(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 فروردین 1390- شماره 19899
PDF نسخه

تو با بهار مي رسي نه با سي دي!
مراقب اين گوشت نو باشيد
بفرمائيد ازدواج!
هنر كوبنده اسلام آمريكايي
ساعت 25
تخته سفيد
بوي بارون
گردش گودري



تو با بهار مي رسي نه با سي دي!

ما منتظريم و انتظار تو يعني بر قله ايستادن، يعني تاريخ را از سرگرداني در كوچه هاي بيهودگي بازداشتن، يعني رشته اتصالي كه كتاب زندگي تاريخ را شيرازه مي بندد و تاريخ زندگي آمدگان و رفتگان و آيندگان را مربوط و مفهوم مي كند...روزگار سختي است و امتحان و ابتلا در ثانيه ثانيه نفس كشيدنمان، ما را محاصره كرده است؛ چه كنيم كه عشق گاهي كورمان مي كند و دنبال راه فرعي و ميان بر مي گرديم؛ از چاه و نامه نگاري گرفته تا نقش روي ديوار و آب شفابخش و... جهل، گويا تنها سرطاني است كه از ابتداي خلقت با انسان همراه بوده و تا روز رستاخيز هم درماني نخواهد داشت...حجت الاسلام مجتبي كلباسي، مدير مركز تخصصي مهدويت در گفتگو با نسل سوم با نگاهي نو و لطيف بهار طبيعت و بهار مهدويت را مقايسه كرده است بهاري كه ابتدا بايد در دل هامان نسيم ان را حس كنيم و البته با سي دي و ام پي تري امكان پذير نيست! بد نيست ويژگي هاي جامعه مهدوي و شرايط زندگي در بهار باطراوت حكومت حضرت را با هم مرور كنيم تا بيشتر دست شيادان و ماهي گيران حرفه اي از آب هاي گل آلود و احساسات ناب منتظران، برايمان رو شود. گپ و گفت ما از آن جهت كه برگرفته از آيات قرآن و احاديث معتبر همراه با تعبيرهاي عقلاني است، مي تواند عطش دانستن درباره روزگار رفاه بشر در عصر حكومت موعود را تا حدي برطرف كند، بدون كددادن هاي سياسي و شعارهاي انتخاباتي. تحريريه نسل سوم
بهار مهدويت برتر از بهار طبيعت
«بهار فصل نو شدن، انتظار و خواستن است. ظهور امام زمان(عليه السلام) مانند بهار احياگر دل هاي مرده و تجلي بخش انسانيت است. در قرآن كريم نيز از ظهور حضرت حجت (عج) به
احيا شدن تعبير شده است. بهار چون ظهور حضرت بقيه الله(عج) پيامدهاي گوناگوني دارد و حيات و رويش و زندگي جديد در آن احيا پيدا مي شود. نوروز روزي نو براي آسمان و زمين و ساكنان آن است. روزي است كه كشتي نوح پس از تلاطم و سختي بسيار به آرامش رسيد نوروز روز خلاصي حضرت ابراهيم از آتش نمروديان است و روز دوستي با خداست...» به گفته مدير مركز تخصصي مهدويت، دوره مهدويت، دوره تجديد حيات بشري با تمام ابعاد متصور و مطرح براي آن است. در عصر حاضر، بشر در شرايط زمستاني به سر مي برد. ظلم ها و بي عدالتي ها سراسر جهان را فرا گرفته و
قدرت هاي استعماري پنجه خود را بر مسايل مهم مربوط به بشريت گشوده اند و ما در حال حاضر شاهد وضع ناهنجاري بر جامعه انساني هستيم و هنگامي كه اين زمستان به اوج خود برسد، در وراي آن شرايطي جديد و فصلي نو ظهور پيدا مي كند. منتظران و معتقدان مهدويت، اين فصل جديد را بهار جامعه مهدوي و حكومت ناب مهدوي مي نامند.
رو به خورشيد شويم!
وي معتقد است: نوروز، روزي عادي، كوتاه، موقت و گذرا است و براي نهادينه كردن و پايداري اين روز بايد به دعاي تحويل سال عمل كرد. ويژگي نوروز اعتدال و هماهنگي است و اين هماهنگي موجب ايجاد نشاط در طبيعت شده است و اين اعتدال است كه ممكن است نوروز را به روز ظهور تبديل كند. احسن الحال در زندگي مي تواند به اعتدال و نظم با پشتوانه معنويت منجر شود. اگر بين معنويت و دنيويت و جسم و روح و ابعاد مختلف زندگي فردي و خانوادگي و اجتماعي اعتدال برقرار شود، احسن الحال در انسان محقق مي شود. در چنين شرايطي اگر نوروز بتواند آغاز ظهور باشد ما به عنوان ياران حضرت بايد آماده باشيم. در حالي كه باران بهاري مي بارد و ايام زيبا و هميشه بهار براي هميشه حضور دارند، در اين شرايط وجود گل هاي هماهنگ و رو به خورشيد كم است. اگر انسان به دعاي تحويل سال معنايي نگاه كند و آرزوي احسن الحالي به معناي عدل خواهي داشته باشد و عدل را اول در خود و روابط اجتماعي محقق كند، نوروز
