شود. از يك سو نيز تا اين ثمرات به درستي شناخته نشود ما نمي توانيم در مقام شكر اين نعمت بر آييم؛ چون قدر آن را به درستي نمي دانيم تا شكر درخور آن را به جا آوريم. هر اندازه كه ما به عظمت اين نعمت بيشتر پي ببريم، روحيه شكرگزاري در برابر آن در ما تقويت خواهد شد.
اقتضاي اين نعمت عظيم آن است كه تمام كساني كه از آن بهره مند شده اند، حتي اقليت هاي مذهبي ـ كه در سايه حكومت اسلامي، جان و مال و ناموسشان حفظ، و حقوقشان تأمين، و بسياري از كارهاي سنگيني كه به دوش مسلمان ها است از دوش آنها برداشته مي شود ـ قدر اين نعمت عظيم را بدانند و براي حفظ دست آوردهاي انقلاب تلاش كنند. البته اكثريت قريب به اتفاق ملت ما، مردمي حق شناس و قدردان هستند و به صورت ها و درجات مختلف، شكر اين نعمت را ابراز كرده و مي كنند. اما متأسفانه در بعضي از اقشار، نهادها و دستگاه ها، كساني قدر اين نعمت را درست ندانستند و نمي دانند و عظمت آن را درست درك نكردند و نمي كنند. آنان نه ارزش اسلام و احكام اسلامي را درست درك كرده اند و نه به قدر و اهميت رهبري الهي و وليّ فقيه پي برده اند. دشمن هم كه در مقابل اين حادثه عظيم جهاني، غافل گير شده و مترصد چنين فرصتي بود، در صدد برآمد كه با استفاده از اين عناصر ناآگاه يا خودفروخته، توطئه اي را انجام دهد تا شايد بتواند در درازمدت اين نظام را به زانو دربياورد و باز دوران جاهليت ديني را در اين كشور تجديد كند.
سياست جديد دشمن عليه نظام اسلامي
دشمنان براي نفوذ مجدد در كشور اسلامي ما فعاليت هاي مختلفي انجام دادند. آخرين نتايجي كه آنان از تجربيات خود در طول دو دهه اول انقلاب داشتند ـ به اضافه تجربياتي كه طيّ دو قرن گذشته در مورد كشورهاي اسلامي كسب كرده بودند ـ اين بود كه بايد عناصر سست عنصر داخلي را شناسايي كرده و روي آنها كار كنند و برخي از آنان را در درون دستگاه حاكمه كشور و مراكز سياست گذاري و اجرايي نفوذ دهند. اين مطالب تحليل شخصي محض نيست، بلكه مستنداتي غير قابل انكار دارد. در كنفرانس هايي كه در خارج، بين قشرهاي مختلف و طيف گسترده اي از ضد انقلاب كه شامل كمونيست ها هم بوده، اين صحبت ها مطرح شده است. در آن جا ابتدا اين مطلب از طرف كمونيست ها مطرح شد، كه بايد در داخل حاكميت نظام، عناصري را شناسايي كنيم كه روي دو عنوان تأكيد داشته باشند، يكي «صلح» و ديگري «آزادي». گفتند در مقابل شعارهاي ديني و تأكيد بر ارزش هاي اسلامي، اين دو مفهوم و شعار را مطرح كنيم و ببينيم در داخل نظام چه كساني از اين شعارها حمايت مي كنند؟ بدين ترتيب اشخاصي را كه از اول دل خوشي از نظام اسلامي نداشتند و عناصر طرد شده از نظام قبلي و كساني كه با اساس اسلام موافق نبودند، هم چنين كساني كه به صورت هاي مختلف در طول اين دو دهه از عملكرد بعضي از نهادها ناراضي شده بودند، شناسايي كرده و سعي كردند كه روي اين دو مفهوم مانور داده و آنها را جذب خود كنند. گفتند در مقابل جنگ چند ساله اي كه بر ما تحميل شد، ما اكنون به صلح دعوت كنيم و گرايش به جنگ و شعارهايي از قبيل «جنگ، جنگ، تا رفع كل فتنه» را به كلي محو نماييم. هم چنين نسبت به دشمنان بيروني، به جاي اين كه بگوييم «مرگ بر آمريكا» يا مرگ بر بعضي از استعمارگران ديگر، شعار صلح را مطرح كنيم، بگوييم ما ديگر به جاي مرگ، طالب زندگي هستيم!
اين طرح را به تصويب رساندند و بنا شد كه در داخل نظام عناصري را شناسايي كنند كه چنين روحيه اي داشته باشند. بعضي آگاهانه عامل آنها شدند و برخي نيز از روي غفلت با آنها هم نوايي كردند. اين حركت كه چندي است در كشور شروع شده، آثار خود را كم و بيش در نهادهاي مختلف و بيش از همه در مطبوعات نشان داده است. البته منحصر به مطبوعات نيست و در فعاليت هايي كه به نام كارهاي فرهنگي، در موقعيت هاي مختلف انجام مي شود نيز ديده مي شود؛ مثلا از كساني كه بيش از بيست سال بدترين ضربه ها را به اين نظام زده اند، بدترين مطالب را نوشته اند و بدترين اهانت ها را كرده اند، دعوت مي شود و در جشنواره ها از آنها تجليل مي گردد و سيمرغ و دلفين بلورين به آنها داده مي شود! و البته اين غير از جوايز و هداياي ديگري است كه بي سر و صدا و پنهاني به آنها
مي دهند و در جايي منعكس نمي شود. از سوي ديگر نيز از
بيت المال مسلمين، كساني را در كنفرانس هاي خارج از كشور شركت مي دهند (نظير دعوت هايي كه از طرف دولت آمريكا از روزنامه نگاران مي شود، يا دعوت هايي كه از شخصيت هاي ديگري در آلمان يا جاهاي ديگر مثل لندن، قبرس و... صورت مي پذيرد). اين افراد در آن جا شست وشوي مغزي مي شوند، دستورالعمل ها را مي گيرند و به داخل كشور برمي گردند و آنها را اجرا مي كنند. آخرين آنها كاري بود كه در كنفرانس برلين انجام گرفت و البته رسوايي بزرگي براي عاملان و شركت كنندگان آن به بار آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين سخنراني در تاريخ 5/2/79 ايراد شده است.
2. روم (30)، 30.
3. سجده (32)، 24.
4. احزاب (33)، 6.
5. بحارالانوار، ج 6، باب 23، روايت 1 و من لا يحضره الفقيه، ج 3، باب 2، روايت 4940.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14