مي تواند براي او عيد واقعي باشد.
جامعه مرده، جامعه جاهل
وي تاكيد دارد: «در انقلاب امام زمان (عج) مردم به شكوفايي عقلي
مي رسند و در روايات تعبير شده است كه حضرت دست معنويشان را بر سر انسان ها مي گذارند و آنها را به كمال عقلي مي رسانند. در روايات داريم كه بشر با همه رشدي كه در زمينه عقلي داشته پيش از ظهور به دو حرف از الفباي علوم دست پيدا مي كند و بعد از ظهور در 27 مرحله به تكامل علمي مي رسد. از سوي ديگر بشر هنگام ظهور به امنيت كامل مي رسد و فصل تجاوزها و ظلم ها و ستم ها سپري مي شود و بشر در تناسبات خود احساس امنيت مي كند. عدالت فراگير در همه بخش هاي زندگي يكي ديگر از آثار ظهور است. همان طور كه قرآن كريم از بهار تعبير به زنده شدن مي كند از عدالت نيز چنين تعبيري دارد؛ به عبارتي قرآن جامعه اي را كه در تناسب و ارتباطش عدالت را رعايت نمي كند، جامعه اي مرده دانسته است.»
هماهنگي آسمان و زمين
«در رواياتي كه در باب مهدويت انعكاس داده اند، جامعه مهدوي و حكومت عدل امام مهدي (عج) را دوره هماهنگي همه اجزاي حيات آن از زمين تا آسمان توصيف كرده اند. در دوران حكومت حضرت مهدي (عج) آسمان نعمت هاي خود را فرو مي ريزد و زمين با كمال پذيرش، اين نعمت ها را جذب مي كند و در مسير رشد، حيات و طراوات انسان ها قرار مي دهد. جامعه مهدوي، جامعه اي است كه در تمام ابعاد مادي و معنوي، ظرفيت هاي خود را به كار مي گيرد و هماهنگ با يكديگر براي تكميل هم، بي بديل ترين شرايط عدل را مي گستراند. در جامعه مهدوي، درون و برون انساني، مرز جامعه با كليات جامعه، انسان با محيط زيست و همه اجزاي آن در يك مسير هماهنگ و تعامل با يكديگر قرار
مي گيرند.»
انسان هايي كه خيال مي كنند زنده اند!
يكي ديگر از آثار ظهور امام زمان (عج) هدايت و راهيابي انسان ها از بالقوه بودن به بالفعل شدن است؛ اين عبارتي است كه حجت الاسلام كلباسي به آن اشاره مي كند و در ادامه مي گويد: «همان طور كه قرآن از بهار تعبير به زنده شدن مي كند از هدايت نيز تعبير به زنده شدن شده است. قرآن كريم مي فرمايد هر كسي مرده اي را زنده كند گويا همه بشر را زنده كرده است... كه مراد از زنده كردن هدايت كردن است. انساني كه هدايت نشده باشد، مرده است. » در عصر ظهور، ملت ها و افراد مسالمت آميز در صلح كامل با يكديگر زندگي مي كنند. مشكلي كه انسان در طول تاريخ به آن دچار بوده و حالتي كه پيوسته از آن رنج مي برده، اختلاف مرزي، شخصي، نژادي، خانوادگي، قومي و سياسي است كه در زمان ظهور اين اختلاف ها برچيده مي شود و بشر به حياتي نوين دست پيدا مي كند و زندگي مسالمت آميز را تجربه مي كند. در زمان ظهور به جاي حاكميت شاهان، شهوت و غضب و تمايلات و هوس ها؛ خدا و عدالت حقيقي بر انسان حاكم مي شود و همان طور كه بهار نماد نوين زيستن و
زنده شدن است، زمان ظهور نيز زمان شكوفايي ، رويش ها و حياتي نوين است.
بهار واقعي هستي
مدير مركز تخصصي مهدويت در ادامه به نقش امام زمان(ع) در هدايت انسان ها در دوره حكومت عدل مهدوي نيز اشاره كرد و گفت: «در روايتي از امام زمان (عج) به عنوان بهار واقعي هستي ياد شده است و اين تشبيه انسان را به مفاهيم والايي متوجه
مي كند در واقع حضرت حجت(عج) احياگر جان هاي مرده است. همان طور كه بهار موجب احياي طبيعت مي شود، امام نيز جامعه را كه در اثر ظلم و فساد مرده است، احيا و جامعه فاسد را به جامعه صالح تبديل مي كند، دل هاي انسان هاي فرسوده و جاهل را با دانايي زنده مي كند. ضمن اينكه روز ظهور امام زمان (عج) سرآغاز سرازيري نعمت ها و بركات و رحمت هاي خاص و ويژه الهي است. انسان ها همواره در طول تاريخ از نعمت هاي الهي برخوردار مي شوند اما گاهي به دليل كم كاري هاي خود انسان ها از برخي بركات الهي بي بهره مي مانند كه ظهور امام، آغاز سرازيري همه اين نعمت ها است همان طور كه بهار شاهد سرازيري شكوفه هاي الهي هستيم.»
وي اضافه كرد: «همچنين ظهور امام زمان (عج) جشن انسانيت است، انسان ها در آن دوران لباس واقعي بصيرت، انسانيت و معنويت
مي پوشند؛ اين در حالي است كه جشن واقعي انسانيت در اين دوران شكل
مي گيرد و با ظهور امام انسانيت انسان كامل متجلي مي شود.»
بالاخره كي زمان ظهور فرا مي رسد؟
«بهار وجود امام زمان (عج) بعد از سختي ها و فتنه ها ظهور مي كند. آن حضرت زماني ظهور مي كند كه بسياري از انسان ها و مستضعفان و انسان هاي مومن از ظلم ها و فتنه ها و پليدي در رنج و عذاب و سختي باشند و پس از آن سختي، امام مي آيد و آرامش و آسايش و زندگي زيبا را براي انسان ها به ارمغان مي آورد همانطور كه بهار نيز پس از سختي ها و سرما و تاريكي ها پديدار مي شود.»
به گفته حجت الاسلام كلباسي،
فرا رسيدن بهار واقعي در گروي ظهور امام زمان (عج) است. پس از ظهور امام (عج) تغيير و تحولات ديگر زودگذر نيست بلكه قلب و احوال و دانايي و بصيرت انسان ها دگرگون مي شود و معناي واقعي دعاي سال تحويل در زمان ظهور امام زمان (عج) تحقق مي يابد. « بايد بدانيم ظهور امام زمان(عج) موجب خشنودي و رضايت همگان است؛ فرشتگان و آسمانيان پس از ظهور به حال انسان ها غبطه مي خورند و انسان ها به وجود امام زمان (عج) افتخار مي كنند، همان طور كه با فرارسيدن بهار خشنود مي شوند؛ در واقع حضرت مايه انبساط خاطر همگان از هر نژاد و قوم و آيييني
مي شود و نارضايتي فقط مربوط به شيطان و شيطان پرستان است.»
طعم شيرين رفاه و امنيت
«مردم در عصر ظهور همه خوبي ها را به شكلي آشكار مشاهده مي كنند؛ در روايات هست كه در عصر ظهور عدالت وارد خانه هاي مردم مي شود همان طور كه ورود سرما و گرما را به خانه هاي خود لمس مي كنند؛ طعم امنيت و آسايش و رفاه را مي چشند.
امام زمان (عج) عابدترين، حكيم ترين و عالم ترين انسان در كره زمين است. آن حضرت طاووس اهل بهشت و به طريق اولي برترين موجود است، همان طور كه بهار زيباترين فصل است.»
در روايات آمده كه جهان بعد از قيام مهدي موعود (عج) پر از عدل مي شود و اگر
مي خواهيم نمونه آن را در عالم ماديات به صورت بالفعل ببينيم، مي توانيم به بهار بنگريم؛ حجت الاسلام كلباسي با بيان اين نكته ادامه مي دهد: «هنگام بهار، همه جا پر از حيات و سرزندگي، دنيا متحول و دگرگون مي شود و طبيعت طراوت پيدا مي كند. در جامعه مهدوي نيز همه جا پر از عدل و حيات و رشد مي شود. در جامعه مهدوي، علوم مادي و معنوي مسير واحدي را طي و همديگر را تكميل مي كنند، همچنانكه همه اجزاي طبيعت در فصل بهار نقش تكميل كنندگي يكديگر را پيدا
مي كنند. عدالت مهدوي، عدالت در يك بعد يا عدالت صرفاً اجتماعي نيست، بلكه عدالت دروني و نهفته در ذات انسان و ارتباط تعامل يافته قواي انساني است.»
نسيم روح بخش بهاري...
«در جلد دوم منتخب ميزان الحكمه در صفحه 753 و حديث شماره 4704 از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است كه »هيچ نوروزي نيست، مگر اينكه ما در آن روز منتظر فرج هستيم.« اين حديث بيانگر اين است كه هم زمان با شكوفايي بهار طبيعت، شاهد بهار حكومت و دولت كريمه امام عصر (عج) خواهيم بود و نوروز باستاني همانطور كه در انديشه ملي ما يك روز فرخنده است، در انديشه شيعي و اسلامي ما نيز گرامي و مقدس است.»
به گفته مدير مركز تخصصي مهدويت؛ با آمدن بهار، باران فراوان، غرش رودها و جوشش چشمه ها و نهرها را شاهد هستيم و بايد عنوان كرد كه حضرت مهدي (عج) خود ابر باران خيز و چشمه جوشان است. در جلد يك كتاب ارزشمند كافي در صفحه 198 حديثي به اين مضمون نگارش شده است: « امام ابر بارنده، باران پياپي، آسمان سايه افكن، زمين گسترده، چشمه جوشان بركه و گلزار است.» مهدي (عج) هرجا قدم نهد، به آن سرسبزي و نشاط مي بخشد و در هر منزلي اقامت گزيند، آنجا را خرم و باطراوت مي كند. در همين زمينه در كتاب روزگار رهايي آمده است: «امام مهدي (عج) در هيچ مكاني اقامت
نمي كند، جز آنكه از مقدم او چشمه ها مي جوشد. پس گرسنگان را سير و تشنگان را سيراب مي كند...»
در حديثي از امام علي (ع) نقل شده است؛ «هنگامي كه قائم آل محمد (عج) ظهور كند، آسمان باران خويش را فرو
مي فرستد و زمين گياهان خويش را بيرون مي فرستد و... تا جايي كه اگر زني از عراق تا شام برود پاي خود را جز بر روي گياه نگذارد... و ترسي برايش نخواهد بود.»
السلام علي الربيع الانام
حجت الاسلام كلباسي در ادامه توضيحات خود با اشاره به فرازي از زيارتنامه حضرت مهدي (عج) ادامه مي دهد: «در اين زيارتنامه مي خوانيم «السلام علي الربيع الانام»؛ سلام بر مهدي، بهار بشريت. البته در خصوص معني كلمه بهار و بشريت، معاني و توضيحات ديگري نيز عنوان شده است. «طريحي» در كتاب
«مجمع البحرين»، ربيع را باران بهاري عنوان مي كند. باراني كه زمين را سرشار از نعمت و طراوات مي كند و به گياهان زندگي تازه مي دهد. طريحي در خصوص واژه انام نيز، آن را تمامي مخلوفات معنا مي كند. به نظر وي انام، تنها شامل انسان ها نيست و معناي گسترده تري دارد و جن و انس و تمام موجودات را در برمي گيرد و حتي همه هستي در كل كائنات و نظام آفرينش را شامل مي شود. در زيارتنامه حضرت مهدي (عج)، حضرت
صاحب الامر به باران بهاري كه ثمربخشي بسياري دارد، تشبيه
مي شود. نور ملكوتي و جلوه ايزدي پروردگار مثل بهار نشاط مي آورد و قلب هاي پژمرده را كه به واسطه گناه افسرده شده اند، نشاط و شادابي
مي بخشد. براي همين هر پديده اي كه بخواهد زنده شود و شادابي معنوي و كمال و بصيرتش را كسب كند،
مي تواند از وجود امام عصر(عج) بهره ببرد و بهار، فصل روي آوردن به آستان مبارك امام مهدي(عج) است.
سومين بهار هستي و شادي روزگاران
وي در ادامه گفت وگو تصريح كرد:«يكي از بهارها قرآن است كه به بهار دل ها، ناميده مي شود. امام علي (ع) درباره قرآن مي فرمايد: «خداوند قرآن را آبي براي عطش علما و بهاري براي قلوب فقها قرار داده است». دومين بهار هستي با توجه به سخن امام صادق (ع) پيامبر اكرم (ص) است. امام ششم شيعيان در اين باره فرموده است: «پيامبر (ص) رحمت براي بندگان و بهار سرزمين هاست». با توجه به عبارت «السلام علي الربيع الانام و نذره الايام» كه در زيارتنامه حضرت مهدي (عج) آمده است، حضرت صاحب الامر را به عنوان بهار مردم و شادي روزگاران معرفي كرد، امام زمان (عج) سومين بهار هستي است. همچنين خداوند در آيات 105 سوره انبيا، 5 سوره قصص، 55 سوره نور مي گويد كه اميد و آرزوي انبياء الهي اين بود كه منجي در آخر الزمان بيايد و رحمت را بگستراند. و اين رحمت، رحمت واسعه اي است كه بر تمام عالم جاري مي شود.

 



مراقب اين گوشت نو باشيد

هر شعري، پيامي دارد. هنوز ذهنيت جامعه ما، تحليل درستي از شعر سپيد و شعر آزاد ندارد. البته براي من خيلي روشن نيست كه اين كار چه قدر ضرورت دارد. مي دانيد كه شعر نو و همين شعرهاي نيمايي را ما با ضرورتي قبول كرده ايم؛ والّا بي خودي كه نمي آييم يك قالب مطلوب را بشكنيم. قالب شعر كلاسيك، قالب مطلوبي است. اگر كسي بگويد نامطلوب است، حرف درستي نزده است. اين وزن و قافيه، چيز خوب و مثبتي است؛ يك چيز منفي كه نيست.
اگر آدم بيايد به خاطر سنت شكني، چيز مثبتي را بشكند و چيز ديگري دربياورد، براي اين كار علتي لازم دارد. اصلاً نفس سنت شكني، هيچ ايده ي مطلوبي نيست. سنت شكني، حرفي است كه هيچ پشتوانه ي منطقي ندارد؛ مگر اين كه سنت غلط باشد، يا چيز بهتري در پيش باشد؛ آن وقت آدم سنت را مي شكند. حالا كه مي خواهيم اين وزن و قافيه را بشكنيم، آن چيز بهتر چيست؟ يا ضرورت كدام است؟
شعر نيمايي، آن ضرورت را بيان مي كرد و مي گفت من مي خواهم مطالب و مفاهيمي را كه جديد است، بيان كنم؛ ولي اينها در آن قالبها نمي گنجد. بنابراين، من مجبورم كه اين افاعيل را كم يا زياد كنم. يعني به كمك كم و زياد كردن افاعيل، هم مقصود خودم را بيان كنم و هم اصلاً دستم باز باشد و يك وقت وزن و قافيه، من را محدود نكند. بنابراين، آن درست است؛ اما اين شعر سپيد - كه البته ما اسم آن را شعر آزاد مي گذاريم، زيرا شعر سپيد وزن دارد؛ يعني همان شعر نيمايي - چه ضرورتي را ايجاب مي كند كه ما بكلي وزن را بشكنيم؟ شما مي توانيد همين مضمون را در يك چيز موزون بياوريد.
¤ ¤
قوام و خميرمايه شعر، همين خيالي است كه شما آن را پرواز مي دهيد. شما چيزهايي را مي بينيد كه چشم معمولي آنها را نمي بيند. آن وقت خيالتان، خيلي چيزها را به شما نشان مي دهد كه ما در چشم معمولي، آنها را نمي بينيم. اصلاً شعر، يعني اين. اگر اين نباشد، شعر وجود ندارد. وقتي كه خيال را به سراغ مفاهيمي مي فرستيد كه مي خواهيد آنها را بياوريد، اين مفاهيم را سبك و سنگين كنيد. خيال، جسور و بي منطق است؛ طبيعتش اين است. خيال در جايي مي رود مي نشيند، كه جاي نشستن نيست. شما وقتي مي خواهيد آن را به داخل ذهن خودتان بياوريد، برايش لفظ درست مي كنيد؛ ولي حتماً سبك و سنگينش كنيد؛ زيرا هريك كلمه شعر شما، اگر بناست در جايي اثر بگذارد، شما با آن همراهيد.
¤ ¤
شما الان اين كمند خيال را پرتاب كرده ايد و مفاهيم را صيد
مي كنيد. خيال به هرجا كه مي خواهد، مي رود و شما گاهي
نمي خواهيد؛ اما او مي رود. ليكن هرجا كه او رفت، ملاك نيست و به هرجا كه خيال رسيد، آدم آن را نمي ك شد. ممكن است شما تور را به دريا بيندازيد و عوض ماهي، لنگه كفش بيرون بيايد. در اين صورت، شما آن را بالا نمي كشيد و رهايش مي كنيد.
غرضم اين است كه مخصوصاً شما جوانان به اين نكات توجه بكنيد؛ چون قاعده يك دنياي جديد هستيد. آدم خودش را درست ارزيابي نمي كند. من تا حدي شايد بتوانم شماها را ارزيابي كنم؛ ولي شماها بيش از اين هستيد كه حتّي من ارزيابي بكنم. يعني الان گوشت نويي بالا مي آيد و شما آن گوشت نوييد. آن گوشت نو، بعداً همه كاره اين دست است. تمام خطوط را او معين مي كند، علامت انگشت را او معين مي كند، اوست كه به آب و آتش مي خورد، و اوست كه حس مي كند. بنابراين در آينده، همه كار دست اوست. مواظب اين گوشت نو باشيد. شما كه پايه اين قاعده اصلي هستيد، به آن كاري كه انجام مي دهيد، توجه بكنيد.
¤ ¤
كار صرافي و نقادي شعر را جدي بگيريد. انقلاب، خصوصياتي دارد. يكي از آنها اين است كه هر كسي احساس آزادي مي كند. طبع انقلاب اين است كه زنجيرها را مي گسلد و هر كسي احساس آزادي مي كند. البته زنجيرهايي از قانون را مي بندد؛ اما آن زنجيرهايي كه به مروز زمان به وجود آمده، انقلاب كه اينها را نمي بندد، اينها هم كه خودش به وجود نمي آيد. بنابراين، همه احساس آزادي مي كنند و اين چيز خوبي است؛ منتها من و شما بايد توجه داشته باشيم كه اين آزادي يي كه احساس مي شود، يك جا - مثلاً در شعر - خرابكاري نكند.
در سابق، اگر كسي در محيطهاي ادبي، شعري مي خواند كه به هرحال مورد تأييد نبود، به طور طبيعي آن را طرد مي كردند. البته نمي خواهم بگويم كه در سابق هرچه شعر بود، خوب بود. نه، در سابق هم شعر چرند و شاعر بي ربط زياد داشتيم؛ كم هم نبودند، فراوان بودند و خيلي از آنها هم در حال حاضر هستند. اين، هيچ به معناي آن نيست كه بخواهم بگويم در آن وقت از جهتي بهتر بود؛ اما اين بود كه در آن وقت شعراي جوان، با اساتيد خودشان همسو بودند. الان بسياري از شعراي جوان، با اساتيد شعر همسو نيستند؛ پس، راه استفاده از آنها بسته است. الان چون آن راه وجود ندارد، شما در ميان خودتان بايد مسأله نقادي و صرافي و تصحيح شعر را جدي بگيريد و نگذاريد كه خداي نكرده كسي با تصور شعر گفتن، همين طور مدتي رشد كند و گروهي هم با او رشد نمايند.



فروردين 1369

 



بفرمائيد ازدواج!

«به به چه گل پسري! به به چه گل دختري! ماشاالله به قد و بالاي اين پسر! ان شاءالله دامايت...هزار الله اكبر چه دختري،انشالله عروس شدنت...»
چه حكمتي است در پوشيدن اين لباس سپيد عروس و كت و شلوار دامادي كه يك عمر ما دختر و پسر ها را به پوشيدن آنها دعا كردند، نمي دانم! اما انصافا براي خودمان هم رويايي بود عروس شدن و داماد شدن و كلا همه متعلقات اين بهترين شب زندگي...خاصه اين روزها كه اين شب علاوه بر «خاطره انگيزترين» چند صفت تفضيلي ديگر هم دارد: پرهزينه ترين، نگران كننده ترين و گاهي متاسفانه پرگناه ترين...
چه مي شود كرد كه اين شب فقط و فقط بهترين و خاطره انگيزترين شب زندگي هر جواني باشد؟ اصلا چرا بايد در اين شب همه به معناي واقعي سر اين تازه عروس و داماد كلاه مي گذارند به اين شكل كه يك شب است ديگر...يك شب كه هزار شب نمي شود و...خب هيچ شبي هزار شب نشده و نمي شود؛ جز شب قدر!
همه خرج ها و هزينه ها يكطرف؛ اين هزينه طاق بادكنك دم در تالار و اينكه هر گوشه از سالن را جدا اجاره مي دهند، يكطرف؛ ورودي سالن جدا، پاركينگ جدا، پاركبان ها جدا... اتاق عقد و شمع آرايي و گل آرايي و نورپرازي هم...
تازه فكر نكن كه اينها را حذف كني هزينه ات كم مي شود ها نه!سالن طوري طراحي شده كه بدون طاق بادكنك و گل آرايي و... هيچ نمايي ندارد و تازه به هزينه هاي ديگر حتما اضافه مي كنند كه خداي ناكرده متضرر نشوند.
قربان دستت شيريني خدمه هم فراموش نشود! سيني اسپند، چايي،برخورد خوب هر كارگر سالن...و معلوم نيست اين 10 تا 15 درصدي كه بابت حق سرويس مي گيرند توي جيب چه كسي مي رود كه خدمه مدام دنبال خواهر شوهر و مادرشوهر و مادر زن و هفت طايفه نزديك عروس و داماد براي شيريني گرفتن مي دوند! ماليات بر ارزش افزوده هم كه مي داني بر عهده آقا داماد است!
يك نفر هم آواز بخواند كه قر به كمر حضار بيايد و...اين يك قلم هم ساعتي برايت آب مي خورد، شعبده باز و آتش بازي و مشعل و...را هم حذف مي كنيم، سلف سرويس هم نباشد، فيلمبردار هم خودي باشد و تو فقط صدتوماني هزينه ورودي فيلمبردار بدهي، اين يك شب عزيز با حداقل ميهمان و حداقل منو برايت چيزي حدود پنج ميليون در كمترين حالت آب مي خورد.
دنبال ميوه و شيريني و غذا و جعبه هاي دستمال كاغذي اضافه هم نباش كه به شيوه ماهرانه اي قبلا ضبط شده است! حالا هي بگوييد سن ازدواج بالا رفته و جوان ها تن به ازدواج نمي دهند! موضوع اين حرف ها نيست. ما حاضريم در تمام طول زندگي با سيلي صورتمان را سرخ كنيم البته اگر مخارج شب عروسي كمرمان را نشكند و صد البته اگر با وجود چنين شرايطي كسي تن به ازدواج دهد!
خدايا همين جا عهد مي بندم با تو.اگر روزي خانه اي بزرگ داشتيم براي برگزاري مراسم عروسي از زوج هاي جوان نه ورودي بگيريم،نه هزينه نورپردازي،نه ماليات بر ارزش افزوده و نه حق سرويس...
مريم حاجي علي

 



هنر كوبنده اسلام آمريكايي

خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاي عشق و شهادت و شرف و عزت سرمايه زوال ناپذير آنگونه هنري است كه بايد، به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيبا پسند طالبان جمال حق را معطر كند. تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي -صل الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام - اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده ي سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد، و در يك كلمه «اسلام آمريكايي» باشد.هنر در مدرسه ي عشق نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است. هنر درعرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالو صفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت مي برند. تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهان خواران شرق و غرب، و در راس آنان امريكا و شوروي را بياموزد. هنرمندان ما زماني
مي توانند بي دغدغه كوله بار مسئوليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چارچوب مكتبشان، به حيات جاويدان رسيده اند و هنرمندان ما در جبهه هاي دفاع مقدسمان اينگونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند و براي خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگيدند، و در راه پيروزي اسلام عزيز تمام مدعيان هنر بي درد را رسوا نمودند. خدايشان در جوار رحمت خويش محشورشان گرداند.
روح الله موسوي الخميني
30 شهريور1367

 



ساعت 25

اول؛ شخصي سر كلاس رياضي خوابش برد. زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و با اين «باور» كه استاد آن را به عنوان تكليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب براي حل كردن آنها فكر كرد. هيچ يك را نتوانست حل كند. اما طي هفته روي آنها كار كرد. سرانجام يكي از آنها را حل و به كلاس آورد. استاد به كلي مبهوت شد زيرا آن دو را به عنوان دو نمونه از مسايل غير قابل حل رياضي داده بود.
دوم؛ در يك باشگاه بدنسازي پس از اضافه كردن 5 كيلوگرم به ركورد قبلي ورزشكاري، از وي خواستند كه ركورد جديدي براي خود ثبت كند. اما او موفق به اين كار نشد. پس از او خواستند وزنه اي كه 5 كيلوگرم از ركوردش كمتر است را امتحان كند. اين دفعه او براحتي وزنه را بلند كرد. اين مسئله براي ورزشكار جوان و دوستانش امري كاملا طبيعي به نظر مي رسيد اما براي طراحان اين آزمايش جالب و هيجان انگيز بود. چرا كه آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند كردن وزنه اي برنيامده بود كه در واقع 5 كيلوگرم از ركوردش كمتر بود و در حركت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود ركوردش به ميزان 5 كيلوگرم شده بود. او در حالي و با اين «باور» وزنه را بلند كرده بود كه خود را قادر به انجام آن مي دانست.
هر فردي خود را ارزيابي مي كند و اين برآورد مشخص خواهد ساخت كه او چه خواهد شد؛ شما نمي توانيد بيش از آن چيزي بشويد كه باور داريد «هستيد». اما بيش از آنچه باور داريد «مي توانيد» انجام دهيد.

 



تخته سفيد

فرشته ات را نگه دار!

سرم را بالا مي آورم و محكم و قاطع مي گويم: نه!
خانم احمدي كه حسابي جا خورده، به م ن م ن كردن مي افتد و سعي مي كند از راه احساسات وارد شود.
كيفم را از روي صندلي چرمي اتاقش بر مي دارم و مي اندازم روي شانه ام و مي گويم: خداحافظ.
با صدايي بغض آلود صدايم مي كند و مي گويد: يك ماه است كه انتظار اين روز را مي كشند...گناه دارند...چطور مي تواني نا اميدشان كني؟ به خاطر خدا...
كيفم از روي شانه ام مي افتد...بر مي گردم و مي گويم: كجا لباس هايم را عوض كنم؟
راهنماييم مي كند به سمت اتاقي كه در انتهاي راهرو قرار دارد. در را باز مي كنم. بوي هواي جا مانده در اتاق، در سينه ام مي پيچد. پنجره خاك گرفته اتاق را باز مي كنم، باد هجوم مي آورد به صورتم و محو مي شود در هواي ساكن اتاق...
خانم احمدي چند ضربه كوتاه به در اتاق مي زند و با صدايي كه حالا مهربان تر شده است مي گويد: عزيزم آماده شدي؟
پيراهن سفيدم هنوز بوي لباس هاي نو را مي دهد، يادم نمي آيد آخرين باري كه پيراهن سفيدم را پوشيدم كي بود...خودم را توي آيينه نگاه مي كنم و تكرار مي كنم «چرا نمي شناسمت؟»
خانم احمدي دوباره در مي زند. آن قدر ظريف كه ساييده شدن نگين قرمز انگشتري اش را به در، حس مي كنم...به خودم مي آيم..پيراهنم را مرتب مي كنم. خانم احمدي با چشم هاي نگرانش اشاره مي كند: اصل كاري را يادت نرود!
دستم را مي كشد و من را مي برد به بخش دو. اتاق شماره هفت. سعي مي كند عادي باشد و البته مهربان! دوباره م ن م ن مي كند و مي گويد: عكس گرفتن كه اشكالي نداره؟ براي گزارش و...؟
نگاهش مي كنم و مي گويم: حرفش را هم نزنيد! منتظر جوابش نمي مانم و در اتاق شماره هفت را باز مي كنم.
بچه ها مات و مبهوت نگاهم مي كنند...قلبم به شدت مي تپد...لبخند مي زنم و مي گويم:
بچه هاي خوب و مهربوني كه منو صدا مي كردند شما ها هستيد؟!
موهاي اكثرشان بر اثر شيمي درماني ريخته است. با اين حال هنوز هم زيبا به نظر مي رسند و معصوم.
يكي از بچه ها با تعجب مي پرسد: فرشته؟
لبخند مي زنم و چشمامو روي هم مي گذارم.
سارا از خوشحالي جيغ مي زند: ديديد گفتم يه روزي فرشته مياد روي زمين!
همه شان جمع مي شوند دور من...تك تكشان را به آغوش مي كشم...دست مي كشند روي بال هاي قلابي ام! كه با هزار زحمت براي تئاتر آخر ترم عليرضا درست كرده بوده ام.
مريم توي چشم هايم نگاه مي كند و طوري كه انگار تا به حال هزار تا فرشته ديده است مي گويد: راس راسكي خودشه ها!
وقتي به قد و بالاي كوچكشان نگاه مي كنم، از خودم خجالت مي كشم...از بال هاي قلابي ام...هم دلم مي خواهد بمانم..هم دلم مي خواهد بروم...تا نزديكي هاي غروب آن قدر بازي كرديم كه حسابي خسته شدند. وقت رفتن بود و بچه ها يك عالمه نامه داشتند براي خدا.
شادي بال هايم را نوازش مي كند و كودكانه مي پرسد: اگه خدا خيلي منتظر ما بمونه غصه مي خوره؟
مي گويم: آره...اگه منتظر كسي بمونه و اون جوابشو نده خيلي غصه مي خوره...
نقاشي ها و نامه ها را مي گذارم در سبدي كه با خود آوردم و به هركدام يكي از همان شيريني هاي ستاره اي مي دهم كه ديشب پختم. و روي تك تكشان را مي بوسم.
خدا حافظي مي كنم تا مثلا سوار ابر ها شوم و...
از اتاق كه بيرون مي آيم، حالم خيلي بد است. بد جوري حالم از خودم بهم مي خورد...خانم احمدي كه انگار تمام اين مدت پشت در اتاق ايستاده، دست هايم را مي گيرد و مي گويد: نگران نباش! سن و سال بچه هاي اي بخش كمتر از آن است كه چيزي را بفهمند...سرم را پايين مي اندازم و مي گويم: آخه قرار ما اين نبود كه...
در اتاق شماره هفت باز مي شود و شادي داد مي زند كه: فرشته مهربون ما يه عالمه از پر هاتو كنديم تا تو پرواز نكني و پيش ما بموني!
نگاهم به دست هايش كه حالا پرشده از پر، خيره مي ماند.
شادي تكرار مي كند: بايد اون قدر بموني تا پرهات در بياد!
به اجراي بعدي عليرضا فكر مي كنم...به سنگيني اين بال هاي بي پرواز فرشته گون...
نيلوفر حيدري

 



بوي بارون

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سروديم، نم نم..تو را دوست دارم
نه خطي، نه خالي! نه خواب و خيالي!
من اي حس مبهم تو را دوست دارم
سلامي صميمي تر از غم نديدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بيا تا صدا از دل سنگ خيزد
بگوييم با هم، تو را دوست دارم
جهان يك دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
قيصر امين پور

 



گردش گودري

تا غنچه رسيديم ولي وا نشديم
حتي يك بار هم تماشا نشديم
باران تغزل تو دنيا را شست
آب از سرمان گذشت و دريا نشديم
¤
فكر مرا خوانده است
تا آمدم از تو بگويم
ابر آمد
¤
آقاي مجري: واسه چي در باز گذاشتي؟
فاميل دور: واسه بهار!
¤
اين زور پشت عقربه ها، روزگار ماست.
گاهيش خاطره ست؛ درد است؛ عا شقي ست؛ گاهيش روز نوست.
نوروزتان به خير!
كلاغ قصه امسالتان عاقبت به خير.
¤
تنها كسي كه مي تواند تو را به خاك سياه بنشاند
يك دوست كاملاً مورد اعتماد است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14